04 ارديبهشت 1403
پس از ترور منصور و دستگیری بعضی از دوستان به عراق رفتم. پس از رسیدن به عراق، مستقیم به کاظمین و بعد هم به نجف رفتم. در نجف رادیو اعلام کرد که حکم اعدام یازده نفر در ایران صادر شده است که نام آقایان عراقی، بخارایی، امانی، نیکنژاد، صفار هرندی، حبیبالله عسگراولادی و آیتالله انواری در میان آنها بود. این خبر خیلی برایم ناگوار بود. بهترین دوستانم در تهران در یک قدمی اعدام قرار داشتند و من در عراق چارهای جز انتظار نداشتم. خبرها به سرعت از ایران به عراق میرسید و باید کاری میکرد. دیگر صبر و تحمل فایدهای نداشت. تنها نکتهای که در چنین روزهایی سختی به ذهنم خطور کرد، توسل به روحانیت بود. فکر کردم شاید آنها با صدور اعلامیه و یا اقدامی دیگر بتوانند دوستانم را از مرگ نجات دهند.
در نجف منزل آیتالله خویی را برای سکونت انتخاب کرده بودم. خبر صدور حکم اعدام این یازده نفر را به آیتالله سیدابوالقاسم خویی دادم. ایشان خیلی ناراحت شدند. در همین زمان هویدا پس از منصور نخستوزیر شده بود. آقای خویی تصمیم گرفتند یک تلگرام اعتراضی خطاب به او بنویسند. متن تلگرام اشاره داشت به این جریان که چنین برخوردهایی به کدام دلیل صورت میگیرد و در کشوری اسلامی نباید اینگونه باشد و باید این افراد، که مؤمن و معروف هستند، آزاد شوند. ایشان متن تلگرام را به من دادند تا به تهران بفرستم. تلگرافخانه در بازار نجف بود. به آنجا رفتم و پیام آقای خویی را مخابره کردم. دیدارهای مکرر با آیتالله خویی در نجف زمینه را برای محبت بیشتر ایشان به من فراهم کرده بود. البته با آقای جمال خویی، فرزند ایشان، هم آشنایی داشتم ولی ایشان فردی انقلابی نبودند. به همین دلیل، همیشه مستقیماً با آقای خویی ارتباط داشتم. اگر زمانی قصد داشتم مطلبی را به آیتالله خویی بگویم، به صورت خصوصی نزد ایشان میرفتم. آیتالله خویی اطمینان و علاقه بسیاری به من پیدا کرده بودند. همین جریان هم باعث شد تا متن تلگرام اعتراضی را ایشان به خودم بدهند که آن را به تهران مخابره کنم.
در نجف با فردی به نام آقای هاشمی هم آشنا شدم که او من را همراهی میکرد. ایشان شوهر خواهر حاج احمد قدیریان بود که از فعالان و مبارزان سیاسی بود و اخیراً بر اثر سکته قلبی درگذشت. به تلگرام آقای خویی بسنده نکردم. با آقای هاشمی تصمیم گرفتیم به دیدار آیتالله سیدمحسن حکیم هم برویم تا ایشان هم یک تلگرام اعتراضی به تهران مخابره کنند. آقای حکیم را از نزدیک ندیده بودم، ولی داماد ایشان، آقا سیدابراهیم طباطبایی، را در جریان واقعه 15 خرداد دیده بودم و با او آشنایی داشتم. از طریق آقا سیدابراهیم با آیتالله حکیم دیدار کردیم. آقا سیدابراهیم زمانی که به تهران سفر میکرد به منزل ما میآمد و مهمان ما میشد. به همین دلیل، ارتباطی صمیمی با او داشتم. آقا سیدابراهیم به آیتالله حکیم گفتند دوستی و صمیمیتی میان ما وجود دارد. آقای حکیم ما را پذیرفتند. زمانی که به دیدار آقای حکیم رفتیم، روحانی دیگری در کنار ایشان حضور داشت که او را نمیشناختم. آقای سیدابراهیم نام فامیلیام را به آقای حکیم گفتند. آن روحانی زمانی که نام خانوادگی من را شنیدند به آقای حکیم گفتند ایشان از خانواده استاد المجتهدین مرحوم میرسیدحسن مدرس هستند. آقای حکیم وقتی متوجه شدند خیلی استقبال کردند. جریان زندانیها و شخصیت و اعتقاد آنها و حکم اعدامهای تهران را برای ایشان تعریف کردم. به آقای حکیم گفتم افرادی محکوم به اعدام شدهاند که بسیار فعال، معتقد و متدین هستند. آقای انواری هم در میان اعدامیها قرار داشتند که اتفاقاً آقای حکیم با ایشان هم آشنا بودند. آقای حکیم وقتی نام ایشان را شنیدند، بسیار متأثر شدند. گفتند باید کاری کرد. قرار شد فردای همان روز ایشان اقدامی انجام دهند و از فردی به نام شیخ محمد رشتی، که پیشکار ایشان بود، ماجرا را پیگیری کنیم. این شیخ محمد رشتی فردی بسیار تندخو بود و مرتب سعی میکرد ما را دست به سر کند. او میگفت اگر آقای حکیم نامهای بنویسد و دولت ایران توجه نکند به شخصیت ایشان و وجهه اسلام ضربه میخورد! چنین رفتاری سبب شد تا از آقای حکیم ناامید شویم.
باز هم نزد آقای خویی بازگشتیم و با عصبانیت و ناراحتی گفتیم که تلگرام را معطل نگاه داشتهاند و آقای حکیم امضا نکردهاند. آقای خویی گفتند نگران نباشید. آقا سیدمحسن خودشان فردی روشن و متدین هستند. شما اینقدر عصبانی نباشید. حتماً معذوریتی دارند که این تلگرام را امضا نمیکنند. باز هم مراجعه کنید. مجدداً نزد آقای حکیم رفتیم و گفتیم باید هر چه زودتر اقدام کرد. سرانجام ایشان هم به آیتالله آقای میرزا احمد آشتیانی تلگرام تندی زدند وگوشزد کردند که سران دولت ایران باید از سرنوشت مسئولین کشورهای همجوارشان عبرت بگیرند. این مطلب اشاره به آن بود که همان وقتها ملکفیصل، شاه عراق، را کشته بودند. از سوی دیگر، در اردن هم درگیریهایی پیش آمده بود که ملکحسین، پادشاه اردن، را بسیار نگران و مضطرب کرده بود (محمدرضا پهلوی با شاه اردن روابط بسیار خوبی داشت و بارها میان اردن و آمریکا میانجیگری کرده بود). البته ترکیه هم وضع مطلوبی نداشت ولی اردن در شرایط بحرانی شدیدتری قرار گرفته بود. آقای حکیم در تلگرام خود عاقبت ملکفیصل را به شاه گوشزد کردند. همچنین در پیام به آیتالله آشتیانی نوشتند که هر نوع اقدامی میتوانید انجام دهید که این افراد و از جمله حجتالاسلام انواری نجات پیدا کنند و آزاد شوند.
رایزنیها و فشارهای اینگونه بسیار مؤثر بود. حکومت از سوی روحانیون و افکار عمومی به شدت تحت فشار قرار گرفت. سرانجام در دادگاه تجدید نظر فقط چهار نفر محکوم به اعدام شدند که چند روز پس از صدور حکم، هر چهار نفر اعدام شدند تا فرصت دیگری برای رایزنی باقی نمانده باشد. سایرین هم یا به حبس ابد محکوم شدند و یا، مانند آقایان انواری و عسگراولادی، پس از طی مراحلی حکم پانزده سال زندان دریافت کردند.
منبع: پنجرهای به گذشته: خاطرات علاءالدین میرمحمد صادقی، تدوین بهراد مهرجو، متین غفاریان، تهران، کارآفرین، 1391، ص 106 - 109.
تعداد بازدید: 864