رحیم روحبخش
مقدمه
امروزه در مكتبهاي سياسي جهان، اين امر كه بسياري از كشورهاي داراي حكومتهاي مطلقه و استبدادي در دوران جنگ سرد، وابسته به يكي از قطبهاي شرق يا غرب بودهاند، پذيرفته شده است. نظام حاكم پهلوي، طي بيش از پنج دهه سلطنت بر ایران از زمره اين حكومتهاست. بسياري از اسناد و مدارك به ضرورت رسيدن رضاشاه از طريق كودتاي سوم اسفند 1299 و همچنين محمدرضا شاه از طريق كودتاي 28 مرداد 1332 را با دخالتهاي انگستان و آمريكا نشان ميدهد. از اين رو اين پدر و پسر قدرت خود را مديون بيگانگان بوده و وابستگان به آنها در ذات اين حكومت قرار داشت.
البته با كودتاي 28 مرداد، جايگاه انگلستان در ايران كاهش و متقابلاً نقش آمريكا افزايش يافت. ايالات متحده بعد از جنگ جهاني دوم با ارائه و اجراي طرحهايي نظير اصل چهار ترومن موفق شد كشورهايي نظير ايران را بيش از پيش تحت سلطه و نفوذ خود قرار دهد. در همين راستا اين كشور در صدد برآمد براي تداوم اين حكومتها و جلوگيري از نارضايتي و شورشهاي مردمي، اصلاحاتي را در حكومتهاي تحت سلطه خود به مرحله اجرا در آورد. در ايران گامهاي نخست اين اصلاحات با نخستوزيري علي اميني 1341 ـ 1340 آغاز شد و با برگزاري رفراندوم اصول ششگانه در 6 بهمن 1341 تداوم يافت. اما اين اصلاحات از آن جا كه مبناي درستي نداشت از همان اوان با اعتراضات عناصر و نيروهاي مذهبي مواجه شد. مخالفت عليه لايحه انجمنها و در نهايت لغو آن و سپس تحريم رفراندوم ششم بهمن و تداوم اعتراضات منجر به دستگيري امام خميني در شب 15 خرداد 42 گرديد كه اين امر قيام 15 خرداد را در پي داشت. نكته قابل تأمل در تبيين اين اعتراضات، مصاحبهها و تبليغات گسترده هيئت حاكمه در وابسته نشان داد مخالفان خود به خارج از كشور بود. گويا در قاموس فكري آنان كه منشاء و تداوم قدرت خود را در وابستگي به بيگانگان بدست آورده بودند، نميگنجيد كه يك اعتراضي داخلي ميتواند بر پايه ارزشهاي ديني شكل گرفته باشد. اين مقاله در صدد تحليل و تبيين اين رويكرد با استناد به اسناد و مدارك ميباشد. خوشبختانه با چاپ و نشر اسناد به جاي مانده ساواك، ابعاد وقايع دو دهه آخر نظام پهلوي بيش از پيش روشن گرديده است و ميتوان با بررسي اين اسناد در كنار خاطرات دستاندركاران مربوطه، بار ديگر بسياري از اين وقايع را بازخواني كرد. يكي از اين وقايع قيام 15 خرداد ميباشد كه در پي اعلام مردم از دستگيري شبانه امام خميني در روز مذكور صورت گرفت. صرفنظر از ابعاد قيام كه از آن بعنوان طليعه انقلاب اسلامي ياد ميشود، مسئله غافلگيري هيئت حاكمه از وقوع آن موضوعي در خور توجه و تأمل ميباشد. زيرا اين غفلت منجر به ادّعاهايي در خصوص ماهيت قيام و همچنين وابستگي آن به خارج از كشور گرديد. چنانچه اظهارات فردوست ـ رئيس دفتر ويژه اطلاعات ـ درباره قيام مذكور، مؤيد همين نكته است. او خاطرنشان ميسازد: «درباره قيام 15 خرداد 1342، نكتهاي كه بدواً بايد متذكر شوم، ناآشنايي و بياطلاعي عجيب مسئولين اطلاعاتي و امنيتي كشور و شخص محمدرضا از حركتهاي مردمي بود.» سپس در ادامه اضافه ميكند: «درباره تظاهرات وسيع 15 خرداد، حتي تا شب قبل از آن، اداره كل سوم و شهرباني هيچ اطلاعي نداشت و هيچ گزارشي به دفتر [ويژه اطلاعات] نفرستاد.» در پايان درباره علت اين امر ميافزايد: «از آنجا كه اين حركت، يك حركت مردمي و طبعاً فاقد برنامهريزي قبلي بود، ساواك بكلي غافلگير شد و محمدرضا شاه شديداً به وحشت افتاد.»[1] همچنين در مذاكرات جلسه هيئت دولت در بعد از ظهر 15 خرداد، اين نكته مورد اشاره قرار گرفته است. در آغاز اين جلسه اسدالله علم ـ نخستوزير ـ طي گزارشی اظهار نمود: «تصمیم ما بر اين بود كه روز شنبه [18 /3 /1342] خميني را در قم و قمي را در مشهد بگيريم، ولي اتفاقي افتاد كه باعث شد [آندو را] زودتر بگيريم. دو چيز اتفاق افتاد. اول اينكه خميني در قم [در روز عاشورا برابر با سيزدهم خرداد] بر منبر رفت و هتاّكي زياد به اعليحضرت كرد. دوم اينكه [احتمال داشت] قم و مشهد با هم همصدا بشوند و كار خيلي سخت بشود، لذا ديشب 4 بعد از نيمه شب خميني را گرفتيم و امروز صبح در مشهد قمي را گرفتيم و چون خبر به تهران رسيد بلوا شروع شد و ما شانس آورديم زيرا اينها تشكيلات قوي داشتند و كوچك نيست با آنكه از صبح عدهاي مجروح و كشته شدند معذلك هنوز هستند و اين خيلي عجيب است.» در ادامه عَلَم پيشنهاد حكومت نظامي را مطرح ميكند كه به تصويب دولت ميرسد.[2] در ادامه اين جلسه دو نكته اساسي در خصوص ماهيت جنبش و لزوم توجه به بازماندگان كشتههاي 15 خرداد آمده است كه موضوع اصلي اين نوشتار را تشكيل ميدهند. نخست آنكه در اين جلسه مطرح كرديد كه به شركت كنندگان در تظاهرات قيام 15 خرداد، از خارج از كشور كمك مالي شده است، كه در بين اين ادعا مقامات مسئول و رسانههاي دولتي تبليغات وسيعي عليه قيام 15 خرداد و وابستگي روحانيت به خارج از كشور بهراه انداختند. در گام نخست و لحظاتي بعد از جلسه دولت، تيسمار حسن پاكروان ـ رياست ساواك، طي مصاحبهاي اظهار نمود: «اخيراً روش برخي از روحانيون طوري بوده كه اشكالات قابل ملاحظهاي بوجود آورده، و اولياي امور را وادار نموده است براي حفظ مصالح عاليه كشور اقدام نمايند... و كار بجايي رسيد كه [روحانيون] با عوامل خارجي تماس گرفتند.»[3] اما اين عوامل خارجي كه پاكروان مدعي نقش آنها بود، چه كساني بودند. فردوست در ادامه خاطراتش در اين خصوص نقل ميكند: «مقدم مأمور بود كه بياطلاعي اداره كل سوم را جبران كند و ظرف چند روز علت حادثه را گزارش نمايد... به تحقيق پرداخت و مدعي شد تيمور بختيار رياست پيشين ساواك و مخالف وقت شاه در خارج از كشور [لبنان] توسط فردي مبلغ 2 ميليون تومان به تهران ارسال داشته و با اين پول تظاهرات 15 خرداد سازمان داده شده است... دوم اينكه ادعاهايي نيز دال بر ارسال پول توسط جمال عبدالناصر عنوان شد.»[4] چنين بنظر ميرسد كه گزينه دوم مورد توجه شاه قرار گرفته است. زيرا او سه روز بعد در جريان سفرهاي دورهاي خود را براي اعطاي اسناد مالكيت اراضي كشاورزي مربوط به قانون اصلاحات ارضي در همدان ابتدا مقدمهاي به شرح ذيل درباره قيام مذكور ايراد كرد: «... در كنگره دهقانان ايران در دي ماه سال گذشته، موقعي كه موارد ششگانه انقلاب ملي خودمان را براي دهقانان ايران و ملت ايران توضيح ميدادم، متذكر شدم كه دو قوه از پاي نخواهند نشست، چون در آزادي ملت ايران و رفاهيت آنها، آن دو قوه مرگ خودشان را مشاهده ميكردند. يكي از آنها ارتجاع سياه [است] كه تجلي آنرا در روز چهارشنبه پانزده خرداد در شهر تهران مشاهده كرديم... ارتجاع سياه چه كرد؟ كتابخانه پاركشهر را آتش زد... باجه بليط فروش اتوبوس را آتش زد براي اينكه لابد فكر ميكند كه در اين قرن كه دنيا به سمت تسخير فضا ميرود ما بايد سوار الاغ يا قاطر شويم...» [5] سپس در پايان با اظهار تأسف اضافه نمود كه: «جاي تأسف است كه يك ملت شيعه [روحانيون ايران] از يك دولت سني [مصر] براي سقوط رژيمش پول ميگيرد، آن هم نفري 25 ريال.»[6] نكته قابل تذكر اينكه قسمت اخير بيانات شاه، هنگام تنظيم و تدوين كتاب «مجموعه تأليفات... محمدرضا شاه...» در سالهاي بعد حذف گرديده، طرفه آنكه در كتاب انقلاب سفيد ـ منسوب به شاه ـ نيز اشارهاي به جمله و يا ادعاي مذكور نشده است. البته در همان زمان اين اظهارات مورد توجه برخي محافل مطبوعاتي قرار گرفت. چنانچه روزنامه پيغام امروز در سرمقاله روز بعد خود (19 خرداد 1342) به ظنز نوشت: آدم دانهاي 25 ريال. و به كنايه خاطرنشان كرد: «اگر وضع مردم بهتر بود، حاضر نميشدند سر خود را به بهاي 25 ريال بفروشند.»[7] ساواك نيز در ارزيابي خود از افكار عمومي دربار اظهارات شاه گزارش داد: «در چند روز اخیر موضوعي كه اعليحضرت همايوني در نطق خود در همدان به آن اشاره فرموده، كه هر نفر 25 ريال گرفتهاند و در تظاهرات شركت كردهاند، بين مردم مورد تنفر و گفتگو و تمسخر قرار گرفته است و همه ميگويند ببينيد چقدر ملت ايران بدبخت شدهاند كه در پايتخت مملكت مردم 25 ريال ميگيرند و جلوي گلوله ميروند... مأمور ويژه اضافه ميكند بايد به هر ترتيب شده اين مطلب كه بخصوص دستاويز مخالفين شده به نحوي اصلاح شود.»[8] پرده بعدي اين نمايش توسط اسدالله علم نخستوزير اجرا شد. علم در نطق راديويي خود، ضمن تأييد مطالب عنوان شده توسط شاه، وعده افشاي اسنادي را در اين خصوص داد، سپس نوبت به پاكروان رياست ساواك رسيد كه در 27 خرداد 42 متني را در اختيار رسانهها قرار داد كه در آن، تصوير يك صفحه از بازجويي فردي بنام «محمدالقيسي» آمده بود. در اين بازجويي مطلب خاصي در اثبات ادعاهاي مذكور نبود، اما وعده داده شده بو د كه ارائه اطلاعات كامل در زمان محاكمه افراد بازداشت شده انجام خواهد شد. در مجموعه 12 پرونده گزارشهاي مأموران ساواك از قيام 15 خرداد كه شامل قريب پنجهزار برگ سند ميباشد و در آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي نگهداري ميشود. چهار برگ سند راجعبه «محمدالقيسي» ميباشد كه متن آنها به شرح ذيل ميآيد: در سند نخست به تاريخ 11 /3 /42 آمده است: «طبق اطلاع واصله، ساعت 1 روز 11 /3 /42 شخصي بهنام محمد توفيق قيسي، تبعه لبنان از طريق بيروت وسيله هواپيما به فرودگاه مهرآباد وارد و نامبرده كه داراي سيهزار مارك آلماني و 500 هزار ليره ترك و 200 هزار ليره عراقي وجه و چند برگ كاغذ سفيد كه نوشتههاي آن بطور وضوح معلوم نبود، و بايستي با وسايل مخصوص ظاهر شود، بوده كه وسيله مأمورين ساواك جلب گرديده است.»[9] اما در سند دوم كه در تاريخ 26 /3 /42 گزارش شده آمده است:«آقاي محمد توفيقالقيسي جاسوس خارجي، پولهايي را كه با خود به ايران آورده است در سراي كاظميه، شركت مؤيد به آقاي حاج جواد نقرهچي ميپرداخته است و شخصي بهنام موسي ياشا كه كليمي و صراف است پولهاي خارجي را به پول ايراني تبديل مينموده است.»[10] در سند سوم به نقل از بستگان حاج جواد نقرهچي، ظاهراً از ارتباط محمد توفيقالقيسي با امام خميني پرده برداشته شده است: «[محمد توفيقالقيسي] چند مرتبه نيز قبلاً به ايران آمده و شخصاً به قم رفته و با آيتالله خميني ملاقات نموده است.»[11] در آخرين سند نيز با اشاره به نقش واسطه شخصي بهنام حاج جواد نقرهچي در بازار تهران، براي انتقال پولها براي امام، نقش عبدالناصر در قيام 15 خرداد خاطرنشان نموده است. [12] گفتني است كه نقرهچي به همين اتهام، مدتي در فرمانداري نظامي تهران به زندان افتاد. [13] ـ بازتاب تبليغات دولتي: البته اين تبليغات و اتهامات نتوانست در داخل كشور چندان بازتاب داشته باشد و يا افكار عمومي را تحتتأثير قرار دهد: زيرا جايگاه و منزلت مراجع و بخصوص امام و علما بعنوان رهبران نهضت از يك سو و خدمت رسانههاي اطلاعرساني سنتي از سوي ديگر اين تبليغات را خنثي ميكرد و تودههاي مؤمنين مذهبي را از ماهيت قیام آگاه ميساخت. طرفه اينكه همين مؤمنين عاملين قيام محسوب ميشدند و حوزه جغرافيايي قيام را تا حدود بيست شهر كشور گسترش دادند.[14] اما واقعيت اينكه اين گستره نفوذ جغرافيايي فقط به داخل كشور محدود مي شد و رسانههاي خارجي غالباً اخبار و اطلاعات خود را از اين واقعه از طريق رسانههاي رسمي و دولتي ايران دريافت ميكردند، چنانكه چندين گزارش از رايزنهاي فرهنگي وقت ايران از كشورهاي مختلف حاكي از پذيرش بيقيد و شرط همان مطالب ميباشد. بعنوان نمونه در گزارش رايزن مطبوعاتي سفارت ايران در رُم به نقل از گزارش روزنامه اخبار آتن از سخنان پاكروان آمده است: «... دلايلي وجود دارد كه ارتباط آنها [توطئهگران] را با خارجيان مسلم ميدارد. مبالغي به رؤساي مذهبي براي برانگيختن اغتشاشات... از طرف مصر پرداخت شده است.»[15] در گزارش مشابه از جرايد ايتاليا از توزيع مبلغ 200 لير بين هر يك از اغتشاشگران سخن به ميان آمده است. مجلهاي بنامIn come پا را از اين فراتر نهاده و تيمور بختيار را واسطه دريافت پول از عبدالناصر و پرداخت آن به قيامكنندگان (به هر نفر 25 ريال) معرفي كرده است.[16]
همچنين در گزارش وابسته مطبوعات سفارت ايران در آنكارا خاطرنشان گرديده: «اکثر جرايد [تركيه] موضوع پخش پول توسط يك دولت خارجي ميان ملاّها و نام عبدالناصر را چاپ كردهاند.» البته فقط روزنامه بنيصباح ضمن اظهار ترديد در اينگونه اظهارات خاطرنشان نموده: «اينگونه اظهار نظرها بدون توجه به مسائل داخلي [ايران] جنبه رئاليستي دارد.»[17] بالاخره در گزارش ديگر بنقل از يكي از روزنامههاي كراچي پاكستان با استناد به نطق نخستوزير و بيانات شاه آورده است: «يك كشور غير شيعه وجوهي در ايران براي ايجاد طغيان خرج كرده است.»[18]
ـ اصل ماجرا و بازتاب آن: گويا كاملترين گزارش از ماهيت اين ماجرا توسط حجتالاسلام سيدهادي خسروشاهي ارائه شده است. نامبرده كه سالها در صدد كشف اصل اين واقعه بود، بعد از پيروزي انقلاب با نگارش تنها اثر مستقل در اين خصوص تحت عنوان «حقيقة علاقة عبدالناصر و الثورة الاسلامية فی ايران» ماهیت آنرا آشکار ساخت. این کتاب به زبان عربی نوشته شده و در سال 2003 ميلادي از سوي موسسه «دارالهدف للاعلام والنشر» در قاهره به چاپ رسيده است.
خسروشاهي در مصاحبهاي، آغاز ماجرا را اينگونه نقل ميكند: زماني كه نماينده ايران در واتيكان بودم، در نشريه روزگار نو، چاپ پاريس، مطلبي خواندم راجعبه گرفتن پول توسط امام خميني از جمال عبدالناصر در دوران مبارزه با شاه، نويسنده اين مطلب نوريزاده ـ مفسر معروف بيبيسي و مطلب خود را به نقل از نشريه الشراع چاپ بيرون نقل كرده بود.
نامبرده در ادامه ميافزايد: بعد از پيگيري مسئله، متوجه شدم كه اين مطالب از كتابي بنام «عبدالناصر و الثورة الاسلامية في ايران» نوشته فتحيالديب ـ سفير مصر در برن ـ نقل شده است. دعوي نويسنده اين كتاب اين بود كه در دوران مبارزه عليه شاه، قريب چهل نفر از اعضاي نهضت آزادي ايران نظير: ابراهيم يزدي، مصطفي چمران، صادق قطبزاده و... براي تعليم آموزشهاي چريكي به مصر رفتند و از سوي دولت عبدالناصر تعليمات نظامي چريكي فرا گرفتند: «دولت مصر براي ارائه خدماتي كه به افراد نهضت آزادي ارائه ميكرد، تقاضایي هم داشت كه از آن جمله: ايجاد راديو فارسي، همكاري با قشقاييها و چپيها، تغيير نام خليجفارس به خليجعربی و مسائلي از اين قبيل.» با عنايت به اين رويدادها، منبع مورد استناد نوريزاده، بليط ارسالي جهت عزيمت نامبردگان به مصر جهت آموزشهاي چريكي بود. ولي واقعيت امر این است كه اين فعاليتها ربطي به نهضت روحانيت و از جمله امام خميني نداشت.
منبع دوم اين ادعا، كتاب ديگري بود كه توسط منوچهر هاشمي ـ مدير وقت اداره ضد جاسوسي ساواك ـ نوشته و در خارج از كشورهاي چاپ و منتشر شده بود. نامبرده نيز همين ادعا را در كتابش تكرار كرده و خاطرنشان نموده: اين پول توسط شخصي بنام عبدالقيس جوجو از بيروت به تهران حمل ميشد كه ساواك آنرا كشف كرد. گفتني است كه عبدالقيس شاگرد يك جواهرچي در بيروت بود كه هراز چند گاهي براي خريد جواهرات به ايران ميآمد. در يكي از سفرهاي خود در فرودگاه مهرآباد دستگير و تحت شكنجههاي ساواك مجبور شد كه اعتراف كند پولهاي همراهش را از سوي عبدالناصر براي كم به روحانيت ايران آورده است. هاشمي ـ نويسنده كتاب ـ با توجه به سمت امنيتي خود، گزارشي از اين ماجرا تهيه و به فردوست و نصيري ارائه داد. فردوست به آن توجهي نكرد ولي نصيري آنرا به اطلاع شاه رساند و از همينجا مورد بهرهبرداري قرار گرفت.
خسروشاهي در پايان ميافزايد: هدف من از نگارش اين كتاب رد اتهام مذكور بود. چنانچه آن اثر در محافل تحقيقي قاهره مورد توجه هم قرار گرفت.[19]
فردوست كه كاملاً در جريان اين پرونده سازيها قرار داشت در ادامه خاطراتش يادآوري ميكند: «معلوم نشد كه اگر بختيار و يا ناصر پولي فرستادهاند، اين پول به چه اشخاصي داده شده، سازماندهي و تدارك تظاهرات چگونه انجام گرفته...» سپس در پايان خاطرنشان ميسازد: «نه پروندهي فرد فوق تعقيب شد و نه گزارش مقدم مستند گرديد. مسئله در حد تبليغات و ادعا باقي ماند و در همين حد براي محمدرضا كفايت ميكرد.»[20]
در پايان به عنوان نتيجهگيري اين بحث خاطرنشان بايد كرد كه هدف هيئت حاكمه از ادعاي وابستگي قيام به مصر ميتوانست در راستاي مؤلفههاي ذيل تبيين گردد: نخست آنكه ماهيت و اصالت مردمي و خودجوش قيام را لكهدار نمايند و دوم اينكه با توجه به حملات امام و ساير علماي مبارز به اسرائيل كه همزمان با اختلاف اعراب به رهبري عبدالناصر با اسرائيل بود، رسانههاي وابسته دولتي مأموريت مييافتند مخالفتهاي روحانيون ايران با اسرائيل را ناشي از همكاري دو جانبه و متقابل آنها با مصر عليه دو دشمن مشترك (شاه و اسرائيل) قلمداد كنند، از اين رو حتي مبارزات ضد اسرائيلي مردم ايران را نيز خدشهدار بسازند. در نهايت شايد بتوان اين ترفند را نيز در راستاي ايجاد تفرقه مذهبي (شيعه ـ سني) تلقي كرد.
اين نكته نيز گفتني است كه چون اتهام مذكور به روحانيون ايران در افكار و اذهان عمومي پذيرفته نشد و بنابر گزارشهاي ساواك مورد قبول مردم واقع نشد، هيئت حاكمه در صدد برآمد مدتي بعد از این اتهام را به طيّب حاج رضايي يكي از دستاندركاران لوطي منش و از سران ميدان بارفروش تهران بزنند. اين اتهام ميتوانست با عنايت به سوابق طيب و خدمات او به شاه در كودتاي 28 مرداد 32 و سپس اختلاف او با نصيري ـ رئيس ساواك ـ تأثير سوئي بر ماهيت قيام ايجاد كند. ولي طيب با خودداري از امضاي متني كه او را متهم به گرفتن پول از امام و توزيع آن در بين تظاهركنندكان ميكرد، ترفند دستگاه امنيتي را خنثي كرد و بدليل همين مقاومت به اعدام محكوم شد.[21]
گفتني است كه موقعيت طيب طي دهةي پيشین در جنوب تهران بسيار ممتاز بود. نويسنده تاريخ قيام 15 خرداد ضمن اشاره به اين جايگاه، خاطرنشان ميسازد، طيب بطور مشخص بعد از كودتاي 28 مرداد 32 با رژيم همكاري داشت و بدليل كمكهاي دولتي در ميدان بارفروشان موقعيت خاصي بدست آورده بود،[22] اما شعبان جعفري همكار ديگر طيب در كودتاي مذكور اين امتياز را واگذاري انحصار واردات موز از سوي شاه به طيب ذكر كرده است.[23]
که البته اين امتياز جدا از «دريافت یک قطعه مدال درجه 2 رستاخيز» بود كه از سوي «كميسيون اعطاي امتيازات غيرنظاميان به افرادي كه در كودتا به نفع محمدرضاشاه نقش داشتند، اعطا گرديد.[24]
پینوشتها:
--------------------------------------------------------------------------------
[1].ظهور و سقوط سلطنت پهلوي، ج اول: خاطرات ارتشبد سابق حسين فردوست، گردآورنده: موسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي، تهران، اطلاعات، 1369، صص 510 ـ 511.
[2].متن كامل مذاكرات دولت طاغوت در پانزدهم خرداد 1342: اسناد فاش نشدهاي از قيام خونين پانزده خرداد، گردآورنده: دفتر هيئت دولت و روابط عمومي نخستوزيري [در دوره ميرحسين موسوي]، چاپ شركت افست، 1362، صص 23 ـ 22
[3].فاطمه پاكروان، خاطرات فاطمه پاكروان، همسر سرلشكر حسن پاكروان، ترجمه اسماعيل سلامي، تهران، مهرانديش، 1378، ص 24.
[4].خاطرات ارتشبد سابق حسين فردوست، پیشین، ص 515.
[5].مجموعه تأليفات، نطقها، پيامها، مصاحبهها و بيانات اعليحضرت همايون محمدرضاشاه پهلوي آريامهر شاهنشاه ايران، جلد چهارم؛ دي ماه 1341 ـ آبان ماه 1344، مدحي 3236 ـ 3231. اين كتاب فاقد ساير مشخصات است.
[6].آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي، شماره بازيابي پرونده 113، برگ سند 198.
[7].جواد منصوري، تاريخ قيام پانزده خرداد به روايت اسناد،ج 2، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1378، ص 56، سند شماره، 110 /4.
[8].همان، سند شماره 112 /4.
[9].آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي، شماره بازيابي پرونده 117، شماره برگ سند، 57.
[10].آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي، شماره بازيابي پرونده 114، شماره برگ سند 108.
[11].آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي، شماره بازيابي پرونده 118، شماره برگ سند 243.
[12].آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي، شماره بازيابي پرونده 114، شماره برگ سند 203.
[13].رک. به: خاطرات ابوالفضل توکّلی بینا، به کوشش محمود طاهر احمدی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1383، ص 93.
[14]. رك به. مقالهاي از نگارنده با مشخصات: رحيم روحبخش، چند شهري بودن جنبشهاي معاصر ايران، بررسي قيام 15 خرداد، فصلنامه گفتگو، شماره 29، پایيز 1379، ويژه اسلام سياسي.
[15].آرشيو مركز اسناد نهاد رياست جمهوري، شماره بازيابي 55132، مورخ 24 /3 /1342.
[16].آرشيو مركز اسناد نهاد رياست جمهوري، شماره بازيابي 1728 /809، مورخه 22 /4 /1342.
[17]. آرشيو مركز اسناد نهاد رياست جمهوري، شماره بازيابي 55157و 55155، مورخه 30 /3 /1342.
[18]. آرشيو مركز اسناد نهاد رياست جمهوري، شماره بازيابي 55130 ، مورخه21 /3 /1342.
[19]. درباره يك دروغ، گفتگو با حجتالاسلام سيدهادي خسروشاهي، فصلنامه مطالعات تاريخي، از انتشارات: موسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي، سال دوم، شماره 7 (ويژهنامه 15 خرداد)، بهار 1384.
[20]. خاطرات ارتشبد سابق حسين فردوست، پيشين، ص 515.
[21]. رك به: مهدي عراقي، ناگفتهها، تهران، مؤسسه خدمات فرهنگي رسا، 1370، ص 189.
[22].جواد منصوري، پيشين، ص 235.
[23].خاطرات شعبان جعفري، به كوشش هما سرشار، تهران، نشر ثالث، 1380، ص 212.
[24].آزاد مرد، شهيد طیّب حاجرضايي به روايت اسناد ساواك، تهران، مركز بررسي اسناد تاريخي وزارت اطلاعات، 1378، ص 42.
تعداد بازدید: 5209