اعظم شاهمردی
12 خرداد 1400
عقلگرایی در اجتهاد شیعی
آنچه در این مقاله حائز اهمیت است نقش عقل و عقلانیت گرایی در پویایی فقه شیعی و هماهنگسازی آن با شرایط هر عصر و زمانهای است. در تاریخ شیعه شیخ مفید اولین کسی است که رسماً عقل را به عنوان منبع اجتهاد مطرح میکند و در کتاب التذکرة بالاصول به این موضوع میپردازد. کتاب المقنع او نیز اولین اثر کلاسیک در مورد ولایت فقیه میباشد. اما این موضوع به سالها قبل از شیخ مفید بر میگردد. حسین کاشفالغطاء (1294ـ1374 ق) مجتهد شیعی میگوید «باب اجتهاد از زمان رسول خدا(ص) گشوده بود و بلکه امری ضروری بود.»[1]
نمیتوان گفت که مسلمانان در دوران پیامبر(ص) نیازمند اجتهاد نبودند زیرا مواردی پیش میآمد که مسلمانان به آن حضرت دسترسی نداشتند، مانند جنگها، هجرت مسلمانان به حبشه و به هنگام تجارت یا مأموریت به خارج از مکه و مدینه. در این موارد پیامبر اکرم(ص) گاهی استنباط اصحاب را تأیید و گاهی اصلاح میکردند.[2] روایتی است که پیامبر(ص) به معاذ بن جبل اجازه داد در صورت لزوم اجتهاد کند و به آن عمل نماید.[3] «همچنین دستور پیامبر مبنی بر اینکه آنچه از من برای شما نقل میگردد اگر با قرآن موافق بود آن را بر گیرید و اگر مخالف قرآن بود آن را دور بیاندازید»[4]
نشانه دعوت پیامبر به تفکر و استنباط در حد ابتدایی و ساده آن بوده است. «مسائل دیگری در زمان پیامبر رخ نمود که نشاندهنده اجتهاد در زمان پیامبر و به وجود آمدن طبقهای به نام فقها (قاریان) و امضاء ایشان بود. مثلاً در واقعه بنیقریظه پیامبر به یاران خود فرمود: نماز عصر را تا رسیدن به آنجا بجا نیاورید. گروهی به فرمان پیامبر عمل کردند و گروهی دیگر که غرض رسول خدا را از این دستور تسریع در رسیدن به مقصد دانستند، نماز عصر را در وقت ادائی آن بجا آورده و به سرعت خود را به محل مربوطه رساندند. و چون پیامبر آنها را توبیخ نکرد و یا آنها را مؤاخذه نکرد، معلوم میشود که اجتهادشان مشروعیت داشته است.»[5]
خدیفه بن یمانی، سلمان فارسی و عمار یاسر سه تن از فقهای بزرگ دوران قبل از خلافت امیرالمؤمنین هستند که با بهکار بردن استدلال و فقاهت منحصر به فرد خود در به رسمیت نشناختن خلیفه وقت و کسب اجازه از حضرت علی(ع) به عنوان ولی امرمسلمین در قبول یا رد ولایت مداین و کوفه که عثمان و عمر به آنها پیشنهاد کرده بودند در جهتگیری نظری «ولایت فقیه» در زمان قصور ید (حاکمیت بالقوه) امام معصوم تعیینکننده بودند. به نظر عمار ولایت فقها بر جامعه باید با اذن امام معصوم باشد. ولایت از طرف حاکم جور را باید پذیرفت ولی به دستورات او، اگر مخالف دستورات خداوند باشد، نباید عمل کرد. سلمان نیز برای اثبات همراهی ولایت و فقاهت با ابوبکر احتجاج میکرد و به استدلالات عقلی میپرداخت.[6]
عصر امامان معصوم(ع) که دوره امتیاز فقه شیعه از اهل سنت است، اگرچه برخی پنداشتهاند فقه شیعی در این دوره دامنهای محدود داشته و با وجود امامان معصوم(ع) و امکان دسترسی به ایشان، ضرورت و مجالی برای اجتهاد و فقاهت نبود؛[7] ولی تشویقهای ایشان با طرح این نکته که وظیفه ما ارائه اصول و قواعد کلی است و وظیفه شما تفریع و استنتاج[8] و یا دستور ایشان به برخی از کارگزاران به فتوا دادن در موارد لزوم، مبیّن حضور اجتهاد و فقاهت در زمان امام معصوم(ع) به هنگام عدم دسترسی به ایشان است. امام علی(ع) به فثم بن عباس، کارگزار خود در مکّه فرمود: بامداد و شامگاه برآنان بنشین، آن را که فتوا میخواهد، فتوا ده و نادان را بیاموز و با دانا گفت و گو کن.[9]
امام خمینی با ذکر اخباری که حاکی از اجتهاد اصحاب امامان معصوم(ع) است، اجتهاد یا روشی نزدیک به آن را در زمان ائمه اطهار(ع) امری متداول و متعارف میشمارند.[10] امام سجاد نیز با صحه گذاشتن نظارت محمدبن حنفیه عموی خود بر قیام مختار، ولایت فقها بر مبارزه را نیز تثبیت کرد.[11]
امام صادق و امام باقر(ع) با تأسیس اولین دانشگاه فقه، معارف و علوم تجربی شاگردان بسیاری را تربیت کردند. این دانشگاه عرصه تقابل افکار و اندیشههای الهی و التقاطی فراوانی بود که در این دوره شکل گرفت و بستری بود برای جلوهگری و رشد تفکر و عقلانیت در مباحثات و گفتوگوهای رایج بین صاحبان عقاید مختلف.
در عرصه این مباحثات امام صادق(ع) درس عملی استدلال و استدراجات عقلی را به شاگردان خود میداد و در لابهلای پرسش و پاسخهای دینی، بذر بسیاری از قواعد فقهی و اصول کلی استنباط را در ذهن شاگردان خود میافشاندند.[12]
امام صادق(ع) به ابان بن تغلب از بزرگان فقیهان مکتب میفرماید: «در مسجد مدینه بنشین و برای مردم فتوا بده، به درستی که من دوست دارم مثل تو را در شیعیان خود ببینم.»[13]
امام موسی کاظم(ع) نیز سرپرستی شیعیان را به یکی از فقها و محدثان خود به نام علی بن یقطین میسپارد و تنها یک مسئولیت بر عهده او میگذارد که: «هر وقت یکی از شیعیان ما به تو مراجعه کرد، هر کاری و نیازی داشته باشد انجام دهی و برای او عزت و احترام قایل شوی.»[14] اما در مورد نحوه عملکرد و نحوه کمک به شیعیان از جانب علی بن یقطین که در دستگاه حکومتی نفوذ کرده و مذهب خود را مخفی کرده بود، تصمیمگیری در شرایط مختلف به خود او واگذار شده بود و در مورد جزئیات سفارشی به وی نشده بود.
پس از شهادت امام حسین(ع) در کربلا قیامهای فراوانی تاریخ شیعه را مزین کرده است که اولین آنها قیام زیدبن علی، فرزند امام سجاد(ع) میباشد. این روند را پس از زید بسیاری از بزرگان شیعه دنبال کردند که بسیاری از آنها مورد تأیید ائمه اطهار بودند. امام صادق(ع) پس ازشنیدن خبر شهادت زید میفرماید: «همانا عم من (زیدبن علی) مردی بود برای دنیای ما و آخرت ما. قسم به خدا، عمویم شهیدی است همچون شهیدانی که در رکاب رسول خدا و علی و حسن و حسین (صلواتالله علیهم) شهید شدند.»[15]
در واقع ائمه اطهار(ع) با علم به مناسب نبودن شرایط جهت قیام مسلحانه و بی نتیجه ماندن آن، در این قیامها ـ با وجود اصرار بسیاری از شاگردان و انقلابیون علوی ـ شرکت نمیجستند؛ اما سادات علوی را که با عقل و فکرخود به این نتیجه رسیده بودند که برای اجرای احکام الهی راهی جز قیام مسلحانه وجود ندارد، رد نمیکردند و به استدلال آنها احترام میگذاشتند.
در عصر غیبت صغری (329 ـ 260 ق) ویژگی برجسته اجتهاد، استنباط حکم در حوادث واقع و دستیابی به رهنمودهای عملی دین در پیشامدها بود و کمتر به تفریع و استنتاج در مسائل ذهنی میپرداختند.[16]
حسین بن روح یکی از نواب امام زمان (عج) به گروهی از فقهای قم، نامه مینویسد و در نامه مطالبی را عنوان مینماید. آنگاه از آنها میخواهد که ببینند، چه مقدار با مطالب آن مخالفند، آنها پس از مطالعه، اظهار میدارند که تنها در یک مورد جزئی، نظر دیگری داشتهاند.[17]
این امر نشان دهنده وجود فقاهت در اقصی نقاط سرزمین اسلامی است، این نامه جهت هماهنگی آنها با امام زمان (عج) در مسائل فقهی نگاشته شده است.
در دوران غیبت تا به امروز
نخستین فقیه شیعی که طلایه دار جنبش فکری اجتهاد در نیمه اول قرن چهارم هجری است حسن بن علی بن ابی عقیل است و کتاب معروف او المستمسک بحبل آل الرسول اولین مجموعه مدون فقهی است. پس از او محمد بن احمد بن جنید اسکافی گام بعدی را در گسترش دامنه اجتهاد و استدلال در فقه برمیدارد.[18]
مکتب فقهی «اهل حدیث» که در اوایل دوره غیبت صغری تا نیمه دوم قرن چهارم بر محیط علمی شیعی کاملاً چیره شده بود، در دهههای اخیر قرن مزبور با پیدایش قشری جدید از متکلمان زبر دست و مراکز فرهنگی و نیرومند زیر فشار قرار گرفت و تحتتأثیر انتقادات شدید و کوبنده شیخ مفید و سیدمرتضی و دیگر متکلمان شیعی روز به روز تضعیف شد تا جایی که تقریباً به صورت کامل از میان رفت.[19]
شیخ مفید برای اولین بار در تذکرة بالاصول، عقل را مورد بحث و بررسی قرار میدهد. منتهی او در کنار کتاب و سنت نبوی و اقوال ائمه، عقل را راهی برای رسیدن به سه منبع اجتهادی یاد شده، میداند و بدینترتیب عقل طریقت پیدا میکند نه حجیت.[20]
با ظهور شیخالطایفه، محمد بن حسن طوسی (م 46 ق)، دگرگونی عظیمی در جریان نگارش فقه و تدوین آثار فقهی به وجود آمد.[21] طوسی در کتاب خود عدةالاصول از عقل و کاربرد آن سخن میگوید و به تبیین و توضیح آن میپردازد.[22]
این روند توسط شاگردان شیخ طوسی و سیدمرتضی علمالهدی تا نیمه دوم سده ششم ادامه یافت. در این زمانه نواده دختری شیخ طوسی، ابن ادریس حلی (543 ـ 598) مکتب حله را پایهگذاری کرد. او با روشنی بیشتری از کاربرد عقل در اجتهاد سخن گفت. او عقل را در جایی که نصّی از قرآن و یا سنت و یا حکمی اجماعی وجود نداشته باشد، در شمار ادله دانست.[23] پس از او محقق حلی باز هم عقل را تقویت کرد و به تبیین کاربردی آن پرداخت.[24]
علامه حسن بن یوسف بن مطهر حلی(م 726 ق) نیز راه و روش محقق حلی را ادامه داد.[25] او از طریق تدریس، تألیف و نفوذ سیاسی، سبب بالندگی و گسترش فقه شیعی شد.[26] شهید اول، شمسالدین محمد بن مکی عاملی(م 786 ق) با تنقیح قواعد و اصول بنیادی فقه شیعی به آن هویت مستقلی داد.[27]
در این دوره با گرایش عالمان شیعی نظیر خواجه نصیرالدین طوسی و علامه حلی به دیدگاه رویکرد به سلطان عادل و حتی همکاری مشروط با فرمانروایان ظالم (نظیر فرمانروایان مغول و الجایتو) سبب رشد و شکوفایی فقاهت و اجتهاد شیعی در سده ششم و هفتم قمری شدند.
فقه محقق کرکی (م 940 ق) از دو جهت با فقه دورههای پیش فرق دارد. یکی آنکه او با قدرت علمی خویش مبانی فقه را مستحکم ساخت. چنانچه مشخصه عمده فقه او استدلالات قوی در هر مبحث است. فرق دیگر فقه کرکی، بذل توجه خاص به پارهای از مسائل است که با تغییر سیستم حکومتی و به قدرت رسیدن شیعه در ایران به وجود آمده بود. مسائلی از قبیل حدود و اختیارات فقیه، نماز جمعه، خراج و مقاسمه و....[28]
در نیمه دوم سده دوازدهم قمری فقیه بزرگ شیعه، محمدباقر بن محمد اکمل ـ معروف به وحید بهبهانی ـ (م 1205 ق) که دارای نبوغ خاصی دراستدلال و تحلیل و تفکر عقلایی بود مکتب اخباری را [ که از اوایل قرن یازدهم توسط امین استرآبادی تأسیس و مکتب اجتهاد و تفکر تعقلی و تحلیلی را درفقه شیعه محکوم و منزوی کرده بود] پس از سالها حکومت بلا منازع بر فقه شیعی در هم پیچید و مکتب خاص خود را به جای آن نشاند. از جمله آثار او فوائدالحائریه و مفاتیحالشرایع فیض است.[29] شیخ محمد حسن نجفی معروف به صاحب جواهر (م 266 ق) از فقیهان اصولگرای برجسته دیگر سده سیزدهم است که در پیروزی قاطع مکتب اصولی و زوال اخباریگری سهم بسزایی داشت.[30] دقتها و مو شکافیهای شیخ انصاری (م 1281 ق) در کتاب مکاسب، چهره فقه شیعه را به کلی دگرگون ساخت. طرح کلی که وی پایهریزی کرد و فقه را به روشی اصولی و تحلیلی بنیان نهاد، همچنان اساس کار فقه شیعی است.[31]
پس از انصاری، آخوند ملا محمدکاظم خراسانی (1255 ـ 1329 ق) بیشترین سهم را در رشد مکتب اجتهادی و حقوقی انصاری دارد.[32] علاوه بر او در سده سیزدهم و چهاردهم، فقهای برجستهای پا به عرصه فقاهت نهادند که هر یک در رشد و پیشرفت علم فقه نقش بسزایی داشتند. آخرین نفر از این سلسله که این مقاله مربوط به آراء و عقاید ایشان است امام خمینی است که با تدبیر، شجاعت و بینش وسیع خود به تبیین عقلانی تئوری سیاسی انقلاب اسلامی و نظریه ولایت فقیه پرداخت و بر بنیاد آن حکومت دولت اسلامی ـ شیعی را تأسیس کرد.
نتیجهگیری:
با مروری کوتاه به سیر تحول و رشد استفاده از عقلانیت در فقه و اجتهاد و به دور از همه مکاتب فلسفی و طبیعی که در این امر راه افراط را در پیش گرفتهاند، ضرورت این گرایش را درک میکنیم مسلمانان طبق تعالیم پیامبر اسلام معتقد بودند که قرآن، کتاب هدایت بشر در همه اعصار، تا هفتاد بار دارای معانی پنهان در الفاظ قرآنی است و درک این معانی و کاربرد آنها در زندگی انسانها برای رهایی از ظلمات گمراهی به وجود ائمه اطهار(ع) ـ متخصصین تفسیر قرآن با بهرهگیری از علم الهی ـ نیاز دارد. ائمه معصومین با توجه به شرایط سیاسی ـ اجتماعی معاصر خویش و وجود خلفا و حکام جور و خفقان بیان و اندیشه در آن زمان، جهت حفظ مکتب و پیروان خویش از گزند دشمنان اسلام به ناچار در خفا و پوشیده سخن گفتن را برگزیده بودند و پیروان راستین دین حقیقت برای داشتن درک صحیح از مفاهیم و تعالیم الهی دین خویش باید به استنباط و استدلال عقلی روی میآوردند. ائمه معصومین(ع) از هر فرصتی هر چند اندک برای فهماندن این امر خطیر به یاران راستین و بسیار اندک خود استفاده میکردند.
ادامه این روند و رساندن انسانها به جایی که خود ضرورت انکارناپذیر اجرای احکام الهی را بر جوامع خود بپذیرند و تشنه و خواهان برقراری عدالت در همه عرصههای زیست اجتماعی و فردی خود باشند، به آخرین امام معصوم، حضرت حجت بن حسنالعسگری واگذار شده است. ایشان پس از امام یازدهم تاکنون به رهبری و هدایت سیر تکاملی اندیشه شیعه پرداختهاند و آن را از بین حوادث و خطرات مرگ بار تاریخی به پیش بردهاند. همانطور که ایشان در توقیع شریفشان به شیخ مفید نوشتهاند: ما از رسیدگی و سرپرستی شما کوتاهی و اهمال نکرده و یاد شما را از خاطر نبردهایم، که اگرچنین بود، دشواریها و مصیبتها برشما فرود میآمد و دشمنان [شما] را ریشهکن میکردند.[33]
به طور قطع داخل شدن عقل در منابع اجتهاد توسط شیخ مفید و سپس تکوین و گسترش بهرهگیری از آن در امر اجتهاد توسط فقهای بزرگ و نامی شیعی که تمام عمر خود را صرف درک و پیاده کردن و اشاعه احکام الهی کردهاند و در جلب رضایت امام زمان خویش از هیچ کاری فروگذار نبودهاند دور از نظر و نظارت و رهبری ایشان نبوده است. و اگر این موضوع را بپذیریم که مولود مبارک انقلاب اسلامی از آبشخور نو زایی اندیشه سیاسی شیعی در 15 خرداد 42 سیراب میشود و این نو زایی فقه شیعی مدیون آن سیر و تحول تدریجی در تاریخ فقه شیعی است؛ بیتردید برنامهریزی و به نتیجه رساندن قدم به قدم این انقلاب از آغاز تفکر سیاسی شیعه تا بهمن 57 را حاصل عنایت و توجه خاص آن امام معصوم(ع) به اوضاع و شرایط اجتماعی شیعیان خود میبینیم. محمد مسلم از حضرت باقر(ع) نقل میکند که فرمود: «حق و درستی نزد کسی از مردم نیست و کسی از مردم به حکمی حق، داوری نمیکند جز اینکه از ما خاندان صادر شده است و چون امور بر آنان شاخه شاخه میشود خطا از آنان است و درستی از علی (ع).»[34]
طبق اعتقاد شیعه هر چیزی از حق که در دست مردم است جز از نزد ائمه(ع) صادر نشده است و هر چیزی از نزد آنان صادر نشده، باطل است.
منبع: مجموعه مقالات همایش 15 خرداد: زمینهها و بسترها، به کوشش دفتر ادبیات انقلاب اسلامی، جلد 1، تهران، سوره مهر، 1388، صص 57 – 75.
پینوشتها:
[1]. دایرةالمعارف تشیع، تشیع (سیری در فرهنگ و تاریخ تشیع)، تهران، نشر سعید محبی، 1373، ص 74
[2]. گواهی، زهرا، مبانی فقهی آراء خاص امام خمینی، دفتر قم، مؤسسه چاپ و نشر عروج، 1382، ص 19
[3]. دایرةالمعارف تشیع، تشیع، ص 74
[4]. جهان بزرگی، احمد، درآمدی بر نظریه دولت در اسلام، تهران، کانون اندیشه جوان،1387، ص 19
[5]. همان، صص 20 و 21
[6]. همان، صص 38 تا 52
[7]. مبانی فقهی آراء خاص امام خمینی، ص 20
[8]. همانجا
[9]. نهجالبلاغه، ترجمه: محمد دشتی، تهران، مؤسسه فرهنگی تحقیقاتی امیرالمؤمنین، نامه 67، ص 433
[10]. مبانی فقهی آراء خاص...
[11]. درآمدی بر نظریه دولت در اسلام، ص 66
[12]. مبانی فقهی آراء خاص...، ص21
[13]. النوری الطبرسی، حسن، المستدرک الوسائل، المجلد السابع عشر (بیروت مؤسسه آل بیت)، ص312 به نقل از: «درآمدی بر نظریه دولت در اسلام، ص 85.»
[14]. جهان بزرگی، احمد، درآمدی بر نظریه دولت در اسلام، تهران، کانون اندیشه جوان،1387، ص93
[15]. شیخ صدوق ابن بابویه، متن و ترجمه عیون اخبار الرضا(ع)، ج 1، ترجمه: حمید رضا مستفید، علی اکبر غفاری، تهران، نشر صدوق، 1372، صص 522 و 521
[16]. مبانی فقهی آراء خاص....
[17]. جعفریان، رسول، تاریخ تشیع در ایران، تهران، مرکز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامی، تابستان 1368،ص 121
[18]. مبانی فقهی آراء خاص...، ص22
[19]. مدرسی طباطبایی، حسین، زمین در فقه اسلامی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، بهار 1362، ص 53
[20]. دایرةالمعارف تشیع، تشیع، ص84
[21]. مبانی فقهی آراء خاص...، ص 22.
[22]. دایرةالمعارف تشیع، تشیع، ص 84
[23]. همان، ص85
[24]. همان، صص 85 و 86
[25]. زمین در فقه اسلامی، ص 63.
[26]. دایرةالمعارف تشیع، تشیع، ص 87
[27]. مبانی فقهی آراء خاص...، صص 22 و 23.
[28]. زمین در فقه اسلامی، ص 67.
[29]. همان، ص 71.
[30]. دایرةالمعارف تشیع، تشیع، ص 95
[31]. مبانی فقهی آراء خاص...، ص 25.
[32]. دایرةالمعارف تشیع، تشیع، ص 95
[33]. احتجاج طبرسی، ج 2، چاپ نجف، ص 323
[34]. کلینی، محمد، اصول کافی، ترجمه، صادق حسنزاده، ج 2، ص 277
تعداد بازدید: 1652