خاطرات

روایت آیت‌الله خامنه‌ای از دوران تبعید امام به ترکیه


21 اسفند 1403


روزی که امام خمینی به ترکیه تبعید شدند، من در مشهد بودم. در همان روز که سحرگاهش امام را ربوده بودند، علمای مشهد اجتماع بزرگی تشکیل دادند و درباره این حادثه تبادل‌نظر کردند. تصمیمی که در آن مجلس گرفته شد این بود که اولاً تمام نمازهای جماعت یکی ـ دو روز تعطیل شود و ثانیاً فردای آن روز همه علما، صبح زود، در مسجد گوهرشاد متحصن شوند و خواسته‌شان بازگشت حضرت آیت‌الله العظمی امام خمینی باشد. آن روز همه ما با این تصمیم متفرق شدیم. من آن وقت‌ها منزل پدرم بودم. در منزل مهمانی داشتیم که سحرگاه برای زیارت به حرم مشرف شده بود و در راه بازگشت، وقتی که دید من بیرون می‌روم، گفت که نروید، چون راه‌ها را بسته‌اند. از قرار معلوم، نیروهای پلیس از همان اذان صبح راه‌ها را بسته بودند و برای مقابله آماده شده بودند. لذا هیچ‌کس را راه نمی‌دادند و مسلماً ورود به مسجد امکان نداشت. با این همه من از منزل خارج شدم و رفتم تا کسب اطلاع کنم. از فاصل‌ ای بسیار دور تا مسجد گوهرشاد مردم ایستاده بودند و مأموران از ورود افراد به مسجد جلوگیری می‌کردند. به این ترتیب قضیه تحصن هم منتفی شد. این بود تا چند روز بعد، به دعوت آیت‌الله میلانی، اجتماع بزرگی از علمای مشهد در منزل ایشان تشکیل شد. همه حاضر شدیم اما نمی‌دانستیم برای چه آمده‌ایم احتمال می‌دادیم که آیت‌الله میلانی بخواهد بگوید که مبارزه امکان‌پذیر نیست و نمی‌توان کاری کرد.

با این ذهنیت، قبل از حضور در آن مجلس به مرحوم آقا شیح مجتبی قزوینی، از علمای بزرگ و مبارز و بسیار محبوب، مراجعه کردیم. قرار بر این شد که اگر آقای میلانی در آن مجلس چنین اظهاراتی کرد، ایشان با نظر ایشان مخالفت کند و ما هم به ایشان کمک کنیم، یعنی من و چند نفر دیگر از برادرانمان که جوان و در بین اهل علم به شور و حال معروف بودیم. وقتی که به منزل آقای میلانی رفتیم، برخلاف تصور دیدیم که ایشان نه‌تنها از ناممکن بودن مبارزه صحبت نکرد، بلکه نامه‌ای را که برای امام خمینی نوشته بود خواند. نامه متن قوی و محکمی داشت و ایشان می‌خواست آن را در جمع بخواند، یعنی مطلب درست برعکس آن شد که ما تصور می‌کردیم. لذا با اینکه موقع ورود به مجلس نگران بودیم، از مجلس که خارج می‌شدیم، بسیار خوشحال بودیم. جلسه بسیار خوبی بود. نامه را خاطرم نیست که خود ایشان خواند یا کسی دیگر از طرف ایشان، اما نامه بسیار مؤثری بود و من اولین‌بار، برخی روایات از جمله «السکوت اخ‌الرضا و من لم یکن معنا کان علینا» را، در فقراتی از آن نامه، از ایشان شنیدم. در آن نامه خطاب به امام خمینی، همان جمله‌ای آمده بود که جد ما سیدالشهدا(ع) به ابی‌ذر فرمودند: «یا عم! ان القوم منعوک دنیاهم و منعتهم دینک.» یعنی کسانی که تو را تبعید کردند، دنیایشان را از تو دریغ داشتند، اما تو دینت را از آنها دریغ داشتی.» در ادامه جملات دیگری نیز بود که درست به خاطر ندارم. در کل نامه بسیار خوبی بود و شور و حال تازه‌ای به مبارزان مشهد داد و روح تازه‌ای در کالبد آنان دمید. در تداوم همین حرکت بود که فعالیت‌های زیرزمینی و مخفیانه نیز شروع شد.

 

منبع: پابه‌پای آفتاب، ج 2، گردآور و تدوین امیررضا ستوده، تهران، نشر پنجره، 1373، ص 191 - 192.



 
تعداد بازدید: 16



آرشیو خاطرات

نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
تصویر امنیتی:

جدیدترین مطالب

پربازدیدها

© تمامی حقوق برای پایگاه اطلاع رسانی 15 خرداد 1342 محفوظ است.