نعمتالله میرزازاده
23 مرداد 1399
ای ز وطن دور ای مجاهد در بند
ای دل اهل وطن به مهر تو پیوند
نای تو خاموش همچو خشم که در مشت
جان تو در جوش همچو شیر که در بند
گشته به غربت به اندُهان وطن جفت
مانده به توران جدا از همسر و فرزند
بی تو مبادا به هیچ سینه دلی شاد
بی تو مبادا به هیچ چهره شکرخند
بی تو دروغ است هر که قرب خدا جُست
بی تو فریب است هر که خواست دهد پند
بی تو یتیم است دُرج عصمت اسلام
بی تو غریب است راهِدین خداوند
جز دو لب تو لبان همدم فریاد
کاوَرَد از دل برون حقایق دلبند
بر لب هر مدعی صلاح وطن نیست
گرچه ز لب ریزدش به گاه سخن قند
ای ز وطن دور، ای امام خمینی
ای تو علی را یگانه پور همانند
گوهر اسلام در تو کرد تجلی
بعدِ گذشت هزار و سیصدی و اند
گر تو نباشی مباد فکرت مجموع
گر تو نباشی مباد خاطر خرسند
جز تو شریعتمدار نیست در اسلام
جز تو ز بیت النبی نمانده پساوند
وای از این همرهان سست عناصر
رزم رها کردگانِ سُست کمربند
نک که امام بزرگ نیست در این مُلک
با توام هان ای فقیه! تفرقه مپسند
وای از آن تندباد نیمه خرداد
کان همه سرو بلند را زِ بُن افکند
ننگ به جلاد آن پلید که ری را
کرد ز خون شهید، سرخ چو یاکند
مویه بر آن کشتگان دشت ورامین
سجده بر آن مردمان پاک برومند[1]
خواست چو اهریمن پلید وطن را
یکسره سودا کند به غیر، به ترفند
خواست چو با دامِ غیر، دام مذلت
طوق اسارت به گردن وطن افکند
خواست چو با دست مستشار نظامی
ریشه اسلام را ز خاک وطن کند
داد چو بیگانه را جواز خیانت
خواست چون این ملک را ز ننگ بیاکند
همت پاکت ندارد رخصت خواری
نعره زدی کاین بساط تا کی و تا چند؟
آتش خشم وطن ز نای تو افروخت
بانگ تو برخاست چون غریو دماوند
نعره زدی بر عراق و مشهد و شیراز
وای زدی بر حجاز و مصر و سمرقند
نعره به دنیا زدی، به مردم آزاد
از دل این مردمِ ستمکش در بند
کز بدِ ضحاک، جانِ مردم ایران
هست چو بر آتش گداخته اسپند
خلق بر آشفت همچو سینه عمان
مشت بر افراشت همچون قله الوند
خلق بهپا خاست پاس دین و وطن را
سخت فرو کوفت به ستمگر پرفند
چشم تو روشن که در سراسر ایران
فکر تو این تخم انقلاب پراکند
خصم فرو ماند زانکه دید در این رزم
بر تنت از دین و دانش است کژاکند[2]
خصم،[3]زبون ماند و حیله کرد چو دزدان
تا که ربودت شبی به حیله و ترفند
لیک تو تنها نیی به بند، که ایران
راست به سجنی بزرگ گشته همانند
حرمت راه ترا پذیره زنجیر
هست هزاران هزار مرد برومند
وانهمه مردانِ مرد، در غُل و زنجیر
مانده چو شیران پای بسته ارغند[4]
گرچه گذر کردهاند از مه خرداد
قافله تیرماه و بهمن و اسفند
گرچه از آن روز و روزگار گذشته است
در تپش انتظار، سال و مَهی چند
یاد تو کی میرود ز سینه مردم
نقش تو کی میرود ز دیده دیرند[5]
مسند فرمان تراست در همه اسلام
از[6] دره نیل تا کرانه اروند
جانِ منی ای بزرگ رهبر اسلام
یارِ تواَم ای ستُرک مرد خردمند[7]
تو به بر عالمان به علم، امامی
من به بر شاعران به شعر، خداوند
مدح تو شاید مرا که مردم ایران
مرد و زن ز نای من خروش برآرند
بو که ببینم ترا دوباره در این مُلک
بود که ببینم وطن ز روی تو خرسند
بو که ببینم ترا ستاده به محراب
بو که ببینم ترا نشسته بر اروند[8]
دیر نپاید چنین شبانِ نفسگیر
زود زَنَد صبح انقلاب شکرخند
وز وزش خشم خلق باز بینم
کز افق این ابرهای تیره پراکند
خلق ببیند به چوبههای مکافات
بر سر هر کوی دشمنی شده آوند
خلقِ جهان یکصدا به تهنیت تو
گرم بخوانند این چکامه دلبند
فکر تو پیروز شد به حرمت قرآن
نام تو جاوید شد، به نام تو سوگند
***
مشخصات و ویژگیهای شعر «به نام تو سوگند»
قالب: قصیده، در 48 بیت.
قافیهها: بند، پیوند، فرزند، شکرخند، پند و...
وزن: مفتعلن فاعلات مفتعلن فع (فاع)
بحر: منسرح، مثمن، مطوی منحور (مجدوع)
تاریخ سرودن شعر: در تمام نسخههای موجود و چاپ شده در کتابهای مربوط به نهضت امام خمینی، در زیر شعر درج شده است؛ «مشهد شهریور 1343» و این جای بسی شگفتی است، زیرا شعر از همان بیت مَطلع، رهبر را مجاهدی دور از وطن خطاب میکند و در بیت سوم تأکید دارد که در غربت یا اندوه وطن، جفت هستی و در توران زمین (ترکیه) جدا از همسر و فرزند ماندهای و این مصراعها به صراحت نشان میدهند که قصیده پس از تبعید حضرت امام سروده شده و چون تاریخ تبعید امام(ره) 13 آبان 1343 بوده است، با توجه به ابیات 35 و 36؛ میباید در اواسط آبان تا پایان همان سال سروده شده باشد یا تاریخ سرودن شعر، همان شهریور ماه بوده اما در سال 1344 هـ.ش به هنگام ثبت، به اشتباه سال 1343 درج گردیده است و این اشتباه در نسخههای دیگر تکرار شده است.
سراینده شعر: نام شاعر نعمتالله میرزازاده با تخلص (م ـ آزرم) است. عنوان شعر در تمام نسخهها «به نام تو سوگند» میباشد.
توضیح و یادآوری: با گذشت بیش از سیوشش سال از سرودن این قصیده و با وجود پیروزی انقلاب و آن همه حوادث و در نتیجه طبعآزمایی شعرای بینام و بنام، براستی از صلابت و فخامت این قصیده خراسانی هیچ کاسته نگشته است.
مبارزین قدیمی چه اهل ادب بوده باشند یا نه، اگر نه تمام این قصیده را؛ ابیاتی از آن را در خاطر دارند و برخی علاقهمندان که سر سوزن ذوقی داشتهاند به استقبال آن رفته یا به دلخواه خود، بر حسب ضرورت زمان، آن را دستکاری و تکثیر کردهاند و همین موجب شده که برخی ابیات و یا ترکیبات شعری در نسخههای گوناگون متفاوت باشد.
دیگر آنکه خیلی پیشتر از آنکه در مجلسِ سوگِ شهادت دانشمند مجاهد آیتالله مصطفی خمینی در سال 1356 آن هم در مسجد ارک، خطیب بزرگواری با استناد به آیه شریفه؛ وَ اِذِ ابْتَلی ابراهیمَ رَبهُ بِکَلِماتٍ فَاَتَمَهُن قالَ اِنی جاعِلُکَ لِلناسِ اِماماً... (2 /124) حضرت آیتالله العظمی خمینی(ره) را «امام» خطاب قرار دهد، در دو قصیده معروف «به نام سوگند» و «برگزیده»، بارها این واژه راهگشا به کار برده شده بود. البته جای انکار نیست که مقبولیت عامه از راه همان منبر مسجد ارک بود نه شعری که خواص با آن سر و کار داشتند؛ بنگریم به این مصراع از قصیده «به نام تو سوگند» مربوط به سال 1344:
ای ز وطن دور ای «امام خمینی».
و در قصیده «رهبر برگزیده» میخوانیم که:
الا ای امام بحق برگزیده
و:
امام بحق ای خمینی که ایران
و:
بزرگا، اماما که بعد از امامان
همچنین:
زعیما، اماما، ز ایران چه پرسی؟
لازم به ذکر است که قافیه مصراع دوم بیت 43 (واژه «اروند»)، که به معنی تخت پادشاهی و سریر است در برخی نسخهها «اروند»ضبط شده که بیشک یک اشتباه چاپی است.
شماره سند: (ق ـ 12)، 44، در چندین برگه چاپی و دستنویس و کپی شده از روی کتاب نهضت امام خمینی و بیوگرافی پیشوا.
منبع: فیض، مصطفی، توصیف خاکیان از آفتاب، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1381، ص 125 – 131.
[1]. خردمند
[2]. گژاکند = کژاغند: جامهای که درون آن را از ابریشم پر کنند و روز جنگ پوشند.
[3]. خصم فروماند
[4]. ازغند: خشمگین: خشمآلود
[5]. دیرند: روزگار دیرپای، دهر
[6]. زانسوی آمویه
[7]. این بیت در نسخة «بیوگرافی پیشوا» نیامده است.
[8]. اروند: تخت، سریر
تعداد بازدید: 3441