فریبرز ویسی قلعه گلینه
31 تير 1397
در دوره محمدرضاشاه پهلوی سیاستهای فرهنگی زیادی به مرحله اجرا درآمد که هدف بیشتر این سیاستها و اقدامات، زدودن اسلام و مظاهر دینی از جامعه ایران و الگوبرداری از تمدن و فرهنگ غربی بود. امام خمینی و دیگر رهبران نهضت انقلاب اسلامی با درک صحیح این مسئله، سعی داشتند به طرق مختلف با آن برخورد کنند. مهمترین روشی که امام و یارانش در پیش گرفتند، آگاه کردن مردم جامعه ایران به وسیله ایراد سخنرانی، وعظ و خطابه بود. امام که در بیشتر دوران مبارزاتی خود در برابر رژیم شاه در تبعید به سر برد، به محض اطلاع از اقدامات یا سیاستهای ضد فرهنگی رژیم شاه، مردم را به مقابله با این سیاستها و عدم پذیرش این اقدامات دعوت میکرد، یاران وی نیز که هر یک وظیفه هدایت بخشی از مردم را بر عهده داشتند، سخنان امام را بازتاب میدادند و مانع بهرهبرداری کامل رژیم از سیاستهای فرهنگی خود میشدند؛ بنابراین امام و رهبران مسلمان با افشاگریهای خود نه تنها جلوی سیطره کامل فرهنگ غیر اسلامی در جامعه را گرفتند، بلکه با افشای پشت پرده سیاستهای ضد فرهنگی شاه، زمینههای خیزش مردم علیه رژیم پهلوی دوم را فراهم آوردند. مسئله اصلی پژوهش حاضر، نحوه مقابله امام و دیگر رهبران مسلمان با سیاستهای فرهنگی رژیم شاه، با تکیه بر موضعگیریهای امام در مقابل این سیاستها میباشد. روش این تحقیق توصیفی _ تحلیلی بوده که با استفاده از منابع دست اول کتابخانهای و اسناد صورت گرفته است.
کلیدواژهها: رژیم شاه، سیاستهای فرهنگی، امام خمینی، رهبران مسلمان، مواجهه.
مقدمه
سیاستگذاریهای فرهنگی در دوره محمدرضا پهلوی، در ادامه سیاستهای پدرش، رضاشاه، در این حوزه صورت گرفت، در واقع این رضاشاه بود که با کپیبرداری از سیاستهای فرهنگی آتاترک[1] در جهت پیادهسازی فرهنگ غربی در ایران پیشقدم شد. رضاشاه با این اقدام قصد داشت جامعه ایران را از فرهنگ دینی دور کرده و به فرهنگ به اصطلاح مدرن غربی نزدیک سازد. او برای این کار طرحهای فرهنگی زیادی را پیاده کرد که البته با واکنش شدید علمای آن زمان ایران رو به رو شد، طرحهایی چون متحدالشکل کردن لباس مردم ایران، کشف حجاب، اختلاط زنان و مردان در مکانهای عمومی و دانشگاه، گرایش افراطگونه به نمادهای فرهنگی ایران باستان، دایر کردن مراکز فساد و فحشا به سبک کشورهای غربی و...، که همه این طرحها در جهت گسست مردم از دین و روحانیت و غربی کردن ایران صورت گرفت.
محمدرضاشاه نیز اقدامات فرهنگی زیادی را طراحی کرد که هدف اصلی آنها ترویج فرهنگ غربی و تغییر سبک زندگی مردم ایران بود، اما این طرحها با مخالفت علما و رهبران مسلمان ایران به ویژه امام خمینی مواجه شد. امام و دیگر رهبران مسلمان که اکثراً از شاگردان ایشان و انتقالدهنده افکار و سخنرانیهای ایشان جهت آگاهیبخشی به مردم بودند، جهتگیری کاملاً مخالف سیاستهای رژیم شاه داشتند و تلاش بیوقفهای را در جهت خنثیسازی توطئههای ضد فرهنگی رژیم به منصه ظهور رساندند. شاگردان امام حلقهای از روحانیان پیشرو را تشکیل میدادند که شامل افرادی همچون: حضرات آیات بهشتی، مطهری، خامنهای، هاشمی رفسنجانی بودند که با جدیت تمام به امام در راه مقابله با شاه در تمام حوزهها به ویژه مسائل فرهنگی کمک میکردند، این افراد در راه انتقال پیام امام به مردم و مقابله با شاه بارها از سوی ساواک و دیگر نهادهای امنیتی تهدید، دستگیر و زندانی شدند.[2] رویارویی امام و علما با رژیم شاه بر سر مسائل فرهنگی، در نهایت باعث نابودی شاه و رژیم وابسته پهلوی شد.
مخالفت با طرح انجمنهای ایالتی و ولایتی، اولین واکنش
حکومت پهلوی دوم بعد از استحکام پایههای قدرت خود به ویژه پس از کودتای 28 مرداد 1332، به دنبال راهی بود که اولاً میزان مقابله علما و مردم را با سیاستهای عمدتاً فرهنگی خود بسنجد _ سیاستمداران پهلوی به خوبی اطلاع داشتند که بیشترین مواجهه رهبران مسلمان با حکومت به لحاظ اقدامات فرهنگی و ضد دینی آنهاست _ ثانیاً با سرکوب این اعتراضات مسیر را برای اجرای این سیاستها باز کند؛ بنابراین اولین آزمایش رژیم با طرح انجمنهای ایالتی و ولایتی شروع شد.
محمدرضاشاه و دولت او که بقای خود را در گرو اجرای طرحهای سیاسی و فرهنگی آمریکا میدیدند، پس از درگذشت آیتالله بروجردی و آیتالله کاشانی در سال 1340 شمسی فضا را برای مقابله با روحانیت مناسب دیدند،[3] پس بلافاصله موضوع انجمنهای ایالتی و ولایتی را که سالها مسکوت مانده بود، به جریان انداختند. در اولین قدم در مهر 1341 شمسی، اعلامیه برگزاری انتخابات انجمنهای ایالتی و ولایتی در روزنامهها منتشر شد. بر اساس تصویبنامه دولت در انتخابات انجمنها، قید مسلمان بودن و ذکور بودن از شرایط انتخابکنندگان و انتخابشوندگان، حذف شده و به جای سوگند به قرآن، همه کتابهای آسمانی قید شده بود، زنان نیز حق شرکت در انتخابات را داشتند.[4] دولت اسدالله علم تلاش میکرد با این اصلاحات راه ورود زنان را به انجمنها و بعد از آن در کلیه انتخابات هموار سازد و ورود غیر مسلمانان با حذف قید اسلام و قسم به قرآن را به مجلس هموار سازد.[5]
پس از انتشار خبر تصویب لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی در کابینه دولت اسدالله علم، چند تن از علما تلگرافهایی را مبنی بر مخالفت با تصویب لایحه مذکور به دولت ارسال کردند، شدیدترین مخالفت از سوی امام خمینی صورت گرفت. امام در اولین واکنش به این لایحه در مجلسی که در منزل شیخ مرتضی حائری، فرزند مؤسس حوزه علمیه قم، برپا شد خطرات کلی و بلندمدت این مصوبه را برای حاضرین تشریح کرد، بنا بر تحلیل امام این مصوبه بخشی از برنامههای درازمدت رژیم در جهت اسلامزدایی و وابستگی بیشتر فرهنگی و اقتصادی ایران به خارجیها بود، ایشان ژست اصلاحطلبانه شاه در آزادی زنان را به چالش کشید و آن را یک عوامفریبی میدانست؛ زیرا در مملکتی که مردان آن آزاد نیستند و قلمها و ذهنها را بستهاند، حرف از آزادی زنان بیمعناست.[6] امام در اقدامی دیگر با ارسال تلگرافی به دولت علم فرمود: «در تعطیلی طولانی مجلس دیده میشود دولت اقداماتی را در نظر دارد که مخالف شرع اقدس و مباین صریح قانون اساسی و قوانین موضوعه مجلس شورای ملی برای شخص جناب عالی و دولت ایجاد مسئولیت شدید در پیشگاه مقدس خداوند قادر و قاهر و نزد ملت مسلمان و قانون خواهد کرد[...] در خاتمه یادآوری میشود که علمای ایران و عتبات مقدسه و سایر مسلمین در امور مخالف با شرع ساکت نخواهد ماند».[7] علما و روحانیانی که طبق نظر منابع امنیتی شاه در سال 1341 شمسی امام را در این مخالفت همراهی میکردند، به این شرح بودند: «1- آقای آیتالله شریعتمداری 2- آقای آیتالله گلپایگانی 3- آیتالله حائری 4- آقای حاج شیخ عبدالنبی 5- آقای شیخ محمدعلی اراکی 6- آقای [سید محمد محقق داماد] میرداماد 7- آقای حاجی شیخ ابوالفضل زاهدی».[8]
اسدالله علم یک ماه و نیم بعد از اعتراض روحانیان، تلگرافی را برای علمای قم از جمله آیتالله گلپایگانی و آیتالله مرعشی نجفی ارسال و نامه امام را بیپاسخ گذاشت، گویا مقصود علم بیاعتبار جلوه دادن نامه امام بود. در متن ارسالی علم آمده بود که در شرط مسلمان بودن برای انتخابشوندگان و انتخابکنندگان و نیز سوگند به قرآن، همان نظر علما مقبول است، اما برای شرکت بانوان در انتخابات انجمنهای ایالتی و ولایتی، دولت نظر علما را به مجلس تقدیم خواهد کرد و تصمیمگیری را به مجلس ملی و سنا واگذار میکند.[9] در این زمان مجلس تعطیل بود، بنابراین دولت سعی داشت با تصویب و اجرای این لایحه، میزان مخالفت علما و مردم را ارزیابی کرده و خود را برای اجرای طرحهای دیگری که حساسیتهای دینی را برمیانگیخت، آماده کند.
انقلاب سفید و مخالفت شدید
محمدرضاشاه پس از شکست در تصویب انجمنهای ایالتی و ولایتی تصمیم گرفت طرح ششگانه انقلاب سفید را با همکاری اسدالله علم و نزدیکانش به اجرا گذارد. اصول اولیه طرح به شرح زیر بود: «1- الغای رژیم ارباب رعیتی یا تصویب اصلاحات ارضی در ایران. 2- تصویب لایحه قانونی ملی کردن جنگلها در سراسر کشور. 3- تصویب لایحه قانونی فروش سهام کارخانهجات دولتی به عنوان پشتوانه اصلاحات ارضی. 4- تصویب لایحه قانونی سهیم کردن کارگران در منافع کارگاههای تولیدی و صنعتی. 5- لایحه اصلاحی قانون انتخابات. 6- لایحه ایجاد سپاه دانش به منظور اجرای تعلیمات عمومی و اجباری.»[10]
ظاهراً این لایحهها میتوانست افکار بسیاری از افراد ساده و برخی از قشرهای تجددطلب را که خواهان اصلاحات بودند، فریب دهد و آنها را تا مدتها ساکت نگاه دارد؛ شاه پهلوی در انقلاب خود از عناوین پرزرق و برقی چون اصلاحات ارضی و تقسیم زمین بین رعایا، اعزام سپاه دانش برای باسواد کردن روستاییان بیسواد و اصلاح قانون انتخابات و... بهره برد؛ این اصلاحات حاوی برخی جنبهها حساسیتزای فرهنگی و مذهبی بود، از این رو با مخالفت روحانیان و مردم مواجه شد.
امام خمینی با درایتی که داشت به ماهیت ضد ارزشی انقلاب سفید آگاه بود، ایشان مخالفتهای خویش را در قالب پاسخ به استفتاء جمعی از متدینان تهران درباره این اصلاحات آغاز کرد و اعتراض به آن را یک تکلیف شرعی دانست. امام رفراندوم یا تصویب ملی[11] را فاقد ارزش دانست و از نظر قانون اساسی نیز غیر قانونی اعلام کرد، ایشان در تاریخ 2 بهمن 1341 شمسی، رفراندوم را تحریم کرد و آن را مقدمهای برای از بین بردن مواد مربوط به مذهب و فرهنگ دینی دانست.[12]
دولت، تحت فشار آمریکا در پی انجام رفراندوم بود، ساواک نیز برای برگزاری موفق و با شکوه آن در تلاش بود. سرلشکر حسن پاکروان، (رئیس وقت ساواک) برای جلوگیری از مخالفت روحانیان به ملاقات برخی از علما رفت و در پی گفتوگوهای فراوان به تشریح مفاد برنامههای انقلاب سفید پرداخت و آن را برای جامعه ایران ضروری دانست.[13] با همه این تفاسیر شاه سعی داشت برنامهها و اصول انقلاب سفید را به هر شکل ممکن محقق سازد، اما تبلیغات و فشار رژیم نتوانست مردم را به پای صندوقهای رأی بیاورد و رفراندوم با بیاعتنایی مردم برگزار شد.
پس از رفراندوم انقلاب سفید، اسدالله علم دوباره از طرف شاه مأمور تشکیل کابینه گردید، وی در بهمن کابینه خود را معرفی کرد، برنامه دولت خود را اجرای انقلاب شاه و مردم اعلام نمود. شاه در هشتم اسفند در کنفرانسی که در مجلس سنا برگزار شد، طی یک سخنرانی گفت: «موضوع دیگری که برای تأمین اجتماع مترقی، اجتماع با افتخار این مملکت باید مورد توجه قرار بگیرد، حقوق نصف جمعیت این مملکت [زنان] است...».[14] علم در 11 اسفند در بخشنامهای خطاب به استانداریها، انقلاب سفید را قانون اساسی جدید کشور معرفی کرد که باید در اجرای آن کوشا باشند. هیئت دولت در اجرای انقلاب سفید در دوازدهم اسفند تشکیل جلسه داد و حق انتخاب شدن و نمایندگی زنان را در مجلس شورای ملی و سنا تصویب کرد.[15] قبل از اصلاح قانون انتخابات، زنان از حق مشارکت سیاسی بیبهره بودند ولی در اسفند 1341 شمسی، قانون حق رأی به زنان که قبلاً علم در لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی مجبور به انصراف از آن شده بود، تصویب شد. اقدام دولت این بار با مخالفتهای شدیدتری از سوی علمای قم مواجه شد. اطلاعیهای از سوی علمای قم صادر گردید که با استدلالات حقوقی پاسخ شاه و دولت را داده بود.[16]
امام خمینی نیز معتقد بود که چون بانوان تاکنون نتوانسته بودند در مسائل سیاسی کشور شرکت کنند، بنابراین شاهنشاهی پهلوی فاقد مشروعیت بود و چون زنان در مجلس مؤسسان که به انتخاب پادشاه پهلوی منجر شد، شرکت نداشته، تمامی مصوبات این مجلس از اول مشروطیت تاکنون که به تصویب رسیده را غیر قانونی خواند. ایشان هدف دولت از تصویب این قانون را سرگرم کردن مردم و دور ساختن جامعه از فرهنگ دینی دانست.[17] واکنش شاه به سخنان امام، جدایی دین از سیاست و عدم مداخله روحانیان در امور اجرایی بود.
مخالفت با کاپیتولاسیون
لایحه مصونیت اعضای هیئت مستشاران نظامی آمریکا در ایران، مخالفتهای زیادی را در پی داشت؛ از یک طرف حکومت پهلوی برای جلب نظر آمریکا که تهدید به خروج مستشارانش از ایران در صورت تصویب نشدن این لایحه را داشت، مواجه بود و از طرف دیگر با مخالفت علما و مردم در صورت تصویب آن رو به رو بود. امام خمینی و علمای مسلمان ایران از پیامدهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و به ویژه فرهنگی این طرح ابراز نگرانی داشتند. آنها معتقد بودند حضور تعداد زیادی مستشار آمریکایی در ایران و برخورداری از مصونیت قضایی آنها، فرهنگ منحط غربی و فساد لجام گسیخته را در ایران غالب میکند و به فرهنگ اصیل ایرانی–اسلامی صدمات جبرانناپذیری خواهد زد، کما اینکه همینگونه هم شد.
سرانجام مجلس بیستویکم شورای ملی با 74 رأی موافق در مقابل 61 رأی مخالف لایحه کاپیتولاسیون را به تصویب رساند.[18] در این رأیگیری شصت نفر از نمایندگان، که نیمی از آنها عضو حزب اکثریت (ایران نوین) بودند، جرأت کرده و به لایحه رأی مخالف دادند، مخالفت آنها به این علت بود که عدهای از نمایندگان پیشنهاد کردند رأی به صورت مخفیانه و با مهره سیاه و سفید اخذ شود، بنابراین حسنعلی منصور، نخستوزیر دیگر نتوانست اعضای حزب خود را به خاطر رأی مخالف به لایحه دولت، مؤاخذه کند.[19]
به این ترتیب بر اساس قانونی که نمایندگان دو مجلس تصویب کردند، مجموعه عوامل آمریکا در ایران شامل مستشاران، کارمندان، خدمه و خانوادههایشان در صورت اقدام به جرم و جنایت، دارای مصونیت بوده و دادگاههای ایران حق محاکمه آنان را نداشتند. چنین پروندههایی میبایست پس از تکمیل به آمریکا ارسال شود و بعد از بررسیهای ویژه به اجرا درآید.[20]
با وجود مخالفتهای آشکار و پنهانی که به تصویب لایحه میشد، مهمترین و شدیدترین اعتراض از طرف امام خمینی صورت گرفت.[21] پس از تصویب لایحه کاپیتولاسیون و آگاهی امام خمینی از این موضوع، ایشان به منظور افشای این خیانت تصمیم گرفت که طی ایراد نطقی این رسوایی رژیم را به اطلاع مردم برساند، ایشان قبل از هر چیزی برای آگاه ساختن علما و روحانیان مرکز شهرستانها، پیکهایی همراه با نامه به اطراف و اکناف کشور روانه نمود و خود نیز با مقامات روحانی قم گفتوگو کرد، به تدریج تعداد کثیری از مردم ایران وارد قم شدند تا خود شاهد این سخنرانی باشند. مقامات دربار با اطلاع از این موضوع، نمایندهای به قم فرستادند و خواستار عدم سخنرانی امام شدند و یا این که اگر نطقی بیان میکند، لبه تیز انتقاد متوجه آمریکا نباشد، اما برعکس امام خمینی سختترین انتقادها را به آمریکا ابراز داشت.[22] ایشان در این سخنرانی خود شاه، اسرائیل و آمریکا را مورد هجوم قرار داد و گفت: «مجلس به پیشنهاد دولت، سند بردگی ملت ایران را امضا کرد و اقرار به مستعمره بودن ایران نمود».[23] بعد از این نطق واکنش مردم ایران در برابر قرارداد کاپیتولاسیون گسترده بود، اعلامیههایی در اعتراض به تصویب آن از سوی طبقات مختلف، به خصوص دانشگاهیان و مراجع مذهبی انتشار یافت. در خارج از ایران نیز ناظران سیاسی و کارشناسان مسائل ایران، نتایج قرارداد مزبور را در درازمدت نگرانکننده توصیف کردند.[24] همچنین امام خمینی در نطقی دیگر با انتقاد از برخورد رژیم با علمای مسلمان فرمود: «جرم علمای اسلام و سایر مسلمانان آن است که دفاع از قرآن و ناموس اسلام و استقلال مملکت مینمایند و با استعمار مخالفت دارند».[25]
رژیم شاه که هرگز تصور چنین مخالفت گستردهای را با لایحه مذکور نمیکرد، درصدد آرام کردن اوضاع برآمد، ابتدا منصور، نخستوزیر به مجلس سنا رفت و طی نطقی خیانت خود را به عنوان خدمت جلوه داد؛ در این سخنرانی، منصور سه مورد را متذکر شد که بعداً مورد اعتراض آمریکا قرار گرفت؛ اول اینکه مصونیت شامل اعمال خارج از حین انجام وظیفه نمیگردد؛ دوم اینکه خانواده و بستگان مستشاران تحت پوشش مصونیت قرار نمیگیرند؛ سوم اینکه کارمندان غیر فنی عضو هیئت مستشاران نیز از مصونیت برخوردار نخواهند شد[26] همچنین منصور گفت: «مصونیت سیاسی... خاص این مملکت نیست، در کشورهای همسایه هم سابقه دارد... دولت ایران با دادن مصونیت سیاسی به چند مستشار آمریکایی، کوچکترین زیانی به حقوق ملت ایران نمیرساند... ارتش ایران، بلکه ملت ایران و دولت ایران و دو مجلس ایران در مواقع لازم جوابگوی دشمنان داخلی و خارجی مملکت خواهند بود...» با به کار بردن لفظ دشمنان داخلی در نطق منصور، در واقع پاسخی به سخنان و اعتراضات امام خمینی در سخنرانی چهارم آبان 1343 شمسی بود.[27] به دنبال سخنرانی منصور، مأموران ساواک امام خمینی را دستگیر و به ترکیه تبعید کردند و فرزند ایشان سید مصطفی خمینی نیز دستگیر و به زندان قزلقلعه برده شد.[28]
شاه نیز به نوبه خود برای آرام کردن اوضاع تلاش میکرد، ولی در روز تولدش که همزمان با سخنرانی امام بود، خطاب به نمایندگان مجلس شورای ملی مسائل تندی را بیان کرد و نشان داد که چه تعریفی از دموکراسی دارد و دموکراسی مورد ادعای او و آمریکا تا چه حد پوشالی و فرمایشی است.[29] به دنبال این تهدید شاه، در جلسه 111 مجلس شورای ملی به تاریخ 14 آبان 1343 شمسی (یک روز پس از دستگیری امام) تعدادی از نمایندگانی که علیه کاپیتولاسیون صحبت کرده بودند، طی نطقهایی تمام مخالفتهای خود را پس گرفتند و شروع به تعریف و تمجید از این لایحه نمودند و بدین ترتیب ثابت کردند که بازی اکثریت - اقلیت در شورای ملی تا چه حد بیپایه و اساس بوده است.[30]
اعطای مصونیت قضایی به مستشاران آمریکایی پیامدهای مخرب زیادی برای ایران داشت که در این جا فقط به دو مورد از آنها در بخش فرهنگی و اقتصادی اشاره میشود، در بخش فرهنگی حضور هزاران مستشار نظامی آمریکایی در ایران و برخورداری آنان از مصونیت قضایی، زمینه مناسبی را برای افزایش جرائم و اشاعه فساد فراهم میساخت. مستشاران آمریکایی که از نظر فرهنگی و اخلاق در سطح پایینی قرار داشتند، مسائل حادی را در جامعه ایران ایجاد کردند، زیرا آنان با حضور خود جنبههای منفی فرهنگ غرب را وارد ایران نمودند. مشکل هجوم یکباره مستشاران آمریکا و اعضای خانوادهایشان به ایران از نظر مقامات سفارت آمریکا هم نگرانکننده بود، لذا آنها اذعان داشتند که «این مسئله مشکلات زیادی از نظر تطابق فرهنگی و روابط اجتماعی متقابل برمیانگیزد» این تهاجم و تقابل فرهنگی، بیش از پیش خشم و نفرت مردم ایران را بر میانگیخت.[31]
در واقع حکومت پهلوی، ارگانها و سازمانهای وابستهای همچون: تلویزیون، وزارت فرهنگ و هنر، دانشگاهها و مؤسسات وابسته، تحت تأثیر فرهنگ غربی که با ورود و آزادی عمل مستشاران آمریکایی گسترش بیشتری یافت، علاوه بر تبلیغ و ترویج ابتذالگرایی و فرهنگ منحط غربی، اساس کار خود را بر تبلیغات ناسیونالیستی، بازنویسی تاریخ پیش از اسلام، اعطای لقب آریامهر به شاه و... قرار دادند. در این دوره میتوان گفت اقدامات فرهنگی که بعد از سقوط رضاشاه به نحوی متوقف شده بود، در دهه 40 دوباره با شدت بیشتری بازگشت.[32]
امام خمینی در مورد پیامدهای نفوذ فرهنگی غرب بخصوص آمریکا که بعد از تصویب لایحه کاپیتولاسیون صورت گرفت، میفرماید: «نفوذ احکام اسلامی در جامعه مسلمانان کاهش یافته است. ملت به ضعف، انحطاط و افتراق مبتلا گشته، احکام اسلامی ممنوع شده و وضع عوض گشته است، استعمارگران از اینها بعنوان فرصتی مناسب استفاده کرده، قوانین خارجی را آوردهاند که خدا در آنها نقش و قدرتی ندارد، فرهنگ و فکر مسمومشان را بین مسلمانان اشاعه دادهاند و ما تشکیل یک حکومت شایسته را از دست دادهایم».[33]
علاوه بر اینها، کاپیتولاسیون باعث افزایش جرم و جنایت نیروهای نظامی آمریکایی شد.[34] از بُعد اقتصادی آمریکاییها میدانستند که بند 26 قرارداد وین، مأموران سیاسی را از حقوق گمرکی معاف دانسته است و اتباع آمریکایی اگر از امتیازات آن قرارداد برخوردار شوند، با بهرهگیری از بند مزبور، میتوانند انواع کالاهای آمریکایی را بدون پرداخت مالیات و عوارض گمرکی وارد بازار ایران کنند و از این راه، بازار ایران را در دست گرفته و رقبای تجاری آمریکا را در ایران عقب بزنند.[35] بنا بر آمار موجود، آمریکا در ایران بیش از چهل هزار مستشار نظامی داشت و با در نظر گرفتن اینکه شمار کارمندان فنی و اداری و اعضای خانواده آنان به مراتب بیشتر از مستشاران بود، میتوان تخمین زد که شمار اتباع آمریکا در ایران در آن زمان از یکصد هزار نفر هم به مراتب بیشتر بود؛ بنابراین اگر هر کدام از آنهایی که از امتیازات پبشبینی شده در قرارداد وین برخوردار بودند، هنگام ورود به ایران تنها یک دستگاه از وسایل برقی را زیر پوشش «اثاثیه منزل» و... وارد کرده و به بازار عرضه میداشتند، چه سود کلانی برای آمریکاییها میتوانست به همراه داشته باشد و همچنین با این کار بازار دیگر کالاهای خارجی را که با پرداخت عوارض و مالیاتهای گمرکی به عرصه تجارت ایران راه یافته بودند، کساد میکردند.[36]
جشنهای 2500 ساله و موضعگیری در مقابل آن
در سال 1350 که 2500 سال از فتح بابل به دست کوروش، بنیانگذار سلسله هخامنشیان در سال 539 پیش از میلاد، 30 سال از سلطنت محمدرضا و ده سال از اعلام انقلاب سفید شاه میگذشت، شاه جشنی در تختجمشید برگزار کرد که در آن نه پادشاه، سه شاهزاده حاکم، دو ولیعهد، سیزده رئیسجمهور، ده شیخ و دو سلطان، همراه با تعداد زیادی از معاونان و دیگر دوستان دربار از نقاط مختلف جهان گرد آمدند و در تخت جمشید اسکان یافتند.[37] مهمترین مهمانان این جشن «پادشاه و ملکه دانمارک، پادشاه اردن و بلژیک، پادشاه سابق یونان، همسر و دختر ملکه انگلستان، شوهر ملکه هلند و همسر نیکسون رئیسجمهور آمریکا» بودند.[38]
برای پذیرایی از سران کشورهایی که برای حضور در این جشنها به ایران آمدند، برنامههای سنگین و ویژهای تدارک دیده شده بود، میتوان گفت برای تدارک این جشنها نیمی از بودجه عمرانی سال 1350 هدر رفت.[39] انور سادات رئیسجمهور مصر، جزو اولین کسانی بود که وارد کشور شد. صدها خبرنگار و فیلمبردار با هزینه ایران، برای تهیه عکس و گزارش جشنها به ایران آمده و روزانه بیش از 150 پرواز، بین تهران – شیراز، میهمانان را به پاسارگاد – محل برگزاری جشنها – میرساند.
روزنامهنگاران داخلی نیز به پوشش وسیع این رویداد همسو با سیاستهای دربار پیش میرفتند، آنان تا ماهها بعد از جشنهای 2500 ساله نیز از ابتکار شاه در برگزاری این جشنها تمجید کردند. البته در این میان چند روزنامه جرأت کرده و مناطق فقیرنشین جنوب تهران و مردم زجر کشیده آن را همزمان با برگزاری جشنها به تصویر کشیدند که به نوعی اعتراضی کمدامنه ولی پرطرفدار به هزینههای گزاف این جشنها بود.[40] شایان ذکر است که روزنامهنگاران و سردبیران این دوره میدانستند که کارشان سانسور میشود و ویرایشگران مطبوعات از طرف مقامات وزارت اطلاعات و به طور خاص ساواک، معرفی میشدند تا حوادث روز و مقالات را بررسی کنند،[41] بنابراین حتی اگر مطلبی ضد جشنهای 2500 ساله مینوشتند، بسیاری از آن سانسور میشد.
مطبوعات خارجی که در کشورهای مستقل، آزادی بیشتری داشتند از شاه به علت برگزاری جشنهای بینتیجه و مضحک انتقاد کردند که موجبات ناراحتی شدید شاه را فراهم آورد.[42]
در روز آغاز جشنها، شاه در حضور دهها هزار نفر که در پاسارگاد و در کنار آرامگاه کوروش جمع شده بودند، در سخنرانیاش میگوید: «کورش! شاه بزرگ!... آسوده بخواب، زیرا که ما بیداریم و همواره بیدار خواهیم بود!» و بدین ترتیب پرهزینهترین جشن در مهر 1350 کلید خورد.
طنز تلخ جشنهای 2500 ساله آنجا بود که شاه هنگام سخنرانی در این جشنها از آزادی، دموکراسی و حقوق بشر صحبت کرد، در حالی که در شهری که جشنها در آن برگزار میشد، یعنی شیراز، در مدت دو تا سه روز بیش از دویست دانشجو را به بهانه اعتراض به وضع موجود دستگیر کردند.[43]
امام خمینی به محض اطلاع از تصمیم شاه برای برگزاری جشنهای 2500 ساله، سخنرانیهای متعددی علیه این جشنها ایراد کرد و حکومت پهلوی را به علت نابرابری اجتماعی، فقر مردم و ترویج فساد و الگوهای غربی مورد انتقاد شدید قرار داد. ایشان زمانی که هنوز حدود چند ماه به برگزاری «جشنهای دوهزاروپانصد ساله شاهنشاهی» مانده بود، یعنی در تیر 1350 گفت: «مع الأسف برای من کاغذهایی از ایران میرسد و شکایاتی از ایران راجع به اوضاع میرسد که دائماً روح مرا در عذاب دارد». امام خمینی سکوت محافل دینی را در آن برهه حساس جایز نمیدانست و فریاد زد: «جشن برای آنی باید گرفت که برای اینکه یک خلخالی از پای یک نفر معاهد – معاهده – درمیآید، آرزوی مرگ میکند نه کسی اگر یک دفعه یک شعاری برخلاف هوای نفس او داده بشود، بفرستد بریزند در دانشگاه... چرا؟ برای اینکه شعار دادند که ما جشن 2500 ساله را نمیخواهیم؛ ما گرسنه هستیم؛ گرسنگی مسلمانها را رفع کنید...»[44]
امام در بخش دیگری از سخنان خود خطاب به طلاب و علما گفت: «آقا به هوش بیایید... اعتراض کنید. اگر صد تا تلگراف از نجف برود که... آقا این گرسنهها را سیر کنید؛ این مقدار خرجی که برای این امور میخواهی بکنی خرج این ملت بیچاره گرسنه بکن؛ خرج این ورشکستههای بیچاره بکن که بعضیشان فرار کردند از ایران؛ در همینجا هستند، در نمیدانم جاهای دیگر هم بعضی. اگر یکصد تا تلگراف از اینجا، از علمای اینجا، از فضلای اینجا، از طلاب اینجا برود، احتمال تأثیر دارد...»[45]
امام خمینی اعتراض دسته جمعی علما را خواستار بود و اعتقاد داشت که علما باید به صورت دسته جمعی به تمام افراد داخلی و سران کشورهای اسلامی که قصد دارند به این جشنها بروند گوشزد کنند تا در جشنی که با خون مردم ایران برپا شده شرکت نکنند.[46]
با تمام تدابیری که برای جلوگیری از رسیدن نوار سخنرانی امام خمینی توسط رژیم به وجود آمده بود، متن نطق امام به ایران رسید و توسط شاگردان او و دیگر رهبران مسلمان منتشر و در ابعاد گوناگون تحلیل و تفسیر شد که تأثیر بهسزایی بر جای گذاشت. ساواک در آن روزها هر نوع اعتراضی را سرکوب میکرد و دستگاههای تبلیغاتی، اعم از جراید، رادیو و تلویزیون، با تمام توان درباره چگونگی برگزاری جشنها داد سخن میدادند، اما تودههای مسلمان و آگاه نسبت به آنچه در کشورشان میگذشت، سخت خشمگین بودند و همه جا سخن از ولخرجیهای شاه و ایادی او بود.
امام یک سالونیم بعد از پایان این جشنها، در سخنرانی مهمی در 5 فروردین 1352 باز هم مخاطبان خود را در مورد این جشنها مورد خطاب قرار داد وگفت: «به دوستان عزیزم، طبقه جوان روحانی، دانشگاهی، بازاری، دهقان و سایر طبقات پس از ابلاغ سلام تذکر دهید، نیروهایی که خداوند تعالی به شما عطا فرموده در راه رضای او صرف کنید... تحت پرچم توحید برای درهم پیچیدن دفتر استعمار سرخ و سیاه و خودفروختگان بیارزش فداکاری کنید، این نفتخواران بیشرف و عمال بیحیثیت آنها را از کشورهای اسلامی بیرون ریزید همانند زبالهها. از جشنهای پایانناپذیر آنها که در حقیقت چراغهایی است که در گورستان میافروزند، دوری نمایید، امید است شما عزیزان من جشن مرگ استعمار و عمال آن را بهزودی بگیرید.»[47]
سخنان امام در محافل دانشجویی خارج از کشور نیز بازتاب گستردهای داشت، این نطق و دیگر سخنرانیهای افشاگرانه امام بود که سرانجام به نتیجه انجامید و سرنگونی رژیم شاهنشاهی را در پی داشت.
جشن هنر شیراز
جشن هنر شیراز از سال 1346 تا 1356 شمسی به مدت ده سال در آخر تابستان برگزار میشد. این جشن زیر نظر فرح پهلوی در تخت جمشید با گردهمایی عده زیادی از هنرمندان داخلی و خارجی آغاز به کار کرد. به جرأت میتوان گفت در این جشنها مظاهر تمدنی غرب به وضوح قالب مشاهده بود. وجود آوازخوانان، بازیگران، رقاصان و نوازندگان از اقصی نقاط جهان و تبلیغ و ترویج فساد و ابتذال که هیچگونه سنخیتی با فرهنگ ایرانی - اسلامی نداشت، نشانه تفوق فرهنگی غرب بر جامعه ایران در دوره پهلوی بود. سردمداران رژیم پهلوی با راهاندازی این جشن در واقع قصد داشتند ایران را پیشرو در جذب فرهنگ ابتذالگرایانه غربی نشان داده و باورهای فرهنگ غربی را بیش از پیش ترویج کنند.
امام خمینی با بینش صحیح و درک واقعبینانه این موضوع، به شدت از برگزاری جشن هنر شیراز انتقاد کرد و مردم را به مقابله با آن دعوت نمود. ایشان معتقد بود که این جشن با سبک و سیاق ابتذالگرایانه، باعث ترویج فساد در جامعه و سیطره فرهنگ منحط غربی در کشور مسلمان ایران خواهد شد.[48] در واقع امام به درستی از پشت پرده برپایی این جشن که همانا سرگرم کردن جوانان مملکت با ترویج فساد و بیبندباری برای به انحراف کشیدن آنان بود، آگاهی داشت، بنابراین در سخنرانی خود علیه این جشن با پیش کشیدن نفوذ فرهنگی غرب، تلاش کرد، مردم را از نقشهای که غربیان برای به فساد کشاندن جامعه مسلمان ایران داشتند، آگاه کند.
تغییر تاریخ شمسی به شاهنشاهی
تصویب تغییر تاریخ هـجری شمسی به تاریخ شاهنشاهی از جمله مصوبات مجلس شورای ملی و سنا بود که پیشنهاد نخستین آن از سوی دربار با عنوان نوشتن فلسفه انقلاب شاه و ملت به رهبران حزب رستاخیز داده شد. این طرح با پیشنویس طرح گروه جمشید آموزگار که ریاست حزب رستاخیز را بر عهده داشت و از جمله مفاد آن تغییر تاریخ کشور بود، ادامه یافت. دو مجلس در دی ماه 1354، ضمن غیر ملی و غیر اسلامی دانستن تقویم هجری شمسی، بهکارگیری تاریخ شاهنشاهی را خواستار شدند.[49] سرانجام با موافقت شاه، سال جلوس کوروش، به عنوان مبدأ تاریخ شاهنشاهی پذیرفته شد و مقرر گردید بدون تغییر روز و ماه با افزایش عدد ۱۱۸۰ به سال شمسی، تاریخ شاهنشاهی محاسبه گردد، بدین ترتیب آغاز سلطنت محمدرضا پهلوی در سال ۱۳۲۰ شمسی به عنوان دو هزاروپانصدمین سال سلطنت کوروش در نظر گرفته شد و تعداد سنوات سلطنت وی نیز بدان اضافه میگشت، یعنی سال ۱۳۵۴ شمسی، سال ۲۵۳۴ شاهنشاهی خوانده میشد.[50]
جهت اجرای این طرح برنامههایی تدارک دیده که توجیه مردم از طریق رسانههای گروهی به صورت متناوب، معرفی تقویم شاهنشاهی به عنوان شکل تکاملیافته نیت رضاشاه در لزوم داشتن یک تقویم علمی و ملی، اعزام جوانان دیپلمه جهت تدریس تاریخ شاهنشاهی به روستاییان و مردم نقاط دورافتاده از جمله این موارد بود.[51] روحانیان موضعگیریهای مختلفی از خود نشان دادند، آنان معتقد بودند برخلاف گفتههای حکومت و رسانههای وابسته، این اقدام گامی جهت احیای فرهنگ ایرانی و هویت ایرانی نیست و در واقع آن را اهانت به اسلام و مسلمانان میدانستند.[52] در همین راستا حجتالاسلام شمسآبادی، روحانی اصفهانی، چند روز پس از سخنرانی علیه تغییر تقویم شمسی کشته شد، هرچند پلیس چند دانشآموز را مسئول این قتل معرفی کرد، ولی علما و مردم اصفهان با رد این ادعا، در اصفهان اعتصاب عمومی به راه انداختند.[53]
امام خمینی نیز که در آن زمان در نجف به سر میبرد، ضمن اعتراض به اقدام رژیم پهلوی، این اقدام را محکوم کرده، خواستار آن شد که از رر فرصتی در خطابهها و تظاهرات، اقدامات غیر اسلامی و غیر انسانی شاه تذکر داده شود،[54] ایشان در سخنرانیهای خود گفت: «شاه تاریخ اسلام را عوض کرد به تاریخ گبرها و خدا داند که این خیانت که این به اسلام کرد و این اهانت که به پیغمبر اکرم(ص) کرد، این خیلى جنایتش بالاتر از این کشتارهایى است که کرده است. این کشتارها را موازنه اگر بکنیم با این یک کارى که تغییر تاریخ رسمى اسلام را، نشانه توحید را، نشانه انسانیت را این تبدیل کرد به این تاریخ آتش پرستها، گبرها، از همه خیانتهایى که به ما کرده است این بالاتر است».[55]
نتیجهگیری
با توجه به مطالب بیان شده میتوان اینگونه استنباط کرد که امام خمینی و دیگر رهبران مسلمان برای مقابله با اقدامات و سیاستهای فرهنگی رژیم پهلوی که تمام امکانات نظامی و اقتصادی را در اختیار داشت، تنها راه مؤثر و بهترین راه ممکن را در آگاه کردن مردم نسبت به اقدامات ضد فرهنگی شاه دیدند. امام خمینی برای مقابله با رژیم شاه، بعد از رحلت آیت الله بروجردی در رأس روحانیان برای آگاهیبخشی به مردم جهت مقابله فرهنگی با شاه قرار گرفت. رهبران مسلمان نیز به فراخور اوضاع حاکم بر جامعه و به تبعیت از امام خمینی در انتقال سخنرانیهای امام و بسط و گسترش آنها نقش مهمی را ایفا کردند.
مقابله علنی امام با اقدامات عمدتاً فرهنگی رژیم پهلوی از سال 1341 شمسی و در جریان سخنرانی علیه لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی صورت گرفت. شاه که تاب سخنرانیها و لحن شدید امام را نداشت، مدتی بعد ایشان را تبعید کرد. امام در تبعید نیز هرگاه از اقدامات ضد فرهنگی شاه آگاه میشد، به شدت با آن به مخالفت میپرداخت و از طریق سخنرانی و صدور اعلامیه، مردم ایران را در جریان سیاستهای ضد فرهنگی و ضد دینی شاه قرار میداد. وظیفه دیگر رهبران مسلمان که عمدتاً از شاگردان امام بودند، پخش و انتقال افکار مبارزه امام با رژیم شاه بود. بنابراین هرگاه که امام در مخالفت با یکی از فعالیتهای ضد فرهنگی شاه از جمله: جشنهای دوهزاروپانصد ساله، جشن هنر شیراز، تغییر تقویم شمسی به شاهنشاهی، نفوذ فرهنگ غربی، ترویج فساد و فحشا در جامعه، سخنرانی داشت، رهبران مسلمان سعی داشتند به سرعت این نظرات را به مردم انتقال دهند و موجب تحریک احساسات مردم علیه رژیم شاه شوند؛ پس شبکه گستردهای حول محور انتقال نظرات امام به وجود آمد که منجر به قیام همگانی مردم علیه شاه شد.
به این ترتیب امام و دیگر رهبران مسلمان با استفاده از کارآمدی آگاهیبخشی به مردم برای مقابله با سیاستهای نادرست رژیم پهلوی به ویژه در حوزه فرهنگی، نابودی رژیم را رقم زدند.
پینوشتها:
[1]– رضاشاه در سال 1313 شمسی به ترکیه سفر کرد و با آتاترک رئیسجمهور این کشور دیدار کرد (آبراهامیان، یرواند، ایران بین دو انقلاب، ترجمه احمد گلمحمدی و محمدابراهیم فتاحی، چ هفدهم، تهران، نشرنی، 1389 ش، 179) .
[2]– برای اطلاع بیشتر رجوع شود به آبراهامیان، ایران بین دوانقلاب، 583-640؛ فوران، جان، مقاومت شکننده، ترجمه احمد تدین، چ یازدهم، تهران، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، 1377 ش، 579.
[3]– مدنی، جلالالدین، تاریخ سیاسی معاصر ایران، ج 1 و 2، قم، انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1361 ش، 336.
[4]– بهنود، مسعود، از سید ضیاء تا بختیار (دولتهای ایران از سوم اسفند 1299 تا 2 بهمن 1357)، چ سوم، تهران، نشر علم، 1369 ش، 480.
[5]– بهشتیسرشت، محسن، زمانه و زندگی امام خمینی، تهران، پژوهشکده امام خمینی و انقلاب اسلامی، 1391 ش، 151.
[6]– بهشتیسرشت، 151-152.
[7]– نجاتی، غلامرضا، تاریخ سیاسی بیست وپنج ساله ایران (از کودتا تا انقلاب)، چ نهم، تهران، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، 1377 ش، 226-228.
[8]– امام خمینی در آینه اسناد شهربانی، ج1، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، تهران، انتشارات عروج، 1387 ش، 3.
[9]– نجاتی، 226-228.
[10]– مدنی، 10-11.
[11]– دولت پهلوی به علت اینکه رفراندوم در ایران سابق چندان خوبی نداشت، آن را تصویب ملی نامید.
[12]– صحیفه نور، 23-24.
[13]– شاهدی، مظفر، مردی برای تمام فصول، اسدالله علم و سلطنت محمدرضا پهلوی، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1379 ش، 315-316.
[14]– حسینیان، روحالله، انقلاب اسلامی (زمینهها – چگونگی و چرایی) سه سال ستیز مرجعیت شیعه در ایران (1341–1343)، تهران، مرکز اسناد اسلامی، 1387 ش، 246-247.
[15]– همانجا.
[16]– حسینیان، 248.
[17]– همان، 248.
[18]– همان، 493؛ خزائل، حسن، تاریخ ایران دوره پهلوی، تهران، نشر دبیر، 1387 ش، 164.
[19]– همان، 493.
[20]– صائبی، محمد، ما آمریکا را زیر پا میگذاریم (تحلیلی بر روند تحولات نیم قرن اخیر ایران)، تهران، مؤسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، 1387 ش، 57؛ ازغندی، 365.
[21]– خزائل، 164.
[22]– مروارید، یونس، از مشروطه تا جمهوری، نگاهی به ادوار قانونگذاری در دوران مشروطیت، ج2، تهران، نشر اوحدی، 1377 ش، 744؛ سعادتمندی، رسول، تاریخچه انقلاب اسلامی در کلام امام خمینی، چ دوم، قم، انتشارات تنسیم، 1392 ش، 382.
[23]– خزائل، 164.
[24]– نجاتی، 310.
[25]– صحیفه نور (مجموعه رهنمودهای امام خمینی مدظله العالی)، ج1، تهران، انتشارات وزارت ارشاد اسلامی، 1387 ش، 141.
[26]– اسداللهی، مسعود، احیای کاپیتولاسیون و پیامدهای آن، تهران، مرکز جاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامی، 1373 ش، 95.
[27]– فیضی، سیروس، چالش مشروعیت در رژیم شاه و قتل نخستوزیران، تهران، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1383 ش، 205.
[28]– خزائل، 164.
[29]– اسداللهی، 94.
[30]– مشروح مذاکرات دوره بیست و یک مجلس شورای ملی، 14 آبان 1343.
[31]– بهنود، 145.
[32]– همان، 533.
[33]– استمپل، جان. دی، درون انقلاب ایران، ترجمه منوچهر شجاعی، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، تهران، 1377 ش، 73.
[34]– حسینیان، 491.
[35]– روحانی، حمید، نهضت امام خمینی، ج1، تهران، چاپ و نشر عروج وابسته به مؤسسه تنظیم ونشر آثار امام خمینی، 1388 ش، 1014.
[36]– همان، 1015.
[37]. بختیاری، شهلا، مفاسد خاندان پهلوی، تهران، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1384 شمسی، 139.
[38]. شوکراس، ویلیام، آخرین سفر شاه، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوی، تهران، البرز، 1369 شمسی، 39.
[39]. بهنود، مسعود، از سید ضیاء تا بختیار (دولتهای ایران از سوم اسفند 1299 تا 2 بهمن 1357)، چ سوم، تهران، نشر علم، 1369 شمسی، 565.
[40]. همان، 568-569.
[41]. استمپل، جان.دی، درون انقلاب ایران، ترجمه منوچهر شجاعی، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، تهران، 1377 شمسی، 48.
[42]. بهنود، 568-569.
[43]. همان، 566.
[44]. صحیفه نور، ج2، 363-364.
[45]. همان، ج2، 365.
[46]. همان، ج2، 368-369.
[47]. صحیفه نور، ج2، 491.
[48]. صحیفه نور، ج3، 3229-231.
[49]. بهنود، 665.
[50]. رستمی، فرهاد، خاندان پهلوی به روایت اسناد، ج3، تهران، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر، 1384 شمسی، 184.
[51]. همان، 182.
[52]. صحیفه نور، ج3، 317.
[53]. آبراهامیان، یرواند، ایران بین دو انقلاب، ترجمه احمد گلمحمدی و محمدابراهیم فتاحی، چ هفدهم، تهران، نشرنی، 1389 شمسی، 547.
[54]. حسینیان، روحالله، انقلاب اسلامی (زمینهها – چگونگی و چرایی) سه سال ستیز مرجعیت شیعه در ایران (1341 – 1343)، تهران، مرکز اسناد اسلامی، 1387 شمسی، 418.
[55]. صحیفه نور، ج2، 453.
تعداد بازدید: 3662