مقالات

امام احیای هویت مغفول روحانیت

بخش اول

علی محمدصالحی

09 تير 1400


منبع تصویر: پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران

تأملی در انقلاب اسلامی ایران حکایت از آن دارد که روحانیت به عنوان حلقه واسط رهبری و ملت از سهمی اساسی در پیروزی این انقلاب برخوردارند. سهمی که به خیال عظمت کمتر، از منظر علمی مورد کاوش تدوین و تبویب قرار نگرفته و تنها در قالب ارائه اسناد و گزارشات ساواک از چگونگی حضور ایشان در عرصه مبارزه و همچنین در میان پاره‌ای خاطرات محدود شده است و این در حالی است که علی‌رغم معطوف بودن دین اسلام به داعیه‌های سیاسی، بهره‌مندی روحانیت شیعه از نقشی اثرگذار در عرصه تحولات تاریخی ایران و بالاخره تفسیر و تعبیرپذیر بودن مذهب شیعه در سایه مفتوح بودن باب اجتهاد، تنها می‌توان موارد نادری از حضور اثرگذار جدی روحانیت در عرصه تحولات سیاسی ـ اجتماعی این مرز و بوم را احصاء نمود. در تبیین این امر به نظر می‌رسد یکی از دلایل این کم توفیقی نبودن وحدت و انسجام در میان روحانیت شیعه از یک‌سو و سوءاستفاده استبداد و استعمار از این تفرقه از دیگر سو باشد. بر این اساس و نظر به آنچه گذشت تحقیق حاضر درصدد پی‌جویی و بررسی این سؤال اساسی است که «چگونه امام خمینی موفق گردید بر معضل تاریخی گسست و تفرقه میان روحانیت شیعه فائق آید و ایشان را در مسیری مشخص و با اهدافی معین بسیج نماید». در پاسخ به این سؤال، آسیب‌شناسی امام راحل از وضع حوزه‌های علمیه و روحانیت شیعی و توسل به مکانیسم‌های خاصی جهت غلبه بر این مشکل مورد توجه قرار گرفته است.

 

مقدمه

تجربه حضور روحانیت در عرصه تحولات سیاسی ـ اجتماعی ایران تجربه‌ای گران‌سنگ است، اما در مواردی معدود نظیر جریان تحریم تنباکو در خوشبینانه‌ترین حالت ابتر و در بدبینانه‌ترین حالت به انحراف کشیده شده، گزارش شده است. شاهد این مدعا، تحول موسوم به انقلاب مشروطیت است. خواسته علماءء در مشروطه، عدالت‌خواهی بود؛ اما این هدف در سایه گذر ایام فریب جریان روشنفکری غرب‌گرا را خورده و در دامان استعمار انگلیس آرام گرفت و جالب آنکه بیش از آنکه آزادی‌خواهی و مساوات‌طلبی ملت را برآورده سازد به فاصله اندکی در دامان دیکتاتوری رضاخان فروغلتید. شاید این تجربه تلخ و تجربه‌های مشابه بدان دلیل رخ‌نمایی می‌نمودند که «روحانیون شیعه در طول تاریخ همواره در اپوزیسیون بوده‌اند و آنها تجربه مقابله با نظام‌های حکومتی را تا اندازه‌ای داشته‌اند که در براندازی نظام‌ها نیز مفید بوده است اما هرگز فرصت اداره یک کشور را به دست نیاورده بودند تا از آن طریق تجربه لازم کسب کنند.»[1] افزون بر این مطلب باید دقت داشت که روحانیت مذکور از چنین فرصتی بدان دلیل بهره‌مند نبوده‌اند که کمتر سودای حکومت را در سر می‌پرورانده و با اعتماد به غصب بودن حکومت در زمان امام معصوم(ع) حتی اجازه اندیشیدن درباره آن را به خود نمی‌داده‌اند.

فضای سنگین ناشی از فقدان تلاش علماءی شیعه در امر نظریه‌پردازی برای تأسیس حکومت اسلامی به انضمام تجربیات ناکام مذکور در خلال تاریخ گذشته و بویژه سده‌های اخیر از یک‌سو انتظارات ملت را از دین در قالب حداقل‌ها تقلیل داد و از دیگر سو روحیه انفعال و تسلیم حوزه‌ها در برابر حکومت‌ها را موجب شد. از این‌رو بررسی عملکرد مصلحان و مبارزان روحانی ـ که برای مدتی هرچند ناچیز ولی در عین حال با اهمیت در عرصه سیاسی ایران ظهور می‌نموده‌اند ـ نشان می‌دهد که ایشان یا از فروغ شایسته و متناسب با شخصیت‌شان بی‌بهره بوده و یا آنکه در قالبی محدود بر محورهایی خاص تمرکز نموده‌اند. چنان‌که مرحوم سیدجمال، عمده مبارزه را مقابله با استعمار تعریف می‌کند، مرحوم مدرس مبارزه با استبداد را تنها در سنگر مجلس خلاصه می‌نماید و آیت‌الله مرحوم کاشانی استعمارستیزی را فارغ از استبدادگریزی (و یا غیر هم‌طراز با آن) پی‌جویی می‌کند و... و این در حالی است که به دلایلی چند، همواره ملزومات و مقتضیات دخالت روحانیت شیعه در سیاست در طول تاریخ فراهم بوده است، اموری که در کمال تأسف آن‌چنان که باید ملحوظ‌نظر واقع نگردیده است. توضیح آنکه «بطور کلی احتمال دخالت روحانیون در سیاست بطور مستقیم به عوامل چندی بستگی دارد: 1) هر چه داعیه‌های سیاسی و اجتماعی مذهب بیشتر باشد، احتمال دخالت روحانیون در زندگی سیاسی بیشتر می‌شود... 2) هر چه روحانیون یک مذهب به عنوان یک نیروی سیاسی از نظر تاریخی موقعیت ممتاز و قوت بیشتری داشته باشند، احتمال دخالت مستقیم و گسترده آنها در سیاست افزایش می‌یابد. 3) هرچه امکان تعبیر و تفسیرپذیری مذهب و تطبیق آن با شرایط متحول تاریخی بیشتر باشد، توانایی روحانیون برای مداخله مستقیم در سیاست افزایش می‌یابد. 4) هر چه نهادهای مذهبی سازمان‌یافته‌تر و منسجم‌تر باشند، توانایی روحانیت برای دخالت در سیاست بیشتر می‌شود.»[2]

آیات و روایات و تاریخ صدر اسلام به انضمام دیگر گزارشات تاریخی از حکومت داری پیغمبر(ص) و ائمه(ع) جملگی حکایت از سیاسی بودن اسلام و معطوف بودن آن به سیاست دارد و جایگاه ممتاز علماء به عنوان قشر روحانی در مقابل اولوالشوه و اولوالقدره یعنی سلاطین به انضمام حضور مؤثر ایشان در کنار مردم به عنوان یک واقعیت پذیرفته‌شده تاریخی زبانزد و ترجیع‌بند همه کتاب‌های تاریخی، سیاسی، اجتماعی معرف تشیع ایرانی است؛ اما در شرایطی که مفتوح بودن باب اجتهاد در تشیع در کنار توسل علماء به سلاح امکان انطباق دین با شرایط و مقتضیات زمان و مکان، همواره مؤید تعبیر و تفسیرپذیر بودن دین اسلام در نزد شیعه و اصرار این دین در پاسخ‌گویی به نیازهای انسان در هر عصر و مصری است، به نظر می‌رسد مقوله چهارم یعنی انسجام نهادهای مذهبی و به تعبیری سازمان روحانیت اگرچه همواره در طول تاریخ و در مواجهه با مستحدثات و تحولات جدید در نقطه شروع انسجامی تحسین برانگیز بوده است اما نتایج امر معمولاً منتج به نتیجه‌ای که حکایت از استمرار آن انسجام اولیه داشته باشد نبوده است و شاید یکی از اصلی‌ترین عوامل در ابترماندن حرکت‌های مذکور این عدم انسجام باشد. البته بدیهی است که در این نگاه به بدنه روحانیت شیعه به عنوان حلقه‌ای واسط میان علمای طراز اول عالم تشیع در هر زمان و مردم به عنوان رهروان ایشان نگریسته شده و قضاوت حاضر معطوف به این مسئله و در سایه آن عرضه می‌گردد. نکته قابل تأمل، توجه به انسجام روحانیت در حرکت انقلابی امام خمینی است که امر پیروزی این حرکت را به شکلی کاملاً برنامه‌ریزی شده و هدفمند رقم زد و موجبات بازخوانی نقش روحانیت پیشرو در تحولات سیاسی اجتماعی ایران در جایگاه واقعی آن را فراهم آورد و از این حیث، به نمونه‌ای آرمانی در تاریخ شیعه به شکلی عام و تاریخ روحانیت شیعه به شکلی خاص بدل گردید.

نظر به آنچه گذشت مقاله حاضر در پی جستجوی پاسخی در خور به این سؤال اساسی است: که امام خمینی چگونه موفق گردید بر معضل تاریخی گسست روحانیت فائق آید و ایشان را در مسیری مشخص و با اهدافی معین بسیج نماید؟

 

تیپولوژی روحانیت

در یک نگاه تاریخی روحانیت شیعه ـ البته صرف نظر از استثنائاتی نادر ـ با توجه به اعتقادات خویش مبنی بر غصب بودن حکومت در زمان غیبت حضرت حجت(عج) به مقوله اِعمال نفوذ بر اَعمال حکومتی به منظور حفظ دین و تأمین مصالح مسلمین بسنده کرده و حداکثر مداخله ایشان در سیاست متوجه این امر بوده است که حکام و سلاطین وقت، مشروعیت حکومت و اقتدار خویش را منوط به کسب اجازه و رضایت ایشان می‌دانستند. در چنین شرایطی بدیهی است که مذهب به عنوان امر یا تجربه‌ای فردی و خصوصی مطرح گردیده و به استثنای مواردی خاص و در عین حال گزارش شده به خلوت افراد رانده شده است و حاصل این امر تقسیم روحانیت شیعه به سه دسته مدافعین و حتی حامیان قدرت حاکم، روحانیت منفعل در برابر مسائل و حوادث سیاسی و اجتماعی و حاکمیت و بالاخره روحانیت فعال و مبارز که گروه اخیر به دلیل آنکه استثنائاتی بر قاعده حاکم محسوب می‌گردیده‌اند عمدتاً در امر تأثیرگذاری یا ناموفق و یا حداکثر از گونه‌ای تأثیرگذاری مقطعی بهره‌مند بوده‌اند. نکته جالب توجه آنکه گذر زمان این دسته‌بندی را دستخوش تغییر ننموده بلکه به فراخور هر زمان نحوه یارگیری هر سه گروه متفاوت بوده است.

در تبیین دلایل چرایی حاکمیت این وضعیت بر حوزه‌های علمیه و قشر موسوم به روحانی می‌توان به دو دسته از دلایل اشاره کرد، دسته اول دلایلی است در قالب‌هایی چون عدم توجه کافی فقها و علماء به موضوع حکومت اسلامی در زمان غیبت، وجود رسوبات اندیشه اخباری‌گری در میان بعضی از روحانیون و بالاخره تأکید و تمرکز بیش از حد علماء بر فقه و غفلت از چاره‌جویی و پاسخ‌گویی به نیازها و مطالبات فرد مسلمان در شرایط و زمانه‌های جدید. دسته دوم دلایلی است که ریشه در عدم تلاش روحانیت برای خروج از لاک انفعال به منظور حضور مؤثر در عرصه نقش آفرینی در دنیای مدرن دارد و از آن جمله می‌توان به منزوی‌شدن روحانیت به سبب حوادثی همچون مشروطه و ماجرای ملی‌شدن نفت، بدنامی سیاست و فعل سیاسی و متعارض معرفی‌شدن آن با قداست دینی، تشدید فشار و سرکوب از ناحیه حکومت‌ها بویژه در دهه‌های پیش از پیروزی انقلاب، عینیت یافتن نظم حوزه‌ها در بی‌نظمی و عدم هماهنگی بین علماء و مراجع و... اشاره نمود.[3]

جستجو در کلام امام خمینی در زمانه مورد بحث یعنی روزگاری که به انقلاب اسلامی و تأسیس جمهوری اسلامی انجامید، مؤید استمرار وضعیت فوق در حوزه‌هاست، وضعیتی که امام خمینی آن را با ادبیاتی خاص ملحوظ نظر قرار می‌دهد؛ چنان‌که مفهوم آخوند درباری یا روحانی‌نما  را جهت معرفی دسته اول و آخوند مقدس‌مآب و متحجر را جهت تبیین رویکرد دسته دوم در قبال مسائل سیاسی به کار می‌گیرد و بالاخره روحانیت فعال و سیاسی و مبارز و... را برای معرفی گونه سوم که در پگاه این حرکت در اقلیت هستند و امام خمینی نهایت اهتمام خویش را معطوف به بسیج ایشان و باز تفسیر مسئولیت‌های آنان می‌نماید، به کار می‌برد.

روحانی‌نما یا آخوند درباری در اندیشه امام اگرچه جماعتی محدود را تشکیل داده و در اقلیت می‌باشند اما از آن جهت که در قالب همکاری با استبداد و استعمار در حقیقت توجیه‌گر اقدامات سلطه و مشروعیت‌بخش به هژمونی حاکم می‌باشند نه تنها شایسته طرد و نفی‌اند بلکه هیچ‌گونه امیدی به اصلاح آنان وجود ندارد و لاجرم بایستی میان ایشان و گفتمان انقلاب اسلامی و حرکت انقلابی امام حد و مرزی ایجاد شود. بر این مبنا امام در ابتدای نهضت و اوایل دهه چهل شمسی در نشستی با علماء و مراجع بر ضرورت نفی و طرد آنان از صفوف حرکت انقلابی تأکید می‌کنند و پس از آن همواره نسبت به نفوذ ایشان در حرکت و کارشکنی‌های احتمالی قویاً هوشیارانه عمل می‌نمایند «ما پیش از هر کاری لازم است تکلیف خود را با روحانی‌نماها که امروز خطرناک‌ترین دشمن برای اسلام و مسلمین محسوب می‌شوند و به دست آنها نقشه‌های شوم دشمنان دیرینه اسلام و دست‌نشاندگان استعمار پیاده و اجرا می‌گردد روشن سازیم و دست آنها را از حوزه‌های علمیه و مساجد و محافل اسلامی کوتاه بکنیم تا بتوانیم دست تجاوزکار استعمار و مخالفین اسلام و قرآن کریم را قطع کرده از استقلال و صیانت کشورهای اسلامی و ملت اسلام دفاع کنیم.»[4]

دسته دوم که خیل عظیمی را در حوزه‌های علمیه در شرایط مورد بحث به خود اختصاص می‌داده‌اند یعنی متحجرین و مقدس‌مآبان، افرادی از روحانیت بوده‌اند که به لحاظ منش عقیدتی و سیاسی می‌توان ایشان را دنباله‌رو اندیشه و اعتقاد غصبی‌بودن حکومت در زمان غیبت معصوم و به لحاظ نگرش دنیایی عافیت‌طلب، مسئولیت‌گریز و تکلیف پرهیز و بالاخره از منظر نگاه به دین، اخباری‌گرایانی دانست که ضمن سلب هرگونه مسئولیت از خود، حفظ دین خدا و نگاه‌ها و اعتقادات مذهبی مردم را متوجه خداوند دانسته و سکون و سکوت و عافیت را در شرایط معمولی و توسل به تقیه را در شرایط خاصِ تهدیدگر اسلام و مصالح مسلمین، شعار و سرلوحه عملکرد خود کرده بودند. به بیانی ایشان ضمن پذیرش اوضاع و تأیید آن در مقابل هرگونه تغییری واکنش نشان می‌دادند و حتی آن را توجیه می‌کردند. امام بعدها در باب اندیشه سیاسی ایشان دردمندانه بیان داشتند. «در شروع مبارزات اسلامی اگر می‌خواستی بگویی شاه خائن است بلافاصله جواب می‌شنیدی که شاه شیعه است، عده‌ای مقدس‌نماهای واپس‌گرا همه چیز را حرام می‌دانستند و هیچ کس قدرت این را نداشت که در مقابل آنها قد علم کند خون دلی که پدر پیرتان از این دسته متحجر خورده است هرگز از فشارها و سختی‌های دیگران نخورده است.»[5]

در مقابل حرکت امام، گروه مورد بحث برای حفظ وضع موجود و حفظ سکوت و آرامش توجهات و استدلالاتی داشتند نظیر: ترویج نظر شاه سایه خداست، با گوشت و پوست نمی‌توان در مقابل توپ و تانک به میدان رفت، ما مکلف به مبارزه و جهاد نیستیم، جواب خون کشته‌شدگان را چه کسی خواهد داد، حکومت قبل از ظهور امام زمان (عج) باطل است... و بالاخره ایراد اتهاماتی چون تارک الصلواه بودن، کمونیست بودن، عامل انگلیس بودن امام و مبارزین و....[6] در باب عمق اندیشه این گروه تنها به گزارش یکی از شاهدان روزگار شروع مبارزه اشاره می‌کنیم. حضرت آیت‌الله «موسوی اردبیلی» درباره اندیشه روحانیون موسوم به متحجر و مقدس‌مآب و چگونگی معاشرتِ تأثیرگذار آنان بر طلاب که در حقیقت واگویه میزان عمق سختی حرکت امام در آن شرایط نیز می‌باشد چنین آورده است: «اینها معمولاً با هر حادثه جدیدی مخالفند با انقلاب مخالفت می‌کنند، یک روز می‌گفتند گوجه فرنگی مال ارمنی‌هاست یک روز با برق مخالفت می‌کردند؛ می‌گفتند در این برق شیطان جریان دارد برای اینکه خود به خود چراغ بدون نفت روشن نیست، یک روزی با این کفشهای گالش مخالفت می‌کردند و می‌گفتند نعلین بهتر است، یک روز هم با لوله‌کشی مخالفت می‌کردند و می‌گفتند احکام آب قلیل از بین می‌رود شما لوله‌کشی کردید، همیشه حکم کر و جاری پیدا می‌کند... اینها یک دسته‌ای بودند و چون بعضی از اینها شاید هم مقدس بودند منظورم این است که یعنی اهل دعا، اهل زیارت و سر به زیرند یعنی وقتی که صحبت می‌کنند با لحنی آرام صحبت می‌کنند؛ بیشتر استغفرالله می‌گویند، بیشتر لااله‌الاالله می‌گویند و آه می‌کشند این جور چیزها می‌شود مقدس‌مآب و فکر او عمل دارد؛ آن عمل او جذبه دارد، فکر او مسموم است و خطرناک است. انسان هم اگر در کنار اینها قرار گرفت فریفته ظاهرشان می‌شود. زاهد که هست، عابد هم که هست، مالک زبانش هم که هست؛ تند هم که حرف نمی‌زند، عفو هم که دارد، ما کجا و دنیا کجا! اصلاً دنیا را یک جور دیگر معنا می‌کند... »[7]

در یک نگاه کلی، جماعت اخیر را می‌توان به صفت اعتقاد به جدایی دین از سیاست از یک‌سو و اعتقاد به اخباری‌گری از دیگرسو متنصف دانست و حاصل چنین نگاهی آن است که هر آنچه سیاست پلید ـ به زعم ایشان ـ را به سمت تطهیر و دینی‌شدن سوق می‌داد و یا هر حرکتی که به خارج ساختن دین از پیله فردگرایی آن منجر می‌شد، مورد مخالفت ایشان قرار می‌گرفت.

در کنار دو گروه فوق اعتماد و اتکاء امام متوجه روحانیتی شد که به زعم ایشان، مبارز، سیاسی و فعال خوانده می‌شدند و جالب آنکه قشر جدید روحانی عمدتاً شاگردان امام و تربیت‌شدگان مکتب او محسوب می‌شدند و افرادی بودند که امام ایشان را در کانون توجهات خویش قرار داد و ضمن سرمایه‌گذاری بر روی آنها کوشید تا روحانیتی متعهد به اسلام سیاسی که در آن روزگار نیاز اساسی جامعه محسوب می‌شد تربیت کند و اهداف اسلامی مورد نظر خویش را در پیوند با اقدامات و فعالیت‌های ایشان محقق سازد.

امام خمینی از آنجا که از روحانیت دسته اول به دلیل هضم و جذب آنها در حکومت از یک‌سو و در اقلیت قرارداشتن ایشان از دیگرسو به کلی قطع امید کرده بود، امر اصلاح حوزه‌ها و روحانیت را در صدر توجهات خویش قرار داد. ایشان ضمن تحمل تبلیغات سوء گروه دوم بر ضد خویش و حرکت هدفمند خود، کوشید تا از طرفی به تربیت شاگردانی فعال، مبارز و سیاسی مبادرت کند و از این حیث حرکتی تأسیسی را آغاز کرد و از دیگر سو با تأکید بر اصلاح انحرافات فکری گروه دوم و بازخوانی اسلام اصیل معطوف به تلفیق دیانت و سیاست، منفعلین گروه دوم را به فعالین در عرصه و کارزار سیاست و اجتماع مبدل نماید «ما هرگز نمی‌گوییم که این طبقه یک سره خوب و مترقی‌اند و برای اصلاح آنها نباید قدم برداشت اینها هم مثل سایر طبقات خوب و بد دارند و بدهای آنها از همه بدها فساد و ضررشان بیشتر است چنان که خوب‌های آنها از تمام طبقات نفعشان هم برای مردم و هم برای کشور و استقلال آن بیشتر و بالاتر است.»[8]

امام خمینی در شرایطی حرکت اصلاح‌گرایانه خویش را در باب حوزه و روحانیت آغاز کرد که خود را در سایه تهذیب و تحصیل و تدقیق در علوم مختلف اعم از فقه، فلسفه، کلام، عرفان و... به سطح اول روحانیت شیعه یعنی مرجعیت تقلید ارتقاء داده بود چنان‌که مرحوم خلخالی ضمن برشمردن نام 21 تن از بزرگان مرجع و روحانی آن زمان قم از امام در رتبه هشتم یاد می‌کند و دیگران نیز نام امام را در شمار مراجع تقلید بعد از آیت‌الله بروجردی و در کنار آقایان گلپایگانی، مرعشی نجفی، شریعتمداری و میلانی (مشهد) ذکر می‌کنند. همچنین به نظر می‌رسد تجربه ناکامی حرکت‌های روحانیتی که از مقوله طراز اول بودن در تاریخ معاصر بی‌بهره بودند، امام را به این جمع‌بندی رسانده بود که بیش و پیش از هر کاری بایستی به تقویت بنیاد علمی خود جهت اثرگذاری در سایرین بویژه روحانیت بپردازد چنان‌که حرکت نواب صفوی و سرانجام آن مؤید این نتیجه‌گیری صحیح امام بود.

افزون بر این امر تجربه کودتای 28 مرداد و ماجرای مرحوم کاشانی در صدر توجهات امام قرار داشت چرا که از نظر امام، کاشانی پیش از آنکه ملزومات حرکت را در قالب تمرکز و تأکید بر نیرویی به لحاظ فکری هم‌سو با اهداف خویش سامان دهد وارد عرصه‌ای گردیده بود که خود را ناچار از ائتلاف با غیر یافته و در نهایت، نتیجه بازی را دردمندانه واگذار کرده بود. پرواضح است که تجربه علمای متفرقه مشروطه پیش‌تر از دو قضیه موردنظر، ذهن امام را به خود متوجه ساخته بود. به هرحال در مقابل جو حاکم امام در حرکتی علمی کوشید تا حوزه‌های علمیه را متوجه ابعاد سیاسی اسلام بنماید و پیوند فراموش شده میان دیانت و سیاست را احیاء کند «خیال می‌کنند که اسلام برنامه ندارد، بر علمای اسلام است که این مطلب را تصویب کنند که اسلام را، همه شئون اسلام را، همه فنون اسلام را، همه احکام اسلام را بنویسند بیان کنند عرضه بدارند. بر دنیا قوانین اسلام را در هر رشته‌ای که هست بنویسند منتشر کنند اگر موفق بشوند دستگاه فرستنده پیدا بکنند که به دنیا ابلاغ کنند اسلام را آن‌طور که هست معرفی کنند تا دنیا بفهمد که ما چه داریم و یا اینکه این را داریم این طور زندگی می‌کنیم. این مسئولیت بزرگی است که به دوش علمای اعلام اعلی‌الله کلمتهم به دوش آنهاست و شما آقایان، شما فضلای اعلام و علمای جوان هم مسئولیت دارید؛ آتیه اسلام به دوش شماست، مسئولیت الان هم مسئولیت بسیار سنگین است.»[9]

چنان‌که ملاحظه می‌شود در این برخورد، نگاه امام به علمای طراز اول و مسئولیت ایشان در برخورد با مسائل و مستحدثات، نگاه تولیدکنندگی و به فضلا و طلاب جوان نگاه توزیع‌کنندگی اندیشه ناب سیاسی اسلامی است، امری که خود ایشان به عنوان یکی از ارکان حوزه در مجالات مختلف آن را عهده‌دار شد و پس از هشدارها و استدلال‌ها و بیان براهین در این همانی دین و سیاست تا بدان‌جا پیش رفت که در سال 48 تئوری حکومت اسلامی مبتنی بر ولایت فقیه را به شکلی جامع و مدون ارائه نمود و رواج و توزیع این اندیشه متوجه شاگردان ایشان که اینک با عنوان روحانی مبارز، فعال و سیاسی از آنها یاد می‌شد گردید و صورت عملیاتی به خود گرفت.

بی‌گمان در این شرایط، انفعال حوزه‌ها در یک نگاه متوجه بهره‌مند نبودن آن از اندیشه نو و نگاه نوگرایانه به اسلام و در نگاه دیگر متوجه وضعیت سیاسی متصلب و توأم با فشار و اختناق حاکم، بوده است. امام در برخورد با این مقوله و به منظور غلبه بر این معضل بیش از هر چیز مقوله عمل‌گرایی را در صدر توجهات خویش قرار داد و ضمن اعتراض به وضع موجود روحیه امید، نشاط و بالندگی را به کالبد حوزه‌ها دمید و در این راه در شمار معدود مصلحانی قرار گرفت که خلوت ذهنیت را به نفع جلوت حضور اجتماعی در هم نوردیده‌اند. قضیه 13 خرداد 42، ماجرای 4 آبان 43 و... جملگی مؤید این روحیه و سیره امام است. در فرازی از یکی از موضع‌گیری‌های امام مقوله روحیه دادن به روحانیت ـ اعم از تولیدکنندگان و توزیع‌کنندگان اندیشه سیاسی اسلامی ـ در نفی و طرد ستم و مبارزه با رژیم این‌چنین متجلی شده است «اگر علمای ایران دسته‌جمعی اعتراض کنند همه‌شان را می‌گیرند؟ همه علمای ایران را می‌گیرند و اعدام می‌کنند یا تبعید می‌کنند؟ اگر از تمام مملکت ایران علمای ایران که اقلاً صد و پنجاه هزار نفر معمم در ایران دارد و آن همه ملا و مرجع و حجت الاسلام و آیت‌الله دارد اگر اینها اعتراض کنند و این مهر سکوت را بردارند و این امضاء را که به سکوت آنها امضاء محسوب می‌شود این مهر را بردارند سکوت را بردارند همه آنها را از بین می‌برند؟»[10]

در جایی دیگر، پس از ماجرای دستگیری اول که منجر به قیام 15 خرداد شد، هنگامی که در قبال آزادی امام از زندان، رژیم بر حصول تفاهم میان خود و ایشان تأکید کرد، امام اعلام فرمود «خمینی را اگر دار بزنند تفاهم نخواهد کرد با سرنیزه نمی‌شود اصلاحات کرد با نوشتن خمینی خائن به دیوارهای تهران که مملکت اصلاح نمی‌شود، دیدید غلط کردید، دیدید اشتباه کردید و... اگر از آزاد نمودن ما برنامه‌های دیگری دارند اگر خیال دیگری در سر دارند اگر می‌خواهند آشوب کنند بسم‌الله.»[11]

نظر به آنچه گذشت روشن می‌شود که در شرایط مورد بحث نگاه روحانیت به امام، نگاهی به مثابه رهبری عمل‌گرا، در صحنه و تولیدگر اندیشه و در مقابل نگاه امام به روحانیت، نگاهی به مثابه رابط مرجعیت و مردم، فعال، هوادار اسلام، دغدغه‌دار ملت و به بیانی سپاه نیرومند توزیع اندیشه سیاسی اسلامی و بازوی عملیاتی حرکت تحقق اسلام در جامعه است.

 

منبع: مجموعه مقالات همایش 15 خرداد  زمینه‌ها و بسترها، به کوشش دفتر ادبیات انقلاب اسلامی، ج 1، تهران، سوره مهر، 1388، صص 35- 56.

 

پی‌نوشت‌ها:

 

[1]. رفیع‌پور، فرامرز، توسعه و تضاد، انتشارات دانشگاه شهید بهشتی، 1376، ص 121.

[2]. بشیریه، حسین، جامعه‌شناسی سیاسی، نشر نی، چاپ اول، 1374، ص 222.

[3]. اخوان کاظمی، بهرام، حوزه و روحانیت در سیره نظری و عملی امام (امام خمینی و حکومت اسلامی، روحانیت اجتهاد و دولت)، مجموعه آثار ج 8 ، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چ 1، زمستان 1378، صص 12 ـ 11.

[4]. روحانی، سیدحمید، نهضت امام خمینی، ج 1، تهران، واحد فرهنگی بنیاد شهید با همکاری سازمان انتشارات و آموزشی انقلاب اسلامی، 1364، ص 6.

[5]. امام خمینی، صحیفه نور، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1368، ج 21، ص 91.

[6]. همان، ص 92.

[7]. حضور، مصاحبه با آیت‌الله موسوی اردبیلی، ش 1، خرداد 1370، صص 12 ـ 11.

[8]. امام خمینی، کشف الاسرار، بی‌جا ـ نشر ظفر، 1323، ص 201.

[9]. خلخالی، صادق، خاطرات آیت‌الله خلخالی، نشر سایه، چاپ 2، اسفند 1379، صص 4 ـ 42.

[10]. تبیان، دفتر دهم، روحانیت و حوزه‌های علمیه از دیدگاه امام خمینی، مؤسسه چاپ و نشر عروج، چ 3، 1384، ص 155.

[11]. همان، ص 205.



 
تعداد بازدید: 1824



آرشیو مقالات

نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
تصویر امنیتی:

جدیدترین مطالب

پربازدیدها

© تمامی حقوق برای پایگاه اطلاع رسانی 15 خرداد 1342 محفوظ است.