خاطرات

از این پول‌ها بردار

وقتی که امام را گرفتند، وظیفه ما خیلی سنگین‌تر شد. من به تهران آمدم و در جریان تیراندازی‌ها و سروصدای خیابان‌ها در مدرسه‌ مروی بودم.

روایت حجت‌الاسلام والمسلمین سیدعلی‌اکبر ابوترابی فرد از حادثه 15 خرداد 42

«روز فراموش نشدنی 15 خرداد، صبح زود ـ قبل از طلوع آفتاب ـ از خانه بیرون آمدم؛ به قصد تشرف به حرم حضرت فاطمه معصومه و بعد هم تهیه صبحانه. بعضی روزها می‌آمدم و نان سنگک تازه تهیه می‌کردم آن روز از خانه آمدم بیرون و تا شب برنگشتم.

خاطرات حجت‌الاسلام ابوترابی از شهید اندرزگو

«بعد از ترور [حسنعلی] منصور و دستگیری و محاکمه محمد بخارایی و حاج صادق امانی و دیگران، مرحوم حاج شیخ عباس در دادگاه غیاباً به اعدام محکوم شد.

شرکت در مزایده

«پس از ترور حسنعلی منصور و محاکمه در دادگاه محکوم به یک سال زندان و اخراج از کار دولتی یعنی راه‌آهن گردیدم.

فعالیت‌های سیاسی در مسجد و مدرسه شیخ عبدالحسین

«ما در مدرسه‌ شیخ عبدالحسین، به خصوص بعد از تبعید امام، [یکی از] کارهایی که می‌کردیم، پخش اعلامیه بود. یکی از مراکز مهم پخش اعلامیه، مدرسه‌ شیخ عبدالحسین بود. اصلاً افرادی حاضر بودند، این‌ها هر روز می‌آمدند این‌جا سر می‌زدند که آیا اعلامیه‌ تازه‌ای هست یا نیست. من یادم می‌آید یک دفعه فردی را پیدا کردم، لباسم را تغییر دادم برای پخش اعلامیه، با یک چمدان اعلامیه به تبریز رفتم. یکی از افرادی که اعلامیه‌ها را پخش می‌کرد، آقای بادامچی بود. آقای بادامچی در این‌جا تدریس می‌کرد، مدرسه درس ادبیات عرب بود...».

واکنش دانشجویان آلمانی و ایرانی به سفر شاه و فرح در آلمان

در خرداد سال 1346 (1967) شاه و فرح به طور رسمی به آلمان سفر کردند. در آن زمان، هنوز آلمانِ شرقی و آلمانِ غربی به هم نپیوسته بودند و شهر بُن پایتخت آلمان غربی بود. سفارت ایران نیز در شهر بُن قرار داشت. استقبال رسمی از شاه در شهر بُن به عمل آمد.

روایت حسین صاحبان‌پور از تعطیلی بازار اصفهان بعد از واقعة 15 خرداد

«وقتی که فهمیدیم، 15 خرداد، امام را دستگیر کردند، با عده‌ای از دوستان از جمله به برادر حسن حداد، که تراشکار است گفتم: چکار کنم؟ گفت: ببندید، پس ما با دوچرخه، دور شهر می‌گشتیم و به برادرها می‌گفتیم که، بیایید مسجد جارچی به این طریق، دویست تا سیصد نفر، جمع شدیم. آمدیم، اول بازار و شعار اولی را من دادم و همه همکاری کردند.

نقش مسجد آذربایجانی‌های بازار تهران در گرامیداشت شهدای تبریز

آقای خادم حسینی از کسانی است که در بیشتر جریان‌های مسجد آذربایجانی‌ها حضور داشت. وی از واقعه‌ آن روز مسجد چنین می‌گوید:

روایت شهید لاجوردی از چهارمین بار دستگیری‌اش

بار چهارم دستگیری که من را برده بودند، منوچهری از آخر راهرو پرسید که کی را آوردی؟ گفت: «پدر چریک‌ها را» گفت: «هان! اسدالله است.» معمولاً اسم کوچک زندانی را می‌گفتند تا متهم‌های دیگر متوجه نشوند چه کسی در اتاق بازجویی است. من هم بلافاصله با همان چشم‌های بسته گفتم که بله! آقای منوچهری، اسدالله لاجوردی! تا اگر شخص آشنایی هست متوجه شود. تا اسمم را گفتم، شروع کرد به دری‌وری گفتن.

ضرب و شتم جوان 18 ساله

من [حجت‌الاسلام والمسلمین محمدحسن اختری] در آن زمان 18 ـ 17 سال بیشتر نداشتم و چون همه کار را خودم به عهده گرفته بودم بیشتر در مظان اتهام قرار داشتم. رئیس ساواک سمنان سرهنگی بود به نام سرهنگ لحسایی. در زمان پیروزی انقلاب به مقام تیمساری رسیده بود و در رشت خدمت می‌کرد. گویا در آنجا انقلابیون او را گرفته بودند و تکه‌تکه کردند. من این خبر را در روزنامه‌ها خواندم.
1
...

جدیدترین مطالب

پربازدیدها

© تمامی حقوق برای پایگاه اطلاع رسانی 15 خرداد 1342 محفوظ است.