فریدون شایسته
22 ارديبهشت 1400
دکتر امینی پس از انتخاب به نخستوزیری بنا به نوشته سرهنگ نجاتی: از روش دولتهای گذشته و نیز عملیات ساواک انتقاد کرد، لزوم آزادی مطبوعات و اجتماعات را تأکید نمود، انتخابات دوره بیستم را مخدوش و غیر آزاد دانست. مهمترین مواد برنامه دولت جدید را اصلاحات ارضی، مبارزه با فساد و اصلاح وضع اقتصاد ورشکسته مملکت قلمداد کرد. روز 19 اردیبهشت شاه به درخواست او فرمان انحلال مجلس بیستم را که دو ماه و نیم پیش افتتاح شده بود صادر کرد. دستگیری و بازداشت چند تن از افراد متنفذ ولی بد نام مانند اسدالله رشیدیان، فتحالله فرود و سپهبد حسین آزموده ـ میر غضب معروف ـ و همچنین بازداشت عدهای از امرای ارتش به اتهام فساد صورت گرفت. سپهبد تیمور بختیار رئیس، بدنام و رسوای سازمان امنیت نیز بر کنار گردید. منوچهر اقبال به خارج از کشور فرستاده شد و سه تن از اصلاحطلبان که در گذشته مخالف مداخله شاه در امور مملکت بودند مانند دکتر حسن ارسنجانی، نورالدین الموتی و محمد درخشش از سوی دکتر امینی به همکاری دعوت شدند.[1]
به دستور دکتر علی امینی، نورالدین الموتی وزیر دادگستری، محاکمات بزرگ را آغاز کرد. اولین گروهی که به محاکمه دعوت شد، هیئت مدیره شیلات بود. گروهی که در دوران نخستوزیری منوچهر اقبال، امتیاز صدور خاویار به دوست نزدیک شاه ـ امیر هوشنگ دولو ـ داده بود که درصد زیادی از منافع آن عاید دربار میشد. بر پا کردن این محاکمه به شاه اعلام جنگ میداد. ادامه جلسات دادگاه پرده از فساد دربار برمیداشت. سفتههایی به امضای مادر شاه در دادگاه علنی بیرون کشیده شد و از بازپرسیهای ابوالحسن ابتهاج نیز مقصود جز این نبود. ابتهاج که سالها در سازمان برنامه قراردادهای بزرگ، مناقصههای نان و آبدار را به شرکتهای مختلط (آمریکا ـ دربار) داده بود اینک در این بازجوییها یا میبایست پرده از فسادها و رشوهها بر دارد یا به زندان برود.[2]
دکتر علی امینی از تلاش خویش برای کسب مقام نخستوزیری در خاطراتش سخنی به میان نیاورده است ولی از منابع میتوان دریافت که وی برای رسیدن به نخستوزیری، تلاش و اهتمام شایان توجهی داشته است. مسعود بهنود مینویسد: در ایام سفارتش در واشینگتن روابطی که او با راهنمایی قوام با آمریکاییان پیدا کرده بود پس از بیست سال نتیجه داد و او را به آرزویش (صدارت) رساند.[3]
ابوالحسن ابتهاج که به علت بازداشتش توسط دکتر امینی، در خاطراتش از امینی به نکوهش و ناخرسندی سخن به زبان رانده است، به این نکته اشاره میکند و میگوید: وقتی برنامه دولت و اسامی وزرای او را در روزنامهها دیدم تعجب کردم از اینکه شخصی که سالها آرزوی نخستوزیری داشت افرادی را انتخاب کرده است که عدهای از آنها به هیچوجه صلاحیت نداشتند.[4]
سناتور عباس مسعودی در سرمقاله روز شنبه 16 اردیبهشت روزنامه اطلاعات با اشاره به سوابق زندگی امینی، مطالبی را در مورد وی به رشته تحریر درآورد که مؤید دیدگاههای بهنود و ابتهاج میباشد:
دکتر امینی عاشق رسیدن به این مقام بود و این عشق خود را از کسی مخفی نمیداشت. موقعی که وزیر دارایی بود و مشکل نفت را حل کرد توقع داشت به این مقام برسد و شاید برای اینکه او را از این هدف دور و منصرف سازند سفارت کبرای آمریکا را به او سپردند ولی دکتر امینی این فکر را هرگز از خود دور نساخت و باز همین افکار موجب شد که از آن پست نیز بر کنار شود و به تهران بیاید وقتی به تهران آمد باز همین مسئله را با دوستان و آشنایان و مطبوعات عنوان کرد و صراحتاً گفت من میخواهم نخستوزیر شوم و در این راه میکوشم و به این هدف خواهم رسید من در زندگی اجتماعی و سیاسی خود هیچکس را ندیدهام به اندازه دکتر امینی عاشق نخستوزیری باشد و این قدر تلاش و کوشش در این راه نماید و یقین دارم امروز هم او وهم دوستان و علاقهمندانش خشنودند که به هدف خود رسیده است ولی باید ببینیم آیا آنچه او وعده میداد و علاقهمندانی دور خود جمع مینمود میتواند به مرحله عمل و اجرا گذارد یا نه؟ دکتر امینی از زمان کودکی و جوانی همان موقعی که در پاریس درس میخواند این افکار را در مغز خود پرورش میداد. به مسائل سیاسی علاقه مفرط نشان میداد. در مسافرتی که آن ایام به فرانسه نمودم روزی با دکتر امینی و منوچهر تیمور تاش که دو یار تحصیلی بودند در خیابان قدم میزدیم و دکتر امینی همان موقع حرفهایی میزد که تا چند روز پیش میگفت. خوب به خاطر دارم که آن روز هم میگفت من باید روزی نخستوزیر ایران شوم. در آن روز فکر او را ناپخته میپنداشتیم و امروز میبینیم تحقق میپذیرد. طبیعی است کسی که از سی سال پیش مشق ریاست وزرایی میکرده دارای نقشه و هدف است افکار نو دارد و همکاران خوب برای خود در نظر گرفته و میتواند به آب و خاک خود خدمت کند ما آرزویی جز این نداریم.[5]
با اینکه دولت امینی میکوشید تا برای پیشبرد اصلاحات، اوضاع کشور را آرام سازد ولی مخالفان سلطنت شاه از اوضاع آرام به نفع خود استفاده کرده انتخاب دکتر امینی را مشروع نمیدانستند و به مخالفت علنی با وی پرداختند. مقاله شماره پنج روزنامه باختر امروز ارگان جبهه ملی ایرانیان مقیم خارج که در روز 31 اردیبهشت سال 1340 تحت عنوان «آخرین مهره دربار» به چاپ رسید، درباره کابینه امینی خواندنی است: .... دکتر امینی از دیر باز برای جلوه در چنین روزگاری تمرین دیده و ممارست کرده است. گریم سیاسی امینی با نطقی که راجع به نفت در آمریکا ایراد کرد آغاز شد سپس ظاهراً مغضوب واقع گردید و پس از آن در نقش رهبری منفردین به انتقاد شدید از دستگاهی که خود مهره اساسی آن است پرداخت و اندک اندک لباس وجاهت ملی برتن پوشید و اینک در آخرین دم زندگی لرزان دستگاه حاکمه فاسد به عنوان یک شمع دیوار در حال سقوط هیئت حاکمه به میدان آمده است. خبرگزاریهای خارجی در این زمینه پردهها را بالا زده مینویسند برنامه دولت امینی از نظر محتوا و مضمون عیناً مانند برنامه دولت گذشته است تکیهای که دولت حاضر روی مبارزه با فساد میکند به خاطر جلب موافقت آمریکا و اخذ کمکهای تازه است.[6]
در کنار جبهه ملی، حزب توده هم نظر خوش بینانهای نسبت به کابینه دکتر امینی نداشت و در تحلیلی که از روی کار آمدن دکتر امینی ارائه دادند معتقد بودند: کابینه امینی با اینکه از نمایندگان مالکان و سرمایهداران وابسته به امپریالیسم تشکیل میشد اما سیاست و عمل کابینه حکایت از آن داشت که شخص نخستوزیر لازم میدانست که به منظور جلوگیری از رشد نهضت مردمی، امتیازاتی به مخالفان داده شود. این موضوع انگیزه عقبنشینی داخلی رژیم بود، عقبنشینی دیگر رژیم این بود که در سیاست آمریکا نسبت به ایران دگرگونی روی داده است و اینک هدف آمریکا جلوگیری از اتحاد گسترده همه نیروهای ملی، منفرد کردن حزب توده و منحرف کردن ناسیونالیسم مردم ایران در راه سازش با امپریالیسم و ارتجاع از طریق انجام اصلاحات سطحی بود.[7]
اگر چه احزاب جبهه ملی و توده نگاه احترامآمیزی به دولت امینی نداشتند ولی در دوره نسبتاً کوتاه زمامداری امینی (چهارده ماه) جبهه ملی، کنگره عظیم خود را تشکیل داد و در این کنگره: تظاهرات هشتاد هزار نفره در میدان اسب دوانی جلالیه برگزار گردید و جبهه ملی انجام فوری انتخابات را خواستار شد. این نخستین تظاهرات عظیمی بود که یک گروه مخالف پس از گذشت نزدیک به ده سال در ایران برگزار میکرد.[8]
در این اجتماع گسترده و وسیع. مردم چون نام دکتر مصدق بر زبان کریم سنجابی نشست 15 دقیقه پیاپی هورا کشیدند و دست زدند. نصیری دشمن قدیمی مصدق و جبهه ملی، در غیاب شاه که در نروژ بود به نیروی نظامی دستور داد اجتماع را متفرق کنند و بدینترتیب پلیس به جمعیت یورش برد.[9]
امینی برای تحقق اصلاحات ارضی میکوشید با توجه به نفوذ و اهمیت روحانیت در جامعه ایران، با آنان به تعاطی افکار و تعامل بپردازد، بر همین پایه او به ایجاد و گسترش روابط حسنه با آنان کوشید. در تحقق این هدف او: شریفالعلمای خراسانی را به عنوان معاون نخستوزیر در امور مذهبی برگزید. خود وی در هر فرصتی به بهانه زیارت و رفتن بر سرقبر والدین و بستگانش به قم میرفت و با مراجع بزرگ مذهبی قم ملاقات و گفتوگو میکرد. در این سفرها او کوشید با استفاده از راهنماییهای آیتالله شریعتمداری از مخالفت مراجع مذهبی با اصلاحات ارضی جلو گیری کند. در یکی از سفرها او به بیت امام خمینی هم راه برد، در آنجا از تعارف و مجامله خبری نبود. یکی دو روزنامه قم که شرح این دیدار عمومی را دادند سخنان امام را نقل کردند که از رئیس دولت میخواست که با عمل به قوانین اسلام به سمت خود مشروعیت بدهد. امینی در بازگشت به تهران در ملاقاتی با شاه او را از در افتادن با این رهبر روحانی بر حذر داشت و به او گفت: درصورت یک اشتباه کوچک و به زندان انداختن این مرد، حتی برای یک روز دیگر هیچ عاملی قادر نخواهد بود رژیم راحفظ کند.[10]
در این دوره دو گروه جدید سیاسی که قبلاً یا در همین دوره تأسیس شده بودند، توانستند از اوضاع سیاسی استفاده کنند و در میان طبقات مختلف اجتماعی نفوذ چشمگیری بیابند؛ جامعه سوسیالیستها به رهبری خلیل ملکی و نهضت آزادی: جامعه سوسیالیستها معتقد به استفاده از تضاد بین امینی و دربار و به دست آوردن فرصتهایی برای مبارزه و تبلیغ و فعالیت علنی بود. بعدها دکتر مصدق در انتقاد تندی از جبهه ملی دوم که باعث از هم پاشیدن آن شد از این نظر خلیل ملکی جانبداری کرد و نهضت آزادی که از ترکیب جناح مذهبی جبهه ملی در آخرین روزهای دولت شریف امامی شکل گرفت و پایهگذاران آن مهندس بازرگان، سیدمحمود طالقانی و یدالله سحابی بودند آرام و معتقد با کمک بعضی از روحانیون اهل مبارزه کار را آغاز کرد. این گروه در این دوره به سرعت بین بازاریان و مسلمانان معتقد به مبارزه با رژیم، جوانان و دانشگاهیان طرفداران جدی یافت.[11]
یکی از حوادث مهم دوره نخستوزیری دکتر امینی، یورش نیروهای نظامی به دانشگاه بود: در اول بهمن ماه 1340 دانشجویان دانشگاه تهران به پشتیبانی از جبهه ملی اعلام اعتصاب کرده بازگشایی مجلس را از راه انتخابات آزاد خواستار گردیدند. آنان شعار میدادند اصلاح آری، دیکتاتوری نه. فردای آن روز سربازان مسلح به دانشگاه یورش بردند و به دانشجویان حملهور شدند و به ساختمانها و وسایل دانشگاه خسارات زیادی وارد آوردند. این یورش در تاریخ دانشگاه رویداد بیسابقهای محسوب میگشت زیرا تا آن زمان تجاوز به حریم دانشگاه ممنوع بود. گزارش داده شد که این حمله دویست مجروح به جای گذاشت. شماری از رهبران جبهه ملی و استادان دانشگاه از جمله دکتر غلامحسین صدیقی، دکتر کریم سنجابی و دکتر مهدی آذر که جملگی در هیئت دولت مصدق وزیر بودند بازداشت شدند در فردای آن روز نیروهای امنیتی به تظاهرکنندگان معترض حملهور شدند و در این گیرو دار یکی از دانشجویان کشته شد. در همان روز دوم بهمن دولت دانشگاه را تا 14 فروردین تعطیل کرد و دکتر فرهاد رئیس دانشگاه و استادان دانشگاه در اعتراض به اقدامات دولت از سمت خود استعفا دادند.[12]
امینی در دوران نخستوزیریاش نتوانست به اوضاع آشفته اقتصادی مملکت سرو سامان دهد اگر چه دکتر حسن ارسنجانی به عنوان معمار اصلاحات ارضی سکان رهبری طرح را به دست گرفته فرصت اداره کشور را در اختیار دکتر امینی قرار داده بود ولی امینی با توجه به مسافرتهایش به آمریکا و اروپا نتوانست بحران و آشفتگی اوضاع اقتصادی را بهبود بخشد: در مدت یک سال، گروه کثیری از مقامات اصلی واشنگتن را به تهران کشید. گانتر رئیس بخش خاورمیانه صندوق بینالمللی پول، فیلیپس تالبوت معاون وزارت خارجه، اورل فریمن وزیر کشاورزی، بولینگ رئیس اداره ایران وزارت خارجه و آخر سرچستر باولز از جمله آمریکاییانی بودند که به تهران آمدند اما امینی ناگزیر شد برای دریافت وام و اعتبار به اروپا برود. در اروپا او در دیدار با دوگل، مک میلن و ادنائر کوشید توجه آنان را به مسائل ایران جلب کند اما تنها در آلمان موفق بود، آن هم وامی که قبلاً در دوران شریف امامی تصویب شده بود پرداخت گردید. عملاً او در تور اروپایی خود شکست خورد. سوداگران آمریکایی دولتهای پیشین را، با همه حیف و میلی که در وامها و اعتبارات آنها میشد و نیمی از آن هم به مصارف واقعی نمیرسید با ثباتتر از دولت امینی میدیدند که اصرار داشت به آنها بفهماند که راههای سوءاستفاده از وامها و اعتبارات را بسته است.[13]
دکتر علی امینی تنها در اجرای قانون اصلاحات ارضی موفق بود ولی محمدرضا پهلوی نمیتوانست انجام اصلاحات ارضی را از افتخارات نخستوزیرش بداند به همین علت او میکوشید تا زمینه بر کناری نخستوزیرش را فراهم کند و پس از عزل او برای خوشایند دولت آمریکا، اجرای پروژه اصلاحات ارضی را در ذیل عنوان انقلاب سفید یا انقلاب شاه و مردم، خود به عهده بگیرد.
جیمز بیل در مورد علل عدم موفقیت دکتر امینی به گروههای مخالف و علل مخالفت آنها اشاره کرده مینویسد: امینی به دلیل اصلاحات ارضی ارسنجانی و اقداماتی که خود وی در مبارزه با فساد انجام داد از نظر اشراف، زمینداران و صاحبان صنایع خائن به طبقه خود بود و آنها با او مخالف بودند. روشنفکران طبقه متوسط که «جبهه ملی» نماینده اصلی آنها بود به دلیل امتناع امینی از درخواست برای انتخابات و تشکیل مجلس، به مخالفین سرسخت او تبدیل شدند.[14]
اگرچه دکتر امینی و جبهه ملی بر سر یک اصل «شاه باید سلطنت کند نه حکومت» با هم اشتراک نظر داشتند، ولی عضویت دکتر امینی در کابینه کودتای سپهبد زاهدی و نقش وی در کنسرسیوم که خود را آلت فعل دانسته بود، او و جبهه ملی را رویا روی یکدیگر قرار میداد. در شمارههای 358 و 359 مجله امید ایران مورخ پنجم و دوازدهم خرداد 1340 دیدگاههای دو طرف را میتوان مورد مطالعه قرار داد: کشاورز صدر یکی از اعضای جبهه ملی، دولت امینی را متهم کرده است که این دولت فقط حرف زده است که با قانون شکنی مبارزه میکنیم. درباره تقسیم املاک فقط از دولت یک مشت حرف مبهم شنیده میشود. دکتر مصدق بر خلاف موازین قانونی تحت مراقبت است. دولت دکتر امینی متکی به مردم نیست و نخواهد توانست کار مؤثری انجام دهد. دکتر امینی درباره جبهه ملی معتقد است: با عده زیادی از سران جبهه ملی دوستی دارم ولی کار مملکت با دوستی خصوصی جداست. آنها که برای شروع انتخابات عجله دارند دو دستهاند: آنها که حسن نیتی دارند ولی به داشتن اقلیتی در مجلس دل خوش هستند و دسته دیگر آنها که میخواهند تریبون مجلس را وسیلهای برای جلوگیری از اصلاحات عمیق اجتماعی قراردهند تا نفوذشان بر مردم پایدار بماند.[15]
درحالی که شاه از مخالفان سرسخت امینی بهشمار میرفت، دربار وی میتوانست کانونی جهت فتنه و دسیسه علیه وی باشد و احزاب متنفذ و گروههای اجتماعی دارای مشروعیت، به حمایت از دکتر امینی برنمیخاستند، امکان موفقیت دکتر امینی دور از ذهن بود. شاه خود یک زمیندار بزرگ بود. او مایل بود اصلاحات ارضی در برخی از نقاط به اجرا درآید. وی تا جایی از برنامه اصلاحات ارضی حمایت میکرد که اعتبار انجام این کار به او داده میشد و تا جایی که این برنامه فقط آن زمیندارانی را که قدرت و نفوذ آنها با وی رقابت میکرد، ضعیف میساخت. وی از شهرت ملی وزیر کشاورزی خود ـ دکتر حسن ارسنجانی ـ عمیقاً رنجور بود و به آرامی منتظر زمانی بود که بتواند این مرد کوچک اندام جاهطلب را از این پست با نفوذ مهم بر کنار کند. مسافرت محمدرضا پهلوی به آمریکا و ملاقات با کندی موجب شد که رژیم پهلوی اجرای پروژه اصلاحات ارضی را خود به عهده بگیرد. پیامد سفـر لیندون جانسون، معاون رئیسجمهور آمریکا به ایران را میتوان توافق اصولی شاه و کندی بر سر دو مسئله تحلیل کرد:
1ـ تأکید طرفین مبنی بر ضرورت اصلاحات اقتصادی ـ اجتماعی به جای تقویت توان نظامی رژیم پهلوی
2ـ موافقت دولت کندی با بر کناری دکتر امینی
نتیجه
دکتر علی امینی در راه تحقق اصلاحات ارضی، املاک خود را در لشتنشاء گیلان به قانون سپرد. او دستپرورده احمد قوامالسلطنه خوانده میشد و خود هم در کابینههای مختلف به مقام وزارت دست یافته بود هرگز نتوانست در دوره زمامداری خویش اثری ماندگار و یا نامی نیکو از خود به یادگار گذارد (گرچه احمد قوام در دوران پر فراز و نشیب صدارت خود، با حل مسئله آذربایجان و انقراض حکومتهای خود مختار پیشهوری و قاضی محمد مهابادی توانسته بود حتی تحسین مخالفانش را نسبت به خویش بر انگیزد). شاید دلخوشی دکتر امینی را نسبت به واگذاری املاکش میباید در داراییهای فراوانش دانست که او از پدرش میرزا محسن خان، تنها پسر امینالدوله صدراعظم دوره قاجاری، مادرش خانم فخرالدوله، دختر مظفرالدین شاه و از پدر همسرش حسن وثوقالدوله در اختیار داشت. شاه زمانی بیشتر از دکتر امینی تنفر یافت که او به همراه الموتی، فریور و درخشش در طی اعلامیهای، سرکوب و کشتار قیام 15 خرداد 1342 را محکوم کردند. از آن زمان او از چشم دربار افتاد و به لیست سیاه رفت و مطرود شد و از ایران ممنوعالخروج گردید. حضور دوباره دکتر امینی در صحنه سیاسی کشور در حالی که بیمار و فرسوده شده بود و 72 سال از سنش میگذشت، مربوط به پیش از وقوع انقلاب اسلامی ایران است. درپی روی کار آمدن کارتر از جناح دمکراتها و پدید آمدن فضای باز سیاسی در کشور، شایعه احتمال نخستوزیری امینی بر سر زبانها افتاد. او نیز در جنب و جوشی تازه روابط دیرینه خود را با بخشی از روحانیت و مخالفان سیاسی از سرگرفت. شاه برای اینکه امینی دور تازهای نگیرد، دستور داد مطالبی انتشار یابد تا نشان دهد که نخستوزیری امینی در سال 1340 با فشار آمریکاییها و در گرو دریافت وام 35 میلیون دلاری بوده است. علیرغم اقدامات شاه، امینی از تلاشهایش برای تبدیل خواستههای انقلابی به درخواستهای اصلاحطلبانه به منظور حفظ رژیم، تا روزهای آخر دست برنداشت. وی ایامی چند پس از انقلاب در پاریس نیز کوشید مخالفان جمهوری اسلامی را بر محور سلطنت مشروطه گرد آورد اما در این کار چندان موفق نبود و پس از آنکه ماجرای کمک مالی سیا به بخشی از مخالفان جمهوری اسلامی آشکار شد، امینی بر خلاف سایرین آشکارا پذیرفت که این بودجه را دریافت داشته است. وی در آذر ماه 1371 در شهر پاریس درگذشت و در همان اواخر در مصاحبهای با یک رادیوی خارجی اعلام کرد که عمر سلطنت در ایران پایان یافته است و از متخصصان و جوانان خواست که برای شرکت در سازندگی کشور به ایران برگردند.
منبع: مجموعه مقالات همایش 15 خرداد: زمینهها و بسترها، به کوشش دفتر ادبیات انقلاب اسلامی، جلد2، تهران، سوره مهر، 1388، صص 107 - 125.
پینوشتها:
[1]. نجاتی، غلامرضا، تاریخ سیاسی 25 ساله ایران، ج اول، رسا، چ چهارم، تهران، 1373، صص 175 و 174.
[2]. بهنود، مسعود، از سیدضیاء تا بختیار، دنیای دانش، چ دهم، تهران، 1384، ص 460.
[3]. همان، ص 459.
[4]. ابتهاج، ابوالحسن، خاطرات، به کوشش علیرضا عروضی، ج اول، علمی، چ دوم، تهران، 1375، ص 484.
[5]. سفری، محمدعلی، قلم و سیاست، ج 2، نشر نامک، چ اول، تهران، 1373، صص 385 و 384.
[6]. همان، ص 393.
[7]. ذبیح، سپهر، تاریخ جنبش کمونیستی در ایران، ترجمه محمد رفیعی مهرآبادی، عطایی، تهران، ص 372.
[8]. لاجوردی، حبیب، اتحادیههای کارگری و خودکامگی در ایران، ترجمه ضیاء صدیقی، نشر نو، چ اول، تهران، 1369، ص 390.
[9]. از سیدضیاء تا بختیار، صص 462 و 461.
[10]. همان، صص 465 و 464.
[11]. همان، ص 462.
[12]. اتحادیههای کارگری و خودکامگی در ایران، ص 392.
[13]. از سیدضیاء تا بختیار، ص 466.
[14]. بیل، جیمز، شیر و عقاب، ترجمه مهوش غلامی، ج اول، شهرآب، چ اول، تهران، 1371، ص 238.
[15]. قلم و سیاست، ص 402.
تعداد بازدید: 1810