مقالات

بررسی واقعه مدرسه‌ فیضیه قم در دوم فروردین 1342 و پیامدهای آن

بخش اول

فاطمه فرهمند

01 فروردين 1401


در واقعه مدرسه فیضیه قم، مأموران امنیتی به شرکت‌کنندگان در مراسم عزاداری سالروز شهادت امام صادق(ع) ـ (25 شوال 1381 ق) برابر با 2 فروردین 1342 حمله کردند و به ضرب و شتم طلاب پرداخته حجره‌های آنها را غارت کردند و ضمن آن به هتک آیت‌الله گلپایگانی پرداخته یکی از طلاب را به شهادت رساندند.

برای بررسی علل و عوامل ریشه‌های این اقدام از سوی هیئت حاکمه، باید به سیر تاریخی وقایع نهضت از لایحه انجمن‌ها‌ تا تحریم عیدنوروز توسط مراجع پرداخت. کارگزاران نظام در پی اصلاحات دستوری تحمیلی امریکا بر ایران با مانع بزرگی به‌نام روحانیت مواجه شدند. در زمان حیات آیت‌الله بروجردی، به‌علت تمرکز و اقتدار مرجعیت در ایشان، مدت زمانی اصلاحات مورد نظر آنها به تأخیر افتاد. چنانچه شاه در یکی از اظهارات خود به صراحت خاطرنشان نمود: «ما تا زمانی که او [آیت‌الله بروجردی] زنده بود، اصلاحات ارضی را به تأخیر انداختیم. چون می‌دانستیم که آن‌را تأیید نخواهد کرد»![1] اما رحلت ایشان در فروردین 1340 و پراکندگی مرجعیت در میان مراجع مقیم ایران، این توهّم را برای رژیم شاه ایجاد کرد که زمان اجرای اصلاحات مذکور فرا رسیده است و هیچ قدرتی توان مقابله با آنها را ندارد. اما شرایط به‌گونه‌ای دیگر رقم خورد. زیرا آنان بزودی خود را دچار چالشی عمیق با روحانیت یافتند. این چالش با پیشگامی مرجعیت سیاسی در عرصه مبارزه و به‌خصوص در ادامه آن با محوریت امام خمینی رهبری شد.

چنین به‌نظر می‌رسد که نیروهای مذهبی ایران در اواخر دهه 1330 و اوایل دهه 1340، میراث عظیمی از مبارزه و نقش‌آفرینی در عرصه سیاسی را تجربه کرده بودند. عناصر سه نِحله فکری مذهبی‌ها‌ در نهضت ملی کردن نفت؛ یعنی فداییان اسلام با دعوی برپایی حکومت اسلامی، آیت‌الله کاشانی با رویکردی عمل‌گرایانه و مصلحت‌اندیشانه و آیت‌الله بروجردی با دوری‌‌گزینی از عرصه سیاست، با افزایش اختناق بعد از کودتای 28 مرداد 1332 دچار سرخوردگی شده بود؛ اما همچون آتشی زیر خاکستر قاطعیت نواب، عمل‌گرایی کاشانی و اقتدار مرجعیت بروجردی را در قامت رهبری جدید انتظار می‌کشیدند. ظهور مرجعیت سیاسی و به‌خصوص پیشگامی امام خمینی در چالش میان حکومت و روحانیت، همان گم‌گشته این نیروهای سرگردان بود[2] که هر کدام در جهت آمال خود، گرد آن حلقه زده بودند. در جریان سه مرحله نخست نهضت یعنی مبارزه با لایحه انجمن‌ها‌، تحریم رفراندوم و تحریم عید، در تقابل با مناسبات رقیب متشکل شدند. در طی گذر از هر مرحله، سه جریان اصلی: مرجعیت سیاسی، روحانیت مبارز و بازاریان تهران به تعامل بیشتری دست یافتند که منجر به یارگیری از توده‌های مذهبی و در نتیجه گسترش دامنه مبارزه گردید. این قابلیت، رهبران جنبش را قادر ساخت که در جریان مبارزه با لایحه انجمن‌ها‌، هیئت حاکمه را به عقب‌نشینی وا داشته لایحه را لغو نمایند و در تحریم رفراندوم اصول شش‌گانه انقلاب سفید موفقیت‌ها‌یی به‌دست آورند آخرین مرحله این نهضت، تحریم عیدنوروز از سوی مراجع بود که آن نیز در شهرهایی نظیر تهران و قم با استقبال مواجه شد. این چنین بود که هیئت حاکمه در صدد انتقام از این شکست‌های پی در پی بر آمد و فاجعه مدرسه فیضیه قم رقم خورد. واکاوی این واقعه به شرح ذیل مورد بررسی قرار می‌گیرد.

1ـ دستورالعمل‌های امنیتی: واقعه مدرسه فیضیه در بطن تحریم عید نوروز قرار دارد. در این واقعه، مرجعیت به‌عنوان پیشگامان لغو لایحه، تحریم رفراندوم و عید مورد هدف قرار گرفتند. بنابر اسناد ساواک این برنامه، از پیش طراحی شده بود. براساس دستوالعملی از سوی حسن پاکروان ـ ریاست ساواک ـ در 28 اسفند 41 به کلیه ساواک‌ها، با اشاره به اینکه احتمال دارد وعاظ در مراسم سالروز رحلت امام صادق(ع) در دوم فروردین «مطالبی برخلاف مصالح کشور ایراد و اذهان عمومی را مشوب سازند» دستور اتخاذ پیش‌بینی‌های لازم از طریق: 1ـ برپایی «مجالس باشکوه‌تر در مخالفت با این‌گونه اظهارات تشکیل داد.» 2ـ به اعزام دستجاتی به مجالس وعاظ محرک اقدام شود که آنها «با ذکر صلوات مانع اظهارات نامناسب آنان شوند» 3ـ چنانچه از این تدابیر نتیجه مطلوب حاصل نشد‌ «برای تعقیب محرکین پس از کسب اجازه تلگرافی از مرکز برابر مقررات اقدام» نمایند.[3] این دستور دارای دو مهر خیلی محرمانه و دو مهر خیلی فوری می‌باشد که با توجه به اهمیت و فاصله اندک زمانی آن منظور شده است.

در معدود خاطرات موجود از سوی کارگزاران امنیتی شاه نیز کلیات این روش برخورد تأیید شده است. سپهبد محسن مبصر ـ معاون وقت شهربانی کل کشور ـ در خاطراتش می‌نویسد: در روزهای آخر سال 41 به سازمان‌های اطلاعاتی خبر رسید که طلاب قصد دارند در دوم فروردین 42 در مدرسه فیضیه گرد هم آیند و «در تظاهرات مخالفت با اصلاحات دولت شرکت کنند.» برای این منظور کمیسیون‌هایی تشکیل و تیمسار نصیری «طرح بسیار نابخردانه و کودکانه‌ای پیشنهاد کرد و آقای علم آن‌را پسندید.» طرح این بود که: «عده‌ای از سربازان گارد با لباس غیرنظامی در روزی که قرار بود در مدرسه فیضیه تظاهرات برپا شود به آنجا ریختند و با طلبه‌ها درگیر شدند و با آنها کتک‌کاری کردند» نامبرده پیام این عملیات را در یک جمله این‌گونه خلاصه کرده است: «اینک شاه مستقیماً به چالش [با] روحانیت آمده است.»[4] برای این منظور برهم زدن مجالس عزاداری سه مرجع: امام، آیت‌الله شریعتمداری و آیت‌الله گلپایگانی در دستور کار قرار گرفت.[5]

2ـ مأموریت اخلالگران در مجلس سوگواری منزل امام: امام خمینی با پیشگامی در نهضت و اتخاذ مواضع قاطع در مراحل پیشین نهضت، چنان محوریتی یافته بود که مأموریت نخست اخلالگران، بر هم زدن مجلس سوگواری منعقده در منزل ایشان، انتخاب شد. صرف نظر از موقعیت امام، سخنرانی شدید‌اللحن ایشان در روز 29 اسفند در مسجد اعظم قم و تأکید مجدد ایشان بر اعلام عزای ملی روز عیدنوروز، می‌توانست در این انتخاب مؤثر باشد. امام در این سخنرانی به طلاب توصیه کردند: «اگر واقعاً روحانی هستید، نترسید، خود را آماده کنید برای کشته شدن، برای زندان رفتن، برای سربازی رفتن، برای ضرب و شتم و اهانت.»[6] در فاصله کمتر از سه روز، این پیش‌بینی‌ها به وقوع پیوست.

روز بعد از این سخنرانی، یعنی اولین روز عیدنوروز، امام در منزل خود مراسم سوگواری برگزار نمود. به مناسبت تحریم عید و تقارن آن با شهادت امام صادق(ع)، سایر مراجع و علما نیز عزادار بوده مجالس عزاداری برپا داشته بودند. اما فرماندار قم در این روز در اقدامی انتقام جویانه، از بلندگوی فرمانداری، موسیقی شاد پخش کرد. این امر خشم عموم اهالی شهر را برانگیخت. یکی از وعاظ با دیدن این صحنه، به حضور امام شتافت و در جمع عزاداران بیت گفت: «مگر امشب، شب شهادت امام صادق نیست؟ این فرماندار هرزه حیا نمی‌کند؟»[7]

دوم فروردین و روز اصلی سوگواری فرا رسید. در این روز تعدادی از بازاریان مسجد شیخ علی تهران از جمله: حاج صادق امانی، حاج حسین مصدقی، قدیریان، عراقی و... به قم عزیمت نمودند و تا ظهر در مجلس عزاداری منزل امام حضور داشتند.[8] اخلالگران نیز همچون سایر مردم به مجلس عزاداری وارد شده در مکان‌های خاصی نشستند: «طولی نکشید که در میان صحبت‌های سخنران، یکی از آنها بلند گفت: «صلوات بفرستید»، حاضران متوجه موضوع شدند، امام از طریق سخنرانی پیام دادند: «غیر از سخنران، هر کس شعار بدهد. کنار دستی‌اش دهان او را بگیرد.»[9] اما اخلالگران به مأموریت خود ادامه دادند. این بار امام دستور داد. «درِ منزل را ببندند و هرکس خواست شعار بی‌جا بدهد محکم توی دهانش بزنید.»[10] اما این تهدید نیز کارساز نشد تا اینکه امام از طریق شیخ صادق خلخالی هشدار دادند. «اگر [اخلالگران] بخواهند کاری کنند. من به طرف صحن [حضرت معصومه (س)] حرکت می‌کنم و تکلیف خود را با این دستگاه روشن می‌کنم.»[11] آنان به ناچار سکوت پیشه کردند.

برخی از قصد اخلالگران مبنی بر قتل امام سخن گفته‌اند.[12] یکی از دست‌اندرکاران بیت امام نیز نقل کرده است: در صبح آن روز قریب پانصد نفر کماندو از ماشین‌هایی در سرپل نزدیک حرم پیاده شدند. ابتدا به مدرسه فیضیه رفتند، ولی‌‌ آنجا هنوز خبری نبود. سپس به‌طرف منزل امام حرکت کردند و در اتاق‌ها نشستند. «احتمال می‌رفت که آنها به شخص امام حمله کنند. ایشان برخاستند و از در دیگری خارج شدند و به منزل دیگری رفتند. سپس از طریق خلخالی، پیام تهدیدآمیز خود را اعلام کردند.»[13] در همین هنگام مأمور ساواک حاضر در آن مراسم در گزارش خود نوشت: «اجتماع منزل خمینی بدون هیچ‌گونه واقعه‌ای خاتمه یافت.»[14] یکی از طلاب حاضر در آن مجلس در خصوص علت سکوت و عقب‌نشینی اخلالگران می‌گوید: آنان به‌دنبال پیام تهدیدآ‌میز امام غافل‌گیر شدند زیرا فرمانده عملیات با مسئله غیرقابل پیش‌بینی مواجه گردید، ناچار دستور سکوت داد. البته موقعیت منزل امام نیز از لحاظ سوق‌الجیشی در کوچه پس کوچه‌های یخچال قاضی، برای درگیری مناسب نبود. زیرا طرفداران امام از طریق منازل و پشت‌بام‌ها آنها را تحت محاصره و مورد حمله قرار می‌دادند.[15]

3ـ اخلالگران در مجلس سوگواری مدرسه حجتیه (آیت‌الله شریعتمداری): اخلالگران بعد از ناکامی در اجرای مأموریت خود در منزل امام، روانه مجلس عزاداری در مدرسه حجتیه شدند که از سوی آیت‌الله شریعتمداری برپا شده بود. از معدود حاضران در آن مجلس که خاطراتی از خود به‌جای گذاشته‌اند، حجت‌الاسلام علی دوانی است. به گفته وی قریب ده، بیست‌ نفر از کماندوها با «هیکل‌های ورزیده و با لباس شخصی» در چهار گوشه مجلس نشستند. سپس در ضمن مداحی یکی از مداحان، ناگهان صلواتی فرستادند. وحشت مجلس را فرا گرفت. به‌گونه‌ای که ناچار شدند تعدادی از مجتهدان سالخورده حاضر در مراسم را به اتاق مقبره آیت‌الله حجت ببرند تا در صورت درگیری، آسیبی به آنها نرسد.[16] در همین هنگام یکی از پهلوانان قم به‌نام میری که در مجلس حاضر بود به طرف منبر آمد و در پای منبر به حالت ایستاده گفت:‌ «هر حرام‌زاده‌ای که بخواهد مجلس را به هم بزند با مشت من مواجه خواهد شد.» همین تهدید آنان را به سکوت وا داشت.[17] گفتنی است که برادران میری، مدیریت آن مراسم را به‌عهده گرفتند و چون ارتباطاتی نیز با شهربانی قم داشتند، توانستند از عهده اخلالگران برآیند.[18] البته تعداد اخلالگران حاضر در این مجلس نسبت به منزل امام کمتر بود.[19] چنین به‌نظر می‌رسد که حضور برادران میری در این مجلس و برخی تمهیدات لازم برای مقابله با اخلالگران، در پی اطلاع قبلی آیت‌الله شریعتمداری از توطئه مذکور بود که از طریق یکی از افسران ترک زبان مطلع از موضوع و به ‌واسطه یکی از طلاب، به اطلاع ایشان رسیده بود.[20]

4ـ اجرای مأموریت در مراسم مدرسه فیضیه قم: بنابر سنت معمول، مراجع تقلید، در ایام سوگواری نظیر سالروز شهادت امام صادق(ع)، مراسم محدودی در منازل و یا مدارس خود برگزار می‌کردند. اما آیت‌الله گلپایگانی این مجلس را در مدرسه فیضیه برپا می‌نمود. ایشان نیز گویا با عنایت به رویکرد سنتی در مواضع خود و مهم‌تر از آن اعتبار مراسم سوگواری امام صادق در جوار حرم حضرت معصومه (س)، تصور نمی‌کرد که با هجوم اخلالگران به مراسم مواجه شود. حتی هنگامی‌که از جانب امام[21] و آیت‌الله شریعتمداری[22] از احتمال توطئه و قصد دستگاه امنیتی برای آشوب در مجلس اطلاع یافت، به استخاره توسل جست و چون خوب آمد، مراسم را بر پا کرد.

نکته دیگر که شاید عزم دستگاه امنیتی را برای ایجاد اخلال در این مراسم جزم کرد، ناکامی آنها در دو مجلس قبلی بود. چنین به‌نظر می‌رسد که آنان برای اجرای این مأموریت به تدابیر تازه‌ای دست زدند، از جمله بر تعداد نیروهای خود افزوده ابزار ‌آلات و سلاح‌های سرد بیشتری برای درگیری با طلاب تهیه کردند و حتی «شانزده کامیون سرباز مسلح بیرون از مدرسه فیضیه»[23] به حال آماده باش مستقر کردند. آل طه واعظ قمی، سخنران آن مراسم نقل می‌کند: در بعد از ظهر دوم فروردین برای مجلس آیت‌الله گلپایگانی در مدرسه فیضیه دعوت شده بودم، هنگامی که عازم آنجا شدم، در آستانه ورود به مدرسه، کامیون‌هایی پر از سرباز در آن نزدیکی مشاهده کردم. وقتی نوبت سخنرانی من رسید، به محض ایراد چند جمله نخست، شخصی گفت: صلوات، جمعی نیز به‌دنبال آن، با صدای بلند صلوات فرستادند. بعد از اینکه این عمل چند بار تکرار شد. گفتم: آقایان صلوات خواستن را بگذارید به‌عهده من. در همین حال آیت‌الله گلپایگانی وارد شد و علی‌رغم اینکه برای احترام از ایشان باید می‌گفتم: صلوات،‌ ولی برای جلوگیری از اخلالگری، صلوات نخواستم. و به هر ترتیبی بود منبر را تمام کرده عازم مجلس دیگری شدم.[24]

بعد از آل طه، شیخ انصاری، دیگر واعظ قمی، به منبر رفت. ایشان بعد از خطبه منبر، به محض اینکه شروع به قرائت حدیثی از قول امام صادق(ع) کرد، قریب هفتاد نفر از یک سوی مجلس صلوات فرستادند، دوباره تا شروع کرد به صحبت، یک عده سی نفره دیگر از طرف دیگر مجلس صلوات فرستادند.[25] بعد از آن آقای انصاری با ذکر ضرب‌المثلی[26] به حاضران در مراسم فهماند که اینها برای اخلال به مراسم آمده‌اند. ایشان نیز به هر ترتیبی بود مجلس را اداره کرد و حتی اخلالگران قصد گرفتن میکروفون داشتند که موفق نشدند. لذا تقریباً با اتمام منبر شیخ انصاری، زد و خورد و درگیری را شروع کردند.[27] به گفته یکی از حاضران: چون یکی از اخلالگران فریاد زد: برای سلامتی شاهنشاه آریامهر صلوات، مردم به‌جوش آمدند و درگیری شروع شد.[28] برخی نیز ابتدا از درگیری ساختگی بین خود آنان خبر داده‌اند.[29] به محض شروع زد و خورد، تعدادی از جوانان، آیت‌الله گلپایگانی را به حجره‌ای برده از ایشان محافظت کردند[30]، اما عده‌ای از اخلالگران موفق به ورود به آن حجره شده و به ایشان هتک حرمت روا داشتند.[31] در این درگیری دو تن از خویشان محافظ ایشان، حجت‌الاسلام علوی و حجت‌الاسلام صافی مجروح شدند. هر چند به آیت‌الله صدمه‌ای نرسید، اما از دیدن آن صحنه‌ها و شکنجه روحی ناشی از آن، مدتی بستری شدند.[32]

به گفته‌ شاهدان این مراسم اخلالگران بعد از درگیری مصنوعی، ناگهان چوبهایی یک شکل و تراشیده شده از زیر لباس‌ها بیرون آورده به جان طلبه‌ها افتادند. به هر کس که می‌رسیدند می‌گفتند: بگو جاوید شاه، به طلبه‌ها سخت‌تر می‌گرفتند «عمامه‌اش را می‌کشیدند، قبایش را از تنش در می‌آوردند. به این بهانه که بگو جاوید شاه».[33] آنان از سرهنگ مولوی، رئیس ساواک قم دستور می‌گرفتند.[34] به‌دستور او افراد را زیر مشت و لگد گرفته کتک می‌زدند، به‌جز مردمی که از صحنه درگیری فرار کردند، برخی طلاب به حجره‌های طبقه دوم مدرسه پناه بردند و از آنجا با آجرهایی که از لبه دیوار می‌کندند به مقابله با اخلالگران پرداختند. اما مقاومت آنان چندان طول نکشید. زیرا بزودی اخلالگران خود را به طبقه دوم و از آنجا به پشت‌بام فیضیه رساندند و برخی طلبه‌ها را از همانجا به پایین پرتاب کردند. عده‌ای نیز در دو طرف مسیر درِ خروجی فیضیه به ردیف ایستاده هرکس که قصد فرار از مدرسه را داشت، مورد ضرب وشتم قرار می‌دادند.[35] مدرسه فیضیه به قتلگاه و میدان جنگ تبدیل شده بود.[36]

5ـ ماهیت اخلالگران: یادمانده‌های سپهبد مبصر حاکی است، اخلالگران از سربازان گارد شاهنشاهی انتخاب شدند. هر چند به آنان لباس غیر نظامی پوشاندند که به‌عنوان مردم عادی جلوه کنند، ولی سر اقدام غیرمنتظره‌ سربازان، ماهیت آنها را لو داد:‌ 1ـ پوشیدن کفش یک شکل سربازی 2ـ شعار دستجمعی جاوید شاه 3ـ به صف ایستادن منظم[37]. یکی از طلابی که بعد از واقعه دستگیر و به خدمت سربازی اعزام گردید. به‌نقل از نظامیانی که در آن عملیات حضور داشتند، آنها را «ترکیبی از گاردی‌ها، ساواکی‌ها و ارتشی‌ها» ذکر کرده است.[38] اما همگی آنها در این مأموریت «دستکش به‌دست بوده»[39] «چوب‌های تراشیده، مثل چماق به همراه داشتند.»[40]

حجت‌الاسلام علی دوانی از جمله طلابی بود که صبح روز بعد یعنی سوم فروردین در حین عبور از خیابانی در نزدیکی فیضیه دستگیر شد و شب اول بازداشت را در ساواک قم سپری کرد. وی خاطرنشان می‌سازد «چهل، پنجاه نفر هیکل‌های ورزیده» در آن شب در حیاط ساختمان ساواک به‌سر می‌بردند. هنگام استراحت، شب هنگام، آنها را در اتاق‌های آنجا تقسیم کردند که سه نفر از آنان، هم‌اتاقی دوانی شدند. هرکدام از آنها: «یک کلت با جلد چرمی، یک پنجه بوکس، زنجیر و یک چاقوی ضامن‌دار» به همراه داشتند. وی می‌گوید: «آنها را که دیدم به یاد فاجعه فیضیه افتادم.»[41]

6ـ ادامه مأموریت، قصد حمله اخلالگران به منزل امام: اخلالگران بعد از انجام مأموریت در مدرسه فیضیه، در صدد حمله به بیت امام برآمدند. مهدی عراقی و جمعی از بازاریان تهران که متوجه قصد آنان شدند، خود را زودتر به منزل ایشان رساندند، تا ضمن تشریح ماوقع، حفاظت از آنجا را به‌عهده بگیرند.[42] در این هنگام فراریان فیضیه همچون «لشکر شکست خورده» به منزل امام پناه می‌آوردند. امام آنان را دلداری می‌داد و اظهار می‌نمود: «حالا مبارزه ما جدی شده است[43]». شیخ محمد لواسانی یکی از این افراد، وقتی از خطر حمله اخلالگران آگاهی یافت، پیشنهاد داد درب‌های منزل امام را ببندند. امام از این سخن عصبانی شد و گفت: «الآن می‌روم حرم و حرف‌هایی که نزدم می‌زنم.» اما با صدای اذان مغرب و وقت اقامه نماز، ایشان به نماز ایستاد. بازاریان تهران که نگران جان امام بودند، از فرصت سود جسته درِ منزل را بستند و آن‌را از پشت‌ با لوله‌ای محکم کردند، بقیه نیز با تهیه چوب، کارد و دشنه در منازل اطراف مستقر شدند، تا اگر اخلالگران قصد تهاجم به منزل امام را کردند، با آنها مقابله کنند[44]. امام بعد از نماز، وقتی تأثر حاضران را دید، در مقام دلداری آنها برآمد و گفت: «هیچ نگران نباشید، این ماجرا به ضرر رژیم غاصب است... اینها مایه رسوایی این دولت است.»[45] در صحیفه امام نیز به نقل از ایشان نقل گردیده: «ترس و هراس را از خود دور کنید... پیشوایان بزرگ ما حوادثی چون روز عاشورا و شب یازدهم محرم را پشت سر گذاشته‌اند... عیب است برای کسانی ‌که ادعای پیروی از حضرت امیر و امام حسین را دارند، اما در برابر این نوع اعمال رسوا، خود را ببازند... ما پیروز شدیم.»[46]

به هرحال اخلالگران به‌دلایل نامعلومی از قصد حمله خود به منزل امام منصرف شدند. بازاریان تهران نیز با اطمینان خاطر از اینکه خطری جان امام را تهدید نمی‌کند به تهران برگشتند. آنان در مسیر، همه پلاکاردهایی را که همراه داشتند، از ماشین بیرون ریختند تا در صورت بازرسی پلیس، مشکلی پیش نیاید.[47] اما هنوز افرادی از اهالی قم برای حفاظت از امام، در منزل بودند. امام این کار را «حرام» اعلام کرد اما شیخ صادق خلخالی گفت «ما ماندن را واجب می‌دانیم»[48] از این‌رو آنان آن شب را در منزل آقا مصطفی مستقر شدند.[49] یکی از این افراد حجت‌الاسلام علی محمد یثربی بود.[50] صبح روز بعد بار دیگر، جمعی از یاران امام به منزل ایشان روی آوردند. ایشان به آنان توصیه کرد از مدرسه فیضیه دیدار کرده از مجروحین حادثه در بیمارستان‌ها عیادت نمایند «تا جنایات دستگاه را از نزدیک ببینند.»[51] ایشان ناراحت بود که «افسوس صدای ما به عالم نمی‌رسد».[52] اتخاذ چنین مواضعی، بیت امام را پناهگاه مردم کرده بود[53] چنانچه سیدیونس رودباری ـ تنها شهید واقعه فیضیه ـ را به آنجا آوردند. وی ابتدا مجروح شده بود. امام به پذیرایی از ایشان پرداخت، حتی حال او بهبود یافت اما چند روز بعد دچار سکته شده درگذشت.[54] در این ایام مراجع دیگر درِ منازل خود را بسته بودند.[55]

 

پی‌نوشت‌ها:

 

[1]. نراقی، احسان. از کاخ شاه تا زندان اوین، ترجمه سعید آذری، تهران، رسا، 1373، ص 27.

[2]. ابوالفضل توکلی بینا در خاطراتش نقل می‌کند که در جریان مراجعت از دیدار بازاریان تهران با امام خمینی در دوره مبارزه با لایحه انجمنها، عراقی به او گفت:‌ «این امام خمینی همان کسی است که ما می‌خواهیم». رک: خاطرات ابوالفضل توکلی بینا، تدوین:‌ محمود طاهر احمدی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1383، ص 34.

[3].منصوری، جواد، تاریخ قیام 15 خرداد به روایت اسناد، ج اول، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1377، سند شماره 124 /2.

[4]. کاظمینی، صفاء، «ارزیابی یادمانده‌های سپهبد مبصر از قیام 15 خرداد 42»، هفته‌نامه عصر ما، شماره 164، چهارشنبه 11 /3 /1379. تذکر این نکته لازم است که به‌دنبال چاپ و نشر خاطرات ارتشبد حسین فردوست، برخی مقامات امنیتی از جمله مبصر در صدد نقد آن کتاب و یا دفاع از خود برآمدند. او که در سالهای 1349 ـ 1343 ریاست شهربانی کل کشور را به‌عهده داشت، خاطرات خود را تحت عنوان «نقدی بر کتاب خاطرات ارتشبد سابق، حسین فردوست و گزیده‌هایی از یادمانده‌های نویسنده»‌ با مقدمه افشین مبصر ازسوی «انتشارات کتاب ایران در خارج از کشور» در سال 1996 در لندن به چاپ رساند. بخشهای پراکنده‌ای از این کتاب در نشریات ذیل آمده است: ماه‌نامه پیام امروز، شماره 20، سال دوم، مهر 1376، هفته نامه عصر ما، شماره 164.روزنامه کیهان ـ فروردین 1376.

[5]. هاشمی رفسنجانی، اکبر، دوران مبارزه، زیر نظر محسن هاشمی، تهران، دفتر نشر معارف انقلاب، 1376، ص 138.

[6]. صحیفه امام، ج 1، بیانات، پیامها، مصاحبه‌ها، احکام، اجازات شرعی و نامه‌های امام خمینی،‌ آبان 1343 ـ 1312، تهران، مؤسسه تنظیم ونشر آثار امام، صص 165 ـ 157.

[7]. خاطرات 15 خرداد، دفتر پنجم، به کوشش‌ علی باقری، تهران، دفتر ادبیات انقلاب اسلامی، 1376، ص 25، سخن ‌آیت‌الله محمد آل طه.

[8]. خاطرات حاج احمد قدیریان، به کوشش سیدحسین نبوی و محمدرضا سرابندی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1383، صص 84 ـ 83.

[9]. خاطرات 15 خرداد، دفتر پنجم، ص 113، (خاطرات نصرالله خاکی).

[10]. همان، دفتر اول، ص 32، (خاطرات حجت‌الاسلام عبدالکریم بی‌آزار شیرازی).

[11]. همان، دفتر پنجم، ص 301، (خاطرات حیدر میریونسی).

[12]. همان، دفتر اول، ص 99، (خاطرات حجت‌الاسلام علی دوانی).

[13]. خاطرات آیت‌الله علی‌اکبر مسعودی خمینی، به کوشش جواد امامی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1381، ص 250.

[14]. قیام 15 خرداد به روایت اسناد، ج 2: فیضیه، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، 1378، ص 24.

[15]. دوران مبارزه، ص 138.

[16].خاطرات 15 خرداد، دفتر اول، پیشین، صص 98 ـ 97، خاطرات حجت‌الاسلام علی دوانی.

[17]. نهضت روحانیون ایران، ج 3 و 4، ص 230.

[18]. دوران مبارزه، ص 138.

[19]. خاطرات 15 خرداد، دفتر اول، پیشین، ص 98، خاطرات حجت‌الاسلام علی دوانی.

[20]. «خاطرات حسن بهشتی». فصل‌نامه 15 خرداد، شماره 25، سال 6، بهار 1376، صص 278 ـ 277.

[21]. خاطرات آیت‌الله محمدعلی گرامی، به کوشش محمدرضا احمدی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1381، ص 235.

[22]. «خاطرات حسن بهشتی»، فصل‌نامه 15 خرداد، شماره 25، پیشین، ص 278.

[23]. خاطرات 15 خرداد، دفتر پنجم، ص 301، (خاطرات حیدرمیریونسی).

[24]. همان، ص 26، (خاطرات آیت‌الله محمد آل طه).

[25]. همان، ص 201، (خاطرات حجت‌الاسلام سیدمحمد کوثری).

[26]. ضرب‌المثل این است که؛ از شتری پرسیدند: از کجا می‌آیی ای فرخنده پی ـ گفت از حمام گرم کوی تو. گفتند از زانوی شسته تو پیداست. منظور واعظ این بود که، عزاداران واقعی مراسم می‌دانند که افرادی که صلوات می‌فرستند برای اخلالگری آمده‌اند.

[27]. خاطرات 15 خرداد، دفتر پنجم، صص 302 ـ 301، خاطرات حیدر میریونسی.

[28]. همان، ص 115، خاطرات نصرالله خاکی.

[29]. درگیری ساختگی به این ترتیب شروع شد که یکی از اخلالگران طلب صلوات کرد. یکی از آنان پاسخ داد: ساکت باش. آن‌دو با هم به زد وخورد پرداختند، سپس اخلالگران به طلاب حمله کردند.

[30]. خاطرت 15 خرداد، دفتر پنجم، ص 99، خاطرات حجت الاسلام عبدالحسین چهل اخترانی.

[31]. خاطرات آیت‌الله محمدعلی گرامی، صص 233 ـ 232.

[32]. نهضت روحانیون ایران، ج 3 و 4، صص 239 ـ 238.

[33]. خاطرات 15 خرداد، دفتر پنجم، ص 202، (حجت‌الاسلام محمد کوثری).

[34]. نهضت روحانیون ایران، ج 3 و 4، ص 236.

[35]. خاطرات 15 خرداد، دفتر پنجم، ص 99، (حجت‌الاسلام عبدالحسین چهل اخترانی).

[36]. خاطرات 15 خرداد، بازار، ص 198، (سخن محمود محتشمی‌پور).

[37]. «ارزیابی‌های سپهبد مبصر از قیام 15 خرداد»، هفته‌نامه عصر ما، شماره 164، مورخه 11 /3 /1379.

[38]. دوران مبارزه، ص 138.

[39]. خاطرات 15 خرداد، دفتر پنجم، ص 342، (حجت‌الاسلام محمد علی یثربی).

[40]. همان، ص 202، (حجت‌الاسلام محمد کوثری).

[41]. خاطرات 15 خرداد، دفتر اول، صص 101 ـ 100، (حجت‌الاسلام علی دوانی).

[42]. ناگفته‌ها (خاطرات شهید حاج مهدی عراقی)، تهران، رسا، 1370، صص 160 ـ 158.

[43]. دوران مبارزه، ص 139.

[44]. خاطرات 15 خرداد، بازار، ص 198، (خاطرات محمود محتشمی‌پور).

[45]. همان، دفتر اول، صص 34 ـ 33، (خاطرات حجت‌الاسلام عبدالکریم بی‌آزار شیرازی).

[46]. صحیفه امام، ج 1، ص 166.

[47]. خاطرات حاج احمد قدیریان، ص 85.

[48]. خاطرات آیت‌الله علی اکبر مسعودی خمینی، ص 253.

[49]. خاطرات 15 خرداد، بازار، ص 198، (خاطرات محمود محتشمی‌پور).

[50]. همان، ص 343، (خاطرات حجت‌الاسلام علی‌محمد یثربی).

[51]. صحیفه امام، ج 1، ص 167.

[52]. خاطرات 15 خرداد، بازار، ص 199، (خاطرات محمود محتشمی‌پور).

[53]. ناگفته‌ها، ص 162.

[54]. خاطرات آیت‌الله محمدعلی گرامی، ص 234.

[55]. خاطرات آیت‌الله علی‌اکبر مسعودی خمینی، ص 253.



 
تعداد بازدید: 1284



آرشیو مقالات

نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
تصویر امنیتی:

جدیدترین مطالب

پربازدیدها

© تمامی حقوق برای پایگاه اطلاع رسانی 15 خرداد 1342 محفوظ است.