09 دي 1398
خانه آقا بسیار پر رفت و آمد و شلوغ شده بود. از فروردین 1342، کلاسهای درس آقا به طرز قابل توجهی شلوغ شده بود و جمعیت، مشتاق شنیدن بودند. هرچند روز یک بار خبرهایی از تهران مبنی بر شلوغی و اجتماع مردم به گوش میرسید که با درگیری مأموران و پرتاب گاز اشکآور خاتمه مییافت. آقا نیز روزبهروز زمینه روشنگری در درسها و سخنرانیهایشان فزونی یافته و این امر، نگرانیها را در ارتباط با مأمورانی که در میان جمعیت حضور داشتند افزایش میداد. در همان دوران بخشی از اطرافیان آقا معتقد بودند که نباید اوضاع را بدتر از این بکنیم و حال که لایحه را رد کردهاند، ما پیروز شدهایم لذا نباید اوضاع را شلوغتر کرده و در سیاست دخالتی بکنیم؛ با این حال آقا معتقد بودند «چرا نباید حق اعتراض داشته باشیم».
محرم سال 1342 رنگ و بوی دیگری یافته بود، آقایانی که تا قبل از آن تنها به روضههای خانه علما میرفتند، حال در تمامی حسینیهها و مساجدی که روضه عمومی برگزار میگشت، حاضر میشدند و گوش به گوش، خبر سخنرانی عصر عاشورا توسط آقا را منتشر میکردند.
در همان دهه محرم، عکاسی به منزل آقا آمد و چند عکس از آقایی که تاکنون حتی یک عکس نداشتند تهیه کرد. در گوشه و کنار دستهها و عزاداریها، عکس آقا به چشم میخورد و چهار گوشه بیرقها از عکس آقا پر شده بود. دستههای سینهزنی که عکس آقا را حمل میکردند، شعار میدادند: «شد موسم یاری مولانا الخمینی». «خمینی خمینی تو یاور حسینی. ای شیعیان بر پا کنید شور حسینی» به طرز عجیبی نام آقا در سراسر دستهها و روضهها آورده میشد و عجیبتر آنکه احدی جلوی آنها را نمیگرفت و گویی دستور داده بودند تا کاری به مردم نداشته باشند.
از تهران و اصفهان جمعیت فراوانی برای سخنرانی عصر عاشورا خودشان را به قم رسانده بودند. تمام خیابانهای آستانه و ارم، از جمعیت پر شده بود و مأمورین با دستوری که از بالا برایشان رسیده بود، هیچ کاری به مردم نداشتند. آقا به همراه داماد دایی آقای اعرابی، آقای اکبر شریفزاده که از میلیونرهای آن زمان بوده و ارادات خاصی به آقا داشت، توسط ماشینی به سمت دارالشفاء راهی شدند. آقا میگفتند: «هی نگویید فقط پابرهنهها طرفدار ما هستند بلکه میلیونرها نیز از طرفداران ما هستند.» ماشین آرام به حرکت درآمد و جمعیت در پشت ماشین به راه افتادند.
سخنرانی عصر عاشورا، دو ساعتونیم به طول انجامید و خانم به شدت نگران امنیت آقا بودند و مداوم روی پای خود میزدند و میگفتند: «چرا چنین سخنرانی تندی کردی؟» آقا نیز در جواب میگفتند: «هرچه بیشتر جلوی اینها بایستیم، آنها بیشتر عقب خواهند کشید.» اعرابی که در میان مردم بود، از ازدحام و شلوغی جمعیت و احساسات مردم که شور و هیجان سخنرانی کوبنده آقا را بیشتر کرده بود، تعریف مینمود.
حکومت پس از این سخنرانی به شدت علاقهمند به محاکمه صحرایی آقا بود. چند نفر از دولتیها همچون نصیری و رئیس شهربانی، بارها و بارها سخنرانی آقا را گوش دادند تا دستآویزی در آن یافته و حکم اعدام آقا را صادر کنند اما هیچ نیافتند؛ با این همه به منزل آقا حمله کرده و افراد را مورد ضرب و شتم قرار میدهند. مشهدی علی بعدها ماجرای آن حمله را تعریف میکرد و میگفت: چیزی در کف دستهایشان قرار داده بودند و زمانی که به ما سیلی میزدند، فنری از آن در میرفت و به پیشانی برخورد کرده و آن را میشکافت. حتی چاقوهایشان را نیز مسموم کرده بودند و زمانی که مشهدی علی مورد اصابت چاقو واقع شد، پزشکان از سمی شدن خونش خبر دادند.
منبع: گذر ایام در خاطرات خانم فریده مصطوفی دختر امام خمینی(ره)، معاونت پژوهشی مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، تهران، عروج، 1397، ص 175 - 177.
تعداد بازدید: 1755