مقالات

نعمت الله نصیری و قیام پانزدهم خرداد

نویسندگان: طاهره واحدی - کلثوم کریم پور کارشناسان ارشد تاریخ پژوهشکده امام خمینی (ره) و انقلاب اسلامی


چکیده:
    نعمت الله نصیری به عنوان یک شخصیت نظامی در دوران رژیم پهلوی نقش مهمی در برابر حوادث ایفا کرد. وی بعد از کودتای 28مرداد به مناصب بالاتری دست یافت و کم کم تبدیل به یکی از مؤثرترین نیروهای شاه در تثبیت و تداوم سلطنت پهلوی شد. او بدون کوچکترین تردیدی هر اقدامی را برای حفظ سلطنت، مجاز می دانست و کارنامه ی خدماتش در دوره ی پهلوی دلیل این مدعاست.
   نصیری در سال1339ش، به ریاست شهربانی کل کشور منصوب گردید و در 15خرداد سال 1342 با اوج گرفتن قیام مردم به رهبری امام خمینی، با حفظ سمت ریاست شهربانی به فرمانداری نظامی تهران و حومه منصوب شد و به اقداماتی در مقابله با این قیام، پرداخت که در هم شکستن مبارزان و قلع و قمع آنان، دستگیری فعالان سیاسی، ایجاد حکومت نظامی و... از جمله اقدامات وی بود.
   پژوهش حاضر در نظر دارد نقش نعمت الله نصیری به عنوان رئیس شهربانی کل کشور در قیام پانزده خرداد را مورد بحث و بررسی قرار دهد تا گوشه ای از زوایای این قیام را آشکار سازد.
واژگان کلیدی: نعمت الله نصیری، شهربانی، قیام 15 خرداد، امام خمینی.  

مقدمه:
نعمت الله نصيري در مرداد ماه سال 1289 در روستاي سنگسر از توابع شهرستان سمنان متولد شد.  پدرش محمد (عميد الممالك) و مادرش زرين تاج خانم نام داشت.  پدرش در روستاهاي سمنان «چارواداري»  مي كرد. نعمت الله و برادرش عنايت الله از فقر و استيصال، براي اشتغال، سمنان را ترك كردند و به تهران آمدند. نصيري در سال 1303در تهران، خانه شاگرد يك يهودي به نام سليمان خان شد و در نزد ارباب يهودي خود، مقداري سواد مقدماتي آموخت. بعد از آن يك خانواده بهايي سرپرستي او را عهده دار شدند و نصيري را به مدرسه گذاشتند. نصيري چند سالي را نزد اين خانواده گذراند و سپس  با حمایت های مالی این خانواده بهایی وارد دانشكده افسري شد. 
   نصيري در سال 1311ش، به دانشكده افسري وارد شد و پس از طي تحصيلات مقدماتي و عادي در سال 131۳ ش به درجه افسري نائل گرديد.  روزي كه مراسم پايان دوره تحصيلي و اعطاي درجه افسري به او، به اتمام مي رسد، وقتی از دانشكده بيرون مي آيد در حوالي پل اميربهادر بدون دليل كشيده محكمي زير گوش يك عابر بينوا مي خواباند. به طوري كه كلاه از سر مرد مي افتد. وقتي هم دوره يي او به نام سرهنگ سعيدي دليل اين عمل غير مترقبه را سوأل مي كند نصيري جواب مي دهد: «من اين لباس را تن كرده ام كه بتوانم راحت زير گوش مردم بزنم وكسي هم صدايش در نيايد.»
    نصيري  در مصاحبه راديو و تلويزيوني  در تاريخ 2/7/1354، انجام داده در مورد مدارج دولتي خودش چنين گفته است: «دوران خدمتي من از مهر 1313شروع شد و در يكم مهرماه 1313ش به درجه افسري ستوان دومي رسيدم و مدارج خدمتي من از ستوان دومي ارتش، فرماندهي دسته گروهان، گردان، هنگ شروع شده است.» 
نصيري در ابتدا یک افسر رتبه پايين در گارد شاهنشاهي می شود، وی يك مدت در پاسدار خانه ی جلوی درب ورودی کاخ سعدآباد خدمت می کرد.  در این پاسدارخانه پايين ترين درجه در بين افسران را داشت. در سعد آباد يك اصطبل وجود داشت كه اسب هاي خانواده سلطنتي در آن نگهداري مي شدند. اين محل از زمان رضا شاه ساخته شده بود در زمان رضا شاه يك مهتر كرمانشاهي و يك مهتر تركمن از اسب ها نگهداري و تيمار مي كردند.  بعد از رضا شاه آدم هاي مختلفي مسؤليت آن جا را بر عهده گرفتند اما زماني كه خانواده سلطنتي متوجه مي شوند يك افسر جوان  به نام نعمت الله نصيري که قبلاً چاروادار بوده به  دستور تاج الملوك، وي را از پاسدار خانه به قسمت اصطبل منتقل، وجزء مسئولين اصطبل قرار دهند.     نصيري به سبك كاواليه هاي (سرباز سواره نظام) فرانسوي لباس مي پوشيد و چون زن و زندگي نداشته همان جا در اصطبل مي خوابيد. نصیری در آن موقع 25سال يا 26 سال سن داشت و برادرش عنايت الله نيز به خواهش او در دربار استخدام وجزو کارگران کاخ سعدآباد شد.
   نصيري ده سال اول خدمات نظامي اش كه خدمت در مشاغل مختلف نظامي از جمله فرمانده دسته مسلسل سنگين، فرمانده دسته و گروهان دانشكده افسری، معاون دانشكده تكميلي بود، را دردانشكده افسري گذراند. سپس در سال  1323ش با ارتقاء به درجه سرگردي فرمانده گردان 2هنگ 18 كرمان شد وپس از چندي فرمانده گردان مستقل سيرجان گرديد.  غلامرضا مصور رحماني در كتاب خاطراتش درباره ي نصيري زماني كه فرمانده گردان پياده ي سيرجان بوده چنين مي نويسد: «در سيرجان يك گردان پياده پادگان وجود داشت به فرماندهي نعمت الله نصيري، او ومن يكديگر را از دبيرستان نظام  و دانشكده افسري مي شناختيم و هم دوره بوديم، نعمت سوسگي لقبي بود كه هم دوره اي ها به مناسبت تيرگي  رنگ چهره اش به او داده بودند. او بين رفقاي هم كلاسي به پخمگي و به خصوص به بزدلي معروف بود. طرز كارش در گردان سيرجان آنطور كه ما شنيديم و ديديم پسنديده بود.»  بر اساس اين گفته مي توان گفت كه گر چه  نصيري به پخمگي  و بزدلي  معروف بوده اما وفاداري او به شاه و خدمات صادقانه به حكومت پهلوي در همه مناصب محول شده به او شاه كليد وي در صعود به پست هاي مديريتي كشوربوده است.
    نصیری در سال 1326ش با اخذ درجه سرهنگ دومي  به تهران انتقال يافت و به ترتيب فرمانده گردان پياده دانشكده افسري، فرمانده دوره ي تكميلي و معاون رسته پياده دانشكده افسري، رئيس ستاد دژبان مركز و فرمانده دانشكده پياده شد.  در سال 1329ش ابتدا به فرماندهی هنگ پیاده پهلوی وسپس با درجه سرهنگی به فرماندهی گارد شاهنشاهی منصوب گردید. بعد از کودتای 28 مرداد در تاریخ 29 مرداد ماه سال  1332به درجه سرتیپی نائل شد. در1 مهر ماه سال 1336 به درجه سرلشکری نائل گردید و در مهر ماه 1339 به سمت معاونت ژنرال آجودانی و در14 آذرماه همان سال به جای سرتیپ امیر انصاری به سمت ریاست شهربانی کل کشور منصوب گردید. در 28 مرداد ماه سال 1341 به مناسبت روز 28 مرداد به درجه سپهبدی ارتقاء یافت و از آن پس به ترتیب در خرداد ماه سال 1342 به سمت فرماندار نظامی تهران و حومه، و در 10 بهمن ماه سال 1343 به سمت معاونت نخست وزیر و رئیس سازمان اطلاعات و امنیت کشور منصوب گردید. در تاریخ 11 مهرماه سال 1350 به درجه ارتشبدی نائل گردید.  با اوج گیری امواج انقلاب اسلامی، نصیری در تیرماه 1357 از ریاست ساواک بر کنار شد و به عنوان سفیر به پاکستان اعزام گردید. رژیم پهلوی در عقب نشینی گام به گام خود در برابر انقلاب، نصیری را به تهران فرا خواند و در 16آبان 1357 او را بازداشت کرد. نصیری در 22 بهمن 1357 توسط مردم اسیر شد و در 26 بهمن 1357 به حکم دادگاه انقلاب اسلامی تیر باران گردید.   در این مبحث به ریاست نصیری بر شهربانی و اقدامات او در مواجهه با قیام پانزده خرداد پرداخته می شود.


رياست نصيري بر شهرباني كل كشور

نصيري قبل از ریاست بر ساواك بر سازمان هاي اطلاعاتي و مراجع انتظامي و امنيتي موازي با ساواك رياست داشته است ازجمله فرماندهي گارد شاهنشاهی که بعد از  اين منصب در سال 1339 ش به رياست شهرباني كل كشور منصوب شد. در اين جا وظايف شهرباني و اقدامات اجرايي نصيري در زمان رياست بر شهرباني گفته مي شود. 
    پس از سقوط رضا شاه دستگاه شهرباني به طور كلي و اداره ي تأمينات و پليس سياسي (آگاهي)  آن به طور خاص اعتبار پيشين را از دست داده  و تا مدت ها پليس سياسي و اداره آگاهي شهرباني منفعل باقي ماند. اين روند تا پايان دوران نخست وزيري مصدق با نوساناتي چند ادامه داشته است. در پي كودتاي 28 مرداد 1332 و حوادثي كه به دنبال آن در عرصه سياسي، اجتماعي، كشور رخ داد، بار ديگر شهرباني مورد توجه جدي قرار گرفت و تشكيلات آگاهي و اطلاعاتي آن همگام  با فرمانداري نظامي و ركن 2 ارتش در تعقيب و سركوب مخالفان سياسي رژيم مشاركت فعالي داشت. با تشكيل ساواك، شهرباني هم به تدريج دوران ركود و انفعالش، را پشت سر نهاده و در رقابتي تنگاتنگ با اين سازمان جديد، وظايف پليسي – اطلاعاتي و امنيتي گسترده اي بر عهده گرفت. اين روند تا واپسين دوران سقوط رژيم پهلوي كماكان ادامه يافت. در اين ميان، شاه چنان كه مرسومش بود، همواره افراد رقيب و مخالف يكديگر را در رأس شهرباني و ساواك قرار مي داد تا از نتايج اين انتصاب آگاهانه بهره گيرد.  از شهريور 1332 افراد زير به ترتيب در رأس شهرباني قرار گر فتند:
1- سرلشكرعلوي مقدم از شهريور 1332 تا شهريور1339
2- سرتيپ امير انصاري از شهريور تا آبان 1339
3- سرلشكر نعمت الله نصيري  از 14 آذر 1339 تا بهمن 1343
4- سپهبد محسن مبصر از بهمن 1343 تا دي 1349
5- سپهبد صدري از دي 1349 تا مرداد 1352
6- سپهبد صمديانپور از مرداد 1352تا 1357. 
  شهرباني علاوه بر امور اطلاعاتي- امنيتي و كارآگاهي داخلي، در بخش ضد اطلاعات نيز فعاليت مي كرد، فعاليت هاي اطلاعاتي- ضد جاسوسي آن تا حد زيادي موازي با اقدامات ساواك بود. تا قبل از تأسيس ساواك اداره زندان هاي كشور مستقيماً تحت كنترل شهرباني بود. در تشكيلات شهرباني هم بخش مخصوصي تحت عنوان اداره زندان وجود داشت كه بر تمام زندان ها و بازداشت گاههاي شهرباني در سراسر كشور مديريت مي كرد. پس از گسترش فعاليت ساواك، برخي از مهم ترين زندان هاي كشور در اختيار آن قرارگرفت و در عین حال زندان ها و بازداشت گاههاي  پيدا و پنهان بسياري ساخته شد كه مستقيماً از سوي ساواك اداره مي شد. در زندان هاي تحت مديريت شهرباني هم، ساواك نفوذ قابل توجهي به دست آورد، تا جايي كه در اواخر رژيم  پهلوي تقريبا در تمامي زندان هاي كشور مأموران ساواك حضور داشتند و صرفاً امور اداري  و حفاظتي زندان ها برعهده شهرباني بود و اين خود موجبات افتراق و رقابت ميان مأموران ساواك و شهرباني را فراهم  مي آورد.  به همين دليل از همان  آغاز تشكيل ساواك، همواره رؤساي آن با رؤساي وقت شهرباني رقابتي تمام نشدني داشتند كه گاه تا حد دشمني طرفين هم مي رسيد. چنان كه  در دوران رياست بختيار بر ساواك، سپهبد علوي مقدم رئيس وقت شهرباني از مخالفان سرسخت او محسوب مي شد و در بسياري  از امور اطلاعاتي – امنيتي تا حد كنترل يكديگر پيش مي رفتند.
    منصوب شدن نصيري بر رياست  شهرباني كل كشور در 14 آذر ماه 1339 مصادف بود با دوره ي رياست سرلشکر حسن پاكروان بر ساواك. پاكروان چندان مورد توجه شاه نبود، لذا در دوره ي ریاست او، شاه هنوز اتكاي كاملي بر ساواك نداشت. به نظر مي رسد كه در اين دوره  چهار ساله، شهرباني در ايجاد  امنيت در داخل، جايگاه مهم تري داشته و فرد قابل قبول تري چون نعمت الله نصيري بر شهرباني رياست مي كرده و روش هاي خشن او بيش از هر روش ديگري مطلوب شاه بود.   لذا در دوره ي رياست حسن پاكروان بر ساواك، سپهبد نصيري رئيس وقت شهرباني، سخت با او مخالف بود. در اين دوران كه مصادف با نا آرامي هاي  دوران به اصطلاح انقلاب سفيد و قيام 15 خرداد و حوادث مربوط به آن بود، به ويژه نصيري رئيس شهرباني براي از اعتبار انداختن پاكروان رئيس ساواك از هيچ كوششي فرو گذار نمي كرد؛ عاقبت هم تلاش هاي نصيري بر ضد پاكروان به ثمر نشست و او توانست در اواخر سال 1343 با عزل پاكروان به رياست ساواك منصوب شود. و در دوران رياست نصيري بر ساواك رقابت ساواك و شهرباني گسترش چشمگير تري يافت.  
    نصيري  در مصاحبه راديويي و تلويزيوني خود در تاريخ 2/ 7/ 1354 كه از او سؤال شده بود كه  مقايسه ايي بكنيد بين زماني كه شما مقام رياست شهرباني را داشته ايد با شهرباني 50 سال قبل گفته: «من يا هر كسي كاري نكرديم، ما همه خدمتگزاري بوديم در اجراي منويات ملوكانه و كار فوق العاده اي نكرديم كه بگوييم چه كاري كرديم، هرچه بوده و هر كاري كرديم سعي كرديم نيت شاهنشاه را اجرا كنيم.»   همچنين در مقايسه شهرباني با 50 سال گذشته اظهار داشته: «شهربانی با 50 سال قبل قابل قياس نيست چيزي نبوده كه بشود آن را با الآن قياس كرد. شهرباني، ارتش، ژاندارمري سازمان هايي بوده اند كه تحت سرپرستي افسران خارجي اداره مي شد رضا شاه كبير مدارسي را به وجود آورد و تأسيساتي را به  وجود آورد و افسراني را به خارج اعزام كردند، افسر تربيت كردند و حالا خود ايراني ها اداره مي كنند.» 

آغاز نهضت اسلامی:

   فعاليت سياسي امام خميني به سال هاي بعد از شهريور 1320 بر مي گردد. امام پس از شهريور 1320 عملاً وارد مبارزه سياسي با رژيم پهلوي شدند و با انتشار كتاب كشف الاسرار به انتقاد از حكومت رضا خان و همچنين محمدرضا شاه پرداخت و مبارزه سياسي خود را عليه حكومت شاهنشاهي شروع كرد.
    امام خمینی با بينش عميق خود به مطالعه و تحليل جامعه ايران پرداخت و معايب دوران رضاشاه و همچنين محمدرضا شاه را بررسي كرد. از ديد امام هيچ تفاوتي بين دوران رضا شاه و پس از او وجود نداشت. زيرا جز کنار رفتن رضاخان از رأس قدرت و حاكمه و بر كناري تعداد معدودي از مهر هاي كم اهميت رژيم ، هيچ گونه تغيير اساسي در ساختار و مناسبات سياسي – فرهنگي گذشته به وجود نيامده بود. لذا امام خواهان اقدامات اساسي در جهت خارج كردن عوامل رژيم از دستگاه اداري كشور و تغيير قوانين ظالمانه گذشته بود همچنين  اصلاح وضعيت ارتش و اصلاح و پاكسازي ابزارها و مجاري فرهنگي كه در زمان رضاخان و پس از وي عامل ترويج فساد اخلاقي و نشر بي عفتي در جامعه بوده اند، را ضروري مي دانستند.  امام در آن دوران آيت الله بروجردي را تنها شخصيتي مي دانست كه مي توانست به عنوان مرجع شيعه رهبري انقلاب همه جانبه اي را عليه محمدرضا شاه به عهده به گيرد ولي آيت الله بروجردي بر اساس ادله ي خاص خود تا حد ممكن از دخالت در سياست احتراز مي كرد و امام به دليل احترامي كه براي آيت الله بروجردي قائل بودند تا زماني كه ايشان زنده بودند، سكوت اختيار كردند و به تربيت شاگرداني انقلابي  و آگاه بسنده كردند. 
   ساواك از همان واپسين روزهاي حيات آيت الله بروجردي مراقبت هاي خود را بر مراكز ديني و حوزوي با حساسيت بيشتري پي گرفت. ساواك و حكومت نگران تبعات پيش بيني نشده ناشي از احتمال فقدان آيت الله بروجردي بودند. به همين دليل مأموران ساواك در تهران و ساير شهر هاي بزرگ، هرگونه واكنش علما و شيعيان ايران را نسبت به آيت الله بروجردي  و موضوع مرجعيت پس از ايشان به دقت بررسي مي كردند.  حكومت كه اميدوار بود پس از درگذشت آيت الله بروجردي طرح هاي انقلاب سفيد را چنان كه دلخواه آمريكا بود اجرا كند، در تلاش بود در موضوع انتخاب مرجع آتي، خود را دخيل كرده و از مطرح شدن مراجعي كه بيم مخالفت آنان با حكومت و طرح هاي در دست اجرايش وجود داشت، جلوگيري كند. به همين دليل، بلافاصله پس از رحلت آيت الله بروجردي، ساواك در تمام مساجد، تكايا و مراكزي كه به مناسبت رحلت ايشان، مراسم ختم و عزاداري برگزار شده بود، حضور يافت و با هماهنگي نيرو هاي انتظامي و پليس و نيز دواير دولتي و حكومتي، طرح هاي خود را اجرا كرد.  نمايندگاني از طرف دربار و شاه كه از سوي ساواك هدايت مي شدند، در تمام مراحل دفن، عزاداري و ختم آيت الله بروجردي حاضر بودند تا چنين القا كنند كه شاه موضوع مرجعيت جهان تشيع را با علاقمندي دنبال مي كند. 
     شاه بلافاصله پس از رحلت آيت الله بروجردي، با ارسال تلگراف تسليت خطاب به آيت الله حكيم در نجف، قصد داشت مرجعيت شيعيان را از ايران به خارج از مرزهاي كشور منتقل كند. و اميدوار بود مرجع آتي برخلاف آيت الله بروجردي بر سر راه حكومت او مانع كمتري ايجاد كند و حكومت پهلوي و ساواك تصور مي كردند كه با انتقال مرجعيت از ايران به خارج از مرزهاي كشور، علما و روحانيون ديگر امكاني براي مخالفت و مبارزه با حكومت نخواهند داشت.  اما روند حوادث چنان كه دلخواه ساواك و حكومت بود پيش نرفت و علما و روحانيون ايران با پشتيباني مردم، ابتكار مبارزه با طرح هاي آمريكايي را به دست گرفتند و بعد از رحلت آيت الله بروجردي، زمينه براي فعاليت امام به وجود آمد و با تصويب لايحه انجمن هاي ايالتي و ولايتي، گام در راه مبارزه گذاشتند و با همراهي ديگر مراجع و طلاب جوان حوزه به مقابله با حكومت شاه پرداختند.

- لايحه انجمن هاي ايالتي و ولايتي
    نقطه آغاز برنامه های اصلاحات شاه که به طور مشخص در کابینه علم به اجرا گذاشته شد لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی بود. با انتصاب اسدالله علم به نخست وزيري و قصد حكومت براي اجراي جدي تر طرح انقلاب سفيد، كنترل ساواك بر مخالفان فزوني يافت و رفتار علما و روحانيون و واكنش احتمالی آنان در قبال برنامه هاي جديد حكومت با حساسيت و دقت بيشتري مورد توجه قرار گرفت.   تصويب لايحه انجمن هاي ايالتي و ولايتي و تغيير موادي از قانون انتخابات در 16 مهر ماه 1341 به رغم تمهيدات امنيتي گسترده ساواك، با واکنش شدید علما و روحانيون مواجه گردید. در عصر همان روز كه خبر تصويب لايحه در روزنامه منتشر شد علما در منزل آيت الله حائري جلسه اي تشكيل دادند. در آن جلسه امام، آيت الله گلپايگاني، آيت الله مرعشي نجفي، آيت الله شريعتمداري و چند نفر ديگر از علما و مراجع قم حضور داشتند. علماي مذكور پس از چند ساعت بحث و تبادل نظر تلگراف هايي براي شاه فرستادند و نگراني خود را از خطر عظيمي كه ديانت اسلام و قرآن را تهديد مي كرد، ابراز داشتند و خواستار لغو تصويب نامه شدند. شاه تا شش روز به قصد اهانت جواب آن ها را نداد و بعداً نيز طي تلگرافي، از خودش سلب مسئوليت كرد. لذا علماي قم تلگراف هايي به علم زدند كه تند ترين آن ها تلگراف امام بود  كه تصويب لايحه را مخالف شرع مقدس و مباين صريح قانون اساسي دانست. 
     ساواك براي ايجاد اختلاف بين علما و روحانيون و نيز فريب مخالفان، به اقدام ديگري دست زد. نمايندگاني به ملاقات برخي علما فرستاده شدند تا چنين القا كنند كه حكومت موضوع انجمن هاي ايالتي و ولايتي را به اين دليل با سر و صداي زياد مطرح كرده كه مخالفت علما را از موضوع مهم اصلاحات ارضي به جاي ديگر منحرف كند و برنامه اصلاحات ارضي بدون مخالفت جدي اجرا شود. ساواك قصد داشت با اين گونه تحليل هاي ناروا، علما را در برابر مردم قرار داده و آنان را طرفدار بزرگ مالكان، خوانين و مخالف مردم محروم كشور قلمداد كند.   علاوه بر علماي قم علماي تهران وديگر شهرستان ها و نيز علماي عراق، نارضايتي و نگراني خود را از تصويب نامه مذكور ابراز داشتند و آن را خلاف اسلام و قانون اساسي دانسته، خواستار لغو آن شدند.  با درايت امام خميني (س) مخالفت با لايحه انجمن هاي ايالتي و ولايتي با جديت دنبال شد و به عقب نشيني دولت و حكومت انجاميد و نهايتاً در 7 آذر 1341 اسدالله علم نخست وزير، اين لايحه را ملغي اعلام كرد.   اما امام آن را کافی ندانسته و خواهان درج خبرآن در مطبوعات شد که نهایتاً موضوع به تاریخ 10 آذر در مطبوعات بازتاب یافت. حرکت هماهنگ علما که به نهضت دو ماهه روحانیون شهرت یافت بدین ترتیب با پیروزی قاطع به پایان رسید.
- انقلاب سفيد و رفراندوم شاه و اقدامات نصيري
   پس از پیروزی نهضت دو ماهه روحانیون در ناکام گذاشتن لایحه انجمن های ایا لتی و ولایتی رژيم به اين فكر افتاد كه برنامه ي ديگر خود را صرفنظر از مخالفت هاي داخلي اجرا كند. بنابراين شاه اصول شش گانه اي را كه آمريكا ديكته كرده بود كه بعد ها به اصول شش گانه انقلاب سفيد مشهور شد اعلام كرد. كه اين 6 اصل  عبارت بود از: اصلاحات ارضي، ملي كردن جنگل ها، فروش سهام كارخانجات دولتي به عنوان پشتوانه اصلاحات ارضي، سهيم كردن كارگران در سود كارخانه ها، دادن حق رأي به زنان، تشكيل سپاه دانش.   شاه در غياب  مجلس، برآن شد آن را به رفراندوم بگذارد و ساواك براي جلوگيري از مخالفت هاي عمومي و برگزاري موفق اين رفراندوم در تلاش بود و سرلشكر حسن پاكروان براي جلوگيري از مخالفت علما و روحانيون، در آستانه برگزاري رفراندوم، با برخي از علما ديدار و گفتگو كرد و ضمن تشریح مفاد برنامه هاي اصلاحات انقلاب سفيد اجراي آن را به نفع جامعه ايراني و مردم مسلمان كشورارزيابي كرد. پاكروان با امام خميني ملاقات كرد تا نظر مساعد ايشان را نسبت به برگزاري رفراندم 6 بهمن 1341 جلب كند، اما پاسخ امام منفي بود.    امام در روز 2 بهمن 1341 طي اعلاميه اي برگزاري رفراندوم را بر خلاف قانون اساسي و عملي اجباري ارزيابي كرده و آن را تحريم كرد. به دنبال آن علما و روحانيون بسياري در شهرهاي مختلف و به ويژه در تهران و قم، از نظر ايشان تبعيت كرده و از تحريم رفراندوم حمايت كردند.  دانشجويان دانشگاه تهران نيز در حمايت از علماي اسلام به تظاهراتی عليه شاه پرداختند كه با حمله نيروهاي ساواك مواجه شدند و پس از اشغال دانشگاه، نيروهاي نظامي و انتظامي و مأموران ساواك سراسر تهران را به تصرف خود در آوردند و از هرگونه اجتماع و مخالفتي جلوگيري كردند. روز سوم بهمن 1341  بازار قم نيز به دنبال اعلاميه هاي مراجع و آگاهي بازاريان از وقايع ناگوار تهران تعطيل شد.  در روز 4 بهمن شاه به اصرار حسن ارسنجاني از پليس و گارد خواست تا قم را براي ديدار او و نطقي در صحن آماده كنند و سپهبد نعمت الله نصيري رئيس شهرباني و غلامعلي اويسي فرمانده گارد شاه در رفت و آمد هاي پي در پي، قم را زير پوشش كامل امنيتي قرار داده، و حتي سلاح هاي سنگين اطراف قم آماده نگه داشتند.   شاه كه براي قدرت نمايي در برابر مخالفان رفراندوم، وارد قم شد. برخلاف انتظار با واكنش سرد مردم شهر و نيز بي توجهي علما و روحانيون مواجه شد و پس از ايراد يك سخنراني سراسر اهانت آميز به روحانيت شهر را ترك كرد. ساواك كه نتوانسته بود با توسل به راه هاي مسالمت آميز علما و روحانيون را از مخالفت با رفراندوم باز دارد، در روزهاي منتهي به برگزاري رفراندوم به خشونت متوسل شد و همگام با سركوب دانشجويان و گروه هاي سياسي مخالف رفراندوم، به ضرب و شتم بسياري از طلاب و روحانيون  مخالف در تهران و قم و سايرشهرهاي كشور دست زده و بسياري را دستگير كرد. مراكز تجمع و سخنراني در مساجد و تكايا و نظاير آن تحت محاصره قرار گرفته و سياست رعب و وحشت در پيش گرفته شد. با توسل به برخي روحانيون موافق حكومت، تلاشهاي  ناموفقي نيز در ايجاد اختلاف ميان مخالفان رفراندوم انجام شد.  بالاخره در 6 بهمن 1341 و در حالي كه تدابير امنيتي و پليسي شديدي در سراسر كشور حاكم بود و مخالفان سياسي، مذهبي حكومت(علما ،روحانيون،نهضت آزادي و ...) با توسل به خشونت تحت فشار قرار گرفته بودند، رفراندوم دلخواه حكومت برگزار شد. به رغم تبليغات حكومت، مردم بسياري در رفراندوم شركت نكردند در همان حال بسياري از رأي دهندگان نيز در فضاي رعب آوري كه ساواك و ديگر نيروهاي حكومت ايجاد كرده بودند اجباراً و از روي ترس در پاي صندوق هاي رأي حاضر شدند. در روز رأي گيري، سايه سنگين حضور ساواك در نقاط مختلف كشور به چشم مي خورد. ساواك كه روز رأي گيري تمهيدات امنيتي و پليسي گسترده اي انديشيده بود، با هماهنگي ساير دواير حكومتي و دولتي از جمله شهربانی، طرفداران حكومت را با وسيله نقليه عمومي به حوزه هاي رأي گيري منتقل مي كرد و با تبليغات گسترده، حضور به اصطلاح چشمگير مردم را در انتخابات نمايش مي داد. ولي بسياري از حوزه هاي رأي گيري در شهرهاي بزرگي چون تهران و قم خالي از رأي دهندگان بود.   اما بعد از برگزار ي رفراندوم، شاه اعلام كرد كه اكثريت مردم به آن رأي موافق دادند اما حوادثي  كه در آغاز سال 1342 رخ داد، عكس اين را نشان داد. بدين ترتيب سال 1341 در حالي به پايان رسيد كه ساواك رعب و وحشتي تام در كشور ايجاد كرده بود و علما و روحانيون مخالف حكومت، سخت تحت فشار قرار گرفته و بسياري  از آنان مورد ضرب و شتم قرار گرفته و راهي زندان های قزل قلعه و قصر شدند.  دستگیر شدگان حدود يكصد و پنجاه نفر بودند که از طرف ساواك در بهمن سال 1341 و بعد از رفراندوم شاه دستگير و زنداني شدند. كه محل بازداشت آن ها قزل قلعه بوده است، اما به علت كثرت زندانيان و همچنين رقابت شديد بين سپهبد نعمت الله نصيري رئيس شهرباني و سرلشكر پاكروان رئيس ساواك، تعدادي از دستگير شدگان به زندان قصر برده شدند. زندان قزل قلعه در اختيار ساواك و زير نظر سرهنگ جناب، رئيس زندان بود و به وسيله سربازها اداره مي شد. اما زندان قصر زير نظر نصيري بود كه وضع آن نامناسبی داشت، زيرا نه اجازه فرستادن غذا از سوي خانواده ها داده مي شد و نه وضع غذاي زندان خوب بود و همچنين طرز برخورد مأمورين با افراد خانواده زندانيان نيز نامناسب بود. در زندان قصر از زمان دستگيري تا پايان سال 1341، اجازه ملاقات به خانواده ها داده نشد و پس از آن هم به دستور نصيري اجازه ملاقات از پشت ميله ها صادرگرديد كه شديداً مورد اعتراض زندانيان قرارگرفت و ملاقات را تحريم كردند. در حالي كه در زندان قزل قلعه وضع بهتر بود و اجازه ملاقات هم وجود داشت. 
- حادثه مدرسه فيضيه و اقدامات نصیری:
    در روزهاي پاياني سال 1341 در حالي كه ساواك به دنبال برگزاري رفراندم، بر سخت گيري هاي خود افزوده بود، امام خميني، بر مخالفت هاي آشكار بر ضد حكومت ادامه داد و تصريح كرد كه از تهديدات ساواك و حكومت ابايي ندارد و مبارزات خود را بر ضد حكومت تشديد خواهد كرد.  امام در واپسين روزهاي سال 1341، طي اعلاميه اي شديد اللحن، نوروز سال 1342 را عزاي عمومي اعلام كرد واز علما، روحانيون و مردم مسلمان كشور دعوت كرد تا در مخالفت با ا قدامات حكومت و انقلاب سفيد، تزلزلي به خود راه ندهند. به دنبال اعلاميه امام، علما و روحانيون بسياري از نظرات او پيروي كرده، طي اعلاميه هايي تصريح كردند كه مردم مسلمان، سال 1342 عيد نخواهند داشت.  در روز دوم فروردين كه مصادف با شهادت امام جعفر صادق (ع) بود، در مدرسه فيضيه قم مراسم سوگواري بر پا بود. رژيم براي انتقام گرفتن از ملت و روحانيت، عده اي از مأمورين خود را با لباس  مبدل به مدرسه فيضيه فرستاد تا در مراسم اخلال به وجود آوردند. نيروهاي پليس و ساواك پس از به هم زدن مراسم، شروع به ضرب و شتم مردم و طلبه ها كردند و تعداد زيادي را مجروح و تعدادي را هم شهيد كردند.  محسن مبصر در كتاب خود كه نقدي برخاطرات حسين فردوست است  در اين باره مي نويسد: «نصيري در آن زمان من را به معاونت انتظامي خود در شهرباني منصوب كرده بود، و شماري از سربازان گارد شاهنشاهي را با پوشاك غير نظامي در روزي كه قرار بود مدرسه فيضيه تظاهرات بر پا شود به آن جا فرستاديم وآن سربازان روز دوم فروردين 1342 به مدرسه ي فيضيه ريختند و با طلبه ها كتك كاري كردند و در آن روز تعدادي از طلبه ها كشته شدند.»   حمله به مدرسه فیضیه طرحی بود که عاملان سرکوب قیام های مردمی پی ریزی کرده بودند و این افراد بی شک کسانی نبودند جز نعمت الله نصیری رئیس شهربانی و اسدالله علم نخست وزیر که تحت حمایت شاه دست به انجام آن زده بودند
    اين اعمال باعث شد كه مبارزه روحانيت و در رأس آن ها امام با دستگاه جدي تر شود. امام در اطلاعيه اي اين مسأله را براي مردم بيان كرد و بدين وسيله شاه را مورد حمله قرار داد.  با حمله به مدرسه فيضيه، حوزه هاي علميه سراسر كشور به اعتراض برخاستند، بازارها بسته شد. روحانيون اعلام داشتند كه جلسات درس تعطيل است و براي اقامه ي نماز جماعت به مسجد ها نمي روند، جلوگيري از انعكاس خبر غيرممكن بود، نهضت آزادي و جبهه ملي در اطلاعيه هايي اعتراض خود را به گوش مردم رساندند، آيت الله حكيم، جانشين آيت الله بروجردي در رهبري شيعيان جهان، با ارسال تلگراف هايي براي علماي قم، از آنان دعوت به مهاجرت به عراق كرد.  ساواك قم مأمور شد كه پيشاپيش موافقت دولت را با اين مهاجرت به علما اطلاع دهند. اما امام در يك واكنش فوري، ضمن اعلام مخالفت خود با مهاجرت، كه خواست رژيم هم بود. به شاه و علم اعلام جنگ داد. ديگر آشتي ممكن نبود و اعلاميه امام مبني بر شاه دوستي يعني غارت، چون بمب در سراسر كشور تركيد، و هزاران نسخه از آن تكثير شد و امام در اين اعلاميه تند و قاطع به شاه توصيه كرده بود كه اگر حسن نيت دارد، مسببان حادثه فيضيه را دستگير، دولت علم را سرنگون كند.   شاه هم كه قصد عقب نشيني نداشت دستور داد تا كارت تحصيلي همه طلاب لغو و آن ها به خدمت سربازي اعزام شوند، به دنبال اين دستور دهها كاميون در خيابان هاي قم و مشهد و اصفهان صف كشيدند و طلاب گروه گروه به خدمت سربازي اعزام شدند. امام به آن ها پيام فرستاد كه از اين فرصت استفاده كنند و با فنون نظامي آشنا شوند.   همچنين ساواك پيوسته در تلاش بود از انتشار و پخش اعلاميه ها و متن سخنراني هاي امام خميني در سطح كشور جلوگيري كنند؛ تلاشي كه به ندرت با موفقيت قرين مي شد.
    همچنين از جمله  اقدامات ديگر ساواك براي جلوگيري از گسترش نا آرامي ها پس از واقعه فيضيه، بهره گيري از موقعيت روحانيون محافظه كار و نيز موافق حكومت براي مقابله با مخالفان بود، ساواك در بررسي هاي خود به اين نتيجه رسيده بود كه با پرداخت مبالغي پول به روحانيون و طلابي كه دچار مشكلات اقتصادي بودند، مي توان بين طلاب و روحانيون، طرفداراني براي حكومت دست و پاكرد.
     ساواك تلاش مي كرد تا تشكل هايي علی الظاهر مذهبي، تحت عناوين مختلف با اعلاميه ها و اقدامات پر سرو صداي ديگر، ضمن حمايت از شاه و انقلاب سفيد او، حملات و انتقادهاي تندي متوجه علما و روحانيون مخالف حكومت سازند.   تلاش ساواك براي تحبيب علما و روحانيون در شهرهاي مختلف، طي روزهاي منتهي به آغاز ماه محرم در اوايل خرداد 1342 افزايش يافت. ساواك مي دانست كه با آغاز ماه محرم، مخالفت علما و روحانيون شدت خواهد گرفت از جمله علما و روحانيون سرشناسي كه ساواك براي جلوگيري از گسترش بحران سياسي و مخالفت امام خميني و طرفداران ايشان از وي بهره گرفت، آيت الله سيد كاظم شريعتمداري بود. حسن پاكروان و سپهبد نصيري رئيس وقت شهرباني، طي ملاقات هايي، از وي خواستند در بحران پيش آمده نقش بازدارنده بر عهده گيرد وآيت الله شريعتمداري تلاش هاي قابل توجهي براي جلوگيري از مخالفت هاي صريح و بي پرواي امام خميني (س) با حكومت انجام داد، اما برخلاف انتظار ساواك و حكومت توفيقي كسب نكرد.  
    محرم كه فرا رسيد مردم مسلمان با تدارك دسته هاي عزاداري، و يافتن وعاظ و سخنرانان مبارز و شجاعي كه از قم اعزام شده بودند آماده مبارزه بودند و رژيم هم با آماده باش به كماندوها، بسيج پليس ضد شورش، در حال آماده باش به سر مي برد. تا عاشورا با درگيري هاي پراكنده گذشت.   در ايام محرم مأمورین ساواک مجالس عزاداری را کاملاً تحت  مراقبت داشتند و نتیجه مراقبت را به شرح زير اعلام كردند. در مجلس روضه خواني منزل قائم مقام الملك رفيع، حاج اشرف كاشاني مطالبي پيرامون بي حجابي و مبارزه با ظلم وستم و اعتراض به رفتاري كه نسبت به علما شده سخنراني نمود. در مجلس روضه خواني منزل آيت الله بهبهاني كه آقاي موسوي شيرازي سخنراني كردند ابتدا حملات تندي به اسدالله علم و نعمت الله نصيري كرد و در تجليل و حمايت از امام خميني سخناني گفت و همچنين مأموران  در مورد  مطرح شدن اجتماع طرفداران نهضت آزادي و جبهه ملي و دستجات مذهبي در مسجد ابوالفتح، خيابان كاخ و بازار تهران و انجام تظاهرات عليه رژيم پهلوي در آن جلسه خبر دادند. 
    در شب عاشورا، به اشاره دولت، شعبان جعفری( بي مخ) دسته يي از چاقو كشان و افراد تعليم ديده در باشگاه خود را اطراف مسجد ابوالفتح تهران آماده كرده بود. اما هر دسته يي كه فرا مي رسيد تصويري از امام هم با خود داشت. با نخستين يورش دار و دسته ي شعبان جنگ و درگيري شد. آن شب دانشجويان و دانشگاهيان نيز به بازاريان پيوستند، صف مردم فشرده تر شد و شعارها هر لحظه سياسي تر مي شد. شاه، اسدالله علم، حسن پاكروان و نعمت الله نصيري را به كاخ فرا خواند. دستور شدت عمل صادر کرد. پاكروان رئيس ساواك خود را به شهر ري رسانده، از آن جا با قم تماس گرفت، وحشت خود را از درگيري هاي فردا عاشورا بيان داشت.  پاكروان از ابتدا با شدت عمل مخالف بود ولي نصيري عقيده بر شدت عمل داشت و شاه كه از ميانه روي پاكروان دلخوش نداشت نعمت الله نصيري را مسئول اين كار قرار داد. نصيري به شاه گزارش داده بود كه جمع طرفداران امام خميني بيش از دو هزار نفر در تهران نيست و نصيري براي بر چيدن توطئه به قصد دستگيري امام به عده اي از افراد خريداري شده جبهه ملي تعليم داد كه فرداي عاشورا به صف دستجات ملحق شده و شعارهاي سياسي بدهند. به دنبال عملي شدن اين كار اعلاميه شهرباني دائر به جلوگيري از ادامه برگزاري مراسم مذهبي صادر گرديد و زمینه برای دستگیری امام خمینی فراهم شد.  
    يكي ديگر از اقدامات نصيري براي پيشبرد اهداف شاه و رژيم پهلوي جلوگيري از سخنراني امام و همچنين جلوگيري از تظاهرات مردم قم، و در اختیار گرفتن گردان سرباز و اعزام آن گردان براي سركوب مردم قم بود.  محسن مبصر در كتابش نوشته: «بامداد روز 13 خرداد1342 سپهبد نصيري، رئيس شهرباني كل كشور، من را كه معاونت انتظامي شهرباني را برعهده داشتم به دفترش فرا خواند و گفت: امروز قرار است يكي از روحانيون به نام آيت الله روح الله خميني در قم به منبر برود، از دولت و اصلاحاتي كه در دست اجرا هستند، انتقاد و به آن ها اعتراض كند؛ چون آگاهي داريم كه او در سخنراني خود قصد تحريك مردم را دارد، به شما مأموريت مي دهيم كه هرچه زودتر خود را به قم برسانيد و ترتيب كار را به گونه اي بدهيد كه مردم پس از شنيدن سخنان تحريك آميز وي دست به اغتشاش نزنند.» 
    به دستور نصيري يگاني از لشكر گارد كه در پادگان علي آباد مستقر بود، براي حسن انجام مأموريت در اختيار مبصر قرار مي گيرد. آن چه از مبصر خواسته شده بود. جلوگيري از قيام مردم پس از سخنراني امام بود. هنگامي كه مبصر به قم مي رسد، به شهرباني مي رود و تصميم مي گيرد اقداماتي را صورت دهد تا شايد مانع سخنراني امام گردد. وی با این اندیشه به اداره آگاهی قم دستور می دهد تا تلاش کنند گفتگوی تلفنی مستقیمی با امام برقرار شود. در تماس تلفني كه با امام انجام مي دهد مي گويد: «من يك سربازم و مأموريت دارم كه امروز از هرگونه بي نظمي در قم جلوگيري كنم. اين مأموريت را هم به هر قيمتي كه شده انجام مي دهم و مي دانم و يقين دارم كه شما راضي نخواهيد بود كه در روز عاشورا در قم خون ناحقي بر زمين بريزد و بي گناهي كشته شود، مي خواستم از شما خواهش كنم كه از رفتن به مسجد خود داري فرماييد.»  امام در جواب وي مي گوید: «اين كه نمي شود همان طور كه شما مأموريت جلوگيري از بي نظمي در قم را داريد، من هم مأموريت دارم به مسجد بروم و منبر بگيرم و با مردم كه منتظر هستند گفتگو كنم و مطالب لازم را براي آن ها شرح دهم و آن ها را راهنمايي كنم اين تكليف شرعي من است.»  پاسخ قاطعانه و صریح امام نشانگر عزم و اراده ی ایشان در پیشبرد اهداف نهضت و مردم، بدون کوچکترین نرمشی در برابر شاه بود.
     در بعد از ظهر روز عاشورا امام در مدرسه فيضيه سخنراني انجام داد. كه در تهران، علم به شنيدن گزارش اين سخنراني، فرماندهان نظامي را به خانه اش طلبيد و به آن ها گفت: «يك آخوند حق ندارد به مقدسات ملي ما توهين كند.» و تهديد كرد كه به كاخ نخواهد رفت تا تكليف ها روشن شود. جلسه ي سران نظامي فوراً به رياست نعمت الله نصيري تشكيل شد و يك گروه ويژه كماندويي از ساواك مأموريت مهمي گرفت که اين گروه در ساعت 3 بامداد 15 خرداد 1342 امام خميني را دستگیر و روانه تهران کردند. 
-قيام  15 خرداد 1342 و اقدامات نصیری
    سخنان امام خميني در روز عاشورا، صبح روز چهاردهم خرداد به وسيله ي علم به اطلاع شاه رسيد، علم ضمن گزارش اين مطالب به شاه گفت كه به نظر او ديگر صبر و تحمل در برابر اين اعمال مصلحت نيست و پيشنهاد كرد امام خميني بي درنگ بازداشت شود تا ساير علما هم حساب كار خودشان را بكنند. شاه با اين كه فوق العاده از شنيدن سخنان امام خميني خشمگين شده بود در صدور بازداشت ايشان ترديد داشت. تا اين كه سرانجام با اصرار و پا فشاري علم برترديد هاي خود فائق آمد و عصر همان روز دستور بازداشت امام خميني را به علم ابلاغ كرد. امام خميني ساعت 3 بامداد روز پانزدهم 1342 در حالي كه  صدها كماندو و افراد گارد اطراف محل اقامت ايشان را در قم محاصره كرده بودند. دستگير و شبانه به تهران منتقل شدند.  
    ساواك اعلام كرد ايشان را به اتهام اقدام بر ضد امنيت داخلي مملكت دستگير و بازداشت كرده است. سرلشكر حسن پاكروان رئيس ساواك در این خصوص، شرح مبسوطي از مخا لفت هاي صريح و تند ايشان ضميمه كرد و دلايل قضايي دستگيري را توجيه نمود. در پايان گزارش ساواك تصريح شده بود كه امام خميني در بازجويي هاي اوليه از پاسخ به سؤالات بازپرس خودداري كرده و از عدم استقلال قضايي ايران انتقاد كرده است. 
    خبر دستگيري امام خميني در مدتي اندك در سراسر شهر قم پخش شد و به دنبال آن گروه هاي نسبتاً عظيمي از مردم به خيابان ها ريخته و به دستگيري ايشان اعتراض كردند. بدين ترتيب قيام 15 خرداد در شهر قم شكل گرفت.   در روز 15 خرداد نعمت الله نصيري، محسن مبصر را به دفتر كارش احضار کرد. نصيري به وي اطلاع داد كه شب گذشته آيت الله خميني دستگير شده، و مردم قم به تظاهرات پرداخته اند و شهرباني را به محاصره خود در آورده اند و بار ديگر مبصر را به دستور شاه براي مبارزه با مردم به قم رهسپار نمود.  
   در تهران نيز بلافاصله پس از پخش دستگيري امام اقشار مختلف مردم به خيابان ها هجوم آورده و شعارهايي به نفع امام و بر ضد دولت سر دادند و برخي از مراكز دولتي نيز مورد هجوم تهاجم تظاهر كنندگان قرارگرفت. بدين ترتيب تهران نيز در قيام ضد رژيم با شهر قم همگام شد.   با تعطيل شدن بازار و ميدان بار فروشان، تظاهرات بر ضد رژيم از جنوب تهران آغاز شد. دانشگاه تهران هم تعطيل شد و دانشجويان با شعارهاي انقلابي، محوطه دانشگاه را ترك گفته و به طرف كاخ سلطنتي به راه افتادند.   درباره ي تظاهرات  وسيع 15 خرداد بايد خاطر نشان شد. كه حتي تا شب قبل آن، اداره كل سوم و شهرباني هيچ اطلاعي نداشتند و اين حركت، يك حركت مردمي و طبعاً فاقد برنامه ريزي بود، و ساواك و شهربانی به كلي غافلگير شدند.   همچنين شروع تظاهرات و حركت مردم  در خيابان هاي تهران شاه را متوحش ساخت، ولي علم كه بعد از دستگيري امام خميني انتظار وقوع چنين حوادثي را داشت، قبلاً به نيروهاي انتظامي فرمان آماده باش داده و آماده ي شدت عمل در برابر تظاهر كنندگان بود. علم ساعاتي بعد از آغاز تظاهرات نزد شاه رفت و از او خواست كه اجازه ي تير اندازي به طرف تظاهر كنندگان را صادر كند. شاه از صدور چنين دستور هراسان بود.  ولي علم تنها راه برخورد با بحران پيش آمده را  در سركوب قهرآميز آن جستجو كرد. بالاخص اين كه تظاهرات فوق به حدي گسترده شده بود كه احساس مي شد هر گاه در اسرع وقت با آن مقابله نشود، مي تواند خطر سقوط رژيم را هم به دنبال داشته باشد.   لذا علم مسئوليت عواقب امر را به عهده مي گيرد. علينقي عاليخاني درباره ي چگونگي برخورد اسد الله علم نخست وزير با تظاهر كنندگان 15 خرداد 1342 مي نويسد: «علم احساس مي كرد كه شاه آن چنان كه مي بايست مصمم نيست و به همين دليل دست و پا مي كرد كه خود اختيار هرگونه اقدام لازمي را داشته باشد و شاه كه همواره به ويژه در شرايط سخت، گريز از مسئوليت را هنر مي دانست به آساني در خواست علم را پذيرفت و همه ي نيرو هاي انتظامي پايتخت را در اختيار نخست وزير قرار داد.»  
    لذا علم در روزهاي حساس قيام 15خرداد فعاليت خستگي ناپذيري داشت و با مقام هاي انتظامي پيوسته در تماس بود و خود از كلانتري مناطق حساس شهر سركشي مي كرد و به همه مسئولان هشدار داد خود را براي رويارويي با آشوبي بزرگ آماده كنند. به اين سان هنگامي كه در بامداد روز 15 خرداد 1342 تظاهرات در اطراف بازار تهران آغاز شد علم آمادگي كامل داشت و به رئيس شهرباني، سپهبد نعمت الله نصيري تلفني دستور تير اندازي داد  و در برابر ترديد نصيري يادآور شد كه اين دستور را به عنوان نخست وزير مي دهد و نامه ي مؤيد اين دستور را بي درنگ براي او خواهد فرستاد و خود نيز پس از ساعتي به دفتر نصيري رفت و از نزديك شاهد وضع روز بود. اين خونسردي و قاطعيت علم اثر مثبتي داشت و مسئولان انتظامي توانستند در چند ساعت به اين غائله پايان دهند و تظاهر كنندگان را به شدت سركوب كنند.  در سندی اکبر مرتضوی عضو فعال حزب توده به نقل از یک خبرنگار فرانسوی  در مورد کشتار 15 خرداد گفته: «سپهبد نصیری دستور داد که مردم را از ناف به بالا تیر باران کنند وقتی دلیل آن را خواسته بودند گفته بود ما حوصله درمان و معالجه زخمی ها را نداریم و از آن گذشته هر چقدر بیشتر کشته شوند مردم بیشتر ارعاب می شوند».
    اسد الله علم نيز حدود ده سال پس از واقعه 15 خرداد، جريان چگونگي برخوردش را با تظاهر كنندگان چنين شرح مي دهد: «درجريانات 15 خرداد و اغتشاش تهران و ايران كه نخست وزير بودم جز نعمت الله نصيري كه در آن وقت رئيس شهرباني بود بقيه تقريباً دست و پاي خود را گم كرده بودند و ناچار شدم كه نخست وزيري را ترك كنم و تقريباً تمام روز را در شهرباني در ستاد عمليات باشم كه آن ها دست پاچه نشوند.»
    در روز 15 خرداد مأموران رژيم رگبار گلوله را به سوي مردم گرفتند و عده زيادي از مردم را به خاك و خون كشيدند. در سركوب قيام 15 خرداد، ساواك از رايزني ها و مشاوره هاي كارشناسان سيا و MI6در تهران سود برد. پس از كشتار روز 15 خرداد، رژيم و حاميان خارجي آن كه از گستره عظيم تظاهرات سخت نگران و غافلگير شده بودند. عقب نشيني مخالفان را به منزله نجات رژيم از سقوط حتمي ارزيابي كردند. با اين احوال شاه در پايان روز 15 خرداد از سوء عملكرد ساواك و ضعفي كه در پيش بيني و سپس پيشگيري حادثه و كنترل آن نشان داده بود، سخت ابراز نارضايتي كرده و قصد داشت پاكروان را بركنار كند، اما براساس خاطرات فردوست، موضوع با بر كناري مصطفي امجدي، مدير كل اداره سوم ساواك، به پايان رسيد.
     در قيام 15 خرداد42، بلند گويان رژيم  سعي در انحراف افكار عمومي از وقايع داشتند و مطبوعات تحت كنترل ساواك، نيز به انتشار همان مطالبي مجاز بودند كه دستگاه سانسور در اختيارشان قرار مي داد. با اين همه روزنامه هاي خبري، جريان حوادث را تا اين حد انتشار دادند: «كه در تظاهرات ديروز 15 خرداد عده اي كشته شدند و مؤسسات و مغازه ها و سينما ها مورد هجوم و آتش سوزي قرار گرفت و تا ظهر 16 خرداد 66 نفر در تظاهرات تهران كشته و عده زيادي مجروح گرديدند.» 
    بنا به تصميم دولت در تهران حكومت نظامي اعلام شد و نخست وزير اعلام كرد  كه توطئه خطرناكي به موقع كشف شد. سر دسته هاي خرابكاران توقيف و به محاكمه نظامي تسليم شدند. توطئه كنندگان تصميم داشتند مظاهر تمدن و فرهنگ را از ميان بردارند.
      در ساعت 5 بعد ازظهر 15 خرداد 42 جلسه هيئت وزيران به رياست اسد الله علم نخست وزير تشكيل گرديد و هيئت وزيران تصويب كرد كه از ساعت هشت بعد از ظهر 15 خرداد مقرارت  حكومت نظامي در تهران و حومه به طور موقت برقرار شود.   لذا سپهبد نعمت الله نصيري رئيس شهرباني كل كشور با حفظ سمت به عنوان فرماندار نظامي تهران و حومه انتخاب شد.   سرلشكر محمد جعفر امير صادقي فرمانده دژبان قرار گاه كل و غلامعلي اويسي فرمانده لشكر 1 گارد با حفظ شغل قبلي خود به سمت معاونين فرماندار نظامي تهران و حومه منصوب شدند.
    درباره ي فرمانداري نظامي بايد گفت يكي از مهمترين واحدهاي اطلاعاتي- پليسي كشور تا هنگام تشكيل ساواك بوده است كه اولين رئيس آن تيمور بختيار بود. فرمانداري نظامي بلافاصله پس از سقوط دولت دكتر مصدق، به منظور تعقيب، دستگيري و سركوب مخالفان سياسي حكومت آغاز به كار كرد و تا هنگامي كه ساواك تشكيل نشده بود، فرمانداري نظامي با شدت و حدت تمام وظايف محوله را انجام مي داد.   بعد از تشكيل ساواك نيز به عنوان يكي از سازمان هاي اطلاعاتي ومراجع انتظامي و امنيتي موازي با ساواك به فعاليت هاي خود ادامه داد. که در خرداد 1342 نعمت الله نصیری به عنوان فرماندار نظامی تهران و حومه انتخاب شد.
     در 15 خرداد 1342 علي رغم اظهارات سرلشكر حسن پاكروان رئيس ساواك مبني بر عدم برقراري حكومت نظامي، با ریاست نصيري بر فرمانداري نظامي در تهران حكومت نظامي اعلام شد.   عبور و مرور از ساعت 20شب ممنوع گرديد.   در هم شكستن مبارزان و قلع و قمع آنان، دستگيري فعالان سياسي مورد نظر، ممانعت از تجمع مردم هنگام شب، جمع آوري اجساد و انتقال آنان به اماكن خاص جهت محو آثار كشتار و مشخص نشدن تعداد كشته شدگان از اهداف حكومت نظامي بود كه مسئوليت آن را نصيري بر عهده گرفت.   اولين اعلاميه فرماندار نظامي تهران در ساعت 8 بعد از ظهر 15 خرداد انتشار يافت و طبق اعلاميه هاي فرماندار نظامي عده اي توقيف و عده اي تبعيد شدند و از 15 خرداد تا 16 خرداد 4 اعلاميه به شرح زير از طرف نصيري انتشار يافت. نصيري در آن اعلاميه ها اعلام كرده بود. عده اي عناصر مفسده جو و اخلالگر از احساسات پاك و ساده لوحي برخي از مردم سوءاستفاده كرده و سعي داشتند با ايجاد بلوا و حمله به مغازها و آتش زدن مراكز، نقشه هاي شوم خود را اجرا كنند و در پايتخت آشوب و ناراحتي ايجاد نمايند. ولي مأمورين انتظامي  با هوشياري نقشه خائنانه آنان را به هم زدند و آرامش و امنيت در شهر تأمين است و همچنين عده اي از مسببين و محركين حادثه اخير دستگير و تحت تعقيب قانوني قرار دارند و براي تأمين رفاه و آسايش مردم پايتخت ساعات ممنوعه از ساعت 11 شب تا 4 صبح روز بعد تعيين شده است.  همچنين نصيري از محمد جعفر امير صادقي و غلامعلي اويسي به جهت اين كه در مدت برقراي حكومت نظامي با فرمانداري نظامي تهران و حومه همكاري كرده بودند تقدير و تشكركرده است.  
     لذا تا چندين روز بعد از 15 خرداد در كشور حالت فوق العاده برقرار بود و ساواك با كمك ارذال  واوباش و ساير نيروهاي امنيتي و اطلاعاتي رعب و وحشت بسياري بر كشور حاكم كرده بود.   از مهم ترين اقدامات ساواك پس از سركوب قيام 15 خرداد، دستگيري علما، روحانيون و نيز مخالفان سياسي و مذهبي در نقاط مختلف كشور بود. در تهران، قم، مشهد، شيراز و برخي شهر هاي بزرگ، دهها تن از روحانيون، علماي سرشناس و طلاب دستگير و راهي زندان شده و پس از تحمل شكنجه  و بازجويي هاي مكرر به جرم اخلال در نظم عمومي و اقدام عليه امنيت داخلي كشور به حبس و تبعيد محكوم شدند. در تمام مراحل بازداشت، بازجويي، شكنجه، تشكيل دادگاه و تعيين نوع و ميزان محكوميت، ساواك نقش درجه اول داشت.  اسدالله علم، براي از اعتبار انداختن قيام علما و روحانيون شايع كرد كه آنان مبالغي پول از تيمور بختيار دريافت كرده اند.  اسدالله علم ضمن اشاره به دستگيري امام و ساير علما تهديد كرد كه در آينده اي نه چندان دور محكمه اي نظامي آنان را، به اعدام محكوم خواهد كرد.  شاه نيز  طي سخناني تند و زننده از علما و روحانيون  مخالف انتقاد كرد. 
    براساس اسناد، ساواك ابتدا تصميم گرفت امام را به سنندج تبعيد كرده و در منزلي تحت الحفظ نگه دارد، اما نهايتاً از اين تصميم منصرف شد و در حالي كه امام تا 11 مرداد 1342 در پادگان عشرت آباد بازداشت بودند، به منزلي در قيطريه از منازل تحت كنترل ساواك منتقل شدند.   در دوره حصر امام در قيطريه، پاكروان و برخي مقامات ساواك با ايشان ملاقات و گفتگو هايي داشتند، طي يكي از ملاقات ها كه پاكروان مي خواست موضوع عدم دخالت روحانيون در سياست را گوشزد كند. امام پيش بيني كرد كه در آينده اي نه چندان دور حكومت پهلوي سقوط خواهد كرد. 
    از جمله وقايعي كه پس از دستگيري امام خميني روي داد. مهاجرت بسياري از علما و روحانيون به تهران بود، در پي انتشار خبري مبني بر اينكه رژيم قصد دارد ايشان را اعدام كند، بسياري از علما راهي تهران شدند تا از عملي شدن اين تصميم جلوگيري كنند و موجبات آزادي ايشان را فراهم آورند.   فشار ساواك براي جلوگيري از افزايش مهاجرت علما به تهران تمامي نداشت و علماي مهاجرت كرده براي بازگشت دوباره به شهرهاي محل اقامت خود، تحت فشار ساواك بودند. بازگشت علما از تهران روند تدريجي را طي كرد؛ تنها پس از آزادي امام از زندان و تحت الحفظ شدن ايشان در قيطريه كه ديگر خطر جاني امام را تهديد نمي كرد، علما به خروج از تهران رضايت دادند.  همچنين در آن زمان شايعه شدن تراشيدن ريش امام خميني توسط ساواك باعث شد كه عده اي از روحانيون در منزل حاج آقا باقر شجایي قمي تشكيل جلسه دهند. مبني بر اينكه دو نفر از روحانيون با تماس با سپهبد نصيري، اجازه ملاقات با امام خميني را بگيرند كه از صحت و سقم موضوع تراشيدن ريش امام اطلاع يابند.  پس از انتقال امام به قيطريه، تعدادي از علما و روحانيون با ايشان ديدار كردند و از شایعه بودن آن مطمئن شدند. با آزادی امام در برخي از شهرها، مجالس جشن و چراغاني بر پا شد. ساواك تصريح كرد كه امام در ملاقات با علما از ادامه مبارزه  با حكومت خبر داده است، ساواك از جنب و جوش دوباره مردم در طرفداري از امام نگران بود و از كساني كه پيشگام اين گونه حمايت ها بودند، مراقبت مي كرد.  ساواك براي كاستن از موج حمايت هايي كه از امام خميني در حال شكل گيري بود. طي اعلاميه هايي چنين القا كرد كه ايشان و ساير علما (محلاتي، قمي و دستغيب) تنها پس از آن كه قول داده اند ديگر در امور سياسي دخالت نخواهند كرد، آزادي خود را به دست آورده اند.  و اين خبر به سرعت از سوي امام و ساير علما تكذيب شد و ايشان تصريح كرد كه در مبارزه با حكومت پهلوي هرگز از پاي نخواهد نشست.
-اقدامات ساواك و شهرباني كل كشور پس از قيام 15 خرداد
      از جمله اقدامات ساواك پس از قيام 15 خرداد، تشديد طرح اعزام طلاب و روحانيون (به ويژه مخالفان) به خدمت نظام وظيفه بود. از ماه هاي پاياني سال 1341 و سپس به دنبال واقعه فيضيه اين طرح با نوساناتي چند به مورد اجرا گذاشته شد. اما پس از 15 خرداد اين طرح با شدت بيشتري مورد توجه ساواك و حكومت قرار گرفت و تا واپسين ماه هاي سال 1342 به رغم مخالفت هايي كه وجود داشت، بسياري از طلاب و روحانيون به خدمت سربازي  اعزام شدند. 
    همچنين از جمله اقدامات ديگر ساواك پس از قيام 15 خرداد اخراج همه كارمندان، كاركنان دولتي و كارگران كارخانجات و غيره بود كه در جريان اين قيام از علما، روحانيون و امام پشتيباني كرده بودند. 
  از دیگر اقدامات ساواک و شهربانی بعد از قیام 15 خرداد جمع آوری عکس های امام از مغازه ها بود که نصیری رئیس شهربانی کل کشور در این خصوص دستور می دهد که  طرفداران امام را که اقدام به نصب عکس ایشان می کنند تحت تعقیب قرار دهند. پس از 15 خرداد  گزارش های متعددی حاکی از جمع آوری عکس های امام از مغازه ها در شهرهای مختلف است. اما با وجود این ممانعت ها و تهدید و بازداشت ها، باز هم پیروان امام اقدام به نصب عکس ایشان می کردند. ساواک و شهربانی افراد و مغازه هایی را که به نصب و توزیع و یا فروش عکس و تصویر امام مبادرت می کردند، تحت بازجویی قرار می دادند و نصیری در تاریخ 28/3/43  در این مورد دستور داد: «نباید مردم جرأت کنند که چنین عملی را بنمایند. شهربانی باید به بهانه های دیگر برای یک یک آن ها پرونده هایی تنظیم و تحت تعقیب قرار دهد و اگر شخصیت لازمه را ایجاد می کردید جرأت نصب آن را نداشتند.»
   در جريان نهضت 15 خرداد و وقايع منتهي به آن، اسدالله علم و نعمت الله نصيري نقش به سزایی ایفا کردند علم كه با خشونت هاي خود مي كوشيد تزلزل هاي محمدرضا پهلوي را  در اتخاذ يك سياست سركوبگرانه جبران كند، و بزرگترين ياور او در ايفاي اين سياست نعمت الله نصيري بود كه در مقام رياست شهرباني كل كشور جزو عاملان عمده قتل عام مردم در 15 خرداد محسوب مي شد.   لذا در جريان  قيام 15 خرداد افراد بسياري دستگير و محاكمه شدند كه از آن ميان مي توان طيب حاج رضايي و حاج اسماعيل رضايي از ميدان داران جنوب تهران را نام برد. 
    نصيري پس از قيام 15 خرداد دستور بازداشت طيب وحاج اسماعيل را به دليل عدم همكاري با پليس و تعطيل كردن ميدان ميوه و تره بار تهران در روز 15 خرداد صادر كرد و در زندان، متن از پيش تهيه شده اي را به او داد و گفت «بخوان و امضا كن» خلاصه متن اين بود: «كه من طيب مقداري پول از امام خميني گرفته ام كه اگر روزي چنين اتفاقي افتاد و ايشان دستگير شد. من نفري 25 ريال بين مردم پخش كنم تا به خيابان ها بريزند و بگويند «يا مرگ يا خميني». طيب حاضر به امضاي متن نشد و نعمت الله نصيري از حاج اسماعيل رضايي خواست متن را امضا كند كه او هم قبول نكرد.  نصيري مي خواست كه آن دو نفر اعتراف كنند كه پول از امام دريافت كرده اند و بين بار فروشان توزيع كرده اند و آنان را به خيابان ها كشانده اند و مي خواست كه اين گونه، قيام 15 خرداد را از يك قيام مذهبي به آشوبي بي پايه با رهبري اراذل و اوباش تبديل كند.  با وجود شكنجه و آزارهاي زياد، هيچ يك حاضر به تأييد متن مورد نظر نصيري نشدند. دادگاه بدوي، پس از چند جلسه، سرانجام در 27 مرداد رأي خود را مبني بر اعدام طيب و حاج اسماعيل رضايي صادر كرد و حكم صادره در روز 11 آبان 1342 در ميدان تير پادگان حشمتيه به اجرا در آمد و تيرباران شدند.  بر اساس اسناد بعد از اعدام طيب، شايعاتي به وجود آمد كه افراد طرفدار طيب در جنوب شهر كميته اي به نام «كميته ي انتقام» تشكيل داده اند و با هم، هم قسم شده اند كه در إزاي  اعدام طيب عده اي از مقامات عاليه  كشور از جمله نعمت الله نصيري، سرلشكر حسن پاكروان، عباس مسعودي، محمد رضا پهلوي و رضا پهلوي را ترور كنند.  لذا این نقشه در حد یک شایعه ماند و هیچ گاه عملی نشد.
   امام كه از 11 مرداد 1342 در قيطريه تحت الحفظ بود، در روز 7 آبان 1342 با موافقت ساواك اجازه يافت در منزل ديگري در تهران سكني گزيند. به همين دليل با تلاش اطرافيان امام، منزل يكي از بازرگانان طرفدار ايشان به نام آقاي روغني براي سكونت انتخاب شد و امام تا هنگام آزادي نهايي در فروردين 1343 در منزل ايشان ساكن شد و تحت مراقبت هاي شديد ساواك به سر برد. 
 -كاپيتولاسيون
در ۱۷ اسفند ۱۳۴۲ اسدالله علم از نخست وزیری برکنار شد و حسنعلی منصور دبیر کل حزب جدید التأسیس «ایران نوین» که از حامیان سیاست آمریکا در ایران بود، جای او را گرفت. منصور با انتقاد از برخی اقدامات و رفتارهای دولت سابق، بر آن بود تا با علما و روحانیون و به ویژه امام خمینی رویه آشتی جویانه ای درپیش گیرد و چنان وانمود سازد که نگرش و رفتار سیاسی دولت جدید تفاوت آشکاری با کابینه قبلی خواهد داشت.
    پس از تشكيل كابينه منصور، جواد صدر وزير كشور با امام خميني ملاقات كرد و وعده داد به زودي آزاد خواهد شد. منصور نيز در 16 فروردين 1343 طي سخناني از دين اسلام و روحانيت ايران تجليل كرد. در 17 فروردين 1343 نيز سرهنگ مولوي رئيس ساواك تهران با امام ملاقات كرد، آزادي ايشان را اعلام نمود و روز بعد امام خميني پس از 10 ماه و 3 روز زندان، تحت تدابير شديد امنيتي وارد قم شد.   پس از آزادي امام؛ روزنامه اطلاعات با هماهنگي ساواك طوري خبر را منتشر كرد كه گويا ايشان در قبال كسب آزادي، تعهد داده اند كه ديگر در مسائل سياسي دخالتي نكنند. ايشان به سرعت نسبت به اين خبر جعلي واكنش نشان داده و آن را تكذيب كردند. سرهنگ مولوي از ايشان تقاضا كرد اين موضوع را پيگيري نكند، اما ايشان ضمن برخورد شديد با مولوي، تصريح كردند هيچگاه در مقابل اقدامات خلاف حكومت سكوت نخواهد كرد.  به رغم سياست هاي متظاهرانه دولت منصور، تدابير امنيتي ساواك درباره ي رفتارسياسي علما و روحانيون مخالف حكومت كماكان با شدت تمام ادامه يافت. دولت حسنعلي منصور در صدد بود در فضايي آكنده از رعب و سكوت، لايحه ي معروف كاپيتولاسيون را براي تصويب در اختيار مجلس شوراي ملي قرار دهد. لايحه ي كاپيتولاسيون در دوره نخست وزيري اسدالله علم به مجلس سنا تقديم شده بود ولي تا آغاز نخست وزيري منصور و به دليل بحران سياسي موجود و مخالفتي كه علما با اقدامات شاه در پيش گرفته بودند، مسكوت گذاشته شد.  لذا در روز21 مهر 1343مجلس شوراي ملي پس از چند ساعت مذاكره كه با مخالفت برخي از نمايندگان نيز همراه بود، با اكثريتي ضعيف لايحه ي كاپيتولاسيون را تصويب كرد. به دنبال تصويب اين لايحه، موج نوين ديگري در مبارزات امام اوج گرفت و آن مخالفت ايشان با اين لايحه بود كه بر اساس آن، بيش از 40هزار آمريكايي، تكنسين هاي وابسته، اعضاي خانواده و خدمه اعم از نظامي و غير نظامي از حاكميت قضايي ايران خارج شده و در رديف ديپلمات ها و اعضاي سفارت خانه هاي خارجي قرار مي گرفتند آنها به موجب كنوانسيون وين مي توانستند از حق قضاوت كنسولي و يا مصونيت سياسي استفاده كنند.  اما امام در سخنراني 4 آبان 1343 ابراز داشتند كه عزت و عظمت ايران از بين رفت و اعلام خطر نمودند.  اين سخنراني تاريخي در شرايطي ايراد شد كه ساواك بر اوضاع و احوال كشور مسلط بود و براي جلوگيري از مخالفت علما و روحانيون و شخص امام تدابير امنيتي شديدي انديشيده بود. ساواك تصور نمی كرد ايشان بار ديگر در مخالفت با حكومت به اقدامي اين چنين صريح و بي پروا دست زند. امام خميني علاوه بر سخنراني اعلاميه ديگري نيز خطاب به ملت ايران صادر كرد. در اين اطلاعيه ضمن بر شمردن تبعات سوء تصويب لايحه كاپيتولاسيون در مجلس شوراي ملي و اهانتي كه به موجب آن متوجه مردم ايران و نيز حكومت و دواير مختلف دولتي و لشکري مي شد به گسترش سلطه ی استعماري امريكا در ايران اشاره كرد و مصوبه را غير قانوني دانست. به رغم كنترل شديد ساواك، در زماني بسيار كوتاه، دهها هزار نسخه از متن سخنراني و اعلاميه ي امام در مخالفت با لايحه ي كاپيتولاسيون در كشور منتشر شد. سرعت عمل انتشار دهندگان به حدي سريع و غافلگيرانه بود كه گفته شد شاه مستقيماً ساواك را به دليل نا تواني در جلوگيري از انتشار آن مورد انتقاد قرار داد.
چند روز پس از سخنراني امام و انتشار اعلاميه ايشان، حسنعلي منصور در 9 آبان 1343 طي سخناني در مجلس سنا سخنراني و اعلاميه امام خميني را تحريك آميز دانسته و اظهار تأسف كرد و از تصويب لايحه ي كاپيتولاسيون حمايت كرد. به دنبال آن ،‌ در نيمه شب 13 آبان 1343 مأموران ساواك با كمك نيروهاي انتظامي و امنيتي منزل امام را در شهر قم محاصره كرده، ‌ايشان را دستگير و مستقيماً به فرودگاه مهر آباد منتقل كرده و به تركيه تبعيد كردند. بلافاصله نيز بسياري از طرفداران و اطرافيان امام در قم، ‌تهران و ساير شهرها دستگير و روانه زندان شدند.
-ترور حسنعلی منصور و انتصاب نصیری به ریاست ساواک
   تصويب لايحه ي كاپيتولاسيون و سپس تبعيد امام خميني به خارج از كشور به رغم تصور حكومت و ساواك، از سوي مخالفان مورد بي توجهي قرار نگرفت و فراموش نشد. اولين نتيجه ي اين اقدامات، ترور حسنعلي منصور،‌ نخست وزير در اول بهمن 1343توسط چند تن از اعضاي شاخه نظامي جمعيت هيئت هاي مؤتلفه اسلامي بود كه نهايتاً به قتل وي در روز 6 بهمن 1343(سالگرد رفراندوم 6 بهمن 1341) انجاميد. 
    حسنعلي منصور در صبح روز اول بهمن 1343 در مقابل مجلس شوراي ملي هدف گلوله جواني به نام محمد بخارايي قرار گرفت و 5 روز بعد درگذشت. متعاقب اين حادثه، ضارب و چند تن ديگر از متهمين ترور منصور دستگير شدند.  وقتي بخارايي را دستگير کردند وي را به كلانتري بهارستان بردند. نعمت الله نصيري را كه درآن زمان رئيس وقت شهرباني بوده  مسئول بازجويي از بخارايي مي شود و محمد بخارايي در پاسخ گويي به سؤالات وي طفره رفته و نصيري ناراحت شد و با آن تعليمي كه داشت توي صورت بخارايي زد و صورت وي را خون آلود کرد و بخارايي به نصيري گفت: «ناراحت نباش همين امروز و فردا سراغ تو هم مي آيند.» 
    لذا پس از محاكمه در دادگاه هاي نظامي چهارتن به اسامي: محمد بخارايي، صادق اماني، رضا صفار هرندي، مرتضي نيك نژاد به اعدام و نه تن به زندان هاي طولاني محكوم شدند. روز 26 خرداد حكم صادره درباره آن ها اجرا گرديد. محكومين به زندان عبارت بودند از: مهدي عراقي، هاشم اماني، حبيب اله عسگر اولادي، عباس مدرسي فر، ابوالفضل حيدري، محمد تقي كلافچي، حاج محيي الدين انواري، احمد شهاب و حميدايپكچي. 
پس از مرگ حسنعلي منصور شاه امير عباس هويدا را كه يك شخصيت سياسي درجه دو، ولي بسيار مطيع و وفادار به خود او بود به نخست وزيري منصوب كرد.  ترور منصور در روز اول بهمن 1343 و كشف ارتباط اين واقعه با فعاليت سازمان يافته ي گروه هاي مذهبي، شاه را به فكر تجديد نظر در تشكيلات ساواك و توسعه ي اين سازمان انداخت و براي اجراي چنين طرحي، حسن پاكروان فرد مناسبي نبود. لذا شاه نصيري را كه در سركوب تحركات سياسي علما و روحانيون در دوران نخست وزيري علم ومنصور موجبات رضايت او را  فراهم آورده بود و در همان حال با پاكروان رقابت تنگاتنگي داشت، بيش از هركس ديگري براي رياست بر ساواك مناسب تشخيص داد.   در اولين كابينه ي هويدا، پاكروان  به سمت وزير اطلاعات تعيين گرديد و سپهبد نعمت الله نصيري رئيس شهرباني وقت، به عنوان معاون نخست وزير و رئيس سازمان اطلاعات و امنيت كشور منصوب شد.    سرلشكر محسن مبصر، به جاي نصيري، كه او نيز سال ها در ركن دوم ارتش خدمت كرده بود و در امور پليسي كار كشته شده بود، در رأس شهرباني كل كشور قرار گرفت.
هويدا، اعضاي كابينه خود را در جلسه ي روز يكشنبه 11 بهمن 1343 به مجلس معرفي كرد:
در اين جلسه پيش از فراكسيون هاي ايران نوين، مردم  و مستقل و همچنين از ميان «منفردين» سخنراني كردند و تجليل فراوان از حسنعلي منصور به عنوان خدمتگزار به عمل آمد. امير عباس هويدا نيز در اين جلسه ي مجلس به عنوان نخست وزير،سخنان مبسوطي ايراد كرد و ضمن تجليل از دوست از دست رفته اش خود را به امر شاهنشاه ادامه دهنده ي راه منصور معرفي كرد وچنين گفت:
«ما خدمتگزاران مملكت با همان همكاران منصور و همان برنامه و همان استظهار به همكاري هاي بسيار ارزنده ي قوه مقننه ايران در  راه به ثمر رساندن انقلاب شاه و ملت آماده ي خدمتگزاري گرديده و به مجلس شوراي ملي آمده ايم...» هويدا اعضاي كابينه را به اين شرح معرفي كرد: «دكتر جمشيد آموزگار وزير بهداري، عباس آرام وزير امور خارجه، عطاءالله خسرواني وزير كار و امور اجتماعي، دكتر علينقي عاليخاني وزير اقتصاد، سپهبد اسماعيل رياحي وزير كشاورزي، مهندس حسن شالچيان وزير راه، سپهبد اسدالله صنيعي وزير جنگ، دكتر منوچهر گودرزي وزير مشاور و دبير كل شورايعالي اداره ي كشور، دكترجواد صدر وزير كشور، دكتر باقر عاملي وزير دادگستري، دكتر محمود كشفيان وزير مشاور، دكتر محمد نصيري وزير مشاور، دكتر ناصر يگانه وزير مشاور و معاون پارلماني، دكتر هادي هدايتي وزير آموزش و پرورش، دكتر عبدالعلي جهانشاهي وزير مشاور، دكتر هوشنگ نهاوندي وزير آباداني و مسكن، مهندس منصور روحاني وزير آب و برق، مهرداد پهلبد وزير فرهنگ و هنر، مهندس فتح الله ستوده وزير پست و تلگراف و تلفن، سرلشكر حسن پاكروان وزير اطلاعات، جواد منصور وزير مشاور، دكتر قاسم رضايي معاون نخست وزير، دكتر غلامرضا نيك پي معاون نخست وزير، سپهبد نعمت الله نصيري معاون نخست وزير و رئيس سازمان اطلاعات و امنيت كشور، امور وزارت دارايي را نيز شخصاً عهده دار خواهم بود. ضمناً به استحضار مي رساند كه معاونين پارلماني وزارت خانه ها كه در دولت منصور به مجلسين معرفي گرديده بودند، كماكان وظايف خود را انجام خواهند داد. چنان كه نمايندگان محترم ملاحظه مي فرمايند اعضاي اين دولت همان اعضاي دولت منصور هستند و برنامه اين دولت نيز همان برنامه ايست كه حسنعلي منصور نخست وزير شهيد در اواخر سال گذشته به مجلس شوراي ملي تقديم داشت كه به تصويب نمايندگان محترم رسيد.»
    انتخاب نصيري در رأس سازمان اطلاعات و امنيت كشور خاطره ي خشونت و بيدادگري هاي دوران بختيار را، در سال هاي بعد از كودتاي 28 مرداد 1332 تجديد كرد. در دوران نصيري، ساختار تشكيلاتي ساواك توسعه يافت و به صورت دستگاه پليسي مخوف و بدنامي در سراسر جهان شناخته شد.
    دولت هويدا كه از 11بهمن1343 تا 27 مرداد1356 بوده است.  در طول مدت كابينه او نعمت الله نصيري به عنوان رئيس ساواك و معاون نخست وزير بوده و همچنين بعد از هويدا نيز اين سمت براي نصيري  تا تير1357 حفظ شد.  

نتیجه گیری:

   در جريان نهضت 15 خرداد و وقايع منتهي به آن، نعمت الله نصيري نقش به سزایی ایفا کرد. وی از جمله شخصیت هایی ست که در دوره ی پهلوی دوم، نقش کلیدی داشت و به مناصب گوناگونی از جمله فرماندهی گارد شاهنشاهی، ریاست شهربانی کل کشور، فرمانداری نظامی و ریاست ساواک رسید. نصیری در سمت ریاست شهربانی کل کشور که همزمان با آغاز نهضت اسلامی بود اقدامات فراوانی انجام داد. در این زمان اعتراضات و مخالفت های مردمی در جامعه به خصوص در لایه های مذهبی شدت یافت. این خیزش همگانی از روزهای نخست فروردین سال 1342 شدت بیشتری به خود گرفت و در قیام پانزده خرداد به اوج خود رسید. مسئولیت پیشگیری از شورش و حفظ نظم به نصیری محول شد و وی در تمام اقدامات خود از جمله در هم شكستن مبارزان و قلع و قمع آنان، دستگيري فعالان سياسي مورد نظر، ممانعت از تجمع مردم هنگام شب، جمع آوري اجساد و انتقال آنان به اماكن خاص جهت محو آثار كشتار و مشخص نشدن تعداد كشته شدگان که از اهداف حكومت نظامي بود از هیچ کوششی فروگذار نبود. در این راه سیاست هایی را به کار برد و در سمت فرمانداری نظامی اعلامیه هایی را برای کنترل قیام منتشر کرد که طبق اعلاميه هاي منتشره عده اي توقيف و عده اي تبعيد شدند.
    در جریان قیام پانزده خرداد به دستور نصیری بسیاری از افراد دستگیر و محاکمه شدند که از آن میان می توان به افرادی چون طیب حاج رضایی و حاج اسماعیل رضایی اشاره نمود. همچنین به دستور وی عکس های امام از مغازه ها جمع آوری شد و طرفداران امام را که اقدام به نصب عکس ایشان می کردند تحت تعقیب قرار گرفتند. نصیری برای حفظ مقام و اهداف سلطنت از هیچ اقدامی دریغ نکرد و در قیام پانزده خرداد سهم ویژه ای در کشتار مردم داشت.

منابع و یادداشت ها

  1- حسين فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوي، (تهران: انتشارات اطلاعات، 1374، چاپ هفتم)، ج2، ص508.
  2- آرشیو اسناد مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، 34044.34138 پ.
  3- کسی که حیوانات بارکش را می راند یا با آن ها باربری می کند. (حسن عمید، فرهنگ فارسی عمید، تهران، انتشارات امیرکبیر 1377، ص484).
  4- اسكندر دلدم، من و فرح پهلوي، (تهران: نشر به آفرين،1380، چاپ دوم،) ج دوم، ص567.
  5- فردوست، همان، ص509.
  6- دلدم، همان، ص567
  7- آرشيو اسناد مركز اسناد انقلاب اسلامي، شماره بازيابي 254، ص25.
  8- مليحه خسروداد، تورج انصاري، محمدعلي باتمانقليچ، خاطرات تاج الملوك (همسر اول رضاشاه و مادر محمد رضاشاه)، (تهران: انتشارات به آفرين،1380، چاپ اول،)، ص437.
  9- همان، صص438-437.
  10- فردوست، همان، ج2، ص509.
  11- غلامرضا مصور رحماني، خاطرات سياسي و نظامي، (تهران: انتشارات مؤسسه خدمات فرهنگي رسا،1366، چاپ اول،)ص30.
  12- فردوست، همان، ص509.
  13- باقر عاقلی، روز شمار تاریخ ایران از مشروطه تا انقلاب اسلامی، (تهران: نشر گفتار،1376، چاپ پنجم،)، ج2، صص255-183-144-117-81.
  14- فردوست، همان، ص 509.
  15- مظفر شاهدي، ساواك سازمان اطلاعات و امنیت کشور1357- 1335، (تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1386، چاپ اول)، ص83.
  16- اسد الله علم، يادداشت هاي علم، به كوشش علينقي عاليخاني، (تهران: كتابسرا، 1377، چاپ اول)، ج2، ص 104.
  17-  شاهدي، ساواك، صص86و84.
  28- د، اميني، تاريخ دو هزار پانصد ساله پليس ايران، (تهران: بي نا، بي تا، چاپ اول،)، صص 164-160.
  29- علي اميني به روايت اسناد ساواك، (تهران: مركز بررسي اسناد تاريخي  1379،چاپ اول )، ج3 ، بخش اول، ص 102.
  20- مظفر شاهدي، ساواك، صص 87-86.
  21- آرشيو اسناد مركز اسناد انقلاب اسلامي، ش بازيابي 254،ص 27.
  22- آرشيو اسناد مركز اسناد انقلاب اسلامي، ش بازيابي 254، ص 28.
  23- محمد حسن رجبي، زندگينامه سياسي امام خميني، (تهران: كتابخانه ملي جمهوري ايران،1371)، صص193-191.
  24- تقي نجاري راد، ساواك و نقش آن در تحولات داخلي رژيم شاه، (تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1378، چاپ اول)، ص175.
  25- قيام 15 خرداد به روايت اسناد ساواك (زمینه ها)، (تهران: مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1378، چاپ اول)، ج1، صص269-268.
  26- همان، ص275.
  27- همان، ص 272.
  28- علي اكبر مسعودي خميني، خاطرات آيت اله مسعودي خميني، به كوشش جواد امامي، (تهران: مركز اسناد انقلاب اسلامي،1381، چاپ اول)، صص 191-188.
  29- تقي نجاري راد، ص175.
  30- حجت الاسلام محمد تقي فلسفي به روايت اسناد ساواك، (تهران: مركز بررسي اسناد تاريخي،1378،چاپ اول)، ص127.
  31-علي دواني، نهضت روحانيون، (بي جا: بنياد فرهنگي امام رضا(ع)، بي تا، چاپ اول)، ج3،صص32-31.
  32- حميد روحاني، نهضت امام خميني، (تهران: راه امام، 1360، چاپ يازدهم)، ج1،صص172-168.
  33- علي دواني، نهضت روحانيون، ص32.
  34- مظفرشاهدي، مردي براي تمام فصول؛ اسدالله علم و سلطنت محمدرضا شاه پهلوی، (تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی، 1379،  چ اول)، صص414-412.
  35- مسعود بهنود، از سيد ضيا تا بختيار؛ دولت های ایران از اسفند 1299 تا بهمن 1357، (تهران: جاویدان، 1374، چ6)، ص481.
  36- مهدي عراقي، ناگفته ها، خاطرات حاج مهدي عراقي، به كوشش محمود مقدسي و ديگران، (تهران: رسا، 1370، چاپ اول)، صص 155-152.
  37- عباسعلي عميد زنجاني، انقلاب اسلامي و ريشه هاي آن، (تهران: نشر كتاب سياسي، 1367، چاپ اول)، صص452-451.
  38- تقي نجاري راد، همان، صص 178-177.
  39- مسعود بهنود، همان، ص482.
  40- عباسعلي عميد زنجاني، همان، صص452-451.
  41- حميد روحاني، نهضت امام خميني، ص 269.
  42- محمدعلي سفري، قلم و سياست؛ از کودتای 28مرداد تا ترور منصور، (تهران: نشر نامک، 1373، چ اول)، ج2، ص 626.
  43- مظفرشاهدي، ساواك، ص318.
  44- تقي نجاري راد، ساواك، ص 178.
 45- محسن مبصر، نقدي بر خاطرات ارتشبد سابق حسين فردوست، به كوشش افشين مبصر، (آمريكا: نشر كتاب،1996)، ص371.
 46- تقي نجاري راد، همان ص178.
 47- بهنود، همان، ص 487.
 48- همان، ص 488.
 49- همانجا.
 50- قيام 15 خرداد به روايت اسناد ساواك، ج1، ص 522.
  51- محمدعلي سفري، قلم و سياست، همان، ج2، ص733.
  52- قيام 15 خرداد به روايت اسناد ساواك(فيضيه)، (تهران: مركز بررسي اسناد تاريخي، 1378، چاپ اول)، ج2، ص193.
  53- شاهدي، ساواك، ص323.
  54- بهنود، همان، ص 488.
  55-آرشيواسناد مركز اسناد انقلاب اسلامي، ش بازيابي 112، صص36-35.
  56- مسعود بهنود، همان 488.
  57-آرشيواسناد مركز اسناد انقلاب اسلامي، ش بازيابي113، ص 278-276.
  58-سیر مبارزات امام خمینی در آینه اسناد  به روایت ساواک، نهضت امام خمینی تا قیام 15 خرداد1342، (تهران: موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س)، 1386، چ اول)، ص397.
  59- محسن مبصر، همان ،ص 372.
  60- همان، صص 375-374.
  61-  همانجا.
  62- مسعود بهنود، همان، ص 489-488.
  63- محمود طلوعي، بازيگران عصر پهلوي از فروغي تا فردوست، (تهران: نشر علم، 1374، چاپ سوم)، ج1، ص 469.
  64-  شاهدي، ساواك، ص 329.
  65- شاهدي، مردي براي تمام فصول، صص244-243.
  66- محسن مبصر، همان، ص385.
  67-  شاهدي، مردی برای تمام فصول، صص244-243.
  68- محمود طلوعي، بازيگران عصر پهلوي، ج1، ص 470.
  69- حسين فردوست، همان، ج1، صص511-510.
  70-  طلوعي، همانجا.
  71-  شاهدي، مردي براي تمام فصول، ص 244.
  72- طلوعي، همان، ج1، ص470. اسدالله علم، يادداشتهاي علم، به کوشش علینقی عالیخانی، (تهران: نشر كتابسرا، 1371، چاپ اول)، ج1، صص49-48.
  73- شاهدي، همان، ص 244. اسدالله علم، يادداشتهاي علم، صص49-48.
  74- سیر مبارزات امام خمینی در آینه اسناد به روایت ساواک، امام، رجال، گروههای سیاسی و اجتماعی، خانواده، منسوبین و بیت امام(4)، (تهران: موسسه تنظیم نشر وآثار امام خمینی(س)، 1386، چ اول)، ج12، ص92-91.
  75- شاهدی، همان، ص244، يادداشتهاي علم، ج3، ص 276.
  76- حسين فردوست، همان، ج1، صص515-514.
  77- روزنامه اطلاعات، 16خرداد42، شماره 11108، ص1.
  78- محمد علي سفري، قلم و سياست، ج2، ص 535.
  79- روزنامه اطلاعات، 16 خرداد42، ش 11108، ص1.
  80- باقر عاقلي، روز شمار تاريخ ايران از مشروطه تا انقلاب اسلامي،ج2،ص156. روزنامه اطلاعات، ش 11108،ص1
  81- آرشيو اسناد مركز اسناد انقلاب اسلامي، ش بازيابي 295، ص40.
  82- مظفر شاهدي، ساواك، ص 71.
  83- آرشيو اسناد مركز اسناد انقلاب اسلامي، ش بازيابي113، صص278-276.
  84- باقر عاقلي، همان، ص 156.
  85- جواد منصوري، تارخ قيام 15 خرداد به روايت اسناد، (تهران: مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1378، چاپ اول)، ج2، ص339. جام جم ، ايام، موسسه مطالعات تاريخ معاصر، ش31، 1386.
  86- روزنامه اطلاعات، 18 خرداد ماه 1342، ش 1109، صص 13و1.
  87-آرشیو اسناد مركز اسناد انقلاب اسلامي، ش بازيابي300، صص145-142.
  88- رحيم روحبخش، نقش بازار در قيام 15 خرداد، (تهران: مركز اسناد انقلاب اسلامي،1381، چاپ اول)، صص207-204.
  89- حميد روحاني، نهضت امام خميني، ج1، صص 568-566.
  90- مهدي عراقي، خاطرات مهدي عراقي، صص33-32.
  91-حميدروحاني، همان، ج1، صص499-498.
  92- همان، صص 501-500.
  93- همان، ص 216.
  94- فاطمه پاكروان، خاطرات، ترجمه اسماعيل سلامي، (تهران: انتشارات مهرانديش، 1378، چاپ اول)، صص27-26.
  95- فصلنامه 15 خرداد، س 6، ش27-26، 1376، صص195-191.
  96- علي دواني، نهضت روحانيون ايران، ج 4، صص222-219.
  97- آرشيو اسناد مركز اسناد انقلاب اسلامي، ش بازيابي 113، صص 333-329.
  98- قيام 15 خرداد به روايت اسناد ساواك(حصر)، (تهران: مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1380، چاپ اول)، ج4، صص 14-12.
  99-  دواني، نهضت روحانيون ايران، ج2، ص 181.
  100- همان، ج4، صص 188-187.
  101-  شاهدي، ساواك، ص 333.
  102- همان، ص 333.
  103- سیر مبارزات امام خمینی در آینه اسناد ساواک، امام و رژیم شاه (2)، (تهران: موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س)، 1386، چاپ اول)، ج16، ص250.
  104- جام جم، ايام، موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران، ش31، 1386.
  105-  شاهدي، همانجا .
  106- جام جم، همان، ش31. جواد منصوري، تاريخ 15 خرداد به روايت اسناد ساواك، ج2،صص339-336.
  107- جام جم، همان، ش31. آزاد مرد، شهيد حاج طيب رضايي به روايت اسناد ساواك، (تهران: مركز بررسي اسناد ساواك، 1378، چاپ اول)، ص 125.
  108- جواد منصوري، همانجا.
  109- آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي، ش بازيابي 120، صص 66-65.
  110- قيام 15 خرداد به روايت اسناد ساواك، ج4، ص 184.
  111-شاهدی، ساواک، ص۳۳۴.
  112-حميد روحاني، نهضت امام خميني، ج1، صص645-643.
  113- مهدي عراقي، نا گفته ها، صص200-199.
  114-شاهدي،‌ ساواك، ص335.
  115-جوادمنصوري، ‌سير تكويني انقلاب اسلامي، (تهران: وزارت امور خارجه مؤسسه چاپ و نشر، 1375، چاپ دوم)، ص207.
  116-امام خميني، صحيفه امام، ج 1،‌ صص418-415.
 117-علي اكبر محتشمي، خاطرات حجةالاسلام و المسلمين سيد علي اكبر محتشمي،‌ (تهران: حوزه هنري تبليغات اسلامي، ‌1376، چاپ اول)، صص383-382.
  118-غلامرضا نجاتي،  تاریخ سیاسی 25 ساله ایران از کودتا تا انقلاب، (تهران: انتشارات موسسه خدمات فرهنگی رسا، 1390، چ نهم)، ج 1، صص310-306.
  119-نجاتي، همان، ج1،‌ص311 .
120- همانجا.
121- محمود طلوعي، بازيگران عصر پهلوي، ج1، صص501.
122  - نجاتي، همان، ج1، ص311.
 123 - محمدعلي سفري، قلم وسياست از هویدا تا شریف امامی، ( تهران، نشر نامک، 1377، چاپ اول)، ج3، ص29. عبدالرضا هوشنگ مهدوي، سياست خارجي ايران در دوران پهلوي 1357-1300، (تهران: نشر البرز، 1375، چاپ سوم)، ص384.
 124 - سعيده لطفيان، ارتش و انقلاب اسلامي، (تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1380، چ اول)، ص343.
 125 - محمود طلوعي، همان، ج2، ص996. هوشنگ مهدوي، همان، ص 384.
 126 - نجاتي، همان، ج1، ص312.
 127 - محمدعلي سفري، قلم و سياست، ج3، ص 30.
 128 - نجاتي، همان، ج1، ص312.
 129 - مسعود بهنود، همان، ص 514.


پایگاه اطلاع رسانی 15 خرداد 42
 
تعداد بازدید: 7753



آرشیو مقالات

نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
تصویر امنیتی:

جدیدترین مطالب

پربازدیدها

© تمامی حقوق برای پایگاه اطلاع رسانی 15 خرداد 1342 محفوظ است.