عباس سراج
09 فروردين 1400
موضع علمای نجف در مورد حادثه فیضیه
پس از حادثه فیضیه، حوزه علمیه نجف نیز با اعلامیه، تلگراف و برگزاری مراسم بزرگداشت برای شهدای فیضیه از جنایتهای خونین شاه استنکار کرد و از قائد بزرگ و مقامات روحانی قم پشتیبانی به عمل آورد. علمای نجف که تا آن زمان چندان حرکتی در اینگونه موارد از خود بروز نمیدادند، بعد از فاجعه فیضیه با محاصره سفارت ایران و صدور اعلامیه، صدای اعتراض خود را بلند کردند و با ارسال پیام برای علمای ایران پشتیبانی کامل خود را اعلام کردند. این جریان ضربه سختی بر پیکر رژیم بود. زیرا تنها امید رژیم شاه این بود که اگر پشتیبانی علمای قم را ندارد. دستکم علمای نجف را در جرگه مخالفین خود ندارد و با آن حرکتی که بعد از فوت آیتالله بروجردی به عمل آورده بود فکر میکرد به این ترتیب مرجعیت را از قم به نجف منتقل نموده و دیگر خطری از جانب روحانیت متوجه شاه نخواهد بود. [1]
قائد بزرگ به دنبال فاجعه فیضیه در تلگراف شدید اللحن خود به مقامات روحانی نجف به صراحت آورد: «حمله کماندوها و مأموران دولت به مدرسه فیضیه عجیب و سکوت علمای نجف اعجب. انا لله و انا الیه راجعون» این تلگراف شدید اللحن در به حرکت در آوردن حوزه علمیه نجف و واداشتن آن به پشتیبانی از مبارزههای ملت ایران نقش به سزایی داشت که نمونههایی از اعلامیهها 384 تا 386 کتاب بررسی و تحلیلی از نهضت امام وجود دارد که ما آن را در پایان خواهیم آورد.
اقدام رژیم شاه در حمله به مدرسه فیضیه و طالبیه، در روز وفات حضرت صادق (ع) موجی از خشم، انزجار و نفرت نسبت به رژیم در میان بسیاری از مردم متدین قم، تهران و سایر شهرها پدید آورد. نماز جماعت در تهران و شهرهای بسیاری به مدت یک هفته تعطیل شد و مراجع نجف، کربلا و مشهد، همچنین علما، جامعه روحانیت تهران و سایر شهرها با صدور تلگرامهایی به مراجع قم بویژه امام، حمله به فیضیه را محکوم و رژیم را مسئول مستقیم و اصلی آن قلمداد کردند. آیتالله حکیم نیز طی تلگرامهای جداگانه در 4 فروردین برای 32 نفر از مراجع و علمای ایران ضمن ابراز تأثر شدید از واقعه پیش آمده، از آنان خواست تا دسته جمعی به عتبات عالیات مهاجرت کرده و از آن طریق رژیم را تحت فشار قرار دهند. اما مراجع قم طی تلگرام جداگانه به آیتالله حکیم مهاجرت را در آن شرایط مصلحت ندانسته و موجب اضمحلال حوزه علمیه قم و دیگر حوزههای علمیه ایران و نابودی استقلال کشور دانستند.[2]
متن تلگراف آیتالله العظمی حکیم به 32 نفر از علما دربارهی فاجعه مدرسه فیضیه:
الحوادث المولمه المتوالیه والفجایع المحزنه التی المت بساحه علمای اعلام والجامعه الروحیه فی قم ادمت قلوب المومنین والمتدینین و اوجبت تاثرنا الشدید «وسیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون» املی ان حضرات العلما باجمعهم ینزحون الی العتبات المقدسه حتی اقولها کلمه صریحه فی الدوله (حوادث مولمه پیدرپی و فجایع محزنه به ساحت علمای اعلام و روحانیت قم قلوب مومنین را جریحهدار و موجب تأثر شدید اینجانب گردیده است «وسیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون» امید است حضرات علما دسته جمعی مهاجرت به عتبات عالیات بنمایند تا بتوانم رأی خود را درباره دولت صادر نمایم.)[3] این تلگرام برای آیات عظام آقایان: خمینی، گلپایگانی، مرعشی نجفی، شریعتمداری در قم، و حضرات آیات بهبهانی، خوانساری، تهرانی، آشتیانی، آملی و بنیصدر در تهران و حضرات آیات میلانی، قمی و گلپایگانی در مشهد و آیتالله محلاتی در شیراز و آیتالله شیخ علیمحمد بروجردی در بروجرد و آیتالله آخوند در همدان و آیتین ارباب و خراسانی در اصفهان و آیتین ضیابری و بحرالعلوم در رشت و آیتالله کمالوند در خرمآباد و حجج اسلام آقایان بادکوبهای، میرزا احمد اهری و میرزا حسن انگجی در تبریز و حجتالاسلام جلیلی در کرمانشاه مخابره گردیده است.[4]
در گزارش ساواک نیز آمده است که آیتالله خمینی گفته است: امروز از آقای حکیم برای من تلگراف آوردهاند که چون وضع ایران فعلاً برای علما و روحانیون مناسب نیست، بهتر است کلیه روحانیون ایران بهطور دستهجمعی به نجف بیایند. ولی من میخواهم جواب بدهم چگونه من به نجف بیایم در صورتی که میبینم مملکت شیعه را میخواهند از بین ببرند. دولت خیال نکند که ما میرویم ومیتواند حوزه علمیه را از بین ببرد. ما تا جان در بدن داریم از پای نخواهیم نشست.[5]
به هر حال رژیم نیز با فرستادن نمایندگان خود نزد علما آنها را تهدید کرد، در صورتی که قصد رفتن دارید بیسر وصدا بروید ولی اگر با تلگراف قصد سرو صدا دارید دولت نیز به شدت برخورد خواهد نمود.
در پاسخ تلگراف امام به آیتالله حکیم آمده است که: تلگراف محترم در تسلیت فاجعه عظمی موجب تشکر گردید، امید است با وحدت کلمه علما اعلام اسلام و مراجع وقت (کثرالله امثالهم) حفظ استقلال مملکت و قطع دست اجانب را نموده از حریم اسلام و قرآن دفاع کرده نگذاریم دست خیانت به احکام مسلمه اسلام دراز شود. ما میدانیم با هجرت مراجع و علما اعلام (اعلیالله کلمتهم) مرکز بزرگ تشیع در پرتگاه هلاکت افتاده و به دامن کفر و زندقه کشیده خواهد شد. و برادران ایمانی عزیز ما در شکنجه و عذاب الیم واقع خواهند شد. ما میدانیم با این هجرت تغییرات و تحولات عظیمی روی خواهد داد که ما از آن بیمناکیم. ما عجالتاً در این آتش سوزان بهسر برده و با خطرهای جانی صبر نموده و از حقوق اسلام و مسلمین و از حریم قرآن و استقلال مملکت اسلام دفاع میکنیم و تا سر حد امکان مراکز روحانیت را حفظ نموده امر به آرامش و سکوت مینماییم؛ مگر آنکه دستگاه جبار راهی را بخواهد طی کند که ما را ناگزیر به مطالبی کند که به خدای تبارک و تعالی از آن پناه میبرم. این جانب دست اخلاص خود را به سوی جمیع مسلمین خصوصاً علمای اعلام و مراجع عظام (اطالالله بقائهم) دراز کرده و از عموم طبقات برای صیانت احکام اسلام و استقلال ممالک اسلامی استمداد میکنم و اطمینان دارم با وحدت کلمه مسلمین سیما علما اعلام صفوف اجانب و مخالفین در هم شکسته و هیچگاه به فکر تجاوز به ممالک اسلامی نخواهند افتاد. ما تکلیف الهی خود را انشاءالله ادا خواهیم کرد و به احدی الحسینین نائل خواهم شد. یا قطع دست خائنین ازحریم اسلام و قرآن کریم، یا جوار رحمت حق جل وعلا. انی لا اری الموت الاسعاده و لاالحیوه معالظالمین الا برما. اینک دستگاه جبار برای اطفاء نور حق به هر وسیله در کوشش است ولله متم نوره و لو کره الکافرون.[6]
در این پیام امام به سه نکته اساسی اشاره میکنند: اول اینکه برای ما جز ادامه مبارزه چارهای نیست و ما اینجا میمانیم و این مبارزه را ادامه میدهیم. زیرا رفتن ما به نجف در واقع به معنای دوری از صحنه مبارزه و دنبال آن، ایفا نشدن یک نقش سازنده در جریانهای مملکت خواهد بود؛ چرا که میان این شرایط که انسان در متن مبارزه باشد تا اینکه از دور دستی بر آتش داشته باشد تفاوت بسیار است.
دوم اینکه منطق الهی قرآن در مصاف با دشمن احدی الحسنین یعنی یا شهادت یا پیروزی است.
سوم اینکه اگر ما از قم خارج شویم انجام این کار موجب تقویت و تجری شاه میشود.[7]
آیتالله صابری همدانی میگوید: شاید عدهای از علمای قم موافق مهاجرت به نجف بوده و علاقه داشتند به دعوت آقای حکیم پاسخ مساعد دهند، رژیم هم مایل بود که اینها به عراق بروند و صحنه تحولات داخلی ایران از وجود آنها خالی شود امام از اول با این دعوتنامه مخالفت کرد و با مخالفت امام بقیه علما نیز تن به مخالفت دادند. [8]
افزون بر آن میگوید: این پیشنهاد (پیشنهاد آیتالله حکیم) چشم بعضی از علما را گرفت و به نظرشان پیشنهاد جالبی آمد. ولی بزرگان تیزبین و دوراندیش حوزه مثل حضرت امام و مرحوم آیتالله گلپایگانی با این کار مخالفت کردند. از مرحوم آقای گلپایگانی شنیدم که این کار درست نیست و علما نباید حوزه علمیه قم را خالی کرده، به نجف بروند. با روشنگری حضرت امام و اعلامیهای که در این باره صادر فرمودند، سایر علما و بزرگان هم متوجه شدند که مهاجرت از قم ایده و فکر بسیار خطرناکی است و به هیچ روی صلاح نیست و بعید نیست که دسیسهای از سوی رژیم به قصد خالی کردن جبهه و سنگر قم از علما و مراجع در کار باشد.[9]
به هر حال علمای نجف نه تنها به خاطر حادثه فیضیه در عراق دست به اقداماتی زدند؛ در داخل ایران نیز برای برگزاری مجالس شهدای فیضیه نیز کوشش نمودند. برای نمونه آیتالله حکیم چون بعد از وفات آیتالله بروجردی در جهان تشیع دارای موقعیت خاصی بود، اعلامیهای صادر کرد که در آن برای چهلم شهدای فیضیه در روزیکشنبه 21 /2 /42 رأس ساعت 30 /3 تا 7 عصر مجلس ترحیمی در مسجد ارک برگزار خواهد نمود.ولی مأموران امنیتی از ساعت 2 عصر درب مسجد را قفل زده و دور و بر آن مأمور گذاشتند تا مجلس برگزار نگردد. چون مردم آمدند و حضور مأموران امنیتی را دیدند، با آنها درگیری آغاز کردند و حتی یکی از مردم درفشی را در پشت رئیس پلیس وارد نمود که رئیس پلیس به بیمارستان انتقال یافت. در درگیری حدود چهارده نفر دستگیر شدند.
آیتالله العظمی خوئی در تلگرامی به 24 نفر از علما، پیرامون اهانت رژیم شاه به مقدسات اسلامی فرمودند: در اول ماه تلگرافاً از شاه خواستیم که از پشتیبانی قوانین شوم ضد اسلام خودداری نماید والا علمای اعلام و مسلمانان جهان در دفاع از مقدسات اسلام کوتاهی نخواهند نمود؛ به قرار معلوم بر پشتیبانی خود باقی و از اهانت به مقدسات دین دستبردار نیست. خصوصاً حادثة مؤلمه قم قلوب ما را جریحهدار نموده، بار دیگر اعلام میداریم چنانچه از این قوانین رفع ید نشود آخرین وظیفه خود را انجام خواهیم داد و مسئول هر حادثه شخص شاه و هیئت دولت خواهد بود (این نامه برای آیات عظام قم آقایان: خمینی، گلپایگانی، شریعتمداری وتهران آقای خوانساری، آقای بهبهانی و آقای فلسفی، مشهد آقای میلانی، آقای قمی، اصفهان آقای خراسانی، آقای خادمی، آقای شمس آبادی، کرمان آقای صالحی، همدان، آقای آخوند همدانی، بروجرد آقای نجفی بروجردی، تبریز آقای اهری، یزد آقای صدوقی، شیراز آقای محلاتی، اهواز آقای رامهرمزی، رشت آقای ضیابری، خرمآباد آقای کمالوند، آبادان آقای قائمی، آقای اصفهانی، کاشان آقای یثربی، آقای نجفی).
آیتالله العظمی شیرازی در نامهای به 25 نفر از علمای ایران درباره فاجعه فیضیه فرمودند: در ماه گذشته تلگرافاً از شاه خواستیم که رفع ید از مطالب غیر مشروعه بنماید والا به وظیفه دینی خود عمل خواهیم نمود، جوابی نداد بلکه بر شدت افعال و بیانات خود افزود و فاجعه اسفانگیز قم را در وفات حضرت جعفربن محمد (علیهما الصلاة والسلام) ایجاد نمود. برای آخرینبار بدینوسیله اعلام مینمائیم چنانچه شاه رفع ید ننمود بر حسب وعده آخرین وظیفه خود را انجام خواهیم داد. مسئول حوادث واقعه شخص شاه خواهد بود.[10]
آیتالله خوئی در تلگرامی به امام در مورد حادثه فیضیه فرمودند: حضرت آیتالله خمینی دامت برکاته:
جنایه الجائرین علیالحوزه العلمیه اوجعت قلوبنا و عامه المسلمین «فلا تحسبنالله مخلف وعد رسله، انالله عزیز ذوانتقام.»
آیتالله شاهرودی نیز در تلگرامی به امام، در مورد حادثه فیضیه فرمودند: حضرت آیتالله خمینی:
تأثرات خود را درباره فجایع و ناگواریهای وارده بر علمای اعلام و روحانیین و مؤمنین اظهار میداریم.[11]
تأثرات آیتالله خوئی در نامهای به شاه درباره فاجعه فیضیه و اهانت به علمای اسلام فرمودند: اعلیحضرت محمد رضا شاه پهلوی.
از قرون متمادی دشمنان اسلام از نظر اضمحلال دین و برده ساختن مسلمانان در صدد تفریق دو قوه روحی و مادی آنها بر آمده و به فضل الهی در اثر تنبه اولیای امور و علمای اعلام به مقصد خود نائل نگشتهاند. در حال حاضر زمینه را قابل دیده و به فعالیت پرداختند که ضربت مهلک خود را بر پیکر کشور اسلامی وارد سازند. بسیار جای تأسف و تأثر است که سقوط و انحطاط مملکت اسلامی و یگانه مرکز تشیع به جایی برسد که زمامداران آن آلت و وسیله انجام مقاصد شوم آنها گردند. ما چندی قبل مفاسد تصویبنامه شوم و جعل قوانینی بر خلاف مقررات اسلام را تذکر داده و اعلام خطر نمودیم با این حال شاه با کمال جدیت از آن قوانین دفاع کرده و در اثر آن روزنامههای مزدور و خائن بهانه به دست آورده، نسبت به مقام روحانیت هتاکی نموده بلکه مقدسات اسلام را خرافات و ارتجاع سیاه و قوانین پوسیده نامیدند. البته حکم چنین اشخاص در شرع مطهر معین و مبین است ما جداً از شخص شاه خواستاریم که اسباب اغتشاش مملکت و ناراحتی عموم مسلمانان جهان را مرتفع سازند علمای اعلام و عموم طبقات مسلمانان با اتکال به حول و قوه الهی از مقدسات دین تا آخرین نفس دفاع خواهند نمود. «علیالله توکلنا ربنا افتح بیننا و بین قومنا بالحق و انت خیر الفاتحین».
آیتالله العظمی سیدعبدالله شیرازی در نامهای به جمال عبدالناصر در باره وضع قوانین خلاف اسلام و سلب آزادیهای مردم توسط رژیم شاه فرمودند:جناب رهبر بزرگ اسلامی جمال عبدالناصر:
آنچه که جداً باعث تأسف است فشار آوردن شاه و حکومت ایران بر مردم ودر پیش گرفتن بعضی موضوعات به عنوان رفراندوم از راه خودکامگی و سلب آزادی و به کار گرفتن راههای ایجاد رعب همچون حبس، حصر علما، روحانیان و دیگران، مجروح ساختن آنان و بازداشتن خطبا و روزنامهها از نشر سخنان مردم و فتاوی مراجع میباشد. در حالی که تمام این اعمال با احکام اسلام و قوانین قرآن و قانون اساسی کشور مغایرت دارد و هر چه قدر هم تلگرافها از ناحیه نجف اشرف و دیگر شهرها فرستاده میشود تا رفع ستم شود و به احکام شریعت مقدسه تعرض نشود. باز شاه دستبردار نیست؛ بلکه برعکس بر طغیان و ستم و کفر او افزوده میشود و تمام این کارها را با تکیه بر بیگانگان و پشتیبانی استعمارگران انجام میدهد. آیا در جهان پناهی برای مردم ایران نیست؟ آیا یاوری نیست تا اسلام و اهل آن را یاری کند؟ آیا کسی نیست که خون شهدای روحانیت که در شهر قم به زمین ریخته شد را مطالبه کند؟ آیا پرسشگری نیست تا از گناه مجروحین در بیمارستانها و علت آتش زدن کتابها و قرآنها و شکستن دربهای مساجد و امثال این کارها پرسش کند و ما اکنون در حال برپایی مجالس سوگواری هستیم و از حضرت عالی و از تمام جهانیان یاری میطلبیم. [12]
افزون بر آن در تلگرامی به ملک سعود نیز فرمودند: سلام علیکم و رحمةالله وبرکاته: قبلاً از سلامتی شما شادمان هستیم غرض آنکه حکومت شاه در ایران از حدود اسلامی و انسانی تجاوز کرده و قوانین خلاف قرآن مانند برگزیدن غیر مسلمانان و تغییر عنوان قرآن به کتب آسمانی و شرکت دادن زنان در امر قضاوت، وضع کرده است. یهودیان را بر اقتصاد و بابی را بر پستهای دولتی مسلط ساخته است و هر گاه که علمای اسلام با او مخالفت میکنند آتش و آهن را برای کوبیدن آنها مهیا گردانیده است. افراد پلیس قرآن را آتش زده و بیگناهان را کشته وبر مؤسسات علمی و مدارس قم وتهران و خراسان و دیگر شهرها یورش برده وگروهی از روحانیون را به قتل رساندهاند. آنها صد تن از طلاب را در زندانها تحت شکنجه قرار داده و جوانهای اهل علم را به خدمت اجباری گرفتهاند. آنچه از شما انتظار میرود آن است که مسلمانان این ناحیه را با تمام وسایل ممکنه یاری رسانید و دستور بدهید تا دستگاههای تبلیغاتی و انتشاراتی شما برای رسواکردن این توطئهای که علیه اسلام و مسلمین صورت پذیرفته، به کار گرفته شود بویژه در منی که مسلمانان در آنجا جمع هستند و یکی از فلسفههای ایجاد حج از ناحیه خداوند همانا یاری رساندن مسلمانان به یکدیگر و اجتماع آنان برای دفاع از حریم اسلام و قرآن است.[13]
نوروز 42 و موضع علمای تهران
در اواخر اسفند 41 بسیاری از علما و روحانیان با صدور اعلامیهای، رسماً جشنهای عید را تحریم نمودند.
در گزارش ساواک آمده است که: از طرف اکثر روحانیون شمیران در روز جمعه 2 /1 /42 به مناسبت شهادت امام ششم از عموم مردم محل دعوت شده که در مجالس سوگواری که به همین منظور ترتیب دادهاند، شرکت کنند. ضمناً اعلامیهای از طرف مجمع اسلامی دین به امضاء مصطفی ملکی و اعلامیهای با امضای سیدفخرالدین طاهری شیرازی در شمیران به دیوارها نصب گردیده است.[14] همچنین علمای تهران برای امام در مورد حادثه فیضیه تسلیت فرستادند.
در گزارشهای ساواک آمده است:1ـ اعلامیهای از طرف آیتالله بهبهانی و آیتالله خوانساری و ائمه جماعت صادر میشود که برای چاپ به چاپخانه میفرستند و چون موفق به چاپ آن نمیشوند به صورت پلی کپی منتشر میشود و در اعلامیه مزبور شدیداً به اعمالی که در قم نسبت به روحانیون و طلاب شده اعتراض نموده و تذکر دادهاند که روحانیون و طلاب ایران صدای خود را به دنیای آزاد خواهند رساند و از ملل آزاد جهان کمک میطلبند و از تمام مسلمین استعانت خواهند کرد. 2ـ نامهای از طرف آیتالله بهبهانی به آیتالله حکیم، آیتالله خویی، آیتالله شاهرودی نوشته شده و به وسیله حاج شیخ علیسعید فرزند بزرگ آیتالله حاج میرزا عبدالله تهرانی به کربلا و نجف فرستاده شد و نامبرده نیز صبح روز یکشنبه به وسیله اتوبوس تی بی تی به عراق عزیمت نموده است.3ـ از طرف آیتالله بهبهانی تلگرافی به گلپایگانی، خمینی، شریعتمداری مراجع قم مخابره و از اعمال دولت اظهار تأسف و همدردی خود را اعلام داشته و جواب آیتالله گلپایگانی شب گذشته به تهران رسید و چون از دو نفر دیگر جواب نرسیده، گمان کردهاند که تلگراف آنها مخابره نشده است و لذا دیشب نامه مفصلی از طرف آیتالله بهبهانی به سه نفر مزبور نوشته شده و آنها را دعوت به ایستادگی کرده و گفته است او نیز تا پای جان از آنها پشتیبانی خواهد کرد 4ـ تلگرافی به وسیله علیسعید به بغداد فرستادهاند که به امضای آیتالله بهبهانی و از طرف مشارالیه صادر شده و خطاب به شیخ شلتوت رئیس دانشگاه الازهر قاهره اعلام داشته که در ایران نسبت به روحانیت و مذهب اهانت و بد رفتاری شدید میشود. 5ـ آیتالله بهبهانی در نامه خود به آیتالله حکیم نوشته است علاوه بر اقداماتی که در آنجا صورت خواهد داد، به عبدالسلام عارف، رئیسجمهور عراق که با وی رابطه نزدیک دارد پیغام بدهد که دولت ایران با روحانیون رفتار غیرانسانی و اهانتآمیزی در پیش گرفته و تمام این اعمال را به دستور بهاییها که ضد مذهب اسلام هستند، انجام میدهد و هر اقدام فوری که از مشارالیه ساخته است انجام دهد. [15]
نوروز 42 و موضع علمای مشهد
علمای مشهد نیز هماهنگ با سایر علمای سراسر کشور جشن نوروز را تحریم کردند. آیتالله العظمی میلانی نیز هماهنگ با امام خمینی درباره برگزار نکردن عید نوروز طی اعلامیهای خطاب به مردم اعلام کرد.
«بسمه تعالی شانه
ملت مسلمان ایران
همه ساله در طلیعه سال نو، طبق عادات جاریه، مردم این مملکت عیدی داشته و مراسمی عمل میگردید ولی با کمال تأسف آنچه گذشته بر ملت ما گذشت، دلی شاد و خاطری آسوده باقی نگذاشت در این مدت هیئت حاکمه و زمامداران از هیچ تجاوزی به حقوق فرد و اجتماع دریغ نکرده. گستاخی را تا آنجا کشاندند که قوانین آسمانی اسلام را مورد ملعبه قرار داده و بدون توجه به خشم عمومی ملت مسلمان، به حریم احکام شرعیه که در حکم نوامیس الهی میباشد، تجاوز کردند و هم اکنون جمعی از علما و رجال متدین و استادان و دانشجویان دانشگاههای مملکت در زندان به سر میبرند. از هر طرف ابتلا و فقر و گرسنگی ملت ما را تهدید میکند بیکاری و فساد و تجاوز عمال حکومت به حقوق انسانی افراد، نقطهای را خالی نگذاشته. تنها چیزی که مورد توجه نیست حقوق ملت و مصالح آنهاست. معلوم نیست تا کی مهلت پیدا کنند و عاقبت کار به کجا برسد. روشن است در این شرایط روحانیتی که خود را شریک غم و شادی ملت مسلمان ایران میداند، هرگز عید و مراسم آن را نخواهد داشت جز آنکه متوسل به اولین شخص عالم امکان حضرت ولی عصر ارواحنا له الفدا شده و از درگاه خداوند متعال جل و علا مسئلت نماید در سال جاری فرجی برای ملت مسلمان و عموم برادران ایرانی روی دهد و آسایش فکری و روحی حاصل آید. واسلام علی من التبع لهدی. محمدهادی الحسینی میلانی»[16]
حجتالاسلام محمدرضا فاکر میگوید: آیتالله العظمی میلانی روز عید در منزلشان ماندند و سایر علمای مشهد نیز همینطور. اعلام عزا در تعطیلات عید در حقیقت نوعی اعلام مبارزه علنی با دستگاه بود، یعنی آن رکود ذهنی و توقفی که ما از اول بهمن 41 تا نوروز 42 در خودمان حس میکردیم، با این اعلام عزا شکسته شد و به این ترتیب یک جبهه گیری سراسری و علنی در کشور آغاز گردید. [17]
در پی تحریم نوروز و اعلان عزای ملی در سر در مساجد و حسینیهها و بیوت علما، پرچم سیاه نصب گردید. علما نیز شال عزا بستند. در منزل آیتالله قمی مجلس دایر شد و وعاظ به منبر رفتند؛ و روحانیت قصد داشت به مناسبت شهادت امام صادق (ع) بیشترین استفاده را از این فضای معنوی ببرد. ساواک نیز بیکار ننشست و تعدادی از فعالین مذهبی را دستگیر نمود.
روز عید به مناسبت سالروز شهادت امام صادق (ع) مجلس سوگواری در منزل آیتالله قمی منعقد شد و آیتالله العظمی میلانی در این مراسم حضور یافت. ابتدا آیتالله واعظ طبسی سخنرانی کرد وی اظهار داشت: «مأمورینی که حضور دارند، مطالب را من همانطور که میگویم، با ضبط صوت وقلم یادداشت کنند و اگر به سازمان امنیت آمدم بر اساس آنها جوابگو باشم.» ایشان در این مراسم به جریان بازداشت و زندانی شدن خودش اشاره کرد و افزود: «امریکاییها و اجانب، ما را منحرف کرده و زنان و دختران ما را به سوی نیستی میکشانند» و گفت: «ما اگر ببینیم خائنین مملکت یا آشوبگران در جایی پیشرفت کرده و قصد اختلال دارند باید کور شویم و از مملکت دفاع نماییم»
پس از ایشان آیتالله حاج آقا حسن قمی سخنرانی کرد و اظهار داشت: «به نام اصلاحات، احکام دین را زیرپا گذارده، میگویند آزادی است.چطور آزادی میباشد؟ دزدی، رشوهخواری، رباخواری، مملکت فروشی، دین فروشی آزاد است ولی بردن نام خدا آزاد نیست. ما از کتک خوردن، زندانی شدن، کشتن باک نداریم و احکام دین را به مردم میرسانیم. چاپخانهها اوراق ما را چاپ نمیکنند. به دیوار میزنیم پاره مینمایند اگر کسی از طلاب اعلامیه به دیوار نصب کند او را میگیرند، زندانی مینمایند. طرح هیئت حاکمه ضربه محکمی به دین اسلام وارد کرد.»[18]
حجتالاسلام فردوسی پور میگوید: آن روز من در مشهد بودم و در مجلسی در منزل آیتالله قمی حضور داشتم. ایشان در آن تاریخ پرچمدار انقلاب در مشهد مقدس بود.[19] به هر حال در آن روز در زمان قرائت اعلامیه امام مأمورین به مردم حمله کردند و به دنبال آن عدهای از مردم زخمی شدند.
در گزارش ساواک در مورد فعالیت علمای مشهد در نوروز 42 آمده است که:از ساعت 8 بامداد روز جاری (2 /1 /42)در منزل آیتالله قمی، مجلس روضهخوانی منعقد، شیخ عباس طبسی که قبلاً بازداشت و به تهران اعزام و آزاد گردیده در بالای منبر سخنان حادی علیه مقامات عالیه دولت ایراد و مردم را تحریک به مقاومت بر علیه برنامههای اصلاحی دولت نمود. در آخر مجلس آیتالله قمی در بالای منبر ضمن تمجید از عشایر فارس که علیه دولت قیام نمودهاند، سخنان تحریک آمیز و از فرمایشات شاهنشاه انتقاد کرده است...
همچنین تعدادی اعلامیه مربوط به آیتالله خمینی و شریعتمداری به وسیله بعضی از طلاب پخش و برای دیگران قرائت [شد] که ده نفر طلبه بازداشت گردیدهاند.[20]
حجتالاسلام فردوسی پور در مورد آن روز میگوید: درست به خاطر دارم که داخل بیت و خیابان بیرون خانه تا جلو بازار مملو از جمعیت بود. علما و مدرسین و طلاب حوزه همه جمع بودند... ناگاه هجوم و حمله مأمورین به مردم آغاز شد و هیجان و خشم عجیبی در مردم پدید آمد. مرحوم آیتالله آقای حاج سیدجواد خامنهای متوفی 1365 ش پدر حضرت آیتالله خامنهای که بعد از منبر از مجلس خارج شده بود، در میان جمعیت، زیر دست و پا افتاد و به زحمت مردم ایشان را نجات دادند.[21]
در پی حادثه دلخراش فیضیه آیات عظام حکیم و خوئی و نیز علمای دیگر به آیتالله العظمی میلانی تلگراف فرستادند. روز دوازدهم فروردین آیات مجتبی قزوینی، حسنعلی مروارید، حسن وحیدی و جواد تهرانی از علمای برجسته خراسان با ارسال تلگرام به آیتالله گلپایگانی مراتب تأثر خود را اعلام نمودند. اهل منبر خراسان نیز با ارسال تلگرام به امام، مجاهدت خالصانه ایشان را ستودند... در همین روز شاه به مشهد سفر کرد... در این سفر آیات کفایی و سبزواری با شاه دیدارو ملاقات نمودند.[22]
نوروز 42 و مواضع علمای تبریز
در تبریز نیز علمای آن دیار همگام با علمای سایر نقاط کشور، جشنهای نوروز را تحریم نمودند. و مردم نیز مثل سالهای گذشته مراسم جشن و شادی نداشتند.
تحریم عید نوروز سال 42 را آیتالله سیدمحمدعلی قاضی طباطبائی به اطلاع مردم تبریز رساند، آن هم در مسجد شعبان، آقای قاضی چهارشنبه در مسجد شعبان منبر داشت و از عقاید سخن میگفت وآن اعلامیه تحریم را نیز در یکی از همان مجالس گفت.[23] مراسم سوگواری در تعدادی از مساجد تبریز و خانه علما بر پا بود روزهای قبل اعلامیههای امام خمینی و دیگر علما بین مردم پخش و به در دیوار مساجد نصب شده بود. در تبریز آیتالله قاضی طباطبائی با یاری گروهی از جوانان این اعلامیهها را تکثیر و توزیع کرده بود.... اما حادثه دوم فروردین تبریز از مسجد جامع آغاز گردیده بود. مسجد جامع که در بازار این شهر واقع است در دل خود مدرسه علمیهای دارد معروف به مدرسه طالبیه که جایگاه آموزش گروهی از طلاب علوم دینی است... اعلامیه حضرت امام در مدرسه طالبیه روی دیوار نصب شده بود، به همین خاطر مأمورین شهربانی به درون مدرسه ریختند و خواستند اعلامیه امام را پاره کنند که با مقاومت شدید طلاب مدرسه روبهرو شدند. طلاب دلاور و مبارز با مأمورین درگیر شدند و زد و خورد شدید و خونینی بین آنها در گرفت. طلاب که سلاحی نداشتند با آجر و سنگ و مأمورین با اسلحه سرد و گرم به جان هم افتادند و سرانجام تعدادی از طلاب بیدفاع مورد هجوم وحشیانه مأمورین شهربانی و ساواک قرار گرفته، زخمی و مجروح شدند. درگیری مدرسه طالبیه به مسجد جامع محدود نگردید و موج آن خیلی زود به بیرون رسید. مأموران در لباسهای نظامی و شخصی جلوی مسجد جامع ایستاده بودند... تیراندازی هوایی از سوی مأمورین و سنگ پرانی از سوی مردم آغاز شده بود، این درگیری به مسجد قزلی هم رسید که مردمی در این مکان اجتماع کرده بودند. با شنیدن سرو صدا بیرون آمدند... در خیابان تربیت دو نفر از مردم به ضرب گلوله شهید شدند. بعد از ظهر دوم فروردین آقای قاضی طباطبائی از حجتالاسلام سیدمهدی امینی محرر خواست که اعلامیهای درباره این حادثه منتشر شود. قصد آقای قاضی با خبر کردن همه آحاد مردم از این واقعه بود... کمتر از یک هفته پس از واقعه مدرسه طالبیه وقتی عدهای از اهالی تبریز برای دیداری با آقای شریعتمداری به قم میروند حادثه دوم فروردین را چنین تعریف میکنند، تمام اهالی حتی زنها به پشتیبانی علما درآمده تمام پلیسها را مضروب کردند و قصد داشتند شهربانی و ساواک محلی را آتش بزنند که با خواهش و زاری و پا بوسیدن، آنها را متفرق کردند. زنها میگفتند ما جان خود را در راه دین و قرآن و علما خواهیم داد... تمام مردم تبریز،پیر و جوان، زن و مرد آمادهاند علیه دولت اقدام نمایند...[24]
نتیجه و خلاصه سخن
در این پژوهش به گوشههایی ازعلل تقابل حکومت با نهاد روحانیت با توجه به حادثه فیضیه و مواضع علما، مراجع، حکومت و رسانههای داخلی و خارجی در مورد حادثه فیضیه، اشاراتی شده است.
زمینه حادثه از سال 1340 است. در این سال جهان تشیع دو روحانی عظیم و والامقام را از دست داده بود. درآغاز سال، جهان اسلام با رحلت مرجع بزرگ شیعه آیتالله بروجردی روبهرو گشت و در پایان سال، با رحلت آیتالله کاشانی، جای خالی این دو بزرگوار احساس میگشت؛ در این میان یکی از ذخیرههای الهی قدم به عرصه مبارزه برای حفظ دیانت گذاشت و در مقابل زیادهخواهیهای خائنین داخلی و طمعکاران خارجی ایستادگی نمود و سرانجام توانست انقلابی بزرگ و بینظیر را به ثمر برساند؛ که همه مستضعفین جهان به خصوص جهان تشیع را شادمان نمود و امید به مبارزه و پیروزی را در دل جهانیان زنده گردانید.
منبع: مجموعه مقالات همایش 15 خرداد: زمینهها و بسترها، به کوشش دفتر ادبیات انقلاب اسلامی، جلد 1، تهران، سوره مهر، 1388، صص 223 – 250.
پینوشتها:
[1]. منصوری، جواد، قیام 15 خرداد 42، دفتر ادبیات انقلاب اسلامی، چاپ اول 1376، ص132.
[2]. رجبی، محمدحسن، زندگینامه سیاسی امام خمینی، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ پنجم، 1377، ص 273.
[3]. روحانی، سیدحمید، بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی در ایران، انتشارات دارالفکر و دارالعلم، چاپ چهارم، دی 1358. و انتشارات راه امام، چاپ یازدهم 1360، ص 400
[4]. اسناد انقلاب اسلامی، جلد اول، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ دوم 1374، صص 83 ـ 84.
[5]. قیام 15 خرداد به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسنادتاریخی وزارت اطلاعات، جلد اول زمینهها، چاپ اول 1378، ص 98.
[6]. قیام 15 خرداد به روایت اسناد ساواک، صص 102ـ103؛ صحیفه نور، پیشین، صص 78 ـ 79.
[7]. منصوری، جواد، قیام 15 خرداد 42، ص 126.
[8]. فراتی، عبدالوهاب، تاریخ شفاهی انقلاب (از مرجعیت امام تا تبعید)، تهران:مرکز اسناد انقلاب اسلامی،چاپ اول80، ص 95.
[9]. آیتالله صابری همدانی، احمد، خاطرات آیتالله صابری همدانی، تدوین سیدمصطفی صادقی، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول 1384، ص 162.
[10]. اسناد انقلاب اسلامی، جلد اول، صص 86 ـ 87 .
[11]. همان، صص75 ـ 76.
[12]. همان، صص 80 ـ 82.
[13]. همان، صص 96 ـ 97.
[14]. قیام 15 خرداد به روایت اسناد ساواک، ص 26.
[15]. همان، صص 29 تا 31.
[16]. اسناد انقلاب اسلامی، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی،چاپ دوم 1374، جلد اول، ص 72.
[17]. خاطرات 15 خرداد، دفترهشتم، ص 180.
[18]. جلالی، غلامرضا، مشهد در بامداد نهضت امام خمینی، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول 1378، ص 153.
[19]. خاطرات 15 خرداد، دفترنهم، ص 119.
[20]. قیام 15 خرداد به روایت اسناد ساواک، ص 21.
[21]. فردوسیپور، اسماعیل، همگام با خورشید، مجتمع فرهنگی اجتماعی امام خمینی فردوس، بهمن 1372، ص64.
[22]. مشهد در بامداد نهضت امام خمینی، ص 161 با اندکی تلخیص.
[23]. بهبودی، هدایتالله، تبریز در انقلاب، ناشر مؤسسه چاپ ونشر عروج «وابسته به مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی» چاپ اول 1383، ص 69.
[24]. تبریز در انقلاب، صص 71 ـ 75.
تعداد بازدید: 2425