راوی: حجتالاسلام علی موحدی ساوجی
07 اسفند 1396
در اولینباری که بعد از ملبس شدن به ساوه وارد شدم من را نشناختند. چون در ساوه به غیر از اهالی محله خودم، سایر مردم شهر و محلههای دیگر مرا در این لباس ندیده بودند؛ ولی کمکم شناخته شدم.
در ساوه چند منبر بود که میرفتم یکی قبل از ظهر، در مسجد جامع که آن زمان به نام مسجد و میدان ملی بود و الان مسجد و میدان انقلاب نام دارد و یکی هم بعدازظهرها در مسجد جمعه[1] شهر ساوه که مسجد خیلی قدیمیای بود. آن موقع فقط در ماه صفر یک دهه منبر میگذاشتند.
منبرهایی که من در ساوه داشتم بعد از حادثه پانزده خرداد 1342 بود. وقتی که رژیم شاه امام خمینی را دستگیر کرد و به تهرانآورد در زندان تحتالحفظ نگه داشت، این اصل حادثه بود. از طرف دیگر، شهدایی در شهرهای مختلف در این راه به شهادت رسیده بودند. موضوع دستگیری امام به عنوان یک مجتهد جامعالشرایط مسئله بسیار مهمی بود. آن سال محرم و صفر بعد از پانزده خرداد در همهجا یک وضعیت خاصی وجود داشت. هر کسی که در رابطه با نهضت اسلامی و حرکت اسلامی احساس خطر میکرد و درباره اسلام و روحانیت و مرجعیت و حوزهها احساس وظیفه میکرد، وارد میدان میشد. من هم در آنجا با منبرهایم کمکم از حد کنایه فراتر رفته و سخنرانی میکردم.
در واقعه پانزده خرداد مأموران شاه در قم ریخته و عدهای را به شهادت رسانده بودند و بعد از این ماجرا به روستاها و شهرهای اطراف رفته بودند و کسانی را که به آنها وابستگی و میل داشتند به همراه یک عده آدمهای چماقدار، به قم آورده بودند تا به نفع رژیم شاهنشاهی شعار بدهند و علیه مردم و حوزه علمیه وارد عمل شوند و تهدید و اهانت کنند. مؤسس و بانی این کار ساواک بود و اینها به حسب ظاهر وارد کارزار میشدند. این افراد در آن زمان به ساوه آمدند و شایع کردند که میخواهیم افرادی را به زیارت حضرت معصومه(س) ببریم، البته بانیهای دعوت، افراد مشکوکی بودند و آنهایی که بینش داشتند و میدانستند، این دعوت را اجابت نکردند.[2]
[1]. این مسجد الان دایر نیست، سابقه تاریخیاش به حدود هفتصد، هشتصد سال قبل برمیگردد و از آثار تاریخی ساوه و ایران به شمار میآید. (راوی)
[2] خاطرات حجتالاسلام موحدی ساوجی، تدوین: عباس پناهی، چ دوم، 1381، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، صص 61 ـ 63.
تعداد بازدید: 2160