نیره سادات هل عطایی
آران و بیدگل در انقلاب اسلامی به قلم اکبر مسجدی آرانی به رشته تحریر درآمده است. این کتاب در بهمن ماه 1387، با شمارگان 2000 نسخه و 224 صفحه برای نخستین بار توسط انتشارات سنا وارد بازار شد. نویسنده در مقدمه اشاره کوتاهی به علل تدوین کتاب کرده است.
بخش اول عنوان آشنایی با شهرستان آران وبیدگل را دارد. مؤلف با توجه به حضور مردم این شهرستان در جریان انقلاب اسلامی به ارائه اطلاعات مختصری در زمینه موقعیت جغرافیایی شهر، پیشینه و وجه تسیمه آن، موقعیت مذهبی و فرهنگی و صنایع گردشگری و سپس سابقه مبارزات سیاسی مردم آران و بیدگل و نقش آنان در دفاع مقدس پرداخته است.
مسجدی آرانی در بخش بعدی کتاب، نگاهی اجمالی به حوادث زمینهساز نهضت 15 خرداد 1342 میاندازد. از درگذشت آیت الله بروجردی نوشته و مبارزات علما علیه انجمن های ایالتی و ولایتی را روایت می کند. در ادامه نیز، رشته سخن به انقلاب سفید، تحریم عید نوروز از طرف امام و واقعه مدرسه فیضیه کشیده می شود.
پس از ذکر مختصری از ریشه های قیام 15 خرداد، وقایع این روز در آران و بیدگل شرح داده می شود. نویسنده برای گزارش این وقایع از اسناد شهربانی و ژاندارمری بهره جسته می پردازد. از اینرو استناد آن قابل تأیید است. رویدادهای خونین 15 خرداد 42 در آران و بیدگل در اسناد امنیتی چنین گزارش شده است: «در ساعت 11 به گروهان کاشان اطلاع میرسد که عدهای از اهالی آران اجتماع و به قصد بر هم زدن نظم، عازم شهر می باشند. گروهان، چند نفر ژاندارم به سرپرستی گروهبان یکم عباس صمیمیت، جهت بازگردانیدن جمعیت به آران اعزام [میکند]. مأمورین در بین راه با جمعیتی در حدود 500 نفر که از آران و بیدگل عازم کاشان بودند برخورد و مشاهده مینمایند که عدهای از مهاجمین با پرچم و تعدادی از آنها قرآن همراه دارند که به محض برخورد با مأمورین، قرآن روی دست گرفته و اظهار مینمایند: «ما آیتآلله خمینی را میخواهیم.»
مأمورین ژاندارمری به تظاهرکنندگان دستور بازگشت میدهند اما «ناگهان عدهای از وسط جمعیت دستور حمله به مأمورین را صادر مینمایند.» مأمورین پس از اخطارهای متوالی مبتنی بر شلیک گلوله، آنان را به سکوت و آرامش و مراجعت دعوت میکند. جمعیت برای باز کردن راه و حرکت به شهر و دادن شعار استقامت مینمایند. مأمورین با شلیک 28 تیر جمعیت را وادار به عقبنشینی و مراجعت مینمایند در همین حال عده کثیری در آران به منازل و مغازههای بهائیان حمله کرده و خساراتی را به بار میآورند. مأمورین موقعی که میرسند به کمک عدهای به خاموش کردن میپردازند و بعد برای متفرق کردن جمعیت 15 تیر فشنگ کارابین به هوا شلیک مینمایند. ص(31- 32)
بخشداری آران و بیدگل نیز طی گزارشی به فرمانداری کاشان پیرامون قیام اسلامی اهالی آران و بیدگل در 15 خرداد 42 چنین آورده است:
«در ساعت 10 صبح هنگامی که در دفتر بخشداری به انجام وظیفه اشتغال داشتم بر اثر فریاد ناهنجار شخصی به نام محمود رجبزاده که به شغل رانندگی یکی از جیپها بین آران و کاشان اشتغال دارد متوجه گردید نامبرده در جلو معابر بخشداری مردم را به تجمع دعوت و اظهار مینمود به کاشان حرکت کنند. پس از جمع شدن عدهای نسبت به شاه اهانت و احساساتی بر له آقای خمینی ابراز کردند. اندکی بعد نامبرده سوار بر اتومبیل خود شد و به سمت شهر حرکت کرد. در حدود 5 دقیقه بعد اجتماع کثیری در مقابل بخشداری متمرکز و شروع به دادن شعار بر علیه دولت و بر له آیتالله خمینی کردند. جمعیت به سرپرستی شیخ عباس یوسفیان و شیخ حبیبالله قاسمی به مرکز شهر هدایت شدند و پس از مدت کوتاهی شعلههای دود و آتش به هوا متصاعد گردید. مجدداً مردم در میدان جلو شهرداری تجمع و بعد به وسیله کامیونهای کمپرسی و شورلت به سمت شهر حرکت کردند. این وضعیت یک ساعت ادامه داشت.»ص(35-34)
نویسنده کتاب برای شرح جزئیتر واقعه، سراغ شاهدان عینی نیز رفته است. در حاشیه این دو گزارش مستند حاضران در این تظاهرات نیز اینگونه واقعه 15 خرداد 42 آران و بیدگل را تعریف میکنند: «حدود ساعت 9 صبح در محلههای آران و بیدگل شایع شد که آیتالله خمینی را دستگیر کردهاند. احساسات مذهبی مردم با شنیدن این خبر جریحهدار شد و در حالی که عدهای چوپ ودیگر سلاحهای سرد با خود همراه داشتند با دادن شعار راهپیمایی را آغاز کردند و سپس در حالی که تنی چند از روحانیون پیشاپیش آنها بودند به طرف کاشان حرکت کردند. در میان راه عدهای ژاندارم مانع عبور آنها شدند. اما بعد از مدتی بحث، ژاندارمها رضایت به عبور مردم دادند. در نزدیکی کاشان خبر رسید که ورود به شهر ممنوع است. لذا این گروه بازگشتند. در این هنگام مردم خشمگین که در صدد ضربه زدن بر پیکر رژیم بودند به گروه اقلیت بهائیت در آران و بیدگل که اکثر پستها در ادارات دولتی، در دست آنها بود و نقش ساواک شاه را در شناسایی انقلابیون بر عهده داشتند، حمله کردند و پس از ضرب و جرح و در مواردی آتش زدن اموال و مغازههای این فرقه ضاله آنان را مجبور به ترک شهر کردند. در این هنگام هجوم مأموران انتظامی به محلهها و کوچهها شروع شد و مقررات منع عبور و مرور برقرار گردید و با اعلان حکومت نظامی، به دستگیری مردم و مبارزان پرداختند.»
همانطور که ذکر شد، ماجرای 15 خرداد عمده مطالب فصل دوم این کتاب است.
«شهید رضا شمسآبادی فریاد فرزند کویر در کاخ مرمر» عنوان فصل بعدی میباشد. شمسآبادی همان سربازی است که در فروردین 1344 در کاخ مرمر اقدام به ترور شاه کرد. زندگینامه رضا شمسآبادی، دوران خدمت سربازی و واقعه ترور شاه در کاخ مرمر از جمله مطالبی است که در این فصل از آنها سخن به میان آمده است.
بخش چهارم کتاب، روزشماری است از وقایع انقلاب اسلامی در آران و بیدگل. این روزشمار بیست و پنجم آذرماه 56 تا بیست و سوم بهمنماه 57 را گزارش کرده است.
در بخش بعدی زندگینامه شهدای انقلاب اسلامی آران و بیدگل آورده شده و بخش پنجم کتاب، منابع و مأخذ است.
نویسنده برای تدوین این کتاب از منابعی چون تاریخ قیام 15 خرداد به روایت اسناد نوشته جواد منصوری، تاریخ سیاسی معاصر ایران نوشته سید جلالالدین مدنی، بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی نوشته سید حمید روحانی، انقلاب اسلامی در کاشان نوشته سیداصغر ابن الرسولی، صحیفه نور، حادثه کاخ مرمر به روایت اسناد ساوک و آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی بهره جسته است. البته بهتر بود که نویسنده برای استناد اثر خود و گزارش دقیق تر فعالیت های انقلابی مردم آران و بیدگل، از منابع ارشمندی چون روزشمار انقلاب اسلامی و روزشمار 15 خرداد نیز استفاده می کرد..
تعداد بازدید: 6205