خاطرات

روایت حجت‌الاسلام سیدعلی‌اکبر ابوترابی از حادثه فیضیه


03 تير 1404


«[روز دوم فروردین 1342] جریان مدرسه فیضیه پیش آمد. در مدرسه فیضیه، روز شهادت امام صادق(ع) اینها خون زیادی ریختند. صبح در مدرسه حجتیه برنامه‌ای بود به مناسبت شهادت آقا امام صادق(ع) که دیدیم یک عده صلوات‌های بی‌جایی می‌فرستند. چون مدرسه حجتیه مدیریتش با آقای شریعتمداری بود، دیگر بیشتر از حد صلوات پیش نرفت. ولی کاملاً محسوس بود که یک جمع خاصی در مجلس شرکت کرده‌اند. عصر همان روز در مدرسه فیضیه برنامه‌ای بودکه باز ما در آن شرکت داشتیم. حضرت آیت‌الله گلپایگانی هم تشریف آورده بودند و مرحوم آقای حاج انصاری، منبری مشهور قمی نیز منبر تشریف بردند. دیدیم همچون صبح یک عده شعار صلوات دادند. مرحوم حاج آقا انصاری دیدند که شعارهای صلوات بی‌جاست و قطع نمی‌شود. فرمودند دیگر کسی صلوات نفرستد که باز آنها ادامه دادند. بعد از شعار صلوات، برای شاه و ولیعهد شعار دادند که با دادن این شعار مردم متوجه شدند و با آنها برخورد کردند. آنها هم اسلحه کشیدند و باتوم و وسایلی که همراهشان داشتند به کار بردند. ولی چون جمعیت زیاد بود، مردم غلبه پیدا کردند و اینها را زدند. از مدرسه فیضیه فرار کردند و رفتند بیرون. آنها در بیرون با هماهنگی شهربانی و بقیه نیروها، خودشان را به پشت‌بام مدرسه رساندند و از بالا شروع به تیراندازی کردند.

تیراندازی از پشت‌بام مدرسه فیضیه باعث شد افرادی که داخل مدرسه آمادگی برخورد با اینها را پیدا کرده بودند و با چوب و آجر اینها را از مدرسه بیرون کرده بودند، مجبور شوند به داخل حجره‌ها پناه ببرند. ما هم داخل یکی از حجره‌های طبقه دوم مدرسه رفتیم. بعد اینها از پشت‌بام همراه با نیروهای سرباز زیادی ریختند داخل مدرسه. حجره‌ها را شکستند. حجره به حجره افراد را بیرون می‌آوردند و شدیداً می‌زدند. اگر کسی زنده می‌ماند، می‌کشیدند بیرون و می‌انداختند داخل ماشین که ببرند. اگر هم کسی این وسط از بین می‌رفت که خوب دیگر از بین می‌رفت. ولی کسی از دست اینها نجات پیدا نمی‌کرد. اگر هم به بیرون می‌رسید با بدن خونی و مجروح بود. ما بیست نفری داخل یک اتاق بودیم. اتاق را خیلی محکم از پشت بستیم. وقتی اینها به در اتاق حمله می‌کردند، پشت در را طوری نگه می‌داشتیم که هر چه ضربه می‌زدند، در باز نمی‌شد. صدایمان را هم در نمی‌آوردیم که فکر کنند کسی داخل اتاق نیست. فرصت اینکه دفاع بکنیم نبود. چون آنها زیاد بودند. هم پشت‌بام، هم داخل فیضیه و هم طبقه دوم بودند. تا ساعت ده شب داخل حجره طبقه دوم بودیم و در تاریکی توانستیم از پشت‌بام و رودخانه، از فیضیه خارج شویم.»

 

منبع: پاسیاد پسر خاک، زندگی‌نامه‌ و زمانه حجت‌الاسلام سیدعلی‌اکبر ابوترابی، محمد قبادی، تهران، سوره مهر، 1388، ص 58 و 59.



 
تعداد بازدید: 42



آرشیو خاطرات

نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
تصویر امنیتی:

جدیدترین مطالب

پربازدیدها

© تمامی حقوق برای پایگاه اطلاع رسانی 15 خرداد 1342 محفوظ است.