07 شهريور 1401
در ایام فاطمیه در سالهای 41 ـ 42 اسدالله علم؛ نخستوزیر خانهزاد شاه طی مصاحبهای گفته بود: آخوندها میگویند ما باید به دوران سابق برگردیم و کجاوه سوار شویم و از این قبیل حرفها.
این مطلب را روزنامهها تیتر کرده بودند. من آن روزها دو تا مجلس سخنرانی داشتم. در آن مجالس نسبت به سخنان او واکنش بسیار شدیدی نشان داده و گفتم: این خانه بیرجند (منظور اسدالله علم) خیال میکند با رعایای بیرجند طرف است. ما حرفمان این است که شما چرا کشتیسازی و هواپیماسازی ندارید؟ (یعنی چرا صنعتش را ندارید و فقط رو به مونتاژ آوردهاید و صنعت مونتاژ را وارد کردهاید؟) چرا شاه مملکت لوزهاش درد میگیرد، دکتر از خارج برایش میآورید؟
شب هنگام وقتی به خانه برگشتم، تلفن منزل زنگ خورد.
گفتم: بله. بفرمایید. شما؟
گفت: من یک مقام مسئول هستم.
از صدایش شناختم که سرهنگ بدیعی رئیس ساواک قم است.
گفت: فکر میکنید ما تا کی باید فحشهای شما را بشنویم و تحمل کنیم؟
گفتم: من حرف حساب زدم. فحش ندادم.
گفت: میدانید در این مملکت با (آیتالله) کاشانی چه کردند؟
گفتم: میدانم. سرتیپ دفتری شبانه از دیوار خانهاش رفت بالا و با لگد به پشتش زد. به نحوی که خون بالا آورد.
گفت: پس شما اینها را میدانید و...؟ بدانید اگر صد هزار نفر هم کشته بشوند باید لوایج شاه انجام شود.
گفتم: از قدیم گفتهاند: مرگ دستهجمعی، عروسی است.
بعد سرهنگ بدیعی گفت: آقای آلطا؟ خواهش میکنم شما جوابی ندهید تا من مطالبم را بگویم.
پس از آن که مطالبش را بیان کرد که بیشتر در مورد تعهدات بینالمللی بود.
من گفتم: حالا آمادهاید برای شنیدن جواب؟ که گوشی تلفن را گذاشت و ارتباط قطع شد.
فردای آن روز خدمت آیتالله خمینی رسیدم که ایشان تنها در منزل خود در یخچال قاضی در زیرزمین نشسته بودند؛ به ایشان گفتم شب گذشته چنین تلفنی به من شده است که من به کسی نگفته و نخواهم گفت؛ زیرا جبهه ما ضعیف میشود؛ ولی لازم دانستم که جنابعالی را در جریان بگذارم.
در همین حال امام خمینی آقای حاج شیخ حسن صانعی را صدا زدند و فرمودند: به آقای آیتالله بهبهانی تلفن بزن و بگو که اینها میخواهند با تهدید زبانهای ما را قطع کنند؛ اگر چنین باشد وظیفه ما تغییر میکند.
منبع: آل طه: سرگذشت و خاطرات، تدوین غلامرضا شریعتیمهر «کرباسچی»، تهران، چاپ و نشر عروج، 1397، ص 39 - 41.
تعداد بازدید: 818