محمدرضا حکیمی
03 فروردين 1398
خون شفق دوباره سر از بیکران کشید
گردون، لوای خون، به فراز زمان کشید
شد منفجر ز سینه آفاق، خون حقّ
وز رمز انقلاب، خطِ ارغوان کشید
خونین[1] نگاره گشت افق تا افق ز خون
رنگ شفق، صلای جهادآوران کشید
روح زمانه خسته شد از سستی و سکوت
ناگه ز دل خروش چو کوه گران کشید
افسرده بود به همّت مردان حقّ و باز
مردانه همّتی، همه را در میان کشید
این گلّه را که گرگ ز هر سو ربوده بود
در خط احتفاظ، خروش شبان کشید
***
آن آتش نهفته به چندین هزار نسل
زد باز بی[2] شراره و تا آسمان کشید
دین خدا، دوباره، به سرلوحه زمان
خود را به دوش همّت آن قهرمان کشید
پورعلی که بر سر این خیبری ددان
بس نعرههای حقّطلب جانستان کشید
فرزند پاک موسی جعفر، کزین نسب
پا از شرف به فرقگه فرقدان کشید
آن کو که خود نمونه آن حشمت است و بس
کاین بار مَکرمت خود از آن دودمان کشید
هارون پست کرد به زندان ورا و او
در راه حقّ و جامعه، جور خسان کشید
***
ای پیشوای شیعه که تاریخ ما ز تو
از افتخار پا به سرِ کهکشان کشید
قم را شکوه نهضت تو در همه جهان
اندر شمارِ مکتب آزادگان کشید
قم جای درس بود و سکوتی خمودگون
وینک حماسهاش ز تو تا هر کران کشید
ای پیشوای خلق که تاریخ انقلاب
نقش تو را به طاق بلند زمان کشید
خورشیدسان، خروش تو، از مرز خاوران
تا دورتر کرانه غربِ جهان کشید
ای قرنها حماسه و ای سالها خروش
ای کز تو انقلاب سوی جاودان کشید
نام تو زنده است که خود دست روزگار
نام تو را چه[3] خور، به سر خاوران کشید
صد آفرین به روح خمینی و نهضتش
کاین گونه خلق را به جهادی گران کشید
خشم مقدّس همه آزادگان شرق
از جان پرخروش وی اینسان زبان کشید
ای بتشکن که شور تو این خلق خفته را
بیرون ز خواب خویش چو سیل دمان کشید
کو تا تو را زمانه شناسد که کار تو
یکباره ره به جرگه پیغمبران کشید
رزم تو زنده کرد بسی نقشهای پاک
کز مصلحان زمانه به هر شارسان کشید
دین خدا به ورطه ذلّت فتاد و باز
از یمن همّت تو از این ورطه جان کشید
***
اسلام زنده گشت ز شور قیام تو
فریادها به راه تو نسل جوان کشید
ای کاوه مقدس بیدارگر، کنون
دست تو پرده از رخ ضحاکیان کشید
ضحاکِ پستِ خونطلبِ مار دوش را
پرهیب مجدزاد تو اندر هوان کشید
هم دین و هم وطن، همه را برد اجنبی
زان، پیشوا غریو چون[4] شیر ژیان کشید
قرآن به حیله نشر نمود این محیل و باز
بس تیغ و تیر بر رخ قرآنیان کشید
پس آن همه به نیمه خرداد از چه کشت؟
پس انتقام از چه ز روحانیان کشید؟
پس از چه کرد «مَدرَس قرآن» به قم خراب؟
پس از چه دست از همه احکام آن کشید؟
«نواب» را که کشت بجز این پلید شوم؟
کی با یهود کار به عقد نهان کشید؟
آن مؤمنان پاک ورامین کجا شدند؟
آنان که دین ز ماتمشان الامان کشید
***
این خائنان چو دین و وطن را فروختند
زین ره خمینی از دل و از جان فغان کشید
چونان حسین، در پی یاری حقّ و عدل
جان را به کف نهاد و به میدان عنان کشید
هر دورهای، زآل علی؛ مشعلی به پاست
این شعله، جاودانه بماند که از خداست
***
مشخصات و ویژگیهای شعر «عاشورا آفرین قرن»
قالب: قصیده، قصیده مردّف در 37 بیت.
تذکر: بیت 37 این قصیده بیتی است مصرّع با همان وزن اما با قافیهای جداگانه و همانند یک «بند گردان» در «ترکیب بند» یا «ترجیعبندی» که گویا ادامه نیافته است.
قافیهها: کران، زمان، ارغوان،... شبان، قهرمان، جهان، زبان،... عنان و... در ضمن از عیوب رایج قافیهای «شایگان» نیز خالی نیست همانند روحانیان، قرآنیان، پیغمبران، ضحاکیان و...
وزن: مفعولُ فاعلاتُ، مفاعیلُ فاعلن.
بحر: مضارع مثمّن، اخرب، مکفوف، محذوف
تاریخ سرودن شعر: این قصیده بلند بعد از 15 خرداد 1342 و به احتمال در زمانی که امام خمینی هنوز در زندان بودهاند سروده شده است، شعر اشارهای به حوادث پس از آن ندارد.
این قصیده در هر دو کتابِ «مشهد در بامداد نهضت امام خمینی» اثر «غلامرضا جلالی» و «نهضت روحانیون ایران جلد چهارم» اثر «علی دوانی» به طور کامل آمده است، صرفنظر از برخی اغلاط چاپی؛ هیچیک از دو محقق اشارهای به تاریخ دقیق سروده شعر ننمودهاند.
این قصیده با نام «عاشورا آفرین قرن» منتشر شده است. ما نیز همین نام را انتخاب کردیم.
سراینده شعر: استاد محمدرضا حکیمی.
تفاوت دو نسخه:
1ـ خونی 2ـ پس 3ـ چو 4ـ در هر دو نسخه «چون» آمده که به احتمال غلط چاپی است و «چو» صورت صحیح آن است.
شماره سند: (ق ـ 34)، 42، کپی شده از روی کتاب.
منبع: فیض، مصطفی. توصیف خاکیان از آفتاب. تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی. 1381. صص 46 – 50.
پینوشتها:
[1]. خونی.
[2]. پس.
[3]. چو
[4]. در هر دو نسخه «چون» آمده که به احتمال غلط چاپی است و «چو» صورت صحیح آن است.
تعداد بازدید: 2393