صادق تهراني
سرآغاز نهضت امام خميني
در تاريخ پانزدهم مهرماه 1341 هيئت وزيران لايحة جديد تشكيل انجمنهاي ايالتي و ولايتي را تصويب كرد. در مصوّبة دولت براي اولين بار قيد «اسلام» از شرايط انتخابكنندگان و انتخابشوندگان برداشته شد و به جاي سوگند به قرآن، سوگند به «كتاب آسماني» آورده شد1. به دنبال اعلام تصويب نامة مزبور در جرايد، امام خميني علماي طراز اول قم را به نشستي دعوت كرد. در اين جلسه، كه در منزل آيتالله حائري تشكيل يافت، شخصيتهاي زير حضور داشتند:
ـ امام خميني؛
ـ آيتالله گلپايگاني؛
ـ آيتالله شريعتمداري؛
ـ آيتالله شيخ مرتضي حائري يزدي.
امام خميني در اين نشست نقشههاي استعمار و امپرياليسم را براي مراجع تشريح كرد و تصويب لايحه را نمونهاي از آن توطئهها معرفي كرد و مسئوليت علما در قبال صيانت از اسلام و استقلال كشور را يادآور شد. در آخر، تصميم گرفته شد كه اولاً از شاه خواسته شود كه در لغو تصويبنامه اقدام نمايد؛ ثانياً به علماي مركز و شهرستانها در اين مورد اعلام خطر گردد؛ و ثالثاً هر هفته يك بار ـ و در صورت لزوم بيشتر ـ جلسة مشاوره ميان علماي قم برقرار شود2.
مراجع تقليد قم ـ جداگانه ـ طي تلگرامي، از شاه خواستند تا نسبت به لغو تصويبنامه اقدام كند. شاه در پاسخ، تنها با عبارت «جناب مستطاب حجتالاسلام...» مراجع را خطاب كرده تلگرام علما را به دولت حواله داد. علماي اعلام تلگرامهايي را خطاب به نخستوزير مخابره كردند. امام خميني در متن تلگرام خود چنين آورد:
[...] در تعطيلي طولاني مجلسين ديده ميشود دولت اقداماتي را در نظر دارد كه مخالف شرع اقدس و مباين صريح قانون اساسي است. مطمئن باشيد تخلف از قوانين اسلام و قانون اساسي و قوانين موضوعة مجلس شوراي ملي، براي شخص جناب عالي و دولت ايجاد مسئوليت شديد در پيشگاه مقدس خداوند قادر و قاهر، و نزد ملت مسلمان و قانون خواهد كرد. [...] در خاتمه يادآور ميشود كه علماي اعلام ايران و اعتاب مقدسه و ساير مسلمين، در امور مخالف با شرع مطاع ساكت نخواهند ماند3.
شاه و دولت ـ كماكان ـ بياعتنا باقي ماندند. دروس حوزة علمية قم تعطيل گرديد؛ ولي دامنة مبارزه از قم فراتر رفت و علماي تهران و شيراز و مشهد و نجف را به صحنه كشاند. گويندگان ديني، در مجالس مذهبي، كم و بيش به مسائل سياسي روز پرداختند؛ و بدين ترتيب زمينة حركت عمومي مردم را ـ دست كم در شهرهاي بزرگ ـ آماده ساختند. بازاريان، پيشهوران، دانشجويان و روشنفكراني كه مذهبي بودند و يا گرايشهاي ديني داشتند، به نهضت روحانيون پيوستند4.
روز 13 آبان بنا به دعوت امام خميني جلسه مشترك مراجع قم در منزل ايشان تشكيل گرديد و مسئله بياعتنايي دولت نسبت به درخواست علما مورد بحث قرار گرفت. در اين جلسه تصميم گرفته شد مجدداً با ارسال تلگراف به شاه و نخستوزير و انتشار عمومي آنها، رژيم وادار به تسليم گردد. امام خميني با ارسال تلگرام شديداللحن 15 آبان خطاب به شاه ضمن انتقاد شديد از عملكرد دولت و اختناق در مطبوعات به شاه اخطار كرد بايد «عَلَم را ملزم فرمايند از قانون اسلام و قانون اساسي تبعيت كند»، «والاّ ناگزيرم در نامه سرگشاده به اعليحضرت مطالب ديگري را تذكر دهم.» ايشان همچنين در همان تاريخ تلگراف شديداللحن ديگري خطاب به نخستوزير ارسال كرد و وي را از نتايج وخيم اقداماتش عليه اسلام و ايران و قانون اساسي تحذير نمود.5 ساير مراجع قم نيز تلگرافهاي مجددي به شاه و علم مخابره نمودند6.
با چاپ و پخش دو تلگرام امام خميني «در ميان مردم، موج شور و عصيان عليه دولت ايران اوج گرفت و خشم و تنفر تودهها فزوني يافت... اقشار مختلف مردم در تلگرافها و طومارهايي كه براي علما و مقامات روحاني ميفرستادند، آمادگي خود را براي هرگونه فداكاري اعلام ميكردند. بسياري از علما، مجامع مذهبي و اصناف، با صدور اعلاميههاي با امضا، از خواستههاي پيشوايان اسلامي پشتيباني به عمل ميآوردند7.» اعلاميههايي به امضأ اصناف مختلف بازار تهران، جمعيت آبادانيهاي مقيم مركز، جامعه مبلغين اسلامي تهران، كانون نشر حقايق اسلامي مشهد، انجمنهاي اسلامي دانشجويي، علما و وعاظ تهران و شميران، علما و روحانيان مشهد منتشر گرديد8.
«نهضت آزادي ايران» نيز در آبان 1341، طي اعلاميهاي با عنوان «دولت از هياهوي انتخاباتي انجمنهاي ايالتي چه خيالي دارد؟»، تصويبنامة دولت را نقشهاي جهت عوامفريبي و سرگرم ساختن مردم دانست. و با ياد كرد مصدق به عنوان «رهبر واقعي و محبوب همگي»، انتخاب نمايندگان مجلس را اولين كار لازم دانست9. «نهضت آزادي گرچه در اين بيانيه هيچ نامي از مراجع تقليد و نهضت روحانيان نبرد، لكن صدور چنين بيانيهاي از نيروهاي سياسي در بين علما گامي مثبت تلقي شد10.» جبهه ملي نيز در اعلاميه هفتم آذر خود به حركت علما اينگونه اشاره كرد: «خودسريهاي فردي به آنجا رسيده كه حتي در ميان جامعه پرتحمل روحانيت كه يكي از پايههاي ثبات و معنويات كشور است ناراحتيهاي شديد به وجود آمده و اضطراب و نگراني عموم را فراهم ساخته است11». اسدالله علم، در يك سخنراني راديويي، با به كار بردن تعبيراتي چون «چرخ زمان به عقب بر نميگردد»، به تهديد و ارعاب پرداخت؛ و هشدار داد كه به قواي انتظامي دستور اكيد داده شده كه هرگونه اخلالگري را شديداً سركوب سازند12.
در 22 آبان، علم تلگرامي براي سه تن از آيات قم (گلپايگاني، شريعتمداري و نجفي) فرستاد؛ و از ارسال تلگرام جهت امام خميني خودداري كرد13. علم در اين تلگرام به سه موضوع تأكيد كرده بود:
1) نظرية دولت در مسئلة «شرط اسلاميت»... همان نظريه علماي اعلام است؛ 2) سوگند... با قرآن مجيد است؛ 3) در مسئلة مسكوت بودن عدم شركت بانوان در انجمنهاي ايالتي و ولايتي... دولت نظر آقايان را به مجلسين تسليم [ميكند] و منتظر تصميم مجلسين خواهد بود14.
برخي از علماي قم اين اقدام را كافي و قانعكننده دانستند؛ ولي امام خميني آن را كافي ندانست، بر لزوم لغو رسمي تصويبنامه و اعلام در جرايد تأكيد نمود، و طي اطلاعيهاي خواستار ادامة مبارزه شد. دانشجويان دانشگاه تهران به قم آمدند و پشتيباني خود را ضمن تظاهراتي اعلام داشتند؛ رهبران ايلات و عشاير فارس، با ارسال نامهها و طومارها، حمايت خود را ابراز كردند؛ ديگر اقشار نيز بر حمايت خود پايفشردند. سرانجام، پس از پنجاه روز مبارزه، دولت آشكارا عقبنشيني كرد؛ در مطبوعات دهم آذر 1341 صريحاً نوشته شد كه «در هيئت دولت تصويب شد كه تصويبنامة مورخة 14 /7 /41 قابل اجرا نخواهد بود.15»
اما ابعاد و عمق مبارزات امام خميني فراتر از تصويبنامة مزبور بود و اين موضوع فقط بستر و فرصتي براي شعلهور ساختن قيام عليه رژيم شاه براي ايشان فراهم نموده بود. امام در پاسخ به اصناف شهرستان قم كه بعد از تلگراف علم به بعضي مراجع صادر شد به ملت ايران «اعلام خطر» ميكند كه اسلام و استقلال مملكت و اقتصاد آن «در معرض قبضة صهيونيستهاست» و تا رفع اين خطرها نبايستي سكوت نمود16.
«نهضت آزادي ايران»، بار ديگر با صدور اعلاميهاي تحت عنوان «در زمينة اعلاميههاي اخير علماي اعلام و مراجع عظام ـ دامت بركاتهم» به دفاع از نهضت روحانيون برخاست17. نويسنده كتاب «نهضت امام خميني» با بررسي محتواي اين اطلاعيه چنين مينويسد:
«نهضت آزادي ايران نيز با صدور اعلامية ديگري از قيام مقدس روحانيت پشتيباني كرد و به روشن كردن موضع، نظرات و خواستههاي روحانيان و انگيزة آنان از اين قيام پرداخت. با اين وجود كوشيد كه نقش روحانيت را در نهضتها و حركتهاي ضداستعماري و استبدادي پس از دوران مشروطه به زير سؤال ببرد و نيم قرن مبارزة پيگير و خستگيناپذير عالمان ديني و پيشوايان مجاهد روحاني، مانند: جنبش جنگل و تنگستان، حركت مدرس، خياباني، كاشاني و رويارويي بزرگان روحاني با كودتاي رضاخاني و سلطنت ستم پاية او، جنبش فدائيان اسلام بر ضد رژيم شاه و... را ناديده بگيرد. 18»
در اعلاميه نهضت آزادي بازگشت روحانيت به صحنه مبارزه «پس از گذشت 56 سال» و رهبري انقلاب مشروطيت، موجب «اعجاب و اميد» خوانده شده بود.
اشكوري دربارة چگونگي مواضع نهضت آزادي در قبال نهضت روحانيت به رهبري امام خميني چنين نوشته است:
«در اوايل مهرماه 1341 در دولت امير اسدالله علم، نهضت روحانيان آغاز شد، نهضتي كه ادامه پيدا كرد و تا سرنگوني رژيم پهلوي كوتاه نيامد و متوقف نشد. با شروع مبارزات روحانيان، نهضت آزادي، هم در مواضع خود راديكالتر شد و لذا از جبهه ملي بيشتر فاصله گرفت و هم در مقابل، به روحانيان نزديكتر شد و به طور طبيعي گرايش عميقتر و گستردهتر اسلامي پيدا كرد. رهبران نهضت، به ويژه طالقاني و بازرگان و كميته دانشجويي نهضت كه جناح راديكال آن محسوب ميشد، در اين گرايش نقش مؤثري ايفا كردند.19»
جلالالدين فارسي نيز تأكيد ميكند كه: «با اوجگيري مبارزة روحانيت و امام(ره) لحن و محتواي اعلاميههاي نهضت آزادي محركتر و خشنتر گشت.20»
رفراندوم شاه در ششم بهمن؛ طرح «انقلاب سفيد»
همانگونه كه يوسفي اشكوري در مورد آثار نهضت روحانيت مينويسد، «جنبش جديد اسلامي» آغاز شده بود:
«پس از پيروزي روحانيان بر رژيم شاه در جريان «انجمنهاي ايالتي و ولايتي» كه تمام مدت پاييز 1341 را به خود اختصاص داد، مبارزات سياسي احزاب غيرمذهبي (مانند جبهه ملي)، تحتالشعاع جنبش جديد اسلامي قرار گرفت. رژيم شاه كه دست كم در آن مقطع انتظار چنين حركت موفقي از سوي روحانيان سالها در انزوا مانده را نداشت، غافلگير شد.21»
پس از پايان ماجراي انجمنهاي ايالتي و ولايتي، دولت علم تبليغات دامنهداري را عليه روحانيت آغاز كرد. مضامين تبليغات حول محور ارتجاعي شمردن روحانيت دور ميزد. پس از زمينهسازي مناسب، شاه در 19 دي 1341 در يك اجتماع تبليغاتي كشاورزان، اصول عوامفريبانه پيشنهادي خود را (كه بعدها «لوايح ششگانه» نام گرفت و تا سال 1356 به نوزده اصل گسترش يافت) اعلام كرد و از مردم خواست كه طي رفراندومي به آن رأي دهند.
شاه در سخنان خود روحانيت را مخالف اصلاحات و «ارتجاع سياه» ناميد و برنامة خود را تحول عميق و اساسي در كشور توصيف كرد. اقدام شاه كه تلاش آشكاري در راه تثبيت اقتدار و خودكامگي از طريق نقض قانون اساسي و گسترش وابستگي فرهنگي و اقتصادي به غرب بود، با واكنش مناسب امام خميني و علما روبرو شد.
در اول بهمن 1341 امام خميني، طي اعلاميهاي كه در تهران و شهرستانها پخش شد، رفراندوم را خلاف اصول و قانون، و اجباري دانست و آن را تحريم كرد22. ساير مراجع نيز اطلاعيههايي عليه رفراندوم صادر كردند. دوم بهمن بازار تهران اعتصاب كرد و تظاهرات گستردهاي صورت گرفت. پليس و ساواك به سركوبي و دستگيري بسياري از فعالان سياسي و مردم پرداختند. سوم بهمن، قم نيز در موج اعتصاب و تظاهرات فرو رفت و حكومت نظامي در اين شهر برقرار شد23. چهارم بهمن شاه در حاليكه شهر به صورت يك پايگاه نظامي درآمده بود، تحت شديدترين اقدامات امنيتي به قم سفر كرد. وي در اين سفر، با جسارت بيسابقهاي علما را مورد اهانت قرار داد و مجدداً با تفصيل بيشتري از خطر «ارتجاع سياه» سخن گفت. ششم بهمن بعد از يك موج گستردة سركوب و وحشتآفريني و بازداشت طيفهاي مختلف فعالان سياسي و گروهي از روحانيان، رفراندوم انجام شد و دولت به رغم عدم استقبال عموم مردم، به دروغ اعلام كرد كه بيش از پنج ميليون نفر رأي موافق داده از اصلاحات شاه حمايت كردهاند. كندي و رهبران ديگر كشورها به شاه تبريك گفتند و حمايت خود را اعلام نمودند24. پيش از رفراندوم، جبهه ملي براي مخالفت، اعلام ميتينگ در روز پنجم بهمن نمود و اطلاعيه تندي منتشر ساخت25. نهضت آزادي نيز طي بيانية مشروحي، ابعاد و آثار رفراندوم را بررسي كرده و بدون اشاره به قيام علما و روحانيان، با رفراندوم مخالفت نمود26. عزتالله سحابي معتقد است «جبهه ملي شعارش اين بود كه «اصلاحات آري، ديكتاتوري نه» اما موضع نهضت آزادي خيلي محكمتر بود»27. از روز سوم بهمن بازداشت رهبران جبهه ملي و نهضت آزادي آغاز ميشود. به روايت بازرگان «به دستور شاه كليه افراد جبهه ملي و نهضت آزادي و حتي افرادي از روحانيان و بازار را به زندان انداختند براي اينكه اينها نباشند تا در رفراندوم مخالفت بكنند.28» در يك نشست تاريخي كه علاوه بر امام خميني، آقايان گلپايگاني، شريعتمداري، حائري، علامة طباطبايي، محقق داماد، زنجاني، لنگرودي و آملي در آن شركت داشتند، انتشار اعلاميهاي تصويب شد كه با عنوان «نظرية مراجع تقليد و آيات عظام حوزة علمية قم راجع به تصويبنامة مخالف شرع و قانون دولت» چاپ و منتشر گرديد29. «با صدور اين اعلامية افشاگرانه كه در آن، روي فقر، گرسنگي، تيرهبختي مردم، ورشكستگي اقتصادي، وضع اسفبار زراعت و فلاحت كشور و واردات كمرشكن تكيه شده و گوشههايي از توطئههاي اسلامزدايي را برملا كرده بود، موجي از نگراني همراه با خشم و خروش، سراسر كشور را فراگرفت و افكار تودههاي مسلمان را عليه رژيم شاه به شدت برانگيخت.30» براي رژيم شاه مسجل شده بود كه امام خميني و علماي همفكر او مبارزه را تداوم خواهند داد. در اسفند 1341، پس از نطق شديداللحن شاه كه حداكثر اهانت و تهديد را در مورد علما بكار برد، امام خميني طي نطقي، خطاب به طلاب و روحانيان جوان اظهار داشت: [...] خود را آماده كنيد براي كشته شدن، زندان رفتن، و سربازي رفتن؛ خود را آماده كنيد براي ضرب و شتم و اهانت؛ خود را آماده كنيد براي تحمل مصايبي كه در راه دفاع از اسلام و استقلال براي شما در پيش است؛ خود را آماده كنيد و استقامت نماييد31.
همچنين در اين سخنراني كوبنده آخر اسفند، ضمن اعلام عزاي ملي در عيد نوروز، خطاب به روحانيان چنين تأكيد نمود: «روحانيت نبايد از چيزي بترسد، روحانيت نبايد از عربدهكشيها، وحشيگريها و غوغاي مشتي رجاله و اراذل وحشت كند. علما و روحانيون بايد تا آخرين قطرة خون خود را در راه اسلام، در راه قرآن و در راه اعلاي كلمةالله نثار كنند.»
امام خميني در اين سخنان خطاب به رژيم شاه اعلام كرد:
«من تا آخرين لحظههاي زندگيام از نواميس اسلام و مسلمين دفاع ميكنم... تا من هستم، نميگذارم قوانين مخالف اسلام تصويب و اجرا شود. تا من هستم نميگذارم كه دستگاه جبار استقلال اين ملت را برباد دهد.»
امام خميني در اين سخنراني كه «يكي از حماسيترين و پرشورترين نطقهاي32» ايشان به شمار ميرود ميگويد:
«اولاد فاطمه ـ سلامالله عليها ـ در طول تاريخ اسلام هميشه در برابر دستگاههاي ظالم و جائر ايستادند و از اسلام دفاع كردند، زجرها كشيدند، ناسزاها شنيدند، لاي جرز قرار گرفتند، دستهجمعي سربريده شدند، قتل عام شدند، به شهادت رسيدند، معالوصف مقاومت كردند و نگذاشتند كه بدخواهان اسلام را از بين ببرند و احكام خدا را محو و نابود كنند. اكنون هم بحمدالله اولاد فاطمه زندهاند... تا اولاد فاطمه زندهاند اجازه نميدهند كه دشمنان به مقدسات اسلام تجاوز كنند و مقدرات مسلمين را به دست يهود و اسرائيل بسپرند.33»
به گزارش شهرباني قم، شمار حاضران در سخنراني امام «حدود چهارهزار نفر» برآورد شد34 كه از ديد برخي شاهدان عيني به مراتب بيشتر بود. «در هنگام سخنراني بيشتر چشمهاي حاضران اشكبار بود و بسياري از حاضران با خشم و خروش فوقالعاده و شور و هيجان زايدالوصفي از مجلس برخاستند.35»
فاجعة حمله به فيضيه
مبارزات قاطع امام و روحانيان از آغاز 1342 شدت گرفت. بر اساس پيشنهاد امام خميني و تأييد علما، ايام نوروز و عيد عزاي عمومي اعلام شد. امام در اعلامية خود اعلام داشت كه «عيد نوروز را به عنوان عزا و تسليت به امام عصر ـ عجّلالله تعالي فرجهـ» ميداند و «به مردم اعلام خطر» ميكند36. روز دوم فروردين، مصادف با سالروز شهادت امام جعفر صادق(ع) يك مجلس سوگواري از سوي آيتالله گلپايگاني در مدرسة فيضية قم برقرار شد كه جمعيت انبوهي در آن شركت كردند. مأموران رژيم، با لباس مبدل، با هجوم به مجلس عزاداري، ضمن ضرب و جرح مردم و شكستن در و پنجرة مدرسه، عدة زيادي از مردم و طلاّ ب را كشته و مجروح كردند37. همزمان با اين فاجعه، به «مدرسة طالبية» تبريز نيز حمله شد و چند تن در اين حادثه نيز كشته و مجروح شدند38. باز همزمان با اين دو اتفاق، منزل آيتالله سيد حسن قمي در مشهد نيز مورد حمله قرار گرفت39. رژيم حمله به مدرسة فيضيه را هجوم خودجوش عدهاي از كشاورزان زائر دانست كه به انگيزههاي شخصي دست به عمل زدهاند40.
به دنبال اين حوادث، اعلاميههايي از علماي قم، تهران، نجف و ديگر شهرهاي ايران و عراق صادر شد كه رژيم شاه را به دليل بيحرمتي به دين و اهل ديانت و علما و طلاب محكوم ميكرد. امام خميني نيز اعلاميهاي تاريخي صادر كرد كه به «اعلاميه شاهدوستي يعني غارتگري» معروف شد41 و سه محور عمده و تعيين كننده داشت:
اول ـ حملة مستقيم به شخص شاه و نهاد سلطنت:
با تعابيري كه تا آن زمان سابقه نداشت؛ اينان با شعار شاهدوستي به مقدسات مذهبي اهانت ميكنند. شاهدوستي يعني غارتگري، هتك اسلام، تجاوز به حقوق مسلمين، تجاوز به مراكز علم و دانش؛ شاهدوستي يعني ضربه زدن به پيكر قرآن و اسلام، سوزاندن نشانههاي اسلام و محو آثار اسلاميّت؛ شاهدوستي يعني تجاوز به احكام اسلام و تبديل احكام قرآن كريم؛ شاهدوستي يعني كوبيدن روحانيت و اضمحلال آثار رسالت42.
دوم ـ تحريم معاذير و بهانههاي عافيتطلبان و خشكه مقدسان، كه اصل «تقيّه» را «تقواي گريز» ميفهميدند و با تشبّث بدان هيچ نوع اعتراضي را مجاز نميدانستند؛ حضرات آقايان توجه دارند، اصول اسلام در معرض خطر است:
قرآن و مذهب در مخاطره است. با اين احتمال، «تقيّه» حرام است و اظهار حقايق واجب؛ «وَلَو بَلَغَ ما بَلَغَ43».
سوم ـ اعلام استيضاح نخست وزير كشور، از سوي يك مرجع و رهبر ديني، كه خود به صراحت با عنوان «نمايندگي ملت» اين صلاحيت را براي خويش قايل شد:
اكنون كه مرجع صلاحيت داري براي شكايت در ايران نيست و ادارة اين مملكت به طور جنونآميز در جريان است، من به نام ملت از آقاي عَلَم شاغل نخستوزيري استيضاح ميكنم44.
امام خميني در اين پيام بر عزم خود در تداوم مبارزه عليه رژيم شاه تأكيد نموده و چنين اعلام داشت:
«من اكنون قلب خود را براي سرنيزههاي مأمورين شما حاضر كردم، ولي براي قبول زورگوييها و خضوع در مقابل جباريهاي شما حاضر نخواهم كرد.»
«با صدور اعلاميه مزبور، تودههاي ستمديده و مرعوب، يكباره به جوش و خروش آمدند. رعب و وحشتي كه به دنبال فاجعه خونين فيضيه، قلبها را فراگرفته بود، جاي خود را به خشم و عصيان و شهامت و دلاوري سپرد. 45»
اين اعلاميه «نه تنها شاه و هيئت حاكمه ايران را بهتزده ساخت، بلكه عموم ملت، احزاب ملي، رجال سياسي، طبقه دانشگاهي و مبارزان برجسته ملي را نيز به شگفتي واداشت تا آنجا كه بسياري از مقامات سياسي با نامه و پيام و طي ملاقاتهاي خصوصي و عمومي با امام، مراتب ارجگذاري و پشتيباني خويش را در برابر عظمت فكري، خردمندي، ژرفنگري، پايداري، استواري و رهبري داهيانه امام آشكار كردند.46»
روحانيت تهران يك هفته اعتصاب را با خودداري از اقامة جماعت در مساجد اعلام كرد، حوزه علميه مشهد از اين تصميم اعلام حمايت كرد و اعتصاب سراسري ائمه جماعات را خواستار شد. اصناف و بازاريان تهران و ساير شهرستانها نيز سه روز اعتصاب عمومي را با بستن مغازهها و بازار تدارك ديدند47. در بين گروههاي سياسي، مسئولان خارج از زندان جبهه ملي با امضاي سازمانهاي جبهه ملي ـ استان تهران با صدور اعلاميهاي تحت عنوان «سراسر خاك وطن در آتش استبداد ميسوزد» فاجعه فيضيه قم و طالبيه تبريز را محكوم ميكنند ولي از به كار بردن تعابير روحانيان و طلاب خودداري كرده، اشارهاي به قيام علما به رهبري امام خميني نمينمايند48. نقل شده كه اللهيار صالح رهبر جبهه ملي در ملاقات يكي از دانشجويان جبهه باوي در زندان قصر، حركت روحانيت را «زودگذر و موسمي» توصيف كرده و از پيروي و همكاري با مبارزات روحانيون منع مينمايد49. در مورد فاجعه فيضيه، اطلاعيهاي به نام نهضت آزادي و يا واكنش خاصي توسط رهبران آن در زندان، ثبت و طرح نشده است. وزير مشاور رژيم، طي مصاحبههاي متعدد، سعي كرد اعتصابات و اعتراضات مردم و روحانيان را به فئودالها و مخالفان اصلاحات ارضي نسبت دهد50.
پس از درگيري خونين فيضيه، موج تازهاي در علماي عراق برخاست؛ آنان نامهها و پيامهاي متعددي به سران كشورهاي اسلامي و عربي ارسال داشته عملكرد رژيم شاه را مورد انتقاد قرار دادند و از آنان براي حمايت از مبارزان ايراني ياري طلبيدند. آيتالله حكيم، با ارسال تلگرامي، از علماي ايران خواست كه به طور دستهجمعي ـ به عنوان اعتراض ـ ايران را ترك كرده به عراق مهاجرت كنند. در واكنش به اين پيام آقاي حكيم، نخست امام خميني و سپس ديگر مراجع ايران اين امر را به صلاح دين و ملت ندانستند51.
در همين اوان و در 20 فروردين اين خبر جلب توجه كرد: رژيم شاه، در يورشي ديگر، معافيت تحصيلي طلاب را ناديده گرفت و جمعي از روحانيان را به سربازي برد. اين اقدام كه آشكارا به قصد فشار بر روحانيت و به ويژه افزايش محدوديتها و تضييقات بر روحانيان جوان صورت ميگرفت به نحو توهينآميز و تحقيركنندهاي اجرا شد و با عمليات غافلگيرانه در بيرون محل تدريس طلاب، آنان را دستگير و به پادگانهاي نظامي اعزام ميكردند. مأموران حتي طلابي كه كارت تحصيلي صادره از وزارت فرهنگ داشتند نيز بازداشت و كارتهاي آنها را پاره ميكردند52. امام با ارسال پيام براي روحانياني كه به سربازخانهها اعزام شده بودند از جمله حجتالاسلام علياكبر هاشمي رفسنجاني، ضمن تأكيد بر فراگيري تعليمات نظامي و آمادگي جسماني اعلام داشت:
«رسالت سنگيني كه اكنون به عهده داريد، روشن ساختن و آگاه كردن سربازان و درجهداراني است كه با آنان سر و كار داريد.53»
ساواك نيز پس از اطلاع از اقدامات تبليغي روحانيان سرباز به مقابله برخاست و با جلوگيري از فعاليتهاي فرهنگي آنان در مواردي با خشونت روحانيان مبارز را در داخل پادگانها سركوب و بازداشت مينمود54. به مناسبت «اربعين شهداي فيضيه» نيز با صدور اعلاميه شورانگيز امام خميني، مجالس يادبود در نقاط مختلف تشكيل شد و فرصت ديگري براي تهاجم به رژيم فراهم گشت55. شاه در 26 ارديبهشت 1342 طي نطقي آيندة خونيني را در ايران و لزوم كشتار افرادي را براي تحقق اهداف «انقلاب سفيد» پيشبيني كرد و وقوع آن را غيرقابل اجتناب دانست. وي گفت:
«اگر متأسفانه لازم باشد كه بگوييم انقلاب بزرگ ما با خون يك عده بيگناه يعني مأموران دولت، و خون يك عده افراد بدبخت و گمراه متأسفانه آغشته خواهد شد، اين كاري است كه چارهاي نيست و خواهد شد.56»
محرم و قيام 15 خرداد
با آغاز ماه محرم مبارزات اوج ديگري گرفت. رژيم، كه تشديد مبارزه را پيشبيني ميكرد، تمهيداتي انديشيد. شهرباني كل كشور، به رياست نصيري، رئيس بعدي ساواك، اعلامية مفصلي منتشر كرد و «اعمال و تظاهراتي كه شرع مقدس نيز آنها را تجويز نفرموده است» به كلي ممنوع اعلام كرد57 و متذكر شد كه «اگر اشخاصي مراسم مذهبي را وسيلة اغراض شخصي قرار دهند شديداً مجازات خواهند شد». از طرف ديگر، ساواك و شهرباني با احضار وعّاظ، با تهديد از آنان ميخواهد ملتزم شوند كه سه موضوع را مراعات كنند: اول ـ عليه شخص اول مملكت سخني نگويند؛ دوم ـ عليه اسرائيل نيز سخني به ميان نياورند؛ و سوم ـ مرتب به گوش مردم نخوانند كه اسلام در خطر است58! امام خميني، در مقابله با تهديدهاي رژيم، ضمن پيامي به وعّاظ، گويندگان ديني و هيئتهاي مذهبي، به نكاتي اشاره كرد كه اهميت ويژهاي دارد. در ابتدا با افشاي توطئة رژيم در گرفتن التزام سهگانه، صريحاً نظر داد كه «اين التزامات، علاوه بر آنكه ارزش قانوني نداشته و مخالفت با آن هيچ اثري ندارد، التزام گيرندگان مجرم و قابل تعقيب هستند»؛ سپس با ذكر مواردي كه لازم است گويندگان بدان بپردازند، با حمله به دربار و ارتش و دستگاههاي دولتي يادآور شد كه «خطر اسرائيل و عمّال آن را به مردم تذكر دهيد». از ديگر موارد مهم اين پيام، تكيه و حساسيت بر بخشي از ادبيات انقلابي مردم بود؛ امام خميني با اين يادآوري كه «در نوحههاي سينهزني، از مصيبتهاي وارده بر اسلام و مراكز فقه و ديانت و انصار شريعت يادآور شويد»، نوحه خوانان و سرايندگان نوحه و مرثيه را متوجه ساخت كه در ايام عزاداري، شور و شعور مبارزه عليه رژيم شاه را زنده نگاه دارند59 و60.
13 خرداد 1342 مصادف بود با عاشوراي حسيني. از صبح آن روز تظاهرات گستردهاي همراه با مراسم عزاداري و عكسهاي امام خميني در دستان مردم، در خيابانهاي تهران آغاز شد. مسير اصلي تظاهرات از مدرسه مسجد حاج ابوالفتح در ميدان شاه به سمت بهارستان و سپس ميدان فردوسي با حضور دهها هزار نفر از مردم تا دانشگاه تهران امتداد يافت و پس از عبور از مقابل كاخ شاه و شعارهاي خشمگينانه مردم عليه ديكتاتور به ميدان توپخانه و سپس ميدان ارك منتهي گشت. در گزارشات ساواك از تظاهرات اين روز به حضور آشكار دانشجويان در كنار طلاب و ساير اقشار مردم اشاره شده است61. در شهر قم نيز در ده روز اول محرم مراسم عزاداري با شكوه و متفاوت از سالهاي گذشته برگزار ميشد و همه منتظر نطق عاشوراي امام بودند. تهديد مأمور ساواك از طرف شخص شاه براي منصرف ساختن امام خميني از ايراد سخنراني ثمري نداد و ايشان به سوي فيضيه حركت كرد. و در حالي كه هزاران تن از مردم او را همراهي ميكردند وارد مدرسة فيضيه شد. مقارن ساعت 7 بعدازظهر، بر بلنداي منبر قرار گرفت و بيانات تاريخي خود را ايراد كرد. با اين سخنراني آتشين و حماسي، رويارويي قاطع و سازشناپذير امام در برابر شاه و رژيم سلطنتي به اوج خود رسيد و «روح انقلابي تازهاي در مردم مسلمان ايران دميده شد.62» محمدرضا شاه براي نخستين بار از سوي يك شخصيت مرجع روحاني، مورد سؤال، انتقاد، سرزنش و حمله قرار گرفته بود. به تعبير غلامرضا نجاتي، «غول وحشت و هراسي كه نام شاه طي سالهاي متمادي در اذهان جاي داده بود، در هم شكسته شد. آيتالله روحالله خميني در حضور دهها هزار تن مستمع، شاهنشاه را «آقاي شاه!»، «تو!»، «بيچاره!»، «بدبخت!» خطاب كرده بود! بت بزرگ سخت ضربه خورده بود؛ اقتدار رژيم كودتا و ترس و وحشتي كه از سازمان امنيت مخوف او در اذهان وجود داشت، آسيب ديده بود.63»
وي پس از بيان اين نكات، مينويسد:
نطق روز 13 خرداد 1342 آيتالله خميني نقطة عطفي است در تاريخ معاصر ايران؛ نمودي است از يك حركت پهلواني و واكنش شديدي است در برابر ستمگريهاي محمدرضا شاه. بپذيريم يا نپذيريم، سخنان آن روز آيتالله خميني رژيم شاهنشاهي را تكان داد؛ سخت هم تكان داد، و شمارش معكوس از همان روز شروع شد. ابعاد ماجرا وسيعتر از آن بود كه بتوان از راه تهديد يا وعده و وعيد با آن مقابله كرد. شاه، به شيوة معمول و با اتكا به پشتيباني امريكا، در برابر اين تهديد به سياست خشونت و سركوب متوسل شد و دستور بازداشت آيتالله خميني را صادر كرد.64»
در يكي از گزارشهاي ساواك، وضعيت تجمع مردم در سخنراني عصر عاشوراي امام اينگونه توصيف شده است:
«جمعيت، تمام صحن مدرسه فيضيه، صحن بزرگ حضرت، ميدان جلو صحن و صحن مسجداعظم را گرفته بود. تمام پشتبامها پر از جمعيت بود كه غالباً از شهرستانها آمده بودند. تعداد جمعيت را در حدود دويست هزار نفر ميگفتند و اظهار ميداشتند در تاريخ قم چنين جمعيتي ديده نشده است... خميني را مثل امام وارد كردند و تمام جمعيت آن چنان صلوات فرستادند كه تا دو كيلومتر صداي آن ميرفت.65»
نيمه شب 15 خرداد 1342/ 12 محرم 1383 پس از دستگيريهاي گسترده روحانيان طرفدار امام در تهران و شهرستانها، مأموران رژيم، با استفاده از تاريكي شب و خواب بودن مردم، امام خميني(ره) را با به كارگيري دهها كماندو و سرباز گارد شاهنشاهي و كنترل نظامي محلههاي اطراف منزل ايشان بازداشت نمودند ـ و در واقع ربودند ـ و به تهران منتقل كردند66؛ اين دستگيري 15 خرداد را آفريد. از ابتداي صبح آن روز تظاهرات گسترده و خونيني در شهرهاي قم، تهران، ورامين، شيراز و كاشان و اعتصابها و واكنشهاي مردمي در مشهد، اصفهان، تبريز و بسياري از شهرستانهاي كوچك و بزرگ كشور رخ داد. بيشترين كشتار وحشيانه مردم در تهران و ورامين صورت گرفت و هزاران تن از اقشار مختلف مردم كشته و زخمي شدند67. روزنامه واشنگتن پست تلفات 15 خرداد در تهران را يكهزار تن اعلام كرد68. «ماروين زونيس روزنامهنگار امريكايي كه در تهران شاهد تظاهرات بوده، تعداد كشتهشدگان و مجروحيان را چند هزار تن تخمين زده است.69» در تهران و چند شهر حكومت نظامي اعلام شد و موج دستگيري روحانيان و دانشجويان و بازاريان و مردم مبارز در مناطق مختلف گسترش يافت. شانزده خرداد هم شهر تهران همچنان شاهد صحنههاي تظاهرات مردم و مقابله آنان با نيروهاي مسلح بود كه با شهادت و مجروح شدن عدهاي و دستگيري تعدادي ديگر قبل از ظهر كاملاً سركوب شد70.
عَلَم در جلسه كابينه كه بعد از ظهر 15 خرداد تشكيل شد، گفت: «ما شانس آورديم، زيرا اينها تشكيلات قوي داشتند و كوچك نيست با آنكه از صبح عدهاي مجروح و كشته شدند، معذلك هنوز هستند و اين خيلي عجيب است. 71»
در اين جلسه محمد باهري وزير دادگستري، جهانگير تفضلي وزير مشاور و نصرتالله معينيان معاون نخستوزير در تأييد كشتار مردم سخناني گفتند.
دكتر پرويز ناتل خانلري وزير فرهنگ نيز چنين اظهار داشت: «طبقه روشنفكر سخت عصباني است و بر له دولت است و ميگويد چرا دولت سستي ميكند و اقدام شديد نميكند... حكومت نظامي ضرورت كامل دارد و بسيار شديد بايد عمل كرد.72»
ارتشبد فردوست نيز در خاطرات خود مينويسد: «درباره تظاهرات وسيع 15خرداد، حتي شب قبل آن، اداره كل سوم [ساواك] و شهرباني هيچ اطلاعي نداشت... اگر تظاهرات قبلاً تدارك ميشد و دو موضوع در آن رعايت ميگرديد، بدون هيچ ترديد به سقوط محمدرضا ميانجاميد... تا ظهر 15 خرداد هم محمدرضا و هم امريكاييها و هم انگليسيها تظاهرات را يك طرح براندازي وسيع و سازمان يافته ميدانستند و به شدت دستپاچه بودند.73»
نجاتي مينويسد كه قيام 15 خرداد «قيام مردم عليه رژيم و شخص محمدرضا شاه بود و همه گرايشهاي سياسي و مذهبي را در بر ميگرفت... قيام 15 خرداد يك قيام خودجوش و ناگهاني بود.74» آبراهاميان هم مينويسد:
«قيام خرداد 1342 سه روز به طول انجاميد، صدها ـ و شايد هزاران ـ كشته برجاي گذاشت و نه تنها تهران و قم بلكه اصفهان، شيراز، مشهد و تبريز را هم در برگرفت. البته رژيم اين قيام را سركوب كرد و از گسترش آن به شهرهاي ديگر جلوگيري كرد.75»
شرح وقايع 15 خرداد 1342 در تهران به از نقل يك ماركسيست شناخته شده در پي ميآيد؛ بيژن جزني، كه پس از گذار از سازمان جوانان حزب توده و جناح چپ دانشجويان جبهة ملي دوم و تشكيل اولين گروه چريكي با ايدئولوژي ماركسيستي به ايدئولوگ حركتهاي مسلحانه چپگرا تبديل شد: «تظاهرات خونين 15 خرداد در تهران از چند روز قبل به صورت تظاهرات نيمه مذهبي ـ نيمه سياسي شروع شد. حمله به مدرسة فيضية قم و سپس بازداشت [امام] خميني... باعث شد كه تظاهرات در روز 15 خرداد (دو روز بعد از عاشورا) ابعاد و شدت بيسابقهاي پيدا كند. خصلت شورشي تظاهرات باعث تعطيل زندگي عادي شهر و جاري شدن انبوه انساني به خيابانها شد... . خيابانهاي مهم شهر توسط نيروي نظامي از يكديگر قطع شد و نيروي نظامي همراه تانك و زرهپوش و جيپهاي حامل مسلسل سنگين، مردم را ـ اعم از تظاهركننده يا عابر ـ به گلوله بست. مردم از خيابانهاي مركزي به خيابانهاي اطراف پخش شدند و جمعيتي كه داوطلبانه يا به اجبار كار را تعطيل كرده بود، هيجانزده در خيابانهاي اطراف شهر سنگربندي كرده و در هر جا نغمهاي ساز كرده بودند. نيروي مسلّح به خيابانهاي اطراف شهر اعزام شد و در منطقهاي وسيع كه از شرق به خيابان دلگشا و سه راه شكوفه ميرسيد و از غرب تا انتهاي خيابان آذربايجان، كشتار با ابعادي وحشيانه آغاز شد. چنين سركوبي خونين به هيچوجه متناسب با امكانات و نيروي شورشيان نبود. شاه از خانة «خاتمي»، فرماندة نيروي هوايي، در جريان امور قرار داشت و دستور حداكثر اِعمال خشونت را صادر ميكرد. مردم، كه جز چوب و سنگ سلاحي نداشتند، قادر به هيچگونه مقاومتي نبودند. اشغال نظامي شهر ادامه يافت. در روز 16 [خرداد] نيز با كوچكترين تجمعي، آتش نظاميان عدهاي را از پا در ميآورد. توده، كه از سلاّ خي رژيم به خشم آمده بود، مشتهاي خالي خود را با خشمي جنونآسا مينگريست و بسيار كساني بودند كه از شدت نوميدي ميگريستند. ... جنبة مذهبي تظاهرات، دهقانان اطراف تهران را نيز به حركت درآورد؛ گروهي خود را به شهر رساندند و در تظاهرات شركت كردند و عدهاي نيز با نيروي مسلح ارتش و ژاندارمري ـ هردو ـ روبهرو شدند. از جمله در سرپل باقرآباد ورامين، سلاّ خي وحشيانهاي از دهقانان شد كه عازم «جهاد با دشمنان دين» بودند. گفته شد كه در اين نقطه 400 تن قرباني شدند. عصر پانزدهم خرداد، بيمارستانها و هر جاي ديگر كه نام درمانگاه و درمانهاي طبي و بهداشت داشت، انباشته از زخمي و كشته شده بود. اين كشتگان كساني بودند كه زنده به اين مراكز رسيده بودند؛ و الاّ اجساد كشتهشدگان در خيابانها توسط ارتش جمعآوري ميشد و به طور جمعي منهدم ميگشت. گفتهاند تعداد زيادي از اجساد در درياچة قم ريخته شد و مقاديري نيز در چالههاي عظيم انباشته شد و با بولدوزر روي آنها پوشانده شد.76»
غلامرضا نجاتي با تأكيد بر حركتهاي مسلحانه بعد از سال 1342، معتقد است: «15 خرداد، به رغم سركوب و شكست آن، تجربة بزرگي از قيام مردم عليه ظلم و ستم، و نيز نمايشي از شكست رژيم شاه در انجام اهداف دراز مدت استعمارگران آمريكايي و انگليسي بود كه ساليان دراز، براي اجراي آن، سرمايه گذاري شده بود. قيام 15 خرداد نقطة عطفي بود در تاريخ معاصر ايران، كه جنبش سياسي و انقلابي را به جنبش ايدئولوژيكي سياسي ـ مذهبي و مبارزة مسلحانه مبدل ساخت. همچنين بيانگر اين حقيقت بود كه از آن پس مبارزه با رژيم كودتا با مسالمت و در چارچوب قانون امكان نخواهد داشت. ظهور گروههاي چريكي و آغاز نبرد مسلحانه، پيامد قيام 15 خرداد و تداوم مبارزة ملت ايران تا انقلاب سال 1357 بود.»77
آبراهاميان در مورد پيامد قيام 15 خرداد نوشته است:
«هر چند شاه توانست قدرتش را تثبيت كند، خاطره كشتارهاي خرداد 1342 آتش زير خاكستر باقي ماند تا در فرصتي مناسب شعله ور شود. همچنان كه بحران تنباكوي سال 1291 تمريني براي انقلاب مشروطه بود، رويدادهاي خرداد 1342 نيز تمريني بود براي انقلاب اسلامي 1357.78»
حامد الگار استاد دانشگاه بركلي و محقق شناخته شده در زمينه اسلام و ايران، مينويسد: «شورشي كه با تقويم شمسي ايراني در روز پانزدهم خرداد، برپا شد، نقطه عطفي در تاريخ نوين ايران است. در اين روز بود كه پايههاي رهبري و سخنگويي امام خميني براي الهام بخشيدن به تودههاي مردم در مبارزه بر ضد شاه و اربابان بيگانه او، با ايجاد همبستگي از راه تفكر اسلامي ريخته شد و به جاي احزاب غيرمذهبي كه پس از مصدق اعتبارشان از دست رفته بود، توده مردم، تحت رهبري مذهبي، اقدام به جنبشهاي سياسي كردند. به هر صورت نهضت 15 خرداد پيش درآمد انقلاب اسلامي 9ـ 1978 (1357) بوده است.79»
انحلال «جبهة ملي دوم» و تعطيل «نهضت آزادي»
در نوزدهم خرداد 1342 نهضت آزادي اطلاعيهاي تحت عنوان «ديكتاتور خون ميريزد» در دفاع از قيام 15 خرداد منتشر ساخت كه «موضع تعدادي از اعضاي خارج از زندان اين گروه بود. چندي بعد اعلاميه ديگري به امضاي دستگاه اجرايي نهضت آزادي منتشر شد كه اختلافنظر آنان را با گروه منتشر كننده اعلاميه قبلي فاش ميساخت.80» ميثمي در مورد اين اعلاميه تأكيد ميكند كه «سران نهضت [آزادي] اطلاعيههاي بعد از 15 خرداد را كه به نام نهضت آزادي داده شده بود، نپذيرفتند.81» در كتاب نهضت امام خميني نيز تصريح شده كه «رهبران اين گروه اين اعلاميه و چند اعلاميه مشابه آن را تكذيب كردند و ساختگي دانستند.82» مهندس بازرگان در خاطرات خويش با آنكه موضوع پيشنهاد خود در زندان به رهبران جبهه ملي براي صدور اعلاميهاي در محكوميت اعمال رژيم و كشتار 15 خرداد را توضيح ميدهد هيچ اشارهاي به اطلاعيههاي منتشره در بيرون از زندان نميكند83. در مجموعه اسناد نهضت آزادي با وجود چاپ اطلاعيه مزبور، چند صفحه بعد اعلاميه تكذيب اينگونه اطلاعيهها درج شده است84.
نجاتي در مورد عدم موضعگيري جبهه ملي در قبال قيام 15 خرداد مينويسد: «رهبران جبهه ملي دو سه روز پس از قيام پانزده خرداد، در زندان از حادثه آگاه شدند. فاجعه مهمتر از آن بود كه نسبت به آن بيتفاوت بمانند. بازرگان پيشنهاد كرد شورايعالي جبهه ملي، اعلاميه صادر كند و اعمال رژيم را در كشتار مردم محكوم نمايد... بحث درباره تهيه و تصويب اعلاميه مبني بر محكوم كردن رژيم كودتا در كشتار مردم در قيام 15 خرداد، به اختلافنظر شديد و مشاجره كشيد و سرانجام مقدمات انحلال و فروپاشي جبهه ملي دوم را فراهم ساخت.85»
بازرگان نيز در شرح ماوقع ميگويد:
«قرار شد آقاي صالح موضوع را در هيئت اجرائيه جبهه ملي مطرح كند و تصميم بگيرند. نتيجه از پيش معلوم بود، هيئت اجرائيه پس از چند روز سرانجام به مخالفت با صدور اعلاميه رأي داد... آقاي [شاپور] بختيار در خاطرات خود گفته است كه با كوشش او طرح مورد بحث (صدور اعلاميه جبهه ملي در اعتراض به حادثه 15 خرداد) به تصويب نرسيد. به هر حال اين موضوع نيز كه حاكي از اختلافنظر بين رهبران جبهه ملي بود، مقدمه انحلال جبهه را فراهم ساخت.86» با اوج گرفتن اختلافات دروني جبهه ملي كه بخشي از آن بويژه در زمينه ساختار تشكيلات در كنگره جبهه ملي (دي 1341) تشديد گرديد، پس از آزادي سران آن در شهريور 42 روند از هم پاشيدگي اين گروه تشديد شد. مكاتبات متعدد شوراي عالي جبهه و دكتر مصدق به نتيجهاي نرسيد و «كشمكش درون سازماني تا ارديبهشت 1343، كه شوراي عالي جبهه ملي در پاسخ به نامه دكتر مصدق انحلال خود را اعلام كرد، ادامه يافت.87»
هم زمان با افزايش دستگيري روحانيان و موج بازداشت يكباره علماي تبريز و تداوم سركوب مبارزان مذهبي، از نيمة دوم 1342 رژيم شاه به سركوب نيروهاي سياسي مخالف پرداخت. در آبان ماه سران نهضت آزادي به محاكمه كشيده شدند؛ داريوش فروهر و چندتن از فعالان «حزب ملت ايران»، همچنين گروهي از دانشجويان، بازاريان و افراد وابسته به جبهة ملي ـ با محاكمه و بيمحاكمه ـ به زندان رفتند؛ جمعي براي خدمت سربازي به نقاط بد آب و هوا فرستاده شدند؛ طيب حاج رضايي و حاج اسماعيل رضايي، به جرم تحريك مردم به شورش در 15 خرداد، به حكم دادگاه نظامي محكوم و در آبان 43 تيرباران شدند88.
يوسفي اشكوري در مورد آزادي سران جبهه ملي از زندان و وضعيت نهضت آزادي مينويسد: «رهبران جبهه ملي سرانجام بدون دادرسي و محاكمه، در روز 18 شهريور 1342، از زندان آزاد شدند. اما اعضاي نهضت آزادي در زندان ماندند. دليل آن نيز روشن بود. جبهه ملي در مجموع راه مسالمتآميز خود را در مبارزه با رژيم دنبال كرد و به آن وفادار ماند. ولي نهضت آزادي با شتاب، راديكال و ستيزهجو شد... و در نهايت با نهضت انقلابي و حماسي روحانيان و بويژه آيتالله خميني، مرجع سازشناپذير و مقاوم جنبش جديد روحانيان، پيوند برقرار كرد.89» جلالالدين فارسي نيز معتقد است كه در آن زمان ساواك پي برده بود كه «عناصر متدين، با تجربه و اهل مطالعه نهضت آزادي با پيروان امام يا نيروي 15 خرداد به هم پيوستهاند.90» وي همچنين تأكيد دارد كه «بيش از هشتاد تا نود درصد بدنه نهضت آزادي» در آن هنگام «جوانان متدين، ملتزم به احكام و داراي مطالعات و آموزش اسلامي نسبتاً خوبي بودند.91»
اشكوري دربارة محاكمه رهبران و اعضاي نهضت آزادي مينويسد:
«... پس از اجراي دو مرحله محاكمه (بدوي و تجديدنظر) تقريباً تمامي رهبران و كادرهاي اصلي و اعضاي درجه دو و سه آن به حبس (يك تا ده سال) محكوم شدند. رژيم ميخواست از محاكمة علني آنان در دادگاه نظامي به نفع خود بهرهبرداري كند اما مدافعات آنان (بويژه مدافعات مهندس بازرگان) در دادگاه تجديدنظر نظامي... كاملاً به زيان رژيم تمام شد.92» از هفت نفري كه از طرف هيئت مؤسس، اعلامية تأسيس نهضت آزادي را امضأ كرده بودند، چهارنفر (حسن نزيه، منصور عطايي، رحيم عطايي، عباس سميعي) تحت تعقيب قرار نگرفتند. مجموع محكومين نهضت آزادي در محاكمات 42 و 43 هشت تن بودند و تا پايان سال 44 مجموعاً در دو سري محاكمه (3 تن و 8 تن جداگانه) يازده تن ديگر از اعضاي نهضت آزادي محاكمه و از يك تا 5 سال زندان محكوم شدند93.
همانگونه كه نجاتي تصريح ميكند در محاكمه سري اول 42، «مبناي كيفرخواست دادستان ارتش، چند اعلاميه از سوي نهضت آزادي بود» كه بعد از قيام 15 خرداد و در هنگام بازداشت رهبران نهضت، انتشار يافته بود94. در واقع اقدامات جناح انقلابي جوانان نهضت آزادي، به پاي رهبران نهضت محسوب گرديد. در مورد آيتالله طالقاني كه در اوايل خرداد 42 آزاد شده بود و بعد از 15 خرداد مجدداً بازداشت گرديد، پيشنويس اعلاميهاي كه به خط ايشان خطاب به سربازان و افسران مسلمان كشف شده بود، مستند اصلي محكوميت وي قرار گرفت95.
جلالالدين فارسي كه روشن ساخته اغلب اعلاميههاي شديداللحن نهضت آزادي را در زمان بازداشت سه تن رهبران اصلي نهضت آزادي نوشته و منتشر نموده است، در خاطرات خود ضمن تصريح به ارتباط و همكاري هيئتهاي مؤتلفه اسلامي با نهضت آزادي، مينويسد: «نهضت آزادي مثل همه سازمانهاي سياسي، امكان چاپ و انتشار چيزي نداشت و محتاج پيروان امام(ره) يعني هيئتهاي مؤتلفه بود... در انتشار اعلاميههاي نهضت آزادي هم هيئتهاي مؤتلفه شركت ميكردند.96»
هيئتهاي مؤتلفه كه در آن زمان «فقط در تهران بيش از 500 نفر عضو داشته است، در راه انداختن تظاهرات و بسيج تودهها عليه رژيم نقش بسزايي ايفا ميكرد.97» اشكوري در مورد توقف فعاليتهاي نهضت آزادي پس از محاكمه رهبران آن مينويسد: «... نهضت آزادي با ركود و توقف و مانع جدي مواجه شد و از گسترش و فعاليت آن در داخل كشور جلوگيري به عمل آمد.98»
در يكي از بيانيههاي نهضت آزادي نيز در مورد تعطيل شدن نهضت در آن زمان چنين آمده است: «... پس از محكوميت سران و بعضي اعضای نهضت آزادي، فعاليت آن عملاً تعطيل گرديد.99»
پينوشتها
-1 عاقلي، باقر، روزشمار تاريخ ايران، ج 2، تهران، نشر گفتار، 1372ش، ص 145، ذيل 15 مهر 1341.
-2 روحاني، سيدحميد، نهضت امام خميني، ج 1، 1356ش (افست چاپ بيروت)، صص 50ـ149.
-3 همان، صص 3 ـ152؛ عاقلي، 12، ج 2، ص 146.
-4 علي بابايي، غلامرضا، فرهنگ تاريخي سياسي ايران و خاورميانه، ج 1، تهران، رسا، 1374ش، ص 35.
-5 روحاني روحاني، سيدحميد، نهضت امام خميني، ج 1، چ 15، تهران، نشر عروج، 1381ش، صص 4ـ183؛ حسينيان، روحالله، سه سال ستيز مرجعيت شيعه (43 ـ 1341)، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1382ش، ص 132.
-6 سه سال ستيز...، ص 133.
-7 نهضت امام خميني، صص 7ـ186.
-8 همان، صص 9ـ187؛ سه سال ستيز...، صص 8ـ137 و 140 و 145.
-9 نهضت امام خميني، صص 6ـ163 (متن كامل و تصوير اعلاميه نهضت آزادي).
-10 سه سال ستيز...، ص 145.
-11 يادنامه دكتر غلامحسين صديقي، به اهتمام پرويز ورجاوند، تهران، چاپخش، 1372، ص 539، متن اعلاميه جبهه ملي.
-12 نهضت امام خميني، صص 163 و 167.
-13 «اين اولين موضعگيري و واكنش رسمي 1شاه، 2شاه عليه امام خميني به شمار ميآيد؛ كه پس از تلگراف شديداللحن ايشان به 1شاه، 2شاه و علم ابراز گرديد.» (نهضت امام خميني، ص 173).
-14 همان جا؛ نجاتي، 12، غلامرضا، تاريخ سياسي 25 ساله ايران، ج 1، تهران، رسا، 1371، ص 224؛ فرهنگ تاريخي سياسي...، صص 6 ـ 35.
-15 همان جا، با اندكي تصرف.
-16 نهضت امام خميني، ص 205.
-17 ر.ك: نهضت امام خميني، صص 6ـ184.
-18 نهضت امام خميني، صص 10ـ209.
-19 يوسفي اشكوري، 12، حسن، در تكاپوي آزادي، ج 1، تهران، قلم، 1376ش، ص 266.
-20 فارسي، 12، جلالالدين، زواياي تاريك، تهران، نشر حديث، 1373ش، ص 76.
-21 در تكاپوي آزادي، ص 267.
-22 صحيفه نور، ج 1، صص 4 ـ23؛ نهضت امام خميني، صص 2 ـ230؛ تاريخ سياسي...، ص 224.
-23 نهضت امام خميني، صص 6ـ262؛ سه سال ستيز...، صص 5 ـ180؛ سفري، محمدعلي، قلم و سياست، ج 2، تهران، نشر نامك، 1371 ش، صص 80ـ479.
-24 فرهنگ تاريخي سياسي...، ص 38؛ نهضت امام خميني، صص 6 ـ270، با تلخيص.
-25 قلم و سياست، ص 482؛ يادنامه دكتر غلامحسين...، صص 52 ـ 544.
-26 در تكاپوي آزادي، صص 73ـ268.
-27 همان، ص 268.
-28 همان، ص 273.
-29 نهضت امام خميني، صص 302 ـ296، (متن كامل اعلامية مراجع).
-30 همان، چ 15، ص 327.
-31 همان، چ اول، صص 11 ـ310.
-32 همان، چ 15، ص 341.
-33 صحيفه امام، ج 1، صص 9ـ158 و 162 و 164.
-34 همان، ص 165، پانوشت به نقل از كوثر.
-35 نهضت امام خميني، صص 2ـ341.
-36 همان، ص 315؛ صحيفه نور، ج 1، ص 37.
-37 كرباسچي، غلامرضا، هفت هزار روز تاريخ ايران و انقلاب اسلامي، ج 1، تهران، بنياد تاريخ انقلاب اسلامي ايران، 1371ش، صص 4 ـ133، ذيل 2 فروردين 1342؛ ر.ك: نهضت امام خميني، صص 49 ـ 337.
-38 فرهنگ تاريخي سياسي...، ص 38؛ هفت هزار روز...، صص 6 ـ135، ذيل همان روز؛ اطلاعات 6 /1 /42: «طي زدوخورد قم و تبريز، سه نفر كشته و عدهاي مجروح شدند.»
-39 هفت هزار روز...، ص 134.
-40 فرهنگ تاريخي سياسي...، ص 38.
-41 اين اعلاميه، در اصل، پيام امام به علماي تهران است كه در سطح گستردهاي به صورت اعلاميه چاپ و در بسياري از شهرها توزيع شد.
-42 صحيفه نور، ج 1، صص 40 ـ39؛ نهضت امام خميني، صص 3 ـ272. (در هر دو مأخذ متن كامل اعلاميه درج شده است).
-43 همان.
-44 همان.
-45 نهضت امام خميني، ص 399.
-46 همان، صص 6ـ395.
-47 روزشمار تاريخ ايران، ج 2، ص 154؛ نهضت امام خميني، صص 9ـ 406.
-48 نهضت امام خميني، ص 356؛ در تكاپوي آزادي، ص 275. وي اين اعلاميه را مربوط به بعد از 15 خرداد ميداند و نيز تأكيد ميكند كه در اين اعلاميه «به روحانيان و علما و يا ماهيت مذهبي قيامها» اشارهاي نميشود.
-49 نهضت امام خميني، ص 356، پانوشت.
-50 هفت هزار روز...، ص 139.
-51 فرهنگ تاريخي سياسي...، ص 39؛ مدنيمدني، 12، سيد جلالالدين، تاريخ سياسي معاصر ايران، ج 2، قم، انتشارات اسلامي، 1361ش، صص 9ـ28؛ هفت هزار روز...، ص 140.
-52 سه سال ستيز...، ص 245؛ نهضت امام خميني، ص 424.
-53 همان، ص 424.
-54 همان، ص 425.
-55 همان، صص 36ـ427.
-56 روزنامه اطلاعات، 28 ارديبهشت 1342.
-57 تاريخ سياسي معاصر ايران، ص 32.
-58 همان، صص 4 ـ33.
-59 حاج صادق اماني، به روايت حاج مهدي عراقي، از كساني بود كه اين توصيه را جامة عمل پوشاند؛ و از جمله اين نوحه را سرود كه در روز 15 خرداد نيز خوانده ميشد: «گفت عزيز فاطمه / نيست ز مرگ واهمه / تا كه به تن توان بوَد / زير ستم نميروم / ننگ و حيات ذلت است / عزت و مرگ لذّت است / من ز يزيد بيحيا / ظلم و ستم نميكشم». شهيد اماني از بنيانگذاران و رهبران «هيئتهاي مؤتلفه اسلامي» بود كه همزمان با شروع نهضت امام خميني تشكيل شد. (روايت ناقص اين نوحه در كتاب ناگفتهها، ص 179 آمده است. در كتاب در تكاپوي آزادي، ص 369 به نقل از خاطرات زندان بازرگان آن را به طور كامل نقل ميكند و يادآور ميشود كه اين نوحه را در زندان هم ميخواندهاند. ر.ك: نهضت امام خميني، ج 1، چ 15، صص 467 و 468 و 477 و 478 و 484).
-60 نقل قولها از صحيفه نور، ج 1، ص 52.
-61 نهضت امام خميني، ج 1، چ 15، صص 5ـ493.
-62 همان، ص 498.
-63 تاريخ سياسي 25 ساله...، ص 228.
-64 همان، ص 233.
-65 سه سال ستيز...، ص 466.
-66 تاريخ سياسي معاصر ايران، صص 3 ـ42؛ هفت هزار روز...، ص 150؛ نهضت امام خميني، ص 472.
-67 ر.ك: نهضت امام خميني، ج 1، چ 15، صص 85ـ515؛ سه سال ستيز...، صص 319ـ293.
-68 تاريخ سياسي 25 ساله...، ص 236، به نقل از واشنگتن پست، 15 نوامبر 1978.
-69 همان جا.
-70 منصوري، جواد، تاريخ قيام 15 خرداد به روايت اسناد، ج 2، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1378ش، ص 26.
-71 متن كامل مذاكرات هيئت دولت طاغوت در 15 خرداد 1342، تهران، روابط عمومي نخستوزيري، 1362ش، صص 31ـ22.
-72 همان جا.
-73 فردوست، حسين، ظهور و سقوط سلطنت پهلوي، ج 1، تهران، اطلاعات، 1373ش، صص 510 و 4ـ513.
-74 تاريخ سياسي 25 ساله، ص 239.
-75 آبراهاميان، يرواند، ايران بين دو انقلاب، ترجمه: گلمحمد ـ فتاحي، تهران، نشر ني، 1377ش، ص 523.
-76 جزني، بيژن، تاريخ سي ساله ايران، ج 2، نشر كارگر، بي تا، صص 5 – 114.
-77 تاريخ سياسي 25 ساله...، ص 240.
-78 ايران بين دو انقلاب، ص 524.
-79 ا. بيل. جيمز، شير و عقاب، ترجمه: فيروزه برليان، تهران، فاخته، 1371ش، ص 213.
-80 تاريخ قيام...، ص 61.
-81 ميثميميثمي، 12، لطفالله، از نهضت آزادي تا مجاهدين خلق، تهران، نشر صمديه، بي تا، ص 137.
-82 نهضت امام خميني، ج 1، چ 15، ص 649.
-83 شصت سال خدمت و مقاومت ـ خاطرات مهندس مهدي بازرگان، ج 1، تهران، رسا، 1375ش، صص 4ـ391.
-84 اسناد نهضت آزادي ايران، ج 1، تهران، نهضت آزادي ايران، 1362ش، صص 296 و 332 و 340؛ سلطاني، مجتبي، خط سازش، ج 1، تهران، سازمان تبليغات اسلامي، 1367ش، صص 4ـ 73.
-85 تاريخ سياسي 25 ساله...، ص 243.
-86 شصت سال خدمت...، صص 392 و 394.
-87 تاريخ سياسي 25 ساله...، ص 245.
-88 هماننجاتي، 12، ص 297، با اندكي تلخيص و تصرف.
-89 در تكاپوي آزادي، ص 275.
-90 زواياي تاريك، ص 111.
-91 همان، ص 66.
-92 در تكاپوي آزادي، ص 276.
-93 نوزده تن محكومين نهضت آزادي عبارت بودند از: آيتالله طالقاني، مهندس بازرگان، دكتر يدالله سحابي، دكتر شيباني ـ احمد عليبابايي، محمدمهدي جعفري، عزتالله سحابي، ابوالفضل حكيمي، مصطفي مفيدي، بستهنگار، رادنيا، مجتبي مفيدي، عالي، مهدي شاملو، محمدمهدي خمسي، نيلفروشان، مقدسپور، ضرابي، محمدرضا خمسي، آيتالله طالقاني و بازرگان به ده سال و دكتر شيباني و عليبابايي به شش سال، يك تن به پنج سال، پنج تن به چهار سال، يك تن به سه سال، چهار تن به دو سال و چهار تن ديگر به يك سال زندان محكوم شدند. ر.ك: تاريخ سياسي 25 ساله...، صص 332ـ 334.
-94 شصت سال خدمت...، ص 411.
-95 همان، صص 6ـ415.
-96 زواياي تاريك، ص 92.
-97 نهضت امام خميني، ج 1، چ 15، ص 758.
-98 در تكاپوي آزادي، ص 376.
-99 اسناد نهضت...، ج 11، ص 24.
فصلنامه مطالعات تاریخی، سال دوم، شماره7، (ویژه نامه 15 خرداد) بهار 1384.
تعداد بازدید: 6086