* « سیدحسن حسینی »
خورشید تبعیدی به زندان افق بود
شب در هجوم بال خفاشان قرق بود
دیو سیاهی مظهر تلواسة شب
ميخورد مغز اختران در كاسة شب
در باغها جای صنوبر دار میرست
بر کتف ظلمت ساقههای مار میرست
ماران سر از سوراخ بیرون میکشیدند
مغز سر نامآوران را میمکیدند
گرگ تعفن در کمین آبها بود
باران اسیر پنجة مردابها بود
جز لالههای خون در آن مسلخ نمیرست
در نایها حتی گل آوخ نمیرست
تعداد بازدید: 5146