خاطرات

مجلس ختم فیضیه در مسجد حمام گلشن تهران

پیش از حادثه 15 خرداد، فاجعه مدرسه فیضیه رخ داد که جریان بسیار مهمی بود. در این فاجعه، طلاب و مردم را از پشت‌بام مدرسه پایین انداختند و آسیب زیادی به آنان زدند. همین عناصر فعال در بازار، برای قربانیان و شهدای مدرسه فیضیه، مجالس ترحیم و بزرگداشت برپا کردند. از جمله می‌خواستند در «مسجد جامع»، مجلس بزرگداشتی برگزار کنند که جلوگیری کردند. همچنین دوستانمان قصد داشتند در مسجد «امین‌الدوله» مجلس ختمی برپا کنند که باز هم نشد.

چگونگی فعالیت سیاسی در دانشگاه شریف

در آن سالی که من وارد دانشگاه صنعتی شریف شدم، یک ‌سال [1346] از تأسیس آن می‌گذشت. در آنجا به انجمن اسلامی دانشگاه پیوستم تا با آنها همکاری داشته باشم. انجمن اسلامی نیز تازه تأسیس و نوپا بود و در آن، هنوز جریان سیاسی شکل نگرفته بود. اما در دانشکده فنی که سابقه بیشتری داشت، جریان سیاسی شکل‌گرفته بود. در همان سال ورود من به دانشگاه، شرکت واحد اتوبوسرانی قیمت بلیت اتوبوس‌ها را چند ریال گران کرد، که همین، اعتصاب‌ها و واکنش‌هایی را در دانشگاه‌ها به‌ دنبال آورد.

ایجاد جو رعب و وحشت برای ترساندن مردم

با توجه به تجربه‌ای که رژیم از پانزده خرداد به دست آورده بود، این بار دولت و دستگاه‌های امنیتی و سیاسی از چند روز قبل تمهیدات و پیش‌بینی‌های لازم را برای دستگیری، تبعید و جلوگیری از هر اقدام و حرکتی کرده بودند. حدود یک ساعت قبل از اذان صبح ـ روز سیزده آبان 1343 ـ از خواب برخاسته، وضو ساختم و ازمدرسه دارالشفا به طرف حرم مطهر حضرت معصومه علیها‌‌سلام رفتم. همه چیز عادی و معمولی بود. در میدان آستانه و خیابان‌ها هیچ خبری نبود. مردم تک‌وتوک به سوی حرم می‌آمدند. زیارت مختصری کردم و در مسجد بالاسر مشغول نماز شدم.

دست‌های مرموز در تظاهرات

دهه محرم سال 1342 مصادف با پانزده خرداد بود. یادم هست در شب عاشورا از تمام آقایان علما دعوت عمومی شده بود که جلسات مذهبی را کلاً در مسجد نو (اکنون مسجد شهدا) برگزار کنند. جمعیت عجیبی جمع شده بود. در پایان جلسه که مرحوم شهید دستغیب را خواستند از مسجد به خانه ببرند متوجه شدم دست‌های مرموزی در کار است که واقعاً می‌خواستند آیت‌الله دستغیب را آن شب از بین ببرند. منزل ما در همان فلکه شاهچراغ در کوچه‌ پشت خرابه بهایی‌ها بود. جمعیت عجیبی دنبال آقای دستغیب به راه افتاد.

بازداشت در مکه

سال 1341 شاه به قم سفر کرد. در آن سال من [آیت‌الله محمدصادقی تهرانی] که استاد دانشکده الهیات بودم، در قم حضور داشتم. شاه در صحن حضرت معصومه(س) سخنرانی کرد. او از علماء به عنوان «معممین» نام برد و گفت: «این آقایان معممین زیر عمامه‌هایشن کاه است، فهم ندارند، اینها می‌گویند هنوز باید با الاغ مسافرت کرد. اصلاً وسایل جدید را که صنعت پیش‌پای بشر گذاشته است، اینها قبول ندارند. اینها فناتیک هستند. مرتجع هستند!» او این حرف‌ها را زد و کسی جواب آن نامرد را نداد.

حفاظت از رئیس پلیس تبریز

هر سال از روز چهارم یا پنجم محرم بعد از روضه‌خوانی در مساجد و تیمچه‌های بازار، دسته‌های عزادار با کیفیتی بسیار متین و باوقار در بازار به راه می‌افتند و تا نزدیکی‌های غروب به آخر بازار رسیده و مراسم عزاداری پایان می‌پذیرد، آن سال روز عاشورا مردم باهوش و با استعداد تبریز به رهبری روحانیت آگاه چنان تشخیص دادند که به جای یزید و ایادی او بر سر یزید زمان و دژخیمان او فریاد کشند، لذا مراسم عزاداری آن روز [سال 42] به یک تظاهرات خشم‌آلود (دمونستراسیون) مبدل شد.

عاشورای حسینی سال 42

عاشورای حسینی سال 42 که فرا رسید، امام در اعلامیه شدیداللحن خودشان یاد شهدای فیضیه را زنده کردند. این بود که در تهران مداحان و نوحه‌سرایان، در دسته‌ها و گروه‌های عزاداری، شعارهای سیاسی و نوحه‌های مربوط به قیام را سر می‌دادند؛ «در فیضیه شبی محشر به پا شد، سر سرباز دین از تن جدا شد.» دامنه اعتراضات تهران و قم به دیگر شهرستان‌های بزرگ نیز کشیده شد. روز عاشورا در قم، هنگامه‌ای برپا بود و خبر دادند که امروز عصر، امام به فیضیه خواهد آمد.

ماجرای رفراندوم لوایح شش‌گانه شاه

چند هفته بعد از لغو تصویبنامه انجمن‌های ایالتی و ولایتی، در 19 دی‌ماه 1341 شاه اصول شش‌گانه خود را اعلام نمود. و به دنبال آن، دولت عَلَم اعلام کرد که در 6 بهمن همان سال لوایح شش‌گانه به رفراندوم گذارده خواهد شد. موضوع به آراء عمومی گذاردن لوایح شش‌گانه از نظر آقایان مراجع مبهم بود. حتی پیغام‌ها و توضیحاتی که مقامات دولتی برای توجیه رفراندوم ارائه نمودند، نتوانست از ابهام موضوع بکاهد.

قطع آب و برق به روی دانشجویان

در سال 1340 با باز شدن نسبی جو فعالیت‌های سیاسی، من نیز به طرفداری از نهضت ملی و کسانی که به دنبال استیفای حقوق ملت ایران در مسأله نفت بودند، فعالیت‌های خود را آغاز کردم. روزی به مناسبت تولد حضرت حجت(عج) مجلس باشکوهی در دانشگاه شیراز برگزار شد و من [دکتر سیدعلی شریعتمداری] در آنجا سخنرانی کردم. در حین سخنرانی یکی از دانشجویان خبر کشته شدن هشت دانشجو در دانشگاه تهران را آورد و من بلافاصله این عمل را به شدت محکوم کردم و آن روز دانشجویان نیز متحصن شدند و فردای آن روز من هم به جمع متحصنین پیوستم.

بخشنامه‌ای اجباری برای دانش‌آموزان

یکی از اقدامات شاه، برگزاری رفراندوم بود. به یاد دارم که در آن روز به دبیرستانی که شعبه اخذ رأی بود، رفتم. رئیس دبیرستان که در ضمن مسئول حوزه هم بود،‌ از اوضاع ایجاد شده، ناراحت بود. اون می‌خواست بازیچه دست شاه و دستگاه حکومتش گردد. از او درباره استقبال مردم پرسیدم. سرش را به زیر انداخته بود و می‌خواست از جواب دادن طفره رود. حالتش گویای این بود که او را به زور آنجا گذاشته‌اند. در پاسخ ...
5
...

جدیدترین مطالب

پربازدیدها

© تمامی حقوق برای پایگاه اطلاع رسانی 15 خرداد 1342 محفوظ است.