رضا بسطامی
21 مهر 1399
یکسال پس از تصویب قانون اصلاحات ارضی در هیئت دولت، جلسهای در 19 دی ماه 1341 با شرکت تعدادی از کشاورزان و مسئولان در یکی از سالنهای ورزش تشکیل شد. در این جلسه، شاه طی سخنانی اصول ششگانه خود را با عنوان «انقلاب سفید» اعلام کرد:
«... ملت ایران! روزی که مسئولیت سنگین پادشاهی را بعد از استعفای پدر تاجدار خود بر عهده گرفتهام به کلامالله مجید سوگند یاد کردهام که تمام همّ خود را مصروف حفظ استقلال ایران نموده و حدود ممکلت و حقوق ملت را محفوظ و محروس بدارم و تعهد کردم که در تمام اعمال و افعال خداوند را حاضر و ناظر دانسته، منظوری جز سعادت و عظمت دولت و ملت ایران نداشته باشم؛ و از خداوند مستعان و ارواح طیبه اولیای اسلام استمداد کردم که در خدمت به ترقی ایران توفیق پیدا کنم... سعی کردم با حفظ اصول انتخاباتی قدیم معمول ایران از طریق تشویق افراد به تشکیل احزاب اکثریت و اقلیت شاید گروههای متشکل حزبی در پارلمان پشتیبان افکار و پیشنهادهای اصلاحی بشوند، دیدیم از این راه نتیجهای حاصل نشد...
آنچه در زمینه اطلاعات تاکنون اقدام شده عبارت است از زیرسازی بنای ایران نوین بر پایه جامعه آزاد و دمکرات و مترقی و مرفه است که باید تا آخرین مرحله به همین نحو پیش برود و از مردم زحمتکش ایران ملتی شاداب و متحد و مرفه و سعادتمند بسازد و بیعدالتیهای اقتصادی و اجتماعی را از میان مردم وطن ما بزداید و فواصل طبقاتی را از میان بردارد. بدون شک عوامل سیاه ارتجاعی که به خاطر حفظ منافع خود، ملت ایران را در غرقاب مذلت و بیعدالتی میخواهد، در قبال این تحول عمیق و اساسی از پای نخواهد نشست. همچنین قوای مخرب سرخ که هدفش اضمحلال مملکت و تسلیم آن به اجانب است از پیشرفت این برنامه ناراضی است و در تخریب آن خواهد کوشید.
در این جا «...من به حکم مسئولیت پادشاهی و وفاداری به سوگندی که در حفظ حقوق و اعتلاء ملت ایران یاد کردهام، نمیتوانم ناظری بیطرف در مبارزه قوای یزدانی با نیروهای اهریمنی باشم، زیرا پرچم این مبارزه را خود بر دوش گرفتهام... اصولی را که من به عنوان پادشاه مملکت و رئیس قوای سهگانه به آراء عمومی میگذارم و بدون واسطه، مستقیماً رأی مثبت ملت ایران را در استقرار آن تقاضا میکنم به شرح زیر است:
1ـ الغاء رژیم ارباب و رعیتی با تصویب اصلاحات ارضی ایران، براساس لایحه اصلاحی قانون اصلاحات ارضی مصوب 19 دی ماه 1340 و ملحقات آن.
2ـ تصویب لایحه قانونی ملی کردن جنگلها در سراسر کشور.
3ـ تصویب لایحه قانونی فروش سهام کارخانههای دولتی به عنوان پشتوانه اصلاحات ارضی.
4ـ تصویب لایحه قانونی سهیم کردن کارگران از منافع کارگاههای تولیدی و صنعتی.
5ـ لایحه اصلاحی قانون انتخابات.
6ـ لایحه ایجاد سپاه دانش به منظور تسهیل اجرای قانون تعلیمات عمومی و اجباری[1]»
حرکت جدید محمدرضا پهلوی، ورود او به صحنه مبارزه با روحانیون و مخالفینش به حساب میآمد. وی میدانست تأخیر در اجرای برنامههای مورد نظر آمریکا با سقوط سلطنتش همراه خواهد بود. از این رو با استفاده از تجربه لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی تصمیم گرفت، ابتدا با اعمال قدرت با حرکتهای مخالفان مقابله کند، و سپس اقدام خود را در غیاب مجالس سنا و شواری ملی، قانونی و خواست ملت جلوه دهد.
اگر چه در قانون اساسی مشروطه و سایر قوانین، درباره مراجعه به آراء عمومی (همه پرسی) سخنی به میان نیامده بود، ولی شاه میخواست با این اقدام، روحانیون و مخالفان را در مقابل عمل انجام شده و غیرمنتظره قرار دهد. از اینرو در پاسخ به اعتراض مخالفان مبنی بر غیرقانونی بودن رفراندوم و اشاره به محکومیت اقدام مشابه از طرف مصدق، دستور داد عبارت «تصویب ملی» به جای همه پرسی استفاده شود.
سخنان شاه و اعلام رفراندوم برای تصویب اصول ششگانه انقلاب سفید، واکنشهای مختلفی داشت. غرب از این طرف حمایت کرد و آن را نشانه جدی از اراده شاه در ایجاد تغییرهای وسیع در ساختار اقتصادی و اجتماعی دانست.
گرچه انقلاب سفید برای مردم ایران منافعی نداشت، اما شاه از منافع سیاسی کوتاهمدت آن بهره برد. در اوایل دهه 1340 وی در حالی که موضع خود در عرصه سیاسی همچنان حفظ کرده بود، فرایندی از بسیج فراگیر کنترل شده نیز به راه انداخته بود و حمایت از رژیم خود را در میان دهقانان، کارگران، زنان و دستهای از روشنفکران و تکنوکراتها که قبلاً به دلایلی از رژیم او ناراضی بودند گسترش داده بود. وی انجام گرفتن فعالیتهای اقتصادی بیشتری را برانگیخته بود که همراه با بسیج فراگیر، چشماندازهای روشنتری را در مقابل عدهای از مردم میگشود و آنان را به آیندهای بهتر امیدوار میکرد. بلوک شرق نیز با توجه به اینکه این طرح را همسو با تحلیلهای طبقاتی و اهداف سیاسی خود برمیشمرد، از آن استقبال کرد.
در فاصله 19 دی ماه تا 6 بهمن ماه 1341، در رسانههای دولتی فعالیتهای تبلیغاتی گستردهای برای حضور مردم در همهپرسی صورت گرفت. از جمله در قم گردهمایی با حضور سرلشکر اویسی ترتیب داده شد که در خاتمه آن، اویسی به نمایندگی از سوی دولت از کلیه شرکتکنندگان تشکر و سپاسگزاری کرد.[2]
همچنین رژیم برای نشان دادن قدرت وسرکوب مخالفان، تعداد زیادی از آنان را بازداشت کرد. در مخالفت با همهپرسی، در شهرهای مختلف و بعضی از دانشگاهها تظاهرات و اجتماعات متعددی برگزار شد.[3]
با انتشار خبر رفراندوم در روزنامهها، مراجع قم تشکیل جلسه دادند. حضرت امام در این جلسه ضمن تشریح اهداف استعماری برنامه انقلاب سفید، لزوم مقابله و مبارزه با آن را به علماء هشدار داد.[4]
علماءی قم پس از چند جلسه نشست، تصمیم گرفتند برای مذاکره از شاه بخواهند نمایندهای را به قم اعزام کند. شاه شخصی را به نام بهبودی به قم فرستاد. وی با علماء مذاکره کرد؛ اما حضرت امام با ملاقات خصوصی موافقت نکردند تا اینکه بهبودی حاضر شد مطابق نظر حضرت امام ملاقات صورت گیرد.
آیتالله یزدی یکی از شاهدان، جریان ملاقات را چنین روایت میکند:
«به حضرت امام اطلاع دادند که آقای بهبودی مجدداً مراجعه کرده و پذیرفته است که در میان جمع خدمت شما برسد و حرفهایش را بزند... امام از جای برخاستند و به اتاق بزرگتر منزل تشریف بردند و در پشت میز کوچکشان که همان مسند آیتالهی ایشان بود، نشستند. چند کتاب روی میز قرار داشت و بقیه کتابهایشان هم روی طاقچه اتاق چیده شده بود. طلبهها و از جمله بنده هم بهدنبال امام حرکت کردیم. چند دقیقه بعد آقای بهبودی وارد شد... بهبودی بعد از سلام کردن به حضرت امام، نشست و گفت: انشاءالله حال حضرت آیتالله خوب است. بهبودی خدمت شما آمده است، امید که بهبودی یافته باشید. حضرت امام در پاسخ، بیدرنگ وارد اصل موضوع شدند و فرمودند: الحمدلله ولی ما توقع نداشتیم که ایشان (شاه) از روحانیت به عنوان ارتجاع تعبیر کند. بعد (امام) با لحن تندی یادآور شدند: «علماءی اسلام وضع زندگیشان همینگونه است که میبینید آیا درباریان اینگونه زندگی میکنند؟ شما شهریهای را که یک طلبه به مدت یکسال دریافت میکند حساب کنید، آیا با زندگی وابستگان به دربار قابل مقایسه است... آیا علماء و مراجع اسلام مرتجع هستند؟ باید این ارتجاع سیاهی را که مورد نظر ایشان است بشناسیم. ارتجاع سیاه در واقع ایشان است.» بهبودی یکبار خواست کلام امام را قطع کند، منظورش این بود که من حامل پیامی از سوی شخص شاه هستم؛ ولی امام به او اجازه سخن گفتن ندادند و کلام خود را با آهنگ محکم و قاطع ادامه دادند. بهبودی در نهایت گفت: «بنده فرمایش حضرتعالی را به استحضار شاه خواهم رساند.» امام به عنوان آخرین سخن فرمودند: «بگویید حداقل به قانون اساسی عمل کنند[5]».
در مورخه 3 /11 /1341 ساواک در بخشنامهای دستور سرکوب و آمادگی کامل را به نیروهای نظامی و انتظامی صادر کرد. حضرت امام در پاسخ به سؤال جمعی از متدینین تهران درباره تصویب ملی (رفراندوم) فرمود:
بسمالله الرحمن الرحیم
هر چند میل نداشتم مطلب به اظهارنظر برسد، لهذا مصالح و مفاسد را به وسیله آقای بهبودی به شاه تذکر دادم، و انجام وظیفه نمودم و مقبول واقع نشد. اینک باید به تکلیف شرعی عمل کنم. به نظر اینجانب این رفراندوم که به لحاظ رفع بعضی اشکالات به اسم تصویب ملی خوانده شده، رأی جامعه روحانیت اسلام و اکثریت قاطع ملت است؛ در صورتی که تهدید و تطمیع در کار نباشد و ملت بفهمد که چه میکند.
اینجانب عجالتاً از بعضی جنبههای شرعی آن که اساساً رفراندوم یا تصویب ملی در قبال اسلام ارزشی ندارد و از بعضی اشکالات اساسی قانونی آن برای مصالحی صرفنظر میکنم، فقط به پارهای اشکالات اشاره مینمایم:
1ـ در قوانین ایران رفراندوم پیشبینی نشده، و تاکنون سابقه نداشته جز یک مرتبه ـ آن هم از طرف مقاماتی غیرقانونی ـ اعلام گردید و به جرم شرکت در آن جمعی گرفتار شدند و از بعضی حقوق اجتماعی محروم گردیدند. معلوم نیست چرا آن وقت این عمل غیرقانونی بود و امروز قانونی است.
2ـ معلوم نیست چه مقامی صلاحیت دارد رفراندوم نماید و این امری است که باید قانون معین کند.
3ـ در ممالکی که رفراندوم قانونی است باید به قدری به ملت مهلت داده شود که یکیک مواد آن موردنظر و بحث قرار گیرد و در جراید و وسایل تبلیغاتی آراء موافق و مخالف منعکس شود و به مردم برسد. نه آنکه بهطور مبهم با چند روز فاصله بدون اطلاع ملت اجرا شود.
4ـ رأیدهندگان باید معلوماتشان به اندازهای باشد که بفهمند به چه رأی میدهند؛ بنابراین اکثریت قاطع حق رأی دادن در این مورد را ندارند و فقط بعضی اهالی شهرستانها که قوه تشخیص دارند، صلاحیت رأی دادن در مواد ششگانه را دارند، که آنان هم بیچون و چرا مخالف هستند.
5ـ باید رأی دادن در محیط آزاد باشد و بدون هیچگونه فشار، زور، تهدید و تطمیع انجام شود؛ و در ایران این امر عملی نیست و اکثریت مردم را سازمانهای دولتی در تمام نقاط و اطراف کشور ارعاب کرده و در فشار و مضیقه قرار داده و میدهند.
اساساً پیش آوردن رفراندوم برای آن است که تخلفات قانونی قابل تعقیب ـ که ناچار مقامهای مسئول گرفتار آن میشوند ـ لوث شود و کسانی که در مقابل قانون و ملت مسئول هستند، اعلیحضرت را اغفال کردهاند که به نفع آنان این عمل را انجام دهند.
اینان اگر برای ملت میخواهند کاری انجام دهند، چرا به برنامه اسلام و کارشناسان اسلامی رجوع نکرده و نمیکنند تا با اجراء آن برای همه طبقات زندگی مرفه تأمین شود و در دنیا و آخرت سعادتمند باشند؟
چرا صندوق تعاونی درست میکنند که حاصل دسترنج زارع را ببرند؟ با تأسیس این چنین صندوق تعاونی بازار ایران به کلی از دست میرود و بازرگانان و کشاورزان به خاک سیاه مینشینند و در نتیجه سایر طبقات نیز به همین روز مبتلا میشوند.
اگر ملت ایران تسلیم احکام اسلام شوند و از دولتها بخواهند برنامه مالی اسلام را با نظر علماءء اسلام اجرا کنند، تمام ملت در رفاه و آسایش زندگی خواهند کرد. مقامات روحانی برای قرآن و مذهب احساس خطر میکنند و به نظر میرسد این رفراندوم اجباری مقدمه برای از بین بردن مواد مربوط به مذهب است. علماءء اسلام از عمل سابق دولت درباره انتخابات انجمنهای ایالتی و ولایتی برای اسلام و قرآن و مملکت احساس خطر کردهاند. به نظر میرسد که همان معانی را دشمنان اسلام میخواهند به دست جمعی مردم سادهدل اغفال شده اجرا کنند. علماءء اسلام وظیفه دارند هروقت برای اسلام و قرآن احساس خطر کردند به مردم مسلمان گوشزد کنند تا در پیشگاه خداوند متعال مسئول نباشند.
از خداوند متعال حفظ قرآن مجید و استقلال مملکت را خواهانیم.[6]
روحالله الموسوی الخمینی.
دولت خود را برای رفراندوم در ششم بهمن آماده میکرد و تبلیغات پردامنهای توسط رسانههای گروهی فضای بسیار ملتهبی را برای نیروهای مذهبی بهوجود آورده بود. رسانههای غربی به تمجید و تجلیل از انقلاب شاه پرداخته بودند. نشریههای ایرانی، مقالههای روزنامههای تایمز لندن، نیویورک تایمز، واشنگتن پست و زودویچه آلمان را در ستایش اصلاحات شاه ایران درج میکردند.[7] در همین حال رسانههای غربی خبر از اعطای وام 15 میلیون دلاری اداره عمران بینالملل آمریکا به رژیم پهلوی دادند. تلقی مردم از این خبر اعلام حمایت آمریکا از رژیم شاه بود. با تمام این اوضاع، هیچ یک از تبلیغات رژیم و حمایتهای آمریکا نتوانست نیروهای مذهبی را زمینگیر کند.[8]
در روز دوم بهمن 1341 بازار تعطیل شد. تظاهرات و اعتصاب تهران را فرا گرفت و شعار «رفراندوم قلابی مخالف اسلام است» طنینافکن گردید. پلیس با مردم درگیر شد. از دانشگاه تا بازار به میدان مبارزه ارتش و پلیس با مردم تبدیل شده بود و عده زیادی بازداشت گشته و یا مجروح شدند. علم (نخستوزیر وقت) در مصاحبهای تحریکات فئودالها را مسبب شورش معرفی کرد؛ روزنامه اطلاعات سوم بهمن نیز در مقالهای با اشاره به اینکه اجتماع طلاب، وعاظ و معمَّمین سبب تعطیلی بازار و وقایع روز گذشته گردیده، نوشت:
منظور اصلی آنان این بود که املاک موقوفه مشمول اصلاحات ارضی نشود.[9]
دولت اعلامیهای صادر کرد و با اشاره به تظاهرات و درگیری دوم بهمن، هشدار داد که جلوی بینظمی را خواهد گرفت. عصر همان روز علم در انجمن مطبوعات، در یک مصاحبه مطبوعاتی اعلام کرد: «دولت قوای مخرب را سرکوب خواهد کرد.» روز سوم بهمن نیز هیئت دولت به ریاست علم تشکیل جلسه داد و حوادث دو روزه را بررسی کرد، تدابیر احتیاطی اتخاذ گردید و در نتیجه دولت به قوای انتظامی دستور داد از «هر گونه تظاهراتی که مخالف لوایح ششگانه شاهنشاهی و مخالف نظم و آرامش کشور باشد، جلوگیری به عمل آورند.[10]»
طبق معمول روزنامههای وابسته به رژیم نه تنها تظاهرات مردم تهران را به درستی منعکس نکردند، بلکه با اشاره به آن نوشتند: «معلوم شد که منظور اصلی این اجتماع و بستن بازار این بود که املاک موقوفه مشمول قانون اصلاحات ارضی نشوند.[11]» قرار بود روز 4 بهمن شاه به قم سفر کند. مقامات شهر در تلاش برای جشن و چراغانی بودند. از سوی دیگر مراجع، بهخصوص امام تلاش داشتند تا دامنه اعتراضها را گسترش دهند و اهداف شاه را در آمدن به قم خنثی نمایند. از سوی دیگر بازار قم به عنوان اعتراض به رفراندوم و در حمایت از مرجعیت و علماء وارد اعتصاب شده بود.
بعضی از علماءء پیشنهاد کردند قم را ترک کنند تا بدین وسیله اعتراض خود را به شاه اعلام کنند. اما امام خمینی این پیشنهاد را نپذیرفتند و فرمودند: «هیچ وجهی برای خارج شدن از شهر وجود ندارد و من در شهر میمانم.» حضرت امام تصمیم داشتند با حضور خود و عدم استقبال، به شاه بیاعتنایی کنند.[12]مردم قم از اطراف قم به صورت دستهجمعی و تظاهرات به سوی مرکز قم سرازیر شدند. تظاهرات هر لحظه با شکوهتر میشد. در نتیجه مردم با مأمورین به زدوخورد پرداختند ولی مأمورین پلیس شکست خورده در پی آن ارتش وارد عمل شد و به مدرسه فیضیه حمله کرد که عدهای شهید و مجروح و دستگیر شدند. طرفداران حکومت نیز با حمایت پلیس و با فریادهای جاوید شاه به مغازههایی که در نتیجه اعتصاب و اعتراض بسته شده بود حمله کردند و اجناس آنها را به تاراج بردند و با بلندگو در شهر اعلام میکردند هرکس نمیخواهد مغازهاش ویران شود فوراً به آنجا باز گردد و پرچم سه رنگ را برافرازد. مغازهها نیز به ناگزیر و اجبار میگشودند[13]،[سند شماره 3] شاه به بهانه زیارت حرم حضرت معصومه(س) میخواست به قم سفر کند، با این گمان که عدهای از روحانیون مطابق معمول به استقبال او خواهند آمد و او به مردم ایران وانمود خواهد کرد مخالفت یکپارچه روحانیون با او و رفراندوم واقعیت ندارد. تلاشهای وسیعی به وسیله بعضی از روحانیون وابسته و واسطههای دیگر برای ترغیب علماء به ملاقات با شاه و حل اختلافها، انجام گرفت. اما روز 4 بهمن که شاه به قم وارد شد هیچیک از علماء با وی دیدار نکردند.[14]
شاه با شدیدترین اقدامهای امنیتی به قم آمد. ابتدا به صحن مطهر حضرت معصومه(س) رفته و سپس جهت سخنرانی به میدان آستانه قم آمد که قبل از آن با توصیه امام و سایر مراجع و علماء، مردم و طلاب از بیرون آمدن در این روز منع شده بودند. مردم نیز چنین کردند؛[15] سردی استقبال، بدون حضور علماء و روحانیون، شاه را سخت برانگیخت و وی با عصبانیت تمام شروع به سخنرانی کرد.
او از خوابهای خود گفت: که وقتی دچار حصبه شده بود، حضرت امیر(ع) را به خواب میبیند در حالی که ذوالفقار روی زانوهای حضرت و کاسه آبی در پیش رویش بوده و حضرت از آن کاسه به او نوشانده. او دوباره از ملاقات با امام زمان(عج) سخن گفت که در شش سالگی «یک شخص روحانی که روی سرش نوری به نظر میرسید» را دیده و سپس شش ماه بعد وقتی از اسب به زمین افتاده حضرت عباس(ع) را دیده که «در وسط هوا و زمین مرا نگه داشت» و بر مبنای همین کشف و کرامتها افزود: «هیچکس نه به تجربه و نه در عمل نمیتواند ادعا داشته باشد که بیش از من به خداوند یا ائمه اطهار نزدیک است.» وی سپس روحانیت را مورد حمله قرار داد و گفت: «افرادی قشری و نفهمی بودند که هیچوقت مغز آنان تکان نخورده و نمیتواند تکان بخورد، برای اینکه متأسفانه قابل تکان خوردن نیستند.» او دو گروه را دشمن اصلاحات دانست: «ارتجاع سیاه و قوای مخرب سرخ.» وی در توضیح مخالفت ارتجاع سیاه گفت: «ارتجاع سیاه اصلاً نمیفهمد زیرا از هزار سال پیش یا بیشتر فکرش تکان نخورده.» آن قدر سخنان شاه توهینآمیز بود که رادیو و تلویزیون نیز سخنان وی را با سانسور پخش کرد.[16] علیرغم تمام این مخالفتها، روز 6 بهمن سال 41 رفراندوم برگزار شد و روزنامههای رژیم در تبلیغات پرآب و تابی درباره استقبال مردم نوشتند که نزدیک به 600 /5 میلیون نفر در رفراندوم شرکت کردهاند.[17] رژیم اعلام کرد مردم با 711 /598 /5 رأی موافق و 4115 مخالف به لوایح انقلاب سفید رأی دادهاند. در نتیجه با برگزاری این رفراندوم آمریکاییان به رژیم شاه امیدوار شده و پنهانکاریهای خود را آشکار کردند. کندی در 13 بهمن 41 در پیام تبریکی به شاه نوشت:
«پیروزی آن اعلیحضرت را در رفراندوم تاریخی در روز شنبه گذشته صمیمانه تبریک میگویم... چنانکه به اطلاع میرسد، اکثریت ملت ایران رهبری آن اعلیحضرت را در راهی که کاملاً منعکسکننده خواستههای ایشان است، مورد تأیید قاطع قرار دادهاند. مسلم است که این پشتیبانی ملی، اعتماد آن اعلیحضرت را به درستی راهی که برگزیدهاند، تقویت کرده و عزم شما را در رهبری کشور خویش به جانب پیروزی در 10 روزهای که برای بهبود زندگانی ملت خود در پیش گرفتهاید، راسختر خواهد ساخت.»
شاه نیز در ضمن پاسخ به کندی اعلام کرد:
«یقین دارم که در اجرای طرحهای اجتماعی و اقتصادی خودمان به حسن نیت دوستان آمریکایی خویش اطمینان داشته باشیم.»[18] پس از برگزاری همهپرسی، شاه در نامهای به نخستوزیر، نتیجه آن را لازمالاجرا دانست. دولت نیز نامه شاه را به صورت بخشنامهای به تمام دستگاههای دولتی ابلاغ کرد.
پس از اعلام نتایج و پیام تشویقآمیز کندی به شاه، سرکوب حرکتهای مخالف با شدت بیشتری از سر گرفته شد و تعدادی از روحانیون، بازاریان و سایر مبارزین دستگیر و بازداشت شدند. دستور اعزام طلبهها به خدمت سربازی از سوی شاه نیز بهانهای برای دستگیری طلاب و اعزام آنها به پادگانها بود.
اندکی بعد علماءی قم در برابر تصمیم شاه و دولت در مورد اصلاحات ارضی واکنش نشان دادند و با برشمردن دلایل غیرقانونی بودن، از نظر شرعی و قانونی آن را بیاعتبار و ملغی دانستند.[19]
در بهمن 1341 یعنی همزمان با همهپرسی فرمایشی رژیم شاه و نیز فرا رسیدن ماه مبارک رمضان، نگرانی از گسترش موج اعتراضهای مردمی در شهرها و روستاها، رژیم را وادار کرد تا برای جلوگیری از این حرکات به اقداماتی دست بزند. لذا اسدالله علم نخستوزیر بخشنامهای به استانداریها و فرمانداریهای کل، دستور سرکوبی حرکات مخالف را صادر کرد.
پس از برگزاری رفراندوم فرمایشی نیز اعتراضهای مردم و روحانیون همچنان ادامه داشت و رژیم به روشهای مختلف در جهت سرکوب یا پایان بخشیدن به این نارضایتیها بود. در همین راستا ساواک طرح ویژهای برای تبلیغات و انتشارات تهیه و به همه رسانهها و مراکز خود ارسال کرد. همچنین بخشنامه نخستوزیر جهت اجرا به مراکز ساواک ابلاغ شد.
سرلشکر پاکروان (رئیس ساواک) نیز در بخشنامهای دستور سرکوب روحانیون را صادر کرد. فردوست هم بخشنامه دیگری برای آمادگی و سرکوب حرکتها در ایام شهادت امام علی(ع) و شبهای قدر صادر کرد.
همزمان با فرا رسیدن عید سعید فطر، تعداد زیادی از مردم برای عرض تبریک عید، اقامه نماز عید و بیش از آن برای نشان دادن همبستگی با مراجع از نقاط مختلف کشور به قم آمدند.
نزدیک ظهر روز عید فطر 1341 در منزل امام خمینی جمعیت زیادی گرد آمده و معظمله برای آنان سخنان مبسوطی بیان کردند؛ و برای اولین بار امام با تندی بسیاری خطاب به شاه صحبت کردند و عزم راسخ خود و روحانیون را برای ادامه مبارزه تا پیروزی اعلام کردند.
یکی دیگر از اقدامهای رژیم جهت فرو نشاندن نارضایتیها و تضعیف روحانیت داخل کشور، نامه ساواک خطاب به مراجع و روحانیون طراز اول نجف و عراق بود؛ تا ادعا نماید که اصلاحات و انقلاب سفید براساس موازین شرعی میباشد.
در آستانه سال نو، حضرت امام خمینی در مخالفت و اعتراض به اعمال رژیم سال نو را عزای عمومی اعلام کرد.
امام خمینی خطاب به علماءی شهرستانها پیام دادند:
«به خاطر کوششهای دستگاه حاکمه درهدم احکام اسلام، اینجانب عید نوروز را به عنوان عزا و تسلیت به امام عصر(عج) جلوس میکنم و مقتضی است حضرات آقایان نیز همین رویه را اتخاذ فرمایند.»
در پی این اعلامیه، موجی از هیجان در تودهها درگرفت. صبح روز دوّم فروردین 1342 که مصادف با سالگرد شهادت امام جعفر صادق(ع) بود، در منزل امام خمینی مراسم عزداری برپا شد و بعدازظهر همان روز در مدرسه فیضیه نیز مجلس سوگواری دایر گردید. افرادی از سوی ساواک، به قصد برهم زدن مجلس در آن شرکت کردند و با صلواتهای بیجا و دستجمعی، سخنان گوینده را قطع میکردند که منجر به زدوخورد شدیدی میان جمعیت حاضر با عوامل رژیم در مدرسه فیضیه شد. هواداران حکومت با فریادهای جاوید شاه، به وسیله چوب و چاقو به ضربوشتم افراد پرداختند. در بیرون از فیضیه نیز ارتش با مردم درگیر شد و با گاز اشکآور، به آنان حمله کرد و عدهای را به خاک و خون کشید. مشابه همین حادثه، روز بعد هم در مدرسه فیضیه و هم در مدرسه طالبیه تبریز تکرار شد.[20]
در واقع شاه که از مخالفت نیروهای مذهبی به رهبری امام خمینی برآشفته بود، در صدد رویارویی مستقیم با روحانیت برآمد تا آنها را مرعوب ساخته و وادار به سکوت نماید. اما حوادث بعدی نشان داد که این حادثه و پیامدهای بعدی آن، برای شاه و عمالش بهای سنگینی به دنبال داشت.[21]
روحانیون و مردم مبارز پس از حادثه خونین مدرسه فیضیه، مصممتر از پیش با تکیه بر احساسات مذهبی جریحهدار شده خود، به افشای برنامهها و اهداف شاه و عمال رژیم پرداختند. در این زمان امام با صدور اعلامیهای که در بین مردم پخش شد، نظر آحاد مردم، بویژه ارتش را به اعمال خلاف شرع و قانون حکومت پهلوی جلب کردند و از خبرنگاران خارجی و سایر ملل آزاده جهان درخواست توجه به هتک حرمت روحانیون توسط عمال رژیم شاه را نمودند. رژیم سعی داشت با تبلیغات صوری، طوری وانمود کند که تنها عدهای محدود از روحانیون با برنامههای شاه مخالفند؛ و کوشش میکرد که تحرکات و اقدامهای روحانیون را به پشتیبانی از مالکین و تهییج آنان برای سنگاندازی در راه اصلاحات شاه جلوه دهند.[22]
در همین ایام، ماه محرم فرا رسید. ساواک عدهای از روحانیون را توقیف کرد و از آنان التزام گرفت که در ایام محرم تبلیغ علیه شاه، اسرائیل و آمریکا سخنی نگویند. امام در آستانه ماه محرم، در دیدار با نمایندگان علمای شهرستانها و وعاظ در فاصله چند روز تا 15 خرداد، اعلام کرد که روحانیون نباید از تدابیر مأموران شاه بیم داشته باشند. آنها باید در شهرستانها، اذهان مردم را نسبت به اوضاع کشور و اعمال رژیم روشن کنند؛ ایشان در بخشی از اعلامیه خود خطاب به وعاظ اعلام کرد: «حضرات مبلغین لازم است که در این ایام، وظیفه دینی خود را در راه احیای شریعت ادا کنند و از توهم چند روز حبس و زجر نترسند.» امام ایام محرم و صفر را بهترین زمان برای افشاگری اقدامهای ضداسلام و مملکت رژیم میدانست. مراسم عزاداری محرم، بویژه در روزهای تاسوعا و عاشورا، باشکوه و تظاهرات علیه رژیم در نقاط مختلف کشور بویژه در تهران و قم برگزار شد. عصر روز عاشورا در 13 خرداد 42، امام در مدرسه فیضیه به سخنرانی پرداخت. در این سخنرانی ایشان به بنیادیترین و اساسیترین موضوعها و وقایع جاری در کشور پرداخت. امام با حمله شدید به سرسپردگی شاه در مقابل اسرائیل، به عنوان دشمن اسلام و مسلمین اشاره کردند: «اسرائیل نمیخواهد در این مملکت قرآن باشد، اسرائیل به دست عمال سیاه خود، مدرسه فیضیه را کوبید، ما را میکوبد. شما ملت را میکوبد میخواهد اقتصاد شما را قبضه کند. اسرائیل میخواهد به وسیله عمال خود، آن چیزی را که سد راه هستند از سر راه بردارد، قرآن سد راه است باید برداشته شود روحانیت، سد راه است باید شکسته شود.»[23]
امام در ادامه ضمن توصیه به شاه، برای عبرت گرفتن از تاریخ و سرنوشت پدرش، وی را به اصلاح خود و ساختار حکومت فرا خواند: «ای جناب شاه، من میل ندارم که اگر روزی اربابها بخواهند تو بروی مردم شکرگزاری کنند. من نمیخواهم تو مثل پدرت بشوی، از روحانیت اسلام بشنو، اینها صلاح ملت را میخواهند.»[24]
رهنمودهای مبارزاتی امام در روز عاشورا، بر جسارت و قدرت بیان مبارزین به خصوص روحانیون برای بازگو کردن واقعیتهای جامعه و اعمال رژیم شاه افزود. بر این اساس، حملههای شدیدی به عملکرد رژیم صورت میگرفت و به تحت نفوذ بودن رژیم از سوی اسرائیل و بهاییان اعتراض میشد.
به دنبال سخنرانی تاریخی عصر عاشورای امام خمینی و به زیر سؤال بردن ماهیت رژیم شاه و احساس خطر از سوی رژیم، شب 15 خرداد 1342، مأموران ساواک که شامل دهها کماندو و چترباز بود، به منزل امام حمله و ایشان را دستگیر و به تهران منتقل کردند. با انتشار خبر بازداشت شبانه ایشان در قم، مردم به همراه مرحوم حاج آقا مصطفی به سوی حرم حضرت معصومه(س) به راه افتادند و ضمن شعار دادن علیه رژیم، خواستار آزادی امام شدند. در درگیری مأموران رژیم با مردم قم، تعدادی از مردم از جمله یک روحانی به نام همتالله ادیبی، کشته و تعدادی مجروح شدند.»[25]
رسیدن خبر به تهران موجی از خشم و تحرک را در میان مردم برانگیخت که نقطه مهم این تحرکات از بازار تهران شروع شد. تعدادی از مغازهها در اعتراض به این عمل رژیم بسته شد. حالت غیرعادی مردم و اوضاع شهر، حکایت از حادثهای عظیم میکرد. در این زمان 15 خرداد 42 درگیری میان مردم و مأموران به شدت آغاز شده بود که این درگیریها بویژه در منطقه بازار، شدیدتر بود و مردم با آتش زدن ماشینهای مأموران انتظامی آنان را وادار به عقبنشینی میکردند. ضمن اینکه اجساد شهدا بر روی دستان مردم حمل میشد. رژیم به شدت قیام را سرکوب کرد و دوباره جو وحشت حاکم گشت؛ به گونهای که همگان میپنداشتند ایستادگی در برابر رژیم بیهوده است و جز به کشتار بیشتر مردم نمیانجامد.[26]
اما این قیام سر آغاز انقلاب اسلامی ایران در 22 بهمن 1357 بود.
منبع: مجموعه مقالات همایش 15 خرداد: زمینهها و بسترها، به کوشش دفتر ادبیات انقلاب اسلامی، ج 1، تهران، سوره مهر، 1388، صص 475 – 488.
پینوشتها:
1. پهلوی، محمدرضا، مجموعه تألیفات، نطقها، پیامها، مصاحبهها و بیانات اعلیحضرت همایون محمدرضا شاه پهلوی، ج 4، صص 58 ـ 3052.
2. منصوری جواد، تاریخ قیام 15 خرداد به روایت اسناد، ج 1، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران، 1377، ص 338.
3. همان، ص 338.
[4]. روحانی، سیدحمید، بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی، ج 1، نشر راه امام، بیجا، 1360، ص 222.
[5]. خاطرات آیتالله محمد یزدی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران، 1380، ص 316.
[6]. صحیفه نور،ج 1، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، تهران،1379، صص 137 ـ135.
[7]. گاهنامه پنجاه سال شاهنشاهی پهلوی، ج 2، بیجا، بیتا، ص 1610.
[8]. خلجی، عباس، اصلاحات آمریکایی و قیام 15 خرداد، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران، 1381، صص 160 ـ 159.
[9]. منصوری، جواد، سیر تکوینی انقلاب اسلامی، انتشارات وزارت امورخارجه، تهران، 1375، صص 164 ـ163.
[10]. گاهنامه پنجاه سال شاهنشاهی پهلوی، ص 21.
[11]. روزنامه اطلاعات، 3 /11 /1341، صص 3 ـ 1.
[12]. خاطرات آیتالله سیدحسن طاهری خرمآبادی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران، 1377، ص 157.
[13]. باقی، عمادالدین، بررسی انقلاب ایران، نشر سرایی، تهران، 1383، صص 173 ـ 172.
[14]. همان، ص 173.
[15]. هاشمی رفسنجانی (دوران مبارزه)، دفتر نشر معارف، تهران، 1376، ص 133.
[16]. حسینیان، روحالله، سه سال ستیز مرجعیت شیعه در ایران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران، 1382، صص 211 ـ 210.
[17]. بررسی انقلاب ایران، ص 173.
[18]. سه سال ستیز مرجعیت شیعه، ص 212.
[19]. نجمی، ناصر، از سیدضیاء تا بازرگان، ج 2، نشر نویسنده، تهران، 1370، ص 52.
[20].بررسی انقلاب ایران، صص 174 ـ 173.
[21]. همان، صص 175 ـ 174.
[22]. همان، ص 175.
[23].جعفری، فریبا، نقش روحانیت در قیام 15 خرداد، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران، 1385، صص 71 ـ 70.
[24]. نهضت امام خمینی، ص 458.
[25]. سازمان تبلیغات اسلامی، شهدای روحانیت از خرداد 42 تا بهمن 57، بینا، بیجا، بیتا، ص 27.
[26]. قیام پانزده خرداد به روایت اسناد ساواک، ج 2، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، تهران، 1378، ص 36.
تعداد بازدید: 1456