لیلا مرادی
28 بهمن 1395
اکبر هاشمی بهرمانی که بیشتر با نام اکبر هاشمی رفسنجانی شناخته میشود در 3 شهریور 1313 در بخش نوقِ بهرمان از توابع شهرستان رفسنجان کرمان دیده به جهان گشود. پدرش میرزاعلی و مادرش ماهبیبی نام داشت که خانواده پرجمعیتی را اداره میکردند. آن دو علاوه بر اکبر، فرزندان دیگری هم داشتند. میرزاعلی تا حدودی از تحصیلات حوزوی برخوردار بود و از باغداران و تاجران پسته بهرمان به شمار میآمد که به همین سبب در تأمین معاش خانوادهاش با مشکلات زیادی روبهرو نبود.
هاشمی تحصیل را از پنج سالگی در مکتبخانهای در زادگاهش آغاز کرد و قرآن و گلستان سعدی و نصابالصبیان، اوزان شعر و اطلاعات عمومی را همانجا فرا گرفت.(1) در 1327ش، برای ادامه تحصیل علوم دینی به قم رفت و در مدت 7 سال اقامت در حوزه علمیه آن شهر، دروس سطح را به پایان رساند. آنگاه دوره خارج فقه و اصول را آغاز کرد که سرانجام با تلاش مستمر به درجه اجتهاد در علوم دینی رسید. از استادان وی میتوان به آیات عظام سیدحسین بروجردی، سیدمحمدحسین علامه طباطبایی، امام خمینی(ره)، سیدمحمد محقق داماد، سیدمحمدرضا گلپایگانی، امام موسی صدر، محمد محمدی گیلانی، حسینعلی منتظری و علی مشکینی اشاره کرد.(2)
نخستین فعالیت سیاسی هاشمی رفسنجانی شرکت در تظاهراتی بود که در سال 1329ش، در اعتراض به انتقال جسد رضاشاه پهلوی به ایران انجام شد. جرقه این حرکت را علما و جمعیت فدائیان اسلام زدند که با مخالفت خود بستری را برای اعتراضهای گسترده فراهم کردند. وی در همان دوره با جریان ملی شدن صنعت نفت در کشور نیز همراهی کرد و نشان داد که به عنوان یک روحانی به مسایل سیاسی علاقهمند است. در 1337ش که مدت زیادی از تشکیل سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) و سرنگونی رژیم سلطنتی عراق نمیگذشت راهی همدان شد و در 5 مرداد همانسال که با عاشورای 1378ق برابری میکند، ضمن اشاره به سرنوشت نظام سلطنتی کشور همسایه (عراق) انتقاد تندی را متوجه حاکمیت پهلوی ساخت. پس از این سخنرانی بیدرنگ توسط مأموران شهربانی همدان دستگیر شد که با میانجیگری علما و معتمدین شهر آزاد شد. یکی دو ماه بعد از این حادثه با عفت مرعشی ازدواج کرد که حاصل این ازدواج سه فرزند پسر (محسن، مهدی و یاسر) و دو فرزند دختر (فاطمه و فائزه) است.(3)
هاشمی در اوایل سال بعد (اردیبهشت 1338) با همکاری تنی چند از علمای قم که در میان آنها نام حجتالاسلام محمدجواد باهنر، آیتالله ناصر مکارم شیرازی، امام موسیصدر و آیتالله حسین نوری همدانی در خور ذکر است، به انتشار نشریه مکتب تشیع دست زدند(4) که این مجله پس از هفت شماره متوقف شد. نشریه مکتب تشیع شبکه فرهنگی و مذهبی و سیاسی گستردهای را در سراسر کشور ایجاد و مسایل اجتماعی و سیاسی را به شکلی نو و بدیع عرضه کرد. این نشریه در شماره نخست با 10 هزار نسخه حساسیت حکومت پهلوی را برانگیخت و سبب شد که پس از چند شماره به محاق تعطیلی برود.
هاشمی در این اَوان، در زمرة شاگردان امام خمینی(ره) در آمده بود. او در قضیه تصویب لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی و صدور اعلامیه امام خمینی(ره) در محکومیت آن، تلاش قابل توجهی نشان داد و دست به انتشار اعلامیه امام در مجله مکتب تشیع زد. در پی همین اقدام وی، بیشتر مورد توجه امام خمینی(ره) قرار گرفت و از سوی ایشان برای تبلیغ بر ضد اهداف حکومت پهلوی به یزد و کرمان اعزام گردید.(5)
در فروردین 1340 پس از رحلت آیتاللهالعظمی بروجردی، حکومت پهلوی کوشید که نقشههای از پیش برنامهریزیشده خود را با شتاب بیشتری جلو ببرد. تلاش محمدرضا پهلوی برای انتقال مرجعیت شیعه به خارج از ایران نخستین اقدام او در این زمینه بود. اقدامات بعدی وی اجرای برنامه اصلاحات ارضی و طرح انجمنهای ایالتی و ولایتی بود که پس از چندی با برگزاری همهپرسی(رفراندوم) «انقلاب سفید» نام گرفت. این دست از اقدامات پهلوی در فاصله سالهای 1340 و 1341ش از جمله مهمترین برنامههای هدفدار او بود که به گفته هاشمی رفسنجانی طلبههای جوان مخلص به امام خمینی(ره) میکوشیدند شرایط ایجاد شده را در جامعه تغییر دهند. هاشمی خود یکی از این طلبهها بود که فعالیت سیاسیاش را افزایش داد. ایراد سخنرانیها در مجامع دینی و اجتماعی و انتشار مقالات متعدد در موضوعات مختلف اجتماعی و سیاسی در مجله مکتب تشیع گواه بر این گوشه از تلاشهای وی است.
یورش مأموران امنیتی، قوای نظامی و گماشتگان چماقدار حکومت پهلوی به مدرسه فیضیه قم و ضربوشتم طلاب دینی در نوروز 1342ش اعتراض شدید امام خمینی(ره) و مردم متدین کشور را برانگیخت. برای خنثیسازی این اعتراضات جامعه دینی کشور، حاکمیت پهلوی دستور اعزام طلاب به خدمت نظام وظیفه را صادر کرد. بسیاری از این طلاب با وجود در دست داشتن معافیت تحصیلی، دستگیر و به سربازی برده شدند که یکی از آنها آیتالله اکبر هاشمی رفسنجانی (21 فروردین 1342) بود. با وجود این هاشمی در پادگان از تلاش باز نایستاد و نسبت به روند دستگیری و اعزام طلاب به سربازی معترض شد. همچنین به رسوم غلطی، مانند برهنه کردن سربازها در حمام، دزدیها، کتکزدن سربازان به دست افسران ارتش و فحاشیهای آنان نسبت به سربازان که در پادگانهای آموزشی ـ نظامی رایج بود، واکنش نشان داد و موجب شد که تیمسار پیروزنیا فرمانده لشکر رسماً دستور دهد همه آن رسوم و قوانین لغو شود. به دنبال آن، هاشمی با ارسال نامهای به امام خمینی(ره) خاطر نشان کرد که پادگانهای نظامی دیگر امن هستند و برای طلاب دنیای جدیدی را ایجاد میکنند. او تصریح کرد که هیچ مشکلی وجود ندارد که طلاب بهطور گسترده در سربازخانهها شرکت کنند. هاشمی بر این باور بود که با شرایط جدید فضای اعتقادی ارتش نیز تغییر خواهد کرد.
در همین اَوان (اوایل 1342ش) جمعیت «هیئتهای مؤتلفه اسلامی» با ائتلاف سه هیئت عزادار تهرانی در پایتخت شکل گرفت که برای مخالفت و مبارزه با حکومت پهلوی نیروهای مذهبی را سامان میداد. از کسانی که برای تشکیل این جمعیت پا پیش گذاشتند میتوان صادق امانی، محمدصادق اسلامی، حاج مهدی عراقی، حبیبالله عسگراولادی، مهدی شفیق، سیدمحمود میرفندرسکی، هاشم امانی و علاءالدین میرمحمدصادقی را نام برد. هیئتهای مؤتلفه اسلامی چندی بعد از شروع بهکار، یک «شورای روحانیت» را نیز تشکیل داد که شماری از علما و روحانیون به عضویت آن درآمدند. در ابتدا حجج اسلام مطهری، بهشتی، انواری، شیخ احمد مولایی و علی گلزاده غفوری عضو بودند. در این زمان آیتالله رفسنجانی و حجتالاسلام باهنر هم به ترکیب آن شورا اضافه شدند که البته فرایند عضویت همه آنان با نظر و تأیید امام صورت گرفت.(6)
به هر روی نگهداشتن هاشمی در پادگان نظامی غیبت او را در جریان واقعه 15 خرداد در پی داشت. البته عمر این غیبت کوتاه بود و در 21 خرداد 1342 به دنبال دریافت برگه مرخصی، به جمع آن دسته از روحانیون و علما پیوست که برای آزادی امام خمینی(ره) پا پیش نهاده بودند. امام پس از سخنرانی شدیدالحنشان در 13 خرداد آن سال دستگیر و در زندان قصر بازداشت شده بودند که همین امر علما و مردم متدین تهران، قم و بسیاری از شهرهای دیگر کشور را به اعتراض واداشت. هاشمی رفسنجانی به نمایندگی از سوی مردم رفسنجان با دیگر همسلکان خود همگام شده بود. مدتی بعد که به زادگاهش بازگشت، به زندگی پنهانی رو نهاد. در این روزها بیشتر به مطالعه میپرداخت و به ترجمه کتاب القضیهالفلسطینیه، نوشته اکرم زعیتر (مؤرخ، محقق و مبارز فلسطینی که مدتی نیز سفیر اردن در ایران بود) مشغول بود. نزدیک به چهار ماه برای ترجمه این کتاب زمان گذاشت که سرانجام با عنوان سرگذشت فلسطین یا کارنامه سیاه استعمار منتشر گردید. ترجمهاش متنی حماسی و ادبیاتی افشاگرانه داشت که در میان روشنفکران و مبارزان آن دوره، مانند دکتر محمد مصدق نیز اثر عمیقی به جا گذاشت. دانستنی است که هزینه چاپ کتاب سرگذشت فلسطین یا کارنامه سیاه استعمار به وسیله قبوض پیشفروش نسخههای کتاب تأمین شده بود.
از دیگر فعالیتهای هاشمی در این روزها، رساندن صورتمذاکرات مجلس شورای ملی در تصویب طرح مصونیت مستشاران نظامی آمریکا در ایران (کاپیتولاسیون) به دست امام خمینی(ره) بود که به موضوع سخنرانی مهم امام در مبارزه علیه حاکمیت پهلوی و نفوذ بیگانگان در ایران از جمله آمریکا تبدیل شد. به دنبال این سخنرانی که دیگر حکومت پهلوی حضور ایشان را در کشور غیر قابل تحمل میدید، دستور تبعیدشان را صادر کرد. امام در 13 آبان 1343 ابتدا به ترکیه و از آنجا هم به عراق تبعید شده، در نجف اشرف اقامت گزیدند. هنوز سه ماه از تبعید ایشان سپری نشده بود که هاشمی در هیئت زینبیه تهران به سخنرانی پرداخت و لایحه کاپیتولاسیون را همانند قرارداد ترکمانچای، فاجعهبار دانست. یک هفته بعد نیز برنامههای دولت حکومت پهلوی را هدف حمله قرار داد. او در 29 بهمن 1343 به همراه عدهای از علما و فضلای حوزه علمیه قم نامهای را تنظیم و به شدت از عملکرد دولت امیرعباس هویدا انتقاد کردند. آنان در این نامه ضمن معرفی امام خمینی(ره) به عنوان رهبر شیعیان جهان خواستار آزادی هر چه سریعتر ایشان شدند.
در کنار این فعالیتها از کارهای تبلیغاتی و فرهنگی باز نماند و یک بار دیگر به انتشار نشریه روی آورد. این بار مجله بعثت، و بعدها انتقام را با یاری شماری از همفکرانش، آن هم به صورت مخفیانه، به راه انداختند(7)که البته در میان مردم متدین، طلاب علوم دینی، روحانیون و علما طرفداران بسیاری را گرد هم آوردند. با وجود این، مشارکت فعالانه هاشمی در تظاهراتی که از سوی طلاب و روحانیون قم در اعتراض به حمله نیروهای نظامی به مدرسه فیضیه به راه افتاد بهانه به دست ساواک داد که در 12 اسفند 1343 او را به اتهام «اقدام علیه امنیت کشور» دستگیر کند. ارتباط با آیتالله خمینی، ذکر مطالب وهنآمیز در مقدمه کتاب سرگذشت فلسطین یا کارنامه سیاه استعمار و ساماندهی طلاب علیه حکومت مرکزی از جمله مواد اتهامی وی بود که ساواک ذیل عنوان اقدام علیه امنیت کشور معنی کرد.(8) گفتنی است که در این دستگیری به شدت مورد ضربوشتم قرار گرفته بود.(9)
هاشمی بیش از دو روز در ساواک قم نماند و به تهران منتقل شد. او را به دستور نعمتالله نصیری، رئیس وقت ساواک که به تازگی به جای حسین پاکروان به ریاست ساواک نشسته بود، به زندان قزلقلعه رفت. همین که پایش به زندان رسید، بیدرنگ به مدت چند ساعت مورد بازجویی قرار گرفت تا چگونگی درگیریهای حرم حضرت معصومه(س) و سخنرانیهایش در هیئت زنبیه تهران را توضیح دهد. ساواک در این بازجوییها رد پای او را در جریان قتل حسنعلی منصور میجست که پس از گذشت پنج ماه بازجویی مداوم به نتیجهای نرسید و اعلام کرد: «اتهامات منتسبه به نامبرده قطعی به نظر نمیرسد.»
از جمله نکاتی که در این مرحله از بازجوییهای او جلب توجه مینماید پاسخ به پرسشی درباره مرجع تقلیدش است که پس از قید مشخصات فردیاش تأکید کرده بود از «امام خمینی» تقلید میکند. به هر روی سرانجام با تلاش عدهای از علمای مقیم قم و نجف اشرف، از جمله آیتالله میرزا احمد کفایی (ربیعالاولی 1300 ـ ذیقعده 1391 / دی 1350) فرزند سوم و وصی آخوند خراسانی، که در نامههای جداگانه خواستار آزادی هاشمی شده بودند، از زندان قزلقلعه رهایی یافت. او پس از آزادی به تشکیل جلسات هفتگی و مذهبی در تهران پرداخت و در مجامعی چون مسجد موسیبنجعفر(ع)، کانون نشر حقایق علوی، مکتبالحسین(ع)، مکتب هیئت و مکتب جعفری شمار قابل توجهی از علاقهمندان مبارزه بر ضد حکومت پهلوی را گرد هم آورد. برای آنان از مسایل سیاسی و مذهبی سخن میگفت و راه و رسم مبارزه را یاد میداد.
آیتالله هاشمی از سال 1344ش تا پیروزی انقلاب اسلامی بارها ممنوعالمنبر و بازداشت شد. در مجامع دانشجویی همواره حضور داشت و حضورش با استقبال روبهرو بود. وی در مساجد و هیئتهای مذهبی مختلف در تهران سخنرانی داشت و ماهیت حکومت پهلوی را افشا میکرد. در اوایل دهه 50 به خارج از ایران رفت و با مبارزان دیگر در جهان آشنا شد. او همچنین در ایران برای مبارزان فلسطینی و خانوادههای زندانیان کمک مالی جمع میکرد. پس از این ایام نیز توسط ماموران حکومت پهلوی دستگیر شد و آزادیاش همزمان با اوجگیری تظاهرات و اعتراض مردم نسبت به نظام پهلوی در 1357ش بود.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی؛ به عضویت حزب جمهوری اسلامی در آمد، وزیر کشور بود و به ترتیب نمایندگی و ریاست مجلس شورای اسلامی را نیز عهدهدار شد.
آیتالله هاشمی در دوران جنگ تحمیلی عراق علیه ایران به فرمان امام خمینی(ره) رئیس شورای عالی دفاع بود و پس از آن جانشین فرمانده کل قوا شد. با پایان جنگ به ریاست جمهوری رسید و با اتمام دوره هشت ساله ریاست جمهوریاش، رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام شد. ریاست و نمایندگی مجلس خبرگان رهبری نیز از دیگر مناصب وی بود.
آیتالله اکبر هاشمی رفسنجانی سرانجام در غروب 19 دی 1395 درگذشت. آیتالله خامنهای، رهبر معظم انقلاب اسلامی در پی انتشار خبر درگذشت وی با صدور پیامی اظهار داشتند: «با دریغ و تأسف خبر درگذشت ناگهانی رفیق دیرین و همسنگر و همگام دوران مبارزات نهضت اسلامی، و همکار نزدیک سالهای متمادی در عهد جمهوری اسلامی جناب حجتالاسلاموالمسلمین آقای شیخ اکبر هاشمی رفسنجانی را دریافت کردم. فقدان همرزم و همگامی که سابقه همکاری و آغاز همدلی و همکاری با وی به پنجاه و نه سال تمام میرسد سخت و جانکاه است. هوش وافر و صمیمیت کمنظیر او در آن سالها تکیهگاه مطمئنی برای همه کسانی که با وی همکار بودند، بهویژه برای اینجانب به شمار میآید.» ایشان یادآور شدند: «او نمونه کمنظیری از نسل اول مبارزان ضد ستمشاهی و از رنجدیدگان این راه پر خطر و پر افتخار بود. سالها زندان و تحمل شکنجههای ساواک و مقاومت در برابر اینهمه و آنگاه مسئولیتهای خطیر در دفاع مقدس و ریاست مجلس شورای اسلامی و مجلس خبرگان و غیره، برگهای درخشان زندگی پرفراز و نشیب این مبارز قدیمی است.»
پینوشتها:
1- هاشمی رفسنجانی، اکبر، دوران مبارزه؛ خاطرات، تصویرها، اسناد ، گاهشمار، ج1، تهران، دفتر نشر معارف اسلامی، 1376، ص57
2- همان، ج1، ص67
3- همان، ج1، صص 95 - 96
4- صراحتنامه، مصاحبه از امیرعباس تقیپور و دیگران، تهران، سیمای شرق، 1391ش، ص16
5- دایرهالمعارف انقلاب اسلامی(ویژه نوجوانان و جوانان)، ج3، زیر نظر شورای عالی دایرهالمعارف انقلاب اسلامی (دفتر ادبیات انقلاب اسلامی)، تهران، سوره مهر، 1394ش، ص436
6- بادامچیان، اسدالله و علی بنایی، هیئتهای مؤتلفه اسلامی، تهران، اوج، 1362ش، ص182
7- اسناد نهضت اسلامی ایران، ج1: بعثت، بهکوشش سیدهادی خسروشاهی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1389ش، ص22
8- دوران مبارزه، ج2، صص 425 - 429؛ بعثت، گردآورنده علی حجتی کرمانی، بهکوشش سیدهادی خسروشاهی، قم، مرکز بررسیهای اسلامی با همکاری کلبه شروق، 1379ش، صص20 و 21، 24 و 25
9- دایرهالمعارف انقلاب اسلامی، ج3، ص436
تعداد بازدید: 4278