خاطرات

برگزاری سخنرانی آیت‌الله مطهری در دانشگاه


13 ارديبهشت 1400


منبع تصویر:سایت طبینجا

در حدود سال‌های 1348 تصمیم گرفتیم که برای جلسه‌های دانشگاه که خودم در آن سخنرانی می‌کردم و مباحث قرآنی و بعضی احکام و مطالب کتاب‌هایی که داشتم را می‌گفتم، سخنران دعوت کرده و یک جمع بزرگی را دور هم جمع کنیم. چندبار پیش مسئولین دانشگاه رفتیم، از انجام این کار امتناع می‌کردند ولی قانع‌شان کردیم که بالاخره دانشگاه، محل تضارب آراء و آزادی اندیشه است و آدم‌ها در اینجا حرفشان را می‌زنند. اسامی چهار پنج نفر از کسانی را که مشهور بودند به ما دادند. ما می‌دانستیم که اینها خیلی بی‌اثر صحبت می‌کنند و خنثی هستند، بنابراین اصرار کردیم که آیت‌الله مرتضی مطهری صحبت کند. ابتدا مخالفت کردند و گفتند که اصلاً نمی‌شود ایشان بیاید، اما بالاخره با چند بار رفتن و آمدن، پذیرفتند که وی سخنرانی کند.

بعد با آقای مطهری تماس گرفتیم که ما می‌خواهیم در دانشگاه برای شما سخنرانی بگذاریم. گفت به شرطی صحبت می‌کنم که قبل از سخنرانی سرود شاهنشاهی پخش نشود. آن زمان این موضوع خیلی مهمی بود و هیچ‌کس جرأت نمی‌کرد چنین حرفی بزند و وی واقعاً شجاعت به خرج داد که چنین صحبتی کرد. به مسئولان دانشگاه گفتیم که آقای مطهری چنین مطلبی می‌گویند. گفتند: «مگر می‌شود، ما هر مجلسی که بنا می‌کنیم اول سرود شاهنشاهی می‌گذاریم بعد همهه باید بلند شوند و بایستند». گفتیم: «نه، آقا مطهری این‌طوری نمی‌آیند». چند بار رفتیم و آمدیم و اصرار کردیم تا بالاخره به زور به آنها قبولاندیم که ایشان باید بیایند و شما هم نباید سرود بگذارید.

به آقای مطهری گفتیم که اینها قول دادند که این کار را می‌کنند. وی گفت: «اگر انجام دادند چه؟» گفتیم: «ما کاری می‌کنیم که این کار را انجام ندهند.»

دور هم جمع شدیم و قرار گذاشتیم که چند جای سالن به خصوص پشت سن بایستیم که اگر قرار شد سرود پخش شود آن را قطع کنیم. در دانشکده‌ی ادبیات سالن خیلی بزرگی به اسم شمس بود که ظرفیتش از هزار نفر بیشتر می‌شد. موضوع جلسه‌ی آن روز «خانواده در اسلام» بود. این موضوع باب روز بود و خیلی‌ها دوست داشتند که بدانند اسلام راجع به این موضوع چه می‌گوید. آقای مطهری هم روی این قضیه کار کرده بود و دوست داشت که در آنجا این مسئله را بیان کنتد. روز موعد فرا رسید و به سالن رفتیم و ایشان تشریف آوردند و ما هم همه‌جای سالن مستقر شده بودیم. به دلیل وجهه‌ی اجتماعی و بیانات آقای مطهری برخی از دانشجوهایی که قید و بند دینی نداشتند و نماز نمی‌خواندند نیز در جلسه حاضر شده بودند و همه‌ سالن پر شده بود. برای ما خیلی جالب بود که دخترهای بی‌حجاب و بدحجاب تمام سالن را پر کرده بودند و بچه‌ها حتی در راهروی بین صندلی‌ها نشسته بودند و در کناره‌های سالن ایستاده و به دیوار تکیه داده بودند. آقای مطهری که آمد بلافاصله سرود را گذاشتند، بچه‌ها به پشت صحنه دویدند و سیم‌ها را قطع کردند. سرود فقط یک دقیقه و یا نیم دقیقه پخش شد و بعد آن را قطع کردند. گفتیم که نمی‌شود سرود را پخش کنید چون همه جمع بودیم و تمام جلو، کنار و پشت سن را گرفته بودیم، آنها نمی‌توانستند کاری کنند. معاون دانشجویی فرهنگی مجبور شد بدون اینکه سرود پخش شود برای معرفی استاد مطهری برود و برنامه را شروع کند، ‌ضمن اینکه از پخش نشدن سرود خیلی ناراحت بود، ولی بالاخره به بالای سن رفت و شروع به صحبت کرد. گفت من با آقای مطهری آشنا هستم و به افکار ایشان علاقه‌مندم و موافقت کردم که ایشان بیاید. در واقع می‌خواست که خودش را موافق قضیه نشان بدهد، لذا گفت آقای مطهری جدا از اینکه روحانی‌اند و ما به آن کاری نداریم، استاد دانشگاه تهران هستند و از این جهت برای ما خیلی محترم‌اند.

از دانشگاه آمده‌اند و می‌خواهیم که از بیاناتشان استفاده کنیم. دانشمند خیلی بزرگی هستند که لباس روحانی به ایشان افتخار می‌کند. مجموع صحبتش این بود که شما ببخشید که وی روحانی است ولی واقعاً دانشمند است و فکر نکنید مثل بقیه‌ روحانی‌ها آدم خوبی نیست، انسان باسوادی است و اتفاقاً لباس روحانی هم بر تن دارد. سپس پایین آمد و آقای مطهری بالای سن رفت و عبایش را در آورد و روی صندلی گذاشت سپس عمامه را هم برداشت و روی میز گذاشت. دستش را به شدت و با عصبانیت بالا آورد و گفت: «این آقا از من تعریف کرد،‌ این‌طور نیست و من به این لباس افتخار می‌کنم. این لباس، لباس پیغمبر(ص) است، ‌لباس حضرت علی(ع) است. این لباس،‌ لباس اسلام است و ما هر چه داریم از این اسلام داریم، هر چه اعتبار داریم از اسلام داریم، هر چه مقام داریم از اسلام داریم،‌ ما کجا و این لباس کجا، ما ذره‌ای در مقابل این لباس نیستم، این لباس مهم‌ترین علامت تشخص ماست و ما افتخار می‌کنیم که بتوانیم چنین لباسی تنمان کنیم مگر به هر کسی چنین لباسی را می‌دهند. ما اگر لیاقت، شعور و ارزش داشته باشیم باید خیلی تلاش کنیم بلکه این لباس را تن ما کنند و به هیچ‌وجه خبری نیست که من ارزش و اعتباری دارم که لباس به من افتخار کند، هر چه هست در این لباس است و من اگر همیشه ذره‌ای اعتبار دارم از این لباس کسب کرده‌ام». این موضوع را در حدود 10 دقیقه، یک ربع با بیان خیلی وسیع و چندجانبه مطرح کردند به طوری که معاون فرهنگی خیلی شرمنده شد که این طور صحبت کرده است و بچه‌ها هم از اینکه آقای مطهری این طوری صحبت کردند لذت بردند. بعد وی وارد مبحث زن، خانواده و حقوق زن شد که بحث خیلی قشنگ و خوبی بود، به طوری که تا آخر جلسه تمام سالن پر بود. بچه‌ها از همه‌ی گروه‌ها برای سخنرانی آمده بودند و بچه‌های ناآشنا به مسائل اسلامی نیز در آنجا حضور داشتند و فقط در حدود بیست سی نفر از تیپ مذهبی‌ها در آنجا بودند. خانه‌ یکی از شیرازی‌ها را برای آقای مطهری در نظر گرفته بودیم تا شب را آنجا بمانند. وقتی سخنرانی تمام شد بیرون آمدیم و دیدیم که نهاوندی،‌ رئیس دانگشاه از شورلت سیاه رنگش پیاده شد و به آقای مطهری گفت: بفرمایید با هم به محل سکونت شما برویم. ما هم جمع شدیم که آقای مطهری را با خودمان به خانه‌ای که برایشان در نظر گرفته بودیم، ببریم. آقای مطهری گفت که من با آقای دکتر به منزلی که ایشان در نظر گرفته‌اند می‌روم و سوار ماشین رئیس شدند و رفتند. من به ایشان گله کردم که شما چرا سوار ماشین رئیس دانشگاه شدید، رئیس دانشگاه آدم طاغوتی و ضدانقلاب است.

گفت: «بالاخره ایشان مرا دعوت کرده‌اند و میزبان هستند و باید احترامشان را نگه داشت. در ضمن با ایشان در طول رفت‌وآمد صحبت‌هایی کردم که فکر می‌کنم لازم بود». آقای مطهری توجیه‌ام کردند که رفتن وی به محلی که میزبان تعیین کرده کار اخلاقی بوده است.

 

منبع: تب و تاب: خاطرات دکتر محمدرضا فرتوک‌زاده، تدوین سمیرا عظیمی گلوجه، تهران، مؤسسه فرهنگی هنری و انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1394، ص 69 - 72.



 
تعداد بازدید: 1238



آرشیو خاطرات

نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
تصویر امنیتی:

جدیدترین مطالب

پربازدیدها

© تمامی حقوق برای پایگاه اطلاع رسانی 15 خرداد 1342 محفوظ است.