خاطرات

حضور یک آمریکایی در تظاهرات 15 خرداد 42

زمانی ‌که محصل بودم، تابستان‌ها در بازار کار می‌کردم. مغازه‌ای بود که روز دوازدهم محرم باز می‌کرد. آن روز صبح، اول وقت به مغازه رفتم و کرکره را بالا کشیدم. ویترین را تمیز می‌کردم که حلبی‌ساز روبه‌رویی پیش من آمد. رنگش پریده بود. پرسیدم: «چه شده‌ است؟»

سنگ‌بنای ایجاد جرأت بین مردم

منزل ما نزدیک تکیه طیب بود. دسته طیب، شب عاشورا ـ دوازده خرداد ـ طبق معمول همه ساله از تکیه بیرون آمد. طیب در جلو علامت تکیه در حرکت بود و سینه‌زنها پشت سرش آرام‌آرام حرکت می‌کردند. آن شب ـ بر خلاف سال‌های قبل ـ عکس‌های حضرت امام به سینه‌ علامت نصب بود و مردم از یکدیگر می‌پرسیدند که با توجه به جو خفقان و خوفی که دستگاه در دل مردم ایجاد کرده بالاخره عاقبت کار به کجا می‌کشد؟

سفر به سنندج جهت تلاش برای نزدیکی مذاهب اسلامی

در نیمه اول دهه 1340 بود که شیعیان در سنندج حسینیه‌ای ساختند. در آن زمان این شهر فقط همین یک حسینیه را داشت. محرم و صفر که شد، از آیت‌الله گلپایگانی درخواست کردند که کسی را برای سخنرانی به آنجا بفرستند. از آنجا که آقای گلپایگانی نسبت به بنده محبت داشتند فرمودند که: «مناسب است که شما به آنجا بروی. همین‌طور که نظر آ‌قای بروجردی بود، ما هم قائل به تقریب مذاهب هستیم. حواستان باشد که با دشمنانی که ما داریم، صلاح نیست که جنگ و درگیری ایجاد شود.»

سرنوشت نامعلوم عکس‌های امام خمینی

زمانی که آقای خمینی وارد نجف شد، [سیر 1344] نماینده رئیس‌جمهور عراق نیز به دیدار ایشان آمد و از طرف رئیس‌جمهور خوش‌آمدگویی کرد. یادم هست که نماینده رئیس‌جمهور گفت: دولت عراق در خدمت شماست و هر کمکی بخواهید انجام خواهد شد. ما علاقه‌مندیم که شما در اینجا احساس غربت نکنید و اینجا را وطن خود بدانید. آقای خمینی هم ضمن تشکر بیان داشت که سرزمین‌های اسلامی متعلق به تمام مسلمانان است و من در اینجا احساس غربت ندارم و احساس می‌کنم که در کشور خود هستم.

توزیع اعلامیه

دو سه ماه به برگزاری جشن‌های دو هزاروپانصد ساله مانده بود که امام اعلامیه داد. وقتی اعلامیه به دست ما رسید، تصمیم گرفتیم علاوه بر تکثیر اعلامیه در حجم وسیع، نسبت به توزیع گسترده آن نیز اقدام کنیم. توزیع گسترده مستلزم در اختیار داشتن نیروی انسانی بود که این اولین قدم، اولین مشکل ما به حساب می‌آمد. هم از این جهت که نیروی انسانی کمی داشتیم و نمی‌شد به هر کسی اعتماد کرد و هم از این جهت که خطر دستگیری وجود داشت.

مجلس ختم فیضیه در مسجد حمام گلشن تهران

پیش از حادثه 15 خرداد، فاجعه مدرسه فیضیه رخ داد که جریان بسیار مهمی بود. در این فاجعه، طلاب و مردم را از پشت‌بام مدرسه پایین انداختند و آسیب زیادی به آنان زدند. همین عناصر فعال در بازار، برای قربانیان و شهدای مدرسه فیضیه، مجالس ترحیم و بزرگداشت برپا کردند. از جمله می‌خواستند در «مسجد جامع»، مجلس بزرگداشتی برگزار کنند که جلوگیری کردند. همچنین دوستانمان قصد داشتند در مسجد «امین‌الدوله» مجلس ختمی برپا کنند که باز هم نشد.

چگونگی فعالیت سیاسی در دانشگاه شریف

در آن سالی که من وارد دانشگاه صنعتی شریف شدم، یک ‌سال [1346] از تأسیس آن می‌گذشت. در آنجا به انجمن اسلامی دانشگاه پیوستم تا با آنها همکاری داشته باشم. انجمن اسلامی نیز تازه تأسیس و نوپا بود و در آن، هنوز جریان سیاسی شکل نگرفته بود. اما در دانشکده فنی که سابقه بیشتری داشت، جریان سیاسی شکل‌گرفته بود. در همان سال ورود من به دانشگاه، شرکت واحد اتوبوسرانی قیمت بلیت اتوبوس‌ها را چند ریال گران کرد، که همین، اعتصاب‌ها و واکنش‌هایی را در دانشگاه‌ها به‌ دنبال آورد.

ایجاد جو رعب و وحشت برای ترساندن مردم

با توجه به تجربه‌ای که رژیم از پانزده خرداد به دست آورده بود، این بار دولت و دستگاه‌های امنیتی و سیاسی از چند روز قبل تمهیدات و پیش‌بینی‌های لازم را برای دستگیری، تبعید و جلوگیری از هر اقدام و حرکتی کرده بودند. حدود یک ساعت قبل از اذان صبح ـ روز سیزده آبان 1343 ـ از خواب برخاسته، وضو ساختم و ازمدرسه دارالشفا به طرف حرم مطهر حضرت معصومه علیها‌‌سلام رفتم. همه چیز عادی و معمولی بود. در میدان آستانه و خیابان‌ها هیچ خبری نبود. مردم تک‌وتوک به سوی حرم می‌آمدند. زیارت مختصری کردم و در مسجد بالاسر مشغول نماز شدم.

دست‌های مرموز در تظاهرات

دهه محرم سال 1342 مصادف با پانزده خرداد بود. یادم هست در شب عاشورا از تمام آقایان علما دعوت عمومی شده بود که جلسات مذهبی را کلاً در مسجد نو (اکنون مسجد شهدا) برگزار کنند. جمعیت عجیبی جمع شده بود. در پایان جلسه که مرحوم شهید دستغیب را خواستند از مسجد به خانه ببرند متوجه شدم دست‌های مرموزی در کار است که واقعاً می‌خواستند آیت‌الله دستغیب را آن شب از بین ببرند. منزل ما در همان فلکه شاهچراغ در کوچه‌ پشت خرابه بهایی‌ها بود. جمعیت عجیبی دنبال آقای دستغیب به راه افتاد.

بازداشت در مکه

سال 1341 شاه به قم سفر کرد. در آن سال من [آیت‌الله محمدصادقی تهرانی] که استاد دانشکده الهیات بودم، در قم حضور داشتم. شاه در صحن حضرت معصومه(س) سخنرانی کرد. او از علماء به عنوان «معممین» نام برد و گفت: «این آقایان معممین زیر عمامه‌هایشن کاه است، فهم ندارند، اینها می‌گویند هنوز باید با الاغ مسافرت کرد. اصلاً وسایل جدید را که صنعت پیش‌پای بشر گذاشته است، اینها قبول ندارند. اینها فناتیک هستند. مرتجع هستند!» او این حرف‌ها را زد و کسی جواب آن نامرد را نداد.
5
...

جدیدترین مطالب

پربازدیدها

© تمامی حقوق برای پایگاه اطلاع رسانی 15 خرداد 1342 محفوظ است.