22 ارديبهشت 1399
یکی از تظاهرات و تجمعهایی که علیه تحریم همهپرسی انقلاب سفید برگزار شد و من در آن شرکت داشتم، تحصن در منزل آیتاله بهبهانی بود. آیتالله سیدمحمد بهبهانی یکی دیگر از مراجع تقلید مقیم تهران بود و به دلیل سابقه و جایگاه خانوادگیشان، این عالم بزرگ از اهمیت زیادی برخوردار بود و به همین علت نیز حکومت پهلوی نسبت به تحرکات ایشان حساسیت بیشتری داشت. پس از صدور اعلامیه امامخمینی در تحریم رفراندوم انقلاب سفید، علما و مراجع نیز به مبارزه با آن پرداختند و با صدور اعلامیهها و بیانیههایی مردم را به عدم شرکت در آن فراخواندند. از آن جمله اعتراضهای تأثیرگذاری که علیه رفراندوم فوق صورت گرفت، صدور اعلامیه فتوای تحریم شرکت در همهپرسی توسط دو تن از مراجع تقلید مقیم تهران آیتالله سیدمحمد بهبهانی و آیتالله سیداحمد خوانساری بود. وقتی حکومت پهلوی به این فتوا اهمیت نداد و همچنان بر برگزاری رفراندوم اصرار ورزید، مردم تهران تصمیم گرفتند در روز دوم بهمن 1341، با برگزاری تظاهراتی باشکوه در تهران، همراه با دو مرجع فوق مجلسی اعتراضی در مسجد سید عزیزالله تهران برگزار کنند. آن دو مرجع تصمیم گرفتند با برگزاری جلساتی، اعتراض خود را علیه حکومت ابراز کنند. از نخستین ساعت روز دوم بهمن، تلاشها آغاز شد و تظاهراتی باشکوه در تهران صورت گرفت. یکی از ویژگیهای این تظاهرات، برنامهریزی دقیق درباره نحوه آن بود. هیئتهای مذهبی تهران که با پیروی از امام خمینی، وارد عرصه مبارزه علیه حکومت شده بودند، مدیریت این تظاهرات را بر عهده گرفتند و بهطور دقیق مشخص کردند که این تظاهرات از کجا آغاز و به کجا ختم شود و در مسیر راهپیمایی، چه شعارهایی از طرف چه کسانی سر داده شود. بر اساس این برنامهریزی، هر برنامهای هم مسئول خودش را داشت و آنان این برنامهها را اداره میکردند. در آن روز، بازار تهران بسته شد و مردم از سراسر تهران به سمت بازار به راه افتادند. همچنین جمع زیادی از دانشجویان دانشگاه تهران نیز در این تظاهرات شرکت کردند.
بر اساس برنامهریزیها، قرار بود ابتدا مردم در بیت آیتالله خوانساری تجمع کنند و سپس همراه با ایشان به بیت آیتالله بهبهانی بروند و سپس در معیّت آن دو مرجع، در مجلس اعتراضی در مسجد سید عزیزالله شرکت نمایند. همهساله در منزل آیتالله بهبهانی روضههایی برگزار میشد و مردم زیادی در آن شرکت میکردند و در آن سال حجتالاسلام و المسلمین فلسفی اداره جلسات این روضه را برعهده داشت و به همین دلیل نیز چنین برنامهریزی صورت گرفت. پیرو این برنامهریزی مردم ابتدا به بیت آیتالله خوانساری رفتند و از ایشان خواستند همراه با جمعیت معترض، به بیت آیتالله بهبهانی رفته و سپس به اتفاق آن مرجع، در جلسه اعتراضی در مسجد سید عزیزالله شرکت کند. آیتالله خوانساری به درخواست مردم جواب مثبت داد و همراه آنان راهی خانه آیتالله بهبهانی شد. حضور آیتالله خوانساری با آن قداست که از نظر بدنی نیز ضعیفالجثه بودند و اطرافیانش خیلی مواظب ایشان بودند که مبادا آسیبی به ایشان برسد یا بر زمین بخورند، در تشجیع مردم مؤثر بود. وقتی ما از بازار تهران راه افتادیم، یکدفعه کماندوها ریختند و به مردم حملهور شدند. ما جوان بودیم و از نظر درگیری هیچ مشکل و نگرانی نداشتیم و میتوانستیم فرار کنیم یا به طرقی دیگر، از دست کماندوها نجات پیدا کنیم ولی همهاش نگران این بودیم که آیتالله خوانساری چه میشود. در اثر این حمله، مردم تا حدودی پراکنده شدند چرا که امکان کشتار وجود داشت. از آن گذشته حضور کماندوها پررنگ بود و هرگونه مقاومتی در مقابل آنان احتمال تصادم جدی را میداد. با حمله مأموران به مردم، آیتالله خوانساری در اثر ازدحام مردم، زمین خوردند ولی اطرافیان آیتالله خوانساری ایشان را به منزلشان منتقل کردند. مردم معترض که از دست کماندوها نجات یافته بودند، وارد منزل آیتالله بهبهانی میشدند به گونهای که درون منزل و حیاط و کوچههای اطراف مملو از جمعیت شده بود. ابتدا آقای فلسفی سخنرانی کرد و به شدت از رویه دولت در بیتوجهی به نظرات مراجع عظام تقلید انتقاد نمود و سپس شعاری را سر داد با این عبارت که: «کشور ایران کشور خفقان است، مرگ بر خفقان» و خودش ابتدا این شعار را سر داد و در پی آن مردم این شعار را تکرار کردند.
کماندوهای حکومت پهلوی که هرگونه تحرکی را رصد میکردند به محض اطلاع از این اقدام مردمی، به منزل آیتالله بهبهانی حملهور شدند و مردم را مورد ضربوشتم قرار دادند. با ورود آنان، مردم زیر دست و پا لگدکوب شدند و من همراه با تنی چند از دوستان موفق شدیم از آنجا فرار کنیم. کماندوهای رژیم در بیرون خانه و در کوچههای اطراف هم مستقر شده بودند و مردمی را که از منزل آیتالله بهبهانی خارج میشدند نیز مورد حمله قرار میدادند. وقتی با یکی از دوستان وارد یکی از کوچهها شدیم، دیدم که یکی از مأموران باتوم به دست مردم را میزند. با دوستم نقشه کشیدیم که باتوم را از دست او بگیریم و مانع ضربوشتم مردم شویم. به همین خاطر کمین کردیم و در موقعیت مناسب به او حملهور شدیم. دوستم از پشت ضربهای به او زد و وی نقش بر زمین شد و باتوم را به یکی از دوستان دادم و خودمان هم فرار کردیم. بعد از مدتی باتوم را از آن دوستمان مطالبه کردم و هر بار ایشان از برگرداندن آن خودداری کرد و هنوز هم هر وقت او را ببینیم، سراغ آن باتوم را میگیرم.
منبع: خاطرات و اسناد حاجاحمد (محمود) مرآتی شیرازی، تدوین جواد عربانی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1397، صص48 تا 51.
تعداد بازدید: 1630