15 اسفند 1395
پیروزی انقلاب اسلامی یکی از بزرگترین دستاوردهای 15 خرداد 42 بود. نه تنها رهآورد آن. «یوم الله» 15 خرداد، دستاوردهای برجسته، ارزنده و جاودانهای به همراه داشت. دوستان و دشمنان خویش را به درستی مشخص ساخت. ماسکهایی را درید و چهرههایی را نمایان ساخت. هر چند به سبب خفقان دوران ستمشاهی، بسیاری از دستاوردهای این روز تاریخی برای نسل امروز به خوبی روشن نگردیده است و دوستان و دشمنان آن نیز به درستی شناسایی نشدهاند، از اینرو، امام امت (قدس سره) در رهنمود بیداری خویش در 15 خرداد 1358 تأکید کرد که «... 15 خرداد را بشناسید، مقصد 15 خرداد را بشناسید، کسانی که 15 خرداد را بهوجود آوردند بشناسید و کسانی که 15 خرداد را دنبال میکنند بشناسید و آنچه را که 15 خرداد به دنبال داشته است بشناسید.»
چون شناخت دستاوردهای 15 خرداد 42 مایه آن است که آرمان و اهداف قیام آن روز خونبار و تاریخی و دوستان و دشمنان آن به دست آید و تا پایهای مورد شناسایی قرار گیرد، بایسته است که به پاس خون شهدای به خون خفته 15 خرداد به بررسی برخی دستاوردها و پیامدهای آن روز عزیز بنشینیم. باشد که این نگرش فصل نوینی در پژوهش و بررسی ابعاد گوناگون قیام حماسه آفرین آن روز مقدس بگشاید و زمینه شناخت عظمت، اهمیت و ژرفای آن قیام را فراهم آورد و نقش ارزنده بیمانند قیام 15 خرداد در تداوم نهضت امام و پیروزی انقلاب اسلامی را در تاریخ به نمایش گذارد.
برخی از دستاوردهای قیام 15 خرداد 42 را میتوان اینگونه برشمرد:
1- نمایاندن ماهیت شاه
از نخستین رهآوردهای قیام 15 خرداد، دریدن ماسک اسلام پناهی و «رعیت پروری» شاه بود. شاه در ازای سلطنت خویش تلاش کرده بود که خود را دلسوز و هواخواه ملت و پشتیبان اسلام وانمود کند و حکومت خود را از هر گونه دیکتاتوری، خودکامگی، خونریزی و... مبرا بنمایاند و بدینگونه به نام «شبان» و پاسبان، به خیانتها، دزدیها، آدمکشیها و قانونشکنیها با آسودگی خاطر، ادامه دهد و توطئه اسلامزدایی را با عوام فریبی و تظاهر به اسلام دنبال کند. لیکن قیام خونبار 15 خرداد شاه را ناگزیر ساخت که به این ریاکاریها و نیرنگبازیها پایان بخشد و با چهرهای عریان، به صحنه آید، به حریم مرجعیت و امامت تجاوز کند، مرجع تقلید مسلمانان جهان را به سلول و سیاهچال و زندان برد، هزاران نفر از عزیزان ملت و طبقه مستضعف را به آتش و خون کشد و بدینگونه پستی، بیفرهنگی و خونخواری خویش را بیش از پیش به نمایش گذارد.
2- شکست «دکترین کندی»
آمریکای خونخوار که سالیان درازی از راه زور و سرنیزهای که به رژیم خونآشام شاه ارزانی داشته بود، خون ملت ایران را مکیده و دسترنج آنان را به یغما برده بود، چون میدانست که با این شیوه زورمندانه برای همیشه نمیتواند به سلطه استعماری خود در ایران ادامه دهد، بر آن شد که با به کارگیری یک سلسله تاکتیکها و واداشتن شاه به دست زدن به اصلاحات نمایشی و فریبنده، طبقات محروم جامعه مانند کشاورزان، کارگران و... را که آمادگی بیشتری برای خیزش بر ضد شاه داشتند، بفریبد، خام کند و به آنان بباوراند که حکومت محمدرضا پهلوی «یار و غمخوار» آنان است و در راه تأمین حقوق از دست رفته آنان به «انقلاب سفید» دست زده است و بدینگونه طبق «دکترین کندی» در میان تودههای محروم اجتماع «امیدواری پدید آورد» و آنان را پشت سر شاه وادارد. این نقشه استعماری را قیام خونین و حماسه آفرین 15 خرداد با شکست روبهرو ساخت. حکومت شاه در این روز، دهقانان کفنپوش ورامین، کشاورزان کن و جمکران، بانوان مسلمان قم و دیگر تودههای مستضعف را با قساوت و شقاوت ویژه شاهان به خاک و خون کشید و بدینگونه زمینه خیزش و جنبش ملت ایران بر ضد رژیم ستمشاهی بیش از پیش فراهم آمد.
3- شناساندن دشمن اصلی
پیش از آغاز نهضت امام و قیام 15 خرداد 42، لبه تیز حملههای عناصر به ظاهر مبارز به سوی دولتها و مهرههای دست دوم رژیم حاکم بود. سازمانها و گروههای سیاسی در اعلامیهها، سخنرانیها و موضعگیریهای خود هیچگاه از رئیس دولت و... فراتر نمیرفتند و هرگز به خود رخصت نمیدادند که شخص شاه را مورد حمله و نکوهش قرار دهند، بلکه گاهی ضمن اعتراض به مقامات دولتی او را مورد ستایش نیز قرار میدادند. از اینرو، بسیاری از مردم، از خیانتها و میهن فروشیهای شخص شاه غافل بودند و چنین میپنداشتند که اگر مهرههای دست دوم کنار روند و دستشان از سرنوشت کشور و ملت کوتاه شود، خواستهها و حقوق توده تأمین میگردد و آزادی و استقلال ملت به دست میآید.
امام خمینی(ره) از آغاز نهضت اسلامی خویش کوشید که عامل بدبختی و دشمن اصلی ملت ایران را بر همگان، بنمایاند و تودههای مسلمان و مستضعف را به مبارزه و رویارویی با او وادارد و این رسالت مقدس را در زمانی بسیار کوتاه به انجام رسانیدند تا آنجا که ملت مسلمان ایران در روز 15 خرداد 42 با فریاد کاخبرانداز مرگ بر شاه، رویاروی شاه ایستاد و از آن روز تا پیروزی انقلاب اسلامی در بهمن 57 از ستیز و مبارزه با شاه هرگز باز نایستاد.
4- کنار زدن ملیگراها و مارکسیستها
سازمانهای سیاسی و مارکسیستی مانند «جبهه ملی» و حزب توده ایران که در پی شهریور 1320، در صحنه سیاسی ایران بهطور گسترده و آشکار ظاهر شده بودند، خود را قیم و سردمدار مبارزه میدانستند و بر این باور بودند که تودهها تنها در زیر پرچم آنان میتوانند مبارزه پارلمانی و مسالمتآمیز کنند، لیکن با آغاز نهضت اسلامی امام و کشیده شدن مبارزه بر ضد شاه و دربار و مبارزه قهرآمیز، دکانداران و بازیگران سیاسی یکی پس از دیگری رنگ باختند. زیرا به سبب وابستگیها، بند و بستها و ناتوانیهای فکری و فرهنگی، نمیتوانستند پابهپای ملت در نهضت اسلامی پیشروی کنند. ازاینرو از مردم به پا خواسته عقب ماندند، و در میان هواداران خود نیز جایگاه، پرستیژ و موقعیت خود را از دست دادند. بهویژه اینکه در قیام تاریخی 15 خرداد نه تنها شرکت نکردند بلکه حتی از پراکندن اعلامیه همدردی با ملت به خون تپیده نیز سرباز زدند و بدینگونه بیش از پیش در میان مردم ایران رسوا شدند و برای همیشه از صحنه رفتند.
5- گسترش نهضت
با نگاهی گذرا به مبارزهها و نهضتهای مردم ایران در گذشتههای دور و نزدیک به دست میآید که بیشتر افرادی که در نهضتها شرکت داشتند، از اقشار دانشگاهی، عالمان دینی، بازاریان متعهد، کارمندان روشن ضمیر و دیگر عناصر شهرنشین بودند. از طبقات دهقانان، کارگر و افراد روستایی، در نهضتها کمتر حضور داشتند لیکن در قیام 15 خرداد میبینیم که شماری از روستاییان نزدیک به شهر مانند کشاورزان کن و جمکران و دهقانان ورامین و بسیاری از کارگران قم و تهران و کاشان و برخی دیگر از شهرها و روستاها با فریاد «یا مرگ یا خمینی» به صحنه آمدند و حماسه آفریدند و بدینگونه نهضت اسلامی به سوی فراگیری و همگانی شدن پیش رفت تا در سال 1357 که عموم طبقات ملت را در بر گرفت و به انقلابی اسلامی بدل شد.
6- زدودن اندیشه «جدایی دین از سیاست»
یکی از شگردهای استعماری برای رویارویی با اسلام ناب محمدی، رواج تز استعماری «جدایی دین از سیاست» بود. استکبار جهانی برای بیرون راندن عالمان متعهد اسلامی از صحنه سیاسی و کنار زدن اسلام از سر راه آز و نیاز استعماری، از این تز بهره فراوانی برد و توانست شماری از روحانیون و تودههای ناآگاه و بیخبر از اسلام راستین را بفریبد و از رسالت و مسئولیت سنگینی که بر دوش دانایان امت و عموم مسلمانان است بازدارد و به کارهای فرعی و جنبی و بیزیان برای جهانخواران وادارد. لیکن نهضت اسلامی ایران و قیام 15 خرداد، این تز استعماری را به زبالهدان تاریخ افکند و تودههای مسلمان و دینباور را به مسئولیتهای دینی و مبارزه با ستمگران و طاغوتیان تا پایهای آگاه ساخت. هر چند برخی از گروههای مرموزی که پرچمدار اندیشه استعماری «جدایی دین از سیاست» بودند، مانند انجمن حجتیه، با سرسختی و یکدندگی فراوان کوشیدند که این تز و اندیشه را پاس دارند و از دخالت اعضاء و افراد وابسته به انجمن در فعالیت سیاسی پیشگیری کنند و این سیاست استعماری را نه تنها تا پیروزی انقلاب اسلامی بلکه میتوان گفت تا به امروز دنبال کردهاند.
یکی از سردمداران «انجمن حجتیه» در دیداری با برخی از مقامات ساواک در سال 1352، به خود میبالد که او «... با تمام قوا کوشش نموده که کوچکترین مسئله سیاسی در جلسات مطرح نشود، حتی به علت اینکه به روحیه جنجالی روحانیون و وعاظ آشنایی دارد، اجازه ورود یک نفر از روحانیون را به جلسات و دخالت آنان را در این زمینه نداده است...»
7- پیریزی اندیشه اسلامی «نه شرقی – نه غربی»
تا پیش از آغاز نهضت امام، بیشتر مبارزین در ایران و بسیاری از کشورهای اسلامی بر این باور بودند که بدون تکیه به یکی از دو ابرقدرتهای غرب و شرق نمیتوان با زورمندان و طاغوتیان رویارویی و مبارزه کرد و به پیروزیهایی دست یافت. از اینرو، سازمانها و گروههای سیاسی و نیز برخی از جمعیتهایی که به نام اسلام در صحنه سیاسی فعالیت میکردند، به خود حق میدادند که در راه پیشبرد اهداف ملی خود با یکی از دو ابرقدرت غرب و شرق سر و سری داشته باشند و طبق بند و بست با یکی از آنان به مبارزه با استبداد ادامه دهند. این اندیشه انحرافی و استعماری در پی نهضت امام و قیام 15 خرداد، از میان رفت. نهضت اسلامی ایران و قیام آن روز خونبار، نه تنها از سوی هیچیک از ابرقدرتها پشتیبانی نمیشد بلکه در شب 16 خرداد 42 رادیو مسکو و دیگر رسانههای گروهی بلوک شرق همان سمپاشیها و دروغپراکنیهایی را که از سوی دستگاه تبلیغاتی حکومت پهلوی و جهان غرب بر ضد آفرینندگان حماسه 15 خرداد پراکنده میشد، نشخوار کردند و شهدای به خون خفته آن روز تاریخی را «مرتجع» و واپسگرا خواندند و نهضت اسلامی ایران را محکوم کردند. لیکن با وجود این سمپاشیها و لجنپراکنیهای دستگاه تبلیغاتی غرب و شرق، نهضت امام به پیشروی خود ادامه داد و سرانجام علیرغم پشتیبانیهای نظامی – سیاسی – اقتصادی – تبلیغاتی جهانخواران از شاه به پیروزی رسید و اندیشه «نه شرقی نه غربی» را در میان مسلمانان جهان رواج داد و راه درست مبارزه با استبداد و استعمار را به آنان آموخت.
8- پدیدآوردن دریای خون میان روحانیون و دربار
تا پیش از قیام 15 خرداد برخی از عناصر روحانی روی سادهاندیشی و خوشباوری گاه و بیگاه به ملاقات و مذاکره حضوری با شاه تن در میدادند و بر این باور بودند که از راه پند و اندرز و رفتار مسالمتآمیز میتوان او را از خیانت بیشتر به اسلام و کشور بازداشت، لیکن در پی قیام 15 خرداد و قساوت شاه در کشتار بیرحمانه تودههای به پاخاسته مسلمان، دریایی از خون، میان آنان و دربار پدید آمد و از آن تاریخ تا روز پیروزی انقلاب اسلامی، دیگر هیچ مقام بلندپایه روحانی، دیدار و گفتوگویی مستقیم با شاه را نپذیرفت و بدینگونه راه عوام فریبی و بهرهبرداریهایی که شاه از دیدار با برخی از روحانیون میکرد، به کلی بسته شد.
9- تضمین پیروی نهضت امام
قیام 15 خرداد 42 با ویژگیهایی که داشت نهضت اسلامی ایران را تداوم بخشید و اجازه نداد که این نهضت مقدس در نطفه خفه شود و یا به سرنوشت دیگر حرکتها و نهضتها دچار گردد و به انحراف کشیده شود این نهضت تداوم یافت تا سرانجام توانست به انقلابی بیمانند و جهانگیر مبدل گردد و کاخ دو هزار و پانصد ساله شاهنشاهی را واژگون کند و حکومت اسلامی را جایگزین آن سازد. و میتوان گفت که زمینه پیروزی انقلاب اسلامی در 15 خرداد فراهم گردید و در حقیقت آن قیام خونین و تاریخی تداوم و پیروزی نهضت امام را تضمین کرد.
10- فروپاشی دیوار سیاه رضاخانی
استعمارگران دیرزمانی بود که با شیوهها و شگردهای گوناگون تلاش داشتند که در میان اقشار ملت ایران به نامهای «روشنفکر» و «مرتجع»، «تحصیلکرده» و «تحصیل نکرده»، «ثروتمند» و «فقیر»، «شهری» و «دهاتی»، ترک و فارس، کرد و لر، «شیعه» و «سنی»، «دانشگاهی» و «روحانی» و... دوگانگی پدید آوردند و بدینگونه از انسجام و اتحاد ملت در برابر تاخت و تاز بیگانگان و خیانت زورمندان پیشگیری کنند. جهانخواران به خوبی دریافته بودند که ملتی پراکنده، هیچگاه نمیتواند از کشور، منابع، حقوق و سرنوشت خویش دفاع کند و بیگانگان و دست نشاندگان آنان را از سرزمین خویش براند، بهویژه اگر این دوگانگی و کشمکش میان نسل تحصیل کرده، آگاه و دانای کشور پدید آید که بیتردید زیان و آسیب آن برای ملت، ژرفتر و سود آن برای حرامیان کاخ نشین و اربابان آنان بیشتر و پربارتر خواهد بود. از اینرو، در کودتای رضاخانی یکی از مأموریتهایی که از سوی استعمار انگلیس در آن روز به او واگذار گردید، جدا کردن دانشگاه از حوزه و تفرقهافکنی میان دانشگاهیان و روحانیون بود. رضاخان با کمک گیری از نیش قلم «روشنفکران» غرب زده و «فراماسونها» توانست به بهترین شیوهای این مأموریت خائنانه را به انجام رساند و دیواری سیاه میان حوزه و دانشگاه بکشد و بدینگونه میان تحصیل کردههای دانشگاهی و محصلین علوم اسلامی، دشمنی، کینه و نفرت پدید آورد تا آنجا که به گفته امام «آنها به اینها میگفتند آخوند پوسیده و اینها به آنها میگفتند: فرهنگی مآب بیدین».
با آغاز نهضت اسلامی در سال 1341، در پی روشنفکریهای امام، زمینه پدید آمدن یگانگی و اتحاد میان حوزه و دانشگاه فراهم گردید و به دنبال قیام خونین ملت ایران در 15 خرداد 42، این اتحاد، در عینیت تحقق یافت. دانشجو و روحانی در روزهای 13 و 14 خرداد، در تظاهرات خیابانی تهران یکدیگر را یافتند و دست در دست هم، بر ضد دیکتاتوری به مبارزه برخاستند و با شعر کوبنده «خمینی بتشکن ملت طرفدار تو، بمیرد بمیرد دشمن خونخوار تو» با یکدیگر پیمان بستند و در روز تاریخی و خونبار 15 خرداد، این پیمان را با خون خویش امضاء کردند و بدینگونه دیوار سیاه رضاخانی که حدود 40 سال بود میان حوزه و دانشگاه کشیده شده بود فرو ریخت و دانشجو و روحانی به هم پیوستند و اتحاد استوار پدید آوردند.
*«دستاوردهای 15 خرداد»، فصلنامه 15 خرداد، شماره 2، خرداد و تیر 1370، صص26- 32
تعداد بازدید: 4350