خاطرات

زندگینامه و خاطرات آیت‌الله جعفر سبحانى از زمینه ها و پیامد های قیام 15 خرداد

جعفر سبحانی



آيت‏اللّه جعفر سبحانى، سال 1308 در شهر تبريز و در خانواده‏اى روحانى ديده به جهان گشود. وى پس از گذراندن دوره‏ى ابتدايى در سال 1320 وارد مدارس علوم دينى شد و علوم عربى از قبيل: نحو و صرف، معانى و بيان و بديع، علم منطق، و قسمتى از سطوح عالى را در زادگاه خود آموخت و سال 1325 به هنگام اشغال آذربايجان توسط قواى بيگانه، تبريز را به عزم تحصيل در حوزه علميه قم ترك گفت و پس از تكميل سطوح عالى، فقه و اصول را از محضر اساتيد و آيات بزرگ مانند مرحوم آيت‏اللّه حجت و آيت‏اللّه بروجردى و حضرت امام خمينى آموخت. ايشان بحثهاى خارج اصول امام را در سالهاى 1335 به نام تهذيب‏الاصول در سه جلد منتشر كرد. آقاى سبحانى فلسفه و حكمت را نزد مرحوم علامه طباطبايى فراگرفت و از روز ورود به حوزه علميه قم به امر تدريس اهتمام ورزيد. ايشان از مؤسسان مجله مكتب اسلام در سال 1337 بود و هم‏اكنون صاحب امتياز آن مى‏باشد. آقاى سبحانى هم‏اكنون از مدرسان و نويسندگان كشور به شمار مى‏رود و كتاب فروغ ابديت، در زندگى حضرت رسول صلوات‏اللّه عليه از جمله آثار معروف ايشان است.
آنچه در پى مى‏آيد حاصل گفتگويى است كه در تاريخ 17 ارديبهشت 72 با ايشان صورت گرفته و پس از استخراج از نوار و ويرايش به صورت حاضر تقديم مى‏شود. محل مصاحبه در قم، مؤسسه امام صادق عليه‏السلام بوده است.

سابقه مبارزاتى، تفكرات و انديشه‏هاى سياسى امام خمينى
امام خمينى از دوران جوانى به مسائل سياسى جارى در جهان اسلام اهميت فراوانى مى‏دادند. مسلما طرز تفكر مرحوم مدرس در پرورش افكار امام بى‏تأثير نبوده است. ايشان در دوران جوانى گاهى از قم به تهران مى‏رفتند و در مجلس شوراى ملى به عنوان يك شنونده شركت مى‏كردند و به سخنان مرحوم مدرس گوش مى‏دادند. پس از آنكه مرحوم مدرس دستگير شد و خفقان تام و تمامى بر كشور تسلط يافت، بحث درباره مسائل سياسى، چه از طريق نوشتن و چه از راه سخن گفتن، مشكلات زيادى به همراه داشت.
وقتى در شهريور 1320 متفقين كشور را اشغال كردند، بار ديگر براى علاقه‏مندان و بالاخص حضرت امام مجالى دست داد كه در مسائل سياسى اظهارنظر كنند و تا آنجا كه قدرت و امكانات اجازه مى‏داد، مسائلى را بيان كردند. براى نمونه، چيزى از اشغال كشور نگذشته بود كه كتاب اسرار هزارساله به وسيله شخصى نوشته شد و در آن كتاب به نام اسلام و شيعه، انتقادهايى صورت گرفته بود. امام با عنوان كردن همين كتاب، كتاب كشف‏الاسرار را نوشتند، كتاب كشف‏الاسرار هرچند يك كتاب علمى و عقيدتى و در واقع دفاعيه‏اى از اصول اسلام و عقايد اسلام و تشيع است، امّا به مناسبتهايى، امام درباره مسائل سياسى بحث كرده و به اصول كلى سياستهاى اسلام اشاره كرده‏اند. اگر كسى آن كتاب را مطالعه كند، از همان‏جا مى‏تواند به روحيه امام در دوران جوانى پى ببرد؛ چرا كه ايشان اين كتاب را در چهل‏وسه سالگى نوشتند؛ يعنى از آن زمان تا دوره‏اى كه ايشان بنيان‏گذار جمهورى اسلامى شدند، چهل سال مى‏گذرد.
مى‏بينيم كه پس از آمدن متفقين و هم در زمان رفتن  آنها از ايران كه در واقع تا حدودى فضاى باز سياسى در ايران حاكم شده بود، امام از دخالت در مسائل سياسى خوددارى نمى‏كردند. خوب به خاطر دارم در سال 1327 كه اسرائيل، فلسطين را اشغال كرد، حضرت امام خمينى نامه‏اى به پاپ نوشته، از طريق نماينده‏ى سياسى پاپ در تهران براى او فرستادند.(1)
قضيه از اين قرار بود كه مجلسى در تهران برگزار شد و امام نيز در آن مجلس شركت كردند، قرار بر اين شد كه از طرف روحانيان ايران، نامه‏اى(2) براى پاپ نوشته شود. چندين نامه نوشته شد، اما تنها، نامه امام را انتخاب كردند و همان را براى پاپ فرستادند.
در سال 1327 تا 1328 قدرت مركزى در ايران شديد شد و بار ديگر محدوديتهاى سياسى بسيارى به روحانيان تحميل گرديد. اين سبب شد تا امام براى مدتى از مسائل سياسى دور بمانند. آن‏زمان، دوران مرجعيت مرحوم آيت‏اللّه العظمى بروجردى بود و امام نسبت به مرحوم بروجردى علاقه وافرى داشتند و به مرجعيت ايشان معتقد بودند. به همين خاطر اعتقاد داشتند كه تا وقتى آقاى بروجردى مرجع هستند، مسئوليتهاى دينى و سياسى مربوط به ايشان است و لازم نيست شخص ديگرى در آنها مداخله كند. به اعتقاد امام، همه بايد مسائل را از طريق مرجع پيش ببرند. به همين دليل، در دوران مرجعيت مرحوم بروجردى، يعنى سالهاى 1327 تا 1340، به‏جز همان نامه‏اى كه براى پاپ نوشتند، ديگر حركت سياسى بارزى از امام مشاهده نشد.
در جريان مخالفت علما با بهاييت در سال 1334 كه حضرت حجت‏الاسلام والمسلمين فلسفى از طريق راديو تعقيب كرد و به وسيله آن مخالفتها، گروه بهاييها در آن سال مفتضح شد، امام نيز حركتهاى غيرمستقيمى انجام دادند. در نتيجه فعاليتهاى روحانيان، قرار شد كه اين گروه از مناصب دولتى كنار گذاشته شوند. مرحوم بروجردى هم مداخله كرد، ولى بعد عواملى پيش آمد كه او عقب‏نشينى كرد و از ادامه مخالفت با بهاييها بازماند.
در آن زمان كه امام هر هفته، يك يا دو بار به منزل آقاى بروجردى مى‏رفتند و ايشان را تشويق مى‏كردند تا به مخالفت ادامه بدهد و مسئله مقابله با بهاييت را تا بركنار شدن آنها از مناصب دولتى تعقيب كنند، شرايط امام، دقيقا به همان شكلى بود كه شرايط آقا اميرالمؤمنين عليه‏السلام بود. در زمان حيات پيغمبر اكرم، حضرت على مسئوليتى نداشتند؛ نه خطبه‏اى مى‏خواندند، نه نامه‏اى مى‏نوشتند، به همه امور آگاهى داشتند، اما با وجود مرجعى مانند پيغمبر اكرم، شايسته نمى‏ديدند كه در امور دخالت كنند و سخنى بگويند، جز اينكه يار و ياور پيامبر باشند.
عين همين شرايط را امام هم داشتند، ايشان در طول پانزده سال، پيوسته يار و ياور مرحوم بروجردى بودند، تا آنجا كه شرايط اجازه مى‏داد، در مشورتها و مجالس شركت مى‏كردند و تا حدودى از طريق ايشان افكار خود را عملى مى‏كردند.

ارسال پيامهاى امام پيش از واقعه 15 خرداد
همگى مى‏دانيم كه تا پيش از 15 خرداد روحانيان تشكيلات و امكاناتى نداشتند. امام خمينى توسط پيكها، تنها مى‏توانستند از طلاب حوزه علميه قم كمك بگيرند، كه مى‏گرفتند.
در ماههاى محرم و صفر و رمضان و در ايام تعطيلى، طلاب قصد سفر به اطراف ايران مى‏كردند. امام پيامهايشان را كه غالبا به خط خودشان بود، به شاگردانشان مى‏دادند و آنها پيامها را به اطراف مى‏بردند. حتى در سال 1341، قبل از رفراندوم، امام نامه‏هاى فراوانى نوشتند كه به وسيله طلاب فرستاده شد.
در همان سالى كه قرار بود رفراندوم برگزار شود، يعنى سال 1341، امام پيامهايى فرستادند مبنى براينكه مردم در رفراندوم شركت نكنند. همان‏طور كه گفته شد، وسيله‏اى كه ايشان براى رساندن پيامهاى خود داشتند، همين طلاب و شاگردانشان بودند؛ چرا كه در آن زمان اين رابطه‏ى محكمى كه اكنون ميان روحانيان و مردم برقرار است، وجود نداشت.
سال 1341، يكى دو هفته پيش از رفراندوم، امام نامه‏هاى متعددى نوشتند و به خود من دادند. يكى از اين نامه‏ها را به اصفهان و نزد مرحوم آيت‏اللّه آقاى خادمى، نامه ديگر را به يزد نزد حضرت آيت‏اللّه صدوقى، و نامه سوم را به كرمان نزد مرحوم آيت‏اللّه صالحى كرمانى بردم. در اين ميان، البته كسانى بودند كه رفت و آمد و تماس ما با علما را به سازمان امنيت خبر مى‏دادند. براى همين، در همان زمان و در اصفهان تحت تعقيب ساواك قرار گرفتم، ناچار از اصفهان به يزد رفتم و از آنجا به كرمان. حتى در ماه رمضان آن سال نتوانستم در كرمان بمانم و براى اينكه در دسترس مأمورين ساواك نباشم، به نقطه دورى خارج از كرمان رفتم و همان‏جا ماندم.
به هر حال، امام بيشتر از هر چيز از طريق شاگردان خود به ارسال نامه‏هايشان و تبليغات مى‏پرداختند. البته بعدها كه وعاظ و علماى تهران تماسشان با امام بيشتر شد، جوانان مورد اطمينان خود را معرفى كردند كه همين جوانان در سازمان‏دهى انقلاب سهيم شدند و در تبليغات شركت كردند.

ابتكارهاى علمى امام خمينى در تدريس
وقتى در سال 1343، امام خمينى از حصر اولشان آزاد شدند و به قم تشريف بردند، اواخر سال تحصيلى بود. به همين خاطر نخواستند درس مفصلى را شروع كنند، من را احضار كردند، خدمتشان رسيدم و عرض كردم كه وقت تنگ است و فرصت اينكه درس مفصلى را شروع كنيد، نيست. پيشنهاد كردم تا بحث مسائل مستحدثه را شروع كنند، مسائلى كه تاكنون بحث نشده، يا اگر شده، خيلى كم بوده است، ايشان هم پذيرفتند. يكى از روزها كه خدمتشان بودم، حدود ساعت 9 يا 10، خانه ايشان مملو بود از فضلا و طلاب. ناگهان گفتند: «بسم‏اللّه الرحمن الرحيم...» و شروع كردند به مطرح كردن مسئله بيمه. اين مسائل در آن زمان بازتاب زيادى داشت؛ يعنى فقها و فضلاى حوزه را به مسائل جديدترى توجه داده بود، مسائلى كه گاه و بى‏گاه مطرح مى‏شد، اما نظام‏يافته نبود.
از كارهاى جديدى كه در زندگى علمى امام مى‏توان بيان كرد اين است كه امام شروع كردند به تفسير سوره حمد و معرفى بعدى از ابعاد قرآن، بعدى كه غالبا مغفول عنه (مورد غفلت) بود و ايشان به عنوان نوعى توازن و اينكه اين بعد نبايد مغفول عنه باشد، به تفسير اين سوره پرداختند. هرچند صحبت بر سر تفسير اين سوره بود، اما در اين قالب، بسيارى از مسائل عرفانى و سلوكى و اخلاقى را نيز بيان كردند و به فضلا يادآور شدند كه قرآن ابعاد مختلفى دارد، يعنى در حالى كه بايد به بعد سياسى و اجتماعى و حكومتى قرآن توجه داشت، از طرفى بعد اخلاقى و انسان‏سازى قرآن هم نبايد مغفول عنه باشد. اتفاقا امام گهگاه در ادعيه ائمه و اهل بيت، مثلاً در مناجات شعبانيه كه ايشان در ميان مناجاتها به اين مناجات بيشتر علاقه داشتند، نكاتى را يادآور شده‏اند كه كمتر كسى به آن اشاره كرده است. ايشان معتقد بودند كه در اين ادعيه، نكات و براهينى وجود دارد كه در كتاب بزرگترين فلاسفه جهان هم نيست و اگر هم باشد، از همين ادعيه ريشه گرفته است.
ايشان در عبارت كوتاهى، گفته فيلسوفان را دقيقا شرح دادند و اين خود، يكى از ابتكارات علمى حضرت امام در محيط حوزه بود.

مسئله ولايت فقيه پيش از 15 خرداد
مسئله ولايت فقيه ميان علما بحث مى‏شد. امام  خمينى هم، در درسهايشان در قم به اين بحث مى‏پرداختند. سال 1330، ايشان مسئله اجتهاد و تقليد را در مسجد محمدى شروع كردند و مرحوم مطهرى و من از كسانى بوديم كه پاى بحثهاى امام در اين باره مى‏نشستيم. ايشان در آنجا بحثى داشتند درباره وظايف مجتهد كه من اين بحث را در تهذيب‏الاصول، در اول «اجتهاد و تقليد» نوشته‏ام. فرمودند كه: «پيغمبر اكرم داراى مقامات سه گانه بودند، در درجه اول مشرع و مبين شريعت بودند. در درجه دوم قاضى و در درجه سوم حاكم...» و مناصب سه‏گانه پيغمبر اكرم را تشريح كردند. اينكه پيغمبر احكام الهى را مستقيما از وحى مى‏گيرند و به مردم مى‏رسانند، در اين بيان نه خطايى هست و نه اشتباهى. امام در همان بحث، آياتى را كه مربوط مى‏شود به اين منصب پيغمبر اكرم تلاوت كردند. بعد به مقام قضاوت پيامبر پرداختند؛ اينكه پيامبر، علاوه بر مشرع بودن، قاضى هم بودند و به اختلافات مردم رسيدگى مى‏كردند. مقام سوم پيغمبر اكرم، حاكم بود، حاكم يعنى فرمانروا، ايشان ارتش تشكيل دادند، نمايندگانى به خارج فرستادند و دهها دليل ديگر كه نشان از حاكميت پيامبر اكرم داشت. بعد امام فرمودند: «اين مناصب سه گانه، به فقيه جامع‏الشرايط منتقل شده است، با اين تفاوت كه پيغمبر، بيان شريعت را از وحى مى‏گرفت، ولى فقها از ائمه اهل بيت و قرآن و حديث مى‏گيرند و فتوا مى‏دهند.».
منصب فتوا، منصب مسئله‏گويى است. يعنى به همان صورت كه پيامبر به مسائل مردم پاسخ مى‏دادند، مردم از مرجع تقليد سؤال مى‏كنند و آنها جواب مى‏دهند. در حقيقت، منصب فتوا، منصب بيان شريعت است، با اين تفاوت كه در بيان پيامبر اكرم خطا نيست، ولى در فتواى مجتهدان ممكن است خطايى باشد. همان‏طور كه پيامبر اكرم قاضى بودند، مقام قضاوت به مجتهد جامع‏الشرايط مى‏رسد، حتى در آن زمان اجازه ندادند كه مجتهد متجزّى، قاضى بشود. فتواى ايشان در آن زمان اين بود: «قضاوت يكى از مقامات انبيا است.»، يعنى خلافت‏اللّه است، چرا؟ براى اينكه در ميان مردم به حق داورى كند.
بعد، به همين ترتيب درباره منصب سوم، يعنى فرمانروايى و حاكميت بحث كردند و نتيجه گرفتند كه مسئله ولايت فقيه در بعد بيان شريعت و قضاوت و حاكميت، از آن انبيا و ائمه است و در زمان غيبت از آن فقيه جامع‏الشرايط.
بنابراين، امام خمينى، مسئله ولايت فقيه را در سال 1330 براى ما تدريس كردند. علاوه بر اين، همين بحث را به مناسبتى در نجف پيش كشيدند، با نام حكومت اسلامى. در حقيقت، تفكر ولايت فقيه، تفكرى نبود كه اين اواخر از سوى امام طرح شده باشد، اين بحث را ما از زمان جوانى از امام شنيده بوديم و قهرا بحثى است برخاسته از تفكر ديگر علما و دانشمندان.
دامنه بحث ولايت فقيه، حتى بعدها به نجف هم كشيده شد. در سال 1343، امام به تركيه تبعيد شدند و تا سال 1345 در تركيه بودند. سپس به عراق و زيارت اعتاب مقدسه مشرّف شدند و در نجف اقامت گزيدند. در همان‏جا بنا شد كه ايشان تدريس را شروع كنند و فضلا دوره‏شان كردند، امام فرمودند: «چه بحثى را مى‏خواهيد؟ قواعدى مى‏خواهيد يا حديثى و روايتى؟»، فضلا عرض كردند: «قواعدى را مى‏خواهيم.».
اگر بنا بود بحثى را شروع كنند كه جنبه روايتى و حديثى داشته باشد، بايد از طهارت نماز روزه خمس و زكات شروع مى‏كردند. اما اگر بنا بر اين مى‏شد تا كتابى را شروع كنند كه جنبه قواعدى داشته باشد، بايد كتاب بيع را شروع مى‏كردند. ايشان كتاب بيع را شروع كردند، البته امام كتاب بيع را تا حدودى در قم درس داده بودند، اما وقتى به بحث ولايت فقيه رسيدند، مسئله دستگيرى‏شان پيش آمد و مسئله نيمه‏كاره ماند. در نجف بار ديگر كتاب بيع را شروع كردند و تا زمانى كه به بحث ولايت فقيه برسند، چهار يا پنج سال طول كشيد و اين بحث ولايت فقيه امام، محصول سالهاى 1352 و 1353 است.

مهاجرت علما بعد از دستگيرى امام خمينى
بعد از آنكه حضرت امام خمينى دستگير شد، علماى بلاد احساس وظيفه كردند كه همگى به تهران مهاجرت كنند، همگى مى‏ترسيدند كه خداى ناخواسته امام را بكشند.
براى جلوگيرى از اين احتمال، علما شروع كردند به مهاجرت به تهران: از اصفهان مرحوم آيت‏اللّه خادمى، از يزد مرحوم آيت‏اللّه صدوقى، از همدان مرحوم آخوند ملاعلى همدانى، از اهواز مرحوم آيت‏اللّه سيدعلى بهبهانى، و از زاهدان مرحوم آيت‏اللّه كفعمى. از قم هم  عده‏اى آمدند و حدود دو يا سه ماه در تهران ماندند. در طول اين مدت فعاليتهاى بسيارى كردند تا از طريقى امام را آزاد كنند، اما موفق نشدند. ولى در عين حال خطرى كه احتمال مى‏رفت رفع شد. در حقيقت، رژيم وقتى چنين حركت عظيمى را از علماى شهرهاى مختلف ديد، دريافت كه هم ملت ايران و هم روحانيان، همگى از امام خمينى حمايت مى‏كنند و از فكر كشتن امام منصرف شد. بعد از چند ماه، حدود يازده ماه، شنيديم كه امام را آزاد كردند و صبح همان روز به قم تشريف بردند.

ويژگيهاى نهضت 15 خرداد
اصولاً نهضتهايى كه در ايران به وجود آمده، گاهى صرفا نهضت سياسى بوده، گاهى هم نهضتهايى داشته‏ايم با ريشه‏هاى دينى، خيلى از نهضتهاى ايران را شاهد بوده‏ايم. دست‏كم در بخشى از تاريخ ايران، از سال 1320 تا به امروز را ديده‏ايم. براى نمونه، نهضت ملى شدن نفت در زمان دكتر مصدق كه نهضتى سياسى ولى آميخته با دين بود؛ چرا كه مرحوم آيت‏اللّه كاشانى هم يكى از پرچم‏داران اين نهضت بود و گروهى از علماى دين هم در آن شركت داشتند، امّا غالبا گروههاى غيردينى يا دور از مذهب آن را رهبرى مى‏كردند. در حالى كه مى‏بينيم در نهضت 15 خرداد، اين علماى دينى بودند كه نهضت را رهبرى مى‏كردند و در جبهه مبارزه مى‏جنگيدند و اگر غير متدينان هم در جبهه بودند، پشت سر علماى دين حركت مى‏كردند. در حقيقت، نهضت 15 خرداد، تحت‏تأثير منبرها و سخن‏رانيهاى وعاظ و علما در مساجد و تكايا به وجود آمد. اين نهضت امتياز بزرگى داشت، اينكه سياستى داشت بر بستر دين و ديانتى در كار بود كه ريشه سياسى داشت، به همين خاطر نمى‏توان آن را با ساير نهضتها مقايسه كرد. 15 خرداد، نوعى پيراستگى مطلق داشت. در حالى كه ساير نهضتها يك نوع آلودگيهاى خاص داشتند. مطلب ديگر اينكه، تا آنجا كه من به خاطر داشتم، امام در آن اوايل، بيشتر از اينكه بگويند 15 خرداد، مى‏گفتند 12 محرم؛ يعنى نوعى صبغه دينى به تاريخ نهضت مى‏دادند، البته بعدها ديدند كه 12 محرم تطبيق نمى‏كند و لذا تاريخ نهضت به 15 خرداد تبديل شد، اما در اولين اعلاميه‏اى كه در سالگرد نهضت دادند، روى تاريخ 12 محرم تأكيد كردند.

ويژگيهاى رهبرى در قيام 15 خرداد
امام خمينى، در همان آغاز نهضت، به خوبى روح اسلام را درك كرده بودند. در عين حال كه طرفدار فقه سنتى بودند و كرارا از فقه سنتى طرفدارى مى‏كردند، امّا اين فقه سنتى، نزد ايشان يك فقه پويا بود. اصولاً اگر بخواهيم فقه پويا را در مقابل فقه سنتى قرار دهيم، به خطا رفته‏ايم. فقه پويا را نبايد ضد فقه سنتى بگيريم. فقه پويا در حالى كه پويا است، جهان‏پيماست، زمان پيما است و همه عصرها را اداره مى‏كند، اما چهارچوبش در قرآن و سنت پيغمبر اكرم است. امام خمينى، از همان آغاز نهضت، چون اصول را محترم مى‏شمردند و هم روح اسلام را درك مى‏كردند، توانستند حكومت اسلامى را به عنوان يك طرح جهانى در ايران پياده كنند. در واقع، اينكه مرجعى بتواند فقه سنتى و فقه پويا را كنار هم قرار دهد و جمع كند، ويژگى خاصى مى‏خواهد و امام خمينى اين ويژگى خاص را از همان آغاز داشتند.
اغلب افراد در كارهايشان اهل افراط و تفريط هستند. كسانى در حقيقت آن‏چنان سنتى‏اند كه سر از اخبارى‏گرى در مى‏آورند و هيچ مشكلات زمان و مكان و مشكلات مردم را درك نمى‏كنند، به هر حال اسلامى كه دين خاتم است و تا آخر خواهد بود، ناچار براى اين مشكلات فكرى كرده است، كسانى هم اصلاً سنتى نيستند، پويا هستند و افكارشان را به نام اسلام منتشر مى‏كنند. اما امام، فقهى را در نظر داشت كه هم در چهارچوب اسلام باشد و هم بتواند جهان را اداره كند و اين يكى از ويژگيهاى ايشان بود.
غالبا شخصيتهاى سياسى برون‏گرا هستند و از مسائل درون‏گرايى دورند. اين‏طور شخصيتها، به لحاظ سياسى خوب رفتار مى‏كنند، اما ديگر به سير و سلوك و مسائل عرفانى نمى‏توانند توجه داشته باشند. در حقيقت، كثرت، اينها را از وحدت باز مى‏دارد. از طرفى كسانى كه درون‏گرا هستند و به مسائل عرفانى و سير و سلوك توجه دارند، خودشان را در مدارس و مراكز علمى منزوى مى‏كنند و از صحنه‏هاى سياست و مبارزه دور مى‏مانند. حال انسانى كه بتواند ميان درون‏گرايى و برون‏گرايى تعادل برقرار كند، انسانى كه بتواند در عين اينكه در برون است و با سياستمداران دست و پنجه نرم مى‏كند، در عين حال مناجاتش را با خدا ترك نكند و به مسائل عرفانى نيز بپردازد، انسان كم‏يابى است و اين ويژگى در افراد كمترى پيدا مى‏شود. يكى ديگر از ويژگيهاى خاص امام خمينى، همين ويژگى بود.

نقش نهضت 15 خرداد در تحول حوزه
يكى از نقشهاى قيام 15 خرداد اين بود كه مردم را بيشتر متوجه حوزه‏هاى علميه كرد، قبل از 15 خرداد توجه مردم به حوزه‏ها كم بود. غالبا كسانى در حوزه‏ها شركت مى‏كردند كه از نقاط دورافتاده متوجه حوزه مى‏شدند، اما همين نهضت 15 خرداد كه اسلام را در سطح جهانى معرفى كرد، باعث رونق حوزه هم شد، چون در آن زمان گروهى بودند كه از نظام و رژيم شاه ناراضى بودند و نظام را فاسد مى‏دانستند، هرچند تفكر دينى و اسلامى نداشتند، اما در عين حال مخالف رژيم بودند. آنها وقتى كه ديدند حوزه علميه، سنگر مبارزه با ظلم و نظام فاسد شده و روحانيان در صف اول مبارزه حاضر شده‏اند، به حوزه توجه پيدا كردند و توجه به حوزه، از دانشگاه و جاهاى ديگر بيشتر شد.
البته تأثير نهضت در متون و محتواى درسى حوزه علميه قم كمتر بود؛ چرا كه امام در جريان نهضت، مشغول مسائل سياسى بودند و از قم خارج شدند. با اين همه، اين نهضت باعث شد كه مسائل حكومتى وارد حوزه علميه بشود؛ يعنى از فاصله 15 خرداد تا بازگشت امام به ايران مسائل سياسى و حكومتى به حوزه راه يافت. اينكه اسلام، حكومتى خاص خود دارد، اما تحول بنيادى بيشتر، بعد از بازگشت امام و وقوع انقلاب اسلامى رخ داد. به اين شكل روحانيان، عملاً نيازها را لمس كردند و ناچار شدند تا براى اين نياز پاسخهايى پيدا كنند.


پى‏نوشت:
...........................................
 - اين نامه در همان زمان در روزنامه نداى حق انتشار يافت.
 - اين نامه‏ها گرچه توسط امام نوشته شد، اما نه به نام ايشان بلكه به نام روحانيت تهران به امضا درآمد.

 

 


علی باقری، خاطرات پانزده خرداد؛ قم(دفتر اول)، ویراست دوم، تهران، دفتر ادبیات انقلاب اسلامی، 1388
 
تعداد بازدید: 4450



آرشیو خاطرات

نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
تصویر امنیتی:

جدیدترین مطالب

پربازدیدها

© تمامی حقوق برای پایگاه اطلاع رسانی 15 خرداد 1342 محفوظ است.