مقالات

امام احیای هویت مغفول روحانیت

بخش دوم

علی محمدصالحی

16 تير 1400


منبع تصویر: خبرگزاری رسمی حوزه

امام و روحانیت

چنان‌که گذشت اسلام در نگاه امام خمینی داعیه‌دار سیاست، روحانیت مسلمان، نیرویی سیاسی ـ اجتماعی با موقعیت ممتاز و اثرگذار در طول تاریخ تشیع؛ و مذهب شیعی، مذهبی تفسیرپذیر و مسلح به مقوله اجتهاد جهت انطباق یافتن با مقتضیات زمان و مکان تأویل می‌شود. در این میان یگانه مشکل، فرارو عدم انسجام و هماهنگی میان طبقه یا قشر موسوم به روحانیت دانسته شده، و این در حالی بوده است که امام با توجه به تجربیات تاریخی بویژه واقعه تحریم تنباکو، مسئله مشروطیت و بالاخره کودتای 28 مرداد از عمق اقتدار و اثرگذاری روحانیت در تحولات اجتماعی و سیاسی کشور آگاهی داشته و درصدد بوده تا با استفاده از این قدرت عظیم به گونه‌ای حرکت نماید که تلخ‌کامی‌های گذشته مجدداً تکرار نشود. امام به خوبی آگاه بود که آن‌گاه که قرائتی صحیح از اسلام سیاسی مغفول در این زمان فراروی روحانیت قرار گیرد و در عین حال ایشان نسبت به عمق قدرت اثرگذاری خویش آگاهی یابند، می‌توان تحولات مورد نظر را انتظار کشید؛ اما سؤال مهم این است که امام خمینی از چه مکانیسمی جهت همدل کردن روحانیت و تشویق آنان به حضور در عرصه اجتماع و سیاست بهره جست و در مقابل چه مکانیسمی می‌توانست در شرایط مورد نظر قلوب و ضمایر روحانیت را متوجه امام و اهداف متعالی اسلامی او کند؟

در پاسخ به این سؤال و مبتنی بر احصاء راقم این سطور شاید کمتر بر مقوله ارتباط روحانیت پیرو امام با شخص ایشان متمرکز شده باشد و آنچه بیشتر اذهان محققین انقلاب اسلامی را به خود متوجه کرده است، بررسی دلایل رهبری پیروزمند امام و مکانیسم‌های جلب قلوب مردم توسط امام بوده است و البته کم نیستند خاطرات پراکنده و در عین حال زیادی که از تعاملات امام و روحانیت در پگاه نهضت، استمرار آن و در زمانه پیروزی انقلاب و بالاخره تحقق جمهوری اسلامی تا روزگار رحلت ایشان نقل می‌شوند که علی رغم بررسی‌های گسترده، همچنان محتاج مروری علمی و تبیینی اصولی هستند.

یکی از نگاه‌هایی که کوشیده است تا دلایل تأثیرگذاری امام بر ملت را تبیین نماید و به بیانی مقوله موسوم به کاریزما بودن امام را واکاوی کند، مقاله‌ای است با عنوان «موقعیت سرحدی امام» که در آن با تأکید بر سه مقوله زبان ساده و شیوای امام، سن امام، و صورت و رخسار ایشان که هر سه، گونه‌ای حالت ملکوتی و وجود پیوند میان این جهان و جهان آتی را به ذهن مخاطب متبادر می‌کند؛ کوشش شده است راز جلب قلوب ملت توسط امام رمزگشایی شود.[1] در نگاهی دیگر صاحب کتاب «توسعه و تضاد» در بخشی از این کتاب و در ذیل عنوان، «کوششی در جهت ارزیابی توانایی رهبران» ابتدا سیزده مشخصه اعم از قیافه ظاهری، شخصیت کاریزماتیک، انطباق با ارزش‌ها و... را ذکر می‌کند و پس از آن به بررسی میزان انطباق این مشخصات با شخصیت امام و چند نفر دیگر از جمله شهید بهشتی، مهندس موسوی و... می‌پردازد که حاصل این ارزیابی چنین گزارش می‌شود «امام شخصیتی در بالاترین حد روحانی کاریزماتیک، مقتدر، با قدرت تفکر سیاسی ممتاز بوده‌اند. ایشان در پی صرف عمر طولانی در اشتقاق‌های قیاسی در فقه، منطق و فلسفه بسیار متبحر شده بودند... از طرف دیگر شخصیت، درجات عرفانی و نزدیکی ایشان به خداوند که مثلاً در نامه‌های ایشان به عروسشان... یا به فرزندشان... یا اشعار ظریف عرفانیشان همراه با عمق تفکر، نثر فصیح و بلیغ و خط پخته منعکس است بی‌نیازی و شهامت و از خودگذشتگی ایشان را توجیه می‌نمود. ایشان همواره منطبق با نیازها و ارزش‌های پیروانشان، با بیاناتی احساس برانگیز و تهییج و بسیج‌کننده در عین حال شجاعانه و پرخاش‌گرانه سخن می‌گفتند این ابعاد شخصیتی که فقط برخی از آن در اینجا ذکر شد در پیکری خوش‌سیما، شخصیتی مطبوع و رهبری محبوب را می‌ساخت که در انقلاب‌ها و حرکت‌های انقلابی جهان به سختی بتوان مشابه آن را مشاهده کرد....»[2]

ماحصل چنین نگاه‌هایی می‌تواند در یک مجموعه کلی تا حدودی بیانگر دلایل تعاملات قلبی میان ملت و امام باشد و دلایل ارادت‌ورزی ملت به امام امت را واگویه کند؛ اما به نظر می‌رسد در باب روحانیت، تعمیم این دلایل محتاج ظرافت‌اندیشی‌های جدید از یک‌سو و باز تفسیر مجدد این رابطه از سوی دیگر باشد، چرا که به لحاظ شرایط و ویژگی‌های فوق و تجزیه آنها می‌توان افرادی را در حوزه‌های علمیه آن روز پیدا نمود که در یک یا چند ویژگی خاص از موقعیتی ممتازتر و یا حتی هم‌طراز با امام برخوردار بوده باشند که تمرکز بر آن می‌توانست حوادث بعدی را به گونه‌ای دیگر رقم زند، اما این‌چنین نشد. بر این اساس می‌توان ادعا کرد هر کس از روحانیت به تعبیری به جاذبه‌ای از جاذبه‌های مذکور به محضر امام راه یافته و پس از هم‌نشینی با ایشان و در امتیازدهی به امام، سرجمع و معدل امتیازات او را بیش از دیگران ارزیابی کرده است. حجت‌الاسلام محمدحسن رحیمیان یکی از یاران امام و مبارزین، اولین سابقه خویش درخصوص حضور در محضر امام را این‌چنین گزارش می‌کند: «... طبعاً با شناختی که پدرم نسبت به حضرت امام داشتند بعد از رحلت آیت‌الله بروجردی ما را به تقلید از امام راهنمایی کردند. شهریور سال 41 بود و یک سال و نیم از رحلت آیت‌الله بروجردی گذشته بود؛ در آن شرایط چون هنوز مسائل سیاسی مطرح نشده بود و هیچ‌گونه سابقه‌ای از این مسائل در اذهان وجود نداشت پس تنها قداستی که یک روحانی می‌توانست در میان مردم داشته باشد مرجع تقلید بودنش بود نه بعد سیاسی‌اش. بر این اساس انگیزه اصلی طلبه‌شدن و مهاجرتم از اصفهان به قم عشق و علاقه به حضرت امام، تنها به عنوان یک مرجع تقلید بود. اولین باری که به قم آمدم و حضرت امام را زیارت کردم خاطره شیرین و فراموش ناشدنی عمرم رقم خورد.»[3] و یا آیت‌الله منتظری از دیگر شاگردان امام آشنایی‌اش با امام و اثرگذاری ایشان بر خویش را این‌چنین بیان می‌دارد «... در همان زمان مرحوم آیت‌الله خمینی عصرهای پنج‌شنبه و جمعه در مدرسه فیضیه درس اخلاق می‌گفتند. درس اخلاق ایشان خیلی جاذبه داشت هم طلبه‌ها می‌آمدند هم غیرطلبه‌ها. آن وقت طلبه زیاد نبود و در آن زمان می‌گفتند هشتصد طلبه در حوزه قم وجود دارد... البته در درس اخلاق ایشان عرفان هم زیاد بود؛ چیزهایی از کلمات خواجه عبدالله انصاری می‌گفتند. بیان ایشان بسیار پرجاذبه و خوب بود و از توبه و انابه و معاد مطالبی را می‌فرمودند تا جایی که بسیاری از افراد گریه می‌کردند. درس ایشان برای ما جاذبه زیادی داشت و بسیار سازنده بود و آشنایی من با آیت‌الله خمینی از همین جا شروع شد.»[4]

به هر حال آنچه مسلم است این است ‌که هر یک از افراد روحانی چه با واسطه و چه بدون واسطه، آن‌گاه که خدمت امام می‌رسیدند و یا از او می‌شنیدند جذب ایشان می‌شدند و به میزان عمق این آشنایی بر میزان شیفتگی ایشان به شخصیت و راه خمینی افزوده می‌شد. اما افزون بر جذابیت‌هایی که در نوع علمای هم‌طراز امام در جذب روحانیت البته در نگاهی تجزیه‌گرا وجود داشت، مشخصاتی چند، گیرایی این وجود را برای روحانیت بیش از سایرین می‌نمود که عبارتند از:

 

الف: باز تفسیر رسالت اساسی روحانیت

روحانیت که تا این زمان عمده وظیفه و رسالت خویش را ارشاد و راهنمایی ملت به منظور تأمین سعادت اخروی ایشان می‌دانست، اینک با رهبری مواجه شده بود که با تأکید بر پیوند میان دیانت و سیاست افقی جدید را فراروی روحانیت می‌گشود و تأمین سعادت دنیا و ترتیب سیاست دنیوی مسلمانان را رسالتی هم‌طراز با تأمین سعادت اخروی آنان معرفی می‌کرد. در این نگاه جدید دین نه تنها در انزوای خلوت افراد قرار نمی‌گرفت بلکه فقه آن تئوری حیات از گهواره تا گور آنان را در برداشت. «اسلام منهای سیاست از بدترین القائات استعمارگران است. اسلام همه چیز است. از بدترین چیزهایی که اجانب در بین مردم و در بین خود ما ]روحانیون[ القاء کردند این است که اسلام برای این است که ما همان عبادت کنیم چنان که مذهب مسیح را هم مسخ کردند. مذهب مسیح مسخ شد. هرگز مسیح نمی‌شود دعوتش این باشد که فقط عبادت بکنید ظلم را بگذارید به خودشان. این نمی‌شود نبی نمی‌تواند این‌طور باشد مسخ شده است. اینها اسلام را در نظر ما در نظر جاهلین مسخ کردند... این حرف استعمار است آخوند را به سیاست چه؟ ساسه العباد در دعای جامع زیارت جامعه است ساسه العباد چطور امام را به سیاست آره اما آخوند را به سیاست نه. حضرت امیر یک مملکت را اداره می‌کرد، سیاستمدار یک مملکت بود، آن وقت آخوند را به سیاست چه؟ این مطلبی بود که مستعمرین برای اینکه آخوند را جدا کنند از دولت و ملت القاء کردند به او. آخوند هم باورش آمد خود آخوند مبارزه می‌کند با ما. مبارزه می‌کند که شما چکار دارید به سیاست... این چیزی بوده که ما را عقب نگه داشت و به عقب راند.»[5]

مسلم است با آگاهی یافتن روحانیت از وظیفه فراموش شده‌اش یعنی دخالت در سیاست و حساس‌بودن نسبت به چیزهایی که در اطراف او می‌گذرد وظیفه‌ای جدید فراروی او قرار می‌گیرد و آن عبارت است از آگاهی‌بخشی به ملتی که در تأسی به روحانیت خویش پیش از این شیوه سکوت و انفعال را در پیش گرفته است. «آقایان موظفند ملت را آگاه کنند، علماء موظفند ملت را آگاه کنند، ملت موظف است که در این امر (کاپیتولاسیون) صدا در بیاورد... به مجلس اعتراض کند به دولت اعتراض کند که چرا یک همچون کاری کردید؟ چرا ما را فروختید مگر ما بنده شما هستیم»[6] و بی‌جهت نیست که حاصل احیاء این نگاه به روحانیت در تغییر ذائقه ملت تنها پس از گذشت چند ماهی از آغاز حرکت هویدا می‌شود «مسئله دیگر تغییر ذائقه و ذوق فرهنگی مردم است اگر به کتاب‌های مذهبی قبل از 15 خرداد رجوع کنید ملاحظه خواهید کرد که از حرف‌های خاورشناسان و مستشرق‌ها برای تأیید اسلام مطالبی نقل کرده‌اند؛ مثلاً فلان خاورشناس برای تأیید اسلام و جامعیت آن این حرف را زده است یا فلان تحلیل را راجع به مسائل اجتماعی اسلام دارد اما بعد از قیام 15 خرداد از نظر مردم همه این بحث‌ها رنگ می‌بازد و دیگر جذابیتی برای خوانندگان ندارد؛ یعنی ذائقه فرهنگی و ذوق فرهنگی مردم مسلمان عوض می‌شود هر سخنران و خطیبی که سخن از مبارزه دارد و حرف از مخالفت با آمریکا و غرب و نظام سرمایه‌داری می‌گوید جذابیت دارد و دور و بر او شلوغ است و هر کس که از این نوع حرف‌ها نمی‌گوید در بین مسلمانان ایران مشتری جدی پیدا نمی‌کند... ذائقه و ذوق مردم به یک ذائقه و ذوق مبارزاتی و استقلال‌طلبی تبدیل شده است.»[7]

تأملی در گزارش‌های ساواک از روحانیت فعال و مبارز این سال‌ها به خوبی مؤید این امر است که نحله جدید روحانی تربیت شده در مکتب امام چگونه به شکلی کاملاً معتقد به این بازتفسیر جدید گردن نهاده و پا به پای امام حرکت می‌کند. در سند شماره 42 ـ 2204 / 7 مورخ 22/4/42 یعنی یک ماه و ده روز پس از دستگیری امام در ماجرای 15 خرداد درخصوص شهید بهشتی چنین آمده است: «... شخصی به نام بهشتی واعظ روی منبر، مردم را علیه مقامات دولتی تحریک و نسبت به شرکت زنان در امور اجتماعی انتقاد نموده است...  این شخص مجدداً در 20/4/42 در همان ساعت و در همان مجلس گفته است مردم بپاخیزید دین و ایمان از بین رفت. دولت خوب است جای خریدن میلیون‌ها دلار توپ و تانک و کشتن مردم به درد و دل مردم برسد او در پایان منبر برای خمینی دعا کرده است.»[8]

معروف است که شاه در دیدار با مرحوم کمالوند به ایشان گله کرده بود که چرا روحانیت اهل سنت این‌چنین تابع حکومت‌هایشان هستند ولی روحانیت شیعه حاضر نیستند که در جهت حکومت حرکت کنند؟ همچنین حکومت از روحانیت در زمانه مذکور انتظار داشت مانند روحانیون مسیحی بر پیوند دیانت و سیاست اصرار نورزند. در مقابل امام ضمن رد هر دو نگاه و با تصریح بر مسخ‌شدگی دین مسیح اعلام داشته بود: «من پاپ نیستم که فقط روزهای یکشنبه مراسم عبادی انجام دهم.» و با این عبارت تکلیف رژیم را با خود و تکلیف روحانیت با رژیم را مشخص کرده بود؛ امری که در عرصه عمل تبلوری خاص یافته بود. در گزارشی از ساواک درخصوص یکی از سخنرانی‌های شهید هاشمی‌نژاد چنین آمده‌است: «هاشمی‌نژاد ابتدا درباره حضرت عیسی و دینش سخن گفت و بعد قانون اساسی اروپا و روحانیت عیسی که دین و روحانیت با قانون اساسی آنها تطبیق نمی‌کند... بعداً از دخالت روحانیت دین اسلام به قوانین مملکتی سخن گفت و قانون اساسی، اصل قانون متمم دوم که باید علمای دین و روحانیت در آن دخالت داشته باشند و اگر علمای اعلام در آن دخالت نداشته باشند آن قانون نیست و به درد نمی‌خورد و باید آن را به سینه دیوار انداخت... پس اسلام روحانیت و قرآن اصلاً از قانون مملکتی مثل دین عیسی جدا نیست و یکی است و حق دارد جلو ستم و فساد و وطن‌فروشی و دست اجانب را از مملکت اسلامی و جعفری ایران کوتاه بکند. اگر بزرگان و رجال و حتی زمامداران از راه خود منحرف شد]ند[ حق دارند جلو آنها را بگیرند و بگویند چرا این کار را انجام داده و مثلاً نفت ما را به دیگری می‌دهی و امتیاز شیلات را به اجانب می‌دهی. قانون اساسی این اجازه را به روحانیت داده، تا روحانیت فساد و بدبختی را ریشه‌کن نکند آسوده نخواهد نشست....»[9]

 

ب: عزت بخشی به روحانیت

مروری بر تاریخ تحولات سیاسی یکصد ساله اخیر حکایت از انزوای روحانیت، تهدید، تحقیر و حتی حذف فیزیکی ایشان از عرصه‌های سیاسی ـ اجتماعی دارد؛ چنان‌که در جریان مشروطه شیخ فضل‌الله نوری به دار آویخته می‌شود و مرحوم عبدالله بهبهانی ترور می‌شود. در روزگار رضاخان مرحوم مدرس تبعید شده و پس از آن به شهادت می‌رسد. در روزگار محمدرضا پهلوی نواب صفوی و یارانش اعدام می‌گردند و... و این در شرایطی است که در باب هتاکی به روحانیت و تحقیر ایشان چه در زمان مشروطه و چه در زمانه حکومت پهلوی پدر و پسر، موارد بی‌شماری گزارش شده است. مرحوم سیداحمد خمینی به نقل از امام خمینی در خصوص یکی از این موارد که به زمانه رضاخان برمی‌گردد آورده است: «ایشان (امام) با تلخی از آن دوران یاد می‌کردند و متذکر می‌شدند که دوران بسیار سختی بر ما گذشت حتی نقل می‌کردند من و چند نفر دیگر برای اینکه مورد هجوم حمله رضاخان قلدر قرار نگیریم روزها قبل از طلوع آفتاب به محلی بیرون از قم می‌رفتیم و وقتی هوا تاریک می‌شد دوباره به خانه برمی‌گشتیم تا بتوانیم به درس و مباحثه برسیم و در عین حال دست از لباسمان نکشیم.»[10] و همچنین در جایی دیگر امام درخصوص همین دوره نقل می‌کنند: «تبلیغات جوری کرده بودند که مردم آخوند را سوار اتومبیل نمی‌کردند. خدا می‌داند مرحوم آشیخ عباس تهرانی گفت که من می‌خواستم اراک سوار اتومبیل بشوم شوفر گفت ما دو طایفه را سوار نمی‌کنیم. یکی آخوند را و یکی فاحشه را. وضع آخوند این جور شده بود آن روز یعنی این جور کرده بودند؛ جدا کرده بودند اینها را از ملت، رضاخان هم هر کاری می‌خواست کرد.»[11]

در سایه چنین تجربیاتی، امام کوشید تا عزت پایمال شده روحانیت را به جایگاه واقعی آن بازگرداند و ایشان را نه تنها پیشگام حرکت قرار دهد بلکه پیوند سست شده ایشان با مردم و رابطه محدود شده ایشان با مردم در قالب امور اخروی را توسعه ببخشد. از این روست که پس از ماجراهای سال 41 (یعنی یک سال پس از آغاز حرکت) امام ضمن برشمردن تلخی‌ها و شیرینی‌های این سال پیروزمندانه اعلام داشت: «...اما سال خوبی بود برای اینکه روحانیت ارزش خودش را به دنیا اعلام کرد و فهماند که آنکه صحبت می‌کند باز روحانی است آنکه ایستادگی می‌کند در مقابل ظلم و جور ظالم و جائر باز روحانی باز حوزه‌های علمیه است؛ کتک می‌خورد داد میزند کشته می‌دهد فریاد می‌کند مدرسه فیضیه‌اش را خراب می‌کنند اعتنا نمی‌کند باز صحبت خودش را می‌کند؛ هر کاری سرش بیاورند این صحبت می‌کند. روحانیت موجودیت خودش را به همه عالم اعلام کرد... فهماند به عالم که ما آدمیم، روحانی هستیم ما همه‌اش قضیه ذکر و دعا نیست. ما داد می‌زنیم ما می‌گوییم نباید بکنید این کار را ما نصیحت می‌کنیم به شما....»[12]

ج: ارائه مدلی عمل‌گرا به روحانیت

چنان‌که گذشت امام خمینی از معدود مصلحانی است که در خلال عمر شریف خویش خود را در تنگنای نظریه‌پردازی محصور نکرده و بیش و پیش از دیگران خود را مقید به حضور عملی در عرصه اجتماع و سیاست کرده است. از نگارش کتاب «کشف‌الاسرار» در سال 1323 در واکنش به «اسرار هزار ساله» و سیاست‌های رضاخان تا موضع‌گیری‌های بعدی و بویژه حضور رسمی در عرصه سیاست ایران در سال 41 و بعد از فوت مرحوم بروجردی تا آخرین لحظات عمر، مقوله عمل‌گرایی در سیره امام کاملاً مشهود است. براین مبنا یکی از رازهای اثرگذاری امام بر روحانیت آن است که ایشان خط فاصل موجود میان تئوری و عمل را همواره پیش از سایرین در نوردیده و به همین خاطر است که روحانیت فعال، سیاسی و مبارز در پیروی از امام و پیمودن راه ایشان هیچ‌گاه به خود تردیدی راه نداده‌اند «پیغام دادم که من از آن آدم‌ها نیستم که اگر یک حکمی کردم بنشینم چرت بزنم که این حکم خودش برود و من راه می‌افتم دنبالش؛ اگر من خدای نخواسته یکوقتی دیدم که مصلحت اسلام اقتضاء می‌کند که یک حرفی بزنم می‌زنم و دنبالش راه می‌افتم و از هیچ‌چیز نمی‌ترسم بحمدالله تعالی و‌الله تا حالا نترسیده‌ام؛ آن روز هم نترسیدم ]اشاره به دستگیری ایشان در شب 15 خرداد و حرکت به سمت تهران[ آن روز هم می‌بردندم آنها می‌ترسیدند من آنها را تسلیت می‌دادم که نترسند.»[13]

نمونه اثرگذاری امام بر روحانیت را دراین باب در سندی از اسناد ساواک درخصوص شهید هاشمی‌نژاد می‌توان ملاحظه کرد. بنا به گزارش ساواک ایشان در واکنش به انقلاب سفید و فاجعه فیضیه در مسجد فیل چنین اظهار داشته است: «من دولت را مسخره می‌کنم چرا که یک نفر مبلغ نتواند احکام شرعی را برای مردم بگوید باید او را به زندان ببرند. من می‌گویم و باید بگویم تا مجلسین از هم پاشیده شود و دولت از این کار غلط خود برگردد و الا مملکت رو به خرابی می‌رود و دیگر چرا دولت از غیر خودش قرض بگیرد یعنی از آمریکا.»[14]

د: احیاء همدلی و نفی تفرقه روحانیت

از نکات تأثیرگذار امام بر روحانیت تأکیدات مکرر ایشان بر لزوم حفظ حرمت بزرگان حوزه از یکسو و ضرورت حفظ وحدت میان بدنه روحانیت از دیگر سو است. تأملی در تاریخ روحانیت شیعه بویژه در یکصد سال اخیر نشان می‌دهد که دشمن اعم از داخلی و خارجی هرگاه که موفق گردیده صفوف روحانیت را از هم جدا سازد، توفیق نیل به اهداف خویش را یافته است. نمونه بارز این مسئله ماجرای مشروطیت و جدایی دو گروه موسوم به مشروطه‌خواه و مشروعه‌طلب روحانی و حصول موفقیت انگلستان در این ماجرا است. امام خمینی ضمن عنایت به این امر و در شرایطی که حکومت، در پی تفرقه میان روحانیت بود؛ چنان‌که در آغاز حرکت امام، شاه با نامه‌نگاری به خارج از کشور و تسلیت فوت مرحوم بروجردی به علمای عتبات این امر را کلید زد، هوشیارانه با این مسئله برخورد کرد و بدون ایجاد هرگونه حساسیتی، روحانیت را از وقوع این امر آگاه کرد. همچنین بیش از این نیز سیره عملی امام در برخورد با مرحوم بروجردی به عنوان رکن حوزه علمیه قم (ضمن انتقاد از عدم برخورد ایشان با مسائل سیاسی مستحدثه) مؤید این مسئله هست.

امام بارها و بارها به شاگردان خود لزوم حفظ حرمت مراجع را گوشزد می‌نمود: «شما اکنون در سلک روحانیت وارد شده‌اید باید ریاضت بکشید، زحمت بکشید؛ باید مراعات کنید نفس خود را محاکمه کنید به چند عالم جسارت کردید؟ می‌دانید اگر یک کلمه فقط یک کلمه اهانت به یکی از مراجع بشود چه معصیت بزرگی صورت گرفته است؟ آنها اولیای خدا هستند.»[15] و جالب آنکه هیچ‌گاه از امام خلاف این موضع در برخورد با علماء اعم از داخلی و خارجی شنیده و یا گزارش نشده است. امام حتی نسبت به مراجعی که حرکت امام را برنمی‌تافتند و از ایشان انتقاد می‌کرده‌اند نیز اعلام می‌داشت: «بعضی از آقایان از قم به من نوشتند که آقا دیگر بس است این شاه ماندنی است دیگر بس است، خوب اینها نمی‌دانستند قضیه را و معذور بودند و خیرخواه و معذور هم بودند.»[16] و تأکید مکرر ایشان به روحانیت آنکه: «بر کافه علمای اعلام و وعاظ محترم است که اگر گلایه‌هایی از هم دارند نادیده گرفته و خود را مجهز نموده صفوف خود را فشرده‌تر کرده و در صف واحد چاره‌جویی کنند.»[17]

و به همین خاطر است که با هشیاری امام هیچ‌گاه مجالی برای تکرار مشروطیت پیش نیامد و صفوف روحانیت روز به روز پیوسته‌‌تر از پیش گردید و مسائل انقلاب اسلامی آن‌چنان رغم خورد که کلیه مواضع امام اعم از ضرورت مبارزه با استبداد، مقابله با ستم، آزادی‌خواهی، عدالت‌طلبی، حکومت اسلامی خواهی، مبارزه با استعمار، مبارزه با اسرائیل و... به مجرد اعلام از سوی امام ـ حتی در زمانه حبس، تبعید در نجف و سپس سفر به فرانسه و دوری از وطن ـ توسط روحانیت علاقه‌مند به اسلام و پیرو امام در میان مردم بازتاب می‌یافت و روحانیت انقلابی ضمن گونه‌ای تقسیم کار نانوشته در قالب‌هایی چون تبیین و تشریح اصول انقلاب، توزیع اندیشه حکومت اسلامی در میان ملت، دعوت مردم به مبارزه و حضور مستقیم و مؤثر در صحنه‌های رویارویی با استبداد شاهی حضوری جدی و مؤثر داشتند.

 

نتیجه

عطف به این سؤال اصلی نوشته حاضر که «امام خمینی چگونه موفق گردید بر معضل تاریخی گسست روحانیت فائق آید و ایشان را در مسیری مشخص و با اهدافی معین بسیج نماید؟»[18] کوشش شد تا ضمن ارائه گونه‌ای تیپولوژی از روحانیت شیعه در قالب سه دسته روحانیت وابسته، منفعل و فعال، سیاسی و مبارز، مشکلات فرا روی امام خمینی در بسیج روحانیت جهت تحقق اهداف انقلاب اسلامی بررسی شود. همچنین روشن گردید که امام خمینی ضمن آسیب‌شناسی موانع تحقق وحدت در روحانیت شیعه با اتخاذ مکانیسم‌هایی خاص نظیر باز تفسیر رسالت اساسی روحانیت، عزت‌بخشی به روحانیت، ارائه مدلی عمل‌گرا به روحانیت و بالاخره احیاء هم‌دلی و نفی تفرقه روحانیت، نه تنها به کادرسازی و نیروسازی جهت تحقق انقلاب اسلامی موفق شد بلکه در قالب تلاشی طاقت‌فرسا موفق گردید روحیه انفعال را از درون حوزه‌های علمیه زدوده، به جای آن روح امید و نشاط و عمل‌گرایی و حضور مؤثر در صحنه سیاست و اجتماع را جای‌گزین سازد. از نکات جالب توجه تحقیق حاضر آنکه روحانیت مذکور به عنوان حلقه واسط امام و مردم به خوبی در زمانه مورد بحث ایفای نقش نموده و در امر پیروزی انقلاب اسلامی ضمن انعکاس دیدگاه‌های امام به مردم و هوشیاری نسبت به بروز تفرقه در صفوف خود موفق گردیدند تا امر مهم آگاهی بخشی به ملت را خواه در مدت کوتاه حضور امام در ایران و خواه در ایام حصر و تبعید ایشان به خوبی ایفا کند. و جالب‌تر آنکه عمق اثرگذاری امام بر روحانیت اصیل و مبارز به حدی است که به رغم گذشت بیست سال از رحلت ایشان همچنان هویت احیاء شده روحانیت توسط امام محفوظ مانده و روحانیون مبارز و فعال و سیاسی همچنان علی‌رغم اختلاف سلیقه‌ها بر ضرورت حفظ میراث امام اجماع دارند.

 

منبع: مجموعه مقالات همایش 15 خرداد  زمینه‌ها و بسترها، به کوشش دفتر ادبیات انقلاب اسلامی، ج 1، تهران، سوره مهر، 1388، صص 35- 56.

 

پی‌نوشت‌ها:

 

[1]. تبیان، دفتر دهم، روحانیت و حوزه‌های علمیه از دیدگاه امام خمینی، مؤسسه چاپ و نشر عروج، چ 3، 1384، ص 119.

[2]. قادری، حاتم، موقعیت سرحدی امام، امام خمینی و حکومت اسلامی،تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س)، صص 27 و 314.

[3]. رفیع‌پور، فرامرز، توسعه و تضاد، انتشارات دانشگاه شهید بهشتی، 1376، ص 120.

[4]. خاطرات 15 خرداد، دفتر پنجم، به کوشش علی باقری، مؤسسه انتشارات سوره، بی‌تا، ص 137.

[5]. منتظری، حسینعلی، خاطرات، ج 1، ص 90

[6]. صحیفه نور، ج 5، ص 267.

[7]. تبیان، دفتر دهم، روحانیت و حوزه‌های علمیه از دیدگاه امام خمینی، مؤسسه چاپ و نشر عروج، چ 3، 1384، ص 156.

[8]. خاطرات 15 خرداد، دفتر پنجم، صص 7 ـ 166، (خاطرات ابوالفضل شکوری).

[9]. یاران امام به روایت اسناد ساواک 3، شهید آیت‌الله سیدمحمدحسین بهشتی، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، 1377، ص 10. لازم به ذکر است که مخالفت شهید بهشتی با حق رأی زنان به تبع از امام خمینی در این تاریخ صورت پذیرفته و استدلال ایشان در این باب همان استدلال مورد نظر امام است که می‌فرمایند در مملکتی که مردان آن از آزادی برخوردار نیستند، اعطای آزادی به زنان جز با هدف اغفال و به انحراف کشاندن آنان صورت نمی‌پذیرد.

[10]. جلالی عزیزیان، حسن، زندگی‌نامه سیاسی شهید هاشمی‌نژاد، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1382، ص 84. لازم به ذکر است که این سخنان دقیقاً عباره اخرای کلام امام و مواضع ایشان در لزوم دخالت روحانیت در سیاست از یکسو و تبیین وجوه تعارض در ماهیت رژیم درخصوص عمل‌نکردن به قانون است و به تعبیری بیانگر موضع امام که در رد انقلاب سفید از باب الزام بما الزمو علیهم استدلال فرمودند.

[11]. سیداحمد خمینی، «امام، حوزه و سیاست»، مجله حضور، ش 1، خرداد 1370، ص 8.

[12]. در جستجوی راه از کلام امام، دفتر هشتم، روحانیت، ص 213.

[13]. تبیان، ص 193.

[14]. همان، ص 200.

[15]. جلالی عزیزیان، حسن، زندگی‌نامه سیاسی شهید هاشمی‌نژاد، تهران، سوره مهر، 1382، ص 143.

[16]. روحانی، سیدحمید، نهضت امام خمینی، ج 1، تهران، واحد فرهنگی بنیاد شهید با همکاری سازمان انتشارات و آموزشی انقلاب اسلامی، 1364، ص 162.

[17]. رحیمی، محمدحسن، زندگی‌نامه سیاسی امام خمینی از آغاز تا تبعید، ج 1، تهران، کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران، 1371، ص 123.

[18]. تبیان. ص 159.



 
تعداد بازدید: 1837


مطالب مرتبط


آرشیو مقالات

نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
تصویر امنیتی:

جدیدترین مطالب

پربازدیدها

© تمامی حقوق برای پایگاه اطلاع رسانی 15 خرداد 1342 محفوظ است.