علیمحمد بشارتی
آقاى على محمد بشارتى، سال 1323 در جهرم به دنيا آمد. او كه همزمان با تحصيل وارد فعاليتهاى مبارزاتى عليه رژيم شاه شده بود، سال 1339 به دليل توزيع كتاب سرنوشت فلسطين يا كارنامه سياه استعمار توبيخ شد و در سال 1340 به علت سوزاندن عكس شاه بازداشت شد و شش روز در زندان به سر برد. وى سال 1344 به عنوان معلم به استخدام آموزش و پرورش قم درآمد و همزمان به تحصيل علوم حوزوى پرداخت.
بشارتى در سال 1352 توسط ساواك قم بازداشت شد و پس از مدتى به زندان اوين منتقل شد. او در دادگاه اول نظامى به دو سال حبس محكوم شده بود، اما با معرفى وى از سوى برخى از دستگير شدگان به ده سال زندان محكوم گرديد و تا شهريور سال 56 در زندان باقى ماند. او پس از انقلاب اسلامى در سپاه پاسداران انقلاب اسلامى، مجلس شوراى اسلامى، وزارت امور خارجه و وزارت كشور به فعاليت پرداخت.
اين گفتوگو در تاريخ چهارم مرداد 72 در محل وزارت امور خارجه انجام گرفته است.
اوضاع جهان در آستانه 15 خرداد 42
جا دارد كه ابعاد گوناگون قضيه 15 خرداد را از لحاظ اجتماعى، روانى، اقتصادى، سياست داخلى و خارجى مورد ارزيابى دقيق قرار دهيم. اگر نگاهى كوتاه به جهان در سالهاى بين كودتاى 28 مرداد 1332 تا 1340 بيندازيم، مىبينيم كه اين فاصله هشت ساله به اندازه يك قرن، حادثه دارد؛ حوادث بسيار عظيم و تكاندهنده و تعيين كننده در خارج يا داخل، در منطقه و يا بيرون منطقه رخ داد كه مسير سرنوشت ما را در همين سالها مشخص كرد.
در شرق دور، هواپيماهاى امريكايى در اوت 1945، روى شهر هيروشيما بمب اتمى انداختند و سه روز بعد در شهر ناكازاكى همين عمل را تكرار كردند كه اين بمبارانهاى اتمى موجب كشته شدن دست كم دويست هزار نفر و تسليم بىقيد و شرط ژاپن در برابر خواستههاى امريكا شد، اين اوج حوادثى است كه ما در شرق دور داريم. در اروپا هم با خودكشى آدلف هيتلر، رهبر رايش سوم و سقوط آلمان، حضور سياسى، اقتصادى و فرهنگى متفقين پيروز در جنگ دوم جهانى ـ امريكا، انگليس و روسيه ـ در نقاط مختلف دنيا آغاز شد، اين خلاصه تحولاتى است كه ما بعد از جنگ جهانى دوم داريم. از طرف ديگر اتحاد شوروى به رهبرى استالين كه او هم خودش را فاتح جنگ جهانى دوم مىدانست، به دست درازى بر كشورهاى اروپاى شرقى پرداخت و كشورها را يكى پس از ديگرى تحت عنوان «سوسياليسم» زير پرچم سوسياليستى اتحاد شوروى درآورد، به همين دليل، غربيها سازمان ناتو را در برابر تهاجم ارتش سرخ درست كردند. از اين تاريخ به بعد تا رهبرى گورباچف و فروپاشى اتحاد جماهير شوروى، جهان شاهد جنگ سرد بين بلوك شرق و غرب بود.
در آن سالها، تحولات شمال افريقا و خاورميانه هم در اوج خود بود. تحولات فكرى و مبارزات عميق مردمى كه بدون هيچ گونه انگيزه مادى به وقوع مىپيوست. آنهايى كه به غلط براى قيامهايى كه در كشورهاى منطقه اسلامى از قبيل الجزاير، مصر، يمن، ايران، پاكستان، عراق و سوريه به وقوع پيوست، ريشه اقتصادى قايل هستند و مىخواهند آن قيامها را به تحولات اتحاد جماهير شوروى منسوب كنند، راه اشتباهى رفتند. ارزيابى ريشهاى اين حركتها دقيقا نشان مىدهد كه در اين منطقه، انگيزههاى ملى مطرح بود و هر حركتى به نام «ملى» انجام مىشد.
اوضاع روحانيان در ايران پس از كودتاى 1299
پس از كودتاى سوم اسفند 1299 و سلطه بىقيد و شرط رضاشاه بر ايران، رفته رفته از قدرت و نفوذ روحانيان بر مملكت و سازمان اجرايى كشور كاسته شد. از اين تاريخ به بعد، روحانيان نفوذ ظاهرى خود را تا حد زيادى از دست دادند و در جلسات و انجمنهاى داخلى بدون اينكه آشكار شود، به سازماندهى و عضوگيرى پرداختند.
اوضاع روحانيان پس از شهريور 1320
در شهريور 1320 آنهايى كه رضاشاه را آورده بودند، تشخيص دادند كه بايد او را ببرند و پسرش محمدرضا را به تخت سلطنت بنشانند. خود محمدرضا هم در كتابى به نام مأموريت براى وطنم به اين موضوع اشاره كرد و نوشت: «متفقين تشخيص دادند كه من قدرت را به دست بگيرم.»، بنابراين در شهريور 1320، شاه از سوى طرفهاى پيروز در جنگ جهانى دوم بر اريكه قدرت تكيه زد، تا به عنوان قدرت مطلق بتواند از منافع غرب در منطقه پاسدارى كند. طبيعت زمان و شرايط اقتصادى و سياسى ايجاب مىكرد تا حركتهايى كه موجب شد رضاشاه به آن سرنوشت شوم مبتلا شود، ديگر با آن سرعت ادامه پيدا نكند، لذا وضعيتى به وجود آمد كه مىتوانيم نامش را «فضاى باز سياسى» بگذاريم. يك مقدار فشار از روى مردم برداشته شد، كه طبيعتا روحانيان هم توانستند از اين فرصت استفاده كنند. در اوج اين فضاى باز سياسى، روحانيت متبلور در نقش آيتاللّه كاشانى در قيام ملى شدن صنعت نفت ظاهر شد.
اوضاع روحانيان پس از كودتاى 28 مرداد 1332
پس از كودتاى امريكايى سال 32، مجددا نفوذ روحانيان كاهش يافت، از آن تاريخ به بعد، تمام كسانى كه به عنوان رئيس دولت به قدرت رسيدند، براى روحانيان نقش برجستهاى قايل نشدند. طبيعت كودتا اقتضا مىكرد كه تا مدتى همه را سركوب كنند و هر حركتى را كه مخالف منافع غرب و كودتا تشخيص دهند، با آن مبارزه كنند. پس از كودتا، رژيم در دو جبهه با مبارزان به مخالفت جدى پرداخت؛ در جبهه سياسى ـ نظامى با افراد نظامى كه به هر شكلى مخالف حكومت بودند، تحت عنوان طرفداران حزب توده، برخورد شديدى كرد، اين نظاميها يا اعدام شدند، يا به زندانى طولانى مدت محكوم شدند، يا بهطور كلى از كار بركنار شده، از دور خارج شدند، اما رژيم در جبهه روحانيان نمىتوانست به اين شكل عمل كند، آنها نمىتوانستند روحانيان را متهم كنند كه از احزاب چپ طرفدارى مىكنند. تنها اتهامى كه توسط شاه و همكارانش درباره روحانيان مطرح شد، «ارتجاع سياه» بود.
حوادث سالهاى 32 تا 35 نشان مىدهد كه در سالهاى اول و دوم كودتا، هر چند كه يك مبارزه جدى با حزب توده مىشود، ولى از آن پس مبارزه با حزب توده آرام آرام كاهش مىيابد و كمرنگ مىشود. در بعضى جاها دوباره حزب توده به قدرت برمىگردد و طرفداران حزب و عناصر و افرادى كه نقش برجستهاى داشتند، قدرت و مسئوليت مىگيرند، اما در مورد روحانيان وضع بهكلى دگرگون بود.
گروه روحانيان، چه آنهايى كه مبارزه را در دستور كارشان قرار داده بودند، چه آنهايى كه مبارزه مخفى مىكردند و يا كسانى كه سر سازش با دستگاه نداشتند، اما ميلى هم به مبارزه از خود نشان نمىدادند، همگى از سوى رژيم «ارتجاع سياه» ناميده مىشدند و با آنها مبارزه مىشد، دليل آن هم اين بود كه شاه، امريكا و انگليس به نقش برجسته روحانيان در طول تاريخ بهخوبى آگاه بودند؛ از تحريم تنباكو و فتواى تاريخى آيتاللّه ميرزاى شيرازى گرفته تا نهضت مشروطيت و حركت تاريخى آخوند خراسانى، آيتاللّه سيّدمحمد طباطبايى و سيّدعبداللّه بهبهانى، نقش تعيين كننده روحانيان در نهضتها بهخوبى روشن بود. آنها به اين نتيجه رسيده بودند كه بايستى با روحانيان مبارزه كنند تا هيچ نفوذ و پايگاهى براى ايشان در بين تودههاى مردم باقى نماند، شرايط ظاهرى هم همين را نشان مىداد، محيط ارعاب و وحشت و سكوت و سكون بعد از 28 مرداد، سركوب تمامى مخالفان و كوبيدن هر جنبدهاى، گوياى همين مطلب است.
فوت آيتاللّه بروجردى
شرايط خفقان وجود داشت تا اينكه در فروردين سال 1340 آيتاللّه بروجردى از دنيا رفت، شايد براى رژيم، هيچ حادثهاى شورانگيزتر و دلپذيرتر از فوت آيتاللّه بروجردى وجود نداشت. در سالهاى پس از كودتاى 32، شاه اگر چه مبارزه با اسلام و دين و مظاهر اسلامى را شعار خود قرار داده بود، اما به هر حال با مرجعيت شيعه و با حضور شخصيت برجستهاى مثل آيتاللّه بروجردى نمىتوانست نياتش را عملى سازد.
پس از درگذشت آيتاللّه بروجردى، شاه اعلام عزاى عمومى كرد و تجليل و تمجيد برجسته و كمسابقهاى نسبت به آن مرحوم به عمل آورد، طى اعلاميهاى مراتب فوت آيتاللّه بروجردى را به آيتاللّه العظمى حكيم به عنوان مرجعيت شيعه تسليت گفت، البته مقصود او از اين كار، اين بود كه مرجعيت روحانيان ايران را به خارج منتقل كند و مراجع ايران را در اذهان كمرنگ جلوه دهد، تا مبادا يك نفر در مرجعيت عام پيدا بشود كه پنجه در پنجه او بيندازد، اما آيتاللّه حكيم هشيار و آگاه بود، در ضمن پاسخ به تلگراف تسليت شاه، اضافه كرد كه در ايران هم مرجعيت و مراجع بزرگوار وجود دارند!
درگذشت آيتاللّه كاشانى
در اسفند 1340، آيتاللّه كاشانى، روحانى برجسته و سياسى و يكى از رهبران بيدار و هشيار نهضت ملى شدن صنعت نفت در ايران، بعد از سالها بيمارى و گوشهنشينى درگذشت، او سياستش عين ديانت و ديانتش عين سياست بود. پس از سالهاى كودتا، اتهاماتى به او وارد كردند كه اگر چه اين اتهامات از سوى دشمنان آيتاللّه كاشانى شايع مىشد، ولى دقيقا توسط ساواك و دربار و دولت انگلستان هدايت مىشد. با اين اتهامات او را از صحنه خارج كردند و در آخر عمر، تنها اسمى از او باقى مانده بود كه با فوت او در اسفند 1340 آن هم از بين رفت.
به اين ترتيب به ظاهر، همه چيز بر وفق مراد رژيم بود و راه را براى اجراى برنامههاى از پيش تعيين شده، آماده شده بود.
پيدايش و شكلگيرى نهضت امام خمينى
در فاصله زمانى كودتا تا فوت آيتاللّه بروجردى به صورت جسته، گريخته و آهسته آهسته نام شخصيت برجستهاى در ذهن و زبان، در مذاكرات و در زير اطلاعيهها و اعلاميهها قرار مىگيرد كه بعدها اين اسم، زيباترين و شكوهمندترين و مؤثرترين اسم در تاريخ مبارزات مردم ايران، مردم منطقه و بلكه مردم تمام دنيا مىشود، آن هم نام آيتاللّهالعظمى خمينى است. اين مرجع بزرگ، اين مرد بيدار، اين روحانى هشيار، اين مرد دين و سياست و اين مرد برجسته الهى و حوزهاى همه مشكلات كشور را در سالهاى قبل از كودتاى 32 و بعد از آن بهخوبى تجربه كرده بود. قبل از كودتا، اشكالات ملى شدن نفت را بارها به آيتاللّه كاشانى تذكر داده بود و مسائلى را كه موجب سقوط نسبى روحانيان و عقبنشينى تاكتيكى روحانيان شده بود، گوشزد كرده بودند.
حضرت امام همه اطلاعات را در دست داشتند و متوجه مسائل سياسى مملكت بودند، دنبال فرصتى مىگشتند تا اين مسائل را به اطلاع مردم برسانند. از آن طرف رژيم هم مترصد بود كه پس از فوت آيتاللّه بروجردى، با روحانيان تصفيه حساب بكند.
رژيم علىرغم مشكلات زيادى كه مردم تحمل كرده بودند، در وضعيت قحطى و كمبود به نام اصلاحات ارضى، كمبودهاى عمدى به وجود آورده و با زراعت و كشاورزى مردم به مبارزه برخاسته بود. زير عنوان «ملى شدن جنگلها و مراتع» با دامدارى مبارزه و كشاورزى را نابود مىكرد تا مملكت هميشه محتاج و نيازمند غرب باشد. زير عنوان «آزاد شدن زنها» مىخواست آن حجب و حيايى كه بين زنان و مردان وجود داشت، از بين ببرد و زنها را تحت عنوان «آزادى» به بىبند و بارى بكشاند. زير عنوان «سهيم شدن كارگران در سود كارخانهها» با صنايع و كار در مملكت مبارزه مىكرد. يك ارزيابى دقيق از لايحه اصلاحات ارضى و لوايح ششگانه بهخوبى نشان مىدهد كه هيچ يك از اين شعارها، پايه و اساس صحيحى نداشت.
حادثه مدرسه فيضيه
در اين سالها كه سالهاى پررنج و گداز و پرحادثه مردم ايران است و هر لحظه، صفحاتى عظيم از تاريخ اين مملكت ساخته مىشود، دوم فروردين سال 1342 فرا رسيد، در اين روز كه همزمان با شهادت امام جعفر صادق عليهالسلام بود، در مدرسه فيضيه قم مراسم سوگوارى برپا شد. در آنجا ابتدا آقاى آلطه يكى از روحانيان مبارز و سپس آقاى حاج انصارى قمى سخنرانى كردند. نيروهاى پليس و ساواك با سلاح سرد و گرم به جان طلبهها و مردم افتادند و تعداد زيادى را شهيد و عدهاى را هم مجروح كردند. هدف شاه از اين سركوب چه بود؟ او مىخواست قدرت خود را بيش از گذشته نشان داده، همچنين جدى بودن اهدافش را به رخ مردم بكشاند.
پس از اين رويداد، اگر چه صدها اعلاميه در اعتراض به اين جريان صادر شد، اما محكمترين و قوىترين اعلاميهها از سوى آيتاللّه خمينى صادر گرديد؛ اعلاميه ايشان با اين عنوان شروع مىشد: «بسماللّه الرحمن الرحيم، حمله سربازان مسلح با لباس مبدل و حال غيرعادى به مركز روحانيت، هجوم مغول را تجديد كرد...». و بدين ترتيب، امام به جنگ شاه رفت، اين اعلاميه ايشان در آن روز به عنوان زيباترين و جالبترين و دلپذيرترين متاع در دستهاى مردم مىگشت. در اجتماعات داخلى روحانيان، بين مذهبيها و محافل اسلامى، از بيست و پنجم شوال تا ماه محرم، حدود دو ماه همه جا صحبت از امام و اعلاميه ايشان بود. امام چون شخصيتى شجاع و دلير بودند، در اين مدت هم در منزل خودشان به عناوين مختلف براى مردم سخنرانى مىكردند. آنهايى كه در قضيه مدرسه فيضيه اذيت و آزار ديده بودند، يا مجروح شده بودند، همچنين خانواده شهداى اين حادثه از هر منطقه و شهرى به سوى منزل ايشان روان مىشدند، در آنجا امام، حضورى براى مردم سخن مىگفت و از آنان دلجويى مىكرد.
پس از اين حادثه، بعضى از مسئولان آن زمان مانند فرماندار قم نزد مراجع رفته، براى توجيه قضيه مىگفتند كه همه اين اعمال به دستور شاه انجام شده است، امام از همين فرصت استفاده كرده و همين موضوع را به مردم اعلام كردند؛ حتى در اطلاعيهاى كه به دست مردم رسيد، فرمودند: «آمدند و به من گفتند كه اين كار توسط شاه انجام مىشده است.»، مقصود حضرت امام اين بود كه هدف را خود شاه قرار دهد.
به هر حال هوشيارى و شجاعت حضرت امام، ايشان را در رأس امور قرار داد، ايشان نه تنها مرجعيت عام، بلكه رهبرى مبارزه را هم به عهده گرفتند.
محرّم سال 1342
در دهه اول محرّم آن سال، نيروهاى مذهبى بسيج شدند. مردم، مبارزان، روحانيان، اهل منبر و سخنرانان با تاكتيك افشاى محتاطانه رژيم در منابر تا تاسوعا و عاشورا كه روزهاى اوج قيام محرّم است، به كار خود ادامه دادند. در روزهاى تاسوعا و عاشورا، يك مرتبه هجوم گسترده و وسيعى توسط روحانيان، عليه شاه انجام شد، اين مبارزات، شاه را گيج و مبهوت كرد. او مىپنداشت كه موفق شده، جامعهاى به وجود آورد كه در آن زن به شوهر و شوهر به زن خودش اعتماد نداشته باشد و اين طور تلقين شده بود كه حتما يكى از اينها عضو ساواك است، ولى وقوع اين حادثه نشان داد كه اين طور نيست.
قيام 15 خرداد، دوازدهم محرّم
قيام 15 خرداد 1342، نقطه عطف مبارزات مردم ايران است. اوج مبارزهاى كه از هفتم محرّم شروع شده بود، به تاسوعا و عاشورا و يازدهم محرّم انجاميد. روز دوازدهم، قيام يكپارچه مردم كه تحت عنوان عزادارى و در حقيقت مبارزه عليه رژيم بود، توسط شاه به خاك و خون كشيده مىشود.
تحليل من درباره رويداد 15 خرداد، اين است كه بعد از حادثه، دو حركت اساسى مشاهده مىشود: يكى حركتى بود كه توسط شاه انجام شد، او مىخواست با اين قيام همان برخوردى را بكند كه پس از كودتاى سال 32 انجام داد. پيش از اين گفتم كه در كودتاى 32، شاه فرصتى پيدا كرد تا همه چيز را نابود كند و افراد مؤثر در نهضت را سركوب نمايد، در اين مورد هم شاه مبارزه جدى و بىامان با عوامل و علاقهمندان 15 خرداد را در دستور كارش قرار داد. دوم، حركتى بود كه از سوى رهبرى انقلاب انجام گرفت، ايشان كه در ضمن مرجع اسلام و مسلمين بودند، تا آخر مركز و مبدأ حركتشان را قيام 15 خرداد قرار دادند. جنبش 15 خرداد، هميشه ماهيت الهى و مردمى خود را حفظ كرد، حركتى كه تمام عوامل آن، عناصر گمنام و بىنام و نشان بودند، افرادى كه صرفا خدا، رسول و امام حسين عليهالسلام را در فكر و ذهن و انديشه داشتند. اين قيام به دستور اسلام و با رهبرى حضرت امام و روحانيان در شرايطى انجام شد كه بسيارى از انديشمندان و مبارزان قديمى مخالف اين حركت بودند.
بعد از حيات ائمه اطهار، هيچ حركتى پرشكوهتر از 15 خرداد در تاريخ مبارزات مشاهده نشده است. در هر حركتى انگيزههاى ملى، اجتماعى يا اقتصادى وجود داشته است، ولى حركت پرشكوه 15 خرداد، كاملاً يك دست و بدون غل و غش بود. بعدها روشن شد كه چرا امام روى قيام 15 خرداد آن همه تأكيد داشتند و آن همه سرمايهگذارى مىكردند؛ چون خدا، محور حركت و مردم عوامل تشكيل دهنده آن و روحانيان در رأس قيام بودند. سه عنصر خدا، روحانيان و مردم اركان سه گانه اين نهضت بهشمار مىآمدند، در حالى كه ما در ساير حركتها، حضور اين سه ركن را مشاهده نمىكنيم.
امام بعد از واقعه 15 خرداد فرصتى به دست آوردند و بهطور جدى مبارزه با شخص شاه را در دستور كار خودشان قرار دادند، شاه به ستوه آمده بود، چه كارى مىتوانست بكند؟ امام را دستگير و محاكمه مىكرد؟ اين كار طبق قانون اساسى مقدور نبود، هر چند كه او به قانون اساسى اعتنايى نداشت و فقط به بخشهايى از اصول قانون اساسى استناد مىكرد كه در تثبيت نظام شاهنشاهى مؤثر بود. از اين به بعد شاهد يك رويارويى هستيم؛ رودررويى بين شاه و همه عوامل ضدارزشى، از يك سو و آيتاللّه العظمى خمينى با عوامل ارزشى خود از سوى ديگر، مبارزه بر ضد شاه در حالى ادامه داشت كه در شرايط پس از كودتاى 32 هيچكس جرئت نمىكرد كه اسم شاه را علنى و بدون عنوان به كار ببرد. شاه كه در سالهاى اول حكومت خود عنصر كماراده و بىكفايتى بود، بعد از كودتاى سال 32 زمينه را براى تحكيم پايههاى حكومت خود آماده ديد، ولى پس از واقعه 15 خرداد، آيتاللّه خمينى را در مبارزهاى جدى با خود، رودررو ديد كه پايههاى حكومتش را متزلزل كرده است. شاه، مبارزات دانشجويى را سركوب مىكرد، اما نه به آن شدتى كه با مبارزان 15 خرداد برخورد كرد، همچنين او با حركتهايى كه در ارتش وجود داشت، بىامان مبارزه مىكرد و به آنها اتهاماتى از قبيل «چپى»، «كمونيست» و يا عضويت در حزب توده مىزد، او همچنين با حركتهاى كارگرى بهشدت مبارزه مىكرد، اما هرگز مشاهده نشد كه با هيچ يك از اين جريانات، بهشدتى كه با حركتهاى جناح روحانيان مبارزه مىشد، برخورد كرده باشد. شاه با راهنمايى كارشناسان غربى كه در اختيار داشت، مبارزه با روحانيان را در دستور كار خود قرار داد، به همين دليل سركوب قيام 15 خرداد براى شاه در اولويت قرار گرفت. در سالروز 15 خرداد هر سال، شاه با خاطرات تلخى كه از آن حادثه داشت، به اتهامات تازهاى برضد روحانيان دست مىزد و تمامى نيروهايش را به كار مىگرفت تا در آن روز هيچ حركتى انجام نشود. از سوى ديگر، روحانيان تمام تلاش خود را به كار مىبستند كه در سالروزهاى 15 خرداد، خاطرات اين قيام را زنده نگه دارد. مقابله حضرت امام با شاه كه مىتوان آن را به دو حركت الهى و ضدالهى، دو حركت موسوى و فرعونى تعبير كرد، و مىتوان گفت كه هر دو براى ادامه اين مقابله تعصب داشتند، سرانجام در 22 بهمن 57 به نتيجه رسيد، بعد از پانزده سال نتيجه اين قيام به شكست كامل و استراتژيك غرب در منطقه و كشور، فرار شاه و پيروزى مردم به رهبرى حضرت امام خمينى انجاميد. با نظر اجمالى به اين حركت كه بايد زنجيروار تعقيب شود، مىبينيم كه قيام 15 خرداد نه تنها به پيروزى انقلاب اسلامى در 22 بهمن 57 انجاميد، بلكه به عنوان ريشه، پايه و اصل پيروزى انقلاب اسلامى در تمام جهان تبديل شد.
اركان پيروزى انقلاب اسلامى
از دلايلى كه مىتوان براى پيروزى انقلاب اسلامى برشمرد؛ بايد به حضور مردم، رهبرى روحانيان، نيات بىغل و غش مردم براى جلب رضايت خداوند، اجراى احكام خداوند و عمل به وظيفه اشاره كرد. سه ركن قيام 15 خرداد يعنى خدا، روحانيان و مردم تا پيروزى انقلاب در 22 بهمن 57 كارساز بود، اين اركان براى شناختن و تجزيه و تحليل افراد، گروهها و جريانات انقلاب بسيار مفيد بود، براى مثال بعضى از گروههاى سياسى مسلح و غيرمعتقد به اسلام، در سالهاى پس از پيروزى انقلاب، بيشتر از ظرفيت خودشان از انقلاب توقع داشتند، در اين مورد امام جملهاى بيان كردند كه بعدها افراد زيادى به اين بيان امام ايراد گرفتند، امام فرمودند كه شما در پيروزى انقلاب، نقشى نداشتيد، برخى در پاسخ مىگفتند كه افرادى از اين گروهها با ما در زندان بودند، چرا امام چنين حرفى مىزنند؟ جواب اين بود كه شما در، مبارزه بوديد و در زندان بوديد و شكنجه شديد، اما هدف شما، پيروزى مردم متأثر از اسلام نبود، حركت شما مبارزه بر ضدرژيم بود، اما در دستور كار شما تشكيل حكومت اسلامى وجود نداشت.
تئورى حكومت اسلامى
امام خمينى از ابتداى نهضت تا پيروزى انقلاب بر اين نكته كه هدف ما تشكيل حكومت اسلامى است، تأكيد داشتند. امام در سالهاى 42 تا 57 در سخنرانيها و اعلاميهها و نوارهاى درسشان كه با عنوان ولايت فقيه و حكومت اسلامى در ايران به صورت كتاب چاپ شد، تئورى حكومت اسلامى را كاملاً شرح و توصيف كردند، اين توصيف امام بسيار مشخص و زيباست: «اگر حوض، كرم زده باشد، چنانچه شما بخواهيد كرمهايش را بگيريد، فايده ندارد. ده تا كرم بگيريد، ده تا كرم ديگر به وجود مىآيد، بايد آب حوض را عوض كنيد.».
بعضى از افراد خدمت امام مىرفتند و مىگفتند: «آقا! نمىشود با شاه مبارزه كرد، شما بياييد به مسائل ديگر توجه كنيد، از رژيم بخواهيد كه مثلاً بىحجابى را از بين ببرد، يا موسيقى راديو و تلويزيون را محدود كند.»، امام مىخنديدند و مىگفتند: «رژيم پايههايش بر فساد است، يك حكومت ضداسلامى زمانى پايدار است كه پايههايش بر مسائل ضداسلامى باشد. شما بايد حكومت را در دست بگيريد.».
خلاصه اين كه حكومت اسلامى امروز در دنيا به عنوان قدرتمندترين حكومتها و مؤثرترين و مبارزترين حكومتها شناخته شده است. به قول بيل كلينتون، رئيسجمهورى امريكا كه در مصاحبه با CNN گفت: «ما تمام قدرتمان را براى مبارزه با ايران به كار گرفتيم.»، اين حكومت با آن تئوريهايى كه امام ارائه كردند، امروز در دنيا به يك قدرت بزرگ و مطرح تبديل شده است. بعد از فروپاشى شوروى، امريكا تمام خاكريزها را به تصرف خود درآورده است، مىبينيم كه حتى اروپا را به ستوه درآورده است. شرق دور و خاورميانه كه زمانى مركز مبارزه عليه صهيونيستها بود، در آن كشورها امروز پرچم كشور صهيونيستى در اهتزاز است، حتى كشورى مثل سوريه كه تن به مذاكره با رژيم صهيونيستى داده است، در دنياى امروز حرفى براى گفتن ندارد و عراق هم كه در انزواست، ليبى در محاصره كامل قرار گرفته و مصر و الجزاير دچار مشكل هستند، كشورهاى مؤسس جنبش عدم تعهد ـ اندونزى، هند و يوگسلاوى ـ يا نابود شدند، يا در برابر امريكا كوتاه آمدند و...، اما مىبينيم كه ايران هنوز مىدرخشد، هنوز ايران در صف مقدم مبارزه با رژيم صهيونيستى است. ايران حكومتى دارد كه وحشت در دل ابرقدرتهاى سلطهگر و طاغوتى به وجود آورده است. كافى است به نقش جغرافيايى كشورمان و اهميت استراتژيك آن نگاهى بيندازيم تا بيشتر متوجه نقش حساس خودمان شويم. ايران يك ميليون و ششصد و چهل و هشت هزار و صد و نود و پنج كيلومتر مربع وسعت دارد و هفت درصد نفت جهان و چهارده درصد گاز شناخته شده در اختيار ايران است. از لحاظ بهره هوشى، ما در بين كشورهاى منطقه و نيز در مقايسه با بسيارى از كشورهاى دنيا، مرتبه بسيار بالايى را داريم.
مقايسه فرهنگ سياسى مردم ايران با ساير ملتها
همانگونه كه قبلاً توضيح داده شد، مردم ايران از لحاظ استعداد در موقعيت بسيار بالايى قرار دارند و مىتوان گفت كمنظيرند، البته ما نژادپرست نيستيم، اما اين نعمتى را كه خدا به ما ارزانى كرده است، بايد اظهار كنيم. حال نكتهاى را كه قابل توجه و پند گرفتن است، ذكر مىكنم كه CBS آمارى را در اسفند سال گذشته منتشر كرد، مشابه اين آمار در انگلستان نيز گرفته شد، عنوان اين آمار «پطروس غالى چه كسى است؟» بود، شصت درصد مردم انگلستان در جواب گفتند: «يك غذاى افريقايى است!» و بيست و شش درصد مردم گفتند: «يك نويسنده است!» و دوازده درصد مردم در پاسخ گفتند: «يك بار اسمش را شنيدهام.»، تقريبا شش درصد مردم جواب دادند «وزير خارجه سابق مصر است.»، البته بايد دانست كه وزير خارجه نبوده، بلكه مشاور وزير خارجه مصر بود، حال اين مردم را با مردم كشور ايران مقايسه كنيد، مردم كوچه و بازار ما از رفتگر، راننده، كارگر و... همه فهميده و سياسى هستند. ايران شصت ميليون جمعيت دارد كه همه باهوش هستند، با بررسى سابقه تاريخى كشورمان هم مىتوانيم به اين نكته پى ببريم.
در طول تاريخ، علما، فلاسفه، انديشمندان، مراجع، نويسندگان و رياضىدانان بزرگ همه ايرانى هستند، براى نمونه چهار كتاب به نام كتب اربعه شيعه وجود دارد كه نويسندگان آن همه ايرانى هستند، همچنين شش كتاب مربوط به برادران اهل سنت به نام صحاح السته كه مؤلف هر شش كتاب، ايرانى هستند؛ يعنى از اندونزى تا مراكش كه جهان اسلام بهشمار مىرود، كتابهاى معتبرشان را ايرانيها نوشتهاند، علاوه بر اين، مراجع، علما و بزرگان از ايران هستند و مردم بىريشهاى نيستند و قابل قياس با كشورهاى اطراف نيستند.
منابع طبيعى ايران
اكنون بسيارى از دانشمندان تلاش مىكنند كه انرژى را جاىگزين نفت سازند. با برخوردارى از تكنولوژى و دستآوردهاى علمى، تاكنون به نتيجه خوبى نرسيدهاند و در مواردى هم كه موفق شدهاند، به اين نكته معترف هستند كه اين عمل مقرون به صرفه نيست و اين مسئله از لحاظ اقتصادى براى ما خيلى مهم و حياتى تلقى مىشود، زيرا كشور ما نود سال ديگر مىتواند به صدور نفت ادامه دهد و ذخاير گاز ما بيش از پانصد سال است و با توجه به اين مسائل، حداقل براى سى سال آينده، منطقه خليجفارس از موقعيت برجسته و استراتژيك برخوردار است.
نفوذ تفكر اسلامى در آسياى ميانه
قبل از سرنگونى رژيم شاه، ايران عضو پيمان سنتو بود و با توجه به اينكه حدود دو هزار و پانصد كيلومتر مرز مشترك با اتحاد جماهير شوروى داشتيم، ايران حكم خط مقدم مبارزه عليه كمونيسم محسوب مىشد و به اين خاطر توجه دنيا به ايران بود. پس از فروپاشى اتحاد جماهير شوروى، اهميت ايران بيشتر از قبل شد، زيرا امروز ما خط مقدم و همسايه كشورهاى آسياى ميانه هستيم كه اين كشورها پس از فروپاشى شوروى به دنبال هويت اسلامى خودشان هستند. به اين دليل غرب بسيار نگران شده است، زيرا انديشمندان و مسلمانان و مبارزان آنها كه تشنه اسلام ناب هستند، مىتوانند گمشده خود را در ايران جستجو كنند. طبيعتا در چنين شرايطى، ابرقدرتها نقشههاى خود را دقيقا مورد ارزيابى ويژه قرار مىدهند و بيشترين خطر را از جانب ايران براى خود مىبينند.
اصلاحات ارضى
اصلاحات ارضى و لايحهاى كه شاه تحت عنوان «انقلاب شاه و مردم» مطرح كرد و به «لوايح ششگانه» معروف شد، در فضاى سكون و سكوت آن زمان، سريعا به نه و سپس به سيزده بند افزايش يافت، البته اين نكته ناگفته نماند كه شاه هرگز آرامش لازم براى اجراى مقاصد خود را از اين لايحه به دست نياورد.
حركت امام عليه كاپيتولاسيون
همانطور كه قبلاً توضيح داده شد، ايران داراى موقعيت ويژهاى در دنيا، مخصوصا براى غرب و امريكا بود و با وجود قيام 15 خرداد، رژيم براى سركوبى مجدد نيروهاى مخالف به طرح كاپيتولاسيون متوسل شد؛ كاپيتولاسيون يك طرح آمريكايى بود كه براى تسلط بيشتر بر ايران مطرح شد، اين لايحه استثمارى در مجلس شوراى ملى با اكثريت قاطع به تصويب رسيد، ولى هنگام ارائه به مجلس سنا، تعدادى از سناتورها به مخالفت با اين طرح برخاستند كه آنها هم با گستردهتر شدن مخالفت روحانيان با اين لايحه از مخالفت خود چشم پوشيدند؛ چون از اينكه حامى روحانيان تلقى شوند، هراس داشتند.
حضرت امام با ايراد سخنرانى تاريخى خود، ماهيت كاپيتولاسيون را براى مردم افشا كردند و اين ايام مصادف با انتخابات در امريكا بود. ليندن جانسون، رئيسجمهورى امريكا كه پس از ترور كندى توسط آسوالد به حكومت رسيده بود، براى بار دوم نيز كانديداى رياست جمهورى شده بود، كه مجددا پس از برگزارى انتخابات به رياست جمهورى رسيد و اين پيروزى جانسون، مصادف با تبعيد امام به تركيه شد.
بسيارى از افراد حكومتى رژيم براى جلوگيرى از ادامه مبارزه امام با كاپيتولاسيون به قم آمده، با علما و مراجع صحبتهايى كردند و هشدار دادند كه با اين رويه آيتاللّه العظمى خمينى براى شما مشكلاتى به وجود خواهد آمد و بسيار سعى كردند تا بين روحانيان، تفرقه ايجاد كنند، در اين زمينه تا حد زيادى هم موفق شدند و در نتيجه همين امر بود كه موفق به تبعيد امام شدند.
برخورد دو حزب جمهورىخواه و دمكرات امريكا با انقلاب اسلامى
قبل از ورود به بحث، بايد اين نكته را گوشزد كرد كه بين «دمكراتها» و «جمهورىخواهان» بر سر مسائل استراتژيك هيچگونه اختلافى وجود ندارد، هر دو حزب عمده امريكا، فقط مدافع سرمايهدارى و حمايت از رژيمهاى وابسته هستند و اختلافها تنها در تاكتيكهاى اجرايى اين دو حزب است.
«جمهورىخواهان» عمدتا از كارخانهداران تسليحاتى و صنايع نظامى حمايت مىكنند و اختلافات بين كشورها در رأس توجهات آنها قرار دارد. «دمكراتها» معتقد به فضاى باز سياسى براى جلوگيرى از نهضتها و قيامهاى ملى و مردمى هستند تا در اين فضا، ملتها به وسيله راههايى مانند پارلمانتاريسم و مبارزات حزبى جذب شده، از مبارزه جدى بر ضد حكومتهاى مورد حمايت غرب خوددارى كنند.
در فاصله بين آيزنهاور كه آخرين رئيسجمهورى نظامى در امريكا بود، با زمان به قدرت رسيدن دمكراتها يعنى كندى و جانسون، تحولات زيادى در دنيا به چشم مىخورد، مبارزات مردمى بسيار گسترده و وسيع و چشمگير است و حكومتهاى زيادى تغيير مىكنند. در دوره دمكراتها، انجمنها و احزاب پا مىگيرند و فضاى باز سياسى شامل انتشار كتب، اعلاميهها و روزنامهها مىشود و احزاب حضور و هويت خود را براى يك مبارزه كه كاملاً روبنايى و ظاهرى است، اعلام مىكنند.
با به قدرت رسيدن ريچارد نيكسون، معاون آيزنهاور، جنگ با ويتنام شدت بسيارى پيدا مىكند و حضور نظاميان در ويتنام به هفتادوپنج هزار نفر مىرسد و هواپيماهاى B52 در هر پرواز سى تن بمب را روى سر مردم ويتنام مىريزند. كارخانهها، سدها و خانهها ويران مىشود، حتى از بمباران سفارتخانهها نيز خوددارى نمىكنند.
در منطقه ما، عبدالكريم قاسم در عراق، ناصر در مصر و بومدين در الجزاير قيامهايى را به وجود مىآورند و با وجود اينكه هريك از اين قيامها در نوع خود، جالب و دلنشين بوده، ولى براى ما هيچ تأثيرى نداشته است؛ يعنى كماكان حكومتهاى امريكا از كندى، جانسون و بعدها نيكسون، جرالدفورد؛ كارتر، ريگان، بوش و امروز كلينتون، نه تنها فرصتى براى نفس كشيدن به ملت ما ندادهاند، بلكه همه اينها حلقههاى متصل و پيوسته يك توطئه حساب شده، سازمان يافته و يك دست عليه مردم و مملكت ما بودهاند. ناگفته نماند كه اين نهضتها بر روى هم تأثير مىگذاشتند؛ يعنى آنچه كه در مصر مىگذشت، در سوريه نيز تأثير داشت و آنچه كه در لبنان مىگذشت، بىتأثير در اردن و يا اردوى فلسطينيها نبود، اما انقلاب و نهضت ما، فريد و وحيد باقى ماند و هيچكس از ما حمايت نكرد، و مىتوان گفت اردوى غرب بدون هيچگونه دغدغه و نگرانى از بازتابهاى جهانى و ايرانيان خارج از كشور به سركوب نهضت اسلامى ـ ايرانى پرداخت.
امام در نجف
با وجود اينكه روحانيان قم از هر فرصتى استفاده مىكردند و به افشاگرى عليه رژيم دست مىزدند، اما مهمترين كانون گرم مبارزه عليه رژيم در نجف قرار داشت و محور اين حركت در نجف، حضرت امام بود. هنگامى كه شاه احساس كرد، اين حركات و مبارزات حضرت امام جدى و خطرناك شده است، از رژيم عراق خواست تا فعاليتهاى حضرت امام را محدودتر كند. با همين هدف ايادى امريكا و عراق، حاج آقا مصطفى را به شهادت رساندند، حضرت امام از اين حادثه دلخراش براى افشاگرى عليه رژيم استفاده كردند. در ايران، علما در مجالس سوگوارى و ختم و ترحيم به تجليل از حاج آقا مصطفى و تأكيد مجدد بر مرجعيت حضرت امام خمينى پرداختند. نكته حائز اهميت در برخورد امام با شهادت حاج آقا مصطفى، گريه نكردن و عدم تغيير مسير مبارزه ايشان بود، اين برخورد همه را نگران كرده بود. حاج آقا كوثرى، منبرى معروف و روضهخوان حضرت امام نقل كردند كه توسط حاج آقا اشراقى، داماد حضرت امام از شرايط امام پس از شهادت حاج آقا مصطفى مطلع شدند و به خاطر اينكه از امام هيچگونه اظهار بىتابى و سوگوارى و گريه ديده نشد، تصميم حركت به سوى نجفاشرف و تشكيل مجلس عزادارى در آنجا و گرياندن امام گرفته شد، ايشان نقل مىكنند: «به همراه پدرم به نجف رفتم، حضرت امام در منزل تشريف نداشتند، ما منتظر مانديم تا امام آمدند، به محض ورود امام ما شروع به روضه خواندن كرديم، حتى فرصت نشستن به امام نداديم، امام نشستند و سرشان را گرفتند، در ضمن روضه خواندن گريزى بر موضوع شهادت حاج آقا مصطفى زديم كه حاج آقا مصطفى چنين بود و چنان بود، ديديم كه امام سرشان را بلند كرده، به ما نگاه كردند، باز شروع به نقل از حضرت علىاكبر و شرايط عاشورا كرديم، امام دوباره سرشان را پايين انداختند و گريه كردند، امام به محض اينكه نام حاج آقا مصطفى را مىآورديم، دوباره به ما نگاه مىكردند و گريه ايشان قطع مىشد.»، امام با گريه نكردن و عدم اظهار بىتابى و غم به همه نشان دادند كه كشته شدن فرزند ايشان، تغييرى در مسير مبارزه و هدف ايجاد نمىكند، ايشان در تمام مدت تبعيد در نجف به مبارزه عليه شاه گذراندند.
تحولات حكومتى ايران در غياب امام
جمشيد آموزگار پس از حكومت سيزده ساله اميرعباس هويدا به قدرت رسيد، اما بيش از يكسال نتوانست اداره امور را در دست داشته باشد. بعد از او، مهندس شريف امامى به قدرت مىرسد كه وى در حقيقت به لحاظ تمايلات سياسى، روى دوم سكه على امينى بود. نامبرده مرتكب سركوب قيام در 17 شهريور شد و با وجود پشتيبانى كامل غرب از وى نتوانست كارى در جهت آرام كردن انقلاب و مردم انجام دهد. پس از وى ازهارى كه رئيس ستاد مشترك ارتش بود، به نخستوزيرى رسيد و با ناتوانى و زبونى، قدرت را پس از چند وقت به شاپور بختيار داد كه او هم كارى از پيش نبرد. شاه هم كه خودش به لحاظ شخصيتى كمذهن و كودن بود، گفتهى اسداللّه علم در كتاب شاه و من تأكيد بر اين مدعاست. هنرى كيسينجر هم در كتاب خاطرات خود از شاه به عنوان «احمق» ياد كرده است، بنا به اين دلايل او هم كارى از دستش ساخته نبود.
كلاً اين تغيير و تحولات همه گوياى اين نكته است كه هيچ كدام از سران دولت شاه نتوانستند در غياب حضرت امام در ايران، جريان مبارزه و انقلاب را متوقف و حتى آرام سازند و يكى پس از ديگرى در مبارزه با انقلاب شكست خورده، كنار مىرفتند. اين تغيير دولتها شرايط سالهاى 1342، 1327 را به ياد مىآورد كه در آن زمان نيز چندين دولت، پشت سر هم در فاصلهاى كوتاه به قدرت رسيده، سپس كنارهگيرى مىكردند و اين روند مبارزه و انقلاب روحانيان و مردم در مقابل شاه، نشان از رهبرى قاطع و بىهمتاى امام دارد كه در هر شرايط و با هر ترفند رژيم شاه و دولتهاى رنگارنگ حكومتى ايشان به پيش رفته و هرگز از مسير خود خارج نگرديد و هيچگاه فريب دستگاههاى تبليغاتى دشمن از قبيل فضاى باز سياسى، مبارزات پارلمانتاريستى را نخورد، يا هراس از حكومتهاى نظامى و رعب و وحشت اين حكومتها را به خود راه نداد و سير انقلاب را در راه اصلى خود به پيش برده، رهبرى كرد.
علی باقری، خاطرات پانزده خرداد؛ قم(دفتر اول)، ویراست دوم، تهران، دفتر ادبیات انقلاب اسلامی، 1388
تعداد بازدید: 5217