17 آبان 1404
رادیو پیک ایران[1] در 17 آبان 1342 خبری به شرح زیر منتشر کرد:
«هنگام مسافرت اخیر ژنرال دوگل[2] به ایران یکی از دهها روزنامهنگاری که به ایران آمدند، بانو «مادلن لیپو» نویسنده معروف و مخبر مخصوص روزنامه «اومانیته» بود. وی یادداشتهای این سفر خود را به میهن ما، اخیراً در چند شماره روزنامه «اومانیته» به چاپ رسانده است. ما طی چندین گفتار به ترتیب مطالب عمده این رپرتاژ جالب را به اطلاع شنوندگان خود میرسانیم. ... و به نوبه خود از این نویسنده تشکر میکنیم که در میان هیاهوی تبلیغاتی جراید جنجالی غرب که تنها از شاه و خانواده او و ثروت و خوشگذرانیهای او صحبت میکنند، گوشهای از وضع زندگی ملت ما را با مردم فرانسه در میان گذاشته و حقایق زندگی مردم ما را به آنها نشان میدهد. اولین مقاله «مادلین لیپو» در روزنامه «اومانیته» با این جملات شروع میشود:
«شهردار تهران به هر یک از بازدیدکنندگانِ رسمی، کلید طلایی شهر را تقدیم میکند. اما بدبختی آنجا است که این کلیدها با هیچ قفلی جور نمیآید. «دوگل» هم یکی از این کلیدها را دریافت کرد ولی بجز قصور مرمرین، کاخ سِنایی که به یک گاوصندوق عظیم شبیه است، فرودگاهی که 25 میلیون دلار خرج برداشته و قصور عجیب و غریب سلطنتی، چیز دیگری از تهران ندید. فرح نیز به مادام «دوگل» یک مدرسه پزشکیاری را نشان داد که هفته ما قبل به ملکه هلند معرفی کرده بود و هفته بعد هم نماینده آلمان غربی از آن بازدید [خواهد] کرد. برای من نیز که چند روز قبل از «دوگل» وارد تهران شده بودم و به مناسبت این بازدید رسمی ویزایی به دست آورده بودم، احتمال میرفت که چیز بیشتری نبینم. در این کشور، رژیمی حکمفرما است که هر نوع مخالفتی غیر قانونی شناخته میشود و همه کمونیستهایی که از چوبههای اعدام رهایی یافتهاند، یا مخفی هستند یا اگر از شکنجهها جان به در بردهاند، در زندانها محبوسند و بعضی از آنها ده سال است که زندانی هستند.
در ایران به ما اسنادی داده شده بود، دائر به اینکه اعلیحضرت شاه تصمیم گرفته است از این به بعد کشور را بطور معجزهآسایی از وضع قرون وسطایی به عصر ترقی و آزادی پرتاب کند. یکی از مقامات خیلی رسمی هم با لبخندی گفت: من چهار نفر را در پاریس مأمور کردم که هر چه مخبرین گزارش میدهند، کلمه به کلمه بخوانند و بلافاصله به من اطلاع دهند تا تصمیم لازم بگیرم. «بدین ترتیب نویسنده فرانسوی فاش میکند که مقامات ایرانی با فرانسویان در جریان بازدید دوگل دست به دست هم داده بودند، تا کوچکترین خبر غیر مطلوبی به خارج درز نکند.
در دنباله مقاله خود وی چنین مینویسد: «سانسور مانع اصلی نبود، برای اینکه به دور من خلایی ایجاد شود، آنها از ترس و وحشتی که در ایران در نتیجه وجود پلیس سیاسی متعدد و کارآزموده ایجاد شده استفاده کردند. در تهران مردم به شوخیِ تلخی میگویند: وقتی 3 نفر ایرانی در یکجا جمع شدند، حتماً یکی حقوقبگیر سازمان امنیت است. با وجود همه اینها، کینه علیه فسادی که اکنون در ایران حکمفرما است آنچنان عمیق و خشم همه قشرهای مردم به قدری زیاد است که حتی در چنین شرایطی چشمان دوستانی که در جستوجوی من بودند از لابلای سرنیزههای گارد نیز توانستند مرا پیدا کنند. ...
تهران شهر بانکها است که در آن همه چیز عمده یا جزئی در بازار سیاه خرید و فروش میشود. از خاویار و تریاک گرفته تا محبتهای شرمآور و گنجینههای هنری. تهران شهری است که حکومت در آنجا حتی میهن را به معرض خرید و فروش میگذارد. شاه فعلی، شاه نمانده است، مگر به لطف انحصارات آمریکایی، زیرا به آنها اجازه داده تا همچنان یکی از غنیترین منابع نفت خاورمیانه را غارت کنند. مردم ایران برای من هزاران داستان از فساد و تباهی حکایت کردند. هرگاه که خشم و نارضایی مردم فوران میکند، به ناگاه، تقلب و ارتشاءِ این یا آن وزیر به اصطلاح کشف میشود[!] و همه جنایات رژیم، مانند خرِ بازاری بر دوش او واگذار میشود...»».[3]
پینوشتها:
[1]. رادیو پیک ایران ارگان روزانه حزب توده و مرکز آن در بلغارستان بود.
[2]. رئیسجمهور وقت فرانسه.
[3]. بولتن خبرگزارى پارس (محرمانه)، ش 187، ص 22.
تعداد بازدید: 11