خاطرات

خاطرات آيت‏اللّه سيدمحسن خرازى از زمینه ها و پیامدهای قیام پانزده خرداد

آيت‏اللّه سيدمحسن خرازى



آيت‏اللّه سيدمحسن خرازى، از اعضاى جامعه مدرسين حوزه علميه قم، به سال 1316 در تهران به دنيا آمد. وى پس از گذراندن تحصيلات متوسطه، دروس دينى را از محضر استادانى چون حضرات آيات: احمد مجتهدى، محمدتقى ستوده، محمد شاه‏آبادى، سلطانى، محقق داماد و گلپايگانى فرا گرفت.
ايشان پس از پيروزى انقلاب اسلامى، به عضويت جامعه مدرسين حوزه علميه قم درآمد.
بدايه‏المعارف، احياءالمواقع، امر به معروف و نهى از منكر، از جمله تأليفات آيت‏اللّه خرازى است.
آنچه مى‏خوانيد، حاصل گفت و گويى است كه در هفدهم تير 1372 با ايشان انجام داده‏ايم.

نهضت نفت
پس از اينكه حضرت آيت‏اللّه كاشانى از تبعيد بازگشت، مردم از ايشان استقبال باشكوهى كردند و علاقه زيادى از خود نشان دادند. آيت‏اللّه كاشانى در اين زمان موضوع «ملى شدن صنعت نفت» كشور را مطرح كرد و مبارزه‏هاى خود را از سر گرفت. در اين زمينه، با دكتر مصدق، عليه رژيم و سلطه بيگانگان در كشور مبارزه مى‏كرد. در اين مدّت، مبارزاتشان پيش‏رفت خوبى داشت و مردم نيز تبعيت و پشتيبانى مى‏كردند. تا اينكه در نهايت نهضت نفت، به پيروزى رسيد.

ايجاد اختلاف
وقتى رژيم و بيگانگان اين وحدت كلمه را بين آيت‏اللّه كاشانى و دكتر مصدق ديدند، در فكر اختلاف بين آنان افتادند. دشمن از نقاط ضعف دكتر مصدق و يارانش كه چندان اعتقاد محكمى نداشتند، سوءاستفاده كرد و بين آنان و آيت‏اللّه كاشانى اختلاف انداختند. در همين زمان هم كم‏كم انگليس جاى خود را در كشور ما به امريكا داد. در واقع پس از سال 31 و 32 امريكا بر كشور ما مسلّط شد و با تضعيف جناح مذهبى نهضت و همچنين حذف ملى‏گراها، رفته رفته آنان را سركوب كرد و مقدّرات كشور را به دست گرفت و بر تمام شئون كشور و زندگى مردم مسلّط شد؛ پس از اين بود كه مظاهر فساد و فحشا را روز به روز اشاعه مى‏دادند. چاپ عكس زنان عريان در مجله‏ها، جلوگيرى از پوشش اسلامى و حجاب در مدارس، تأسيس كلوپها، قمارخانه‏ها و... از اقدامهاى آنان بود. همين ايّام، در قم، محلى را براى انحراف جوانان آماده كردند و مرحوم آيت‏اللّه بروجردى سعى داشتند كه از تأسيس آن جلوگيرى كنند.

خيال واهى
پيش از قيام 15 خرداد، ماركسيستها معتقد بودند اسلام دينى نيست كه در مردم تحرّك ايجاد كند، بلكه در مقابل ظلم و ظالم، مردم را به سكوت و سازش، دعوت مى‏كند. همچنين به مردم چنين القا كرده بودند كه اسلام براى اداره يك حكومت و جامعه برنامه ندارد. حتى مى‏گفتند اسلام عامل تحميق و عقب‏ماندگى مردم است تا ظالمان و ستمگران به مقاصدشان برسند. به همين دليل، كسانى كه از احكام، معارف و روح ظلم ستيزى اسلام آگاه نبودند، در دام توده‏ايها و ماركسيستها، يا در دام به اصطلاح آزاديخواهان و روشنفكران مى‏افتادند.
با قيام 15 خرداد به رهبرى حضرت امام خمينى عليه دشمنان داخلى و خارجى، تمام اين تفكرها همچون كف روى آب، از بين رفت و معلوم شد كه اسلام، دينى نيست كه با ظلم و ظالمان كنار آيد، بلكه در مقابل ستمكاران مى‏ايستد و تنها عاملى است كه مى‏تواند كشورهاى اسلامى را از شرّ ستمكاران و ظالمان نجات دهد. به همين دليل است كه در هر نهضتى، علماى اسلام پيشتاز آن هستند و دست رد بر سينه ستمگران زده‏اند. با اين حركتهاى اميدبخش، انديشه‏هاى نادرست از ذهن مردم رخت بربست و اسلام به عنوان دينى كه براى اداره جامعه و حكومت برنامه دارد و عليه ظلم و بيداد ستمگران مبارزه مى‏كند، مطرح مى‏شود.
از جمله گروه‏هاى ديگرى كه معتقد بودند با احكام مبين اسلام، نمى‏توان حكومت تشكيل داد، گروه‏هاى ملى‏گرا و نهضت آزادى بودند. اما پس از پيروزى انقلاب اسلامى در ايران و اجراى احكام مقدس اسلام در كشور، ريشه‏هاى نادرست اين تفكر از بين رفت و روز به روز احكام و معارف الهى در كشورمان، بيش از پيش، محقّق شد. امروزه به بركت قيام مقدس 15 خرداد، پيروزى انقلاب اسلامى ايران و اداره كشور با دين الهى، اسلام در كشورهاى اسلامى انتشار يافت و در سطح جهان به عنوان مكتبى مطرح شد كه براى اداره جامعه جهانى حرف دارد و پناهگاه امنى براى رهايى مستضعفان جهان از دست غربيها و شرقيها است. به نظر من بايد تمام اين نتايج را مرهون قيام مقدس 15 خرداد بدانيم. زيرا ملتهاى مسلمان مانند: تونس، الجزاير، مصر و مانند آنها، از انقلاب اسلامى الهام گرفته‏اند و از بركتهاى اين انقلاب، به دنبال تشكيل حكومت اسلامى و اجراى احكام مبين آن هستند.

حوزه و سياست
پيش از قيام 15 خرداد، تفكرى در كشور رايج بود كه مى‏گفتند حوزه (دين) و سياست از يكديگر جدا هستند. در واقع قايل بودند كه روحانيت نبايد در امور سياسى دخالت كند، فقط بايد به مسائل عبادى مردم به‏پردازد. ولى پس از قيام 15 خرداد، اين تفكر زنده شد كه دين از سياست جدا نيست و سياست متن دين است؛ چرا كه پيامبر اكرم صلوات‏اللّه عليه و حضرت على عليه‏السلام حكومت اسلامى تشكيل دادند و در زمان ظهور امام زمان (عج) نيز حكومت اسلامى تشكيل خواهد شد. پس از آن عده‏اى روى اين موضوع مطالعه و تحقيق كردند. از جمله آنها حضرت امام بودند كه در كتاب ولايت فقيه درباره حكومت اسلامى بحث كردند و مسائل حكومتى را مطرح نمودند؛ يا در سخن‏رانيهايشان، هنگامى كه از تركيه به نجف مشرّف شدند، درباره حكومت اسلامى بياناتى اظهار داشتند. اين فكر در ذهن طلاب جوان به وجود آمد كه اسلام مى‏تواند حكومت داشته باشد و يك كشور را اداره كند و احكام اسلامى هم كفايت مى‏كند. اين تفكر كم‏كم شكل گرفت و پس از پيروزى انقلاب اسلامى نيز توجه حوزه‏هاى علميه بيشتر معطوف به رفع نياز حكومت در تمامى زمينه‏ها شد. درسهايى كه پيش از انقلاب مطرود بود، دوباره مطرح شد. براى مثال موضوع قصاص يكى از آن مسائل است كه پيش از انقلاب مطرح نبود و به بركت انقلاب اسلامى، به آن پرداختند و تدريس كردند.
به يادم دارم وقتى پس از رفراندوم، طلاب جوان را مى‏گرفتند، بعضى خدمت حضرت امام عرض كردند كه حوزه با اين دستگيريها ضعيف مى‏شود و از بين مى‏رود. ايشان در پاسخ فرمودند: «من دوباره درست مى‏كنم». همين‏طور هم شد. به واقع تمام حوزه‏هاى علميه نسبت به قبل، رشد خيلى خوبى داشت. طرز فكرها تغيير كرد و اينها از بركتهاى انقلاب اسلامى است كه عايد حوزه شده است و اميدواريم ان‏شاءاللّه در آينده نيز بيش از پيش رشد و ترقى كند.

توطئه‏هاى استعمارى
امريكاييها پس از حضور در كشور ما در دهه 1330، كم‏كم به اين فكر افتادند كه ريشه مذهب و اسلام را هدفگيرى كنند و آن را در اين كشور تضعيف يا نابود كنند. به همين دليل، نقشه‏هايى مانند: لايحه انجمنهاى ايالتى و ولايتى، حذف سوگند به قرآن كريم در مجلس، و شركت زنان در انتخابات را طراحى كردند. اما رژيم در زمان حيات مرحوم آيت‏اللّه بروجردى، از ارائه اين طرحها خوددارى كرد، تا مبادا با واكنش ايشان مواجه شود. چون سالهاى آخر عمر آيت‏اللّه بروجردى بود، آنان منتظر فرصت بودند تا پس از رحلت ايشان، نقشه‏هاى شوم خود را اجرا كنند.
يك هفته پس از رحلت حضرت آيت‏اللّه بروجردى، در روزنامه‏ها خواندم كه از سوى دولت نوشته بودند: «دولت فعلاً ديگر هيچ مانعى در اجراى اهداف خود نمى‏بيند»، چون مرحوم آيت‏اللّه بروجردى تنها مرجعى بود كه مردم مسلمان از ايشان تبعيت مى‏كردند و در مقابل رژيم مى‏ايستادند، دولت از اين فرصت به دست آمده، استفاده كرد و برنامه‏هايى كه براى تضعيف و نابودى اسلام از پيش در نظر داشت، مطرح كرد. از اين زمان بود كه مبارزه‏هاى ملت مسلمان ايران، وارد مرحله تازه‏اى شد.

آغاز مبارزه‏هاى حضرت امام
حضرت امام از اين زمان، مبارزه‏هاى مستقيم خود را شروع كردند. پيش از اين، ايشان آشكارا دخالت نمى‏كردند، بلكه به وسيله رجال و مراجع وقت، تكليف شرعى، سياسى و الهى خود را انجام مى‏دادند. با مرجعيت وقت تماس مى‏گرفتند و او را از مسائل جارى كشور آگاه مى‏كردند. ولى پس از رحلت آيت‏اللّه بروجردى، ايشان تكليف را روى دوش خود احساس كردند و از اين زمان جلودار شدند و به شكل مستقل حركت كردند. وقتى دولت بدون اينكه احساس كند مانعى پيش‏رو دارد، طرح انجمنهاى ايالتى و ولايتى را ارائه كرد، امام علما و مراجع قم را جمع كردند و آنان را دعوت كردند تا در برابر رژيم ايستادگى كنند و مردم را آگاه نمايند.
پس از اين جلسه، مراجع تهران و نجف براى آگاه كردن مردم، هريك اعلاميه‏اى صادر كردند و حركتهاى رژيم ستمشاهى را محكوم نمودند و از مردم دعوت كردند تا در مقابل آنان بايستند.
از سوى ديگر، رژيم مى‏خواست دريابد كه حوزه و علما تا چه حد نسبت به اين مسائل حسّاس هستند و آيا واكنشى نشان مى‏دهند يا نه؟ بر اين اساس بود كه در يكى از روزنامه‏ها اين مسائل مطرح شد. بلافاصله ـ ظاهرا همان شب ـ از سوى علما و مراجع، جلسه‏اى در منزل حضرت آيت‏اللّه گلپايگانى تشكيل شد. آقايان آنجا جمع شدند و حضرت امام در آن جلسه ـ من نديدم، ولى مطلع شدم ـ خيلى با قدرت و شدّت صحبت كردند. يكى از تعبيراتشان اين بود ـ ظاهرا در كتابها نيامده است ـ كه: «شاه خيال كرده كه قدرتى دارد! اگر بخواهد خودش از اين كارها بكند، مردم روشن مى‏شوند و كم‏كم مثل رئيس حكومت يمن مردم مى‏ريزند و تكه‏تكه‏اش مى‏كنند». چنين تعبيرى آن روزها خيلى مهم بود.

تلگراف
پس از مطرح شدن لايحه انجمنهاى ايالتى و ولايتى، حضرت امام و ديگر علما ابتدا به شاه تلگراف زدند. شاه در جواب اشاره كرد: «آقايان به وظيفه خودشان كه ارشاد عوام است، اقدام كنند». دوباره آقايان هر كدام جوابى دادند. جواب حضرت امام جالب بود. ايشان در قسمتى از جوابشان فرمودند: «مطلب شما با دستورهاى اسلامى مطابقت نمى‏كند و ما هم به همان جهت، داريم تماس مى‏گيريم». در واقع فهمانده بود كه شما چون عامى هستيد، ما شما را ارشاد مى‏كنيم.
پس از آن شاه كار را به عَلَم ارجاع داد و علما به علم تلگراف زدند و از همين زمان مبارزه‏هاى مردم شدّت يافت. اوّلين تلگراف حضرت امام به علم، چنين بود: «تهران، جناب آقاى اسداللّه علم، نخست‏وزير ايران (حضرت امام نمى‏خواستند حتى كلمه‏هاى «جناب آقاى» و «نخست‏وزير» را بگذارد، ولى بعضى گفتند و اصرار كردند براى اينكه حساسيت ايجاد نشود، اين كلمات را بياورند) اگر نقاط مبهمى داريد به آستانه قم مشرّف شويد تا نكات لازم تذكر داده شود». در آن زمان، اين تعبير و لحن صحبت بسيار مهم بود. علم جواب اين تلگراف را نداد. به‏تدريج كار بالا گرفت و علم پيغامهايى داد كه اين هفته، آن هفته يا پانزده روز ديگر، آن را لغو مى‏كنم. ولى حضرت امام كاملاً بيدار و هوشيار بودند.

ايمان و استقامت حضرت امام
يك روز ظهر، يكى از نزديكان با من تماس گرفت و گفت: «جلسه‏اى كه صبح در مسجد امام بود و يكى از آقايان واعظ منبر رفته بود، بعضيها مى‏خواستند از طرف حكومت، آن جلسه را به هم بزنند. شما بياييد به حضرت امام عرض كنيد كه جلسه عصر را تشكيل ندهند». من خدمت ايشان رفتم. بين نماز ظهر و عصر بود. به خادمشان گفتم كه به ايشان بگويد. وقتى گفته بود، حضرت امام ظاهرا نپذيرفته بودند. من دوباره به ايشان عرض كردم، ولى فرمودند: «اين طورها نيست، حتى بعضى از روحانيانى كه در تهران با اينها در تماس هستند، به من نامه‏اى نوشته‏اند كه شما در كارتان موفّق هستيد. اينها در بين خودشان اختلافهاى زيادى دارند». به فردى به نام آقا سيدمرتضى علم اشاره كردند ـ گويا با نخست‏وزير نسبتى داشت ـ و فرمودند: «اين نامه سيدمرتضى علم است، به من نوشته كه اينها در بين خودشان اختلاف دارند و شما كارتان را با موفقيّت ادامه دهيد».
يك شب من و جمعى از آقايان ـ كه اينك تعدادى از آنان از دنيا رفته‏اند ـ پس از نماز جماعت، نزد ايشان نشسته بوديم. من عرض كردم: «آقا! نخست‏وزير ـ علم ـ مرتبا به قولهايى كه داده، عمل نمى‏كند و كار را به تأخير مى‏اندازد و نمى‏گذارد به هدفمان برسيم».
ايشان فرمودند: «نه! باز مهلتى خواستند، ده روز صبر مى‏كنيم». سپس من عرض كردم: «آقا درد ما اين است كه شنيده‏ايم عواملى در كار است كه شما را نسبت به مبارزه سست كنند». اين تعبير، ايشان را بسيار ناراحت كرد. ناگهان با حالت تندى فرمودند: «من سست شوم! امكان ندارد. واللّه علم را از مملكت بيرون مى‏كنم». همان‏طور هم شد، پايدارى و استقامت حضرت امام موجب شد كه علم كنار گذاشته شود.
در جريانهاى بعدى، توطئه رژيم به صورت ديگرى ادامه يافت. بعضى از بزرگان را اغفال كردند و آنان هم گفتند كه بازار را چراغانى كنند. حضرت امام بسيار ناراحت شدند و پيغام دادند: «فورا برويد و بگوييد انجام ندهند». بنده به بعضى از آقايان تلفن كردم كه مسئله اين طور نيست، مواظب باشيد چراغانى نشود.
پس از آن، قرار شد در مسجد «حاج سيدعزيزاللّه» تهران جلسه‏اى برگزار شود. ما شب قبل به طرف تهران حركت كرديم كه در آن جلسه، شركت كنيم. مرحوم حضرت امام بعدها فرمودند: «من آن شب تصميم گرفته بودم اگر باز دولت زير بار نرود، دستوراتى بدهم، ولى دولت عقب‏نشينى كرد». روزنامه‏ها هم نوشتند قانون انجمنهاى ايالتى و ولايتى هرگز قابل اجرا نخواهد بود. به عبارت ديگر، براى هميشه لغو شد.

فرستادن نامه
براساس گفته مرحوم آقاى شهاب اشراقى، در آغاز مطرح شدن لايحه انجمنهاى ايالتى و ولايتى، حضرت امام، اوّلين شب، به قلم خودشان، صد و پنجاه نامه نوشتند تا براى علما به شهرهاى مختلف بفرستند. اين از عجايب است و تصورش هم براى ما سخت است. اگر ما ده نامه بنويسيم، دستمان خسته مى‏شود و درد مى‏گيرد، ولى ايشان در شب اوّل، اين تعداد نامه را براى علماى بلاد نوشتند و به وسيله پيكهايى به دست آنان رساندند! خود حضرت امام پس از خنثى‏شدن اين توطئه، فرمودند: «من گاهى اوقات، شبانه‏روز، دو ساعت، شبها يا صبحها مى‏خوابيدم».

شيوه‏هاى مبارزاتى حضرت امام
حضرت امام براى آگاه كردن مردم، از دو شيوه استفاده مى‏كردند، يكى اينكه بر حسب مقاطع و شرايط خاصى، با اعلاميه و بيانيه‏هاى خود مسائل جارى كشور را براى مردم روشنگرى مى‏كردند و آنان را به صحنه مبارزه دعوت مى‏نمودند.
روش ديگر استفاده از افراد و گروه‏هايى بود كه با ايشان در ارتباط بودند. از جمله هيئت مؤتلفه كه به عنوان بازوى علما و زيرنظر آنان فعاليت مى‏كردند. از سويى مردم با توجه به سخنان و رهنمودهاى حضرت امام هوشيار بودند و تمام مسائل را زيرنظر داشتند. وقتى مردم با اقدامهاى ضداسلامى رژيم مانند تغيير تاريخ هجرى به شاهنشاهى و پذيرفتن سلطه بى‏حد و حصر امريكا بر اقتصاد كشورشان را مى‏ديدند، روز به روز و بيش از پيش، به حقّانيت و اهميّت وجود حضرت امام پى مى‏بردند. اين طور نبود كه پس از شكست ظاهرى قيام 15 خرداد در سال 1342، ديگر مردم و علما از مبارزه‏هاى خود عليه رژيم و سلطه بيگانگان پى‏گيرى نكنند، بلكه پس از آن نيز، بويژه در دوران يكى، دو سال پيش از انقلاب، با برگزارى مراسم چهلم و ختمهاى پى‏درپى، در صحنه حضور داشتند، تا اينكه انقلاب به پيروزى رسيد.
اخلاص حضرت امام
تلاش حضرت امام در تمام كارهايشان اين بود كه نيّتشان فقط خدا باشد. كاملاً در جهت كسب رضايت خداوند حركت مى‏كردند. در برخورد با دوست و دشمن، هميشه مصالح اسلام و مسلمانان را در نظر مى‏گرفتند. هرگز به خاطر دوست و آشنا، از اسلام چشم‏پوشى نمى‏كردند. اگر از دوست صميمى خود كوچك‏ترين حركت ضداسلامى مشاهده مى‏كردند، هرگز كوتاه نمى‏آمدند؛ تا چه رسد به رژيم. به ياد دارم در جلسه‏اى كه به اتفاق چند تن از اعضاى جامعه مدرسين، خدمت ايشان رسيده بوديم و درباره مسائلى صحبت مى‏كرديم، ايشان فرمودند: «من در مقابل اين افراد ـ رژيم ـ مى‏ايستم و از چيزى فروگذار نمى‏كنم».
كسى كه به خاطر حفظ اسلام، از دوست صميمى و آشنايان خود بگذرد، اخلاص بالايى دارد. اين امر مسلّم و مهمى است كه در حركتهاى انقلابى، هر چه اخلاص بيشتر باشد، آن انقلاب و قيام، زودتر و بهتر به مقصد مى‏رسد و مصون مى‏ماند. ما امروز اين انقلابمان را رهين آن بزرگوار هستيم.
حضرت امام در سالهاى دهه 1330 به عنوان يك مدرّس عالى مقام حوزه مطرح بودند و موقعيت بالايى در حوزه داشتند. تمام جريانهاى سياسى، مصوّبات مجلس و خيانتهاى دشمنان از چشم ايشان دور نمى‏ماند. اما هرگز سراغ نداريم و نديديم كه ايشان خودشان را مطرح كنند. بلكه وظيفه خود مى‏دانستند كه ديگر علما را در حد توان نسبت به مسائل جارى كشور آگاه كند. فقط به دنبال اداى تكليف بودند؛ حتى ايشان هميشه با آيت‏اللّه بروجردى تماس داشتند و آن بزرگوار را از مسائل كشور آگاه مى‏كردند.

هوشيارى حضرت امام
حضرت امام بسيار هوشمند بودند. هرگز اجازه نمى‏دادند كه گروه يا فردى، از نام و وجود ايشان در جهت مقاصد خود استفاده كند. از جمله آنان، همين ملى‏گراها و به اصطلاح مجاهدين خلق بودند. هر كدام را به نوعى كنار زدند و هرگز تحت تأثير آنان قرار نگرفتند. فقط هدفشان جلب رضايت خدا، اجراى احكام مبين اسلام، ترقى و پيش‏رفت كشور بود. بى‏ترديد هرگز نمى‏توان از اين مواضع و مقاطع حسّاس گذشت، مگر با توسّل به شيوه‏هاى اسلامى، كه سرلوحه تمام حركتهاى حضرت امام بود.

اهميت دادن به نظر و آراى مردم
به‏طور كلى در حكومت اسلامى، يكى از راه‏هاى پيروزى بر مشكلات، آگاه ساختن مردم است. در نهج‏البلاغه داريم كه حضرت امير عليه‏السلام پس از جنگ صفّين بلاد اسلامى را از جريانها و شرايط جنگ آگاه مى‏كرد. در بعضى جاها فرزندش، امام حسن مجتبى عليه‏السلام را مى‏فرستاد تا مردم را در متن وقايع قرار دهد. با اين كار خود، سبب مى‏شد مردم با تفكرات سياسى آشنا شوند و از نظر فكرى رشد كنند.
حضرت امام در تمام جلساتى كه با مراجع و علما داشتند، هميشه بر اين نكته تأكيد داشتند كه «مطالب و مسائل را با مردم در ميان بگذاريد». پيش از انقلاب، عده‏اى با مسائل سياسى آشنا بودند و رشد فكرى داشتند، ولى تفكر سياسى عمومى نبود. امّا در يكى، دو سال انقلاب و پس از آن، عامه مردم در حوزه تفكر سياسى وارد شدند و كم‏كم به حد كمال رسيدند. وقتى مردم احساس كردند كه مطالب و مسائل سياسى را مى‏فهمند، خودشان مستقيما با جريانهاى سياسى درگير شدند و خواه ناخواه در حفظ و رهبرى نهضت به رهبر خود كمك كردند.

اخلاق پسنديده
يكى از خصوصيتهاى بارز و پسنديده حضرت امام، اين بود كه پس از هر پيروزى، هرگز مغرور نمى‏شدند و توجه طلاب را به اين امر جلب مى‏كردند كه پيروزى با عنايت الهى به دست آمده است و نبايد مغرور شويد و خيال كنيد ما كارى كرده‏ايم. اين خصلت نيكو و بسيار ارزشمندى بود.
پس از شكست لايحه انجمنهاى ايالتى و ولايتى، يك روز پس از نماز مغرب و عشا به طلاب فرمودند: «اولاً غرور شما را نگيرد. فكر نكنيد كار مهمى شده، اين هم از الطاف الهى بود. وظيفه‏اى بود، انجام داده‏ايم. باز هم هستيم، اگر چنانچه وظيفه ديگرى پيش آمد، انجام مى‏دهيم».
همچنين يك روز هم در خدمت ايشان بوديم و علماى بلاد، از جمله مرحوم آقاى جزايرى از پيرمردان جزايريهاى خرم‏آباد نيز براى ديدار حضرت امام آمده بودند. حضرت امام فرمودند: «پس از جريان انجمنهاى ايالتى و ولايتى، علم پيغام داد حالا كه مرا قبول كردند، مرا حمايت كنيد تا موقعيت من در ميان مردم بهتر شود، چون موقعيت من در ميان مردم سقوط كرده است.» حضرت امام هم به ايشان فرموده بودند: «من پيغام نمى‏دهم. خودتان كار خوب انجام دهيد تا مردم به شما علاقه‏مند شوند. ولى شما مى‏خواهيد كار خيلى بدى كنيد، اگر آن كار را كنيد، شما را تا سر حدّ مرگ مى‏برم».

تفاوت حضرت امام و آيت‏اللّه كاشانى
يكى از تفاوتهاى حركت حضرت امام در مقايسه با حركت حضرت آيت‏اللّه كاشانى، اين بود كه برخلاف اينكه مرحوم آيت‏اللّه كاشانى بر پايه مذهب حركت مى‏كرد، اما آشكارا ابراز و اظهار نمى‏كردند و حركت بيشتر در زمينه‏هاى اقتصادى بود و مسئله نفت را پى‏گيرى مى‏نمود. ولى حضرت امام از همان آغاز، به قصد اجراى اسلام، قرآن و احكام مبين الهى، حركت نمودند و بارها در سخن‏رانيها و كلامشان، به صراحت اين امر را بيان مى‏كردند.
از ويژگيهاى ديگر حركت حضرت امام اين بود كه از همان آغاز، با دعوت علماى وقت و همكارى آنان مبارزه را شروع كردند و هرگز با ملى‏گراها همراه نشدند؛ بلكه آنان را به دنبال خود كشاندند. ولى مرحوم آيت‏اللّه كاشانى با همكارى ملى‏گراها و همدستى آنان، نهضت خود را آغاز كردند و همين همدستان به ايشان ضربه زدند.

رفراندوم
وقتى شاه ملعون، متوجه شد در اجراى لايحه انجمنهاى ايالتى و ولايتى شكست خورده است، براى جبران شكستش، مسئله رفراندوم را مطرح كرد و گفت: «اين لوايح شش‏گانه را به رأى عموم مى‏گذاريم، اگر مردم رأى موافق دادند، ديگر كسى نمى‏تواند جلو مردم بايستد». با اين كار خود، مى‏خواست علما و حضرت امام را مقابل مردم قرار دهد. امّا حضرت امام، پيش از اينكه تاريخ رفراندوم برسد، با بيدارى و هوشيارى كامل، علما را جمع كردند و از مقاصد شوم شاه پرده برداشتند. فرمودند: «اين بار مثل دفعه پيش نيست، دفعه قبل براى نخست‏وزير امكان پس گرفتن، عقب‏نشينى، خيلى سخت نبود، اما حالا شاه عقب‏نشينى نمى‏كند. ما با شاه طرف هستيم و مخالفت با او هم دشوار است. ولى وظيفه داريم و بايد دنبال كنيم».
در همين زمان، بعضى از آقايان مطرح كردند كه ما قدرت نداريم و مشت با درفش تناسبى ندارد؛ ما بدون قدرت چطور جلو برويم. حضرت امام با آن بصيرت الهى كه خدا به ايشان عطا كرده بود، فرمودند: «ما بايد مردم را آگاه كنيم. مردم كه آگاه شدند، قدرتى به وجود مى‏آيد كه آن موقع تانك، توپ و مسلسل و اين چيزها نمى‏تواند با اين قدرت مقابله كند. ما مى‏توانيم چنين قدرتى را به وجود آوريم. اينجاست كه در مقابل اين قدرت، آنان عاجز و ناتوان مى‏شوند».

صدور بيانيه
پس از اين جلسه، حضرت امام بيانيه‏هايى را صادر كردند. در آن بيانيه‏ها، مردم و علماى بلاد را از اهداف و مقاصد رژيم، آگاه نمودند. در اوّلين بيانيه‏هايشان فرمودند: «اسلام در معرض خطر است». بعضى از مطرح كردن اين جمله، خيلى وحشت داشتند. حتى بعضيها را كه گرفته بودند به آنان گفته بودند: «شما مى‏توانيد برويد و به كارتان ادامه دهيد، ولى مشروط بر اينكه نگوييد اسلام در معرض خطر است». درست همان چيزى بود كه نمى‏خواستند مطرح شود. اما حضرت امام همان را مطرح مى‏كردند و بى‏پرده مى‏فرمودند: «اسلام در معرض خطر است».

تظاهرات
با اين بيانات روشن و صريحى كه حضرت امام داشتند، ملت ايران بيدار شدند. تظاهراتى از بيت حضرت امام به طرف پل حجّتيه انجام گرفت كه در آن تظاهرات، شعار سر مى‏دادند: «ما تابع قرآنيم، رفراندوم نمى‏خواهيم». از پل حجّتيه به طرف ميدان مطهّرى رفتيم و از آنجا به طرف مسجد امام و از مسجد امام به خيابان آستانه رسيديم. در آنجا ماشينهاى ارتشى بين جمعيت فاصله انداختند. تا اينكه به در مدرسه رسيديم و زد و خورد شروع شد. مردم را زدند و متفرق كردند. ما را هم به مدرسه فيضيه انداختند و در را قفل كردند. نگذاشتند از راه ديگر بيرون بياييم. سرانجام از دَرِ غربى مدرسه كه به رودخانه باز مى‏شد، به سمت منزلمان رفتيم.

تحريم رفراندوم
پس از آن تظاهرات پى‏درپى انجام مى‏شد، به همين دليل شاه مصمّم شد تا به هر قيمتى كه شده، رفراندوم در موقع مقرّر انجام شود. از سويى حضرت امام نيز رفراندوم را تحريم نمودند. در اعلاميه‏هايشان فرمودند: «اينجا مسئله جنگ با قرآن است. مسئله جنگ با اسلام است». عده‏اى آن زمان مردم را به مبارزه بر اساس امر به معروف و نهى از منكر دعوت مى‏كردند و اين نكته مهمى در آن زمان بود. امّا يكى از شرايط آن را مى‏گفتند، به شرط اينكه خطرى متوجه انسان نشود و ضرر نرساند. براى بعضيها شايد ترديد ايجاد شده بود كه حالا وقت امر به معروف و نهى از منكر نيست. اما حضرت امام در جمله‏اى فرمودند: «تقيه حرام است و لو بلغ ما بلغ» در اعلاميه‏هايشان اين شبهه را برطرف كردند و فرمودند: «امروز خطر متوجه اسلام و حركت ما مثل حركت امام حسين عليه‏السلام است. حضرت ابى‏عبداللّه عليه‏السلام هم به عنوان امر به معروف و نهى از منكر حركت كرد». به هر حال، امر به معروف و نهى از منكر شرايطى دارد و موقعيت ما، شرايطى نبود كه اسلام در خطر نباشد. جايى است كه يك نفر مى‏خواهد منكرى را انجام دهد، ولى آسيبى به اسلام وارد نمى‏شود، پس اسلام در معرض خطر واقع نمى‏شود. اما جايى كه اسلام در معرض خطر است، ديگر اين شرايط مصداق ندارد.
مرحوم آيت‏اللّه العظمى حكيم در يكى از رساله‏هاى علمى خود فرموده‏اند: «اين منكرات عادى است. منكرهاى عادى اين شرايط را دارد و جايى كه اسلام در معرض خطر باشد، آنجا ديگر جايى نيست كه آن شرايط مصداق داشته باشد». بنابراين حضرت امام هم در كتابهاى خودشان مانند تقيه اين نكته را مطرح كرده‏اند و روايت آن را هم آورده‏اند. در آنجا هم فرموده‏اند: «اين شرايط و تقيه، در جايى است كه اسلام در خطر نباشد. اما اگر اسلام در خطر باشد، ديگر جاى تقيه و مراعات كردن آن شرايط نيست».
اين بيانيه حضرت امام نقش بسزايى در مقابله با دستگاه داشت، چون دستگاه با آن رعب و وحشتى كه ايجاد كرده بود، مى‏خواست علما و مردم را ساكت كند؛ ولى حضرت امام با اين بيانشان، توطئه دستگاه و حكومت را خنثى كردند و مردم در رفراندوم شركت نكردند.
به ياد دارم از خارج شهر قم، افرادى را با ماشينهايى آوردند كه معلوم نبود، اهل كجا هستند. در خيابانهاى قم، تظاهرات كردند و شعارهاى ضد روحانيت سر دادند و رفتند. سرانجام رفراندوم را با اين تشريفات غيرواقعى، انجام دادند.
در تظاهراتى كه انجام دادند، مى‏گفتند: «آخوند!مفت خورى تمام شد». در گذر خان. جمع شده بودند و اين شعار را سر مى‏دادند. هر روحانى را مى‏ديدند، او را مضروب ساخته و به او جسارت مى‏كردند. حتى خود شاه كه پيش از رفراندوم به قم آمده بود، در يك سخن‏رانى، به روحانيت و علما جسارت و توهين كرد.
همان‏طور كه ملاحظه مى‏كنيم، حركت امام يك حركت صددرصد اسلامى، قرآنى و دعوت مردم به ميدان مبارزه الهى بود و دستگاه از اين مسئله بسيار ناراحت بود. اين از ويژگيهاى حضرت امام بود كه تا رسيدن به هدف نهايى و به ثمر رساندن هر حركتى، از پا نمى‏نشستند و مصمّم و قاطع پى‏گيرى مى‏كردند.

ماه محرّم
به دنبال مسئله انجمنهاى ايالتى و ولايتى و رفراندوم، حضرت امام به عنوان اعتراض به حركتهاى ضداسلامى رژيم، در ماه مبارك رمضان، مساجد را تعطيل و همچنين عيد آن سال را تحريم نموده و عزاى عمومى اعلام كردند. ايشان فرمودند: «به جاى عيد، مردم عزادارى كنند». بدين ترتيب، مردم را بيش از پيش وارد مبارزه با دستگاه نمودند. در پى اين حوادث، ماه محرم 1342 فرا رسيد. حضرت امام در اين ماه بيانيه‏اى صادر و اعلام كردند: «همه افرادى كه براى مردم سخن‏رانى مى‏كنند، وظيفه دارند ساكت ننشينند. مردم را نسبت به مسائل جارى كشور و پشت پرده آگاه كنند». خطبا و علما هم از ايشان تبعيت نمودند و مردم را آگاه مى‏كردند. گروه‏هاى عزادارى نوحه‏هاى حركت‏آفرين و آگاه بخش سر مى‏دادند تا مردم از خواب غفلت بيدار شوند.

سخن‏رانى روز عاشورا
حضرت امام قصد داشتند در روز عاشورا سخن‏رانى كنند. مأمورى از سوى دولت و شاه آمد و با صراحت گفت: «ما مقابله مى‏كنيم و مانع مى‏شويم و مدرسه را به خاك و خون مى‏كشيم». حضرت امام هم با صراحت پاسخ دادند: «ما شما را توسط مأموران خودمان تهديد مى‏كنيم». بدين ترتيب حضرت امام عصر روز عاشورا به مدرسه فيضيه رفتند و آن سخن‏رانى تاريخى را انجام دادند. از اهداف شوم شاه و از حركتهاى ضداسلامى و ضدمردمى رژيم صحبت كردند. درست آن چيزهايى كه آنان نمى‏خواستند، افشا نمودند. در اين روز، حضرت امام درباره هويّت اسرائيل غاصب و موقعيت، نقش و اهداف آن در كشورمان صحبت كردند و اعلام نمودند كه اسلام در معرض خطر است.
به دنبال اين سخن‏رانى حادثه 15 خرداد به وقوع پيوست.

شعارها و نوحه‏ها
شعارها و نوحه‏هاى آن زمان را چندان به ياد ندارم. بعضى از شعارهايى كه زبانزد بچه‏هاى خودمان بود و در منزل هم مى‏گفتند، عبارت بود از: «خمينى خمينى، تو فرزند حسينى، خدا نگهدار تو، ملت فداكار تو، بميرد بميرد دشمن خون‏خوار تو»... اين شعارها بين مردم متداول بود.

اوّلين دستگيرى حضرت امام
پس از اينكه حضرت امام سخن‏رانى تاريخى خود را انجام دادند، رژيم تصميم گرفت ايشان را دستگير كند. شبانه حضرت امام را دستگير كردند. همين كه مردم باخبر شدند، به خيابانها ريختند و عليه شاه و حكومتش تظاهرات كردند و شعار دادند. رژيم مصمّم بود كه به هر شكلى، مردم را سركوب نمايد. از دست زدن به هر كارى فروگذار نكرد. در اين سركوب وحشيانه، خونهاى زيادى ريخته شد و افراد بسيارى مجروح و زندانى شدند. افراد بى‏گناهى را گرفتند و با آنان صحبت كردند كه از سوى آنان، به اين حركت مذهبى، رنگ غيردينى داده شود، ولى آنان مقاومت كردند و به قيمت جانشان ايستادگى نمودند.

تلاش علما براى آزادى حضرت امام
وقتى رژيم، حضرت امام را دستگير و زندانى كرد، بسيارى از علما، بزرگان و مردم، درباره وضعيت حضرت امام نگران بودند. سرانجام علماى تهران تصميم گرفتند در زندان با حضرت امام ملاقات كنند. پس از ملاقات، خبر سلامتى ايشان را براى مردم آوردند و تا حدودى از اضطراب و نگرانى آنان كاسته شد.
پس از مدتى، براثر فشار زياد علما و مردم، رژيم تصميم گرفت حضرت امام را آزاد كند. پس از اينكه ايشان آزاد شدند، ابتدا به سيد خندان تهران رفتند و مردم براى ملاقات ايشان به آنجا آمدند. سپس از آنجا به قم رفتند. پس از ورود به قم ـ درست يادم نيست ـ مثل اينكه يكى، دو روز بعد، در مسجد اعظم حضور يافتند و سخن‏رانى كردند. در آن جلسه من نيز بودم. حضرت امام نگرانى خود را از اوضاع كشور ابراز داشتند و خطاب به دولت و رژيم فرمودند: «ما ناظر كارهاى شما هستيم. اين طور نيست كه نظارت نكنيم. هر مسئله خلافى كه باشد، ما در مقابلش خواهيم ايستاد». حضرت امام در آن روز با صراحت مواضع خودشان را اعلام نمودند.

كاپيتولاسيون
به دنبال همين مبارزه‏ها مسئله كاپيتولاسيون پيش آمد. اين توطئه، فاجعه بزرگى بود. بر اساس آن، امريكاييها و بيگانگان در كشور ما، پس از انجام هر عمل خلافى، مصونيت داشتند؛ در واقع اگر در كشور ما مرتكب جرمى مى‏شدند، كسى حق نداشت آنان را در اين كشور محاكمه كند! با مطرح شدن اين موضوع، حضرت امام بيانيه‏هايى صادر كردند و مخالفت خود را اعلام و مردم را به مبارزه دعوت كردند.

تبعيد
پس از اين ماجرا، تبعيد حضرت امام اتفاق افتاد. شبانه ايشان را به تركيه و از آنجا به عراق تبعيد كردند. در مدتى كه حضرت امام در تبعيد بودند، مردم با افراد و گروه‏هايى كه ايشان تشكيل داده بودند، تماس مى‏گرفتند و به وظيفه خود عمل مى‏كردند. در اين ايّام، مبارزه‏ها با شدّت و ضعف ادامه داشت و كم‏كم زمينه براى قيام و انقلابى بزرگ‏تر، فراهم شد. اگر نبود آن احساس خطرها و مبارزه‏هاى پى‏گير علما و مردم پس از قيام 15 خرداد، و اگر نبود آن رهبريهاى داهيانه حضرت امام به وسيله پيغامها و بيانيه‏هايشان، اين مبارزه‏ها به ثمر نمى‏رسيد و هرگز معجزه قرن «انقلاب اسلامى» به وقوع نمى‏پيوست.

وظيفه سنگين نسل آينده
وقتى ما و نسل آينده، انگيزه‏هاى الهى انقلاب اسلامى را از متن مبارزه‏هاى مردم و فرمايشات حضرت امام متوجه مى‏شويم، وظيفه‏اى بس عظيم در عصر جديد بر دوش ما سنگينى مى‏كند. اين انقلاب بر اساس معيارهاى اسلامى و براى حفظ اسلام و اجراى احكام نورانى قرآن به وجود آمده است؛ ما بايد هميشه اين اهداف را در نظر داشته باشيم و در مقابل توطئه‏هاى دشمنان خارجى و داخلى هوشيارانه عمل كنيم. بايد هركس در هر موقعيت و مقامى كه دارد اين اهداف را تعقيب كند. مراقب باشيم كه مبادا دشمنان اسلام زمينه‏هايى را به وجود آورند كه ما اين اهداف را فراموش كنيم. بايد بدانيم كه دشمنان اسلام، هميشه بيدارند و نقشه‏هاى درازمدت دارند و بسيار دورانديش هستند. توطئه‏هاى زيادى به كار مى‏برند تا مردم را از انگيزه‏هاى اصلى دور كنند، تا رفته رفته بتوانند سلطه خودشان را در اين كشور تجديد نمايند.

 


 


علی باقری، خاطرات پانزده خرداد؛ قم(دفتر اول)، ویراست دوم، تهران، دفتر ادبیات انقلاب اسلامی، 1388
 
تعداد بازدید: 4708



آرشیو خاطرات

نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
تصویر امنیتی:

جدیدترین مطالب

پربازدیدها

© تمامی حقوق برای پایگاه اطلاع رسانی 15 خرداد 1342 محفوظ است.