29 اسفند 1402
من در سخنرانیهایم در سال 42 بعد از واقعه پانزده خرداد از یک سو مسائل نهضت حسینی را بیان میکردم و از طرف دیگر از سیاست و حکومت شاه به شدت انتقاد میکردم که باعث شد از سوی مأموران ساواک به شدت تحت تعقیب قرار بگیرم.
یادم هست که در تهران، روز عاشورا در مسجد لرزاده منبر رفته بودم. رو به پامنبریهایم کردم و گفتم مردم! از چه چیزی اینقدر واهمه دارید؟ از چه میترسید؟ از مردن؟ از گلوله خوردن؟ بابا! گلوله خوردن که خیلی بهتر از سرطان است! یک گلوله میخوریم و میمیریم و راحت میشویم، ولی وقتی اسیر سرطان شده باشیم، باید یک عمر زجر بکشیم و بعد بمیریم. کدام یکی بهتر است؟ اگر در راه خدا و رسول خدا(ص) با یک گلوله شهید بشویم و در یک لحظه خلاص بشویم خوب است یا یک عمر درد بکشیم و بعد مثل مردار روی زمین بیفتیم؟ این کجا و آن کجا؟ بعد هم گفتم یزید فقط قمار و شراب را به میان جامعه مسلمانها آورد؛ ولی شاه، هم قمار آورد و هم شراب و هم بلیت بختآزمایی، حرفهای تند و زیادی زدم و شاه را روی منبر بهطور علنی لعن کردم. هر چند که دهه محرم و سوگواری سیدالشهدا(ع) بود؛ اما به خاطر اینکه در روز شهادت امام صادق(ع) در 25 شوال فاجعه مدرسه فیضیه رخ داده بود و کماندوهای شاه به مدرسه فیضیه هجوم آورده بودند و طلاب مدرسه را مورد ضرب و جرح قرار داده بودند محور منبرها در آن ایام قضیه حمله به مدرسه فیضیه بود.
در روز عاشورا، دسته عزاداری جوانهای مسجد لرزاده که از دستههای خیلی مهم جنوب تهران بود به راه افتاد و یکی از شعارهای آنها قضیه حمله کماندوهای شاه در 25 شوال به مدرسه فیضیه قم بود. امام فرموده بود که امسال در محرم، قضیه فیضیه را به شکل روضه بخوانید تا مردم متوجه جنایتهای شاه در حوزه علمیه قم بشوند. به همین خاطر، ما درخیابان یکسره قضیه فاجعه 25 شوال را تکرار میکردیم و حتی در دم گرفتن هم از قضیه فیضیه میگفتیم و روی احساسات مردم تأثیر زیادی میگذاشتیم. تا آن زمان سابقه نداشت که یک ماجرای سیاسی روز را در نوحهخوانی و سینهزنی در ایام محرم و عزاداری امام حسین(ع) بیاورند.
منبع: مهاجر شریف: خاطرات حجتالاسلام والمسلمین حسن یزدیزاده، تدوین علیرضا نخبه، تهران، عروج، 1399، ص 87 - 88.
تعداد بازدید: 481