مقالات

حادثه مدرسه فیضیه قم (42/1/2)

بخش اول

عباس سراج

02 فروردين 1400


بررسی مواضع اقشار و طبقه‌های مختلف در هر حادثه، نهضت و انقلابی، یکی از موضوع‌های مهم در تاریخ بشمار می‌رود و در نهضت‌ها و حرکت‌های تاریخ معاصر کشورمان علما و مراجع، نقش تعیین‌کننده‌ای داشتند که مورد اتفاق و اجماع محققین و مورخین می‌باشد. بنابراین درخصوص این مسئله که علل تقابل حکومت با نهاد روحانیت، با در نظر گرفتن گوشه‌هایی از حادثه فیضیه، مواضع علما (علما و مراجع وقت در حوزه‌های قم، نجف، مشهد و تبریز) حکومت و دولت‌های بیگانه بررسی و تجزیه و تحلیل خواهد شد. لازم به یادآوری است که آنچه در این تحقیق ذکر شده با وجود تلاش بسیار، دارای کاستی‌های فراوان است؛ امید آنکه به ایرادات و اشتباه‌ها به دیده اغماض نگریسته و با راهنمایی‌های ارزشمند خود ما را قرین امتنان فرمایید. موضوع بحث این نوشته در مورد حادثه فیضیه و عنوان بحث مواضع علما و مراجع وقت، درباره‌ی این حادثه است. سؤال اصلی: که نگارش این مجموعه برپایه آن شکل می‌گیرد این است که مراجع وقت، چه موضعی را در مورد حادثه فیضیه انتخاب کرده‌‌اند و چرا؟ تفاوت و تشابه مواضع علما در حوزه‌های مختلف قم، مشهد، نجف و تبریز، برپایه‌ی چه محورهایی قرار دارد؟

براساس چهارچوب نظری نیز تعامل علما و مراجع وقت درباره‌ی حادثه فیضیه، از لحاظ جامعه شناختی و به صورت تحلیلی، بررسی شده است. همچنین اقدام‌های رژیم و مواضع امام و علما، به صورت سلسله‌های علت و معلولی، بررسی خواهد شد. زیرا در ارزیابی پدیده‌های سیاسی و اجتماعی باید به مسئله پیچیده سلسله علت و معلولی توجه داشت.

فرضیه اصلی در این مجموعه این است که در زمان حادثه فیضیه، بیشتر علما و مراجع، مواضع مخالفی دربارة رژیم انتخاب کردند، زیرا در حادثه فیضیه، رژیم را مقصر اصلی می‌دانستند.

سرانجام در زمان حادثه فیضیه در 2 /1 /42 غالب علما و مراجع وقت در برخورد و مقابله با رژیم در بیشتر مواقع متحد عمل ‌کردند و از اعمال، رفتار و شیوه دولتمردان نارضایتی داشتند؛ گرچه تعدادی نیز با عقب‌نشینی اصطلاحاً صحنه را خالی کردند.

 

پیش‌گفتار

الحمدلله رب العالمین و الصلوة و السلام علی نبیه محمد و آله و علی جمیع الانبیاء والمرسلین و علی عبادالله الصالحین. درود فراوان بر پایه گذاران کاخ سعادت و برگزیدگان به رسالت، بویژه بر خاتم پیغمبران (ص) و خاندان اطهر او.

برای ریشه‌یابی حادثه فیضیه باید به حوادث و وقایع سال 40 و 41 و اقدام‌های رژیم و مواضع علما و مراجع اشاراتی مختصر داشت. در سال 1340 دو روحانی بزرگ و تأثیرگذار در حوادث و وقایع کشور، از این جهان رخت بربستند و به سرای ابدیت شتافتند و شیعیان را داغدار ساختند. در10 فروردین 1340 آیت‌الله بروجردی مرجع تقلید شیعیان و بزرگ‌ترین پناهگاه مذهبی ایرانیان به دیار باقی شتافت.

در 23 اسفند 1340 آیت‌‌الله کاشانی نیز دارفانی را وداع گفت. شخصیتی که مبارزه‌های ضداستبدادی و استعماری او در تاریخ معاصر زبانزد خاص و عام بود.

بنابراین پس از فوت دو شخصیتی که ملجاء و پناه مردم و در سنگر مخالفت و مقاومت مقابل دستگاه حاکمه و سلطه خارجی بودند، رژیم احساس کرد که برای ادامه‌ی سلطنت و اجرای برنامه‌های توصیه شده از سوی امریکا، دیگر مشکلی وجود ندارد.[1]

به هر حال فقدان این دو روحانی بزرگ به شاه جرئت بخشید زمینه را برای اقدامهایش مناسب تشخیص دهد. ولی چیزی که شاه کمتر به آن توجه می‌کرد، حضور امام در قم بود. پروردگار متعال در هر عصری از اعصار، جهت هدایت و نجات بشریت، از ذخیره‌ی الهی خود برگزیدگان را برای نجات انسان‌ها می‌فرستد و برای نجات ملت مظلوم و ستمدیده ایران چه کسی بهتر از امام می‌توانست باشد؟

 

زمینه‌های حادثه فیضیه

سال 1341 شمسی را می‌توان سر فصل تازه‌ای در تاریخ اسلام و مبارزات مذهبی ملت ایران دانست. در این سال پس از یک دوره اعتراض‌ها و انتقاد‌های شدید از سوی روحانیت، بویژه امام خمینی نسبت به شیوه‌های حکومتی نظام شاهنشاهی، حوادثی روی داد که به رویارویی مستقیم روحانیون با رژیم منجر شد. در این میان امام خمینی با ادامه و تشدید مبارزه شاه را گاه به انفعال و درماندگی و گاه به واکنش‌های عجولانه ناگزیر ساختند.[2]

پس از وفات آیت‌الله بروجردی، رژیم برای سنجش قدرت روحانیت در 16 مهر 1341 در زمان نخست‌وزیری علم، لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی را مطرح نمود، که سرانجام با هماهنگی علما، رژیم مجبور به عقب‌نشینی شد. پس از لغو لایحه، دولت علم به طور موقت عقب‌نشینی کرد و در انتظار فرصت بود تا شکست قبلی را جبران کند. 39 روز پس از لغو لایحه، شاه اصول شش‌گانه را مطرح نمود و با اعلام رفراندوم قصد فریب افکار عمومی را داشت، که علما رفراندوم را تحریم کردند. ولی رژیم از صندوق‌های رأی، اکثریت مثبت را به نفع خود بیرون آورد و اعلام کرد رفراندوم شا‌هانه با استقبال مردم رأی آورده است. دو روز بعد از آن، آغاز ماه رمضان بود و چون تعدادی از علمای مبارز در ماه رمضان نتوانستند از فرصت ماه رمضان علیه رژیم استفاده نمایند و مواضع خود را آن‌گونه که مورد نظر بود، عملی نمایند، بی‌تردید برای عید فطر و بعد از آن برنامه‌ریزی داشتند. اوایل اسفندسال 1341، اواخر رمضان بود، امام برای عید فطر ملاقات عمومی و برنامه سخنرانی داشت. با فرارسیدن عید سعید فطر، مردم به ملاقات پیشوایان مذهبی خود می‌شتافتند. در قم جمعیت انبوهی از مردم قم و زائران در منزل امام گرد آمدند و ایشان در سخنرانی خود که اولین سخنرانی پس از برگزاری رفراندوم اصول شش‌گانه بود، فرمودند: «...شما آقایان محترم در هر مقامی که هستید با کمال متانت و استقامت در مقابل کارهای خلاف شرع و قانون این دستگاه بایستید. از این سرنیزه‌های زنگ زده و پوسیده نترسید. این سرنیزه‌ها به زودی خواهد شکست. دستگاه حاکمه با سرنیزه نمی‌تواند در مقابل خواست یک ملت بزرگ مقاومت کند و دیر یا زود شکست می‌خورد. اکنون هم درمانده و شکست خورده است و روی درماندگی به این بی‌فرهنگی‌هایی که ملاحظه می‌کنید دست می‌زند.»[3]

قائد بزرگ به منظور هر چه بیشتر فروزان ساختن آتش انقلاب اسلامی، مقام‌های روحانی قم را جهت مشاوره و تبادل نظر در مورد مسائل جاری کشور و اتخاذ تصمیم واحد، به نشست هفتگی و منظم فرا خواند. برخلاف ندانم کاری‌ها، بی‌میلی‌ها و دوری گزینی‌های بعضی‌ها از هر گونه اجتماع سیاسی و دخالت در سیاست، پیشوای بزرگ در سایه کوشش‌های شبانه روزی و پی‌گیر خود توانست آنان را دور هم گرد آورد و مسئولیت سنگین آنان را در قبال اسلام و ملت به آنان یاد آوری کند و آنان را علیه هیئت حاکمه فاسد ایران و رفورم استعماری و ارتجاعی به اصطلاح انقلاب سفید بسیج سازد.

علما و روحانیانی که با ابتکار قائد بزرگ در هر هفته گرد هم می‌آمدند و درباره اوضاع جاری ایران با هم گفت‌وگو می‌کردند، افزون بر شخص امام خمینی عبارت بودند از آقایان: گلپایگانی،شریعتمداری، حاج شیخ مرتضی حائری، علامه طباطبائی، مرحوم سیدمحمد موسوی (معروف به داماد) مرحوم سیداحمد زنجانی، مرحوم سیدمرتضی لنگرودی و میرزا هاشم آملی. گاهی هم اگر ضرورت ایجاب می‌کرد، بعضی از اساتید برجسته و عالی‌مقام حوزه علمیه قم نیز در گردهمایی مزبور شرکت می‌جستند.[4]

مهم‌ترین اقدام این گردهمایی‌ها، اعلامیه معروف نُه امضایی است که آن را علمای بزرگی چون آقایان: مرتضی حسینی لنگرودی، احمد حسینی زنجانی، محمدحسین طباطبائی، محمد موسوی یزدی، محمدرضا موسوی‌گلپایگانی، سیدکاظم شریعتمداری، روح‌الله موسوی خمینی، هاشم آملی و مرتضی حائری امضا کردند و در اصل اصول شش گانه را زیر سؤال برده و اقدام دولت در تصویب‌نامه را خلاف شرع و قانون دانستند.

مهم‌تر از همه یک صدایی علما در صدور اعلامیه مبنی بر تحریم جشن‌های عید بود که رژیم را به واقع غافل‌گیر ساخت. همچنین سخنرانی بعضی از علما مبنی بر تحریم عید بود.

در 22 /12 /41 امام در پیامی به علمای اعلام و حجج اسلام فرمودند:

بسم‌الله الرحمن الرحیم

خدمت ذی شرافت حضرات علما اعلام و حجج اسلام دامت برکاتهم اعظم الله تعالی اجورکم.

چنان‌که اطلاع دارید دستگاه حاکمه می‌خواهد با تمام کوشش به هدم احکام ضروریه اسلام قیام و به دنبال آن مطالبی است که اسلام را به خطر می‌اندازد. لذا این جانب عید نوروز را به عنوان عزا و تسلیت به امام عصر عجل‌الله تعالی فرجه جلوس می‌کنم و به مردم اعلام خطر می‌نمایم. مقتضی است حضرات آقایان نیز همین رویه را اتخاذ فرمایند تا ملت مسلمان از مصیبت‌های وارده بر اسلام و مسلمین اطلاع حاصل نمایند.

روح‌الله الموسوی الخمینی [5]

امام در سخنرانی 29 اسفند 1341 در مسجد اعظم قم فرمودند:

امسال ما عید نداریم و این عید را عزای ملی اعلام می‌کنیم، نه به خاطر اینکه مصادف است با شهادت حضرت صادق (ع) ... ما در این عزا داریم برای مصیبت‌ها و لطمه‌هایی که در این سال به اسلام وارد شد، این سال، سال خوشی برای مسلمین نبود. سال خوبی برای روحانیت نبود. در این سال به اسلام تجاوز شد. علمای دین و روحانیون مورد اهانت قرار گرفتند... آنها که در برابر خطرهایی که متوجه اسلام شده است قیام نکنند و به دفاع برنخیزند، آنها در عداد مردگانند.[6]

امام در اواخر اسفند 1341 در نامه‌ای اشاره داشتند که مناسب است به دلیل حوادث پیش آمده و صدماتی که به اسلام وارد شده است، آقایان علمای تهران اعلام نمایند که امسال مراسم نوروز نخواهند داشت.[7] و افزون بر آن در پیام به ملت در رابطه با تجاوزهای دستگاه به احکام مقدسه اسلام، فرمودند:

هدف اجانب قرآن و روحانیت است. دست‌های ناپاک اجانب با دست این قبیل دولت‌ها قصد دارد قرآن را از میان بردارد و روحانیت را پایمال کند. ما باید به نفع یهود، امریکا و فلسطین هتک شویم، به زندان برویم، معدوم گردیم،‌ فدای اغراض شوم اجانب شویم. آنها اسلام و روحانیت را برای اجرای مقاصد خود مضر و مانع می‌دانند، این سد باید به دست دولت‌های مستبد شکسته شود.... قرآن و روحانیت باید سرکوب شود و من این عید را برای جامعه مسلمین عزا اعلام می‌کنم تا مسلمین را از خطرهایی که برای قرآن و مملکت قرآن در پیش است آگاه کنم.[8]

به هر حال از سال 1341 که امام خمینی حرکت توفنده و انقلابی خویش را آغاز کردند، امریکا به عنوان نماد اصلی دشمنی و مقابله با انقلاب اسلامی ایران و مدافع حاکمیت غیرمشروع شاه معرفی گردید. این مصیبت‌ها که ما مبتلای به آن هستیم، از امریکا و اذناب آن است.[9]

مبارزه روحانیون با رفراندوم شاه، که آن را غیر قانونی و بی‌اعتبار می‌خواندند، ادامه داشت تا اینکه یک ماه بعد از اعلام نتایج رفراندوم، در حرکتی که بیشتر جنبه معارضه و لجبازی با روحانیون داشت، لزوم مشارکت زنان را در انتخابات آینده، مجلسین اعلام نمود و هیئت دولت نیز روز نهم اسفند 1341 در اجرای دستور شاه، رسماً حق مشارکت زنان را در انتخابات آینده تصویب و اعلام کرد. روحانیون طراز اول قم با صدور اعلامیه‌ای این تصمیم دولت را از نظر شرع بی‌اعتبار و از نظر قانون اساسی لغو اعلام کردند. دو هفته پس از انتشار این اعلامیه، شاه که از پشتیبانی مستمر امریکایی‌ها از برنامه‌های خود قوت قلب بیشتری یافته بود، با لحنی به مراتب تندتر و زننده‌تر از سخنرانی خود در قم، به روحانیون حمله کرد و آنان را به حیواناتی که در نجاست خود غوطه می‌خورند تشبیه کرد. آیت‌الله خمینی در پاسخ شاه با صدور اعلامیه‌ای با عنوان روحانیت اسلام امسال عید ندارد، نوروز سال 1342 را عزای عمومی اعلام کرد و جمع دیگری از روحانیون نیز در اعلام عزا به ایشان پیوستند.[10]

آیت‌الله شریعتمداری نیز در پیامی اعلام کرد:

حضور شریف حضرت آقایان علمای اعلام و حجج اسلام دامت برکاتهم:

با ابلاغ سلام چنانچه اطلاع دارید سال جاری مصیبت‌های مهمی بر عالم اسلام و مسلمین وارد شده است، لذا اینجانب عید نوروز به عنوان تسلیت به امام عصر عجل‌الله تعالی فرجه الشریف جلوس کرده و عزاداری می‌کنم. مقتضی است که حضرات آقایان علما هم همین رویه را اتخاذ نموده و ملت مسلمان را بدین وسیله از مصیبت‌های وارده مطلع نمایند. الاحقر سیدکاظم شریعتمداری [11]

آیت‌الله بهبهانی نیز در پیامی اعلام فرمودند: بسم‌الله الرحمن الرحیم

«و مالنا الاّ نتوکل علی‌الله و قد هدانا سبلنا و لنصبرن علی ما اذیتمونا و علی‌الله فلیتوکل المتوکلون.»

ایها الناس ان‌الله و له الحمد ابتلانا بمصائب جلیله و ثلمه فی‌الاسلام عظیمه.

تصادف ایام نوروز با دو مصیبت که یکی تقریباً در هزارودویست سال قبل به دست دولت جابر بنی‌عباس بر وجود حضرت امام صادق (ع) و دیگری در این ایام بر قلب مبارک آن حضرت و آبا و ابنا بزرگوارش (سلام‌الله علیهم اجمعین) واقع گردید مجالی برای عید ملی نوروز نگذارده، این است که علما اعلام عموماً از مراسم عید خودداری و در عوض به سوگواری در این دو روزه اشتغال دارند و خواهند داشت. این حقیر اعلان عزا به عموم مسلمین و شیعیان می‌نمایم و این دو روزه به انعقاد مجلس روضه خوانی مشغول و ان‌شاءالله موفق خواهیم بود.

العبد المحمد الموسوی البهبهانی[12]

و افزون بر آن آیت‌الله بهبهانی در سردر منزل خود پرچم سیاه نصب کرده بود.

علمای تهران نیز در تاریخ 22 /12 /1341 اعلامیه‌ای با 45 امضا صادر و در آن اعلام کردند: به مناسبت تصادف ایام نوروز با شهادت رئیس مذهب حضرت امام جعفر صادق (صلوات الله و سلامه علیه) و حوادث ناگواری که به اسلام و مسلمین وارد و موجب تأثر شدید گردیده است، جامعه روحانیت عزادار و به عنوان عید جلوس نخواهند داشت.[13]

امام برای تداوم مبارزه و آگاه ساختن مردم نسبت به اهداف رژیم در 23 اسفند 1341، نوروز سال 1342 را عزای عمومی اعلام کرد و هم‌زمان آیات عظام میلانی، شریعتمداری، بهبهانی و 46 نفر دیگر از روحانیون تهران در اعلامیه مشترک عید نوروز را عزای عمومی اعلام کردند.

در اسناد ساواک نیز آمده است که: سه نوع اعلامیه از طرف آقایان محمد صادق حسینی روحانی، محمد کاظم شریعتمداری، و حاج آقا روح‌الله خمینی در تاریخ 26 /12 /41 منتشر شده که خلاصه مفاد آن عبارت است از اینکه چون اخیراً ضرباتی بر پیکر اسلام وارد آمده در ایام عید جلوس نکرده و فقط برای تسلیت مجالسی خواهند داشت. [14]

متعاقب آن رژیم تعداد زیادی از مأموران را به قم فرستاد تا از جلسه‌های مردم با علما در ایام عید گزارش تهیه کند و مجالس را با دسیسه برهم زنند.

هنگام تحویل سال نو، صحن مطهر حضرت معصومه (س) از انبوه جمعیتی موج می‌زد که برای گذراندن ساعت اول سال در کنارآن آستانه‌ی مقدسه، راهی قم شده بودند. هزاران نفر در صحن مطهر، مسجد بالاسر و مسجد اعظم که مجاور حرم بود، گرد آمده در انتظار سال نو بودند. به محض آنکه چراغ‌های حرم مطهر به علامت تحویل سال نو خاموش ـ روشن گردید، موج اعلامیه‌ها و تراکت‌هایی که بازگو کننده جنایات رژیم و عید نداشتن ملت ایران بود، فضای صحن و حرم را سفید ساخت و بر سر و دست مردم ریخته شد. این اولین بار بود که روحانیون و طلاب علوم دینی دست به چنین کاری می‌زدند. با اینکه ساواک در مجلس حضور داشت ولی در لحظه تحویل سال چنان غافل‌گیر شد که نتوانست کاری انجام دهد. پس برای انتقام خود را آماده می‌کرد.

روز دوم فروردین 1342 مصادف با 25 شوال1382 سالگرد شهادت حضرت امام صادق (ع) بود و به این مناسبت معمولاً مجالس روضه‌خوانی و عزاداری در مکان‌های مذهبی و منزل علما برگزار می‌شد. در اسناد ساواک آمده است که: به قرار اطلاع واصله از طرف آیت‌الله خمینی از مردم تهران و شهرستان‌ها دعوت به عمل آمده روز جمعه 2 /1 /42 که مصادف با روز وفات حضرت امام جعفر صادق (ع) می‌باشد در قم حضور به هم رسانند و سخنان وی را که در مورد اقدامات اخیر دولت اظهار خواهد شد، استماع نمایند.[15] صبح آن روز در منزل امام به همین مناسبت مجلس بود. عده‌ای حضور داشتند ساواک نیز با لباس سیاه در مجلس حضور یافتند و قصد داشتند با صلوات بی‌جا مانع سخنرانی شوند. امام به محض اطلاع، به آیت‌الله صادق خلخالی مأموریت داد پشت تریبون قرار گرفته و از طرف امام با اخلالگران اتمام حجت نماید که اگر سکوت را رعایت نکنند، امام به حرم رفته و سخنان لازم را به گوش همه مردم می‌رساند و به همه اعلام می‌کند که در این مملکت به روحانیت اسلام چه می‌گذرد. به دنبال اتمام حجت آقای خلخالی دیگر صدایی برنخاست، ساواک و اخلالگران ساکت شدند و در اصل با درایت امام نتوانستند کاری پیش ببرند.

عصر‌ آن روز آیت‌الله گلپایگانی در فیضیه مجلس داشت.جمعیت زیادی حاضر بودند. ابتدا آقای آل طه که از روحانیون مبارز بود سخنرانی کرد. سپس آقای حاج انصاری قمی سخنرانی آغاز نمود. ساواک که در مجلس حضور داشت با صلوات قصد داشتند مانع سخنرانی مرحوم حاج انصاری شوند و حتی یکی از ساواکی‌ها به ساواک دیگری که سیگاری روشن کرده بود به بهانه دود سیگار درگیری ساختگی ایجاد کرد، تا نظم مجلس به هم بخورد. پس از سخنرانی حاج انصاری درگیری پیش آمد. ساواک با وسایلی مثل پنجه بوکس، زنجیر و... به طلاب و مردم بی‌دفاع حمله کردند و عده‌ای را به سختی مضروب و مجروح ساختند. تعدادی از طلبه‌های جوان، در طبقه دوم فیضیه با آجر با مأمورها مقابله کردند. ساواک از شهربانی کمک خواست و مأمورها و کماندوها با اسلحه وارد شده و تعدادی از طلاب را از پشت بام فیضیه به اطراف پرتاب کردند. برای حفظ جان آیت‌الله گلپایگانی طلبه‌ها اطراف ایشان صف کشیدند تا ضربه‌های مأموران ساواک بر آنان وارد آید و جان آیت‌الله گلپایگانی حفظ شود. طلبه‌ای جوان به اسم سید یونس رودباری به شهادت رسید. سپس مأموران رژیم تعدادی از کتب علمی، مذهبی و وسایل طلاب را در حیاط آتش زدند. این حادثه چقدر با فاجعه کربلا شباهت نزدیک داشت و یادآور آن واقعه نیز گشت. زیرا همان‌گونه که لشکریان یزید بعد از کشتار در کربلا، خیمه‌ها را غارت کرده و به آتش کشیدند در فیضیه نیز بعد از کشتار، کتب علمی و وسایل طلاب را آتش زدند.

حجت‌الاسلام والمسلمین علی‌محمد یثربی می‌گوید: وضعیت فیضیه در آن روز به شکل دلخراشی در آمده بود. تمام سطح حیاط را عبا، عمامه و نعلین پوشانده بود. عده‌ای بسیار در آن روز دستگیر، شهید و یا مجروح شدند.[16]

دکتر غلامعلی حداد عادل می‌گوید: پس از واقعه مسجد گوهرشاد که در سال 1314 در مشهد اتفاق افتاد، این اولین باری بود که ما شاهد هجوم وحشیانه مأموران دستگاه به حریم مسجد و مدرسه بودیم. [17]

ناطق نوری نقل می‌کند: از مقام معظم رهبری شنیدم که ایشان فرمودند: ما از مدرسه راه افتادیم به طرف منزل امام که به ایشان بگوییم چنین حادثه‌ای اتفاق افتاده و حالا ممکن است بریزند به منزل شما، اجازه بدهید در را ببندند که امام فرمود اینها بامن کار دارند.[18]

آیت‌الله مؤمن نقل می‌کند که یکی از دوستان می‌گفت: با آیت‌الله خادمی اصفهانی که در آن زمان در قم بود، رفتیم نزد آقای شریعتمداری، دیدیم آقای شریعتمداری دارد می‌لرزد، به حاج آقا خادمی گفتند که شما را به خدا بروید حاج آقا روح‌الله خمینی را متقاعدش کنید که دیگر بس است. اتفاقاً ما هم به گفته ایشان رفتیم همراه با آقای خادمی محضر امام. دیدیم که ایشان مانند یک شیر نشسته و می‌فرماید که بروید به آقای شریعتمداری بگویید که شما را به جدتان مبادا کوتاه بیایید، اینها با این کارشان، گورخودشان را با دستشان کنده‌اند. شما حتی‌الامکان بر آن فعالیت قبلی‌تان هیچ کم مگذارید.[19]

عمق فاجعه فیضیه تا آنجا بود که تا پای منبرها یا مجالس، نام فیضیه برده می‌شد، صدای شیون و گریه مستمعین و حضار بلند می‌شد. مردم عزادار فیضیه شدند. بازارها را بستند و به سوگ و عزا نشستند.[20]

موج مبارزه چنان اوج گرفت که همه مسائل گذشته، رفراندوم، لوایح شش‌گانه و... را تحت‌الشعاع قرار داد. مدرسه فیضیه کربلای جدیدی شد، هر کس از صحنه‌ای که دیده بود، مجروحی که با او برخورد کرده بود، اهانتی که به اسلام و قرآن شنیده بود، از آن مرثیه‌ای می‌ساخت و در منابر روضه فیضیه هم جایی باز کرد و حسابی اشک می‌گرفت.[21]

تهاجم به فیضیه در روزهای آغازین سال 1342 از سویی به عنوان یک واکنش و از سوی دیگر حاکی از آن بود که رژیم برای انجام برنامه‌های خود از هیچ اقدامی فروگذار نخواهد کرد. این تهاجم حرکتی برای از میدان خارج کردن جناه‌های میانه‌رو، حوزه و در انزوا قرار دادن حضرت امام و یارانش بود..[22]

پس از حادثه فیضیه، رژیم فکر می‌کرد که علما دیگر عقب‌‌نشینی می‌کنند. امّا روز بعد امام دولت اسدالله اعلم را استیضاح و رسماً اعلام نمود که تقیه تحریم است. این اقدام جانی تازه به دلها بخشید و همه را برای ادامه‌ی مبارزه امیدوار نمود و راه تقیه را بر محافظه‌کاران بست.

پس از واقعه مدرسه فیضیه و جنایت‌های رژیم، طلاب و فضلا امیدی به اقدام و واکنش تند مراجع نداشتند. بیشتر مراجع و بزرگان هم از روی ترس و یا احتیاط سکوت اختیار کرده، مترصد بودند چه پیش می‌آید. اما حضرت امام با شجاعت کم‌نظیری که داشت، سکوت را جایز ندانست و در خصوص این واقعه نیز واکنش نشان داد. آن بزرگوار، یکی دو روز بعد از این فاجعه، به مدرسه فیضیه آمد و آثار جنایت وحشیانه سفاکان را از نزدیک مشاهده نمود و بسیار متأثر شد. سپس با صدور اعلامیه‌ای ضمن محکوم شمردن اعمال رژیم در فیضیه، مردم را از وقایع آن روز مطلع ساخت که در رسوایی سردمداران حکومت پهلوی مؤثر افتاد. بدین‌وسیله حضرت امام از واقعه‌ای که رژیم به دلیل ارعاب و سرکوب روحانیت و در نهایت خاموش ساختن ندای حق‌طلبانه علمای اسلام پدید آورده بود، به نحو احسن در جهت اهداف مذهبی و انقلابی خود استفاده کرد. پس از این اعلامیه حضرت امام، مراجع بزرگوار دیگر هم اعلامیه صادر کرده و انزجارشان را از این واقعه اعلام کردند.[23]

امام در بیانیه‌ای به مناسبت حمله رژیم به مدرسه فیضیه نیز رژیم را مورد انتقاد و حمله قرار دادند. حوزه علمیه قم که پس از فاجعه خونین فیضیه، برای پنجاه سال دیگر در چاه ژرف خاموشی و سکوت در می‌غلطید، به دنبال صدور اعلامیه قائد بزرگ روح تازه‌ای گرفت و نشاط تازه‌ای یافت.[24]

از این زمان به بعد امام چهره بارز رهبری سیاسی خود را آشکار ساخت و با برخورد خاص که همانا قاطعیت و عدم سازش با دشمن بود، راه خود را از سایرین جدا و به سرعت افکار عامه مردم را که تشنه چنین رهبری بود، به خود جلب کردند.[25]

نقش بازدارنده آقای شریعتمداری و تلاش او برای مرعوب ساختن علمای اسلام، بویژه رهبر انقلاب اسلامی امام خمینی به صورت‌های گوناگون ادامه می‌یابد. به دنبال تراژدی خونین مدرسه فیضیه، آن‌گاه که امام سرگرم نگارش اعلامیه علیه جنایت رژیم در مدرسه فیضیه است، آقای شریعتمداری به امام پیام می‌دهد که: شنیده‌ام سرگرم انتشار اعلامیه هستید. خواهش می‌کنم از صدور اعلامیه خودداری کنید که اوضاع خیلی خطرناک است. بنا بوده است در روز حمله به مدرسه فیضیه به منزل من و شما نیز بریزند. خدا رحم کرده است الان هیچ کاری صلاح نیست. که این پیام او با لبخند امام روبه‌رو می‌شود.[26]

در تاریخ 18 فروردین 1342 یعنی درست 16 روز پس از حمله دژخیمان شاه به مدرسه فیضیه، آقای شریعتمداری در ملاقاتی با مقام‌های دولتی قول می‌دهد که در آینده هیچ فعالیت و تحریکی علیه دولت و لوایح شش‌گانه شاه نکند و اعلامیه ندهد. همچنین امام خمینی را از مبارزه علیه رژیم باز دارد. ولی از آنجا که نمی‌تواند امام را از رسالت مقدسش باز دارد، به منظور جو سازش و تفاهم با رژیم تا روزی که امام دستگیر نشده است به صدور اعلامیه مزورانه و مشفقانه ادامه می‌دهد.[27]

در مورد چهلم شهدای فیضیه ناطق نوری می‌گوید: بعد از این حادثه مدتی مدرسه فیضیه بسته بود و نمی‌گذاشتند کسی آنجا برود... بنده و آقایان جعفری گیلانی و آقای زیارتی یک مراسمی به مناسبت چهلم حادثه فیضیه در مسجد بالاسر گرفته بودیم. قرار شد کسی صحبت کند که لو نرود. گفتم من صحبت می‌کنم. گفتند چطور؟ گفتم یک عمامه سیاه بر سرم می‌گذارم و عینک دودی می‌زنم و یک مقداری تراکت و اعلامیه به دست طلبه‌ها می‌دهیم که وقتی حرفم تمام شد به محض اینکه گفتم والسلام علیکم و رحمةالله، این تراکت‌ها پخش شود تا مأمورها مشغول این تراکت‌ها شوند، عمامه‌ام را عوض می‌کنم و می‌روم همین کار را هم کردیم یک متنی را به خط خود نوشتم که اگر لو رفتم فقط خودم باشم و کسی دیگر را گرفتار نکنم. عمامه سیاه گذاشتم و عینک دودی زدم و رفتم مسجد بالاسر. مسجد پر بود، رئیس شهربانی هم آمده بود. برق را قطع کرده بودند ولی من بدون بلندگو و با صدای بلند سخنرانی کردم خیلی داغ روضه فیضیه را خواندم و به سربازان گارد و ساواک و مأموران امنیتی حمله کردم. حرف‌هایم را زدم و توی شلوغی لباسم را عوض کردم و آمدم بیرون.[28]

 

منبع: مجموعه مقالات همایش 15 خرداد: زمینه‌ها و بسترها، به کوشش دفتر ادبیات انقلاب اسلامی، جلد 1، تهران، سوره مهر، 1388، صص 223 – 250.

 

پی‌نوشت‌ها:

 

[1]. قیام 15 خرداد به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسنادتاریخی وزارت اطلاعات، جلد اول زمینه‌ها، چاپ اول 1378، ص 18.

[2]. کوثر، جلد اول، مجموعه سخنرانیهای امام خمینی، مؤسسه تنظیم ونشر آثار امام خمینی، چاپ اول 1371، پیشین، ص1.

[3]. روحانی، سیدحمید، بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی در ایران، انتشارات دارالفکر و دارالعلم، چاپ چهارم، دی 1358. و انتشارات راه امام، چاپ یازدهم 1360، ص 289.

[4]. همان، ص 292.

[5]. امام خمینی، صحیفه نور، ج1، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، سازمان مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی، چاپ دوم، پاییز 70، ص 61 و قیام 15 خرداد به روایت اسناد ساواک، جلد اول، زمینه‌ها، پیشین، ص 543

[6]. امام خمینی (مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی)، صحیفه امام، انتشارات مؤسسه تنظیم ونشر آثار امام خمینی، چاپ اول، پاییز 78، صص 157 و 158.

[7]. حجت‌‌الاسلام فلسفی، خاطرات و مبارزات حجت‌الاسلام والمسلمین فلسفی، (تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی،1376)، ص 251 با اندکی تلخیص.

[8]. صحیفه نور، ج1، ص53.

[9]. بنی‌لوحی، سیدعلی، مبانی دفاع از دیدگاه امام خمینی در دفاع مقدس، مؤسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، چاپ چهارم، زمستان 78، ص 23.

[10]. طلوعی، محمود، پدر پسر، «ناگفته‌ها از زندگی و روزگار پهلوی‌ها»، نشر علم، چاپ نهم 1384، ص 725.

[11]. قیام پانزده خرداد به روایت اسناد ساواک، جلد اول، ص 545.

[12]. قیام پانزده خرداد به روایت اسناد ساواک، جلد اول، ص 544.

[13]. همان، صص 570 ـ 571.

[14]. همان، ص 567.

[15]. قیام پانزده خرداد به روایت اسناد ساواک، جلد اول، ص568.

[16]. باقری، علی، خاطرات 15 خرداد «دفتر پنجم»، حوزه هنری دفتر ادبیات انقلاب اسلامی، چاپ اول 1376، ص 343.

[17]. خاطرات 15 خرداد، دفتر هفتم، ص 128.

[18]. خاطرات حجت‌الاسلام والمسلمین علی‌اکبر ناطق نوری، تدوین مرتضی میردار، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول 1382، ص 51.

[19]. وجدانی، مصطفی، سرگذشتهایی ویژه از زندگانی حضرت امام خمینی به روایت جمعی از فضلا، انتشارات پیام آزادی، چاپ چهاردهم 74، پیشین، ص 118.

[20]. خاطرات و مبارزات حجت‌الاسلام فلسفی، ص254.

[21].هاشمی رفسنجانی، دوران مبارزه، زیر نظر محسن هاشمی، دفتر نشر معارف، چاپ اول 1376، پیشین، ص 140.

[22]. قیام پانزده خرداد به روایت اسناد ساواک، جلد دوم، فیضیه، ص 13.

[23]. آیت‌الله صابری همدانی، احمد، خاطرات آیت‌الله صابری همدانی، تدوین سیدمصطفی صادقی، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول 1384، ص 160.

[24]. بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی، ص 378.

[25]. محمدی، منوچهر، انقلاب اسلامی در مقایسه با انقلابهای فرانسه و روسیه، دفتر نشر معارف، چاپ اول 82، ص 185.

[26]. روحانی، سیدحمید، شریعتمداری در دادگاه تاریخ، بی‌جا، چاپ اول 61، ص 53.

[27]. همان، ص 51.

[28]. خاطرات حجت‌الاسلام والمسلمین علی‌اکبر ناطق نوری، ص 52.



 
تعداد بازدید: 1310



آرشیو مقالات

نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
تصویر امنیتی:

جدیدترین مطالب

پربازدیدها

© تمامی حقوق برای پایگاه اطلاع رسانی 15 خرداد 1342 محفوظ است.