غلامرضا جلالی
09 تير 1399
حوزه مشهد همانند دیگر حوزههای علمی شیعه، به دلیل برخورداری از استقلال فکری، در شرایط تعیین کننده و مؤثر تاریخ، به گروهها و جریانهای گوناگونی تقسیم شده است و هر یکی از خطوط ضمن پایبندی به مبانی و وفاداری به کیان تشیع، میکوشند تا راه صواب را دریابند و همان را پیش گیرند. میزان درایت سیاسی ـ اجتماعی گردانندگان این جریانها و نیز میزان شجاعت و قاطعیت آنها متفاوت است، بنابراین تصمیمهای اتخاذ شده آنها نیز پیآمدهای متفاوت و گاه، پیشبینی نشدهای را به دنبال داشته است. در این بین برگ برنده در اختیار جریانی قرار خواهد گرفت که دست آوردهای تاریخی حوزه را بیشتر به کار بندد و با درایت و شجاعت بیشتر موضعگیری نماید.
مطالعه ویژگیهای هر جریان و مقایسه آن با دیگری و رابطه میان آنها و دلایل پنهان این مناقشات، از اهمیت برخوردار است. ما کمتر از مشاجرات بزرگ میان این جریانها آگاهیم، بویژه آنکه اسناد مکتوب و قابل اطمینانی از این مناقشات را آن هم در حوزه مباحث سیاسی در اختیار نداریم.
گفتمان جریانها براساس سنتهای دیرین حوزه، بیشتر در قلمرو حکمت، کلام، فقه، تفسیر و ادبیات، تا حدی ثبت و ضبط شده است. یکی از دلایل کمبود اطلاعات، میتواند خفقان عصر پهلوی باشد. اگر افراد دیدگاههای سیاسیشان را دست کم برای خود مینوشتند، امروزه انبوهی از این اسناد در اختیار ما بود.
دستآورد تأمل در این جریانها، این است که هیچ یک از جریانها راه خود را از این مقطع زمانی، آغاز نکردهاند، آنها پیش از مقطع مورد نظر، راه درازی را پیمودهاند و تجربیاتی را از تکاپوی اجتماعی و سیاسی خود به دست آوردهاند.
جریانهای موجود در سالهای پیش از نهضت خرداد و همزمان با آن نیز از این قاعده مستثنی نیستند.
همزمان با ارتحال آیتالله العظمی بروجردی در 9 فروردین 1340، اختلاف جریانهای موجود در حوزه مشهد، به دلیل مطرح شدن مسئله مرجعیت، آشکار شد و بحثهایی را به وجود آورد و ساواک و برخی از تشکلهای سیاسی، پنهانی، به این اختلافات دامن زدند.
حوزه مشهد در این سالها دوازده مدرسه داشت. مدرسههای دو در با 50 طلبه و حدود 48 هزار ریال درآمد از موقوفات، مدرسه میرزا جعفر با 150 طلبه و درآمد سالیانه نزدیک 60 هزار ریال، مدرسه خیرات خان با 100 طلبه و درآمد سالیانه 96 هزار ریال و عباسقلی خان با 150 طلبه و 15 هزار ریال درآمد، صالحیه با 150 طلبه و 550 هزار ریال درآمد سالیانه و بالاسر 50 طلبه با 13 هزار ریال درآمد و پریزاد با 20 طلبه و 17 هزار ریال درآمد سالیانه و ابدال خان با 60 نفر طلبه و 140 هزار ریال درآمد، مدرسه رضوان با 10 نفر طلبه و 18500 ریال درآمد سالیانه و سلیمان خان با 50 نفر طلبه و درآمد 195000 ریال. اما تعداد استادان و محصلین حوزه به این مقدار محدود نمیشد، به جز این افراد کسان دیگری نیز بودند که در منزل شخصی یا اجارهای سکونت داشتند. با احتساب همه این افراد و ساکنان مدارس، در مییابیم که تعداد علما و حوزویان در این زمان حدود دو هزار نفر که در مقایسه با جمعیت 60 الی 70 نفری حوزه در بازگشایی مجدد آن پس از شهریور 1320 رقم قابل توجهی است.
با صرف نظر از افراد بیتفاوت و کمسواد و غیرمؤثر حوزه که تعدادشان کم هم نبود، و نیز در نظرگرفتن افراد معدودی که با رژیم همکاری داشتند و به عنوان آخوند وابسته و ساواکی شناخته میشدند، بقیه بدنه حوزه، طرفدار یکی از چهار شخصیت مطرح آن روز حوزه مشهد، یعنی آیتالله العظمی میلانی، آیتالله حاج آقا حسن قمی، آیتالله حاج شیخ مجتبی قزوینی و آیتالله میرزا احمد کفایی یا آیتالله فقیه سبزواری بودند و بنابراین چهار طرز تفکر و اندیشه سیاسی، در حوزه وجود داشت و همین رویکردهای چهارگانه، چهار جریان فعال را در حوزه آن روز مشهد، به وجود میآوردند:
1ـ طرفداران آیتالله العظمی سیدمحمدهادی میلانی:
آیتالله العظمی سیدمحمدهادی میلانی در سفر زیارتی که پس از نهضت ملی به مشهد داشت، در منزل میرزا مهدی نوقانی حضور یافت و همه اقشار جامعه اعم از سیاسی، بازاری، حوزوی، عامه مردم و دانشگاهیان با ایشان دیدار کردند. در آن روزها آیتالله سیدابوالقاسم کاشانی، علامه محمدتقی جعفری و آیتالله تهامی بیرجندی نیز در مشهد بودند و همه آنها و نیز حاج شیخ کاظم دامغانی، حاج شیخ هاشم قزوینی، حاج شیخ مجتبی قزوینی، میرزا احمد مدرس و حاج شیخ غلامحسین بادکوبهای، به دیدار ایشان میرفتند و در محضر ایشان بحثهای علمی، سیاسی و اجتماعی مطرح میشد. همه شرکتکنندگان در محضر ایشان اتفاق نظر داشتند که او نه تنها میتواند حوزه را از آشفتگی برهاند، بلکه تکیه گاهی برای فعالان علیه رژیم پهلوی خواهد بود.
این بود که نمایندگان علما، سیاسیون و بازاریها از آیتالله میلانی خواستند تا در مشهد بماند و به درس و بحث و رسیدگی به امور معنوی بپردازد.
نخستین درس آیتالله العظمی میلانی به درخواست مرحوم عابدزاده در مهدیه، صورت گرفت که عده زیادی در آن حاضر شدند؛ از فردای آن درس خارج اصول در مسجد حاج ملاهاشم و خارج فقه در مسجد گوهرشاد ادامه یافت.
آیتالله میلانی شخصی اندیشمند، جهاندیده و دارای پیشینه مبارزاتی و خبره در همه دانشهای فقه، اصول، ادب، حکمت، عرفان، تاریخ و تفسیر بود. ایشان از جهات علمی بویژه در مواضع عرفانی و فلسفی به امام نزدیک بود و به شرایط و مقتضیات زمان و مکان توجه داشت. او سعی میکرد در کنار مسائل روزمره و گذرای حوزه، مسائل حیاتی مورد نیاز مردم را دنبال کند. ایشان، علاوه بر حرکتهای سیاسی و ایجاد رابطه با همه اقشار مردم و گروهها، بهخصوص روشنفکران دینی و حمایت از حرکتهای نوین مذهبی و نگرشهای نو به مسائل دیرین، به تدریس فقه و اصول و پرورش شاگردان برجسته و تأسیس مدارس دینی همت گمارد. او با ایجاد الفت و سازش میان دستآوردهای علوم نوین و کهن، حوزه و دانشگاه و مجامع علمی داخل و خارج کشور و همچنین تماس با چهرههای برجسته جهان اسلام مثل شیخ محمود شلتوت و مراکز علمی اهل سنت مثل دارالتقریب بین المذاهب الاسلامی، میکوشید تا حوزه را به آشنایی با اوضاع جهانی و آمادگی برای پاسخگویی به مقتضیات و نیازهای روز و نسل جوان و تحصیل کرده، تشویق کند.
ایشان در کنار مبارزات سیاسی، با حمایت مالی خود موجب شکلگیری مدرسه حقانی قم شد و بعدها مدارس میلانی، عالی حسینی و امام صادق را در مشهد تأسیس کرد و آثار ارزشمندی از خود بر جای گذاشت. ثمره برنامه ریزی علمی و فرهنگی ایشان، بعدها بویژه در جریان انقلاب اسلامی نمود یافت و تحصیلکردگان مکتب ایشان توانستند در همه سطوح جامعه خدمات ارزشمندی را ارائه دهند.
طرفداران آیتالله العظمی میلانی، بیشتر از طبقه تحصیل کرده و روشنفکر و از اعضای انجمنهای مذهبی از جمله کانون نشر حقایق اسلامی، جامعه تعلیمات اسلامی، انجمنهای اسلامی دانشجویی و دانشآموزی بودند.
عموم علمای طراز اول و واعظان برجسته شهر در هر خط و بینشی که بودند، رابطه خود را با ایشان حفظ میکردند و جایگاه علمی ایشان را میستودند.
استاد محمدتقی شریعتی، سرآمد جریانهای روشنفکری دینی خراسان و شاگردان و تربیت ـ شدههای مکتب ایشان به آیتالله میلانی عشق میورزیدند. آنها از سالهای پس از نهضت ملی و حضور آیتالله میلانی در مشهد، با ایشان مأنوس بودند که این رابطه، تا سالهای پس از نهضت 15 خرداد ادامه یافت.
آیتالله میلانی از دوره نهضت ملی که روشنفکران مذهبی دنبال محمل شرعی برای رفتار سیاسی و اجتماعی خود بودند، با چهرههای انقلابی و فرهنگساز و مؤثر مرتبط شد. او در طول بازداشت آیتالله سیدمحمود طالقانی و مهندس مهدی بازرگان، دکتر سحابی و مهندس سحابی و حاج علی بابایی، رابطه خود را با آنها حفظ کرد و از حمایت معنوی خود نسبت به آنها دریغ نداشت. مکاتبات و تلگرافهای آیتالله میلانی با آیتالله طالقانی و رهبران دیگر نهضت آزادی که در زندان قزل قلعه به سر میبردند، یکی از فصول حرکت سیاسی ایشان در این مقطع است.
برخی از روشنفکران مرتبط با ایشان میکوشیدند به ایشان خط بدهند و عقاید خود را مستقیم یا غیر مستقیم به ایشان تحمیل کنند، رهنمودهایی که در مبانی فلسفی غرب ریشه داشت و نمیتوانست با ایدئولوژی اسلامی همگونیهای اساسی داشته باشد. بعضی از روشنفکران به صراحت میگفتند: ما در مسائل فقهی از آقا تقلید میکنیم و آقا باید در مسائل سیاسی از ما تبعیت کند. ولی ایشان میفرمود: من از همین جامعه هستم و میدانم در آن چه میگذرد.
آیتالله میلانی علیرغم موقعیت علمی و اجتماعی و سیاسی تحت عنوان اینکه دارای مشرب فلسفی است از سوی حاج شیخ مجتبی قزوینی طرد شد و به همین دلیل پس از ارتحال آیتالله بروجردی به توصیه حاج شیخ مجتبی همه طرفداران ایشان از آیتالله حاج سیدمحمود شاهرودی تقلید کردند.
2ـ طرفداران آیتالله حاج آقا حسن قمی:
دومین جریان را طرفداران آیتالله حاج آقا حسن قمی(1329 ـ 1428 ق) بهوجود میآوردند. ایشان فرزند آیتالله العظمی حاج آقا حسین قمی و از شاگردان آیتالله نائینی، کمپانی، شیخ کاظم شیرازی و میرزا محمد آقازاده بودند. آیتالله حاج آقا حسن قمی در سال 1329 ق در نجف متولد شد. و در جریان نهضت گوهرشاد همراه پدر بود. پس از تبعید به عتبات، در اواخر دهه 20 به مشهد آمد و مورد استقبال مردم قرار گرفت و بویژه پس از ارتحال حاج حسین قمی و استقرار در مشهد در سال 1325 ش به تدریج، ارتباطات خود را گسترش داد و به دلیل شجاعت ذاتی و حسن معاشرت میان علما، کسبه، تجار و مردم کوچه و بازار طرفداران جدی یافت. دستههای عزاداری غیر وابسته به دولت با بیت ایشان ارتباط داشتند. ایشان در جریان نهضت 15 خرداد تا بازداشت مجدد در روز 10 فروردین 1342 و تبعید به خاش زاهدان، از تندروترین علمای مشهد، علیه رژیم پهلوی بود و در این مدت نقش مهمی در جبههگیری مردم علیه رژیم پهلوی و بیداری آنها نسبت به امور جاری مملکت و خیانتهای شاه داشت.
در سالهای نهضت، تنی چند از بازاریها و ملاکین متدین و سرشناس مشهد از جمله حاج عباس علیزاده، حاج سیداحمد مختار زاده کاشی و سیدمحمدتقی مقدم، مورد اعتماد ایشان بودند و شب و روز را با آیتالله قمی میگذراندند.[1] حاج عباس علیزاده، حفاظت ایشان را عهدهدار بود و ارتش و ساواکیها از ایشان حساب میبردند.[2]
از مسائلی که پیش از نهضت امام خمینی و در طول آن، ساواک به آن دامن میزد، ایجاد اختلاف بین طرفداران آیتالله العظمی میلانی و آیتالله قمی بود. آنها به میان طرفداران هر دو نفوذ کرده بودند و آیتالله العظمی میلانی را به عنوان یک فرد گوشهگیر و سازشکار و آیتالله قمی را به عنوان یک فرد غیر متبحر و تندرو معرفی میکردند؛ ولی هر دوی آنها متوجه این توطئهها بودند و علیرغم اختلاف در برخی زمینهها، با یکدیگر رفت و آمد داشتند، در مجالس هم شرکت میکردند و در رویدادهای مهم طرف شور و امین یکدیگر تلقی میشدند. آنها مانع از این میشدند که اختلاف دیدگاههایشان به اختلاف جامعه بیانجامد و دست مایهای برای خواستههای رژیم پهلوی، علیه روحانیت شود.
3ـ طرفداران آیتالله حاج شیخ مجتبی قزوینی:
جریان سوم را طرفداران آیتالله حاج شیخ مجتبی قزوینی تشکیل میدادند. ایشان از تربیتشدگان مکتب سیدموسی زرآبادی (متوفی 1355 ق)، میرزا مهدی اصفهانی، شیخ عبدالکریم حائری یزدی (متوفی 1355 ق)، میرزا محمد آقازاده (متوفی 1356 ق) و حاج آقا حسین قمی (متوفی 1366 ق) بود و یکی از منتقدان فلسفه صدرایی به شمار میآمد و در رأس مقدسین شهر مشهد قرار داشت و در میان شاگردان و اصحاب خود از نفوذ بسیار بالایی برخوردار بود. او با تألیف کتاب پنج جلدی بیان الفرقان، مواضع فکری و اصول جهان نگری خود را تبیین و منتشر نمود. استاد محمدرضا حکیمی بعدها، مکتب ایشان و استادانش را مکتب تفکیک نامید و این به دلیل اهتمام به درک و فهم اسلام ناب و دور ریختن هر نوع التقاط فکری کهنه و نو بود. استاد حکیمی که خود از تربیت شدگان مکتب یاد شده است، برای اولین بار با نوشتن کتاب مستقلی به همین نام، چهرههای برجسته و مبانی فکری مکتب تفکیک را معرفی کرد.
آیتالله شیخ مجتبی قزوینی به لحاظ مشرب فلسفی با امام خمینی و آیتالله العظمی میلانی اختلاف نظر داشت. آیتالله العظمی میلانی از سوی ایشان به «فیلسوف» بودن و پیروی از حکمت صدرایی، متهم شده بود و شیخ مجتبی قزوینی با وجود اینکه خود از مدعوین ایشان بود، به تدریج رابطه خود را با ایشان قطع کرد؛ در نتیجه طرفداران ایشان نیز از آیتالله میلانی بریدند و مانع ترویج عقاید ایشان شدند.
حاج شیخ مجتبی قزوینی سابقه مبارزاتی طولانی داشت و در زمان رضاخان در قلندرآباد زندگی منزوی داشت.[3]
وی در جریان انجمنهای ایالتی و ولایتی نیز به صحنه مبارزه علنی کشیده شد. او علیرغم اختلاف مشرب با امام خمینی، در جریان نهضت خرداد ایشان را ترویج نمود و امام را اعلم و اعدل معرفی کرد و از همه طرفداران خود خواست تا به ایشان رجوع کنند. به تعبیر یکی از شاگردان شیخ، شنیدن این سخن آسان ولی باورکردن آن، بسیار مشکل بود. او پیروان حکمت متعالیه را تکفیر میکرد و از بینش فلسفی امام خمینی به خوبی آگاه بود، با این حال از ایده خود پا فراتر نهاد و قیام علیه طاغوت را در کنار امام خمینی بر اختلافات دیگر ترجیح داد. ایشان پس از خوابی که دیده بود از شاگردان خود خواست تا هر کاری که به نفع رشد نهضت امام خمینی بود، انجام دهند و بیمی به خود راه ندهند.[4] وی پس از آزادی امام از بازداشتگاه و انتقال ایشان به قم، کاروان دیدار با امام را راه انداخت و با تبلیغ گسترده، طرفداران خود را به امام خمینی متمایل کرد.
4ـ طرفداران آیتالله میرزا احمد کفایی:
جریان چهارم را طرفداران آیات حاج میرزا احمد کفایی (1300 ـ 1391 ق) و حاج میرزا حسین فقیه سبزواری (1309 ـ 1386 ق) بهوجود میآوردند. از نهضت ملی نفت هر دو آیتالله در شمار بسیار اندک موافقین دولت درآمدند و این امر تا پایان حیات آنها ادامه یافت. شیخ احمد شاهرودی و حکیمی شاهرودی ـ داماد میرزا احمد کفایی ـ سیدفخر یزدی، سیدعبدالحسین ضیاء، شیخ محمد عیدگاهی، شیخ محمد رئیس، شیخ محمد محدث، سیدحسن اردبیلی و شیخ رضا نوغانی از اطرافیان ایشان و از علما و وعاظ وابسته به دربار، شمرده میشدند.
میرزا احمد کفایی فرزند آخوند ملا محمدکاظم خراسانی بود. ایشان در زمان درگذشت آخوند در سال 1329 ق در مشهد زندگی میکرد. او بعد به عراق رفت و در انقلاب عراق، علیه قوای انگلیس شرکت کرد و جزو مشاورین نزدیک آیتالله میرزا محمدتقی شیرازی درآمد. سر پرسی کاکس ـ حاکم کل انگلیس در عراق ـ هنگام پیشنهاد صلح، یکی از شرایط ترک مخاصمه را تحویل حاج میرزا احمد و 16 نفر دیگر دانست و سرپیچی انقلابیون سبب شد که مأمورین انگلیسی، طرح ترور او را ریختند؛ ولی میرزا احمد جان به سلامت برد و یک سال در مکه ساکن شد؛ بعد از آنکه ملک فیصل از مکه به عراق سفر کرد و زمام امور این کشور را به دست گرفت، میرزا محمد نیز به عراق بازگشت. و همراه روحانیون دیگر، علیه انگلیس به فعالیت پرداخت؛ تا اینکه در سال 1302 ش همراه علمای تبعیدی به ایران آمد. و پس از شهادت برادر بزرگش حاج میرزا محمد آقازاده، ریاست علمی حوزه مشهد را به عهده داشت و در این مدت چندبار به قم سفر کرد و مورد احترام مؤسس حوزه قم، مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری قرار گرفت.[5]
پس از شهریور 1320 میرزا احمد زمام کل حوزه خراسان را به دست گرفت. ایشان پس از بازگشت از عراق در سال 1325 ش، همراه حاج سیدمسیح شاه چراغی و حاج شیخ محمود حلبی به قم سفر کرد و در درس آیتالله العظمی بروجردی حاضر شد و آیتالله بروجردی و دیگر اساتید حوزه به تجلیل از وی درس را تعطیل کردند؛ فرزند ایشان میرزا علی کفایی نیز آن روزها در قم تحصیل میکرد. در این سفر، ایشان شش ماه در قم ماند.[6] آیتالله العظمی حاج آقا حسین بروجردی از دی ماه 39 تا زمان ارتحالش، شهریه طلاب خراسان را از سوی ایشان توزیع میکرد.[7]
میرزا احمد کفایی برای نیل به اهداف دینی و سیاسی خود از اهرم هیئتهای مذهبی استفاده میکرد که به دست خودش پس از شهریور 1320 و به منظور مقابله با حرکتهای ایدئولوژیک شوروی و تودهایها شکل گرفته بود. وی با خط دهی به افرادی چون حاج حسین اردکانیان و حاج ابوالقاسم هوشیار، اوضاع را کنترل میکرد. میرزا احمد در جریان نهضت ملی و اختلاف مشرب با آیتالله کاشانی و دکتر مصدق و حمایت از شاه به تدریج، به سمت و سوی دربار کشیده شد و به عنوان رابط بخشی از جامعه روحانیت با حکومت عمل میکرد و در امور محلی دخالت داشت.
کفایی در هیچ یک از دو نهضت ملی و نهضت 15 خرداد، با علمای مبارز، همکاری نکرد و روحانیون مبارز و مردم او را به چشم درباری نگاه میکردند. او در سالهای 39 و بعد از آن، طرف مشاوره شاه و استاندار بود و با رجال سیاسی و امرای ارتش، ارتباط نزدیک داشت. شاه در بیشتر سفرهای خود به مشهد، با او ملاقات میکرد. با این حال در واقعه 15 خرداد، ایشان و آیتالله فقیه سبزواری طی دیدار با استاندار عزیزی، از او خواستند تا آیتالله قمی و دیگر علمای بازداشت شده در شرایط بد نگهداری نشوند و با این حرکت نمادین، رابطه عاطفی خود را با سازمان روحانیت به مقامات استان گوشزد کردند.
میرزا احمد در اواخر دی ماه سال 1343 اعلامیهای همسو با اهداف سیاسی رژیم و در اعتراض به تحریکات جمال عبدالناصر علیه ایران منتشر نمود.[8]
یکی از توجهات او در حمایت از رژیم پهلوی این بود که«امروز کمونیستها بزرگترین خطر برای ما هستند و اینها از کمونیستها جلوگیری میکنند.»[9]
میرزا احمد با همه نفوذی که داشت، از زندگی زاهدانهای برخوردار بود؛ روز هفتم دی ماه 1350 که درگذشت، جز یک خانه در خیابان خاکی چیزی از جهان خاکی نداشت و دکتر باهری و آزمون نمایندگان دربار و نخستوزیر و سپهبد کاتوزیان معاون پارلمانی وزارت جنگ، به منظور شرکت در مراسم ایشان به مشهد آمدند. حمید کفایی فرزند آیتالله کفایی وکیل مجلس شورای ملی بود.
آیتالله حاج میرزا حسین فقیه سبزواری (1386 ـ 1309 ق) نیز که از علمای خراسان در عصر اختناق و از شاهدان عینی به توپ بستن حرم مطهر رضوی به وسیله روسها در ربیعالثانی 1330 و نیز نهضت گوهرشاد در 1314 ش بود، هرگز موضع تندی علیه رژیم نگرفت. وی که از چهار تن از برجستهترین مراجع عصر خود اجازه اجتهاد داشت، رابط روحانیت و تودههای مردم با دربار بود.
آیتالله شیرازی، خدمات بزرگی در راه تأمین مسکن و هزینه حوزویان انجام داد. ایشان در سال 1338 ش کوی طلاب مشهد را تأسیس و 2500 قطعه زمین به فضلا و طلاب حوزه مشهد واگذار کرد و مدرسه باغ رضوان را ساخت. و این در حالی بود که از ایشان هنگام فوت در 15 بهمن سال 1345 جز یک خانه مسکونی چیزی برای فرزندان نماند. با این حال از ملاقات با شاه که عموماً همراه آیتالله میرزا احمد کفایی صورت میگرفت، پرهیز نداشت و در همه این دیدارها تا حد امکان، سعی میکرد مشکلات مردم را به ایشان انتقال دهد و مانع هتک حرمت و سفک دماء مسلمانان توسط این رژیم باشد. اقدامات ایشان و میرزا احمد کفایی، موجب رهایی صدها نفر و ممانعت از قتل افراد بیگناه زیادی شد.
در حقیقت میرزا احمد و فقیه سبزواری هر دو به نوعی در خدمت مردم بودند، ولی نفرت مردم و روحانیت از دستگاه حاکمه و ناخوشایند بودن رابطههای سازشکارانه با رژیم، موجب شد که بسیاری از خدمات آنها نادیده گرفته شود.
در کنار آیات فوق، کسانی نیز در کسوت روحانیت بودند که جاسوس ساواک و شهربانی شمرده میشدند و اخبار درونگروهی علمای مبارز را به دستگاه حاکمه انتقال میدادند و آنها را نسبت به اطرافیان خود بدبین میکردند و مانع شکلگیری وحدت در میان روحانیون میشدند. البته جامعه روحانیت، برخی از آنها را میشناخت و علما از حضور آنها در مجالس خود، به خصوص در گفتوگوهای حساس جلوگیری میکردند.
از چهار جریان یاد شده در شکلگیری نهضت خرداد، بیشترین همکاری را سه جریان اول داشتند، یعنی جریان میلانی، قمی و قزوینی؛ اما طرفداران کفایی با توجه به وابستگی که به رژیم پهلوی داشتند، و نیز عدم برخورداری از موقعیت مردمی که به مواضع آنها در نهضت ملی مربوط میشد، قدرت تصمیمگیری در نهضت خرداد را نداشتند، آنها خود را از این جریان کنار کشیدند. وابستگان به همین جریان، مثل شیخ جعفر زاهدی به دلیل تسامح و یا تساهل از سال 1328 ش به تدریس در دانشگاه روی آوردند و این نوع همکاریها را بر خود عیب نشمردند.
از درهم آمیختگی پیشتازان این سه جریان (میلانی، قمی و قزوینی) نیروی سیاسی نوین حوزه شکل گرفت. هر چه مبارزه شدیدتر شد، کسانی که میخواستند سیاسیکاری کنند از خط مقدم حرکت و انقلاب عقب رانده شدند. این جریان میراثخوار تجربههای انقلابی چهرههای مبارزی چون میرزا محمد آقازاده، شیخ ذبیحالله مجتهد قوچانی، شیخ محمدرضا کلباسی و نواب صفوی بودند و با پیروی از مکتب سیاسی امام خمینی، توانستند مشی سیاسی روشنی را به وجود آورند که تا امروز استمرار داشته است. از میان این چهرهها میتوان به نام آیتالله سیدعلی خامنهای، استاد شهید سیدعبدالکریم هاشمی نژاد و آیتالله عباس واعظ طبسی، اشاره کرد.
نیمه خرداد، آغاز مبارزه عمیق و واقعی و مبتنی بر فرهنگ شیعی و ایرانی است و هویتی شیعی و ایرانی دارد و به همین دلیل هر سه جریان مهم حوزه مشهد در آن شرکت کردند. آنها میدانستند که انگیزه نهضت یک انگیزه کاملاً اصیل و ماندگار و احساس خطر نسبت به دین، احکام اسلامی و استقلال کشور است. همین حس هر سه جریان را متحد ساخت و مردم مشهد را به پیروی از روحانیت، به میدان مبارزه کشاند. آنها نسبت به رژیم احساس خوبی نداشتند و حاضر نبودند زیر پای ذلت زندگی کنند و شاه را خائن به آرمانهای ملی و دینی خود میدانستند. مردم مشهد همانند مردم شهرها و روستاهای دیگر کشور، دنبال شخصی بودند که توانمند، مقتدر و روحانی و قابل اعتماد باشد و دستش در فتوا باز باشد، اگر کسی از میان رفت و جان باخت و همه این ویژگیها را در امام خمینی یافتند که مجتهد، فیلسوف، عارف، متکلم و هم آشنا به مسائل جهانی بود و این احساس خود را در چهارچوب شعائر دینی بیان کردند.
منبع: مجموعه مقالات همایش 15 خرداد: زمینهها و بسترها، به کوشش دفتر ادبیات انقلاب اسلامی، ج 1، تهران، سوره مهر، 1388، صص 355 – 366.
پینوشتها:
[1]. بازیابی اسناد شعبه خراسان 349، صص 44 ـ 43
[2]. مصاحبه نگارنده با حاج آقای علاقبندان و مرحومه حاج خانم مریم خدیوی.
[3]. مصاحبه مرکز اسناد شعبه خراسان با حجتالاسلام حسن غزالی، نوار شماره 9، 1 /5 /75
[4]. مصاحبه نگارنده با حاج حیدر رحیمپور موجود در مرکز اسناد انقلاب اسلامی شعبه خراسان.
[5].شریف رازی، محمد، آثار الحجه یا، اولین دایرهالمعارف حوزه علمیه قم: ادبی، انقلابی، تاریخی، حسابی. ، قم، ج 2، صص 28 ـ 29
[6]. همان.
[7]. روزنامه ناطق خراسان (1 /10 /39)، ص1
[8]. محتویات این اعلامیه در روزنامه نور ایران (29 /10 /43) نشر یافت
[9]. فراتی، عبدالوهاب، تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1384، ص 80.
تعداد بازدید: 1578