10 آبان 1396
علی حاجرضایی از دوستان و هواداران پر و پا قرص طیب حاجرضایی است. او هشتاد سال سن دارد و حدود سی سال از طیب کوچکتر است. برای طیب احترام ویژهای قایل است. نام طیب را همراه با «خان» به زبان میآورد و هر بار که نام وی به میان میآید با وجود کهولت سن و خمیدگی قد، حنجرهاش جانی تازه میگیرد.
پدرش تکنسین پارچهبافی بود و در خیابان لرزاده زندگی میکردند. در مدرسه نظام پهلوی (واقع در میدان شاه ـ قیام امروزی) درس میخواند که به سبب دعوا با همدرسیهایش، از مدرسه اخراج شد. چون رشته تحصیلاتش ریاضی بود، در بازار پای باسکول ایستاد. بعدها خود صاحب حجره شد و در میدان شوش به فروش میوه و ترهبار روی آورد؛ از خیار و گوجه تا پیاز و سیبزمینی.
ده ساله بود که نخستینبار طیب را از نزدیک دید. از همان دیدار، شیفته و دوستدار او شد که همچنان ارادتش تداوم دارد. منزل پدریشان با محل سکونت طیب (صابونپزخانه) فاصله چندانی نداشت. هر روز به میدان انبار گندم، نزدیک میدان شوش میرفت و طیب را در میدان ترهبار باید از نزدیک میدید. برادر طیب، طاهر، نیز بیشتر مواقع در میدان شوش حجرهنشین او بود. یک روز طاهر در لابهلای صحبتها از علاقهمندی طیب به نام خانوادگی وی سخن به میان آورد و گفت که اگر پدرش موافقت کند میخواهند نام خانوادگی خود را از شهرت آنها بگیرند. خانواده وی به «حاجرضائیه» مشهور بود و طیب را بیشتر با پسوند «تهرانی» یا «همدانی» میشناختند. او هم موضوع را با پدرش در میان گذاشت و در نهایت، طیب نام خانوادگی «حاجرضایی» را برای خود انتخاب کرد.
غلامرضا تختی الگوی ورزشی علی حاجرضایی بود. به همین سبب گهگاهی به باشگاه میرفت و کشتی میگرفت. به ورزش بوکس نیز علاقه داشت. اما هیچ کدام از این ورزشها او را اقناع نکرد. تا اینکه زورخانه به راه انداخت. به شدت هوادار دکتر محمد مصدق، و از احمد قوام، که از 27 تا 30 تیر 1331، به جای دکتر مصدق، به نخستوزیری نشست، متنفر بود. به همین منظور سگی را پشت ماشین خود بسته بود که هر کس میپرسید این حیوان دیگر چیست پاسخ میداد، قوامه!
باید به این نکته توجه داشت که در اینباره اندکی با طیب زاویه داشت. طیب از طرفداران شاه به شمار میرفت و میانشان دیداری هم روی داده بود. به همین سبب با دریافت مبلغی پول، در جریان کودتای 28 مرداد 1332، بر ضد دولت مصدق فعالیت کرد و نوچههایش را وارد معرکه ساخت. برخی مواقع نیز به این هواداریهای او از طرف حکومت پاسخ داده میشد که یکی از نشانههای آن را میتوان اعطای نشان شاهدوستی به طاهر، برادر طیب، دانست. و دیگری را برپایی طاق نصرتی به نام طیب، که به مناسبت جشن تولد رضا پهلوی (فرزند محمدرضاشاه) در چهارراه مولوی برگزار شده بود.
طیب اگر چه چنین بود، با نزدیک شدن ماه محرم، تغییر رویه میداد؛ به حجرههای میدان ترهبار میرفت و برای برپایی تکیه از دیگران کمک میگرفت. دستههای عزاداری و مجالس روضهخوانی به راه میانداخت. اما در دسته طیب، مراسم عزاداری و سینهزنی محرم 1383 که با خرداد 1342 مصادف بود، با سالهای دیگر تفاوت عمدهای داشت. حوادثی که در چند ماه منتهی به آن ایام روی داده بود، بر وی اثر گذاشته بود. عکسهایی را از آیتالله خمینی بر بالای علم نصب کرده بود که وقتی به وی گفتند این عکسها را بردارد مقاومت نشان داد و از برداشتن آنها خودداری کرد. به همین بهانه هم دستگیر و زندانی شد. در بازجوییها ابراز پشیمانی نکرد. به گفته حاجعلی حاجرضایی، قبل از اعدام، همسر طیب نزد فرح پهلوی رفت و از او خواست که از اجرای حکم اعدام شوهرش جلوگیری کند. فرح نیز به جان فرزند خود سوگند یاد کرد که درخواست او را برآورده کند. اما چنین نشد و در سحرگاه 11 آبان 1342، طیب به همراه اسماعیل رضایی در زندان قصر تهران به جوخه اعدام سپرده شد.
با پخش خبر اعدام آنها در سطح شهر تهران، دوستداران و طرفداران طیب تجمع کردند و علیه حکومت و دولت وقت شعار سر دادند. حتی برادر طیب، به میدان خراسان رفت و در میان مردم نسبت به خانواده سلطنت دشنام داد.[1]
[1] . برگرفته از: رضایی، حسام، گفتوگو با علیحاج رضایی: «طیب» از کودتا خوشحال نشد/ نامخانوادگی طیب چگونه «حاج رضایی» شد، خبرگزاری مهر، شنبه 11 شهریور 1396، http://www.mehrnews.com/news/4043909
تعداد بازدید: 2982