عباس واضح
روایت زندگي آيتالله سيدمصطفي خميني در «نور چشم امام(ره)»
«نور چشم امام(ره)» عنوان کتابی است که به همت گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی تدوین و منتشر شده است. این گروه که خود را از هر گونه وابستگی به نهاد یا ارگان دولتی جدا معرفی کرده، در این کتاب تلاش دارد تا با ارائه زندگینامه و خاطرات مربوط به آیتالله سیدمصطفی خمینی، فرزند ارشد امام خمینی(ره)، به معرفی و شناسایی شخصیت او بپردازد. هدف از این کار عدم معرفی دقیق افکار و عقاید و حتی زندگی آقا سیدمصطفی خمینی پس از گذشت چندین دهه از پیروزی انقلاب اسلامی عنوان شده است.
در این کتاب پس از مقدمه و ارائه سخنان امام خمینی(ره) به مناسبت درگذشت آیتالله مصطفی خمینی، به شکل داستانوار در 50 عنوان به معرفی او تحت عنوانهای زندگینامه و فعالیتهای اجتماعی، سیاسی و مذهبی از بدو تولد تا سال 1356 پرداخته شده که البته چند عنوان آخر کتاب به موضوعهایی درباره پس از درگذشت آیتالله سید مصطفی خمینی اختصاص یافته است.
در خصوص نامگذاری سید مصطفی خمینی در صفحه 20 کتاب آمده که همسر امام میگوید: «من خیلی دوست داشتم که نام فرزندمان مصطفی باشد. نمیدانم آقا چه (نامی) دوست داشتند. ولی من ایشان را راضی کردم و گفتم که چون نام پدرتان مصطفی بوده، بسیار مناسب است و آقا هم راضی شدند. اسمش را محمد، لقبش را مصطفی و کینهاش را ابوالحسن گذاشتیم.»
سیدمصطفی خمینی در 21 آذر 1309 در محله الوندیه شهرستان قم متولد شد. پس از گذراندن تحصیلات ابتدایی، در چهارده سالگی مشغول تحصیل مقدمات علوم و معارف دینی شد. در هفده سالگی عمامه بر سر گذاشت و پس از چند سال با تشکیل حوزه درس به تدریس علوم دینی پرداخت. در زمان تبعید امام خمینی(ره) به ترکیه با ایشان به آنجا سفر کرد و در ادامه در همراهی امام خمینی(ره) راهی حوزه علمیه نجف گردید و حدود 12 سال در حوزه نجف در محضر علمای بزرگ آنجا کسب علم کرد. او در 27 سالگی به درجه اجتهاد رسید.
در خصوص فعالیتهای سیاسی آیتالله سید مصطفی خمینی، همزمان با نهضت اسلامی امام در دهه چهل، در صفحه 35 کتاب از زبان حجتالاسلام تقی درچهای آمده است: «ما در منزلی ـ جنب مدرسه حجتیه ـ به راهنمایی ایشان (حاج آقا مصطفی)، با جمعی از دوستان طلبه به طور خصوصی و مخفیانه در تنظیم متن سخنرانیهای امام (رحمهالله) کار میکردیم. یکی دو نفر از افراد، صفحات چاپ شده سخنرانی را تفکیک و تنظیم میکردند و یکی منگنه میزد و دیگری جزوهها را شمارش و دستهبندی مینمود و آن دیگری برای پخش و توزیع در شهرستانها (بویژه تهران) فعالیت داشت. هر یک به نوعی در کمال آرامش و سکوت که صدا از منزل خارج نشود و خدای ناکرده اتفاقی از ناحیه ساواک پیش نیاید و زحمات هدر نرود، شاهد بودیم که شهید حاج آقا مصطفی (رحمهالله) چون یک مدیر و مدبر و یا یک فرمانده عملیاتی، گاهی شجاعانه فعالیت میکرد و گاهی اطراف دوستان طلبه قدم میزد و راهنمایی میکرد.»
درباره وقایع مربوط به قیام 15 خرداد 1342 در صفحههای 38 تا 41 کتاب، این گونه آمده است: «در جریان دستگیری امام خمینی(ره) در 15 خرداد مصطفی از نزدیک موضوع را مشاهده کرد. امام خمینی(ره) شبهای محرم را در منزل آقا مصطفی میخوابیدند، بنابراین نخستین کسی که در جریان دستگیری ایشان قرار گرفت، حاج آقا مصطفی بود. ایشان ابتدا سعی کرد که از بردن امام ممانعت کند، اما تلاش او بیفایده بود. زیرا مأموران تهدید کردند که اگر آقا مصطفی پیش بیاید، به سویش شلیک خواهند کرد. امام خمینی(ره) نیز ایشان را از جلو آمدن نهی کردند. ایشان هم دستور پدر را اطاعت کرد. سیدمصطفی با مشاهده این وضعیت با همه توان فریاد زد «مردم! خمینی را بردند...». مأموران رژیم، نیمه شب 15 خرداد منزلی را که حضرت امام در آن حضور داشتند به محاصره در آورده، ایشان را دستگیر و بلافاصله به تهران منتقل کردند. ابتدا ایشان را به باشگاه افسران تهران بردند و در سلولی انفرادی زندانی کردند و ساعاتی بعد به پادگان قصر انتقال داده و با صدور قرار بازداشت موقت، زندانی کردند.
مرحوم آقای محمود بروجردی (داماد امام) در خاطرات خود از آن روزها، ضمن تأیید مطالب ذکر شده، میگوید: «سیدمصطفی پس از دستگیری امام آرام و قرار نداشت، دنبال راه چاره بود و به نزدیکان میگفت: «چه باید کرد؟» گرچه آقا مصطفی از ابتدای نهضت امام با ایشان و در کنار ایشان بود؛ از این پس حضور وی در نهضت امام، وارد مرحله جدیدی شد. از ساعات اولیه بامداد 15 خرداد، مأموریت سنگین خود را در غیاب رهبر نهضت شروع کرد. ایشان که از نزدیک شاهد فعالیتهای او بوده در ادامه خاطراتش از آن روز، میگوید: «مردم گروه گروه جمع شدند. پس از ساعتی حاج آقا مصطفی، پیشاپیش مردم قم به طرف صحن مطهر [حرم حضرت معصومه (س)] حرکت کردند. ساعت نُه صبح، صحن مطهر مملو از جمعیت شد. شعارهای مختلفی به گوش میرسید. از قبیل «یا مرگ یا خمینی!»، «خمینی بتشکن آزاد باید گردد!» و... در آن لحظات حاج آقا مصطفی روبهروی ایوان آیینه در صحن، روی یک منبر کوتاهی نشسته بود و مردم او را احاطه کرده بودند. تا اینکه نیروهای نظامی از هوا و زمین در خیابانهای قم به مردم حمله کردند. رفت و آمدها به بیت مراجع ادامه داشت. حاج آقا مصطفی در اینجا با سخنانی همراه با شدت ناراحتی و گریه از مردم سپاسگزاری نمود و چنین بیان کرد: «من از شما مردم خوب و غیرتمند قم که به مناسبت بازداشت پدر پیرم این همه ناراحت و نگران هستید و این احساسات را ابراز میدارید تشکر میکنم. این ادامه حضور شما در صحنه سبب میشود که پدرم، زودتر آزاد گردند و به خدمت شما بیایند.» بعد از آن خبر رسید که در بسیاری از شهرها از جمله در تهران، مردم به سوی دفتر نخستوزیری حرکت کرده و قیام بزرگی آغاز شده. همه منتظر اخبار تهران بودند. تاریخنویسان میگویند: اگر این حرکت به صورت منسجم و مدیریت شده انجام میشد، چهبسا رژیم شاه در همان روز 15 خرداد سقوط میکرد! به هر حال در 15 خرداد تعداد زیادی از مردم بیگناه که به خاطر حضرت امام به خیابان آمده بودند در شهرهای مختلف به شهادت رسیدند.»
همچنین در روایت دیگری با عنوان «تحت نظر» در صفحه 42 کتاب، نامهای از ساواک که در تاریخ 31 /05 /1342 نوشته شده، آمده است. در آن به جزئیاتی از فعالیتهای آیتالله سید مصطفی خمینی پرداخته شده و آورده شده است که: «اغلب اشخاص به وسیله تلفن با نامبرده (آقا مصطفی) قرار ملاقات در نقاط مختلف گذارده که با علائمی به یکدیگر میفهمانند و به این ترتیب تماسها به راحتی بین آنان صورت میگیرد.»
در جریان تبعید امام خمینی در 13 آبان 1343 به ترکیه آیتالله سید مصطفی خمینی در تلاش برای آزادی ایشان راهی خانه علما از جمله آیتالله میرزا هاشم آملی و آیتالله سید شهاب الدین مرعشی نجفی شد. همان روز شهربانی قم با هماهنگی ساواک در ساعت ده صبح او را دستگیر و راهی تهران کرد. ساواک تهران چنین نوشت: «چون نامبرده فوق پس از دستگیری پدرش (آیت الله خمینی) در صبح روز جاری با جمعآوری اشخاص و مراجعه به منزل آیات و تحریک بازاریان ایجاد تشنج مینمود، لذا توسط ماموران ساواک و شهربانی قم دستگیر و به همراه این نامه اعزام میگردد».
کتاب «نور چشم امام(ره)» در 176 صفحه، در سال 1393 و در 2500 نسخه توسط انتشارات گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی به چاپ رسیده است. روی جلد کتاب تصویری از آیتالله سیدمصطفی خمینی چاپ شده و در پشت جلد نیز کلام رهبر انقلاب درباره او به همراه تصویر وی با امام خمینی(ره) دیده میشود.
در این کتاب تلاش شده به شکل داستانی به موضوع پرداخته شود، اما این کار کامل انجام نشده و تلفیقی از داستان، خاطره و نقلقول ارائه شده است. در این کتاب برخلاف رویه سایر کتابها فهرست منابع در صفحههای ابتدایی کتاب آمده و در انتهای هر عنوان از متن به منبع و ماخذ آن اشاره شده است. اما در برخی مطالب چنین نشده و خواننده نمیداند این قطعه از کتاب، از کدام مصاحبه یا خاطرات یا منبع گردآمده است.
تعداد بازدید: 3470