میثم غلامپور
19 شهريور 1395
برای آیتالله سیدمحمود طالقانی از بهار سال 1342 پیدا بود که چه سالی پیشرو دارد. آیتالله، فروردین و اردیبهشت 42 را پشت میلههای زندان سر کرد. شروع این دوره از بازداشت وی به بهمن 1341 برمیگشت؛ در آن تاریخ، در بحبوحه برگزاری همهپرسی محمدرضا پهلوی، طالقانی دستگیر و به زندان قزلقلعه فرستاده شد. اسناد حکومت پهلوی دلیل این بازداشت را «اقدام ضد امنیت داخلی» خواندهاند.(1) سیدمحمود طالقانی روز چهارم خرداد 1342 در حالی که چهار ماهی طعم دربند بودن را چشیده بود، از زندان پهلوی آزاد شد؛ اما انگار آب و هوای بیرون از زندان با سیدمحمود سازگاری نداشت. این آزادی فقط یک ماه دوام داشت و بار دیگر وی را بازداشت کردند؛ بازداشتی که دیگر نه چهار ماه که نزدیک چهار سال و نیم طول کشید. بهاینترتیب برای آیتالله سیدمحمود طالقانی، سال قیام 15 خرداد، رنگ و بویی متفاوت داشت؛ چراکه آیتالله در آن سال فقط یک ماه از بند زندان رها بود و بقیه سال را پشت میلهها بهسر برد. آن یک ماه هم درست همزمان با قیام 15 خرداد بود.
مبارزه سیاستمدارانه
فعالیتهای طالقانی در آن زمان کوتاه، به خصوص چند روز پس از آزادی تا قیام 15 خرداد، حکایت از این دارد که زندان تأثیری در مشی عقیدتی، سیاسی، اجتماعی و مبارزاتی او نداشت. حتی شاید آن را تقویت هم کرد. خبری از تغییر روش، کوتاه آمدن و آرام نشستن نبود و اینها اصلاً با مزاج آیتالله جور درنمیآمد. برای همین درست فردای آزادیاش، در مسجد هدایت به منبر رفت و بیپرده با مردم حرف زد. ردّ بخشی از این سخنان را در یکی از گزارشهای مأموران ساواک میتوان رهگیری کرد. آن ایام، ایام ماه محرم بود و طالقانی براساس این گزارش پس از اشاره به زندگی امام حسین(ع) و واقعه کربلا، نقبی به زمانه خود زد: «(کرببلا) اینجا است که مردم را بدون جهت زندانی مینمایند و سالهاست که مردم نمیتوانند پهلوی هم بنشینند و افکار و عقاید خود را برای یکدیگر بگویند. بله (کرببلا) همین مملکت ماست.» سپس به آیهای از قرآن اشاره کرد که در زمان آزادی از زندان به چشمش آمده بود؛ آیهای که البته به طور طبیعی رنگ و بویی سیاسی داشت: «معنی آن این بود که باید با بیعدالتی مبارزه نمود تا در آن دنیا با عدالت واقعی روبهرو شد.» راهی که آیتالله، آن شب برای مبارزه پیشنهاد کرد، راهی سیاستمدارانه و عاقلانه بود: «درحالحاضر وضع ما مانند سیم برقی است که روپوش ندارد؛ اگر دست خود را به آن بزنیم، فوراً از بین خواهیم رفت. پس راه مبارزه به طور علنی میسر نیست؛ بلکه بایست با سیاست و فکر عاقلانه، هدف خودمان [را] که سرشار از حق و حقیقت میباشد، ادامه دهیم تا اینکه به هدف اصلی خود نائل آئیم... .»(2)
آن روزها خانه طالقانی هم محفلی برای حضور مخالفان و منتقدان حکومت بود. طبیعی هم به نظر میرسید که حکومت پهلوی به رفت و آمدهای این خانه و البته حرفهای رد و بدل شده بین میهمانان و میزبان، حساس باشد. این حساسیت، مأموران ساواک را به سر و گوش آب دادن از اوضاع و احوال این خانه و میهمانانش وامیداشت؛ طوریکه حتی عصر روز هفتم خرداد، یکی از مأموران ساواک با استراق سمع از پشت پنجره، گزارشی از حرفهای میهمانان این خانه ارائه کرده است. به نظر میرسد گزارشگر، بیشتر، صحبتهایی را برجسته کرده که جنبه اعتراض و مخالفت داشته است.(3) البته چنین چیزی با توجه به مأموریت مأموران ساواک، طبیعی به نظر میرسد؛ به خصوص که سیدمحمود، آن روزها برای ساواک سوژه مهمی به شمارمیرفت و این سازمان نمیتوانست چشم خود را از رفتارها، رابطهها و صحبتهای وی و اطرافیانش بپوشاند.
بیاعتنایی به حضور مأموران ساواک
البته خود طالقانی هم از حضور پررنگ مأموران ساواک، بهویژه پای سخنرانیهایش، غافل نبود؛ طوری که حتی لابهلای سخنرانیها، آنها را خطاب هم قرار میداد. به عنوان نمونه، روز دوازدهم خرداد در مسجد هدایت، مأموران ساواک را مخاطب خود قرار داد و مسئولان سیاسی را به عروسکهای بادکرده تشبیه کرد: «به شما میگویم مأمورین سازمان امنیت که در مسجد هستید؛ به اربابان خود گزارش دهید که ملت را نمیشود از بین برد. تمام این فرماندهان و مسئولین مانند عروسکهای بادکرده میمانند.- مرا به زندان بردند، توهین کردند- زن و بچه مرا ناراحت کردند؛ ولی من شکست نخوردم. رفقای من هم که در زندان هستند، شکست نخوردند.» ظاهراً برای مأمور ساواک که در مسجد حضور داشت، از میان تمام سخنان طالقانی در آن شب، تأملبرانگیزترین جملات، همینها بوده؛ چراکه فقط به نقل همین قسمت از سخنرانی آن شب پرداخته است. البته آیتالله در پایان آن سخنرانی، جمله کنایهآمیزی بر زبان آورد که آن هم در نگاه مأمور ساواک، جمله «بوداری»! بوده است؛ چراکه در گزارش خود نقل آن را نیز از قلم نیانداخته است: «پولها- قدرتها- عنوانها- مقامها همه قابل تغییر است. فقط حقیقت است که میماند و بس.»(4)
آیتالله اما به حضور سایه به سایه مأموران ساواک و فشار سنگین نگاههای آنها، اهمیتی نمیداد. برای همین بود که در شبهای دیگر هم که در مسجد هدایت به منبر رفت، همچنان زبان سرخی داشت و ترسی از بر باد دادن سر سبزش نداشت. حتی یک بار خودش در منبر مسجد هدایت به این نکته اشاره میکند که گرچه او را در زندان به بیماری معده دچار کردند اما نتوانستند جلوی زبانش را بگیرند.(5)
سیدمحمود طالقانی در سخنرانی دیگری در مسجد هدایت، صحبت از فساد حکومت میکند و شرمآور میداند که در کشور مسلمان ایران از یک هنرپیشه زن ایتالیایی تجلیل میشود، ولی علمای دین را به جرم گفتن حقانیت و بیدارکردن مردم و جلوگیری از بیایمانی به زندان میاندازند.(6)
منزل آیتالله در آن روزها برو، بیایی داشته است. یکی از مأموران ساواک در گزارشی، به قول خودش از «فعالیت بسیار شدید» در این خانه خبر داده است. این گزارش حکایت از آن دارد که هر شب افرادی به آنجا رفت و آمد داشته و عدهای از آنها نیز با قم در تماس بودند. در همین سند، هم کارمندان دولت و بازاریان تهران و هم رابطهای متعددی از طرف امام خمینی(ره) به عنوان رفتوآمدکنندگان به این خانه یاد شدهاند. این فعالیتها طوری بود که گزارشگر ساواک، منزل طالقانی را «ستاد عملیات آخوندها و مخالفین» خوانده است.(7)
نهتنها متن سخنرانیهای سیدمحمود بلکه دعاهای پایان سخنرانیهایش هم رنگ و بویی سیاسیانتقادی داشت. نمونهاش دعایی بود که وی در پایان یکی از سخنرانیهای مسجد هدایت در شب عاشورای آن سال (12 خرداد) بر زبان آورد: «خدایا، ما را از شر حکومت جابر نجات بده. به ما قدرت بده تا آن کسانی را که علیه دین و اهل دین ظلم و ستم کردهاند، منکوب و سرکوب کنیم.»(8) آیتالله، فردای این شب هم در پایان سخنرانیاش از خدا خواست، شرّ حکومت را از سر آنها کوتاه کند.(9)
تأکید بر اجرای قانون اساسی
سخنان طالقانی در روز سیزدهم خرداد که برابر با روز عاشورا بود، چنانکه از گزارش مأموران ساواک برمیآید، تندوتیزتر و بیپردهتر از پیش شد. او در این سخنرانی از داستان حضرت موسی(ع) و فرعون مثالی به زبان آورد که در آن فرعون با این ادعا که حضرت موسی(ع) دروغگویی است که میخواهد دین را از بین ببرد، به وی اتهام ارتجاع سیاه (به تعبیر رایج روزگار طالقانی) زد. آیتالله چنین مشکلی را مشکل آن زمان کشورهای مختلف از جمله ایران میدانست: «رادمردان را به نام توهین و اخلال نظم و ارتجاع سیاه به زندان میاندازند- و میگویند به مقامات عالیه توهین شده و به مصالح عالیه خیانت شده. کدام مقامات و مصالح؟»
سیدمحمود طالقانی در این سخنرانی، خواسته مشترک طیفهای مختلف فکری را در آن برهه، اجرای قانون اساسی برشمرد: «باید در این مملکت هر مقام و هر کسی وظیفهدار کاری باشد که قانون برای او تعیین کرده است. هیچ مقامی حق مداخله در قانون، اجرای قانون، جلوگیری از قانون را ندارد. ما آقابالاسر نمیخواهیم. رئیس شهربانی اجازه نمیدهد، زندانیان ملاقات کنند. رئیس شهربانی برای خوشخدمتی غذای زندانیان را که از خانه آوردهاند، نمیدهد. مردم در زندان، با نان و سیبزمینی روزه میگیرند. تمام زندانها از آفتابهدزد و تریاکفروش [و] هروئینفروش پر است. هرکس کمی هروئین داشته باشد به زندان میرود ولی هروئینفروشهای بزرگ که در ایران مشغول کار هستند اگر به یکی از مقامات مسئول یا غیرمسئول و افراد خانواده آنها بستگی داشته باشند کدام قاضی و بازپرسی هست که حق دخالت و تعقیب داشته باشد کدام دادگستری... .» آیتالله درنهایت از مردم خواست که سر نترسی داشته باشند: «من دیگر از زندان ترسی ندارم. ترس زائیده خیال است. زندان هم یک اتاقی است بنابراین مردم از زندان نترسید... مردم مانند حضرت امام حسین، تن به ذلت و خواری ندهید و تسلیم این حکومت نشوید».(10)
توطئهچینی و پروندهسازی حکومت پهلوی
این سخنرانی آخرین سخنرانی آیتالله در دوره یک ماهه آزادیاش بود. ظاهراً یک روز پیش از این سخنرانی، یعنی روز تاسوعا، طالقانی به انتشار اعلامیهای پرسروصدا در مقابل حکومت دست زد که پرونده مبارزاتیاش را سنگینتر از قبل کرد. این اعلامیه و یکیدو اعلامیه تندوتیز دیگر که به طالقانی نسبت دادند، دستاویزی برای اتهامزنی به وی شد و بهانه به دست ساواک داد. این پرونده البته در روزهای بعد سنگینتر هم شد. سیدمحمود، روز عاشورا نقشآفرین راهاندازی راهپیمایی بزرگی شد که میتوانیم آن را یک راهپیمایی سیاسیمذهبی بنامیم؛ چراکه شرکتکنندگان عزادار در مسیر، شعارهای سیاسی هم سردادند و در دستان آنها تصاویری از امام خمینی(ره) دیده میشد.
فردای این روز بود که حکومت تصمیم داشت در مسجد هدایت کارشکنیهایی انجام دهد. خبر اما به گوش طالقانی رسید و وی از رفتن به مسجد خودداری کرد. در همین گیرودار ساواک دست به توطئهای دیگر زد و مقداری مواد منفجره را در منزل طالقانی جاسازی کرد تا به ظاهر با کشف این مواد، پرونده وی را قطورتر از پیش کند. ساواک چنین وانمود کرد که گویی قرار بوده از این مواد برای انفجار محل خوابگاه شاه استفاده شود. با پیشآمدن چنین اتفاقاتی، دیگر تهران برای آیتالله جای ماندن نبود. برای همین، او که پروندهاش به اندازه کافی سنگین شده بود، عطای ماندن را به لقایش بخشید و به یکی از روستاهای لواسانات سفر کرد.(11)
روز نوزدهم خردادماه، یعنی چهار روز پس از قیام 15 خرداد، نهضت آزادی ایران، اعلامیه معروفی با عنوان «دیکتاتور خون میریزد» درباره حال و هوای آن روزهای ایران منتشر کرد که اعضای این نهضت از جمله طالقانی را بیش از پیش مورد نفرت حکومت پهلوی قرار داد.(12) درنهایت این حکومت دیگر تاب آزادی سیدمحمود طالقانی را نیاورد. در هفته نخست تیرماه 1342، نیروهای نظامی در لواسانات سراغ آیتالله رفتند و بار دیگر وی را روانه زندان کردند. بهاینترتیب دوره آزادی سیدمحمود چندان طول نکشید. حتی برخی اعتقاد دارند، آزادی طالقانی در اوایل خردادماه در کل یک توطئه بوده است؛ چراکه از یک طرف این آزادی ناگهانی و دور از انتظار بود و از طرف دیگر در طول آن، توطئههایی برای آیتالله طراحی شده بود که پروندهاش را سنگینتر میکرد. مهدی بازرگان هم که در دادگاه مشترکی با سیدمحمود طالقانی محاکمه شد، آزادی یک ماهه وی را «خدعه» حکومت خوانده که در طول آن «چهار نفر مراقب برای ایشان گماشته بودند». بازرگان معتقد است، آیتالله هم البته در این مدت «بیاحتیاطیهای شدید»ی کرد.(13)
حدود چهار ماه پس از دستگیری، ماجرای دادگاه طولانی سیدمحمود طالقانی و دیگر اعضای اصلی نهضت آزادی ایران پیش آمد. این دادگاه همراه با دادگاه تجدیدنظر در مجموع، تا تیرماه سال 1343 به درازا کشید؛ دادگاهی که سیدمحمود آن را غیرقانونی میدانست و به همین دلیل در طول جلساتش، زبان بست و روزه سکوت گرفت. شرح چند و چون این محکمه، حکایتی دیگر دارد و فرصتی دیگر هم میطلبد. حکمی که در پایان برای سیدمحمود بریدند، ده سال زندان بود؛ البته با گذشت چند سال، از میزان آن کم شد و در نهایت روز سوم آبان 1346، این دوره از زندان او هم تمام شد و بار دیگر طعم آزادی را چشید.(14)
پینوشتها:
1- یاران امام به روایت اسناد ساواک؛ آیتالله سیدمحمود طالقانی، ج1، تهران: مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، 1381، ص 354.
2- همان، صص 379 تا 380.
3- همان، ص 385.
4- همان، ص 386.
5- همان، ص 387.
6- همان، ص 400.
7- همان، ص 395.
8- همان، ص 404.
9- همان، ص 390.
10- همان، صص 388 تا 390.
11- ملائیتوانی، علیرضا ، زندگینامه سیاسی آیتالله طالقانی، تهران: نشر نی، 1388، صص 163و 164و 168و 169.
12- همان، ص 171؛ مهدی بازرگان، خاطرات بازرگان؛ شصت سال خدمت و مقاومت، گفتوگو با سرهنگ غلامرضا نجاتی، چ2، تهران: مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، 1377، ص 412.
13- همان، ص 12.
14- حیدری، سلیمان، آیتالله سیدمحمود طالقانی (به روایت اسناد)، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1386، صص 166و 167.
تعداد بازدید: 4260