13 آبان 1404
به دنبال این بلوا امام خمینی سخنرانی جگرسوزی که از عمق وجودش برمیخواست ایراد فرمودند، و تلگرافی در این راستا به نجف اشرف مخابره کردند که بعضی جملات تلگراف به نظر خوانندگان آن روز تند بود؛ مخصوصاً جمله وای بر این نجف ساکت، بر روحانیت ساکت، به مذاق آقایان خیلی خوشایند نبود که این تعبیر، تعرض و اشکال بر آقایان بود که چرا با پایمردی با جنایات شاه مقابله نمیکنند.
با وصول تلگراف امام ـ قدس سره ـ به نجف اشرف، نماینده ایشان و یار قدیمی ایشان که مدتی هم بحث با ایشان بود، مرحوم حجتالاسلام والمسلمین حاج شیخ نصرالله خلخالی، مردانه بپاخاست تا نگذارد این تلگراف بیپاسخ بماند و بدخوهان از آن سوءاستفاده کنند.
بنده در معیت ایشان با بعضی رفقای دیگر به منازل مراجع، مرحوم آیتالله العظمی حکیم، مرحوم آیتالله العظمی خویی و مرحوم آیتالله العظمی شاهرودی مراجعه کردیم. فراموش نمیکنم که وقتی در منزل مرحوم آیتالله العظمی خویی، وقتی مرحوم آقای خلخالی اعمال جنایت بار شاه را نقل کرد، ایشان به گریه افتاد و با صدای بلند گریه کرده فرمود: من اقدام خواهم کرد تصمیم خودم را میگیرم و مطلبی را به صورت حکم مرقوم فرمودند که شاید نظر ایشان این بود که تندتر از آن بنویسند، و لکن در اینگونه موارد آدمهای محافظهکاری هستند که کوشش میکنند از تندی بکاهند و مطالب را به صورت لیّنتر منعکس کنند. من دقیقاً مضمون اعلامیه ایشان را به یاد ندارم اما ماحصل مضمون حکم ایشان تکفیر دولت وقت شاه به خاطر تصمیماتی بود که گرفته بود. متن آن را میتوان یافت.
مرحوم آقای حکیم هم تلگرافی به ایران کردند با این تعبیر که علمای ایران به عنوان اعتراض بر حکومت شاه عازم نجف اشرف بشوند، از آنان پذیرایی خواهیم کرد تا بعداً تصمیم مقتضی اتخاذ کنیم.
متأسفانه بنده الان که منظره آن روز برخورد مراجع عالیقدر نجف را به یاد میآورم، هیچ محملی برای توجیه اتخاذ تصمیم در سطح پایین و غیر مؤثر آنان ندارم، جز این که بگویم آقایان عمق فاجعه را درک نکرده بودند و نمیدانستند در ایران چه میگذرد. آنان آگاه نبودند که آمریکا و انگلیس و روسیه در رأس بقیه جهانخواران آن روز برای ایران چه تصمیمی گرفته بودند، والا حاشاً من هم، پیرمردی که هفتاد، هشتاد سال از عمرش گذشته باشد در حوزه علمیه، به عنوان زعیم دینی مردم مسلمان، در موقع حساس پناهگاه مسلمین نباشد و به داد اسلام و مسلمین نرسد. حمل بر صحتش این است که مسائل را بدان گونه که امام از نزدیک میدید، نمیدیدند؛ اگر هم میدیدند با آن دیدی که امام ارزیابی میکرد، نمیتوانستند ارزیابی کنند.
به دنبال تلگراف امام و به حول و قوه الهی با پیشتازی مرحوم خلخالی، موجی در حوزه علمیه نجف اشرف ایجاد کردیم. این موج تنها در بیت مراجع نبود بلکه در کل حوزه علمیه نجف اشرف ایجاد شد، در ضمن تلگرافی با امضای عدهای از حضرات آیات و حجج اسلام به شرح آتی از طلاب محترم برای فرستادن به سفارتخانههای اسلامی در بغداد و برای فرستادن به ایران مهیا کردیم و ارسال داشتیم که بحمدالله این اقدامات در وقتش و در حد خودش، مفید و مؤثر واقع شد و به دنبال آن بحمدالله این نهضت، این قیام با حضور مردم در صحنه ادامه یافت تا مراحل بعدی که به انقلاب شکوهمند اسلامی منجر شد.
به هر حال باید گفت علمای نجف در مقابل حادثه خونین پانزده خرداد عکسالعمل داشتند، اما متأسفانه باید عرض کنم کمرنگ. گاهی از روی جد یا غیر آن از بعضی سئوال میکردند: راستی کسی هم در ایران کشته شد که ما بایستیم و سینه بزنیم. آنان از دور دستی بر آتش داشتند و اگر از نزدیک شاهد جریان بودند شاید قویتر و جسورانهتر عکسالعمل نشان میدادند. شاید اگر آنان بهطور جدی به صحنه آمده بودند، ماجرا به تبعید امام به ترکیه و اعزام ایشان از آنجا به عراق و سالهای طولانی میان ٤٢ و ۵۷ منجر نمیشد.
من باز به یادم میآید که در مورد قضایای کشتار مردم در ایران با مشورت و همکاری مرحوم حجتالاسلام آقای خلخالی کوشیدیم جلسهای در مسجد هندی جهت افشاگری جنایات شاه در حق مردم مظلوم ایران و آگاه ساختن علمای نجف اشرف از آنچه که بر مردم مسلمان ایران میگذرد تشکیل بدهیم که در آن جلسه آیات عظام آقایان حکیم و خویی و شاهرودی هم حضور داشتند و مرحوم آیتالله حاج سیدجواد طباطبایی تبریزی پدر یکی از دوستانمان بـه نـام حـجتالاسلام والمسلمین سیدمحمدتقی طباطبایی تبریزی، در آن جلسه در مسجد هندی منبر رفتند و داد سخن دادند و جنایات شاه را برشمردند و علنی کردند. مرحوم طباطبایی از چهرههای درخشان دارای عرق دینی خاصی میان علمای اعلام بود. البته سایر علما هم دارای عرق دینی بوده و هستند اما ایشان در این قضایا دلسوختهتر در صحنه حاضر میشد. در آن روز، وقتی در میان سخنرانی جنایت شاه و پرپر شدن شهدای عزیز در خیابانهای تهران را بازگو میکرد، خودش به گریه افتاد و مجلس سراسر گریه شد. حالت حزن خاصی به همه حضار دست داد، اما متأسفانه باید عرض بکنم در مقابله با شاه یعنی مقابله با حکومت طاغوتی دستنشانده استعمارگران، این مقدار حرکت کافی نبود. باید بیش از اینها میبود که متأسفانه آقایان چون از نزدیک ناظر جریان نبودند و عمق فاجعه را لمس نکرده بودند حرکت چشمگیری که بساط شاه را به لرزه درآورد و از جا برکند نبود.
- کریمی، سیدجعفر، بیستوپنج سال در کنار امام راحل (قدسسره): خاطرات حضرت آیتالله سیدجعفر کریمی، رسول جعفریان، قم، مورخ، 1387، ص 79 - 82.
تعداد بازدید: 24