خاطرات

نقش مسجد آذربایجانی‌های بازار تهران در گرامیداشت شهدای تبریز

آقای خادم حسینی از کسانی است که در بیشتر جریان‌های مسجد آذربایجانی‌ها حضور داشت. وی از واقعه‌ آن روز مسجد چنین می‌گوید:

روایت شهید لاجوردی از چهارمین بار دستگیری‌اش

بار چهارم دستگیری که من را برده بودند، منوچهری از آخر راهرو پرسید که کی را آوردی؟ گفت: «پدر چریک‌ها را» گفت: «هان! اسدالله است.» معمولاً اسم کوچک زندانی را می‌گفتند تا متهم‌های دیگر متوجه نشوند چه کسی در اتاق بازجویی است. من هم بلافاصله با همان چشم‌های بسته گفتم که بله! آقای منوچهری، اسدالله لاجوردی! تا اگر شخص آشنایی هست متوجه شود. تا اسمم را گفتم، شروع کرد به دری‌وری گفتن.

ضرب و شتم جوان 18 ساله

من [حجت‌الاسلام والمسلمین محمدحسن اختری] در آن زمان 18 ـ 17 سال بیشتر نداشتم و چون همه کار را خودم به عهده گرفته بودم بیشتر در مظان اتهام قرار داشتم. رئیس ساواک سمنان سرهنگی بود به نام سرهنگ لحسایی. در زمان پیروزی انقلاب به مقام تیمساری رسیده بود و در رشت خدمت می‌کرد. گویا در آنجا انقلابیون او را گرفته بودند و تکه‌تکه کردند. من این خبر را در روزنامه‌ها خواندم.

ناراحتی‌ام به خاطر همسرم نبود

[راوی فاطمه طباطبایی] روز پانزده خرداد [1342] در باغ‌مان خیار می‌چپدیم. مهمان از تهران برای‌مان آمده بود. از بلندگوی صحن شنیدم که اعلام کردند: آقای خمینی را گرفتند.

مگر تو شمر هستی؟

اگر قرار باشد که مسئله شکنجه‌ها را بگویم، زیاد وارد جزئیات نمی‌شوم. کل این شکنجه‌ها در طول این چند مرتبه‌ای که دستگیر شدم را مخلوط می‌گویم.

عکس یادگاری با امام[ خمینی] در فیضیه

به خاطر حادثه مدرسه فیضیه درس‌ها تا مدت چند روز، بیست روز، تعطیل بود. اولین روزی که درس شروع شد، که در مسجد اعظم هم امام [ خمینی] درس می‌گفتند، بعد از درس، امام گفتند که می‌رویم مدرسه فیضیه برای فاتحه‌خوانی برای شهدای فیضیه. ایشان راه افتادند، طلاب هم پشتِ سر ایشان. این چیزی بود که به عقل هیچ‌کس نمی‌رسید که امام یکهو یک چنین حرکتی انجام بدهد.

روایت مهندس میرمحمد صادقی از حادثة 15 خرداد در تهران

«... اما در تهران، بسیاری، کشته شدند، تعداد زیادی، در خیابان بوذرجمهری (خیابان 15 خرداد فعلی) به خصوص، مقابل اداره رادیو، کشته شدند. در میان کشته‌شدگان، حتی عده‌ای ساواکی، بودند.

با قنداق تفنگ افتادند به جانم

آیت‌الله بروجردی سال ۳۹ فوت کرد. مراجعی که مطرح بودند ـ آیت‌الله شیرازی در نجف، آیت‌الله میلانی در مشهد، آیت‌الله حکیم در نجف؛ سیدمحسن حکیمی بزرگوار ـ همه نظرشان به امام رفت. بعد از موضع‌گیری که در روز دوم فروردین کرد و مردم را در حوزه‌ فیضیه قلع‌وقمع کردند، این ماجرا ادامه داشت تا دوازده محرم سال ۴۲، روز بنی‌اسد. صبح از قم خبر آوردند که آقای [آیت‌الله]خمینی را گرفتند. خبر دستگیر شدن امام در شهر پیچید. شنیدم که حاج امیر اکبری رفته بود. من مقلد آیت‌الله حکیم بودم.

روایت حجت‌الاسلام سیدعلی‌اکبر ابوترابی از حادثه فیضیه

«[روز دوم فروردین 1342] جریان مدرسه فیضیه پیش آمد. در مدرسه فیضیه، روز شهادت امام صادق(ع) اینها خون زیادی ریختند.

خاطره شهید لاجوردی از فرار شهید امانی

اولین‌باری که من دستگیر شدم، در رابطه با مسئله اعدام انقلابی منصور بود. نه به این معنا که من در اعدام انقلابی دست داشتم، بلکه [به خاطر نسبت فامیلی من با] مرحوم حاج صادق امانی که شوهرخواهر من، عضو [شورای مرکزی] هیأت‌های مؤتلفه و رهبر عملیات اعدام انقلابی بود، [دستگیر شدم].
1
...

جدیدترین مطالب

پربازدیدها

© تمامی حقوق برای پایگاه اطلاع رسانی 15 خرداد 1342 محفوظ است.