مقالات

نقش نهضت عاشورا در قیام 15خرداد و انقلاب اسلامی

فنح‌الله ابوالفتحی


اشاره:

در تاريخ تشيع به جنبش‌ها و نهضت‌هايي بر مي‌خوريم، كه اساسي ترين ايدئولوژي آنها، نظام ايدئولوژيك نهضت امام حسين(ع) در واقعه كربلا مي باشد. نگاهي به اين انقلاب هاي ظلم ستيز و در رأس آن انقلاب اسلامي ايران، جنبه‌هاي عميق قيام عاشورا را آشكار مي سازد. مطالعه و تعمق در اين حركت بنيادين يكي از اهداف اين مقوله است، علاوه بر آن در صدد هستيم، ضمن پرداختن به مباني نظري و تئوريك انقلاب‌ها، حتي المقدور زمينه هاي تبعيت انقلاب اسلامي را از قيام عاشورا روشن كنيم.

به نظر مي رسد، اگر فرهنگ عاشورا به طور بنيادي در يك نظام اجتماعي تبلور و تداوم يابد، ديگر جايي براي نظامهاي مستبد وظالم نخواهد بود و يا اين سيستم‌ها نخواهند توانست به مدت  طولاني به فعاليت بپردازند. وجوه تشابه نهضت عاشورا و انقلاب اسلامي و تأكيد رهبران آن بر تدوام راه و روش انقلاب بر مبناي چارچوب قيام امام حسين (ع)، وسعت و عمق تاثيرگذاري آن بر شئون زندگي مردم ايران، حجم و گسترش آن در عرصه هاي بين المللي و سر مشق شدن براي بسياري از نهضت هاي آزادي بخش ، ضرورت مطالعه اين تحول را دو چندان مي نمايد و به نظر مي رسد،  مطالعه ايدئولوژيك و پايه هاي تئوريك اين مقوله اهميت شايان و بسزايي دارد.

قيام 15 خرداد سرآغاز جدی مبارزات ملت قهرمان به رهبري داهيانة امام خميني« قدس سره» و ياري یاران سرافراز انقلاب است. در سحرگاه 15 خرداد 1342، دژخيمان رژيم ستمشاهي به خانة امام در قم يورش بردند و امام خميني« قدس سره» را كه سه روز پيش از آن، به مناسبت عاشوراي حسيني در مدرسة فيضيه، طي سخنان كوبنده اي پرده از جنايات شاه واستکبار او برداشته بود، دستگير و به تهران منتقل كردند. و این امر سرآغاز عالی ترین قیام و اتحاد مردان و زنان مؤمن بود، که در سال 1357 ، این نهال برومند، (انقلاب) به بار نشست. پس از دستگیری امام قیام از قم ، تهران و ورامین شروع و منجر به شهادت تعداد زیادی از مؤمنین گردید و این‌گونه درخت انقلاب کاشته شد.

اساسي‌ترين مرحله دو حركت بنيادين ذكر شده (انقلاب و نهضت)، انقلاب از درون و بازگشت به درون، حداقل در پايه هاي انقلاب و توجه به خويشتن خويش است، و البته آرمان‌ها و ايدئولوژي نظام نيز از همين زمينه آسيب پذير است . دانش و آگاهي عمومي تسريع كننده اين امر در ساختار انقلاب است.

انقلاب اسلامي ايران با چالش‌هاي بنيادين خود در مقابله با عظيم‌ترین مقابله‌هاي ستيزه جويانه به خصوص جنگ هشت ساله، تحريم مداوم اقتصادي ، نا امني و عدم ثبات همسايه ها، بحرانهاي اقتصادي و مسائل گروههاي جنگ طلب ، سوءاستفاده‌هاي عناصر فرصت طلب درون سيستم انقلاب و بيرون انقلاب، ترورها و وحشتها و هزاران آلام تحميلي و در مقابل پشت سر گذاشتن اين جريانها و موفقيت در عرصه‌هاي اقتصادي، اجتماعي، سياسي و بخصوص فرهنگي و زيباترين مقوله توفيق در نفوذ بر قلوب رنج ديده‌هاي عالم و در رأس همه آنان، مسلما نان جهان، نشان از يك ايدئولوژي عاشورايي و فوق العاده قدرتمند دارد.

در اينجا لازم است، فارغ از هر گونه پيش داوري  و فقط با توجه كليدي به اين امر كه  آن همه انرژي و نيروهاي ارزشمند، براي اين تجربه گرانقدر،  شايسته توجه ارزشمند و مسئوليت مدار است، تا بتوانيم با گذشت اندكي از منافع فردي به يك ايده آل مردم داري اجتماعي برسيم.

به نظرمي رسد انقلاب اسلامي به رغم نظريات مختلف در توضيح و تفهيم آن، همچنان از خلاء و ضعف نظري در فهم خود، در رنج است، اين امرتا حدي به طبيعت انقلاب ها برمي گردد و همچنين تا حدي در ويژگي‌هاي انقلاب اسلامي ايران، خلاصه پسوند و صفت اسلامي آن نهفته است. در جاي جاي اين مباحث بنا به نياز، روشها و نظريه ها با عطف به انقلاب اسلامي ايران، مورد توجه بوده اند. به بياني ديگر با توضيح پيچيدگي‌هاي نظري و معضلات انديشه‌اي، به مفهوم عام، به مصاديق و كاربردهاي آن در ارتباط با انقلاب اسلامي، پرداخته خواهد شد. در نهايت سعي شده است، از يك سو با استفاده از يك مدل نظري شامل يك فوق نظريه و از سوي ديگر، با زيرمجموعه اي از نظريات، به فهم انقلاب اسلامي ايران نزديك شويم.

 براي تعمق بيشتر در مورد انقلاب،  سخن رهبر معظم انقلاب را آويزة گوش كنيم كه:

" اين انقلاب با اين عظمت ، به لحاظ ارائه مباني  فكري و نظريش، يكي از كم كارترين انقلاب هاي دنياست.[1] "

اميد است هر چند اندك، قدم كوچكي را در اين راستا برداريم.

 چارچوب تئوريك موضوع مورد مطالعه:

داشتن يك زمينه و چارچوب نظري و تئوريك براي تجزيه و تحليل و استنتاج، تبيين و جمع بندي اطلاعات در مقوله مورد بحث ضروري است. انقلاب هاي موجود زمينه هاي مشتركي دارند، كه برخي از اين زمينه‌ها را در انقلاب اسلامي ايران نيز مي توان مشاهده نمود، ولي انقلاب اسلامي ويژگي‌هاي منحصر به فرد نيز دارد، كه آن را از ساير انقلاب‌ها تفكيك مي‌نمايد و آن ويژگي ديني و مذهبي آن است. بنابراين بايستي ضمن استفاده از چارچوب‌هاي مشروح در تئوري‌هاي انقلاب ساير انقلاب‌ها، ضروري است، مدل جامع و ويژه‌اي براي انقلاب اسلامي تبيين شود.

بنابراين بايد به چهار سؤال اساسي زير پاسخ گفت:

1ـ علل و عوامل ايجاد و پيروزي انقلاب كدامند؟

2ـ غايت وهدف انقلاب چيست؟

3ـ عنصر اصلي و اساسي انقلاب چيست؟

4ـ انقلاب چگونه شكل گرفته است؟

به نظر مي رسد اولين سؤال هدف، اساسي اين مطالعه باشد، اگرچه ساير سؤالات به نحوي مورد بحث قرار خواهد گرفت.

پديدة انقلاب اسلامي هم به جهت مصداقي، از مصاديق انقلاب بودن، به طور تفصيلي يا اجمالي با تمامي نكات ياد شده فوق سرو كار دارد. نكته اي كه به طور خاص در باب انقلاب اسلامي به طور بالقوه به غناي مطالعات پيرامون انقلاب مي افزايد، صفت «اسلامي»بودن آن است. اين صفت از جهتي توصيف و توجيه انقلاب 1357 ايران را بر عهده دارد و از سوي ديگر دربرگيرندة ابهامات چگونگي يك نظريه مذهب است.

انقلاب اسلامي ايران با توجه به شرايط و روند عمومي مسير حوادث جهاني، دست كم و به ظاهر يك جريان خاص آمده است. لذا هر نظريه‌اي در تبيين انقلاب 1357 ناگزير است كه به طور جدي نسبت خود را با دعوي اسلامي بودن انقلاب روشن سازد. در صورت برقراري چنين نسبتي با گام هاي بعدي امكان توضيح و توجيه يا پيش بيني انقلاب ها ي ديگر را با خصلت اسلامي، همچون يك دين و خصلت ديني، به مفهوم آن، فراهم سازد. به تعبير ديگر اين نظرية مذهبي بايد نشان دهد كه آيا در دستة مطالعات «موردي» جا  مي گيرد، يا دعوي شموليت و تعميم يافتگي را داراست. اين دومي از چارچوب پيش بيني شده براي اين مبحث خارج است، پس بهتر آن است كه به مقولة‌ اول تمركز داشته باشيم.

حال، وقتي كه ما از صفت «اسلامي» براي تبيين انقلاب 1357 استفاده مي‌كنيم چه چيز را مد نظر داريم؟ ريشه‌ها را اسلامي مي‌دانيم؟ پويش‌ها را اسلامي تلقي مي كنيم، نتايج را اسلامي ارزيابي مي نماييم يا اصلاً تمامي اين مراحل را همچون اجراي كليت انقلاب و در نسبت ايجابي،‌اسلامي مي دانيم؟ سؤال ديگر اين است كه يك نظريه يا تئوري مذهبي چگونه نظريه اي است؟ آيا نظرية مذهبي يك دعوي مذهبي است، آيا نظرية مذهبي با يك نظرية فرضاً ماركسيستي يا به طور عام محور قرار دادن توليد و توزيع قدرت اقتصادي، همانندي دارد؟ به بيان ديگر آيا يك نظرية مذهبي، در جوهر و اساس يك نظرية تك «عاملي» است يا اينكه مجموعه اي از عوامل را مي توان در نسبتهاي مناسب قرار داد و كليت چنين امري را يك نظرية مذهبي خواند؟ به نظر مي رسد كه مطالعات پيرامون نظريه ها (تئوري ها) و بويژه يك نظرية مذهبي تا چه ميزان كاستي بردار است.

متدلوژي

در روش تاريخ گرايي، شرايط اجتماعي و تاريخي پيدايش تفكر بحث مي شود و محتواي انديشه با اوضاع و احوال تاريخي مرتبط مي شود. روش جامعه شناختي نيز انديشه و تفكر را صرفاً‌ بازتاب ساختارها و منازعات اجتماعي و اقتصادي هر دوران به شمار مي آورد.[2]

علاوه بر اين در جامعه شناسي نيز براي شناخت پديده هاي اجتماعي، بين روشهاي تبيين و تفهمي تمايز قائل مي شوند. در روشن تبيني يا اثباتي بررسي ساختار و كاركرد پديده و قوانين حاكم بر آن قطع نظر از ذهنيت و نظام معاني و ارزشي محيط بر آن بررسي مي شود؛ اما در روش تفهمي، جامعه شناسي ساختها و نهادهاي اجتماعي را در متن تجربه و آگاهي انسان، بررسي مي كند.[3]

در اين روش در نظر گرفتن وجه معني و ارزش، براي شناخت رفتار اجتماعي ضرورت دارد و غرض ما تأكيد بر كاربرد روش تفهمي در تحولات اجتماعي و انقلاب است.[4]

در نظريه‌هاي انقلاب نيز چنين تمايزي وجود دارد و برخي از نظريه هاي انقلاب، با استفاده از روش تبييني يا اثباتي درصدد كشف معناي واقعي و نهايي انقلاب هستند و حاصل انقلاب را بدون توجه به عقايد ونظرات افراد دخيل در آن، ارزيابي مي كنند. رئاليست سياسي، در انقلاب تنها مبارزه قدرت مي‌بيند و به ادعاهاي گروههاي درگير در آن بي اعتنا است. برخي ديگر از نظريه هاي انقلاب، با كاربرد روش تفهمي به توضيح انگيزه‌هاي آگاهانه انقلابيون مي‌پردازند و شناخت مفهوم انقلاب را خارج از متن معاني، انديشه ها و علائق ناآگاهانه افراد، ناممكن مي دانند.

كاربرد روش تفهمي در اين تحقيق بدين معني است كه قبل از انقلاب، انديشه، تفكر و برنامه‌اي از سوي انقلابيون وجود دارد، كه آگاهانه طراحي شده است و بايد در تبيين و تحليل انقلاب مورد توجه قرار گيرد. اين موضوع در واقع، جزو مباني هر انقلاب است و اگر ما به چنين مباني و طرح آگاهانه اي اعتقاد نداشته باشيم، ناچار بايد نظام سياسي واجتماعي بعد از انقلاب وايدئولوژي و ارزشهاي حاصل تحولات بعد از انقلاب را بدانيم و اين بدان معني است كه انقلاب يك عمل صرفاً سياسي است و به طوراتفاقي و طبيعي رژيم حاكم سرنگون مي شود و انقلابيون پس از پيروزي، براي عمل سياسي گذشته خود مباني فكري و نظري درست مي كنند و درواقع نظريه تابع عمل مي شود. در روش تبيين آنچه مهم است، واقعيت انقلاب است، نه رفتار و انديشه انقلابيون.[5]

اگر علل، عوامل و شرايط پيدايش انقلاب را به عوامل عيني يا ساختاري و عوامل ذهني تقسيم كنيم، روش تبيين، بر شرايط عيني و ساختاري انقلاب تأكيد مي كند و روش تفهمي بر شرايط ذهني و مباني فكري و ايدئولوژيك آن مي‌پردازد.

در رهيافت اول، جامعه بايد ابتدا براي خود نقطه عزيمت انقلاب و اوضاع و شرايط لازم براي وقوع آن فراهم سازد و سپس انقلابيون نظام و ساختارهاي پوسيده نظام قبلي را تخريب كنند، به عبارت ديگر، شرايط عيني و ساختاري جامعه موجب پيدايش شرايط ذهني انقلاب مي شوند و انقلاب پديده اي اساساً ساختاري است اما در رهيافت تفهمي، پيدايش آگاهي و تفكر، شرط وقوع انقلاب است و اراده انقلابيون و سازمان انقلابي نقش مهم و درجه اول را دارند.[6]

بر همين اساس، والنتاريسم (Voluntarism) يا اراده گرايي، مكتب فكري مهمي در تاريخ است كه تأثير اراده را در تعیين فرآيند تاريخ بيشتر از تأثير عوامل ساختاري مي‌داند. در جامعه شناسي نيز نظريه اراده گرايي جايگاه مهمي دارد و جبرگرايي پذيرفته نيست. در حالي كه جامعه شناسان قبل از پارسونز عمدتاً روي شرايط اجتماعي مؤثر بر فرد تأكيد داشتند، پارسونز اين شرايط را قابل احتراز مي‌دانست.[7] نكته اساسي نظريه اراده گرايي پارسونز كوشش انسان براي وقوع پديده ها مي‌باشد و يا او تأثيرگذار است، زيرا پارسونز انسان را موجودي مي‌ديد كه همواره هدفهايي را دنبال مي كند و كوششهايش مي تواند زندگي او را تغيير دهد.[8]

برخلاف نظريه‌هاي جامعه شناختي و ساختاري كه انقلاب را ناشي از تغيير و تحول در ساختارها و شرايط اجتماعي مي‌دانند، در انديشه و تفكر اسلامي، انقلاب ريشه در ساختمان دروني انسان دارد.[9] و بر همين اساس است كه مي بينيم انبياي الهي در دعوت خود ابتدا سراغ درون انسان مي روند و مي خواهند از درون انقلاب ايجاد كنند، بدين لحاظ در تحولات اجتماعي و انقلابها،‌ عالم درون انسان نقش مهم تر از محيط بيرون و شرايط اجتماعي دارد[10].

روش اجراي تحقيق

نوع تحقيق بر مبناي هدف:

چون هدف اساسي در اين مطالعه، تبيين روابط بين دو پديده  اساسي است، (رابطه انقلاب اسلامي و نهضت عاشورا) بنابر اين بر اساس هدف نوع مطالعه بنيادي  است. ساير ويژگي هاي اين مطالعه، كه آن را در قالب تحقيقات بنيادي قرار مي دهد، عبارتند از:  اجتماعي بودن مطالعه ، آزمون نظريه، تعيين روابط تحليلي ميان حوادث گذشته و حال مي باشد.[11]

2 – روش تحقيق :

روش تحقيق به كار برده شده در اين تحقيق توصيفي است ، اگر چه تلاش شده است از تحليل محتوا نيز بهره گرفته شود. به دليل بررسي رابطه دو متغير تاريخي (رابطه انقلاب اسلامي و نهضت عاشورا)مي توانست تحليل همبستگي نييز استفاده شود.ولي پشتوانه ها و پديده خاص اجازه كميت آماري را نداده است.

شيوه جمع آوري اطلاعات:

در اين مطالعه خاص يكي از شيوه هاي عمده ، بررسي اسناد و مدارك مكتوب و تطبيق اسناد و مدارك  دو پديده عمده انقلاب اسلامي و نهضت عاشورا مي باشد. به دليل گستردگي پديده انقلاب از روش مطالعه پهنا نگر (Metode Extensive) استفاده شده است. همچنين شكل ويژه اي از سمانتيك كمي به رابطه متون پرداخته است.[12]

4 – واحد مطالعه:

عناصر و واحد اصلي مطالعه دو پديده انقلاب و نهضت مي باشد.

5- شيوه نمونه گيري:

به دليل شكل خاص مطالعه ، نمونه وجود نداشت.

6 – جامعه مورد بررسي و قلمرو آن:

قلمرو ، فضاي وقوع انقلاب و فضا هاي مرتبط با آن است، ولي اختصاصاً جامعه ايران محور اساسي مطالعه بوده است.

 تعاريف مفاهيم

تعريف انقلاب:                                    Revolution

انقلاب يكي از موضوع‌هاي كلاسيك انديشه اجتماعي بشر است[13]. و با اينكه مفهومي كليدي در تفكر سياسي مدرن به شمار مي رود مبهم ترين مفهوم نيز هست[14].

انقلاب، از نظر لغوي به معني حالي به حالي شدن، دگرگون شدن، برگشتن،‌ تحول و تقلب و تبدّل مي‌باشد.[15]

انقلاب (Revolution) از ريشه لاتيني (Revolutio) به معناي بازگشت زمان (كه انديشة آغازي نو را متبادر مي سازد) اخذ گرديده است. انقلاب به گسستن از حيات موجود تاريخي و پيوند با عناصري تازه      مي انجامد و در آن اصل، دگرگوني بنيادي است كه اكثراً به صورتي خشن تحقق مي پذيرد.

براي پديده انقلاب تعاريف متعددي ارائه شده است، با در نظر گرفتن فصل مشترك آنها در اين نوشتار تعريف زير ارائه مي شود:

انقلاب يعني دگرگوني بنيادي افكار و رفتار فرد و جامعه در نيل به كمال مطلوب كه به صورت سريع و نوعاً توأم با خشونت و خونريزي انجام مي شود.[16]

 تعريف انقلاب اسلامي:

انقلاب اسلامي از دو واژه انقلاب و اسلام تركيب شده است. در اينجا اسلام «هدف» و انقلاب «وسيله» مي‌باشد.[17]

 انقلاب اسلامي:                        Islamic Revolution

انقلاب اسلامي عبارت است از دگرگوني بنيادي درساختاركلي جامعه ونظام سياسي آن منطبق برجهان بيني وموازين وارزشهاي اسلامي ونظام امامت وبراساس آگاهي وايمان مردم وحركت پيشگام متقيان وصالحان وقيام قهرآميز توده هاي مردم است.[18]

تعريف اسلام و دين:

اسلام به عنوان يك دين مجموعه اي است از عقايد و احكام كه از طرف خداوند و به وسيلة رسول خدا براي تأمين سعادت و كمال فردي و اجتماعي و دنيوي و اخروي انسان انزال و ارسال شده است.

 نهضت                                                                       Movement

حركتي است دريك فرد،يا جمع ياجامعه كه موجبات دگرگوني معني دار آن را فراهم آورد.

جنبش مي تواند صورتهايي چند يابد:

 جنبش انقلابي                                                  Revolutionary movement

صورت بنيادي وناگهاني حركت است.

نهضت اصلاحي                                               Reform movement

حركت آرام،معتدل و متداوم را نشان مي‌دهد، زيرا برخلاف حركت انقلابي صورت ناگهاني ندارد ـ‌ به امحای مطلق عناصر پيشين موجود نمي انجامد ؛ درآن به جاي فروريزي يا گسستن ساختها ،پيوند عناصر و پيدايي تركيبي ناشي از پديده هاي نو و قديمي صورت پذير است.[19]

ايدئولوژي:                                                     Ideology

مفهومي كه در آغاز به سال 1801 م توسط فيلسوف فرانسوي بنام تراسي در معناي جديدش به كار گرفته شد، در نظر او ايدئولوژي مجموعه آرمان‌هاي انساني و انديشه علمي را شامل مي شود. در معناي لغوي دانش انديشه هاست.

 منابع و نارسايي آنها:

منابع مرتبط با موضوع مورد مطالعه چه داخلي و چه خارجي انبوه ولي هنوز كافي نيست، چرا كه ابهامات و مكنونات و ناگفته ها، بسيار است؛ كه در مقايسه با انقلاب هاي  جهان، از جمله انقلاب فرانسه، روسيه و چين و ... ، كارهاي انجام شده بسيار اندك مي باشد.

 بخصوص اين امر نه در بيان تطور تاريخي آن، بلكه در مباني فكري و ايدئولوژيك آن مشاهده مي‌شود، مقام معظم رهبري نيز همين امر را در سخنراني خويش چنين بيان مي كنند؛

«اين انقلاب با اين عظمت، به لحاظ ارائه مباني فكري و نظري اش يكي از كم كارترين انقلابهاي دنيا است».[20]

شناخت ريشه‌هاي انقلاب اسلامي ايران، بخصوص ريشه داشتن آن در عمق مباني تشيع نياز به تلاش فوق العاده در تبيين رابطه شكل گيري آن با مباني ايدئولوژيك مكتب شيعه بخصوص حوادث و رويدادهاي تعيين كننده و تاريخي آن و در رأس همة آنها حركت تاريخي عاشورا و قيام امام حسين(ع) دارد. تلاش اين است با تبيين اين دو حركت (قيام امام حسين(ع) و رويداد انقلاب اسلامي) نقاط پنهان ايدئولوژيكي خوبي روشن شود، تا زمينه‌ساز تحقيقات گسترده تر در آينده گردد.

مشكلاتي در زمينه تحقيق حاضر، مربوط به پشتوانه هاي نظري وجود دارد به شرح زير مي باشد:

به دليل گسترده بودن موضوع بحث و تغييرات بنيادين در سيستم اجتماعي، سياسي، اقتصادي و ... تعاريف و مباني نظري گسترده اي فراهم شده است و هر كسي بنا بر نظر و بينش خود به موضوع پرداخته است، بنابراين ايجاد يك وحدت حتي در مورد تعريف موضوع انقلاب مشكل مي نمايد.

با وجود مطالعات و پژوهش‌هاي گسترده  در باب انقلاب ها، همچنان اين پديده مانند كوه يخي، بخش‌هايي از وجود خود را از چشم اهل نظر پنهان داشته است. اينكه چه بخشي از نظر پنهان مانده و به جهات كمي و كيفي چه وضعيتي را دارا است، بر پژوهشگر آشكار نيست. در صورت توافق به رسايي تمثيل ياد شده، پيچيدگي و چند وجهي بودن پديدة انقلاب به تصوير درمي آيد. ظاهراً مطالعات خطي و تك عاملي در توضيح وقوع انقلاب از توفيق خاصي برخوردار نشده اند و نظرياتي كه در صدد تلفيقي از آرا برمي آيند نيز با مشكل برقرار كردن و ايضاح نسبت ميان اين آراء روبرو مي‌باشند.

كافي است كه يك عاملي را همچون عامل اصلي و تعيين كننده در توضيح انقلاب شناسايي كرد و سپس در صدد تعميم آن بعنوان قاعده اي كلي برآمد تا موارد نقص خود را آشكار سازد. بطور مثال، اگر تئوري‌هاي توضيح دهندة انقلاب، بر اساس محوريت توليد وتوزيع قدرت سياسي را در جايگاه رفيع تبيين و تفهيم انقلاب ها بشناسم، بلافاصله با اين مشكل روبرو مي شويم،  كه  عدم وقوع انقلاب ها را در جوامع ديگر با فرض مشابه چگونه توضيح دهيم. همين مشكل در باب نظريات با محور توليد و توزيع قدرت اقتصادي ... نيز وجود دارد، از سوي ديگر، اطلاعات موجود در باب  انقلاب ها مؤيد اين نكته است كه مي توان كاربردي از نظريات معارض در توضيح انقلاب را در فهم وقوع آنها شناسايي كرد. حال گيريم كه اين توضيح و شناسايي از روي تسامح بوده باشد. خلاصه آنكه نظريات معارض همگي دچار دو مشكل اساسي هستند. مشكل اول ، نارسايي نظريات مدعي ايضاح در شناسايي و توضيح جامع و كافي يك انقلاب به شكل مطالعه مورد است؛ به گونه اي كه به طور كامل از عهده رد و نقص نظريات معارض برآيد و دوم، بي توفيقي نظرية مفروض  در توضيح ديگر انقلاب ها به گونه اي كه بتواند يك اجماعي را با اطمينان و وثوق بسيار از آن خود سازد. بديهي است كه مشكلات توضيحي نظريات، به هنگام تعميم آنان از يك انقلاب به انقلاب هاي ديگر چشمگيرتر مي‌باشد.

پانزده خرداد و انقلاب اسلامی

ماه محرم كه فرا رسيد، آتش مبارزات مردم عليه رژيم زبانه كشيد. روزهاي 13و14 خرداد ( دهم و يازدهم محرم) تظاهراتي در تهران و قم عليه رژيم و به طرفداري از مأموران نظامي برپا شد. انتشار خبر دستگيري آيت الله خميني (ره) در صبح روز 15 خرداد، با اعتراض وسيع طبقات مردم، روبرو شد. در تهران، مغازه ها تعطيل شدند. تظاهرات از ميدان بارفروشان شروع شد و در بازار و ميدان ارگ به اوج خود رسيد. اصناف و بازاريان تهران كه در تاريخ مبارزات خود، همواره نقش اساسي را به عهده داشتند، اينك نيز پشت سر روحانيت مبارز ايستادند و از هيچ فداكاري دريغ نورزيدند.

وقتی که خبر دستگیری امام به اطلاع مردم مسلمان ورامین رسید، گروه زیادی از کشاورزان این شهر به علامت آمادگی برای شهادت، کفن پوشان به طرف تهران حرکت کردند. ماموران مسلح دژخیمان، در راه به آنان رسیدند و با شلیک گلوله با فجیع ترین وضع  قتل عام نمودند و عاشورایی دیگر در تاریخ ایران اسلامی شکل گرفت، که هرگز از اذهان مردم پاک نشد. (سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی، 1382ش ، 149-148)

آگاهي مردم از سلامت آيت الله خميني (ره) تاحدودي از تشنج عمومي كاست و اصناف و بازاريان پس از چهارده روز اعتصاب، بازارها را گشودند. به دنبال باز شدن بازار تهران در شهرستانها نيز اعتصاب شكسته و مغازه ها باز شد. حكومت شاه كه هنوز از ضربه قيام 15 خرداد فراغت نيافته بود، با تحريم انتخابات مجلس از طرف روحانيون مجاهد روبرو شد.

به دنبال اعلاميه‌اي كه روز شنبه 13 مهر 1342 ش از طرف مقامات برجسته روحاني و بازرگانان تهران و جبهه مسلمانان آزاده صادر شد بازارها و اكثر دكان‌هاي خيابان‌ها بسته و تظاهرات وسيعي در حومه بازار به وقوع پيوست. اين تظاهرات تا آنجا ادامه يافت كه حكمت ناچار شد براي سركوبي آن، بازار و حومه آن را اشغال نظامي كند و در مسجد شاه را ببندد. هم‌زمان با اعتصاب بازار تهران، بازارهاي بسياري از شهرستانها و از جمله قم بسته شد.

مراسم سالگرد 15 خرداد و فاجعه خونيني فيضيه كه قرار بود در تهران از طرف مردم مجاهد بازار در مسجد جامع برگزار شود از طرف حكومت منع شد. پليس مسجد را محاصره نمود و از ورود مردم به مسجد به شدت جلوگيري كرد جمعيت مؤتلفه اسلامي، كه شوراي مركزي آن در سال 1342 پديد نیآمده بود و همگي از كسبه و تجار بازار تهران بودند به اين مناسبت ( نخستين سالگرد فاجعه خونين مدرسة فيضّيه ) اعلاميه افشاگرانه‌اي منتشر كرد. اسدالله علم پس از سپري كردن يك دهه از سياه‌ترين دوران تاريخ ايران حكومت رابه منصور سپرد حسنعلي منصور كه به وطن فروشي و احياي كاپيتولاسيون افتخار می‌كرد در راه خدمت به شاه و امپرياليسم آمريكا آيت الله خميني را به تركيه تبعيد نمود.

خبر ناگوار و تكان دهنده تبعيد آيت الله خميني به تركيه موجب تأثر و اندوه فراوان ملت مسلمان شد تظاهرات با شكوهي از طرف اصناف و بازاريهاي مبارز در مسجد صاحب الزمان ( مقابل كارخانه پپسي كولا ) و در مسجد سيد عزيز الله ( در بازرا ) بر پا شد تظاهرات در مسجد صاحب الزمان منجر به تظاهرات خياباني و زد و خورد مردم با پليس شد در مسجد عزيز الله توسط اصناف تهران قطعنامه اي عليه تجاوزات پي در پي هيئت حاكمه كه منجر به تبعيد امام خميني‌ به تركيه شد بود قرائت شد. در بهمن سال 1343، درست در زماني كه دولت منصور احساس می‌كرد هيچ مانعي در سر راه ندارد صداي شليك گلوله‌اي در ميدان بهارستان پيچيد حسنعلي منصور در مقابل مجلس به دست محمد بخارائي از پاي در آمد. گروه محمد بخارائي كه پس از مطالعات و بررسي‌هائي همه جانبه، به مبارزه مسلحانه و ترور مهره‌هاي اصلي رژيم دست زده بود در درون جمعيت هيئتهاي مؤتلفه اسلامي شكل گرفت.

 انقلاب اسلامي ايران اهميت، ارزشها

انقلاب اسلامي ايران رويدادي بودكه نه تنها رهبران،  همراهان و موافقان آن ، بلكه بيگانگان و كساني نيز كه به مباني و ارزشهاي آن چندان وابستگي و پيوندي نداشته‌اند، به عظمت و بزرگي و تأثير شگرف آن، در دورة اخير بارها و بارها اعتراف كرده‌اند.[21]

دليل عمدة پيروزي انقلاب اسلامي تحول فرهنگي و معنوي بخش گسترده اي از جامعه ايران بودكه با اتكا به قدرت تشخيص و انتخاب و نيز اختيار و آگاهي يك نسل مؤمن، انقلابي و تلاشگر، با رهبري شگفت انگيز رخ داده است و پس از آن هم زايندگي و بالندگي خود را به طور روز افزون استمرار بخشيده است.[22]

شهيد مطهري در كتاب پيرامون انقلاب اسلامي، ماهيت انقلاب اسلامي را اينگونه تعريف مي كند: «طرد همه ارزش هاي غير اسلامي و تكيه بر ارزش هاي مستقل اسلامي»[23] البته روشن است كه استقرار عدالت، قطع وابستگي ها، از بين بردن تبعيض هاي ناروا ، تامين آزاديهاي معقول و مشروع ، ايجاد رفاه و امنيت ، گسترش تعليم و تربيت و … همه از اهداف و آرمان‌هاي انقلاب اسلامي بوده است.[24]

 مباني فكري انقلاب:

سه شاخص اصلي براي انديشه انقلاب اسلامي به عنوان مدل راهنما وجود دارد:

1ـ تأمل نظري و ورود فلسفي يا كلامي (نه جامعه شناسي و تاريخي) در مشكل جامعه كه اين شاخص ناظر به بعد روش شناختي و معرفتي است و ما انديشه اي را اصيل و مستقل مي دانيم كه نظري و عقلي باشد نه منبعث از ساختارهاي عيني.

2ـ مكتب انقلاب اسلامي كه ناظر به بعد فكري و فرهنگي است و هدفها را مشخص مي كند. اين مكتب، ضمن نفي اساس سلطنت شاهي در مباني انديشه ها و ايدئولوژي هاي رقيب نيز خلل وارد مي كند و ضعف و كاستي آنها را نشان مي هد. (بعد سلبي) و در نهايت نيز، طرح حكومت اسلامي آينده را ارائه مي كند. (بعد ايجابي)

3ـ ايدئولوژي و برنامه و راه حل عملي براي رسيدن به هدفها كه ناظر به روش و تاكتيك مبارزه است، به طور  دقيق نتيجه همان مكتب فكري است و مكتبي كه قصد نفي نظام سلطنتي و ترسيم حكومت اسلامي را داشته باشد، به مبارزه سياسي در چارچوب قانون اساسي روي نمي آورد و چون به بعد فكري و فرهنگي نظر دارد. به مبارزه مسلحانه نمي پردازد؛ بلكه به شيوه اصلاحي و تربيتي براي عوض كردن فكر مردم در پيش مي‌گيرد.[25]

 مطالعه تطبيقي نهضت عاشورا و انقلاب اسلامي

اهداف، رسالتها، رهبري و جريان نهضت عاشورا:

شخصيت فروزندة مردان بزرگي كه چشمهاي بشريت را خيره كرده اند، مولود سازمان روحي آنها است و آئينة تاريخ با چهره غبار آلود و تيره خود، قدرت نشان دادن تجليات روحي شخصيتها را ندارد، تاريخ فقط رقم حيات و مرگ و نمونه هاي خشك و بي روحي از حوادث زندگي يك شخصيت را در اختيار مطالعه كنندگان مي‌گذارد، نقاشي روح و ترسيم شخصيت، كار تاريخ نيست، در اينجا ديدي لازم است كه بتواند به روح قهرمانان ورود كند و سايه، روشنهاي آن را ببيند، خطوط برجسته فكري آنان را مشاهده نمايد، همان خطوطي كه آفرينندة حوادث و سازندة شخصيت قهرمانان هستند.[26]

يكي از ويژگيهاي نهضت امام حسين(ع) عدالت خواهي است. عدالت روح جامعه است و يك ملت جز در پرتو عدالت عمومي و همه جانبه نمي تواند پايدار و جاويد بماند. با مرگ عدالت، مرگ جامعه حتمي و قطعي است. مرگ عدالت زماني است كه زمامداران جامعه كه خود بايد پاسدار عدالت بوده باشند به سوي ظلم و فساد منحرف و دست تعدي به اموال مردم مي زنند.

يزيد، گردنكش بزرگ اموي، اكنون به مقام خلافت رسيده است و مي كوشد تا حسين بن علي(ع) را در برابر خود تسليم نموده و از او نيز براي خلافت خود تأييد بگيرد. ولي حسين بن علي هم كه با توجه به مقام اجتماعي و معنوي اش احساس مسئوليت و  وظيفه اي  بزرگ مي كرد، در برابر پيشنهاد بيعت نه تنها تسليم نشد، بلكه با كمال صراحت و شدت سخناني گفته است كه ما مي توانيم از ميان آنها انقلاب حسيني و راز حادثة عاشورا را درك كنيم.

او در برابر فرماندار مدينه ـ وليد بن عتبه مي گويد:

اي وليد چه مي گويي!؟

اين مایيم كه خاندان نبوت و معدن رسالتيم و اين خانه ما است كه گذرگاه فرشتگان و محل رفت و آمد ملائكه خدا مي باشد.

مي‌گويي من با يزيد بيعت كنم!؟ يزيد؟ همان مرد هوسران و سرمست از شراب؟ همان پليدي كه دستش آلوده به خون بي گناهان است. راستي آيا مي توان زمام جمعيت اسلامي را به دست چنين شخصيت كثيف و بي باكي سپرد؟‌ ممكن نيست كه حسين بن علي حكومت مفتضح و رسواي يزيد را به رسميت شناخته و در مقابلش تسليم گردد.

تاريخ به دو راهي‌هاي عجيبي مي رسد، گاهي ممكن است يك تصميم، يك اراده و يا يك حادثه سرنوشت اجتماع و يا ملتي را عوض كند و تاريخ را در مسيري جز آنچه كه هست بيندازد. يك راه، راه عظمت و شرافت و بزرگي و در نهايت شهادت، راه ديگر راه تن به ذلت دادن.

يكي از مفاهيم تازه قرن ما مفهوم جنگ اعصاب است، دنياي گذشته براي درهم كوبيدن دشمن و وصول به هدفهاي نظامي و اقتصادي خويش راهي جز جنگ گرم نمي‌شناخت[27]. در جريان انقلاب اسلامي و توسعة آن حضرت امام خميني(ره) به جنگ سرد بر عليه آمريكا فائق آمده بود. به طور كلي جنگ سرد داراي سه عامل اصلي است:

1ـ ايجاد زمينه هيجان در افكار عمومي

2ـ تهيه يك ماده قوي و مؤثر

3ـ روي آن ماده تبليغ كردن و افكار عمومي را تا سر حد طغيان و انقلاب برانگيختن.

امام حسين(ع) براي ابراز فشار سياسي و حاد بر خويش تصميم گرفت شبانه از مدينه خارج و از حرم پيامبر و خانه و كاشانه خود هجرت كند. مگر در پشت پرده سياست چه خبر است، چه فشارها و تهديدها امام حسين(ع) را ناچار به اتخاذ چنين تصميم غيرمنتظره اي نموده است؟

ايشان در اولين قدم با موفقيتي بزرگ روبرو شد، او توانسته بود افكار مردم مدينه را نسبت به يزيد بدبين نمايد. امام حسين(ع) با يك فداكاري بزرگ و پرشكوهي مادّه مؤثر را تعيين كرد، آن مادّه چه بود، مادّه شهادت، ماده مظلوميت و محروميت، لب تشنه بودن و در ديار غربت جان سپردن، و اين تنها مادّه‌اي است كه مي‌تواند به جامعه مرگ زده آن روز تكاني دهد و انقلاب شعله انگيزي در افكار مردم بوجود آورد. انقلابي كه حتي قدرتمندترين نيروها را متزلزل نموده و نابودش سازد.

همه شخصيت‌هاي برجسته عصر با نظر مصلحت، حضرت را از رفتن به مكه باز مي دارند؛ ولي امام حسين(ع) نقشة ديگري دارد، نقشه‌اي كه بايد آن را اجرا كرد و با اجراي آن، جامعه اسلام را از يك سقوط فلاكت بار و از يك مرگ حتمي نجات داد.[28]

حضرت، زنان و كودكان را نيز همراه خويش دارد، و در مقابل نهي دوستان مي فرمايد: نه، آنها نيز بايد در اين مسافرت با من باشند، خدا خواسته آنان نيز بايد دراين مسافرت با من باشند، خدا خواسته آنان نيز لباس اسارت به تن كنند.

او تصميم گرفت، تا بهترين مادّه ممكن كه روح بشر را تكان مي دهد، بوجود آورد و سپس اين مادّه را به دست زينب (س) و زين‌العابدين (ع) بسپارد، تا با تبليغ كردن روي آن، آتش انقلاب روشن سازد و دودمان اموي را به زانو درآورند.

راستي چه مادّه‌اي از قتل خود حسين مؤثرتر و تكان دهنده تر؟ كشته شدنش بهترين ماده اي است كه مي تواند جامعه مرگ زده مسلمين را دوباره زنده نموده و روحي حيات بخش درجسم بي جانشان بدمد. اينجا حسين بايد دست به يك فداكاري بزرگ بزند، يك فداكاري پرشكوه و بي سابقه، امام حسين(ع) در راه ايجاد يك مادّه قوي و مؤثر از مكّه به سوي كربلا روان شد.[29]

هدف اساسي حضرت ساقط كردن حكومت امويان و هدف ديگر اين كه حضرت مي خواهد در پرتو يك انقلاب بي نظير و همه جانبه اي دستگاه ستم را ويران كند و مكتب عالي اسلام را به جهان معرفي نمايد.[30]سخنان آن حضرت، بهترين معرف هدف مقدس اوست.

حضرت در وصيت نامه‌ای به برادرش محمد حنيفه هدف از قيامش را چنين بيان فرمود:

من اين را نه از روي خودبيني مي‌كنم، نه قصد طغيان دارم و نه آهنگ تنها كاري در سر و نه ستمگري خود مي پرورانم بلكه تنها هدف من اصلاح امّت جدّم است، با اين حركت مي خواهم به معروف فرمان دهم و از منكر باز دارم ...[31]

در اغلب انقلاب‌هاي اسلامي، شعار آزادگان، خونخواهي حسين(ع) بود. انقلاب توّابين، انقلاب مردم مدينه، قيام مختار ثقفي، انقلاب زيد بن علي بن حسين(ع) و000 و انقلاب اسلامي مردم ايران به رهبري امام خميني(ره) نمونه‌هايي از استكبار ستيزي است كه همه آنها ريشه در قيام امام حسين(ع) دارد.

در اين انقلاب‌ها مسلمانان پيوسته به دنبال عدل و آزادي بودند ـ كه حكام از آنها دريغ داشتند ـ و تمامي اين تحريكات به بركت قيام حسيني بود، و اين گونه حسين(ع) درس عزت، آزادگي و استقلال و ظلم ستيزي را تا دامنه قيامت به همة انسانها آموخت.[32]

 اهداف، رسالتها، رهبري و جريان انقلاب اسلامي ايران:

فرهنگ، تمدن و عناصر مثبت در حيات اجتماعي انسانها، بيش از هر چيز مديون فداكاري فرزانگاني است كه با انديشه والاي خويش، بشريت را به قسط و عدالت و آزادي و به سوي سعادت و جاودانگي و حقايقي برتر از محسوسات و مشاهدات عالم مادي فرا خوانده اند.

امام خميني در شرايطي يك تنه مشعل هدايت امت اسلامي را بدست گرفت كه كمتر كسي باور
مي كرد، روزگاري پرتو انوار آن اقصي نقاط جهان را درنوردد و روشنگر راه مجاهدان و مبارزان در شرق و غرب عالم شود.[33]

با نگاهي كوتاه جريان جنگ سرد به نحوي در حركت امام خميني(ره) و درجريان انقلاب اسلامي به چشم مي خورد، هجرت وتبعيد و ماده مهم آگاهي سازي، از وقايع اين دوره از انقلاب است. ايجاد زمينه هيجان يعني برجسته سازي و ايجاد آگاهي در مورد خطرات آمريكا و صهيونيسم در اين حركت تاريخي و سرنوشت ساز صورت مي گيرد. حركت حضرت امام از عراق و تصميم به هجرت تاريخي باعث شد تا آرمانها و فرياد حق طلبانه يك مرجع ديني و شيعي در قلب اروپا و جهان غرب نيز طنين افكن شود.

در بدو ورود امام به پاريس، نمايندگان كاخ اليزه با امام ملاقات كرده و پيام رسمي دولت را مبني بر ممانعت از هر گونه فعاليت سياسي ابلاغ كردند. امام در پاسخ با همان قاطعيتي كه به مسئولين عراقي برخورد داشتند، فرمودند:

«ما فكر كرديم كه اينجا مثل عراق نيست. من هر كجا بروم حرفم را مي زنم. من از فرودگاهي به فرودگاهي ديگر و از شهري به شهر ديگر سفر مي كنم، تا به دنيا اعلام كنم كه تمام ظالمان دنيا،  دستشان را را در دست يكديگر گذاشته اند تا مردم جهان صداي ما مظلومان را نشنوند، ولي من صداي مردم دلير ايران را به دنيا خواهم رساند، من به دنيا خواهم گفت كه در ايران چه مي گذرد.»

بنابر ديدگاه دكتر دهشيري در رابطه با ايجاد تغيير و تحول در سياست و اجتماع دو راه حل زيرين و زبرين مطرح مي باشد. راه حل زبرين بر ارادة هيئت حاكم و راه حل زيرين بر اراده عامّة مردم براي ايجاد تغيير استوار است.

با توجه به اينكه حضرت امام بين اهداف و وسايل، ارتباطي عميق قائل بودند، باورشان اين بود كه اهداف والا و گسترده و مقاصد و ايده هاي عظيم، نيازمند تحمل زحماتي متناسب با ميزان اهميت هدف و مقصد مي باشد. ايشان تحول زيرين را بر تحول زبرين ترجيح مي دادند، از آن لحاظ كه داراي اهداف و آرمان‌هاي بزرگ بودند. از اينرو امام راحل حركتي را با اهميت و ارزشمند مي دانستند كه از متن جامعه برخاسته و براساس خواسته‌ها و تقاضاها و اراده مردم شكل گرفته باشد. بنابراين ديدگاه امام نسبت به انقلاب، ديدگاه حداكثر گراست، كه تحولي شگرف در تمامي ساختار و كاركردهاي سياسي، اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي و ايدئولوژيك را تحقق آن لازم مي‌داند و اين درحالي است كه طرفداران انديشه حداقل گرا يا تقليل گرا، انقلاب را صرفاً حركتي براي انتقال و جابجايي قدرت مي‌دانند.[34]

شايد بتوان ديدگاه حضرت امام (ره) در مورد وجود شناسي انقلاب در سه محور مرام شناسي، بستر شناسي و علت شناسي مورد بررسي قرار داد.

مرام شناسي:

اولين گام در مبارزه تعيين هدف و مقصد است كه در اين رابطه حضرت امام تحقق علمي محتواي اسلام و حاكميت قوانين اسلامي را وجهه همت خود قرار داده بود.

اين بعد عقيدتي ـ سياسي  و ماهيت اسلامي نهضت از دو جنبه نظري و كاركردي قابل بررسي است. در بعد نظري اهدافي از قبيل احياي احكام الهي، اداي تكليف، حفظ اسلام بعنوان يك امانت الهي، احياء قرآن، حياتي دوباره به اسلام بخشيدن و مطرح كردن اسلام بعنوان وزنه اي مؤثر در سطح جهاني مطمح نظر حضرت امام بود، در بعد كاركردي، اجراي احكام الهي و احكام قرآن مجيد، پياده كردن احكام اسلام، استقرار حكومت الله به همّت تمامي اقشار ملت، اسلامي ساختن تمامي ارگان‌ها، نهادها و سازمان‌ها، پياده كردن اسلامي واقعي از طريق تدوين قانون اساسي اسلامي، مورد توجه امام راحل بود، تا از اين رهگذر احكام اسلام جهانگير شود.

هدف عمده يعني حاكميت احكام الهي و اسلامي، حضرت امام، اهداف ديگري از قبيل عدالت جويي، استقلال طلبي، آزادي‌خواهي و برقراري معنويت اخلاقي و سعادت بشري را براي نهضت قائل بودند، كه در زير به آنها اشاره مي شود:

1ـ عدالت جويي:

امام خميني(ره) يكي از اهداف انقلاب اسلامي را ايجاد قسط و عدل و بسط عدالت فردي و اجتماعي، جلوگيري از ظلم و جور، ايجاد حكومت قانون و اجراي قوانين بر معيار قسط و عدل مي داند.

2ـ استقلال طلبي:

از نظر حضرت امام خمینی(ره) استقلال داراي دو بعد سلبي و ايجابي است. استقلال سلبي همان استعمار زدايي است كه زمينه ساز تحقق حكومت نه شرقي، نه غربي محسوب مي شود. امام خميني قطع ريشه هاي وابستگي، رفع سلطه و ضعف و سستي و زبوني در مقابل استعمار، جلوگيري از استعمار را هدف انقلاب مي‌دانند.

 3ـ آزادي خواهي:

از نظر امام خمینی (ره) يكي از اهداف انقلاب اسلامي آزادي‌خواهي است، كه دو بعد آن يعني آزادي منفي (رهايي از ظلم و جور و استبداد حاكم) و آزادي مثبت (ايجاد نهادهاي تثبيت كننده و آزادي و مشاركت عامّة مردم در تعيين سرنوشت سياسي خود) را دربر مي گيرد.

4ـ برقراري معنويت اخلاقي و سعادت بشري:

امام خميني ضمن تأكيد بر عامل معنويت به عنوان يكي از اهداف عمده انقلاب اسلامي، مقصد نهضت را ترويج اخلاق و آداب اسلامي، انسان سازي و تربيت نسل آينده و اصلاح را ترويج اخلاق و آداب اسلامي، انسان سازي و تربيت نسل آينده و اصلاح فرهنگ، تحقق ارزش‌هاي اسلامي ـ انساني و خارج كردن مردم از اسارت نفس مي داند و معتقد است كه هدف انقلاب اسلامي مبارزه با فساد، قطع ريشه هاي فساد، منع از انواع كجروي‌ها و تحقق ارزش‌هاي اخلاقي بوده است.

ب. بستر شناسي:

امام خميني ضمن تجزيه و تحليل زمينه ها و علل بروز قيام، معتقد است كه سياستهاي رژيم موجب خدشه دار شدن مشروعيت اين رژيم و سبب اصلي قيام گرديد. امام خميني عامل اصلي قيام را شخص شاه و تحريك رژيم و دسته حاكم مي داند نه تحريك انقلابيون، مهمترين عوامل بستر شناختي به شرح ذيل بيان شده است.

1ـ سياست اسلام زدايي شاه:

در رابطه با سياست اسلام زدايي شاه بعنوان عاملي عمده در بروز انقلاب بود. امام معتقد بود كه رژيم شاه سعي در خالي كردن اسلام از محتواي خويش و تضعيف موقعيت روحانيت نزد مردم است و مخالفت شاه با خواسته هاي مردم و روحانيت در مورد تحقق احكام اسلام بود، كه منجر به نهضت اسلامي ايران گرديد.

 2ـ اختناق و ظلم و ستم رژيم پهلوي:

مظالم رژيم شاه، ابعاد سركوب، تبعيض و نابساماني را دربر مي گرفت. به نظر حضرت امام يكي از عوامل بروز قيام همانا سياست تهديد و ارعاب و سركوب مخالفان از سوي شاه بود.

 3ـ پايمال شدن حقوق و آزادي هاي ملت:

امام خميني از بين بردن آزادي‌ها و حقوق ملت از سوي رژيم شاه را ناشي از ساخت قدرت يك جانبه، قدرت طلبي و نوع حكومت مطلقة شاه مي‌دانستند و معتقد بودند كه عدم دخالت مردم در مجالس، سركوب آزادي‌هاي مردمي، عدم تطابق حكومت با خواست و ايدئولوژي مردم و عدم موافقت شاه با خواست مردم و روحانيت موجب نابودي حيثيت هاي ملي و مذهبي و انقطاع مردم از حكومت گرديده است.

ويژگي‌هاي انقلاب اسلامي از ديدگاه امام خميني(ره)

بنابر ديدگاه  دكتر دهشيري ويژگي‌هاي انقلاب اسلامي از ديدگاه امام خميني(ره) به شرح زير مي توان نام برد.

1ـ ايدئولوژيك بودن

2ـ عدم خشونت

3ـ شركت تمامي قشرها و گروهها درانقلاب.

4ـ سرعت پيروزي

همچنين شرايط و عوامل وقوع انقلاب اسلامي ايران عبارتند از:

1ـ سياست اسلام زدايي شاه

2ـ نارضايتي عمومي

3ـ استكبار ستيزي

اختلاف تغيير ميان انديشمندان غربي و امام خميني در مورد پديده انقلاب اسلامي ناشي از آن است كه دانشمندان آن سامان خواسته اند با ذهنيات خود و با توجه به تفاسير زمام داران و نخبگان خود، جهان غرب را عاملي بازدارنده يا مؤثر در تسريع انقلاب‌ها تلقي نمايند. از اين جهت شايسته است دانشمندان غربي با رهيافت تفهمي به جامعه شناسي انقلاب ايران بپردازند و بر مبناي ارزش‌هاي بومي و باورهاي خاص مردم ايران به تجزيه و تحليل آن همت بگمارند، تا از اين طريق محيط ادراكي ـ روان شناختي آنان با محيط عيني ـ عملياتي جامعه ايران انطباق و تطابق بيشتري يابد.

بنابر ديدگاه يكي از نويسندگان، انقلاب اسلامي نيامد، كه برنامه هاي انقلاب دموكراتيك فرانسه را پياده كند يا برنامه هاي سوسياليستي انقلاب روسيه را، بلكه آمد تا محيطي فراهم آورد كه بر اساس تز و ايده هاي نوين مناسب ربع قرن آخر قرن بيستم مي باشد، با توجه به اينكه تجربيات انقلاب‌هاي ديگر از جمله انقلاب فرانسه و روسيه را پشت سر داشت، و بر اساس مكتب پويا و سازنده اسلام جامعه اي مستحكم و نوين برپا نمايد.[35]

انقلاب اسلامي ريشه در نهضت حسيني دارد،‌اين واقعيت را رهبر كبير انقلاب اسلامي حضرت امام خميني(ره)‌و همه مسئولين نظام و قاطبة ملت بارها در تبيين ماهيت انقلاب و نيز در قالب شعارهاي اصولي انقلاب تأكيد كرده اند. معني اين حقيقت آن است، كه درك ماهيت واقعي انقلاب اسلامي در گرو نهضت حسيني است و هر چه غني تر كردن مفاهيم انقلاب وكاملتر ادامه دادن آن بستگي به ميزان فهم و برداشت  ما از خط سرخ قيام سالار شهيدان دارد.[36]

ايشان علل و انگيزه هاي نهضت كربلا را به شرح ذيل نام مي برند:

1ـ ا نجام فريضه بزرگ امر به معروف و نهي از منكر:

امام حسين(ع) درباره انگيزه هاي قيام فرمودند: «الا ترون ان المعرفو لاتعميل به و ان المنكر لا يتناهي عنه»[37]

2ـ كفر به طاغوت:

نفي حاكميت الحادي و شرك آلود و تن به چنين حاكميتي ندادن ونهايتاً به تعبير قرآن ـ كفر به طاغوت از وظايف جمعي جامعه اسلامي است. «وقد امرو ان يكفروا به» (قرآن كريم، سورة نساء آية 60)

3ـ آزادگي و آزاد زيستن

4ـ اصلاح امت

5ـ اجابت دعوت مردم كوفه

6ـ آگاهي دادن به مردم و افشا كردن ماهيت نظام حاكم

7ـ اتمام حجّت بر مردم

8ـ اقامه حكومت عدل[38]

دكتر قائمي دربارة ويژگي‌هاي حكومت معاويه مي‌نويسد:

سياست زمان معاويه، تطميع، تخدير، ارعاب و فشار بود، از جنبه مالي مدعي بود؛ زمين از آن خداست و من خليفه خدايم، آنچه از مال الله بگيرم حق من است و آنچه را كه به ديگري ببخشم از آن من است. از بعد اجتماعي او سياست تفرقه را دنبال مي كرد و در بعد فرهنگي از نظر علم، فكر و فلسفه و ادب چيزي نداشتند، تا به مردم بدهند و همه هم و غمشان متوجه حكومت بر امت وامور دنيوي بود نه چيز ديگر. در امور ديني سران حكومت خارج از اسلام شده و قواعد شيطاني را در جامعه مستقر كردند، معروف را به منكر و منكر را به معروف مبدل ساختند.[39]

بنا به ديدگاه استاد عميد زنجاني بخشي از علل به عناصر تشكيل دهنده انقلاب اسلامي مربوط مي شود و برخي به علل فاعلي باز مي گردد. قسمتي از علل انقلاب نيز به انگيزه ها و آرمانهاي اسلامي مربوط مي‌شود.[40]

حقيقت اين است كه شتابزدگي شاه در اجراي اين سياست با ادامه سلطنت او گره خورده بود و كساني چون مايكل لدين و ويليام لوئيس در كتاب خود بنام «كارتر و سقوط شاه» و نيز ويليام فروبيس در كتاب «اعترافات شاه» تحت عنوان «سقوط تخت طاووس» و همچنين اظهارات آنتوني پارسونز سفير انگليس در ايران در كتاب «غرور و سقوط» و عده ديگر از  طرفداران شاه به منظور مظلوم نمايي، همين شتابزدگي را عامل عمده سقوط شاه دانسته اند. به عقيده اينان طغيان شديد و ناگهاني احساسات عمومي نتيجه طبيعي پانزده سال فشاري بود، كه شاه با اصرار بر مدرن سازي كشور به مردم ايران تحميل كرد؛ و از آنجا كه در اين مدرن سازي، سنت‌ها و نهادهاي سنتي ايران زير پا گذاشته و شهروندان محروم را در وضعيت دلخراشي قرار داده بود، سرانجام امواج احساسات مردم جاي خود را به امواج مخالفت‌هاي بنيان كن با رژيم شاه داد و عامل سقوط آن گرديد.

شاه در زماني كه زير فشار نهضت اسلامي امام خميني به سنگر مذهب پناه برده بود و مي گفت «من از طرف خدا برگزيده شده ام تا مأموريتي را انجام دهم» افزايش بهاي نفت منابع سرشاري را براي رژيم به بار آورد، ولي اين درآمدها كمك مالي به انحصارهاي بلوك غرب و نجات كارخانجات ورشكسته آنها، ريخت و پاشها و غيره شد.

شاه شخصاً معتقد به تمركز قدرت و ديكتاتوري بود و نسبت به دموكراسي و ليبراليسم غربي نفرت داشت. در مورد آزادي فكر با تمسخر چنين اظهار داشت: «آزادي فكر، آزادي فكر، دموكراسي، دموكراسي!! با كودكان پنجساله كه اعتصاب راه مي اندازند وبه خيابان‌ها مي‌ريزند! آن دموكراسي است؟‌ آن آزادي است.»[41]

وي سياست حقوق بشر و اعطاي آزادي‌هاي نسبي را تحميلي مي دانست؛ و با سياست ديكتاتوري و سركوب خود ناسازگار مي ديد.

در نهايت دكتر عميد زنجاني عامل اصلي و تعيين كننده سقوط رژيم شاه را اسلام‌زدايي وي مي داند. اسلام دشمن وابستگي و دشمن استبداد و رژيم ديكتاتوري سلطنتي است. و شاه با اين تصور كه سياست اسلام زدايي مي تواند مشكل سياست خارجي و داخلي او را برطرف سازد، با پوشش اصلاحات پا به ميدان مبارزه نهاد، و بدين ترتيب مقدمات سقوط رژيم خود را فراهم نمود.[42]

ماه محرم هر سال، يادآور قيام امام حسين بن علي «عليه السلام» است. امام حسين «عليه السلام» همواره مشعل فروزاني براي نهضت هاي اسلامي است و جامعة تشيّع در طي قرن ها، به ياد امام حسين« عليه السلام» مي‌گريد و خون او را حيات بخش نهال آزادي و حق و عدالت مي داند. مسلمان شيعه در هر كجاي دنيا باشد، دهم محرم را به عنوان عاشوراي امام حسين« عليه السلام» مي شناسد و پيوندي معنوي و نامرئي با امام حسين « عليه السلام» او را به تفكر در قيام خون و شهادت مي برد و بر حسب استعداد، نكاتي از پيامِ امام حسين« عليه السلام» را از فراز نسل‌ها مي‌گيرد. چه بسيار انسان هاي والا كه با لحظاتي در ياد امام حسين «عليه السلام» همه عوامل ذلت و خواري را كنار گذاشته اند و در راه حق و پيوستن به مكتب او جان باخته اند. با حضور اين نقطة درخشان، فرارسيدن محرم 1383قمري و پا بر جا بودن حوزة قم با وجود تلاشي كه دولت در تعطيل آن نمود، معني بسيار داشت. معني حضور امام حسين عليه السلام در مبارزه اي بزرگ. به همين جهت رژيم حاكم مي بايست تدابير لازم را اتخاذ كرده باشد تا، به هر ترتيب از محرم بگذرد. اعلامية شهرباني كل كشور، عباراتي داشت كه نگراني دولت را مي رساند و از مردم مسلمان سوگواري مشروعیت مي خواست، يعني سوگواري كه توأم با دعاي به تاج و تخت شاه باشد و زياني به منافع امپرياليسم امريكا و انگليس نرساند. اما رهبر بيدار نهضت، تمام قوا را مجهز كرد، تا محرم صورت واقعي خود را باز يابد و به همين لحاظ در پيامي كه امام خميني« قدس سره» به وعّاظ و گويندگان ديني و هيئت‌هاي مذهبي داد، فرمود:

«... دستگاه جبار ... درصدد گرفتن التزام و تعهد از مبلغين و سران هيئت عزادار است كه از مظالم دم نزنند و دستگاه جبار را به خودسري واگذارند. لازم است تذكر دهم كه، اين التزامات علاوه بر آن كه ارزش قانوني نداشته و مخالفت با آن هيچ اثري ندارد، التزام گيرندگان، مجرم و قابل تعقيب هستند

اعلامية كوبنده و تكان دهندة امام خميني كه به مناسبت چهلمين روز فاجعه قم صادر شد، بار ديگر افكار عمومي را متوجه اقدامات شاه و دولت كرد.

محرم1383 قمري و مقدمات قيام خونين 15 خرداد 1342

... عجب است دستگاه، بي پروا ادعا دارد كه قاطبة ملت با اوست و از پشتيباني اكثريت قاطع برخوردار است، با اين وصف در تمام شهرستانها، قرا و قصبات به دست و پا افتاده و با ارعاب و تهديد ملت، خفقان ايجاد مي كند. اگر اين ادعا صحيح است، ملت را اين چند روز به حال خود واگذارند تا، از پشتيباني مردم متمتّع شده، موافقت 6 ميليوني به همه ملل جهان ظاهر، والاّ اشاعه اكاذيب براي تشويق افكار عامه بر خلاف مصالح اسلام و مملكت، جرم و قابل تعقيب است... حضرات مبلّغين ... از توهّم چند روز حبس و زجر نترسند، (وَ لا تَهِنُوا وَ لا تَحْزَنُوا و اَنْتُم الْاَعْلَونْ اِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينْ). آقايان بدانند، كه خطر امروز بر اسلام كمتر از خطر بني اميه نيست... خطر اسراييل و عمال آن را به مردم تذكر دهيد... سكوت در اين ايام تأييد دستگاه جبّار و كمك به دشمنان اسلام است... از سخط خداي تعالي بهراسيد. اگر به واسطة سكوت شماها به اسلام لطمه اي وارد آيد، نزد خداي تعالي و ملت مسلمان مسئول هستيد... از اخافه و ارعاب سازمان ها و دستگاه شهرباني هراسي به خود راه ندهيد...»

ملاحظه مي شود، امام تكليف خود را به چه ترتيب انجام مي داد. و با دقت اوضاع را بررسي مي كرد و نتايج به دست آمده را در اختيار مبارزان مي گذاشت. همان طور كه در آن دهة محرم، وعاظ تنها لعن و نفرت و اظهار انزجار نسبت به يزيدِ دودمان اموي نداشتند، بلكه با نوحه سرايي و خواندن اشعار انقلابي براي كشتگان مدرسة فيضيه، به ياري امام حسين «عليه السلام» مي شتابند، خطر اسراييل را براي امت مسلمان يادآور مي‌شوند و تأكيد روي خطري مي كنند كه، از جانب رژيم هاي وابسته، بر اسلام وارد مي شود و كمتر از خطر بني اميه نيست.

تظاهرات دهم محرم 1383

مقدمات، حاكي از تظاهرات گسترده روز عاشورا بود. خطبا و وعاظ طي دهه ي محرم گفتني ها را بيان كردند و روزنامه هاي دولتي هم به همراه راديو سعي كردند، آرامش حفظ شود و كمتر مردم به آگاهي هايي دست يابند. از نظر اين رسانه‌هاي گروهي، در كشور، خبري نبود. تمام تبليغات در اطراف نتايج رفراندوم و انقلاب سفيد شاه دور مي‌زد و ثمرات آيندة آن، يكي، بعد از ديگري شمرده مي شد و به دهقان و كارگر و ديگر طبقات نويد و بشارت زندگي مرفهي را مي داد و از دين و مذهب و روحانيت به عنوان ارتجاع و خطر ارتجاع و موانعي كه انقلاب سفيد را تهديد مي كند ياد مي شد.

روز عاشورا ده‌ها هزار نفر از مردم كه در جريان دقيق مبارزه بودند، با در دست داشتن عكس هاي امام با شعارِ خميني خدانگهدار تو،ملت طرفدار تو، به خيابان‌هاي تهران ريختند. محل اجتماع، مسجد و مدرسه حاج ابوالفتح در نظر گرفته شده بود؛ اما اين مدرسه از صبح زود در محاصرة پليس قرار گرفت ولي در اثر ازدحام جمعيت براي مراسم عزاداري و فرياد شعارهاي ضد رژيم، كنترل از دست پليس خارج، و مسجد و اطراف آن در اختيار مردم قرار گرفت و با شعار به راهپيمايي پرداختند. تظاهر كنندگان، پس از عبور از سه راه امين حضور و سرچشمه، به ميدان بهارستان رسيدند و پس از نصب عكس امام، در اين ميدان به خيابان فردوسي رفتند و با نطق و خطابه، انقلاب سفيد شاه را محكوم ساختند و، سپس به سوي دانشگاه تهران حركت و فرياد «خميني بت شكن خدانگهدار تو» اوج گرفت.

در بازگشت، وقتي جمعيت به مقابل كاخ مرمر رسيد، فريادِ «مرگ بر اين ديكتاتور» طنين انداز شد.»

در واقع هدف از تظاهرات در همين جمله خلاصه شده بود و سقوط شاه را طلب مي كرد. راهپيمايي و تظاهرات آن روز در ساعت 3 بعدازظهر پس از بازگشت به بازار پايان گرفت و تظاهرات فرداي آن روز از مسجد  شاه اعلام شد. شب يازدهم هم تظاهراتي از جانب دانشجويان دانشگاه تهران در حمايت از رهبري نهضت با شعار خميني پيروز است، صورت گرفت. اين تظاهرات از مسجد هدايت خيابان استانبول تا ميدان شاه ادامه يافت و جمعيت تظاهر كننده به عزاداران مدرسه حاج ابوالفتح پيوست.

بخشي از سخنان تاريخي امام خميني« قدس سره»

در 13 خرداد 1342 (دهم محرم 1383)

الآن عصر عاشورا است... گاهي كه وقايع روز عاشورا را از نظر مي گذرانم، اين سئوال برايم پيش مي آيد كه، اگر بني اميه و دستگاه يزيد بن معاويه تنها با حسين «عليه السلام» سر جنگ داشند، آن رفتار وحشيانه و خلاف انساني چه بود كه، در روز عاشورا نسبت به زن‌هاي بي پناه و اطفال بي گناه مرتكب شدند؟ زنان و كودكان چه تقصير داشتند؟ طفل شش ماهة «حسين عليه السلام» چه كرده بود؟ (گرية حضار) به نظر من آنها با اساس، كار داشتند. بني اميه و حكومت يزيد با خاندان پيامبر مخالف بودند. بني‌هاشم را نمي‌خواستند و غرض آنها از بين بردن اين شجرة طيبه بود. همين سؤال اين جا مطرح مي‌شود كه، دستگاه جبّار ايران با مراجع سرجنگ داشت، با علماي اسلام مخالف بود، به قرآن چكار داشتند؟ به مدرسه فيضيه چكار داشتند؟ به طلاب علوم دينيّه چكار داشتند؟ به سيد 18 ساله چكار داشتند؟ (گرية حضار) سيد 18 ساله با شاه چه كرده بود؟ به دولت چه كرده بود؟ به دستگاه جبّار ايران چه كرده بود؟ (گريه شديد حضار) به اين نتيجه مي‌رسي كه، اينها با اساس كار دارند؟ با اساس اسلام و روحانيت مخالفند. اينها نمي‌خواهند، اين اساس موجود باشد. اينها نمي خواهند صغير و كبير ما موجود باشد. اسراييل نمي‌خواهد، در اين مملكت قرآن باشد. اسراييل نمي خواهد، در اين مملكت علماي اسلام باشند. اسراييل نمي خواهد، در اين مملكت دانشمند باشد. اسراييل به دست عمّال سياه خود، مدرسه فيضيه را كوبيد. ما را مي كوبد. شما ملت را مي كوبد. مي خواهد اقتصاد شما را قبضه كند. مي خواهد، تجارت و زراعت شما را از بين ببرد. مي خواهد، ثروتها را تصاحب كند. اسراييل مي خواهد، به دست عمال خود آن چيزهايي را كه مانع هستند، آن چيزهايي را كه سد راه هستند، از سر راه بردارد. قرآن سد راه است، بايد برداشته شود. روحانيت سد راه است، بايد شكسته شود. مدرسه فيضيه و ديگر مراكز علم و دانش سد راه است، بايد خراب شود. طلاب علوم دينيه ممكن است، بعدها سد راه بشوند، بايد كشته شوند. از پشت بام پرت شوند. بايد سر و دست آنها شكسته شود. براي اين كه اسراييل به منافع خودش برسد. دولت ايران به تبعيت از اغراض و نقشه هاي اسراييل به ما اهانت كرده و مي‌كند.

دستگيري امام «قدس سره» و قيام خونين 15 خرداد

هم زمان با دستگيري رهبر نهضت اسلامي و بسياري از علما و وعاظ و شخصيت هاي ذي نفوذ در قم، تهران و شهرستان ها، زمينة يك سركوب وحشيانه و خونين توسط ايادي دژخيم فراهم شد.

اجتماعات و تظاهرات مردمي زنان و مردان در اعتراض به بازداشت امام در قم، تهران و برخي ديگر از شهرستان ها، با هجوم نيروهاي مسلح، به خاك و خون كشيده شد. دانشگاه تهران با تانك و مسلسل و افراد مسلح به محاصره درآمد.

سيل خروشان كشاورزان غيور و كفن پوش ورامين، دهقانان كَن و مردم جماران به سوي تهران سرازير شدند؛ و انبوه جمعيت، اعم از بازاريان، بارفروشان، دانشگاهيان، و اقشار مختلف مردم، با غريو رعد آساي «يا مرگ يا خميني»و «مرگ بر شاه» تهران را به لرزه درآورند.

فرمایشات امام خمینی(ره) در مورد پانزده خرداد

پانزده خرداد یک نقطه عطفی است در تاریخ کشور ما که از همان وقت، شروع به فعالیت سیاسی شد و روحانیون از همان وقت خودشان را مجهز کردند.

پانزده خرداد یک مصیبتی بود برای ملت ما، لکن مبدأ جنبش بود.

پانزده خرداد در عین حالی که مصیبت بود لکن مبارک بود برای ملت که منتهی شد به یک امر بزرگی و آن استقلال کشور و ازادی برای همه مملکت.

پانزده خرداد برای اسلام بود و به اسم اسلام بود و به مبدأییت اسلام و راهنمایی روحانیت.

در حقیقت دستاورد نهضت پانزده خرداد 42 پیروزی بیست و دوم بهمن 57 بود.

قیام پانزده خرداد اسطوره قدرت ستمشاهی را در هم شکست و افسانه‏ها و افسون‏ها را باطل کرد.

اولین و مهمترین فصل خونین مبارزه در عاشورای پانزده خرداد رقم خورد.

با فرا رسیدن پانزده خرداد خاطره غم‏انگیز و حماسه آفرین این روز تاریخی تجدید می‏شود... من روز پانزده خرداد را برای همیشه عزای عمومی اعلام می‏کنم.

ملت بزرگ ایران، سالروز پانزده خرداد را که یوم اللّه است زنده نگه می‏دارد.

پانزده خرداد مبدأ نهضت اسلامی ایران است.

درود بر عاشورا، درود بر «پانزده خرداد» و «بیست و دوم بهمن» درود بر ایام اللّه و بر ملت شریف و ارزشمند ایران.

 ويژگيهاي مشتركي انقلاب اسلامي ايران و نهضت امام حسين (ع):

انقلاب اسلامي ايران و نهضت امام حسين (ع) ويژگي‌هاي مشتركي دارند كه دراين مقوله تلاش داريم دردو بعد به آن بپردازيم:

ويژگي‌هاي مشترك ماقبل دو حركت (ويژگيهاي نظام سياسي زمان نهضت)

ويژگي‌هاي مشترك دو حركت (اهداف ،استراتژي و ايدئولوژي)

از نظر آقاي عميد زنجاني عامل اصلي وتعيين كننده سقوط رژيم شاه سياست اسلام زدايي او بود. انقلاب اسلام ايران به خاطر ماهيت اسلامي آن، عوامل پيروزي را دردل خود پرورانده است، و براي دستيابي به آنها بايد اين انقلاب را از درون مورد مطالعه قرار داد.اگر ما به جستجوي علل و عواملي كه خارج از ماهيت انقلاب اسلامي و آرمان‌ها و ريشه‌هاي تاريخي آن است، بپردازيم، تنها عاملي كه به عنوان علت اصلي و عامل اول مي‌توان از جريان انقلاب از تولد تا پيروزي آن استنباط نمود. اعمال سياست اسلام زدايي توسط شاه بود كه ادامه رژيم خود را به منظور هرچه بيشتر جلب نمودن حمايت خارجي و تحكيم هرچه عميق‌تر سلطنت و ديكتاتوري در داخل كشور را در گرو آن مي‌ديد.

اسلام دشمن وابستگي جامعه اسلامي وحكومت آن به قدرت‌هاي بيگانه است و وابستگي به استكبار و قدرت‌هاي الحادي و كفر را مردود مي‌شمارد. سلطه اقتصادي، نظامي، سياسي و فرهنگي آنها برجامعه اسلامي را ممنوع مي‌داند و شاه بدون وابستگي و تكيه به استكبار نمي توانست به رژيم سلطنتي خود ادامه بدهد.

از سوي ديگر اسلام با نظام استبداد ورژيم ديكتاتوري سلطنتي وبه خاطر ماهيت ظالمانه وطاغوتي بودن آن، سر ستيز دارد و رژيم كودتايي شاه بدون ديكتاتوري وقدرت متمركز جابرانه ،راه ديگري براي ماندن نداشت.[43]

به همين جهت مهم‌ترين ويژگي انقلاب اسلامي،ماهيت انقلاب اسلامي داشتن آن وتوجه به عناصر اصلي وپايدار نهاد انساني يعني دين وآن هم عالي ترين دينها مي باشد.

نهضت‌هاي آزادي‌بخش در قرآن كريم:

خداوند متعال درقرآن كريم مي فرمايد:

يادآر هنگامي كه خدا به موسي ندا كرد كه اينك به رسالت ما  به سوي قوم ستمكار روي آور و قوم ستمكار فرعون را بگو آيا خداترس پرهيزگار نمي‌شويد.[44]

همچنين هدف قيام حضرت ابراهيم را مبارزه بابت پرستي بيان فرمودند :

من با پرستش همه اينها] بت‌ها[ جز خداي يكتاي عالم مخالف و دشمنم.[45]

در مورد قيام حضرت نوح فرمودند:

من براي شما بسيار رسول امين و خيرخواهي هستم، از خدا بترسيد و راه اطاعت وي پيش گيريد.[46]

در مورد قيام هود نيز مي فرمايند:

هنگامي كه هود با مهر برادري به آنها گفت آيا هنوز متقي و خداترس نمي شويد، من براي شما پيغمبري خيرخواه و امينم و... چون به ظلم و بيداد خلق دست گشايي كمال قساوت و خشم كاربنديد.[47]

در مورد قوم ثمود وحضرت صالح نيزچنين است.[48]

ويژگي حاكمان اين قوم مسرف بودن وستمگر بودن توصيف شده است.[49]

مسئله‌اي كه قيام حضرت نوح را باعث شد مسأله فساد ميان مردم بود.[50]

مسئله‌اي كه قيام حضرت شعيب را فراهم نمود: كم فروشي وگران فروشي بود.[51]

شهيد مطهري در تطبيق قيام امام حسين (ع) و قيام انبياء‌ دركتاب حماسه حسيني مي‌نويسند:

امام حسين همان راهي را رفت كه آن انبيا رفتند والبته براي امام حسين وضعي پيش آمد كه براي ديگران پيش نيامد.[52]

 دستاوردهاي انقلاب:

الف)دستاوردهاي سياسي: شامل سرنگوني نظام شاهنشاهي،استقرار نظام جمهوري اسلامي، استقلال و تحول در اصول و رفتارهاي سياست خارجي كشور.

ب) دستاوردهاي فرهنگي: ظهور فرهنگ اسلامي، خودباوري فرهنگي، ايجاد در زمينه هاي توسعه، بازيابي جايگاه زنان.

ج)دستاوردهاي اقتصادي:

تلاش براي اضمحلال نظام تك محصولي

د) دستاوردهاي نظامي :بسيج مردمي وجنگ 8 ساله وپيامدهاي آن.

دستاوردهاي انقلاب اسلامي درخارج:

× تجديد حيات اسلام به عنوان يك نظام سياسي ارجح

× احياي حج ابراهيمي

× ظهور جنبشها ،احزاب واصول گرايي اسلامي1

تعالي و انحطاط جوامع علل و عوامل:

هر مكتب اجتماعي علي القاعده دربارة علل تعالي و ترقي اجتماع‌ها و علل انحطاط و انهدام آنها نظر مي‌دهد، طرز اظهار نظر يك مكتب دربارة اين مطلب كه چه چيزهايي را عامل اساسي ترقي و يا عامل اساسي انحطاط مي داند، بيانگر اين است كه با چه ديدي به جامعه و تاريخ و جنبش‌هاي تكاملي و سيرهاي نزولي مي نگرد.

در قرآن كريم، به ويژه ضمن بيان قصص و حكايات به اين مطلب توجه داده شده است. در قرآن مجموعاً به چهار عامل مؤثر در اعتلاها و انحطاط برمي خوريم:

الف) عدالت و بي عدالتي.

قرآن اين مطلب را در آيات بسياري منعكس كرده است. از آن جمله چهارمين آيه از سورة قصص:

«ان فرعون علا في الارض و جعل اهلها شيعاً يستضعف طائفهً منهم يذبّح ابنا ءَ هم و يستحي نسا ءَ هم انه كان من المفسدين»

در اين آيه كريمه خداوند پس از آنكه از برتري جويي فرعون كه ادعاي ربوبيت اعلي داشت و ديگران را به منزلة بندگان خود مي دانست و از تفرقه افكني وي ميان مردم كه به عناوين گوناگون ميان آنها تبعيض قائل مي‌شد و آنها را در برابر يكديگر قرار مي‌داد و از ذليل ساختن گروه خاصي از مردم كشور خود وكشتن پسران آنها و نگهداشتن زنانشان (به منظور خدمت به فرعون و فرعونيان) ياد مي‌كند،  او را بعنوان يكي از تباهگران نام مي‌برد. بديهي است كه جمله «انه كان من المفسدين»، اشاره است به اينكه اين گونه مظالم اجتماعي جامعه را از بيخ و بن مي كند.

ب) اتحاد و تفرق

در سورة‌ آل عمران آيه 103 دستور صريح مي دهد كه بر مبناي ايمان و گرايش به ريسمان الهي متحد و متفق باشيد و از تفرق و تشتّت بپرهيزيد و پس از يك آيه مي فرمايد مانند پيشينيان كه تفرق و اختلاف كردند مباشيد. آيه 153 سورة انعام نيز نزديك به اين آيه است. همچنين در سورة انعام آيه 65 مي فرمايد: «قل هوالقادر علي ان يبعث عليكم عذاباً من فوقكم او من تحت ارجلكم او يلبسكم شيعاً‌و يذيق بعضكم بأس بعض» بگو خداوند قادر است از بالاي سر يا از زير پاي شما عذاب برانگيزد، يا به شما جامة تفرق و گروه گروه شدن بپوشاند وخشونت بعضي از شما  را بر بعضي ديگر بچشاند. در سورة انفال آيه 46 نيز مي فرمايد: «ولا تنازعوا فتفشلوا و تذهب ريحكم» با يكديگر نزاع نكنيد كه نزاع داخلي سستي مي آورد و سستي شما را زايل مي كند.

ج) اجرا يا ترك امر به معروف و نهي از منكر

قرآن كريم دربارة ‌ضرورت امر به معروف ونهي از منكر بسيار سخن گفته است. از يكي از آيات صريحاً استنباط مي شود كه ترك اين فريضة‌بزرگ در هلاكت و انهدام يك قوم مؤثر است و آن آيه 79 از سورة مائده است كه يكي از علل دور افتادن كافران بني اسرائيل از رحمت خداوند را باز نداشتن يكديگر از منكرات يعني ترك نهي از منكر ذكر كرده است: «كانوالايتنهاهون عن منكر فعلوه لبئس ما كانوا يفعلون» يكديگر را از ارتكاب منكرات نهي، نمي‌كردند و چه بد مي كردند.

د) فسق و فجور و فساد اخلاق

در اين زمينه نيز آيات بسياري هست. يك سلسله آيات همانهاست كه ترف و مترف بودن را علت هلاكت مي شمارد (مانند آيه 11 سوره هود،‌آيه 13 سورة انبيا و آيات 33 و 64 سورة مؤمنون) و ديگر، اكثر آياتي كه در آنها كلمه ظلم به ميان آمده است. در اصطلاح قرآن، ظلم اختصاص ندارد، به تجاوز فرد يا گروهي به حقوق فرد يا گروه ديگر، بلكه شامل ظلم فرد به نفس خويش و ظلم يك قوم به نفس خود نيز مي شود. هر فسق و فجور و هر خروج از مسير درست انسانيت ظلم است. ظلم در قرآن در حقيقت مفهومي اعمي دارد كه هم شامل ظلم به غير مي گردد و هم شامل فسق و فجور و كارهاي ضد اخلاقي است. غالباً مورد استعمال اين كلمه مصداق دوم است. آياتي از قرآن كه ظلم به معني اعم را علت هلاكت يك قوم شمرده بسيار زياد است .

از مجموع اين معيارها مي توان نظر قرآن را دربارة‌بنياد جامعه و بنياد تاريخ به دست آورد، قرآن براي بسياري از امور كه برخي از آنها را به اصطلاح روبنا مي خوانند نقش قاطع و تعيين كننده قائل است.[53]

 ظلم و ستم:

ابن ابي الحديد مي نويسد: «… آنان را به قتل مي رساند، و محيط رعب و وحشتي براي آنها ايجاد كرد، و دستها و پاها را مي بريد و ديدگان شيعه را با شكنجه‌اي دردناك از كار مي‌انداخت و از حدقه درمي آورد، و بر خرما آنان را به دار مي‌كشيد و به طرد و تبعيد آنان از عراق مي‌پرداخت تا آنجا كه هيج فرد معروف و نامور شيعي در كوفه باقي نماند.»[54]

اين نابكاري‌ها بخشي از سيره و رفتار معاويه با شيعه بوده است، هيچ كس جرئت نداشت، آشكارا ولاء علي و آل محمد(ع) را ابراز كند. اگر چنين مي كرد معاويه با دست خود شمشير را با گردنش آشنا مي ساخت و يا آن فرد ناگزير بود چوبه دار را بر دوش خود هموار سازد و بدان تن در دهد.[55]

به دنبال اين سنگدلي و نابكاري مقدمات قتل امام حسن(ع) براي معاويه فراهم شد. ابوالفرج اصفهاني نوشته است: «معاويه مي خواست براي پسرش يزيد بيعت بگيرد و در انجام اين منظور، هيچ چيز براي او گران‌بارتر و مزاحم تر ازحسن بن علي و سعد بن ابي وقاص نبود. بدين جهت هر دو را با وسايل مخفي مسموم كرد.»

فسق و فجور: پس از مرگ معاويه كه به ظاهر مي كوشيد تا خود را آلوده به اعمال خلاف شرع نشان ندهد، فرزندش يزيد آشكارا اهل فسق و فجور بود سگ بازي و شراب خواري وي آن چنان آشكار بود، كه فرزندان صحابه كه از مدينه به شام رفته بودند همگي آن را گواهي دادند، به همين دليل مدينه را بر يزيد شوراندند. او هيچ پاي بندي به دين نداشت. براي شناخت بي ديني او دستورش به ابن زياد براي كشتن امام حسين(ع) كافي است.[56]

شيعه ستيزي: امويان كينه شديدي از امام علي(ع) در دل داشتند، معاويه در نامه‌اي به زياد حاكم عراق نوشت: «هر كس بر دين علي و عقيده اوست بكش» يكي از بهترين اصحاب امام، حجر بن عدي بود كه به همراه يارانش در كوفه كشته شد.[57]

شيعه ستيزي امويان قطعاً يكي از اساسي ترين علل سقوط آنان است.

غيرمردمي بودن سيستم: ابوالفرج در مقاتل گويد: معاويه نماز روز جمعه را در نخيله برگزار كرد. سپس به ايراد سخن پرداخت و گفت: «من با شما از آن جهت به نبرد برنخاستم كه شما نماز گذاريد و روزه بداريد و مراسم حج را برگزار كنيد و زكات بپردازيد، شما خود به خود به اداء اين وظايف قيام مي كنيد. من با شما از آنرو به جنگ روي آوردم، تا بر شما حكومت كنم و خداوند اين حكومت را در اختيار من نهاد و اگر چه نسبت به آن روي خوش نشان نمي دهيد.»[58]

امام باقر(ع) در شرح نهج البلاغه مي‌فرمايند:

چه ظلم‌ها كه از سوي قريش و پشتيباني آنها از همديگر به ما نرسيد و چه ستم‌ها و آسيب‌ها كه بر شيعيان و افرادي كه در ميان مردم محبوب ما بودند وارد نيامد…[59]

استاد سيد جعفر شهيدي درباره قتل و غارت مدينه مي نويسد:

چه مردان دين دار و پارسا وشب زنده دار كه كشته شد و چه حرمت‌ها كه در هم شكست و چه زنان و دختران كه از تجاوز اين قوم وحشي نرستند. خدا مي داند، از اين فاجعه تنها يك حقيقت را مي توان يافت و آن اينكه در اين لشكركشي امير و مأمور هيچ يك از فقه اسلام آگاهي نداشته و اگر داشتند بي اعتنا بودند.[60]

لشكر كشي و تجاوز به حرم امن الهي از ديگر نقاط سياه كارنامه يزيد است، كه با عملكرد هولناك نمرود هم قابل مقايسه نيست. مسعودي، مورخ نامور، مي نويسد: يزيد در رفتار با مردم روش فرعون را در پيش گرفته بود و بلكه رفتار فرعون از او بهتر بود.[61]

با مرگ معاويه، حكومت  عدالت ستيزش به پايان رسيد و پسرش يزيد طبق وصيت نامه بي‌سابقه و تعهدي كه از رؤساي قبايل گرفته بود، درماه رجب 60 هـ.ق سلطنت را به عهده گرفت. يزيد نماينده واقعي شيوة زندگي معمول جوانان دورة‌ جاهليت بود. رفتار ضد اسلامي و فساد آشكارش در جهان اسلام مشهور بود. وي بيشتر اوقات خود را به خوشگذراني با ساز و چنگ و آوازخواني و بازي با ميمون و سگ‌هاي شكاري مي‌گذراند.[62]

يزيد بهره‌اي از مذهب نداشت و هيچ احترامي به عواطف مذهبي ديگران نمي‌نهاد، ‌اعتياد به الكل داشت، مجذوب آوازه خوانان و در معرض انواع گناهان و كارهاي زشت بود، در دوران حكومت سه ساله او «واقعه حره» به فرمان وي تحقق يافت، او به فرمانده نيروهاي خود گفته بود: پس از فتح مدينه، شهر تا سه روز بر سربازانت مباح است. در آن واقعه، سربازان پس از كشتن چند هزار مسلمان، نواميس مردم مدينه را مورد تجاوز قرار دادند.[63]

 ماهيت، انگيزه و علل قيام امام حسين(ع):

پديده‌هاي اجتماعي، برخلاف بسياري از پديده هاي طبيعي،‌ابعاد مختلفي دارند وعوامل گوناگوني در پيدايش آنها مؤثر است. يك نهضت ممكن است از جهتي ماهيت دفاعي و از جهتي ديگر ماهيت تهاجمي داشته باشد.

بعد از اجراي برنامه هاي بسيار دقيق و فشار نظامي معاويه، فرزندش يزيد مورد خوش آمدگويي و تهنيت قبايل قرار گرفت. البته خلافت و جانشيني وي بدون بيعت شخصيت‌هاي شناخته شدة اسلام مشروعيت نمي‌يافت. معاويه كه از اهميت و نقش بيعت اين افراد آگاه بود، پيش از مردن خطر را حس كرد. او در بستر مرگ به يزيد چنين اندرز داد : … من همه چيز را برايت آماده كردم و همة اعراب را به اطاعت تو واداشتم. هيچ كس در خلافت با تو مخالفت نخواهد ورزيد؛ ولي من از حسين بن علي(ع)، عبدالله بن زبير و عبدالله بن عمر بر تو بيمناكم؛ در ميان اينان حسين بن علي(ع) از محبت و احترام بسيار برخوردار است؛ زيرا او شايستگي هاي فراوان، حقوق برتر و خويشاوندي نزديكتر با پيامبر(ص) بهره مي‌برد.

يزيد در نخستين اقدام به وليد بن عتبه حاكم مدينه فرمان داد، تا به سرعت از عبدالله بن زبير و حسين بن علي بيعت بگيرد. در اين نامه به وليد تأكيد كرد: هرگز نبايد اجازة‌ هيچ تأخيري دهي؛ هر كه از اين امر سرباز زد، بي درنگ سر از پيكرش جدا ساز. وقتي حاكم مدينه آنان را فراخواند، عبدالله بن زبير شبانه به مكّه گريخت. امام حسين(ع) كه از مرگ معاويه آگاه شده بود، در برابر خواست وليد فرمود: شخصي چون او نبايد پنهاني بيعت كند، ‌بيعت بايد در مسجد و آشكارا تحقق يابد.

در همين مجلس، امام(ع) كه پاي فشاري مروان بر بيعت را ديد، ضمن برشمردن خصوصيات يزيد فرمود: اگر قرار باشد يزيد سركار آيد، بايد فاتحة اسلام را خواند. به هر حال امام(ع) پس از دو روز مقاومت، سرانجام با خانواده وبيشتر هاشميان مدينه را ترك كرد.

چنان كه پيداست تا اين جا نهضت امام حسين(ع) در ظاهر ماهيت دفاعي داشت و نوعي واكنش منفي در برابر تقاضاي نامشروع حاكم مدينه به شمار مي آمد. البته روشن است كه امام(ع) پيش از دعوت كوفيان نيز در برابر فشار حكومت ايستاد و اگر دعوت آنان نيز نبود، تكليف خود مي‌دانست كه دست كم براي سوزاندن ريشة ستم و جايگزيني سيره و سنّت پيامبر(ص)، به بررسي اوضاع سياسي و ارزيابي نيروهاي خويش بپردازد.

بي‌ترديد عدم بيعت امام حسين(ع) به معناي نفي ضرورت حكومت در جامعه نبود، آن حضرت در پي نفي ستم و تباهي بود و يزيد را شايستة جانشيني رسول خدا نمي دانست.

امام حسين(ع) به حرام شمردن حلال دين محمد(ص) و حلال شمردن حرام آن معترض است. هيئت حاكمه را داراي صلاحيت لازم براي دفاع، حفظ و پياده كردن احكام دين، تفسير اصول و استنتاج فروع آن نمي‌داند و تاكنون نيز مترصد فراهم شدن شرايط لازم براي پيگيري اين موضع بوده است.

دعوت حاكم مدينه از آن حضرت براي گردن نهادن به بيعت در حقيقت پيكي بود، كه فراهم آمدن برخي شرايط وارتفاع برخي موانع را اعلام كرد. بدين سبب امام(ع) برخلاف ابن زبير دعوت حاكم را اجابت مي‌كند، با برنامه‌اي دقيق و پيش بيني شده، دسته اي نيرومند از هوادارانش را براي جلوگيري از برخورد احتمالي همراه مي برد، بدون هيچگونه تعهدي، طرح روشن گري افكار عمومي را در پي مي‌ريزد و از حاكم مي‌خواهد اجتماع عمومي در مسجد برپا سازد. گواه درستي اين برداشت سخنان امام (ع) است. آن حضرت در برابر اصرارهاي مروان در همان جلسه فرمود:

ما اهل بيت نبوت و خاستگاه رسالتيم و (خانه ما) محل رفت و آمد فرشتگان و جايگاه آسايش و رحمت است. آغاز و انجام تدابير الهي (در شئون زندگي و دين) به وسيلة ما است. يزيد مردي فاسق و شرابخوار و قاتل نفوس محترم بوده، كسي است كه آشكارا به فسق مي پردازد و شخصي چون من با او بيعت نخواهد كرد.

سپس با استدلال به آية تطهير، لياقت اهل بيت(ع) براي احرازخلافت اظهار كرد. البته بعد از ناكام ماندن حاكم مدينه در اين جلسه، بطور طبيعي طرح تشديد فشار و تهديد مورد اجرا قرار گرفت. هر چند حضور در مدينه مي توانست در ارزيابي بهتر و آسانتر موقعيت سياسي و طراحي مبارزه اي دقيق با فساد مؤثر باشد، ولي وقتي خطر و فشار شديدتر شد و احتمال چشم پوشي اجباري از مدينه فزوني يافت؛ امام(ع) خردمندانه ترين راه يعني «هجرت» و استراتژي ترين مكان يعني مكه را انتخاب كرد. مكه از سويي، حرم امن الهي شمرده شده و تا حدي از كانون خطر دور بود و از سوي ديگر، مركز جهان اسلام بودن و نزديكي موسم حج، به امام(ع) فرصت مي داد پيام خود را به مسلمانان جهان برساند.

 امام خميني (ره)، نهضت عاشورا و انقلاب اسلامي:

در اينجا نمونه‌هايي از حركت امام خميني و سخنان ايشان در ارتباط با انقلاب اسلامي و نهضت عاشورا بيان مي شود: هنگام ورود امام به كربلا بلندگوي صحن مطهر امام حسين(ع) به صدا درآمد، ورود امام خميني را به پيشگاه قهرمان شهيد كربلا حضرت حسين ابن علي عليه السلام و عموم اهالي آن شهر مقدس تبريك گفت و رو به آستانه حضرت امام حسين (ع) كرد و گفت «امروز يكي از فرزندان فداكارت كه به پيروي از راه و فكر تو قيام كرده و آوارگي كشيده به حضورت مي آيد.» آنگاه خطاب به امام خميني گفت: «اي مجاهد!، اي قائد! به شهر جدّت حسين خوش آمدي.»

پانزده خرداد از خاطره ها محو نخواهد شد و بايد در سال روز آن، هر چه بيشتر آنرا زنده نگاه داشت، پانزده خرداد كه مصادف با دوازده محرم بود، سند زنده مخالفت شجاعانه ملت ايران در مقابل استبداد و عمّال اجانب و در قبال استعمال چپ و راست بود و از شعله هاي فروزان نهضت سيد مظلومان در مقابل دستگاه استبداد بني اميه عليهم اللّعنه بود، فداكاري ملت شجاع ومتدين ايران در سايه فداكاري حضرت سيدالشهدا عليه السلام بود. بايد در پناه قضيه بزرگ عاشورا، مصيبت جانسوز دوازده محرم و پانزده خرداد زنده و جاويد بماند. اين سند بزرگ را در قبال ادّعاهاي پوچ دستگاه جبار كه ملت با ماست نبايد فراموش كرد.]مرداد 1349، روح الله موسوي خميني خطاب به دانشجويان پارسي زبان در آمريكا و كانادا[

امام خميني رهبر انقلاب اسلامي ايران در عرصه هاي مختلف انقلاب ، نقش امام حسين (ع) را در نهضت بيان نمودندو در عمل نيز چنين انجام دادند، كه نمونه بارز آن جنك تحميلي و حركتهاي مردمي طي هشت سال دفاع مقدس بود.

 نتيجه‌گيري:

بررسي پديدة عظيمي همچون انقلاب خود داراي پيچيدگي خاص خود مي باشد، به خصوص پديده انقلاب اسلامي ايران كه پشتوانة و زمينه هاي مذهبي و ديني را دارد و آن را با پديده هاي همنام خويش همچون انقلاب فرانسه، روسيه، چين و … كاملاً مجزا  و بررسي را دشوارتر مي‌نمايد.

يكي از تفاوت‌هاي اساسي انقلاب اسلامي با انقلاب‌هاي ديگر در ايدئولوژي و خاستگاه‌هاي آن وتوده همراه آن مي‌باشد. انقلاب اسلامي ريشه در بنيادهاي ديني و بخصوص روحيه ظلم ستيزي پيروان مذهبي آن دارد، كه توانستند انقلاب اسلامي را با شعارهاي ديني آغاز و در شعائر ديني توسعه و در نهاد دين به موفقيت برسانند. همچنين قدرت مذهبي و ديني آن توانست 8 سال اساس و پايه هاي سيستم انقلاب را محافظت و سيل عظيمي از نيروي انساني را در جريان جنگ تحميلي به عنوان آرمان خواهي به مقابله به خطر بكشاند، تا بتواند مدت طولاني دوام پيدا كند.

شباهت‌هاي اساسي انقلاب اسلامي و نهضت عاشورا، به شرح ذيل در جريان مطالعه بيان شد:

1ـ عدالت خواهي هر دو انقلاب

2ـ دعوت به اتحاد بر عليه دشمنان اسلام

3ـ امر به معروف و نهي از منكر

4ـ جلوگيري از فساد و فسق و فجور

5- مبارزه با سيستم غير مردمي

 در اين مطالعه تلاش شد پشتوانه هاي قوي براي علل انقلاب اسلامي و نهضت عاشورا فراهم شود، كه يكي از مطالعه‌هاي اساسي بررسي قيام انبيا در مقابل حاكمان ظالم بود، كه تلاش شد پشتوانه آن از قرآن كريم فراهم شود.

بطور كلي طرح حاضر ضمن تلاش براي فراهم نمودن چارچوب نظري قابل قبول به بررسي وجوه تشابه انقلاب اسلامي و نهضت عاشورا از نظر زمينه ها و خاستگاه‌ها به شيوه‌هاي رهبري و آرمان‌هاي آنان نيز پرداخت. نهايتاً اينكه با تأكيد مجدد بر فرمايشات مقام معظم رهبري، پديده انقلاب اسلامي ايران كمتر مورد مطالعه نسبت به پديده هاي مشابه در غرب و شرق قرار گرفته است، جاي مطالعه فراوان در زمينه‌ها و خاستگاه‌ها، علل و عوامل، مراحل رشد و باروري، نتايج داخلي وخارجي و دستاوردهاي اساسي آن، ابعاد اقتصادي، اجتماعي و سياسي و فرهنگي مشاهده گرديد.

اميد است اين مطالعه قدم كوچكي به مطالعات قبلي انقلاب اسلامي بگشايد.

 منابع داخلي:

1- قرآن كريم

2- آل اعتماد ، سيد مصطفي ، بلاغة‌الحسين.

3- افلاطون، 1367 ش، مجموعه آثار، ج2،‌محمد حسن لطفي، ج 2، تهران، خوارزمي .

4 - البلاذري، احمد بن يحيي ، انساب الاشراف، (تحقيق: شيخ محمدباقر محمودي، بيروت، دارالعارف للمطبوعات، 1397ق، ج 4.

5 - الطبري، محمد بن جرير، تاريخ الطبري، بيوت، مؤسسه الاعلمي للمطبوعات، 1409 ق، ج 4.

6 - بشیريه، حسين ، 1369 ش، «مسائل اساسي فلسفه»، نشريه دانشكده حقوق و علوم سياسي، ش 25.

7 - پاسپرس، كارل.1363 ش، آغاز و انجام تاريخ، محمد حسن لطفي، ج1. تهران، خوارزمي.

8- پل، تد اسكاچ ، 1376 ش، دولتها و انقلابهاي اجتماعي، (ترـ سيدمجيد رويين تن)، تهران، سروش.

9- جانسون، چالمرز ،‌ 1363 ش، تحول انقلابي: بررسي نظريه پديده انقلاب، (ترجمه ـ حميرا سياسي)، تهران، اميركبير.

10 - جعفريان، رسول، 1377 ش، تاريخ ايران اسلامي، تهران، مؤسسه فرهنگي انديشه معاصر.

11- جمعي از نويسندگان، 1377 ش، انقلاب اسلامي و چرايي و چگونگي رخداد آن ،قم،معاونت امور اساتيد و دروس معارف اسلامي.

12 – حشمت‌زاده، محمدباقر، 1378 ش، چارچوبي براي تحليل و شناخت انقلاب اسلامي در ايران، تهران، مؤسسه فرهنگي دانش و انديشه معاصر.

13 - دارندروف، رالف ، ژرف نگري در انقلاب اروپا، (ترجمه ـ هوشنگ لاهوتي)، تهران، اطلاعات.

14 - دوتوكويل آلكسي، 1369 ش، انقلاب فرانسه و رژيم پيش از آن، ترجمة محسن ثلاثي، تهران، نشر نقره.

15 - دوورژه، موريس، 1375 ش، روشهاي علوم اجتماعي، (ترجمه ـ خسرو اسدي)، تهران، اميركبير.

16 - ذوعلم، علي، 1379 ش، انقلاب و ارزشها، تهران، مركز نشر آثار پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي.

17 - رجائي، فرهنگ، 1373 ش، معركه جهان بيني ها. ج1،‌تهران، احياء كتاب.

18 - رفيع پور، فرامرز، 1376 ش، توسعه و تضاد. ج1، تهران، دانشگاه شهيد بهشتي.

19 - رهبر معظم انقلاب،: حديث ولايت، ج 3.

20 - زيبا كلام، صادق، 1372 ش، مقدمه اي بر انقلاب اسلامي، ج1، تهران، روزنه.

21- ساروخاني، باقر ، 1375 ش، درآمدي بر دايرةالمعارف علوم اجتماعي،تهران،دانشگاه تهران.

22- سرمد، زهره  و ... ، 1377 ش، روشهاي تحقيق در علوم رفتاري، تهران ، آگاه .

23 – شفيعي‌فر، محمد ، 1378 ش، درآمدي بر مباني فكري انقلاب اسلامي، تهران، نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاهها.

 24 - شهيدي، سيدجعفر، 1363 ش، تاريخ اسلام تا پايان امويان، مركز نشر دانشگاهي.

25 - عميد زنجاني، عباسعلي، 1376 ش، انقلاب اسلامي وريشه هاي آن،تهران،طوبي.

26 - عميد زنجاني، عباسعلي، 1376 ش، گزيده كتاب انقلاب اسلامي و ريشه‌هاي آن، تهران، طوبي.

27 – عميد، فرهنگ فارسي.

 28 - فلاچي، مصاحبه با تاريخ سازان جهان، (تر ـ بيدار نريمان).

 29 – قائمي، علي ، 1375 ش، در مكتب مهتر شهيدان امام حسين(ع)، تهران، اميري.

30 – كوهن ، آلوين استانفورد، 1372 ش، تئوري‌هاي انقلاب، تهران، قومس.

31 - گولدنر، آلوين، 1368 ش، بحران جامعه شناسي غرب، (ترجمه ـ فريده ممتاز)، تهران، شركت سهامي انتشار.

32- مجتهد شبستري، محمد، 1376 ش، ايمان و آزادي، ج1، تهران، طرح نو.

33- محمد جعفري، سيد حسين ، 1374 ش، تشيع در مسير تاريخ، (ترجمه ـ سيدمحمدتقي آيت‌اللهي)، تهران، نشر فرهنگ اسلامي.

34- محمدي، منوچهر، تحليلي بر انقلاب اسلامي.

35- مسعودي، علي بن الحسين ، مروج الذهب و معادن الجوهر، (تحقيق: محمدمحي الدين عبدالحميد)، بيروت، دارالفكر، 1409ق، ج 3.

36- مطهري، مرتضي، 1366 ش، حماسه حسيني،ج2، تهران، صدرا.

37- مطهري، مرتضي، 1365 ش، بررسي اجمالي نهضتهاي اسلامي در صد ساله اخير، قم صدرا.

38 - مطهري، مرتضي، 1361 ش، پيرامون انقلاب اسلامي، قم، دفتر انتشارات اسلامي.

39- مطهري، مرتضي، بي تا، مقدمه‌اي بر جهان بيني اسلام، قم، انتشارات صدار.

40- مظفر، محمد حسين، 1368 ش، تاريخ شيعه، (ترجمه ـ محمدباقر حجتي)، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي.

41- هانتيگتون، ساموئل، 1375ش، سامان سياسي در جوامع دستخوش دگرگوني، (ترجمه ـ محسن ثلاثي)، تهران، نشر علم.

42- دهخدا ، لغت نامه، دانشگاه تهران.

43- ورت، پيتر كال، 1358 ش، انقلاب، (ترجمه ـ ابوالفضل صادقپور) تهران، دانشگاه تهران.

44- ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، 3/15.

45-منصوري، جواد، 1373 ش، سير تكويني انقلاب اسلامي، تهران، دانشگاه آزاد اسلامي.

46- بشيريه، حسين، 1372 ش، انقلاب و بسيج سياسي، تهران ، دانشگاه تهران.

47 - صالحي كرماني، محمدرضا، 1351 ش، الفباي فكري امام حسين(ع)، تهران، كانون انتشار.

48 - مظاهري، محمدمهدي و خليل علي محمدزاده، 1381ش، چهل حديث از امام حسين(ع)، تهران، فردوس.

49 - فراتي، عبدالوهاب، 1376 ش، درآمدي بر ريشه هاي انقلاب اسلامي، قم، معاونت امور اساتيد و دروس معارف اسلامي.

50- دهشيري ،1380 ش، محمدرضا ، درآمدي بر نظريه سياسي امام خميني(ره)، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي.

51- محمدي، منوچهر،1374 ش، انقلاب اسلامي در مقايسه با انقلابهاي فرانسه و روسيه، تهران، ناشر مؤلف.

52- سازمان پژوهش و برنامه ریزی درسی، 1382 ش، تاریخ معاصر، تهران، وزارت آموزش و پرورش.

 منابع خارجي:

 

1-Aya ,Rod, Theories of Revolution reconsidering; Contrasting of collective Violence, Theory and society, Vol.8.1979.

2-Brinton C, The Anatomy of Revolution

3-Brogan D.W.,The price of Revolution

4-Calvert Peter, Revolution: the Politics of Violence, Poitical Studies, 15, 1967

 5-Davies ,James. C., toward a theory of Revolution, in: Kelly and Brown. Op.cit

6-Dunn ,John, modern Revolutions, London, 1972..

7-Edwards ,Lyford P., The Natural History of Revolution, New York, 1965. First published 1927.

8-Fejto F., Hungary and Sosyalism.

9-Franz schurman, on revolutionary conflict, journal of International Affairs, 1969.

 10-Freeman Michel, Revolution As a subject of science, in noel o’sullivan,ed Revolution.theory

11-Green Thomas, comparative revolutionary, Englewood clifs, N.J: Prentice Hall 1990.

12-Huntington Samuel P., Political order in changing Societies, New Haven, 1968.

13-Marx K., Preface to a contribution to critique of political Economy, london 1968.

14-Moore ,Wilbert E. ,Social change, Englewood cliffs, New Jersey, 1963.

15-Newman ,Sgimund. The international civil war, world politics,1,1948_9

16-O’sullivan  Noel, An introductory essay: revolution and modernity, in noel

‍P.Sorokin, societ, culture and  personality.‍

17-Schurman Franz, on revolutionary conflict, journal of International Affairs, 23, 1969

18-Tylor ,Stan, social science and Revolutions, New York, mc Graw Hill, 1979.

19- www.tebyan.net/index.aspx?pid=6887

20 - fa.wikipedia.org


 
--------------------------------------------------------------------------------
 
[1] - سخنراني رهبر معظم انقلاب در جمع مجمع طلاب 7/91368. ر ك : حديث ولايت، ج 3، ص 35.

[2] ـ حسين بشريه، «مسائل اساسي فلسفه»، نشريه دانشكده حقوق و علوم سياسي، ش 25، 1369 ش، 192.

[3] ـ حسين بشريه، انقلاب و بسيج، ص 23.

[4] ـ محمد شفيعي‌فر، درآمدي بر مباني فكري انقلاب اسلامي، تهران، نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاهها، 1378 ش، صص 71 ـ 70.

[5] ـ همان مآخذ صص 72 ـ 71.

[6] ـ حسين بشريه، انقلاب و بسيج، صص 32 ـ 28.

[7] ـ آلوين گولدنر، بحران جامعه شناسي غرب، (تر ـ فريده ممتاز)، تهران، شركت سهامي انتشار، 1368 ش، ص 210.

[8] ـ محمد شفيعي فر، صص 72 ـ 71

[9] ـ مرتضي مطهري، پيرامون انقلاب اسلامي،صص 30 ـ 29.

[10] ـ محمد شفيعي فر، ص 74.

[11] - زهره سرمد و ... روشهاي تحقيق در علوم رفتاري، تهران ، آگاه، 1377 ش، صص 81-79.

[12] -موريس دوورژه، روشهاي علوم اجتماعي ، (تر – خسرو اسدي)، تهران، امير كبير، 1375 ش، ص 115.

[13] ـ Michel freeman, Revolution As a subject of science, in noel osullivan,ed Revolution theory and political Reality, p.27.

[14] ـ Noel osullivan, an introductory essay: revolution and modernity, in noel osullivan op.cit, p.30

[15] ـ لغت نامه دهخدا، ماده انقلاب، همچنين فرهنگ فارسي عميد، ص 167.

[16] ـ همان مآخذ، ص 33.

[17] ـ محمدباقر حشمت زاده، چارچوبي براي تحليل و شناخت انقلاب اسلامي در ايران، تهران، مؤسسه فرهنگي دانش و انديشه معاصر، 1378 ش، ص 33.

[18] –عباسعلي عميدزنجاني ،گزيده كتاب:انقلاب اسلامي وريشه هاي آن،تهران،طوبي، 1376 ش، ص14

[19] – باقرساروخاني ،درآمدي بر دايره المعارف علوم اجتماعي،تهران،دانشگاه تهران، 1375 ش، ص513

[20] ـ سخنراني مقام معظم رهبري در جمع مجمع طلاب، 7/9/1368: حديث ولايت، ج 3، ص 35.

[21] - منوچهر محمدي، تحليلي بر انقلاب اسلامي، ص 217 تا 223 ، به نقل از  مقدمه كتاب ‍‍« ايران تحت حكومت روحانيون » نوشته ديليپ هيرو.

[22]- علي ذوعلم، انقلاب و ارزشها، تهران، مركز نشر آثار پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، 1379 ش،  صص12-11.

[23] - شهيد مرتضي مطهري ، پيرامون انقلاب اسلامي، ص 48.

[24] - علي ذوعلم، انقلاب و ارزشها، تهران، مركز نشر آثار پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، 1379 ش،  ص56.

[25] ـ همان مآخذ، ص 95.

[26] ـ با اندكي تلخيص، محمدرضا صالحي كرماني، الفباي فكري امام حسين(ع)، تهران، كانون انتشار، 1351 ش، ص 51.

[27] ـ همان مآخذ، صص 110 ـ 100.

[28] ـ همان مآخذ، صص 145 ـ 110.

[29] ـ همان مآخذ، ص 175 – 154.

[30] ـ همان مآخذ، صص 198 ـ 195.

[31] ـ محمدمهدي مظاهري و خليل علي محمدزاده، چهل حديث از امام حسين(ع)، تهران، فردوس، 1381 ش، صص 16 ـ 15.

[32] ـ همان مآخذ، با اندكي تغيير، ص 15.

[33] ـ عبدالوهاب فراتي، درآمدي بر ريشه هاي انقلاب اسلامي، قم، معاونت امور اساتيد و دروس معارف اسلامي، 1376 ش، صص 228 ـ 227.

[34] ـ محمدرضا دهشيري، درآمدي بر نظريه سياسي امام خميني(ره)، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1380 ش، ص 47ـ 46.

[35] ـ  منوچهر محمدي، انقلاب اسلامي در مقايسه با انقلابهاي فرانسه و روسيه، تهران، ناشر مؤلف، 1374 ش، صص 305 ـ 304.

[36] ـ عباسعلي عميد زنجاني، گزيده كتاب انقلاب اسلامي و ريشه هاي آن، تهران، طوبي، 1376 ش، صص 79 ـ 77.

[37] ـ سيد مصطفي آل اعتماد ، بلاغه الحسين، ص 157.

[38] ـ عميد زنجاني، صص 88 ـ 83.

[39] ـ علي قائمي، در مكتب مهتر شهيدان امام حسين(ع)، تهران، اميري، 1375 ش، صص 238 ـ 235.

[40] ـ عميد زنجاني ، ص 307.

[41] ـ فلاچي، مصاحبه با تاريخ سازان جهان، (تر ـ بيدار نريمان). ص 16.

[42] ـ عميد زنجاني، صص 342 ـ 307.

[43] – عباسعلي عميد زنجاني ،انقلاب اسلامي وريشه هاي آن،تهران،طوبي، 1376 ش، صص339-341

[44] –قرآن كريم،سوره الشعرا،آيات 10 و11

[45] – قرآن كريم،سوره الشعرا،آيه 77

[46] – قران كريم،سوره الشعرا،آيات 107و108

[47] – قران كريم،سوره الشعرا،آيات 124و125.130

[48] – قرآن كريم،سوره الشعرا،آيات 141 تا143

[49] – قران كريم،سوره الشعرا،آيه 152

[50] – قرآن كريم،سوره الشعرا،آيات161تا165

[51] – قرآن كريم سوره الشعرا،آيات 181تا 182

[52] – مرتضي مطهري،حماسه حسيني،ج2،تهران،صدرا،1366،ص41

1 – جمعي از نويسندگان، انقلاب اسلامي و چرايي و چگونگي رخداد آن، قم، معاونت امور اساتيد و دروس معارف اسلامي، 1377 ش، صص230-214

[53] ـ بحث تعالي و انحطاط جوامع بصورت تلخيص از: مرتضي مطهري، مقدمه اي بر جهان بيني اسلام (قم : انتشارات صدار، بي تا) ص 499 ـ 471) نقل شده است.

[54] ـ ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، 3/15.

[55] ـ محمدحسين مظفر

[56] ـ رسول جعفريان، تاريخ ايران اسلامي، تهران، مؤسسه فرهنگي انديشه معاصر، 1377 ش، ص 229ـ 228

[57] ـ همان مآخذ ص 229.

[58] ـ محمد حسين مظفر، تاريخ شيعه، (ترـ محمدباقر حجتي)، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1368 ش، ص 60.

[59] ـ ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه 3/ 15.

[60] ـ سيدجعفر شهيدي، تاريخ اسلام تا پايان امويان، مركز نشر دانشگاهي، 1363 ش، صص 190 ـ 189.

[61] ـ علي بن الحسين مسعودي، مروج الذهب و معادن الجوهر، (تحقيق: محمدمحي الدين عبدالحميد)، بيروت، دارالفكر، 1409ق، ج 3، ص 68.

[62] ـ سيد حسين محمد جعفري، تشيع در مسير تاريخ، (ترـ سيدمحمدتقي آيت اللهي)، تهران، نشر فرهنگ اسلامي،‌1374، ص 207.

[63] ـ محمد بن جريرالطبري، تاريخ الطبري، بيوت، مؤسسه الاعلمي للمطبوعات، 1409 ق، ج 4، ص 372. احمد بن يحيي البلاذري، انساب الاشراف، (تحقيق: شيخ محمدباقر محمودي، بيروت، دارالعارف للمطبوعات، 1397ق، ج 4، ص 46 ـ 30.



 
تعداد بازدید: 8619



آرشیو مقالات

نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
تصویر امنیتی:

جدیدترین مطالب

پربازدیدها

© تمامی حقوق برای پایگاه اطلاع رسانی 15 خرداد 1342 محفوظ است.