خاطرات

واقعه 15 خرداد از منظر سپهبد مبصّر



با وجود گذشت ۵۰ سال از واقعه قیام 15 خرداد 1342 و به رغم نگارش كتابها و مقالات چندی درباره این خیزش مردمی، همچنان ابعاد گوناگون این رخداد به طور شایسته واكاوی نشده است. در این نوشته برخلاف تحلیلهای مرسوم، از منظر یكی از عوامل سركوب قیام به این رویداد نگریسته می‏شود.

حدود ده سال پیش انتشارات كتاب ایران بخشهایی از خاطرات سپهبد محسن مبصر را منتشر كرد. در این میان مطالعه و بررسی گزیدهای از یادمانده های مبصر كه به اتفاقات و ماجرای 15 خرداد اختصاص دارد، جالب است؛ به ویژه آنكه توجه داشته باشیم مبصر در آن هنگامه از سوی نصیری، رئیس شهربانی، عهده دار سركوب قیام شد. به عبارت دیگر مسئولیت حفظ نظم و پیشگیری از شورش در قم به او محول گردید. مبصر در آن ایام معاون انتظامی شهربانی بود.

محسن مبصر، فرزند ميرزاعبدالعلي‌خان مبصرالدوله تبريزي در 1296 متولد شد. وي پس از اخذ ديپلم وارد دانشكده افسري شد و دوره دوساله دانشكده را در سال 1316 به پايان رسانيد. او در درجات مختلف، دوره‌هاي كوتاه‌مدتي را در ايران و خارج و عمدتا در زمينه اطلاعاتي طي كرد و غالبا مشاغلي در ركن دوم به او ارجاع مي‌شد اما در سال 1341 درجه سرلشگري گرفت و معاون شهرباني كل كشور شد.1‌

سپهبد محسن مبصر در جريان قيام خونين خرداد 1342 ماموريت يافت تا حركت مردم قم را سركوب كند. وي روايت خود از رويدادهاي خرداد 1342 در قم را چنين بازگو مي‌كند: «هنگام رسيدن به قم به دفتر گروهان ژاندارمري رفتم. تا قبل از رسيدن من 27  26 نفر در اثر رگبارهاي سركار سروان كشته شده بودند. مردم تظاهركننده تا حدودي آرام گرفته و دچار بهت و وحشت و بلاتكليفي شده بودند. به آنها گفتم، اكنون اخطار مي‌كنم اگر تا 15 دقيقه ديگر پراكنده نشويد دستور خواهم داد سربازاني كه آماده تيراندازي هستند ماموريت خود را انجام دهند، خون كشته‌شدگان به گردن آنهايي است كه اين اخطار مرا نشنيده مي‌گيرند. اين اخطار جدي تلقي شد و مردم متفرق شدند. بعد به كار سامان‌دادن اوضاع مغشوش شهر قم پرداختم.»

بعد از سركوب خونين قيام 15 خرداد، شاه و علم و نصيري، مبصر را مورد عنايت قرار دادند و فرداي 15 خرداد خبر دادند كه مبصر به رياست شهرباني منصوب مي‌شود.2‌

مبصر به همراه نصيري، معتضد و ... جزو معدود كساني بودند كه پس از كودتاي 28 مرداد طرفدار جدي سياست انگلستان در عين رابطه با امريكا بودند.3‌

مبصر سال 1349 از رياست شهرباني كنار رفت و سپس به طور موقت رياست هيات مشاوران ستاد بزرگ ارتشداران را به عهده گرفت تا در خرداد 1351 به معاونت نخست‌وزير و سرپرستي سازمان دفاع غيرنظامي منصوب گرديد و بالاخره در 29 /6 /52 بازنشسته شد.4

او پس از خروج محمدرضا به وي ناسزا مي‌گفت و از نحوه مملكت‌داري و رفتنش بدگويي مي‌كرد و در مجموع مي‌كوشيد خود را در جهت انقلاب نشان دهد اما بعدها به طور قاچاق به تركيه و از آنجا به انگليس رفت5‌ و سرانجام سال 1375 در سن 79 سالگي بر اثر سكته قلبي در لندن درگذشت.6‌

به هر روی، با آغاز نخست‏وزیری اسدالله علم، زمزمه‏های اعتراض و مخالفت مردمی به خصوص در قشر دیندار جامعه رو به فزونی نهاد. آن عصیان همگانی از همان روزهای نخست فروردین 42 شدت گرفت. مدرسه فیضیه قم، كانون پرالتهاب مبارزه به شمار می‏آمد. رژیم پهلوی متأثر از تصمیم نابخردانه ای تصمیم به اعزام نیروی نظامی به قم گرفت. به نوشته مبصر « شماری از سربازان گارد شاهنشاهی (گارد جاویدان) را با پوشاك غیرنظامی در روزی كه قرار بود در مدرسه فیضیه تظاهرات برپا شود به آنجا فرستادند و آن سربازان روز دوم فروردین [1342] به مدرسه فیضیه ریختند و با طلبه‏ها ... كتك كاری كردند و می‏گویند دو یا سه نفر هم از طلبهها كشته شدند.»

برای احدی كمترین تردیدی باقی نمانده بود كه این نیروهای لباس شخصی همانا سربازان گارد شاه بودند، نظامیانی كه فراموش كرده بودند ‹‹ كفش یك شكل سربازی›› به پا نكنند و « به صف نایستند» و به یكباره شعار « جاوید شاه» سر ندهند، آنان با این اقدام ناشیانه علائم و ردپای روشنی از خود به جای گذاردند؛ ردپایی كه به كاخ شاه امتداد مییافت.

به اظهار مبصر ‹‹ این طرح را تیمسار نصیری پیشنهاد كرده و آقای علم آن را پسندیده و معلوم نیست چگونه به تصویب اعلیحضرت رسانیده و دستور اجرای آن را از سوی ایشان صادر كرده بود›› اجرای چنین عملیات ناپخته و كودكانه‏ای تنها این پیام را در برداشت كه اینك شاه مستقیماً به صحنه كارزار با روحانیان آمده است و به هر قیمتی قصد سركوب آنان را دارد. شاه برگ برنده خود را كه همانا توسل به قوه قهریه و سركوب و ارعاب و قتل بود، رو كرد. در مقابل وی رهبر میانسال نهضت نوین اسلامی قرار داشت كه دشمنان و مخالفانش نیز شجاعت و شهامت او را تحسین می‏كردند. به نوشته مبصر‹‹ [آیت‏الله] خمینی در آن روزها مدرس فقه و شخصی بسیار نترس و با جربزه و بی گذشت و مخالف سازش، شناخته می‏شد.»

سیزدهم خرداد 1342 مقارن با دهم محرم شد. روحانیان فرصت را مغتنم شمرده و به منظور تبلیغ گسترده رهسپار اقصی نقاط كشور شدند. براساس خبرهای نگران كننده ای كه به زمامداران حاكمیت پهلوی رسیده بود، عوامل رژیم در آماده باش به سر می‏بردند. مبصر در یادمانده‏هایش می‏گوید : « بامداد روز 12 /3 /42 تیمسار نصیری، رئیس شهربانی كل كشور مرا كه معاونت انتظامی شهربانی را به عهده داشتم به دفترش خواند و گفت : امروز قرار است یكی از روحانیون به نام [آیتالله] روح‏الله خمینی در قم به منبر برود، از دولت و اصلاحاتی كه در دست اجرا هستند انتقاد و به آنها اعتراض كند، چون آگاهی داریم كه او در سخنرانی خود قصد تحریك مردم را دارد شما مأموریت دارید كه هرچه زودتر خود را به قم برسانید و ترتیب كار را به گونه‏ای بدهید كه مردم پس از شنیدن سخنان تحریك‏آمیز وی دست به اغتشاش نزنند.» از این رو، به دستور نصیری، یگانی از لشكر گارد كه در پادگان علی‏آباد مستقر بود برای حسن انجام مأموریت، در اختیار مبصر قرار گرفت. خواست نصیری از مبصر نیز روشن بود؛ جلوگیری از شورش مردم پس از سخنرانی امام.

روز عاشورا فرا رسید. سیل جمعیت از منزل آیتالله العظمی خمینی تا صحن و تا مدرسه فیضیه، خط سیر شكوهمندی پدید آورده بود و همه دیده‏ها به یك نفر دوخته شده بود. در چنین اوضاعی، مبصر به قم میرسد و به شهربانی می‏رود و تصمیم می‏گیرد تا شاید مانع ایراد سخنرانی آیت ‏الله شود. 

با خود اندیشیدم كه بلكه بتوانم [آیتالله] خمینی را از رفتن به منبر منصرف كنم. به آگاهی شهربانی قم دستور دادم كه كوشش كند گفت وگوی تلفنی مستقیم مرا نخست با [آیتالله] خمینی و سپس با شخصی به نام آقا حسن طباطبایی قمی فراهم نماید. آقا حسن طباطبایی اهل قم و زمانی نماینده قم در مجلس شورای ملی بوده و در قم و به ویژه در میان روحانیان نفوذ داشته است. او از دوستان سپهبد تیمور بختیار بود و اغلب به دیدن او می‏آمد و با من هم كه رئیس ستاد فرماندهی نظامی تهران بودم آشنایی و دوستی داشت... ابتدا با طباطبایی گفت وگوی تلفنی كوتاهی داشتم.... گفت : تیمسار، شما اینجا چه می‏كنید، مگر از جانتان سیر شده‏اید؟ مطالب بسیار ناهنجار و توهین‏آمیز نسبت به دولت و اعلیحضرت بیان نمود... بعد رئیس آگاهی با خوشحالی خبر داد كه توانسته ارتباط تلفنی مرا با [آیت‏الله] خمینی برقرار كند... خود را معرفی كردم و گفتم كه من یك سربازم و مأموریت دارم كه امروز از هرگونه بی نظمی در قم جلوگیری كنم. این مأموریت را هم به هر قیمتی كه شده انجام خواهم داد چون می‏دانم و یقین دارم كه شما راضی نخواهید بود كه در عاشورا در قم خون ناحقی بر زمین بریزد و بی‏گناهی كشته شود. میخواستم از شما خواهش كنم كه از رفتن به مسجد خودداری فرمائید. با لهجه ویژه خود چنین گفت : اینكه نمی‏شود، همان طور كه شما مأموریت جلوگیری از بی نظمی در قم را دارید، من هم ماموریت دارم به مسجد بروم و منبر بگیرم و با مردم كه منتظر هستند گفت وگو كنم و مطالب لازم را برای آنها شرح دهم و آنها را راهنمایی كنم. این تكلیف شرعی من است. 

پاسخ قاطع و شفاف مرجع عالیقدر و زعیم نهضت، نشان دهنده عزم و اراده قوی ایشان در پیشبرد هدفهای مقدس جنبش و آشتی‏ناپذیری در برابر حاكمیت پهلوی دوم و عوامل وی به شمار می‏آید. حوالی ظهر 13 خرداد/ 10 محرم، آیت‏الله العظمی خمینی به منبر رفت و طی سخنان شدیداللحنی از سیاستهای شاه انتقاد كرد.

مبصر به گاه سخنرانی رهبر جنبش، تنها به یادداشت برداری از بیانات ایشان اكتفا می‏كرد، تا در اولین فرصت آن را به اطلاع مركز برساند. مبصر بنابه اقرار خود برای كنترل آشفتگی عصبی و خودداری از حمله به مراسم مبادرت به خوردن تعدادی قرص « لیبریوم» می‏كند. به نوشته مبصر « من آن قدر قرص مسكن خورده بودم كه در حال نزدیك به بیهوشی بودم.» به گفته مبصر، وی روزهای چهاردهم و پانزدهم خرداد را در بستر بیماری گذراند و روز واقعه (15 خرداد) به صدای زنگ تلفن از خواب برخاست. نصیری از آن سوی خط، وی را به سرعت احضار می‏كند و به او اطلاع میدهد كه شب گذشته آیتالله العظمی خمینی دستگیر شده و مردم قم و اطراف تا بامداد اجتماع كرده و به تظاهرا ت پرداخته‏اند و شهربانی را محاصره نموده‏اند و ژنرال در خواب بوده است. به دستور شخص شاه بار دیگر مبصر عازم قم می‏شود. سرتیپ پرویز خسروانی، سروان كاویانی و سرهنگ پرتو، همكاران اصلی او در این مأموریت بودند.

به گفته مبصر حدود 100 هزار نفر اطراف مقر ژاندارمری قم در انتهای جاده تهران ـ قم، نزدیك پمپ بنزین اجتماع كرده بودند. خیابانهای اصلی شهر منتهی به حرم حضرت معصومه (س) نیز مملو از جمعیت بود. رگبار گلوله به سوی جمعیت شلیك می‏شود. مبصر در خاطراتش خود را مبرا از صدور دستور تیراندازی به مردم و به خاك و خون كشیدن آنها، قلمداد می‏كند و شلیك به جمع كثیری از مردم بی‏گناه را یك اقدام شتابزده و واكنشی متأثر از اوضاع برهم ریخته می‏داند، در عین حال كه سروان كاویانی را به خاطر این آتشبازی ستایش می‏كند. به نوشته مبصر این درگیری خونین با به جا نهادن 27 كشته، حدود چهل دقیقه ادامه یافت و پس از پراكنده شدن جمعیت، وی به كار سروسامان دادن اوضاع مغشوش و از هم پاشیده شهر قم پرداخت. به نوشته مبصر : 

1- پیش از هر كار درباره جمع‏آوری اجساد و فرستادن زخمیها به بیمارستان و زدودن آثار زدوخورد به فرماندار و شهردار قم آموزشهای لازم داده شد.

2- دستور دادم درهای زیارتگاه را ببندند و كسی را جز چند خدام شناخته شده به داخل راه ندهند.

3- نقشه شهر قم را از شهردار خواستم تا ترتیب كار حفاظت اماكن و چهارراههای حساس شهر داده شود و... 

با اقدام سبعانه مبصر و تیم همراهش، اوضاع قم با برجای نهادن شهدا و مجروحان فراوان به حالت عادی بازگشت و روز بعد وی به اتفاق نیروهای تحت فرماندهی‏اش، فاتحانه از شهر بازدید میكند و شبانگاه به تهران بازمی‏گردد. در تهران پاكروان تحسین‏گر اقدامات او است. در ملاقات با علم، نخست‏وزیر او را با « قربان وجودت» گردم مورد خطاب قرار میدهد. مبصر 23 سال بعد، هنگام تدوین خاطراتش، از واقعه 15 خرداد 42 به مثابه زمینه ساز انقلاب 22 بهمن 57 یاد می‏كند و در برابر سازش ناپذیری امام سر تعظیم فرود می‏آورد. در پی این رخداد، نصیری به ریاست سازمان اطلاعات و امنیت كشور و مبصر به مدت شش سال به ریاست شهربانی منصوب می‏شود و در واقع ارتقاء مقام می‏یابند. سپهبد مبصر در سال 1375 در سن 79 سالگی هنگامی كه از میهمانی شبانه در خانه ارتشبد فریدون جم به خانه بازمی‏گشت بر اثر سكته قلبی در خیابانی در لندن درگذشت.

پانویس

1. شرح حال رجال سياسي و نظامي معاصر ايران 3/ 1346.

2- پيام امروز، سال 1376، ش20، صص100  - 105.

3- همان، ص 288.

4- ياران امام به روايت اسناد ساواك، ج 29، مركز بررسي اسناد تاريخي وزارت اطلاعات، تهران، 1381، ص79  - 78 .

5- ظهور و سقوط سلطنت پهلوي، 1/ 617.

6- فصلنامه آسماني، موسسه تنظيم و نشر آثار امام، خرداد 1382، ص54.


موسسه مطالعات تاریخ معاصر
 
تعداد بازدید: 7475



آرشیو خاطرات

نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
تصویر امنیتی:

جدیدترین مطالب

پربازدیدها

© تمامی حقوق برای پایگاه اطلاع رسانی 15 خرداد 1342 محفوظ است.