خاطرات

روزهای خونین خرداد در تبریز، نگاهی به خاطرات آیت‌الله عبدالحسین غروی


 آيت‏اللّه شيخ عبدالحسين غروى سال 1330 هـ . ق، در نجف اشرف، ديده به جهان گشود. تحصيلات خود را در نجف آغاز، و در تبريز و قم تكميل نمود. تحصيلات عاليه را در محضر آيات عظام حاج شيخ عبدالكريم حائرى، حجت و سيدابوالحسن انگجى گذراند. پدرش نيز از شاگردان آخوند خراسانى، شريعت اصفهانى و سيدمحمدكاظم يزدى در نجف بود.

آيت‏اللّه غروى پس از تكميل تحصيلات دينى، به تبريز رفت و حوزه درس و بحث تشكيل داد و تا آخر عمر پربركت خود به كار تدريس علوم دينى مشغول بود.

ايشان همچنين سابقه نمایندگی مجلس خبرگان را هم دارند.

گفتگوى حاضر در تاريخ 23 مهر 1372 در منزل ايشان، در تبريز، صورت گرفته است.

 

 تاريخچه‏اى از فعاليتهاى حوزه علميه نجف اشرف

اين‏جانب در شهر نجف اشرف متولد شده‏ام. در آن زمان، حاج سيدكاظم يزدى، يكى از اعاظم علماى نجف، به حوزه علميه نجف صفاى خاصى بخشيده بود. هنوز هم نمازشان را در صحن حضرت اميرالمؤمنين (ع) به ياد دارم؛ نمازش پربركت و دلنشين بود. پدرم كه يكى از شاگردان ايشان بود، روزى مرا به خدمت معظم‏له برد؛ ايشان يك سكه ليره عثمانىِ طلا به من مرحمت فرمودند. بار ديگر هم وقتى به خدمت ايشان شرفياب شدم، يك ساعت به من هديه فرمودند.

در آن زمان، رسم حوزه‏هاى علميه بر اين بود كه چند نفرى از طلبه‏ها جمع مى‏شدند و مى‏رفتند خدمت يكى از استادان علوم دينى و از او تقاضا مى‏كردند فلان درس را برايشان تدريس كند. به عنوان مثال، ما حدود چهل نفرى بوديم كه جمع شديم و كتاب حاشيه ملاعبداللّه  را نزد يكى از استادان نجف اشرف تلمذ كرديم. دروس ديگر حوزه را هم اين‏گونه خوانديم.

اوايل طلبگى ما مقارن با انقراض امپراتورى عثمانى و تسلط استعمار انگلستان در منطقه بود. به ياد دارم كه انگليسيها دولت عراق را تشكيل دادند و از آن پس كنترل اماكن مقدسه از دست ما گرفته شد.

 تاريخچه نفوذ استعمار در كشورهاى اسلامى

سالهاى بعد از جنگ جهانى اول، هم‏زمان بود با دوران عظمت حوزه‏هاى علميه؛ بويژه حوزه علميه نجف. درست در همين دوران، كشورهاى اروپايى و در رأس آنها انگلستان در كشورهاى اسلامى ريشه‏هاى استعمار را دوانيدند و با تلاش بسيار درصدد اجراى نقشه‏هاى شوم خود برآمدند. يكى از نقشه‏هاى آنان كشف حجاب زنان در ايران بود. شهيد آيت‏اللّه قاضى در اين رابطه مطلبى را فرمودند كه خوب است در اينجا بيان شود. ايشان مى‏گفتند: «بعد از جنگ جهانى اول، مجله‏اى به دست من رسيد كه در كرمانشاه چاپ شده بود. در اين مجله به صراحت بيان شده بود همان‏طورى كه سياست استعمار در عراق، برهم‏زدن اساس حوزه‏هاى علميه است، سياست آنان در ايران، كشف حجاب است.»

 تاريخچه‏اى از فعاليتهاى حوزه جديدالتأسيس قم

من از 1350 ق، به امر پدرم، مشغول خواندن دروس حوزوى شدم. ابتدا به تبريز رفتم و پس از توقف چند ماهه در شهر تبريز، به قم آمدم. البته در ابتدا تصميم داشتم براى تحصيل علم، از استادان و علماى حوزه نجف استفاده كنم كه به دليل ممنوعيت رفتن به عتبات اين امر ممكن نشد. حوزه علميه قم آن روزها نسبتا خوب بود و رياست آن با حضرت آيت‏اللّه عبدالكريم حائرى بود. از بزرگان  آن دوره مى‏توانم از آيت‏اللّه سيدمحمدتقى خوانسارى، آيت‏اللّه سيداحمد خوانسارى، آيت‏اللّه حجت، آيت‏اللّه فيض و... نام ببرم. از بركت وجود اين عزيزان، قم آن روزها نورانى بود. آهسته‏آهسته، رضاشاه ملعون بنا كرد به آزار روحانيت؛ مثلاً يك‏وقت از تهران دستور آمد كه بايد طلبه‏ها علاوه بر امتحان دروس حوزوى، زبان خارجه را نيز امتحان دهند و براى انجام اين منظور نيز يك نفر از تهران به قم آمده بود تا اين دستور را به هيئت ممتحنه اعلام نمايد. در آن موقع، امام جزء آن هيئت (هيئت ممتحنه) بود. به ياد دارم كه ايشان درباره شركت در جلسه‏اى كه قرار بود اين مطلب در آن جلسه بيان شود، فرمودند: «شما آقايان، در آن جلسه حاضر نشويد... ما در اينجا قال‏الصادق (ع) مى‏خوانيم... شما راجع به قال‏الصادق (ع) هر سؤالى داريد، بپرسيد تا ما جواب دهيم... ما مخالف زبان خارجه نيستيم، منتها مدرس بياوريد اينجا تا آن را به طلبه‏ها ياد بدهد.» اين بيان حضرت امام چون توپ صدا كرد و موج آن در همه‏جا انعكاس يافت، حتى در تهران به گوش آن ملعون نيز رسيد.

در آن وقتها، فشار و اذيت رژيم بر حوزه‏هاى علميه روز به روز بيشتر مى‏شد، تا حدى كه يك روز رئيس شهربانى قم خودش به مدرسه فيضيه آمد و گفت: «دستور از تهران است كه بيشتر از هفت نفر معمم نبايد اينجا باشند و....»

 برخورد آيت‏اللّه حائرى، مؤسس حوزه علميه قم، با موضع‏گيرى حكومت پهلوى عليه روحانيت

يادم است روزى در محضر آيت‏اللّه آقاى شيخ [عبدالكريم حائرى] بوديم. ايشان با حالت تأثر فرمودند: «من از اوضاع شما و جريانات مملكت بااطلاع هستم، اما خدا مى‏داند كه كارى از دستم برنمى‏آيد....» و بعد در حالى كه از شدت ناراحتى اشك در چشمانشان جمع شده بود، فرمودند: «اگر توفيق دست داد و براى نماز شب بيدار شدم، شما را فراموش نخواهم كرد.» اين مطلب را با حالت گريه فرمودند و جمع حاضر در جلسه را گرياندند. آن عزيز نظر مباركشان اين بود كه در اين وضعيت بايد ارتباط خود را با خدا محكم‏تر و از آقا امام زمان (عج) استمداد كنيم. درست به خاطر دارم كه در آن جلسه به ما فرمودند: «امروز، سرپرست ما حضرت ولى‏عصر (عج) است؛ شما آقايان رابطه‏تان را با ايشان محكم‏تر كنيد. دشمن شما مى‏رود و شما مى‏مانيد تعزّ من تشاء و تذلّ من تشاءعزيز گردانى هر كه را خواهى و خوار كنى هر كه را خواهى.»  بيان ايشان بارقه‏اى از اميد در قلب ما دوانيد و تمامى غمها و غصه‏ها را از وجودمان زدود. در پرتو اين برخوردها و ارتباط با اين اشخاص بود كه دشوارى راه در نظرها آسان مى‏نمود و فشارها و آزار و اذيتهاى رژيم برايمان قابل تحمل مى‏گرديد.

 خاطرات 15 خرداد

قبل از سال 42، آن زمان كه ما در شهر قم بوديم، غالبا شبهاى پنج‏شنبه و جمعه در خانه يكى از آقايان علما جمع مى‏شديم و جلسه مى‏گذاشتيم. اين جلسات اغلب در منزل آقايان سيداحمد لواسانى، از بزرگان حوزه و اديب تهرانى، مدرس رسائل، و منزل ديگر بزرگان تشكيل مى‏شد. جلسه‏هاى پربارى بود و هميشه رژيم شاه از اين‏گونه محافل بيم و هراس داشت.

در نهضت سال 42 ش من در تبريز بودم، اما تلاشمان آن بود كه از اوضاع قم بى‏خبر نباشيم. در تبريز، طبق خواسته امام تعدادى از روحانيان با قم تماس داشتند. حتى وقتى ايشان از زندان آزاد شدند، شبهاى يك‏شنبه در قم جلسه‏اى تشكيل دادند كه هدف آن رسيدگى به امور روحانيت بود. در اين رابطه نامه‏اى هم خطاب به سيدحسن انگجى نوشتند و از ايشان ـ چون سوابقى در قم داشت ـ تقاضا كردند تا جلسات هفتگى تشكيل، و تبريز و اطراف آن را تحت‏نظر قرار دهند. اين نامه از طريق پست و از قم براى ايشان ارسال شد.

من از همان اول شكل‏گيرى نهضت مقدس اسلامى، در جبين حضرت امام آن نور مرجعيت را مى‏ديدم. ايشان نسبت به منكرات بسيار حساس بودند. يادم مى‏آيد يك دفعه با قوام‏السلطنه در اين مورد درگير شدند. آن حضرت واقعا در اين مورد بى‏تاب بود، اصلاً آرام نمى‏نشست. خُب الحمدللّه به آرزويش رسيد و توانست رژيم ديكتاتورى شاه را سرنگون سازد.

 اخلاقيات امام خمينى

امام خمينى پنج‏شنبه‏ها تشريف مى‏آوردند مدرسه فيضيه، نزديك كتابخانه مى‏نشستند و درس اخلاق مى‏گفتند. به ياد دارم كه به معظم‏له اصرار مى‏شد روى صندلى بنشينند، اما ايشان به شوخى مى‏فرمودند: «حاج شيخ [عبدالكريم حائرى] به منبر مى‏رود، با وجود آن من روى صندلى هم نمى‏نشينم....»

چند سال قبل، يكى از بزرگان قضيه‏اى را در مورد امام نقل فرمود كه از حاج شيخ عبدالكريم حائرى شنيده بود. خوب است در اينجا بيان كنم. آن بزرگوار مى‏فرمود: «شبى از شبها، امام در خارج از مدرسه فيضيه مهمان بودند. مهمانى به درازا كشيد و ايشان قدرى ديرتر از معمول به حجره‏شان برگشتند. وقتى به مدرسه آمدند، در بسته بود. آن زمان مدرسه خادمى داشت كه قدرى بداخلاق بود و آخر شب در مدرسه را قفل مى‏كرد و اگر كسى ديرتر از معمول به مدرسه مى‏آمد، به او پرخاش و اعتراض مى‏كرد كه اين چه وقت آمدن است! امام آن شب به پرخاش ايشان اعتنايى نكردند و به حجره‏شان رفتند. گويا خادم مدرسه ناراحت شده بود و فرداى آن روز دو ـ سه نفر از اراذل را خبر كرده بود تا به ايشان توهين كنند. امام از اين كار باخبر مى‏شوند. چوبى از داخل حجره‏شان برمى‏دارند و بيرون مى‏آيند و نهيب مى‏زنند. آنها مى‏ترسند و فرار مى‏كنند. شيخ [عبدالكريم حائرى ]از اين جريان مطلع مى‏شود و ايشان را مى‏خواهد و مى‏فرمايد: «يك روز شما اين مملكت را اداره خواهيد كرد.» اين مطلبى بود كه آقاى خوانسارى در آن جلسه برايمان نقل فرمودند. البته جمله ايشان نه به خاطر اين رفتار امام باشد، بلكه هر فردى بعد از چندين برخورد با معظم‏له اين مطلب را استنباط مى‏نمود. رفتار و گفتار امام به گونه‏اى بود كه نظر خيلى از افراد را جلب مى‏كرد. امام علاوه بر آنكه در عرفان مقام رفيعى داشتند و عرفان عملى و نظرى را به خوبى طى نموده بودند، از نظر موقعيت علمى نيز مرتبه‏اى والا داشتند و همين خصايص بلند انسانى بود كه نظر هر انسانى را به سوى ايشان جلب مى‏كرد. وقتى حاج‏آقا مصطفى شهيد شد، من در نجف خدمت ايشان مشرف شدم و با ناراحتى اين جريان را به ايشان تسليت گفتم. ايشان فرمودند: «مى‏دانم شما به مصطفى علاقه داشتيد، اما پيشامدى بود كه اتفاق افتاد، الخير فى ما وقع، ناراحت نشويد.» و ديگر حتى يك كلمه هم راجع به آن قضيه به زبان نياوردند. اينها عظمت نفيسى بود كه آن عزيز داشت.


علی باقری، خاطرات پانزده خرداد؛ تبریز، ویراست دوم، تهران، دفتر ادبیات انقلاب اسلامی، 1387
 
تعداد بازدید: 4420



آرشیو خاطرات

نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
تصویر امنیتی:

جدیدترین مطالب

پربازدیدها

© تمامی حقوق برای پایگاه اطلاع رسانی 15 خرداد 1342 محفوظ است.