طاهره اخوان
پيشگفتار
در بررسي تحولات سياسي و اجتماعي بخش مهمي به گروهها و اقشار اجتماعي مؤثر در آن تحول اختصاص دارد. در اين مقاله تحولات مربوط به آغاز دهه 1340 را مورد توجه قرار دادهايم و بهطور خاص گروهها و سازمانهاي دانشجويي را بررسي ميكنيم. علت اين انتخاب را هانتينگتون در سامان سياسي چنین بيان ميكند:
«شهر كانون مخالفت در درون كشور است. طبقه متوسط كانون مخالفت در درون شهر است. روشنفكران فعالترين گروه مخالف در ميان طبقه متوسطاند و دانشجويان منسجمترين و كارآمدترين انقلابيان در ميان روشنفكراناند... و شديدترين، منسجمترين و شورشيترين مخالفت با حكومت موجود را بايد در دانشگاهها سراغ گرفت.»
البته بايد توجه داشت كه قشر دانشجو در سالهاي آغازين دهه 40 (60 ميلادي) از نظر كميت پرشمار نبود. به عنوان مثال، آمار دانشجويان دانشگاه تهران در سال 1340 دوازده هزار نفر بود. با اين حال، همين تعداد كم نقش پررنگ و تأثيرگذاري داشتند. بهخصوص آنكه جامعه ايران در اين سالها جوان بود و ميدانيم كه هرم سني با ويژگيهاي انقلابي در ارتباط است، جامعه جوانتر، انقلابيتر و راديكالتر است و يك جامعه مسن تمايلات محافظهكارانه بيشتري دارد. دانشجويان اگرچه از نظر تعداد كم بودند، اما تأثير خوبي روي جمعيت جوان كشور ميگذاشتند كه البته در اين راستا نقش روحانيون و محافل مذهبي را نبايد ناديده گرفت. به هر حال، در هر انقلابي جوانان نيروي اصلي و بدنه آن به شمار میروند و در این ميان، دانشگاهيان با توجه به تحصيلات و مطالعات خود بيشتر متوجه نابسامانيها و تغييرات محيط ميشوند.
اين مقاله در واقع مقدمهاي در باب مشاركت سياسي دانشجويان ايران در اوايل دهه 40 است و به سازمانها و فعاليتهاي اين قشر نگاه مختصري داشته و فضاي فكري ـ عقيدتي آن زمان را توصيف میکند.
دوره 1340 - 1342 (1961 - 1963)
بعد از كودتاي 28 مرداد و بازگشت شاه به كشور، وی كمكم به تثبيت موقعيت خود پرداخت و نقش پررنگتري در عرصه سياست و اداره كشور به عهده گرفت. در اين برهه روشنفكران ديني به تدريج به مبارزه سياسي روآوردند؛ هر چند كه سازماندهي ضعيفي داشتند و با توجه به زنداني بودن دكتر مصدق از ضعف رهبري رنج ميبردند. در اواخر دهه 30 جبهه ملي دوم تشكيل شد و از همان آغاز شاخه دانشجويي جنبش بسيار فعال بود. تبديل شدن دانشگاهيان به اپوزيسيون و ايفاي نقش مبارزاتي تبعات سنگيني براي محمدرضا شاه داشت چرا كه در اين سالها او به شدت به همكاري و تأييد روشنفكران و تحصيلكردهها احتياج داشت. تشكيل احزاب توسط شاه هم در اين راستا توجيه ميشود، چرا كه اميدوار بود احزاب كه تحصيلكردهها با آن آشنايي داشتند و سايهاي از دموكراسي غربي را به نمايش ميگذاشت باعث جلب رضايت دانشگاهيان و تكنوكراتها شود. در اين زمان حساسيت به قشر دانشجو مسئولان را برآن داشت تا به مشكلات اين قشر و وضع دانشگاهها رسيدگي كنند. سند شماره 47 مجموعه اسناد جنبش دانشجويي ايران، گزارش كارشناسان دربارة مشكلات دانشگاهها و ارائه طرح اصلاحي است. نبود امكانات رفاهي و برنامههاي فوقبرنامه، وجود دستجات سياسي و ناراحتي از اولياي دانشگاه مشكلات اين بخش عنوان شده است.
در جلب همراهي دانشگاه عوامل خارجي نيز بيتأثير نبود. در جريان انتخابات رياست جمهوري ايالات متحده، شاه از رقيب كندي حمايت كرده بود و با پيروزي او در انتخابات روابط ايالات متحده با ايران به سردي گراييد. سياست اصلاحطلبانه كندي در كشورهاي جهان سوم كه در معرض كمونيسم قرار داشتند شاه را براي همراهي با تكنوكراتها تحت فشار قرار ميداد. نخستوزيري اميني و اجراي اصلاحات ارضي كه اولين قدم اصلاحات در ايران بود شاه را براي اجراي نقش اول اصلاحات كشور ترغيب كرد. اجراي اصلاحات توسط شاه كه به خودكامگي و محوريت محمدرضا شاه ميانجاميد، همزمان با خاطرة سركوب جنبش ملي شدن نفت قشر روشنفكر جوان كشور را در مبارزه جديتر كرد و عناصر مذهبي به اسلام و مذهب به عنوان رويكرد سياسي توجه كردند. در واقع، كمكم با حذف اپوزيسيون غيرمذهبي در اين سالها و ظهور و فعاليت اپوزيسيون مذهبي به خصوص از سال 41 به بعد رهبري مبارزات به دست روحانيون افتاد.
در سال 39 شاخه مستقل ملي مذهبي از جبهه ملي مشتق شد. رهبري ملي مذهبيها را بازرگان بر عهده داشت كه پايهگذار نهضت آزادي شد (1340). نهضت آزادي با ديدگاه اسلامي و مبارزه قانوني در چارچوب قانون اساسي شكل گرفت. تأكيد بر سلطنت شاه و نه حكومت او و اجراي قانون اساسي مشروطه در اساسنامه و بيانيههاي اين سازمان محوريت داشت. از نظر اسلامي هم اين سازمان طيف متنوعي بودند. انجمن اسلامي و شاخه دانشجويي نهضت به اضافه بعضي رهبران مثل آيتالله طالقاني، دكتر سحابي و دكتر شيباني مذهبيتر بودند و برخي مثل حسن نزيه بيشتر جنبههاي ملي داشتند. دكتر بازرگان نيز حد وسط بود. با اين حال نهضت آزادي که از ميان روشنفكران و تحصيلكردهها نزديكي بيشتري با روحانيون داشت، هرچند سعي كرد مشي مستقل خود را حفظ كند با اين حال تنها گروهي بود كه رفراندوم سال 41 را تحريم كرد و در سال 42 سران آن همزمان با رهبران روحاني پس از 15 خرداد 42 دستگير شدند. نقش نيروهاي جوان دانشجو در نهضت آزادي از ابتدا پررنگ بود، تا جايي كه اولين گردهمايي علني اپوزيسيون را پس از كودتاي 28 مرداد هواداران دانشجوي جبهه ملي در 28 ارديبهشت 1339 در ميدان جلاليه تهران برگزار كردند و رهبري آن را عباس شيباني به عهده داشت. در 13 شهريور گردهمايي ديگري در میدان جلاليه برگزار شد كه به درگيري با نيروهاي امنيتي منجر شد. اولين بزرگداشت رسمي روز دانشجو نيز پس از تشكيل سازمان دانشجويان دانشگاه تهران توسط كميته دانشگاهي جبهه ملي صورت گرفت. سازمان دانشجويان دانشگاه تهران سازمان اصلي دانشجويي در ايران بود و بيش از ده هزار عضو دانشجو داشت و نشريه پيام دانشجو ارگان رسمي آن بود. در بهمن 39 دانشجويان در محوطه دانشگاه تهران متحصن شدند. و نسبت به تقلب در انتخابات مجلس اعتراض و خواستار آزادي رهبران دستگير شده سازمان دانشجويان دانشگاه تهران و دانشجويان زنداني شدند. محاصره دانشگاه به تعطيلي آن در 9 بهمن انجاميد و دامنه تظاهرات را به دانشگاههاي شهرهاي ديگر كشور كشاند و حتي دامنه اعتصابات به دبيرستانهاي تهران رسيد. مجموعه اين اعتراضات يكي از عوامل سقوط دولت شريف امامي بود.[1]
از سال 1336 به بعد فكر تأسيس انجمنهاي اسلامي جديد از فارغالتحصيلان انجمن اسلامي دانشجويان مطرح شد. در اين راستا ابتدا انجمن اسلامي پزشكان، سپس انجمن اسلامي مهندسين و انجمن اسلامي معلمان تاسيس شد. در سال 1339 انجمن اسلامي بانوان كه از دانشجويان دختر و همسران اعضاي سابق تشكيل شده بود، به راه افتاد و اين انجمنها به عنوان اولين نهادهاي مدني بودند و بخش عمدهاي از فعاليتهاي فرهنگي روشنفكران ديني در سالهاي قبل از انقلاب در اين انجمنها صورت گرفت. در سال 1340 اولين كنگره انجمنهاي اسلامي سرتاسر ايران برگزار شد و دبيرخانهاي به وجود آمد، اما با سركوب سال 1342 فعاليت دبيرخانه به طور كلي متوقف گرديد.[2]
فعالان تودهاي نيز توانستند انجمنها و نشريات مخصوص خود را داشته باشند (نظر كانون نويسندگان ايران). بدينترتيب، بعد از كودتاي 1332 مليگرايان، چپگرايان و اسلامگراها هر كدام در گروه و طيف خود منسجم شدند و در روند مبارزه حول يك هدف واحد به همكاري و همفكري بيشتر روي آوردند. مخصوصاً مليگرايان كه به روشنفكران ديني نزديكتر شدند و با مجموعه نشريات اسلامي مثل حكمت، مكتب اسلام و مكتب تشيع (قم) نداي حق (تهران) راه حق و طلوع اسلام (رشت) و معلم امروز (تبريز) جهان دانشآموز (همدان) همكاري داشتند. انجمنهاي اسلامي نتيجه همين نزديكي دانشگاهيان و روحانيون روشنانديش حوزه بود. جالب آنكه برخي از اين دانشجويان براي ادامه تحصيل به خارج از كشور ميرفتند و در جهتگيريهاي فكري كنفدراسيون و سازمانهاي دانشجويي اروپا و امريكا تأثير ميگذاشتند و تشکیل انجمنهاي اسلامي دانشجويان امريكا، اروپا و آسيا (هند و فيليپين) نيز حاصل تجربيات و تلاشهاي اين دسته از دانشجويان است.[3]
سركوب دانشجويان در داخل، به فعاليت بيشتر و سازماندهي قويتر دانشجويان ايراني در كشورهاي غربي ميانجامید. مبارزه در خارج از كشور به قصد آشنايي افكار عمومي غرب درباره وضعيت استبدادي و خودكامگي ايران و پيگيري منافع صنفي دانشجويان بود. در اواخر دهه 30 سازمانهاي دانشجويي در اروپا كمكم موجوديت یافته و شروع به همگرايي كردند. شاخه دانشجويي جبهه ملي در خارج از ايران نيز فعاليت داشت. مركز اين فعاليتها مونيخ آلمان بود و مجله باختر كه توسط خسرو قشقايي در اوايل 1961 منتشر ميشد، ارگان رسمي جبهه ملي خارج از كشور بود. مركز ديگر جبهه ملي در پاريس بود كه علي شريعتي سردبيري نشريه سازمان دانشجويان ايراني مقيم فرانسه را برعهده داشت و به جناح چپ جبهه ملي متمايل بود و در سال 1962 شاخه برونمرزي نهضت آزادي را پايهگذاري كرد. در طول سال 1961 كميتههاي ديگر جبهه ملي در تعدادي از شهرهاي اروپايي تأسيس شد و با كميته اجرايي جبهه ملي دوم ارتباط حاصل نمود و با تقويت اتحادشان در كنگرة در حال تأسيس كنفدراسيون (1962) شركت كردند.
سازمان دانشجويان ايراني در آلمان، فرانسه و انگلستان در ارديبهشت 1339 اعلام موجوديت كرد. در سال 1960 فدراسيون انجمنهاي دانشجويان بريتانيا تشكيل شد. در همين سال يك سازمان مستقل دانشجويي در ايالات متحده نيز تشكيل شد.
در همان سال در فاصله روزهاي 15 و 18 آوريل نمايندگان سازمانهاي دانشجويي ايراني در فرانسه، آلمان و بريتانيا در هايدلبرگ آلمان غربي گردهم آمده و در نتيجة ادغام سازمانهاي خود كنفدراسيون محصلين و دانشجويان ايراني در اروپا را به وجود آوردند.
كنگره هايدلبرگ اهداف سازمان جديد را به شرح زير اعلام كرد:
«هماهنگ كردن تمام دانشجويان ايراني در اروپا و انجمنها و سازمان و اتحاديههاي محلي ايشان به صورت يك كنفدراسيون به منظور ايجاد و حفظ استواري روح همكاري بين ايشان در اروپا و آگاه ساختن بيشتر آنها به حقوق و وظايف صنفي خويش و تدارك وسايل تشكيلاتي به منظور ارتباط همه محصلين ايراني و مطالعه در شرايط كار و چارهويي دربارة مسايلي كه بر قشر دانشجو و تحصيلكرده طبق منافع ميهن ما معلوم است.»[4]
جمله آخر اين بند با احتياط و محافظهكاريایی كه لازمه شروع به كار يك سازمان بزرگ و فراگير دانشجويي است راه را براي فعاليتهاي سياسي كنفدراسيون باز ميكند. بدون آنكه حساسيت دولت ايران را برانگيزد يا بين طيف متكثر دانشجويان تفرقه بياندازد. همانطور كه گفتيم در سال 1960 يك سازمان مستقل دانشجويي ايراني در ايالات متحده نيز تشكيل شد. انجمن دانشجويي ديگري نيز در شمال كاليفرنيا وجود داشت كه رهبران آن در سال 1962 عبارت بودند از مصطفي چمران و حسن لباسچي. چمران در سال 1960 انجمن دانشجويان مسلمان را دركاليفرنيا پايهگذاري كرده بود. در فاصله سالهاي 40 ـ 42 كنفدراسيون و سازمان دانشجويان در امريكا به سوي اتحاد با سازمان دانشجويان دانشگاه تهران حركت كردند و تشكيلات واحد جهاني را كه نماينده منافع صنفي و سياسي همه جمعيت دانشجويي كشور بود، به وجود آوردند و نام اتحاديه ملي را براي آن برگزيدند و ماهنامه 16 آذر ارگان رسمي كنفدراسيون و اتحاديه ملي شد. در فاصله 6 ـ 9 ژانويه 1961 كنفدراسيون دانشجويي ايران در اروپا اولين كنگره خود را در محل اتحاديه دانشجويي دانشگاه لندن برگزار كرد. در اين كنگره نمايندگان 19 سازمان و از جمله اعضاي جديد در كشورهاي اتريش و سوييس حضور يافتند.[5] در قطعنامه كنگره به عقبماندگي ايران در عصر جديد اشاره شده و دولت ايران را در مورد نابسامانيهاي سياستهاي فرهنگي مورد خطاب قرار داده است. در اين قطعنامه همينطور نسبت به عكسالعمل رژيم شاه در برابر بزرگداشت روز دانشجو اعتراض شده است. از 31 دسامبر 1962 (1340) تا 5 ژانويه 1963 دومين كنگره كنفدراسيون در ساختمان خانه مردم در شهر لوزان سوييس برگزار شد و كنگره وحدت نام گرفت و براي اولينبار نمايندگان دانشگاه تهران نيز در آن حضور داشتند.
عمده فعاليتهاي كنفدراسيون تحصن، تجمع و اعتصاب غذا و اشغال برخي دفاتر سياسي ايران در خارج از كشور معطوف بود. حتي تا سال 1962 (1341) گفتگو و ارتباط ميان دولت و سازمان دانشجويان وجود داشت. براي مثال، در اول اكتبر 1962 چهار نماينده سازمان دانشجويان امريكا در نيويورك با وزير خارجه غلامعباس آرام ملاقات كردند. كنفدراسيون در امور بشردوستانه نيز ايفاي نقش ميكرد، مثلا بعد از زلزله سال 1341 بويينزهرا به ارسال كمك و تجهيزات اقدام كرد كه تا حدودي تنش ميان دولت علم و اين سازمان را كاهش داد. در كل، اتخاذ چنين راههاي مسالمتآميزي در جلب افكار عمومي غرب و نشان دادن چهرة حكومت شاه موفق بود. هر چند از اواخر سال 1341 به دنبال كنگره دوم كنفدراسيون در شهر لوزان سوييس و اوجگيري مخالفتهاي روحانيون اعضاي كنفدراسيون هم به مبارزات انقلابي رويآوردند.[6] مخصوصاً سرسختي علم در قبول نكردن مسئوليت اتفاقات بهمن 1340 دانشگاه تهران، مخالفت تند دانشجويان ايران و اعضاي كنفدراسيون را برانگيخت.[7]
رويكرد كلي اعضاي كنفدراسيون متنوع بود و طيف وسيعي از مليگرايان، چپگرايان و اسلامگرايان را تحت پوشش داشت، كه البته در كشاكش به عهدهگيري رهبري كنفدراسيون و متأثر كردن فعاليتهاي سازمان بودند. هر چند تا انتها سعي كردند وحدت بين دانشجويان حفظ شود با اين حال كمكم در روند انقلاب گروهي از دانشجويان اسلامگرا (مثل مصطفي چمران) انجمنهاي اسلامي دانشجويان خارج از كشور را راهاندازي كردند كه به مرور نقش پراهميتتري يافتند.
دوران پس از 1342
همانطور كه گفتيم در اواخر دهه 1330 اپوزيسيون ملي جان تازهاي گرفته بود با اين حال هنوز قوت چنداني نداشت كه شاه با اجراي اصلاحات ارضي و انقلاب سفيد و سركوب سران جبهه ملي دوم آنها را پراكنده كرد. در همين زمان لايحه انجمنهاي ايالتي و ولايتي دولت علم حساسيت مذهبيون و روحانيون را برانگيخت و آنها را وادار به واكنش كرد و بدينترتيب اين قشر از جامعه به مبارزات سياسي روي آوردند. علما طي تلگرافي نارضايتي خود را ابراز كردند. در اين هنگام كمكم آيتالله خميني نقش پيشرو در اعتراضات را به دست گرفت. نارضايتي عمومي حتي روحانيون محافظهكار را وارد ميدان كرد و آيتالله بهبهاني نيز تلگراف اعتراضي به شاه ارسال كرد. متن تلگرافها دعوت به سوي اجراي قانون اساسي بود و صحبتي از بركناري شاه يا براندازي رژيم نبود. با اين حال، حتي لغو اين لايحه در 8 آذر 1341 نيز تبوتاب اعتراضات فروكش نكرد و آيتالله خميني همچنان به انتقاد از رژيم پرداخت. در همين حال توجه روشنفكران ديني و مذهبي و حتي غيرمذهبي به روحانيت جلب شد. يافتن يك رهبر براي مبارزه با رژيم شاه ضروري بود. برخورد ميان روحانيون و دربار رفتهرفته تا سال 42 شدت گرفت و به وقايع مربوط به 15 خرداد 42 و دستگيري آيتالله خميني منتهي شد. دانشجويان در روزهاي نيمه خرداد و پس از آن حضور پررنگي داشتند. تجمعات و اعتراضات فرادولتي را ساماندهي كردند و در واقع دانشگاهها اين روزها عملاً محل مبارزه بود. شعارهاي مذهبي و شعارهايي در حمايت از خميني و مصدق در اين تظاهرات غالب بود. در مقابل، رژيم بر شدت عمل افزود و به سركوبي و دستگيري دانشجويان پرداخت. پس از اين اتفاقات ديگر جايي براي مذاكره، مصالحه و نرمش با رژيم شاه باقي نمانده بود. سران نهضت آزادي دستگير شده بودند و دانشجويان وارد مرحله براندازانه مبارزه شدند. كنفدراسيون نيمه دوم سال 42 را به مبارزه و اعتراض به دستگيري دانشجويان، اساتيد، روشنفكران و سركوب قيام 15 خرداد سپري كرد. تظاهرات و اعتراضات مردمي و دانشجويي منجر به آزادي آيتالله خميني شد و در نيمه دوم سال 1342 فعاليتهاي جبهه ملي دوم به پايان رسيد. رهبران جبهه ملي تا پاييز همان سال در زندان نگهداري شدند و از آن تاريخ به بعد همه آنان به جز رهبران نهضت آزادي آزاد شدند. آزادي ديگر رهبران جبهه وقتي امكانپذير شد كه سازمان دانشجويان دانشگاه تهران در ماه مهر خواهان يك گردهمايي عمومي در مقابل مجلس به منظور حمايت از انتخابات آزاد شدند. رهبران جبهه ملي با اين تجمع مخالفت كردند اما دانشجويان با پليس درگير و در نتيجه حدود 100 نفر بازداشت شدند. پس از اين گردهمايي، شوراي عالي جبهه ملي پاييز 1342 چند بار تشكيل جلسه داد اما نتوانست سياست هماهنگي اتخاذ كند و به سياست صبر و انتظار روي آورد. اما سازمان دانشجويان پس از تظاهرات ماه مهر تصميم گرفت از رهبري جبهه ملي جدا شود و از اين زمان به بعد سازمان دانشجويي جبهه ملي به صورت يك نيروي مستقل درآمد و هدايتالله متيندفتري نوه مصدق رابط اين سازمان با ديگر گروههاي مبارز شد. به دنبال اين اختلافات، جبهه ملي و سازمان دانشجويان براي ميانجيگري به مصدق رجوع كردند. وقتي مصدق از شوراي عالي جبهه ملي حمايت نكرد، اعضای شورا در بهار سال 43 به طور جمعي استعفا دادند.[8]
از بررسيهاي مختصر و كوتاه اين مقاله نكات چندي دربارة جنبش دانشجويي در آغاز دهة 40 به دست ميآيد. سازماندهي گسترده قشر جوان دانشجو با طيف متنوع فكري ـ سياسي در قالب سازمان و اتحاديههاي دانشجويي است كه با توجه به فرهنگ عمومي جامعه ايران كه سازماندهي و تشكيلات را نميپذيرد، مهمترين نكته است. مسئله دوم، نقش اين سازمانها به خصوص سازمانهاي خارج از ايران در مغشوش كردن چهره حكومت شاه در افكار عمومي غرب است. در اين راستا آنان با نشريات معتبر غربي مثل لوموند، تايمز و گاردين و... همكاري داشتند و گزارش فعاليتهاي خود و اوضاع ايران را در آن به چاپ ميرساندند. همچنين با سازمانهاي حقوق بشري بينالمللي نيز در ارتباط بودند. جالب آنكه در عرصه بينالمللي نسبت به وقايع جهاني نيز واكنش نشان ميدادند. شركت در اعتراضات دانشجويي كشورهاي اروپايي به همراه دانشجويان اين كشورها مثلاً در زمينه جنگ ويتنام و مسايل مربوط به جنگ سرد و مسايل خاورميانه و فلسطين از آن جمله است. نكته سوم، تغيير گفتمان غالب جنبش دانشجويي است كه به شدت متأثر از فضاي سياسي جامعه ايراني است. تحول از رويكرد ملي ـ ماركسيستي به رويكرد ملي ـ مذهبي و در ادامه رويكرد مذهبي ـ ملي كاملاً مربوط به تحولات جريانات سياسي و به خصوص انتقال رهبري از قشر روشنفكران مليگرا به مذهبيون است. تغيير فاز مبارزه و اعتراض از اعتراض در چارچوب قانون اساسي مشروطه به مبارزهبراندازانه كه البته طي دهه 60 و 70 رخ ميدهد، نيز در ميان دانشجويان به تبع ديگر گروههاي اجتماعي اتفاق ميافتد. هرچند كه دانشجويان به دليل محيط متنوع و متكثر دانشگاه انعطاف و شكيبايي بيشتري داشتند و به شدت تلاش داشتند تا همه افراد و سلايق دانشگاهي را در كنار هم در مبارزه دخالت دهند.
در پايان بايد خاطرنشان كنيم در شكلگيري و پيروزي انقلاب اسلامي دانشجويان و دانشگاهيان وزنه سنگين و تأثيرگذاري بودند و در اين راه صدمات جبرانناپذيري متحمل شدند.
پینوشتها:
--------------------------------------------------------------------------------
[1]. كنفدراسيون، تاريخ جنبش دانشجويان ايراني در خارج كشور 32 ـ 57، افشين متين، ترجمه آذري، نشر شيرازه، 1378، صص 111 ـ 113.
[2]. جنبش دانشجويي در دهة 1320 و 1330، دكتر ابراهيم يزدي، شركت انتشارات قلم، 1382، ص 130 ـ 131.
[3]. همان، ص 131.
[4]. كنفدراسيون، ص 85.
[5]. همان، ص 104.
[6]. روشنفكري و سياست (بررسي تحولات روشنفكري در ايران معاصر)، دكتر جهاندار اميري، مركز اسناد انقلاب اسلامي، ص 227.
[7]. در طول زمستان و بهار 1962 شورشهاي دانشجويي در ايران به نقطه اوج رسيده بود. در روز دانشجوي اين سال تظاهرات وسيع دانشجويي در دانشگاه تهران ساماندهي شد. تظاهرات مشابهي نيز در دانشگاههاي اصفهان، مشهد، شيراز، تبريز، اهواز و آبادان روي داد. ابوالحسن بنيصدر با سخنرانيهاي خود دانشجويان ايراني در اروپا و امريكا را تهييج ميكرد. در اول بهمن 1340 نيروهاي كماندو وارد دانشگاه تهران شدند. صدها دانشجو مجروح شدند و رييس دانشگاه و رؤساي دوازده دانشكده در صدد استعفا برآمدند. رهبران جبهه ملي بازداشت شدند. در اين زمان حتي آیتالله بهبهاني رهبر محافظهكار مذهبي اعتراض كرد. اين درگيريها همزمان با تظاهرات دانشجويان در اروپا و ايالات متحده صورت گرفت که مقابل سازمان ملل تجمع و مقر سفارت ايران در واشنگتن را اشغال كردند. در اروپا نيز تجمع مقابل دفاتر سازمان ملل و نهادهاي حقوق بشر و ساختمانهاي سفارت ايران ادامه داشت.
[8]. كنفدراسيون، ص 173.
منابع:
1ـ اميري، جهاندار، روشنفكري و سياست (بررسي تحولات روشنفكري در ايران معاصر)، مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1383 صص 224 ـ 243.
2ـ روحاني، سيدحميد، نهضت امام خميني، مؤسسه چاپ و نشر عروج، چاپ پانزدهم، ج 1.
3ـ شيخ فرشي، فرهاد، روشنفكري و انقلاب اسلامي، انتشارات مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1381، صص394 ـ 409.
4ـ متين، افشين، كنفدراسيون، تاريخ جنبش دانشجويان ايراني در خارج از كشور 1332 ـ 57، ترجمة ارسطو آذري، نشر شيرازه، 1378، صص 85 ـ 412.
5ـ يزدي، ابراهيم، جنبش دانشجويي در دو دهة 1320 و 1330، شركت انتشارات قلم، 1382، صص130 ـ 131.
6ـ اسنادي از جنبش دانشجويي در ايران 1329 ـ 1357، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1380، ج 1.
تعداد بازدید: 7181