فاطمه هاشمی
15 خرداد 1342 قیامی بود که رهبری امام خمینی (ره) زمینهساز آن شد و با دستگیری ایشان مردم نیز بهپا خاستند و خواستار آزادی رهبر خود شدند. گرچه آنها با سرکوب شدید از سوی مأمورین نظام شاهنشاهی مواجه شدند و تلفات و خسارات سنگینی دیدند امّا به نتایج سودمندی نیز دست یافتند. در این مقاله درپی آن هستیم تا پیامدهای قیام مزبور را مورد بررسی قرار دهیم.
با فوت آیتالله بروجردی رهبری امام خمینی (ره) آغاز شد. آیتالله بروجردی که رهبری و مرجعیّت مقلّدین بیشماری را در داخل و خارج کشور برعهده داشت، از لحاظ سیاسی اصل را بر عدم مداخله گذاشته بود، امّا در برخی موارد با تصمیمات رژیم مخالفت میکرد. ولی به عکس امام دیانت را عین سیاست میدانست که آن هم بر مبنای سنّت دیرینه و مستمر یعنی مخالفت با سلطه و حاکمیت به خصوص تحت لوای دین اسلام شیعی و مبارزهجوئی با آنها بود. زمینههای اصلی قیام 15 خرداد را میتوان چنین برشمرد:
1ـ تصویب لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی در مهر 1341 که به موجب آن شرط سوگند به قرآن و مسلمان بودن حذف شد و به زنان حق رأی داده شد. دو شرط اول برای افراد مذهبی قابل تحمل نبود و تغییر قانون اساسی هم از نظر گروههای سیاسی و ملی میتوانست دلیلی برای مبارزه با رژیم ستمشاهی باشد.
2ـ لوایح ششگانه و انقلاب سفید به گونهای که ابتدا شش اصل و سپس به افزوده شدن 13 اصل دیگر اصول 19 گانهای برای آینده کشور طرحریزی شد.[1] و قرار شد تا برای تأیید این اصول رفراندومی برگزار شود. امام که همواره در تضاد با شاه در زمینههای مختلف سیاسی، فرهنگی و مذهبی عمل میکرد و روند دیکتاتوری حاکم بر ایران را نمیپسندید با اقدامات به ظاهر اصلاحی او نیز مخالفت و شرکت در رفراندوم را تحریم کرد. هنگامی که شاه برای راضی کردن علما تصمیم داشت روز 4 بهمن به قم برود امام به اهالی قم و طلبهها پیام دادند که روز دیدار شاه از قم، خارج شدن از منازل و مدارس حرام است و هیچکس از محل سکونت خود بیرون نیاید.[2]
امام رفراندوم فرمایشی برگزار شد و طبق گزراشهای دولتی بیش از 99 درصد مردم به آن رأی مثبت دادند! پس از این به انقلاب سفید «انقلاب شاه و مردم» گفته شد. امام نیز در اواخر اسفند طی اعلامیهای نوروز 1342 را عزای عمومی اعلام کرد.
3ـ روز دوم فروردین 1342 مجلس سوگواری برای سالگرد شهادت امام صادق (ع) برگزار شده بود که این مراسم با تهاجم کماندوهای رژیم مواجه شد و گروه کثیری از طلاب و مردم به خاک و خون کشیده شدند.
4ـ با فرارسیدن محرم نیز فرصت مناسبی در اختیار روحانیون قرار گرفت تا با الگو گرفتن از قیام امام حسین (ع) به افشاگریهای خود علیه رژیم ادامه دهند و برای مبارزه مردم را آماده سازند. امام نیز با توجه به نقش فعالی که در این زمینه ایفا کرد موجب ترس و وحشت رژیم از ادامه فعالیتهای مخالفتآمیز خود شد. لذا او را در نیمه شب 15 خرداد دستگیر و به تهران روانه کردند. این امر موجب شد تا مردم برای رهایی رهبر محبوبشان به خیابانها ریخته و فریاد مخالفت خود را با رژیم پهلوی سردهند که البته با سرکوب شدید نیروهای نظامی مواجه شدند و ناکام ماندند. گرچه قیام با شکست مواجه شد امّا دستاوردهایی به دنبال داشت که سرانجام به پیروزی انقلاب اسلامی در بهمن ماه 1357 منجر شد. از جمله دستاوردها و نتایج قیام مزبور را میتوان در این موارد جستجو کرد:
1ـ با وجود سانسور شدید رژیم، اخبار مربوط به دستگیری رهبر نهضت و کشتارهای صورت گرفته در روز 15 خرداد در مدّت کوتاهی در سراسر کشور پخش شد و موجی از خشم و نفرت را علیه رژیم شاه به راه انداخت. خبرگزاریها نیز بازتاب این قیام مردمی در حمایت از رهبر خود را به سراسر جهان مخابره کردند و عکسالعمل شخصیتهای سیاسی و علمی و مذهبی را که حاکی از اعتراض نسبت به دستگیری امام و کشتار مردم بیگناه بود گزارش دادند. حوزههای علمیه نجف، کربلا و کاظمین هم به محض دریافت این اخبار بهپا خاستند و با تشکیل اجتماعات و ارسال تلگرافهایی به سلاطین و رؤسای کشورهای اسلامی و سازمانهای بینالمللی حمایت خود را نسبت به امام و تنفّر خویش را نسبت به اعمال وحشیانه رژیم شاه اعلام نمودند و خواستار آزادی امام شدند.[3]
در داخل کشور نیز مراجع تقلید شهرهای مختلف هر کدام به گونهای حمایت خود را از امام ابراز داشتند. مردم در شهرهای مختلف با برگزاری اجتماعات و تظاهراتی خواستار آزادی رهبر محبوب خود شدند. تا اینکه بالاخره حاکمیت پهلوی پس از جابجایی مهرهها و نخستوزیری حسنعلیمنصور مجبور شد امام را در 18 فروردین 1343 آزاد کند. از این زمان به بعد مبارزه همچنان ادامه داشت و هر مسألهای میتوانست آتش زیر خاکستری شده و با جرقّهای شعلهور شود.
2ـ در ساختار اجتماعی مردم ایران روحانیت شیعه از جایگاه ویژهای برخوردار بوده است.
در این ساختار، مناسبات روحانیت با مردم در ارتباط با مصالح جامعه اهمیت خاصی داشته است و یکی از عوامل اساسی در مبارزات ملی و مقاومتهای مردمی بهشمار میرفته است. در حالی که حوزه علمیه قم تا زمان آیتالله بروجردی به سیاست کاری نداشت با قیام 15 خرداد نه تنها آن حوزه بلکه روحانیت سایر شهرها هم وارد سیاست شدند. شجاعت امام در مواجهه با شاه یک نسل کامل از علما را سیاسی کرد و میراثی در قم به یادگار گذاشت. دستگیری و تبعید او موجب افزایش همکاری میان علما به طور عام و شاگردان او به طور خاص گردید. روحانیون حوزه علمیه قم در دوران حصر امام نهضت را همچنان ادامه دادند و در برابر یورشهای پیدرپی دشمن خارجی و کارشکنیهای عوامل داخلی حوزه، سرسختانه مقاومت کردند و با آگاهی کامل کوشیدند تا از هر فرصتی جهت رشد فکری تودهها و بسیج هرچه بیشتر نیروها برای مبارزه و فروزان نگهداشتن آتش انقلاب حداکثر استفاده را بکنند. در مجالس سوگواری، یادبود و جشن و در هر اجتماعی که در یکی از مساجد و مدارس قم تشکیل میشد عدهای از جوانان روحانی هم در آنها شرکت میکردند و با شعارهای حاد و انقلابی و پخش اعلامیهها و تراکتها تودهها را آماده میساختند.[4]
علاوه بر روحانیت قم روحانیون سایر شهرها هم بیدار شدند و نقش مؤثری در روند نهضت ایفا کردند.[5]
همچنین با وقوع قیام 15 خرداد مردم و علما به این نتیجه رسیدند که اگر بخواهند کشور را از زیر یوغ استبداد و استعمار رهایی بخشند باید کسی را به مرجعیت برگزینند که توانایی رویارویی با رژیم را داشته باشد. با توجه به سابقه مبارزاتی امام ویژگیهای اخلاقی و علمی و سیاسی او، وی تنها کسی بود که تمام ویژگیهای رهبری را داشت. پس از 15 خرداد، اسلام و مرجعیت دینی به عنوان محور حرکت مطرح شدند و هر کس به اسلام و رهبران دینی اعتقاد نداشت مردم او را رها میکردند. حتی کسانی هم که چنین باوری نداشتند مجبور بودند در ظاهر با مردم هماهنگی نشان دهند.
مرجعیت امام در واقع از ابتدای سال 42 عملاً در میان مردم و تعداد زیادی از علما و بزرگان حوزه تأیید شده بود، امّا هنوز رژیم آن را به رسمیّت نمیشناخت. بعد از مصاحبه اسدالله علم نخستوزیر وقت و تهدید او مبنی بر محاکمه امام در دادگاههای نظامی و بیتوجهی نمایندگان دولت، علما به این نتیجه رسیدند که بهتر است مرجعیت امام به صورت رسمی مورد تأیید مراجع تقلید قرار گیرد تا دولت بهانهای دربارة عدم شناخت این موضوع نداشته باشد.
به علاوه این اقدام میتوانست در داخل و خارج از کشور هم جنبه تبلیغاتی داشته باشد و وسیلهای برای فشار بیشتر به دولت برای آزادی امام باشد. به این لحاظ «قرار شد کلیه روحانیون درجه اول ایران در شهرهای مختلف با صدور اعلامیههایی حمایت خود را از امام و اقدامات او تأیید کنند و در کشورهای اسلامی دیگر همین اقدامات از طرف رهبران مذهبی به عمل آمد.»[6]
در اعلامیهای هم که در اواسط تیر ماه 1342 در زمان مذاکرات دولت با مراجع و علما منتشر شد صریحاً مرجعیت امام مورد تأیید قرار گرفت.
همزمان با این تحولات، تئوری حکومت اسلامی نیز مطرح شد. در حالی که برخی قشری مذهبان تنها به جنبههای فردی دین توجه داشتند و در صدد فروکاستن کل دین به حوزه اعمال و عبادات فردی بودند ـ به گونهای که پرداختن به امور سیاسی را مصداق فسق دانسته و روحانی سیاسی را آخوند فاسق به شمار میآوردند ـ امام به ابعاد سیاسی و اجتماعی اسلام واقف بود. ایشان همواره با رفتار و گفتارش در طرح و تقویت فقه سیاسی اسلام میکوشید و مباحث حکومتی دین را تبیین مینمود و به طلاّب تعلیم میداد. او با شروع نهضت خود اعلام کرد که اسلام تنها دین عبادی نیست بلکه دین زندگی است و دخالت فرد مسلمان در امور سیاسی وظیفه و تکلیف دینی میباشد.[7]
این نهضت برخلاف نهضتهای پیشین در پی نابودی اصل نظام شاهنشاهی بود و اساس حکومت را سست نمود و پایههای حکومت اسلامی را طرحریزی کرد. امام تئوری حکومت اسلامی را از اول بهمن 1348 در نجف اشرف مورد بحث قرار داد و حوزههای علمیه و محافل علمی روحانی را با بیانی فقهی به اصل تفکیکناپذیری دین و سیاست متوجّه نمود.[8]
3ـ علاوه بر بیداری حوزه دانشگاهیان هم آگاهی سیاسی یافتند و حرکات و اعمال اعتراضآمیز دانشجویان علیه رژیم شاه پس از قیام 15 خرداد شکل گرفت. امام با تأکید در بسیج جوانان و طبقه تحصیلکرده طی نامهها و پیامهایی آنان را به ادامه مبارزه و بهثمر رساندن نهضت اسلامی دعوت کرد. ایشان در یکی از نامههای خود خطاب به اتّحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان در اروپا نوشت: «اینجانب اکنون روزهای آخر عمر را میگذرانم و امیدوارم که خداوند تعالی به شما طبقه تحصیلکرده توفیق دهد که در راه مقاصد اسلامی که یکی از آن، قطع ایادی ظلمه و برانداختن ریشه استبداد و استعمار است کوشش کنید.»[9] از سوی دیگر حوزه و دانشگاه که تا پیش از این ارتباط چندانی با هم نداشتند از این پس وحدت بیشتری یافتند. آنچنان که اعلامیههای حوزه در دانشگاهها هم پخش میشد و اعلامیه دانشجویان نیز بر دیوار مدرسه فیضیه که مرکز اجتماع روحانیون حوزه قم به شمار میرفت نصب میگردید.[10] این پیوند در سالهای بعد نیز ادامه داشت. برای نمونه در سال 1349 به دنبال حرکات اعتراضآمیز در دانشگاهها، رژیم دانشگاه تهران را یک هفته تعطیل اعلام کرد تا شاید از جوش و خروش دانشجویان بکاهد. امّا نخستین روز گشایش دانشگاه در 22 آذر 1349 تظاهرات سراسری دانشگاه را فراگرفت و تظاهرکنندگان به خیابانهای اطراف سرازیر و با پلیس دستگیر شدند. جمعی از مردم نیز از آنها حمایت کردند. به دنبال زندانی شدن و اخراج تعدادی از دانشجویان از دانشگاه، حوزه علمیه قم نیز به عنوان همگامی با آنها درسهای خود را از 28 آذر آن سال تعطیل اعلام کرد.[11]
4ـ این قیام برخلاف حرکتهای پیشین برپایه روشنگری و انقلاب فکری در سطح وسیع مردمی استوار بود و ملّت ایران با دید بینا و آگاه خود به مبارزه پرداخت.
امام نیز پس از آزادی از زندان خطاب به هیأت حاکمه فریاد زد: «... ملت اسلام بیدار شد، دیگر نمینشیند، اگر من هم برگردم ملّت اسلام برنمیگردد. اشتباه نکنید! اگر خمینی هم با شما سازش کند ملّت اسلام با شما سازش نمیکند...»[12]
مردم در مساجد و مدارس و حوزههای مختلف به مطالعه گسترده قرآن و نهجالبلاغه و سایر کتب اسلامی پرداختند و از این راه به بینش دینی و سیاسی خود افزودند. به این ترتیب امام خمینی (ره) نشان داد که با استفاده از نیروی مردمی میتوان بر هر قدرتی فائق آمد.
با این قیام ابهّت شاه شکست و مردم شجاعت خود را نشان دادند. رژیم شاهنشاهی با سرکوبی و شکنجه و زندان توانسته بود هرگونه جنبش و حرکتی را مهار کند و با ایجاد ترس و وحشت عمومی فضای جامعه را به سود استبداد خود در آرامش نسبی نگه دارد. امام در چنین فضای اختناقآوری که کوچکترین توهین به یک مقام دولتی مجازات سختی را درپی داشت نهضت خود را آغاز کرد. سخنان امام در عاشورای 1342 ش چنان ضربه سختی بر پیکر رژیم وارد آورد که منابع خبری این چنین گفتند: «آخوند پرخاشگری به ساحت شاهنشاه اهانت کرده است.»[13]
از سوی دیگر، حکومت پهلوی که به منظور گرفتن چهرهای ملی ـ مردمی برنامه اصلاحات آمریکایی را انقلاب سفید ملّت نامید و برای به دست آوردن محبوبیت در میان روستاییان اصلاحات ارضی را اجرا کرد و برای جلب نظرشان به ایشان حق رأی داد و... با کشتار گستردهای که از مردم در خیابانهای قم، تهران، شیراز و سایر شهرها صورت داد چهره استبدادی و ضد ملّی خود را برملا کرد و شاهنشاه آریامهر به یکی از منفورترین افراد در میان مردم ایران پس از قیام 15 خرداد تبدیل شد.[14]
5ـ با توجه به محورهای مبارزه یعنی مخالفت با سلطه آمریکا و افشاگری ماهیّت اسرائیل به عنوان یک خطر جدّی و حتمی برای دنیای اسلام و مخالفت با رژیم شاه که یک حکومت خودکامه بود از این پس مبارزه با استکبار نیز علاوه بر مخالفت با استبداد مطرح شد و اصل بیاعتبار دانستن شرق و غرب با شعار «نه شرقی نه غربی» پایهگذاری شد که دلیل آن موضعگیریهای مشترک آمریکا و شوروی و عناصر وابسته به آنها در ضدّیت با اسلام و روحانیت و طرفداری از شاه بود.[15]
6ـ قیام روز پانزدهم خرداد طبق برنامه و با تصمیم قبلی گروهها نبود، امّا برخوردی که رژیم حاکم با آنان داشت و کشتاری که صورت گرفت خود به خود بسیاری از افراد همعقیده را به هم نزدیک ساخت و آنها را به گروهبندی وادار نمود تا نظم و ترتیبی در کار پدید آید.
در تهران و بعضی از شهرها کمکم جلسات چند نفری پیدا شد که اخبار را به هم میدادند، تراکتها و اعلامیهها را پخش میکردند و با نظم، اداره جلسات وسیعتر و عمومی را برعهده میگرفتند. این گروهها گاهی صنفی بودند مثلاً از دانشجویان و بازاریان و روحانیون تشکیل میشدند و گاهی هممحلی بودند یعنی از طبقات مختلفی که در یک محل بودند و نهضت را دنبال میکردند. گاهی نیز گروهی سازمانیافتهتر تشکیل میدادند و بر خود اسمی مینهادند که برای نمونه میتوان به جمعیتهای مؤتلفه اسلامی، جبهه مسلمانان آزاد، مجمع روحانیون مجاهد، سازمان مجاهدین خلق،... اشاره کرد.
کمکم برخی از گروهها به فکر مبارزه مسلحانه و بهرهگیری از سلاح افتادند. در خصوص عقیده امام در این باره دکتر بهشتی میگوید: «امام احتمالاً با استفاده صحیح از سلاح در مبارزه با رژیم موافقت داشتند. ایشان معتقد بودند که پایگاه اصلی مبارزه باید مبارزه قاطع و آشتیناپذیر اسلامی، اجتماعی و سیاسی باشد و اجازه دادند که وجوه شرعیه برای تهیه سلاح بکار رود.»[16]
در واقع مبارزه مسلحانه یک ضرورت اجتماعی بود که زمینه آن در سال 1342 و پس از 15 خرداد پدید آمد که البته اگر به طور صحیح هدایت میشد مفیدتر جلوه میکرد. امّا به هر حال توانست روحیه مردم را تقویت کند و نشان داد که با وجود قدرت بزرگ نظامی، اطلاعاتی و امنیّتی طاغوت، مردمی که اسلحه به دست میگیرند میتوانند به مقابله با آنها بپردازند. مبارزات مسلحانه شیوه استفاده از سلاحهای مختلف در دسترس را برای روزهای سخت سال 1357 به مردم آموخت.
در این راستا چندین شخصیت نیز مورد ترور قرار گرفتند. یکی از آنها ترور نخستوزیر حسنعلی منصور در بهمن 1343 بود.[17]
افراد دیگر ترور شده نیز به این قرارند: سپهبد فرسیو دادستان ارتش، شهریاری مأمور ساواک، سرتیپ طاهری، سرهنگ لوئیس هاوکینز، افسر وابسته نظامی سفارت آمریکا در ایران،...[18]
از همه مهمتر و چشمگیرتر ترور نافرجام شاه بود که در 21 فروردین 1344، چند ماه پس از نخستوزیری هویدا، در کاخ مرمر اتفاق افتاد.[19]
نتیجه:
قیام 15 خرداد 1342 گرچه در ظاهر به نفع رژیم تمام شد و سرکوب گردید، امّا در درازمدّت اثرات سوئی برای رژیم درپی داشت و به عنوان ننگی در کارنامه سیاهش به ثبت رسید. زیرا این زمان به بعد بود که مردم با راهنماییها و نقش فعال روحانیت مبارز شیعه و در کنار دانشجویان بیدار و رهرو راه امام و در مجموع با رهبری بینظیر امام خمینی (ره) توانستند مرحله به مرحله با برنامهای منظم به سرمنزل مقصود خود که همانا سرنگونی نظام شاهنشاهی و برقراری حاکمیت اسلامی در کشور بود پیش روند. در حقیقت، با پیروزی انقلاب اسلامی در بهمن 1357 تلخکامیها فراموش شد و تاریخ نوین ایرانزمین آغاز گردید.
پینوشتها:
--------------------------------------------------------------------------------
[1]. پهلوی، پاسخ به تاریخ، ترجمه ابوترابیان، نشر زریاب، چ 7، 1379، صص 166 تا 175.
[2]. مرکز بررسی اسناد تاریخی، وزارت اطلاعات، قیام 15 خرداد به روایت اسناد ساواک، جلد 3، صص 12 ـ 11.
[3]. عمید زنجانی، عباسعلی، انقلاب اسلامی و ریشههای آن، نشر کتاب سیاسی وابسته به مؤسسه خدمات فرهنگی انقلاب، چ 2، 1368، ص 461.
[4]. روحانی، سیدحمید، بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی (ره)، جلد اول، انتشارات راه امام، چ 11، 1360، صص 618 ـ 617.
[5]. برای کسب اطلاعات بیشتر به کتاب نقش روحانیت در قیام 15 خرداد نوشته فریبا جعفری، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چ 1، 1385، صص 87 تا 102 مراجعه کنید.
[6]. منصوری، جواد، تاریخ قیام پانزده خرداد به روایت اسناد، جلد 2، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چ 1، 1378، ص 47.
[7]. برای کسب آگاهی بیشتر راجع به فلسفه سیاسی امام میتوانید به کتاب شکلگیری انقلاب اسلامی از سلطنت پهلوی تا جمهوری اسلامی، نوشته محسن میلانی،ترجمه مجتبی عطارزاده، نشر گام نو، چ 1، 1371، صص 164 تا 174 مراجعه کنید.
[8]. احمدپور، محمدنقی، آغاز بیداری، ویژهنامه قیام 15 خرداد، مرکز پژوهشهای اسلامی صدا و سیما، چ 1، 1382، ص 483.
[9]. عمید زنجانی، همان، صص 483 ـ 482.
[10]. روحانی، همان، ص 619.
[11]. عمید زنجانی، همان، صص 489 ـ 488.
[12]. روحانی، همان، ص 599.
[13]. احمدپور، همان، ص 114.
[14]. همان، صص 118 ـ 117.
[15]. منصوری، جواد، 25 سال حاکمیت آمریکا بر ایران، چ 1، 1364، ص 116.
[16]. مدنی، سیدجلالالدین، تاریخ سیاسی معاصر ایران، جلد دوم، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرّسین حوزه علمیه قم، چ 3، 1362، ص 104.
[17]. نجاتی، غلامرضا، تاریخ سیاسی بیستوپنج سالة ایران (از کودتا تا انقلاب)، جلد اول، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، چ 3، 1371، ص 375.
[18]. عمید زنجانی، همان، ص 496.
[19]. شرح این ماجرا در کتاب ایران ابرقدرت قرن، نوشته یوسف مازندی خبرنگار سابق یونایتدپرس در ایران، به کوشش عبدالرضا هوشنگ مهدوی، ویرایش خسرو معتضد، چ 3، نشر البرز، 1376، صص 494 تا 496 آمده است.
تعداد بازدید: 11289