16 ارديبهشت 1404
[روایت مهندس میرمحمد صادقی از چگونگی به تعطیلی کشاندن بازار اصفهان در اعتراض به دستگیری امام]
«در اصفهان روزهای یازدهم محرم هیئت بنیفاطمه که دسته معتبری است برای عزاداری به بازار اصفهان میرود. و مخصوصاً در دوران طاغوت اشعار انقلابی و شعارهای زندهای داشتند. و مرحوم مرشدزاده، مداح این هیئت بود، که به او (مرشد میرزا) میگفتند (در اصفهان به مرثیهخوانهای مجالس عزاداری مرشد میگویند).
نظر ما این بود که پس از مرثیهخوانی و سینهزنی در بازار برنامهمان را اجرا کنیم و میخواستیم که بازاریها به عنوان اعتراض مغازهها را چند روزی تعطیل کنند. قرار بود مرحوم مرشدزاده مطالبی در این رابطه بگوید، مأموران دولتی هم دورش را گرفته بودند که باید برای سلامتی شاه دعا کند و نام او را ببرد، ایشان مجبور شد که بگوید در جلسه آخر دعا میکنم، که بین راه نتوانست تحمل کند و از دست آنها فرار کرد، کار ما هم به نتیجه نرسید، هیئت تا میدان امام (نقش جهان) رفت ولی بنده و دوستان تنها چند شعار به نفع امام دادیم و مختصر درگیری با مأموران داشتیم به خاطر آنکه مردم مرا خوب میشناختند و پسر روحانی محل هیئت بودم (مرحوم حجتالاسلام صلواتی در محله دردشت) همه از من حمایت میکردند و نگذاشتند آسیبی به من و دوستان برسد، بالاخره برنامه را به روزهای بعد موکول کردیم.
خبرهای تهران به ما میرسید، در جریان 15 خرداد قرار گرفتیم، خبرهای کشتار مردم بیگناه تهران و دستگیری آیات بزرگوار خمینی، محلاتی، و قمی ما را به هیجان آورده بود، سکوت را جائز ندانستیم در خانه علما میرفتیم و کسب تکلیف میکردیم، مخصوصاً آیتالله خادمی، آنها نمیتوانستند صریحاً اظهار نظر کنند، چون میدانستند که شاه و ایادیش رحم ندارند و همه را به خاک و خون میکشانند، ولی برای ما هم سخت بود که در اصفهان اعتراضی به دستگیری آقای خمینی و کشتار 15 خرداد نشود.
روز 17 خرداد در مسجد جارچی در کنار بازار جمع شدیم، از کسانی که یادم هست در آن اجتماع بودند، آقایان حسین صاحبانپور که فعالترین نقش را داشت. مهندس محمود و ایرج کسائیان و مهندس عبدالله کوپایی و مهدی فقهی که در آن وقت محصلین دبیرستان سعدی اصفهان بودند. آقایان محمد پیشگاهی و مهندس منوچهر بزرگی و نادعلی در آن موقع در هنرستان صنعتی درس میخواندند و حسن حدادی و حاج عباس نصری، مهدی اقاربپرست، عبدالرسول موحدیان و عدهای دیگر که اکنون در ذهنم نیست، جمعی از کارگران و دانشآموزان دبیرستانهای سعدی و ادب و هنرستان (ابوذر فعلی) که به ما وابسته بودند، در مسجد جارچی جمع شدند. از طرف دیگر، با بعضی از بازاریها هماهنگ شدیم، حتی آقای نوروزی که درخیابان چهارباغ مغازه داشت، گفته بود: عمداً شیشههای مغازهام را بشکنید، تا من مغازه را ببندم. بچهها را تقسیم کردیم، که عدهای، از باف قلندرهای بازار به طرف بالا بدوند و شعار دهند و ترقه بزمین بزنند و عده دیگر، بطرف پائین بدوند و بازاریها هم کرکرهها را پایین بکشند و با این کار ایجاد سر و صدا و وحشت کنند. در هر صورت تعدادی شیشه شکستیم. حتی، مهدی فقهی و ایرج کسائیان با مشت به یک شیشه چهار و پنج میلیمتری زده بودند و سراسر دستشان پاره شده بود. ...
بالاخره 15 روز تمام، بازار و خیابانهای اصفهان به حمایت از امام تعطیل شد و واقعاً مردم استقبال کردند، مردم ایستادند و حمایت کردند و مجالس و روضهها و منبرها، روشنگر و آگاهکننده بود، روحانیت زنده شده بود. احساس میکردیم که اسلام زنده شده و پیروزی انقلاب اسلامی حتمی است. از منبرهای آن زمان را چنانکه یادم است، سخنان حججالاسلام سیداحمد امامی و شیخ مهدی مظاهری و منصورزاده بسیار عالی، بود، اینها داد سخن میدادند و مردم هم، عاشقانه و پروانهآسا، دور اینها بودند. مإموران مردم را تهدیدی کردند، روی مغازهها خط میکشیدند عدهای را تطمیع کردند ولی فایدهای نداشت، آخر با ایمان و اعتقادات مردم که نمیشود بازی کرد.
منبع: گزارشی از حماسه پانزده خرداد سال 42 در اصفهان و...، قم، بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی ایران شعبه اصفهان، 1371، ص 44 - 46.
تعداد بازدید: 22