مهتاب شورمیج
06 بهمن 1399
این مقاله درصدد است تا تصویر و تصوری روشن از روابط ایران با رژیم صهیونیستی در فاصله سالهای 42 ـ 1340 ش مطابق با 1963 ـ 1961 م ارائه دهد. نگارنده بر آن است تا به منظور آگاهی از عمق روابط و عوامل آنها در ایران در آن مقطع زمانی به چند سؤال ذیل پاسخ گوید:
1ـ آیا حکومت پهلوی به عنوان حکومت اسلامی با رژیم اسرائیل ارتباط داشت؟
2ـ آیا یهودیان ایران در ایجاد و تحکیم روابط میان ایران و اسرائیل سهمی داشتهاند؟
3ـ آیا فراماسونها و لژهای فراماسونری به عنوان عوامل تحکیم روابط ایران و اسرائیل نقشی داشتهاند؟
4ـ آیا فرقه بهاییت در گسترش روابط ایران و اسرائیل سهمی داشته است؟
5ـ موضعگیری حضرت امام خمینی به عنوان رهبر نهضت اسلامی و مرجع تقلید شیعه در برابر فعالیتهای اسرائیل و اعمال ضداسلامی در ایران چگونه بود؟
6ـ آیا فعالیت و همکاری ایران و اسرائیل تنها در زمینههای سیاسی بود یا زمینههای دیگری نیز داشت؟
مقدمه
نقش یهودیان در گسترش روابط ایران با صهیونیسم
در تاریخ ایران، از دوره قاجار تا زمان پیروزی انقلاب اسلامی، سیاست خارجی ایران به بهانه دفاع و پشتیبانی از اقلیتهای مذهبی ایران، دستاندازی به کار یهودیان و نیز اقلیتهای دیگر را جزو اصلیترین برنامههای سیاسی خود قرار داد و از راههای زیر سعی در به خدمت گرفتن آنها نمود:
1ـ تشویق آنان در جدا شدن از پیکره ملت، تحصیل در مدارس جدید یهودی غیرایرانی (بویژه آلیانس اسرائیلیت، مدرسهای فراماسونری که در بسیاری از شهرهای ایران شعبه داشت) و نه در مدارس سنتی یهودی ایرانی، تشویق به فراخواندن مسلمانان به این مدارس و شکستن و خرد کردن رابطههای فرهنگی ادوار تاریخی و ایجاد خدشه در فرهنگ ملی و از خود بیگانه کردن قشر تحصیل کرده و روشنفکر.
2ـ شیوه دوم، ایجاد اختلاف بین یهودیان و مسلمانان، و چون خارجیان محاکم ایران را ناقص میدانستند، لذا محلی بود برای دخالت آنان در دعاوی. شیوع این مسئله در دوران حکومت میرزا تقیخان امیرکبیر بیشتر بهچشم میخورد. امیر به کلیه حکام ولایات و ایالات ابلاغ نمود، هر دعوایی که یک طرف آن مسلمان و طرف دیگر از اقلیتهای مذهبی یهود، زرتشتی یا عیسوی باشد باید به تهران احاله گردد. وی در تهران شخصاً به جریان رسیدگی میکرد و بهانهای به دست خارجیان نمیداد. برخلاف تبلیغات شوم بیگانگان، امیرکبیر به اقلیتها محبت و مدارا مینمود و سعی داشت آنها را نسبت به حکومت مرکزی راغبتر کند تا به هیچوجه به خارجیان متوسل نگردند.
3ـ انگلیسیها سعی میکردند جاسوسان خود را از میان یهودیان انتخاب کنند و از آنان به نفع سیاست خود و به زیان ملت ایران بهرهبرداری نمایند. این مسئله در تمام دوره قاجار به چشم میخورد.
4ـ کلیمیان نیز در ایران از حمایت انگلستان برخوردار بودند. چه آنان پشتیبانی از اقلیتها را جزو موارد سیاست عمومی خود دانسته بسیاری از جاسوسان اجنبی از میان ایشان انتخابی شدند بویژه در موضوع خراسان و افغانستان و ترکستان نقش بزرگی ایفا کردهاند.
در رژیم پهلوی نیز تبلیغات ضدانسانی صهیونیستها و دیگر دستنشاندههای امپریالیستها در ایران همین وضع را به وجود آورد. از همه طرف نزد یهودیان ایران تبلیغ میشد که نجات شما در جاسوسی به نفع شاه و فراماسونها و صهیونیسم جهانی است وگرنه حکومت به دست ملیگراها و مذهبیهای متعصب میافتد و یهودیان ایران همگی قتلعام میشوند.
فراماسونها سعی کردند یهودیان ایران را نیز به جرگه خود بکشند و این کار را به دو صورت زیر انجام دادند:
1ـ وارد کردن یهودیان به طور مستقیم در لژهای فراماسونری (از لژ بیداری به بعد تعدادشان بیشتر شد.)
2ـ به ظاهر مسلمان کردن یهودیان و بعد وارد ساختن آنان به لژهای فراماسونری.
آنچه پیش از این اشاره شد تصویری کلی از وضعیت یهودیان ایران و نقش آنها در ارکان حکومتی و درباریان دوره قاجار بود. اما نفوذ یهودیان و بویژه صهیونیستها از زمان رضا شاه به بعد شکل تازهای به خود گرفت و صهیونیسم در تار و پود رژیم شاهنشاهی ایران رخنه کرد و براساس دکترین بنگوریون، روابط اسرائیل با ایران پس از تشکیل دولت در فلسطین، هر روز مستحکمتر شد.
دیوید بنگوریون اولین نخستوزیر رژیم صهیونیستی و یکی از بنیانگذاران اسرائیل، در توجیه روابط با ایران، دکترین معروف خود را به نام «محورهای پیرامون» مطرح کرد. وی براساس این نظریه معتقد بود که اسرائیل میبایست روابط خود را با کشورهای پیرامون جهان عرب، بویژه ایران و ترکیه توسعه و تحکیم بخشد چرا که تعمیق روابط دو جانبه با چنین کشورهایی میتواند در درازمدت اسرائیل را از انزوا خارج کرده به محاصره جهان عرب پیرامون این رژیم پایان دهد. علاوه بر این به مواضع و موقعیت امنیتی و سیاسی و اقتصادی اسرائیل کمک میکند لذا علیرغم اینکه شاه ایران رژیم صهیونیستی را به عنوان واقعیتی انکارناپذیر به رسمیت شناخته با آن روابط حسنهای برقرار کرده بود، اسرائیل درصدد برآمد تا روابط با ایران را در سطح بالا و در همه زمینهها برقرار سازد.
بدینترتیب پس از سقوط دولت دکتر مصدق بر اثر کودتای 28 مرداد 1332، ارتشبد زاهدی به رهبری «کرومیت روزولت» کارشناس برجسته سازمان جاسوسی آمریکا «سیا» در پی به قدرت رسیدن مجدد شاه، نفوذ صهیونیسم در ایران در سطوح سیاسی، اقتصادی و نظامی گسترش یافت و صهیونیستها به ایران رخنه کردند و توانستند اقتصاد و صنعت آن را قبضه کنند. افزون بر این، یهودیان با کمک بهاییان مورد اعتماد شاه نیز به برخی مراکزکلیدی دولت دست یافتند و دو کشور همکاری وسیعی در زمینه تبادل اطلاعات جاسوسی شروع کردند. در زمینه بازرگانی نیز سطح همکاریهای سالیانه این دو کشور به ارزش صدها میلیون دلار رسید و شاه نیز برای صنایع اسلحهسازی اسرائیل خریدار بسیار مهمی به شمار میرفت.
شناسایی دولت اسرائیل از سوی ایران
در 1933 م / 1311 ش اسحاق بن تزوی برای نخسینبار به ایران سفر کرد. در 1327 ش / 1949 م محمدرضا پهلوی به بهانه نظارت بر املاک اتباع ایرانی که فلسطین اشغالی را در سال 1948 م ترک کرده بودند، نمایندهای غیررسمی از سوی خود به فلسطین اشغالی اعزام کرد و در همان سال اسرائیل را به بهانه اینکه ایران در مقابل (عمل انجام شده) قرار گرفته به رسمیت شناخت. دولت ساعد در هنگام تعطیلی پارلمان در اسفند 1328 اسرائیل را به رسمیت شناخت و در بیتالمقدس سرکنسولگری دایر کرد که باعث تیره شدن روابط ایران با جهان عرب گردید. اما در اوایل حکومت دکتر مصدق، اعتراضاتی از جانب نمایندگان مجلس صورت گرفت و در 15 تیر 1330 (1951 م) با تلاشهای آیتالله کاشانی و دولت دکتر مصدق، این شناسایی پس گرفته شد و وزارت امور خارجه ایران قطع رابطه با دولت اسرائیل را به اطلاع عموم رسانید.
اقدام مصدق بازتاب عجیبی در جهان عرب داشت و افکار عمومی آنان را به خود جلب کرد. روزنامههای عربی، مصدق را «زعیم شرق» دانستند.
اما پس از کودتای 28 مرداد 1332 و بازگشت شاه به ایران، مجدداً روابط سیاسی بین ایران و اسرائیل برقرار شد.[1]
همکاری سیاسی ایران و اسرائیل بعد از کودتای 28 مرداد 1332
همکاری ابتدا توسط دبیر دوم سفارت ایران در لندن و در پاییز 1332 آغاز شد و توسط عزری عنصر یهودی ایرانیالاصل ادامه یافت. در 1336 اسرائیل او را به عنوان نماینده سیاسی و به طور غیررسمی به تهران فرستاد. وی ابتدا به عنوان وزیر مختار سپس به مدت پانزده سال در ایران ماندگار شد. محمدرضا شاه با افتتاح نمایندگی سیاسی ایران در تلآویو موافقت کرد و سفارتخانههای ایران و اسرائیل گشایش یافت و یوری لوبرانی نخستین سفیر رژیم صهیونیستی شد. شاه برای مخفی ماندن این رابطه خواستار آن بود که نمایندگی ایران به صورت دفتری در سفارت سوئیس باشد. در 1337 دکتر ابراهیم تیموری از کارمندان وزارت امور خارجه به عنوان نماینده سیاسی ایران به تلآویو اعزام شد و روابط ایران و اسرائیل تا قبل از پیروزی انقلاب اسلامی در تمامی زمینهها بسط و توسعه یافت.[2]
جمعیت یهودیان ایران و اسرائیل
به گزارش فردوست، طبق اطلاعاتی که از طریق اداره کل هشتم ساواک به وی میرسید، جمعیت یهودیان ایران حدود هفتاد هزار نفر اعلام شده که پیش از تشکیل کشور اسرائیل اقلیتی آرام و فاقد تحرک سیاسی بودند و فعالیتهای خود را در مسائل اقتصادی متمرکز میکردند. در میان یهودیان ایران، مانند سایر اقلیتها، حس تعاون و انسجام قوی است. در میان آنها فقیر و غنی وجود دارد. ولی فرد بیکار وجود ندارد. یهودیان ایران فقط بین خود وصلت میکنند و به همین دلیل اصالت نژاد خود را حفظ کردهاند. پس از تشکیل کشور اسرائیل و بهخصوص پس از پیروزی اسرائیل در جنگ با اعراب، در یهودیان ایران احساس غرور شدید پیدا شد، که به شدت سعی در استتار این روحیه داشتند تا حساسیت مردم را تحریک نکنند، هیچگاه اسرائیل یهودیان ایران را تشویق به مهاجرت به اسرائیل نمیکرد. علت این بود که یهودیان ساکن اسرائیل اکثراً از یهودیان تحصیل کرده و ثروتمند اروپا و آمریکا بودند و لذا موفق شدند کشوری پیشرفته ایجاد کنند ولی یهودیان ایران که اکثراً از نظر تحصیلات عقب و نسبت به یهودیان اروپایی و آمریکا فقیر بودند، نفعی برای دولت اسرائیل نداشتند. در دوران محمدرضا، تعداد محدودی از یهودیان ایرانخواهان مهاجرت به اسرائیل شدند، ولی اسرائیل برای پذیرش آنها دو شرط قایل شد: یا بسیار ثروتمند باشند تا ثروت خود را در اسرائیل به کار گیرند و یا جوان و نیرومند باشند تا در ارتش اسرائیل بتوانند خدمت مؤثر کنند. تعدادی از افرادی که دارای دو شرط فوق بودند تقاضای رفتن کردند و تقاضایشان مورد قبول واقع شد. ولی بسیاری از آنها پس از یکی دو سال اقامت، خواستار مراجعت به ایران شدند. احتمال داده میشد که برخی از آنها در اسرائیل دوره اطلاعاتی دیدهاند تا از تخصص خود در ایران به سود اسرائیل استفاده کنند. عامل دیگری نیز سبب میشد که اسرائیل یهودیان ایران را نپذیرد و آن کمبود جا بود. مساحت کشور اسرائیل حدود بیست هزار کیلومتر مربع است که با محاسبه نوار غزه و حاشیه رود اردن و جولان که بعداً اشغال نمود نباید بیشتر از سی هزار کیلومتر باشد. بنابراین نمیتوانست گنجایش جمعیت زیادی را داشته باشد و از آب و زمینهای مرغوب در مضیقه بود. لذا دولت اسرائیل ترجیح میداد که از اقلیت یهود در همه کشورها به سود خود استفاده کند و نه اینکه آنها را به خاک اسرائیل جلب نماید.[3]
روابط سیاسی ایران و اسرائیل به گزارش اسناد
روابط ایران و اسرائیل در این سالها به صورت سری و نهانی انجام میگرفت. در یکی از اسناد به جامانده در سفارت آمریکا در ایران، به نقل از تورگمن ـ دبیر دوم هیئت نمایندگی اسرائیل ـ وضعیت ارتباط ایران و اسرائیل بیان شده است. عملیات اسرائیل در ایران بیشتر نهانی است. او (تورگمن) گفت در حالی که دولت وی (اسرائیل) مایل است روابطش را با ایران گسترش دهد، موقعیت حساس دولت ایران را در شناسایی اسرائیل و نیز بسیاری از دول عرب درنظر میگیرد. و بنابراین زیاد بر روی تماس در روابط پافشاری نمیکند.[4] بنابراین، رژیم پهلوی علیرغم شناسایی دو فاکتوی اسرائیل، به دلیل موقعیت حساس در منطقه و نیز جو ضداسرائیلی در بین مردم ایران و مسلمانان جهان، نمیتوانست به طور علنی با اسرائیل رابطه برقرار کند، به همین دلیل با وجود رابطه با اسرائیل، رژیم در ظاهر خود را ضداسرائیل نشان میداد و در سازمان ملل و سازمانهای بینالمللی تخصصی همیشه علیه اسرائیل رأی میداده است؛ و در ردیف کشورهایی قرار داشت که رژیم صهیونیستی را محکوم میساختند. ولی این روش «اسمی» برخورد ایران با اسرائیل بود.[5]
ایران و اسرائیل منافع بسیاری در این همکاری بیسروصدا به دست میآوردند. با این همکاری، اسرائیل اطلاعات دقیقی از همسایه و کشورهای عربی کسب میکرد.[6]
از طرف دیگر، ایران نیز از حمایت بیشتر آمریکا و متحدانش برخوردار میشد و نیز از وسایل پیشرفته اطلاعاتی اسرائیل استفاده میکرد.
رژیم پهلوی تنها متحد اسرائیل
اسرائیل، رژیم محمدرضا را تنها دوست و متحد خود در منطقه تلقی میکرد و لذا کمکهای بیشماری به آموزش ساواک نمود. ولی محمدرضا به خاطر فرهنگ اسلامی مردم ایران و به خاطر حساسیت مردم عرب منطقه جرئت نکرد روابط خود را با اسرائیل رسمی کند و آمریکا و انگلیس نیز این کار را صلاح نمیدانستند، زیرا ایران با نقش فوق میتوانست بهترین حلقه اتصال اسرائیل و کشورهای عربی باشد.[7]
نقش فراماسونها در ارتباط با صهیونیسم
شالوده «فراماسونری جدید» در قرن هیجدهم میلادی توسط صهیونیستها بنا شد و به اعتراف خود آنان، سازمانهای فراماسونری را برای تضعیف ملتها و تفوق برایشان ایجاد کردند، در پروتکل یهود درباره «سازمان مخفی یهود» یا «فراماسونری» آمده است.
ما در مقابل خود نقشهای داریم که روی آن مسیر خطرناکی تعیین شده و با طی این مسیر خطرناک بایستی آثار چند قرن دیگران را منهدم سازیم. برای تهیه وسایلی که ما را به مقصود نایل سازند، باید از بیغیرتی و بیثباتی افراد اجتماع و عدم اطلاع افراد به شرایط زندگی راحت و آسوده استفاده کرد....
دلیل دیگر که ماهیت صهیونیستی سازمان فراماسونری جهانی را آشکار میکند، سرودهای رسمی ماسونهاست که در مراسم افتتاح لژها و سایر تشریفات مخصوص همراه با موزیک خوانده میشود. این سرودها همگی از تورات اخذ شده که طی آن بارها «یهوه صبایوت» را خداوند آدمیان شناخته همه مردم را گوسفندان مرتع لقب داده است.[8]
اصل اساسی پروتکل یهود که عامل تدوین آن «سازمان فراماسونری» است زدودن دین از جوامع بشری میباشد. شعار آزادی، برابری و برادری که تکیه کلام فراماسونهاست در حقیقت سخن صهیونیسم است که آن را برای فریب ملل در دهان «برادران» ماسونی نهاده تاکنون سود فراوانی از آن برده و خواهندبرد.[9]
سرودهای رسمی فراماسونری که در مراسم افتتاح لژها و سایر تشریفات مخصوص همراه با موزیک خوانده میشود عیناً از «تورات» کتاب مذهبی یهودیان و مزامیر داود از کتاب مقدس گرفته شده است. طبعاً کسانی که قصد داشتند پیروان همه مذاهب، از جمله گروهی از مسلمانان سادهدل را زیر عنوان «برادری» به همکاری با خود بخوانند، چگونه امکان داشت علناً آنها را وادار سازند که به نام سرود رسمی «یهوه» را بپرستند و خود را «گوسفندان او» بخوانند. برای اینکه بدانیم فراماسونها، در لژهای خود چه سوگندهایی یاد میکنند و چگونه پیروان همه مذاهب را به پرستش «یهوه» خدای اسرائیل وامیدارند. قسمتی از آیات تورات «مزمور صدم» بدینشرح است:
«ای تمامی روی زمین* اوندرا با شادی عبادت نمایید*
و به حضور او با ترنم بیایید * بدانید که یهوه خداست او ما را آفرید*
ما قوم او هستیم و گوسفندان مرتع او*[10]
آنچه که باید هر فراماسون بداند اصولی است که شامل مکتب برادری یعنی مساوات، برادری و خدمت به نوع است. در اینجا به یکی از اعضای برجسته لژ فراماسونری اشاره میکنیم.
کریستوفر اسحق فری، یهودی الاصل تبعه انگلیس، یکی از برجستهترین اعضای لژ روشنایی در ایران که بر دوازده لژ دیگر وابسته به سازمانهای جهانی گراند لژ اسکاتلند در ایران ریاست داشت. او به سمت ناظر اعظم لژهای انگلیس در ایران انتخاب شده بود و شغل ظاهری او نمایندگی شرکتهای انگلیسی در ایران و دادوستدهای بازرگانی است. از سالهای 1945 به بعد فعالیت سیاسی و فراماسونری در شهر آبادان و بصره را آغاز کرد. گرچه همه جا تظاهر به دیانت مسیح کرد اما ماجرای ضداخلاقی او با «رزی مازندی» همسر ایرانیاش جای بسی تأمل است و رائین در کتاب خود آن را نقل کرده است.[11]
فعالیت صهیونیسم در ایران از دوران رضاشاه آغاز شد. وی به بهانه نمایندگی، یک کرسی پارلمان ایران را به صهیونیستها داد. در دوران وی بود که فعالیت سازمان صهیونیسم در ایران از طریق مدرسه «کوروش» در تهران آغاز شد.[12]
صهیونیسم ایدئولوژی حاکم بر تمام لژهای فراماسونری جهان است، لذا صهیونیسم بینالمللی با فراماسونری بینالمللی یکی گردیده از آن به منزله بازرسی سیاسی و فرهنگی استفاده میشود.[13]
نقش بهاییت در گسترش روابط ایران و اسرائیل
امیرعباس هویدا که از بهمن 1343 تا مرداد 1356 نخستوزیری ایران را به دست داشت، چهرهای آشناست. در دوران اوست که پیوندهای نهان و عیان دربار پهلوی با محافل قدرتمند و چپاولگر غرب و صهیونیسم جهانی به مستحکمترین شکل خود رسید و شاه مغرور در صحنه بینالمللی به مثابه دیکتاتوری بلندپرواز و در منطقه به عنوان استوارترین دوست غرب ظاهر شد و در کشوری که فساد و تباهی آن را به کام انحطاط کشیده بود، متفرعنانه رسیدن به «دروازههای تمدن بزرگ» را نوید داد.[14]
پدربزرگ هویدا، میرزا رضا قناد، از بهاییان مخلص عباس افندی بود که به عکا رفت و نوکر او شد. هویدا ابتدا از سال 1321 ق در وزارت امور خارجه ایران و بعد به عنوان سرکنسول ایران در اشتوتکارت منصوب شد و بعدها به مدت شش سال از (1337 ـ 1342 ش) در شرکت نفت ایران فعالیت داشت. در سال 42 در دولت حسنعلی منصور وزیر دارایی شد و براساس اسناد موجود در کتاب فردوست با ساواک همکاری داشته از فرقه بهایی پیروی میکرد. او از نظر سیاسی نیز طرفدار سیاست غرب (انگلستان) بود.[15]
هویدا فراماسون بود و در دوره صدارت او تعداد زیادی از وزرای کابینه وی از اعضای تشکیلات فراماسونری بودند که در کتاب فردوست اسامی آنان ذکر شده است.[16]
موضعگیریهای امام خمینی علیه اسرائیل و بهاییت
قبل از محرم 1342 ساواک وعاظ را را ملزم کرد تا در محافل و مجالس پیرامون سه مطلب صحبت نکنند. این سه مطلب عبارت بود از: 1ـ علیه شخص اول مملکت سخن نگویند. 2ـ علیه اسرائیل مطلبی گفته نشود 3ـ مرتب به مردم نگویند که اسلام در خطر است، ولی در بیان سایر مطالب آزادند. حضرت امام پس از اطلاع از این حرکت مذبوحانه، اعلامیهای «خطاب به وعاظ و گویندگان و هیئت مذهبی» صادر کردند و در آن بار دیگر خطر نفوذ اسرائیل و عمال آنها (بهاییها) را در ارگانهای لشکری و کشوری یادآور شدند.[17]
امام خمینی فرمودند: آقایان بدانند که خطر امروز بر اسلام، کمتر از خطر بنیامیه نیست. دستگاه جبار با تمام قوا به اسرائیل و عمال آنها (فرقه ضاله و مضله) همراهی میکند، دستگاه تبلیغات را به دست آنها سپرده و در دربار، دست آنها باز است، در ارتش و فرهنگ و سایر وزارتخانهها برای آنها جا باز نموده و شغلهای حساس به آنها دادهاند. خطر اسرائیل و عمال آن را به مردم تذکر دهید. در نوحههای سینهزنی از مصیبتهای وارده بر اسلام و مراکز فقه و دیانت و انصار شریعت یادآور شوید. از فرستادن و تجهیز دولت خائن، چند هزار نفر دشمن اسلام و ملت و وطن را به لندن برای شرکت در محفل ضداسلامی و ملی، اظهار تنفر کنید.»[18]
در سال 1342 بعد از مراسم عزاداری چهلم فیضیه، امام اعلامیهای صادر کرد که در آن ضمن محکوم نمودن قوانین ضد اسلامی رژیم، از تسهیلاتی که برای دو هزار نفر از افراد فرقه بهایی برای مسافرت به لندن قایل شد از کارشکنیهایی که در امور حجاج به وجود آورده بودند به شدت انتقاد نمودند و بار دیگر خطر نزدیکی دولت ایران به اسرائیل را یادآوری کرده از همه مردم خواستند از آن کار جلوگیری نمایند.[19]
ـ موضعگیریهای امام خمینی علیه اسرائیل
عمید زنجانی یکی از دستاوردهای نخستین گام قیام و مبارزه امام خمینی با رژیم وابسته شاه در سال 1341 را هشدار در زمینه خطر پنهانی صهیونیسم مطرح کرده است.[20]
اعلام عزای عمومی فروردین 42
با فرارسیدن عید نوروز 42 امام خمینی مقدمات را فراهم میساخت تا ضربه محکمی به اقدامات شاه (انقلاب سفید) وارد سازد زیرا آن را اقدام آمریکا و صهیونیسم میدانست.[21]
در سال 42 بعد از چهلم فیضیه به مناسبت آغاز درس، حضرت امام خمینی انقلاب سفید را معرفی مینماید و انگشت روی مفاسد و زیانهای جبرانناپذیر اقدامات شاه میگذارد و طرحهای او را طرحهای استعماری آمریکا و صهیونیسم جلوه میدهد.[22]
سومین اعلامیه امام خمینی علیه اسرائیل
ما از سربازی فرزندان اسلام هراسی نداریم. بگذار جوانان ما به سربازخانه بروند و سربازان را تربیت کنند و سطح افکار آنان را بالا برند.
من میدانم درجهداران با وجدان، راضی به این جنایات و وحشیگریها نیستند. من از فشارهایی که بر آنها وارد میشود مطلع و متأسفم. من به آنها برای نجات ایران و اسلام دست برادری میدهم، من میدانم قلب آنها از تسلیم در مقابل اسرائیل مضطرب است و راضی نمیشوند ایران در زیر چکمه یهود پایمال شود. من به سران ممالک اسلامی و دول عربی و غیر عربی اعلام میکنم: علمای اسلام و زعمای دین و ملت دیندار ایران و ارتش نجیب با دول اسلامی برادر است و در منافع و مضار همدوش آنها است و از پیمان با اسرائیل، دشمن اسلام و دشمن ایران، متنفر و منزجر است. اینجانب این مطلب را به صراحت گفتم، بگذار عمال اسرائیل به زندگی من خاتمه دهند.[23]
منبع: مجموعه مقالات همایش 15 خرداد: زمینهها و بسترها، به کوشش دفتر ادبیات انقلاب اسلامی، جلد2، تهران، سوره مهر، 1388، صص 357 – 390.
پینوشتها:
[1]. صفاتاج، مجید، دانشنامه فلسطین، جلد دوم (الف ـ پ) انتفاضه ـ پیمان، ص 235.
[2]. همان، جلد دوم، ص 235.
[3]. فردوست، حسین، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، جلد اول، اطلاعات، چ پنجم، تهران، 1371، صص 553 ـ 551.
[4]. اسناد لانه جاسوسی امریکا، جلسه 11، سند شماره 2، ص 58، به نقل از نجاری راد، تقی، ساواک و نقش آن در تحولات داخلی رژیم شاه، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چ اول، تهران، 1378، ص 50.
[5]. آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی: سند شماره 23025/ 734 ـ 11 /5 /52، ترجمه مقاله لوموند تحت عنوان «تفاهم دوستانه پنهانی ایران و اسرائیل» به نقل از ساواک و نقش آن در تحولات داخلی رژیم، ص 50.
[6]. ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، جلد اول، ص 366.
[7]. همان، ص 551.
[8]. خاتمی، محمد، فراماسونری پیرامون سازمان مخفی در ایران و جهان، کتاب صبح، چ دوم، تهران، 1376، صص 49 ـ 48.
[9]. همان، صص 52 ـ 51.
[10]. رائین، اسماعیل، فراموشخانه و فراماسونری در ایران، جلد سوم، نشر رامین، چ سوم، تهران، 1378، صص 219 ـ 214.
[11]. همان، جلد سوم، صص 162 ـ 156.
[12]. دانشنامه فلسطین، جلد دوم، ص 233.
[13]. فراموشخانه و فراماسونری در ایران، جلد اول، ص 375؛ طباطبایی محمدحسین، نفوذ فراماسونری در مدیریت نهادهای فرهنگی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چ اول، تهران، 1380، ص 50.
[14]. ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، جلد دوم، ص 368.
[15]. همان، جلد دوم، صص 375 ـ 372.
[16]. همان، صص 395 ـ 392.
[17]. امام خمینی، صحیفه نور، جلد 1، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهران، 1370، صص 90 ـ 89.
[18]. تبیان، فلسطین از دیدگاه امام خمینی، دفتر چهارم، دفتر نشر آثار امام، چ سوم، تهران، 1374، ص 26.
[19]. رجبی، محمدحسن، زندگینامه سیاسی امام خمینی از آغاز تا تبعید، جلد اول، مرکز فرهنگی قبله، چ سوم، تهران، 1373، ص 272.
[20]. عمید زنجانی، عباسعلی، انقلاب اسلامی و ریشههای آن، نشر کتاب سیاسی، چ پنجم، تهران، 1371، ص 445.
[21]. مدنی، سیدجلالالدین، تاریخ سیاسی معاصر ایران، جلد دوم، دفتر انتشارات اسلامی، تهران، 1361، ص 21.
[22]. همان، ص 30.
[23]. پیام امام خمینی در 12 اردیبهشت 1342، به نقل از: فلسطین از دیدگاه امام خمینی، ص 26.
تعداد بازدید: 1721