نویسنده : فوزی، یحیی
چکیده :
در این مقاله نگارنده تلاش میکند تا به بررسی مبانی فکری گروههای سیاسی اسلامگرا در فاصله زمانی سالهای 1320 تا 1357 بپردازد؛ زیرا تبیین مواضع فکری و اختلافات نظری این گروهها، زمینه را برای درک بسیاری از چالشهای اندیشهای بعد از انقلاب فراهم میآورد.
هرچند بسیاری از گروههای یاد شده در کلیت اهدافی همچون مبارزه با استبداد، استعمار، ایجاد حکومت اسلامی، تلاش برای استقرار قوانین اسلامی و ... مشترک بودند؛ اما در نگاه عمیقتری میتوان اختلافات فکری مهمی را نیز در دیدگاهها و مبانی اندیشهای آنها مشاهده کرد که با پیروزی انقلاب و قرار گرفتن در محیطی جدید، این اختلافات زمینه بروز پیدا کرد و علت ظهور دیدگاههای مختلف در مقاطع تاریخی بعد از انقلاب گردید.
این مقاله در دو قسمت ارائه خواهد شد که در قسمت اول مواضع فکری گروه اسلامگرا شامل فداییان اسلام، حزب ملل اسلامی، هیأت مؤتلفه و روحانیت مبارز مورد بحث قرار میگیرد و در قسمت بعدی مواضع فکری نهضت آزادی و گروههای سوسیالیست اسلامگرا بویژه سازمان مجاهدین خلق مورد مطالعه قرار خواهد گرفت.
کلمات کلیدی :
گروههای سیاسی، اسلامگرا، انقلاب اسلامی، فداییان اسلام، حزب ملل، روحانیت مبارز، نهضت آزادی، سازمان مجاهدین.
چکیده : در این مقاله نگارنده تلاش میکند تا به بررسی مبانی فکری گروههای سیاسی اسلامگرا در فاصله زمانی سالهای 1320 تا 1357 بپردازد؛ زیرا تبیین مواضع فکری و اختلافات نظری این گروهها، زمینه را برای درک بسیاری از چالشهای اندیشهای بعد از انقلاب فراهم میآورد.
هرچند بسیاری از گروههای یاد شده در کلیت اهدافی همچون مبارزه با استبداد، استعمار، ایجاد حکومت اسلامی، تلاش برای استقرار قوانین اسلامی و ... مشترک بودند؛ اما در نگاه عمیقتری میتوان اختلافات فکری مهمی را نیز در دیدگاهها و مبانی اندیشهای آنها مشاهده کرد که با پیروزی انقلاب و قرار گرفتن در محیطی جدید، این اختلافات زمینه بروز پیدا کرد و علت ظهور دیدگاههای مختلف در مقاطع تاریخی بعد از انقلاب گردید.
این مقاله در دو قسمت ارائه خواهد شد که در قسمت اول مواضع فکری گروه اسلامگرا شامل فداییان اسلام، حزب ملل اسلامی، هیأت مؤتلفه و روحانیت مبارز مورد بحث قرار میگیرد و در قسمت بعدی مواضع فکری نهضت آزادی و گروههای سوسیالیست اسلامگرا بویژه سازمان مجاهدین خلق مورد مطالعه قرار خواهد گرفت.
کلیدواژه : گروههای سیاسی، اسلامگرا، انقلاب اسلامی، فداییان اسلام، حزب ملل، روحانیت مبارز، نهضت آزادی، سازمان مجاهدین.
۱- مقاله حاضر در دو قسمت تنظیم شده است که قسمت دوم آن در آینده به چاپ خواهد رسید.
۲- عضو هیأت علمی گروه اندیشه سیاسی در اسلام پژوهشکده امام خمینی و انقلاب اسلامی.
مقدمه
بسیاری از چالشهای فکری، بعد از انقلاب اسلامی، ریشه در مبانی اندیشهای گروههای سیاسی ـ اسلامی در دوران قبل از انقلاب داشت و اصولاً شرایط دوران مبارزه در زمان رژیم پهلوی، زمینه را برای طرح عمیق مباحث فکری و اندیشهای فراهم نیاورد. لذا بهرغم اینکه بسیاری از گروههای یادشده در کلیت اهدافی همچون مبارزه با استبداد، استعمار، ایجاد حکومت اسلامی، تلاش برای استقرار قوانین اسلامی و...، مشترک بودند اما در نگاه عمیقتری میتوان اختلافات فکری مهمی را نیز در دیدگاهها و مبانی اندیشهای آنها مشاهده کرد که با پیروزی انقلاب و قرار گرفتن در محیطی جدید، این اختلافات زمینه بروز پیدا کرده و علت ظهور دیدگاههای مختلفی شده است.
این مقاله در تلاش است تا به بررسی مبانی فکری این گروهها در فاصله زمانی سالهای 1320 تا 1357 بپردازد و با تبیین مواضع فکری و اختلافات نظری آنها، زمینه را برای درک بسیاری از چالشهای اندیشهای بعد از انقلاب فراهم آورد.
اصولاً گروههای مؤثر در تحولات سیاسی و اجتماعی ایران، متأثر از خرده فرهنگهای سیاسی مسلط بر ایران معاصر میباشند که از تنوع زیادی برخوردار است. علت این تنوع از یکسو گسترش حوزه اجتماعی سیاسی و درگیر شدن روزافزون گروههای مختلف اجتماعی درامور سیاسی و از سوی دیگر ورود جریانهای فکری و ایدئولوژیک جدید و معمولاً خارجی به ایران و تأثیر آن بر این گروهها بوده است. در یک دید کلی میتوان گفت سه جریان اصلی سیاسی ـ ایدئولوژیک یعنی «اسلام»، «سوسیالیسم» و «ناسیونالیسم لیبرال» تقریباً در طول دوره معاصر ایران به طور همزمان خودنمایی کردهاند که هر یک از آنها نیز در جای خود و بسته به محتوای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی گوناگونی که به خود گرفتهاند، به اشکال متعددی ظاهر شدهاند. چنانکه هر یک از این سه جریان از لحاظ اجتماعی اقتصادی گاه محتوای محافظهکارانه، زمانی اصلاحطلبانه و گاهی انقلابی به خود گرفتهاند و از لحاظ سیاسی نیز گاه گرایشهای اقتدارگرایانه و زمانی دموکراتیک داشته، از لحاظ شیوه کنش سیاسی نیزگاه در شکل مسالمتآمیز و هنگامی به صورت خشونتآمیز ظاهر شدهاند. هر چند هر یک از این جریانها در مقطعی از تاریخ معاصر ایران نقش مهمتری را ایفا کردهاند اما میتوان رگههای اصلی این سه جریان را به صورت خفیف و یا شدید در تمام مقاطع تاریخ کنونی دید.
اسلام به عنوان یک فرهنگ سیاسی و یک مجموعه فرهنگی و اعتقادات معین، تاثیرات خاص خود را در صحنه سیاسی ایران بجا گذارده است؛ به طوری که در تاریخ معاصر ایران همواره میتوان جریان اسلامگرایان را به عنوان یک طیف فکری سیاسی مهم تأثیرگذار بر تحولات سیاسی ایران مدّ نظر قرار داد. اسلامگرایان خود طیف وسیعی را تشکیل میدهند اما همه آنها در پذیرش لزوم تأثیر جهتگیریهای سیاسی ـ اجتماعی از اسلام اشتراک نظر دارند، هر چند در میزان این تأثیرپذیری اختلاف نظر دارند.
نیروهای اسلامگرا را میتوان بر اساس نوع قرائت خاص از اسلام و مرجع تفسیر اسلام واقعی از دیدگاه آنان و همچنین از نظر روش مبارزه به گروههای مختلفی طبقهبندی کرد. در اینباره برخی محققان از واژههایی مانند «بنیادگرا»، «سنتگرا»، «نوگرا»، «اصولگرا» و یا «محافظهکار»، «میانهرو» و «رادیکال» استفاده میکنند.
اما به نظر میرسد نیروهای سیاسی، فکری اسلامگرا در ایران در سالهای 1320 تا 1357 را نمیتوان به طور دقیقی در دستهبندیهای فکری یاد شده طبقه بندی کرد، زیرا اولویت گروههای مختلف اسلامگرای مخالف رژیم پهلوی عمدتاً مبارزه با استبداد و استعمار بود و شرایط موجود آن روز، مجال پرداختن به امور فکری و شفاف کردن مواضع تئوریک را به آنان نمیداد و لذا در جریانهای یاد شده ما شاهد حضور افراد متعددی هستیم که عملکرد و مواضع بعدی آنان از مواضع کلان گروه سیاسی منتسب به آن بسیار دور میباشد. اما شرایط مبارزه و عدم پرداختن مبارزان به مباحث تخصصی نظری در حوزههای مختلف اجتماعی، سیاسی و اقتصادی باعث همکاری آنان میشد و لذا بعد از انقلاب که نیاز به موضعگیری روشنتری در مورد مسائل مختلف شد، ما شاهد انشعاب در گروههای یاد شده و جدا شدن بعضی از اعضا از آنها میباشیم.
اما به هرحال با توجه به فضای غالب فکری و موضع گیریهای فکری خاص آن گروهها، میتوان گروههای مبارز موجود را بهرغم تأکید همه آنها بر اسلام، بر اساس عناوین گروهی و سازمانی طبقهبندی کرد. بر این اساس در ادامه به بررسی گروههای مهم اسلامگرا و مبانی فکریآنها میپردازیم.
اصولاً بعد از اشغال ایران و سقوط رضاشاه، رهبران و گروههای مذهبی نیز فرصت یافتند که آزادانهتر به صحنه اجتماعی و سیاسی باز گردند. آنها این امکان را یافتند که شبکههای ارتباطی مذهبی را بازسازی کنند و مراسم و شعایر مذهبی نظیر مجالس وعظ و عزاداری مذهبی و... را که در دوران رضا شاه بهشدت محدود شده بود، رونق دوبارهای بخشند. همچنین آنها فرصت درگیری با جریانهای فکری و اعتقادی مغایر با اعتقادات مذهبی را به دست آوردند. از جمله اولین جریانهای فکری سیاسی مهم که روحانیون و گروههای مذهبی در سالهای بعد از اشغال با آن روبهرو شدند کسروی و همفکران او بودند. کسروی از جمله روشنفکران صدر مشروطه بود که از همان آغاز، مخالفت خود را با روحانیون آشکار کرده بود. او در دوران سلطنت رضا شاه فرصت و امکان بیشتری برای بیان نظریات خود یافت و کتابهای متعددی در زمینههای تاریخ، ادبیات، دین و عرفان و... منتشر کرد که در اکثر آنها عقاید مذهبی موجود را به باد انتقاد و تخطئه گرفت. البته او ماتریالیست نبود و خود را خداپرست میدانست و دین را نیز برای هدایت جامعه مفید میشمرد، اما بر این باور بود که ادیان موجود بویژه اسلام و از همه بیشتر مذهب شیعه دچار انحراف شدهاند و با خرافات در آمیختهاند. کسروی به زعم خود با کمک هواداران، در تلاش برای پالودن دین از این انحرافات و انطباق آن با خرد بود و این کار خود را نهضت «پاک دینی قلمداد می کرد» [کسروی1356: 142-120]
رهبران مذهبی نمیتوانستند در مقابل چنین جریان فکریای بیتفاوت باشند، عقاید کسروی و روشنفکرانی مانند او در مجامع مذهبی و حوزههای علوم دینی، روز به روز با شدت بیشتری مطرح میشد. در سال 1322 آیتالله خمینی در کتابی با عنوان کشف اسرار کوشید به مطالبی که یکی از همفکران کسروی به نام حکمیزاده علیه اعتقادات شیعی منتشر کرده بود، پاسخ دهد. آیتالله خمینی در این کتاب عقاید و اقدامات کسروی و همفکران او را به ابنتیمیه تشبیه کرد [امام خمینی بیتا: 45]. شدیدترین واکنش علیه کسروی و افکار او از سوی برخی از طلاب و جوانان مذهبی صورت گرفت که بعدها به نام فداییان اسلام به عرصه کشمکشهای سیاسی ایران وارد شدند. رهبری این گروه را طلبه جوانی به نام نواب صفوی به عهده داشت. او که در هنگام اشغال ایران در یکی از هنرستانهای فنی مشغول تحصیل بود بعد از اشغال به تحصیل علوم دینی پرداخت و در سال 1322 در نجف تحت تأثیر نگرانیهای علمای دینی نسبت به فعالیتهای کسروی و همفکران او تصمیم گرفت به ایران برگردد و کسروی را (که توسط برخی از مراجع دینی تکفیر شده بود) از ادامه کار خود باز دارد و در غیر این صورت به قتل برساند [نواب صفوی 1357: 56].
وی با احساس تکلیف شرعی و برای دفاع از کیان دین به ایران آمد و بعد از مناظرات مفصل با کسروی، برایش مسلّم شد که او هدف انحرافی دارد و حاضر نیست از این هدف بازگردد و به همین دلیل مبادرت به ترور وی کرد؛ اما موفق به قتل او نشد. سرانجام کسروی در سال 1325 توسط یکی از همفکران نواب به قتل رسید.
فداییان اسلام در سال 1327 اعلام موجودیت کردند. آنها که متشکل ازجوانان مذهبی متعلق به طبقات متوسط و پایین (عمدتاً طلبه یا جوانان مذهبی شاغل در بازار) بودند از یکسو نگران تضعیف ایمان دینی و گسترش عقاید و اخلاقیات غیر دینی در جامعه بودند، و از سوی دیگر از آنچه آن را نفوذ بیگانگان و حاکمیت «نوکران اجنبی» بر جامعه اسلامی مینامیدند، بشدت رنج میبردند. چکیده اندیشهها و آرای فداییان اسلام و نیز اهداف و آرمانهای آنها در مجموعهای به نام راهنمای حقایق به قلم سید مجتبی نواب صفوی، رهبر این جمعیت، در سال 1329منتشر شد. این اثر که میباید مبنای اندیشه و عمل هواداران این جمعیت قرار گیرد و در صورت امکان در سراسر ایران به اجرا درآید که در حقیقت تعقیب و طراحی یک آرمانشهر دینی میباشد که قرنها پس از پایان دوران اندیشههای مبتنی بر مدینه فاضله نگارش یافته است. راهنمای حقایق در دو بخش جداگانه سازماندهی شده است. بخش اول تحت عنوان «ریشههای مفاسد خانمانسوز ایران و جهان» در چهارده بند مجزا به طرح آنچه که علت فساد و ریشه گمراهی بشر آن روزگار و به طور مشخص جامعه ایران بوده، پرداخته است. در بخش دوم راهکارهای اصلاحی یا برنامههای انقلابی این جمعیت با عنوان «طریق اصلاح عموم طبقات و دستورالعمل برای شئون مختلف حکومت و جامعه» ارائه شده است.
به طور خلاصه و در یک نگاه اجمالی، این کتاب ریشههای مفاسد را در این اصول جمعبندی میکند [نواب صفوی 1329: 120] 1)گسستن ریشههای نورانی ایمان از حقایق؛ 2) اجرا نشدن احکام اسلام و قانون مجازات؛ 3) نبودن علم، فرهنگ و ترویج شهوت آموزی؛ 4) عدم حجاب زنان؛5) استفاده از مشروبات الکلی؛ 6) استعمال مواد مخدر؛ 7) قمار؛ 8) رواج سینماها، نمایشخانهها، رمانها، تصانیف، اشعار موهوم، شهوتانگیز و جنایتآموز؛ 9) موسیقی غیرمشروع؛ 10) دروغ و چاپلوسی و مداحیهای فضیلتکُش؛ 11) فقر عمومی و بیکاری؛ 12) فحشا، امور منافی اخلاق و عفت؛ 13) رشوهخواری گسترده؛ 14) بی اعتمادی فراگیر در میان اقشار ملت و حکومت نسبت به یکدیگر.
اگر بخش اول را وجه سلبی اندیشه فداییان اسلام در نظر بگیریم، بخش دوم کتاب وجه ایجابی آن است. بخش دوم کتاب راهنمای حقایق به طور کلی رویکردی اصلاح گرایانه دارد و به مثابه دستورالعملی برای شئون مختلف حکومت و جامعه طراحی شده است که از نگاه نگارنده آن «این دستورات باید به یاری خدا جزء به جزء عملی گردد».
نخستین موضوعی که نواب در بخش دوم به آن پرداخته است، مسأله «روحانیت» میباشد. کتاب بدون آنکه بیان کند روحانی کیست و چه ویژگیهایی دارد، از مراجع تقلید خواسته است کسانی را که فاقد صلاحیت بوده و به لباس روحانیت درآمدهاند، معرفی و از صف روحانیان خارج کنند، امور درسی را بر اساس رشتههای خاص طبقهبندی نمایند و سلامت منابر، مجامع، محافل و مؤسسات دینی را تضمین کنند و موارد دیگر.
در ادامه این کتاب برنامههای اصلاحی و پیشنهادی نواب را به شکلی آرمانگرایانه میخوانیم که درباره چهارده وزارتخانه موجود و نیز نقش شاه صحبت کرده است. اما در مورد چند وزارتخانه نسبتاً مفصل سخن میراند؛ در باب وزارت فرهنگ، خواهان حذف دروسی مانند موسیقی که غیرمشروع بود و از تفکیک کلاسهای دختران از پسران و نیز آموزگاران آنها بر مبنای جنسیت، سخن میگوید. برای دبیرستانها و دانشگاههای کشور دستور العملهای علمی و اخلاقی توصیه میکند، رادیو، جراید و تبلیغات را بر محور دین، منافع مسلمانان و رعایت عفت اسلامی خواستار میشود. فعالیت سینماها را به دلیل ابتذال آنها یکسره نفی مینماید و پیشنهاد میکند اگر نیازی به فعالیت چنین مراکزی هست بر اساس دستورات دین و با جدا کردن محل نمایش زنان و مردان و بر محور موضوعات تاریخ اسلام مانند تعزیهها سازماندهی شود. درباره سایر حوزههای تابعه وزارت فرهنگ نیز به همین ترتیب پیشنهادهای مقتضی ارائه میدهد. درمورد وزارت دادگستری نیز خواهان اجرای دقیق و صریح همه احکام اسلامی بویژه قانون مجازات است. وزارت کشور را متولی برگزاری نماز جمعه رسمی و عمومی در سراسر کشور میداند که همه اقشار تحت امامت روحانیون باید در آن شرکت کنند و خطبهها نیز در رادیوها و جراید انعکاس یابد. شهربانی و امنیه باید در راه اجرای احکام اجتماعی اسلام، تمام مشروبفروشیها و اماکن فساد را تعطیل کنند. رعایت حجاب و پوشش اسلامی را اجباری و ایجاد فواصل میان مرد و زن در اماکن عمومی را عملی سازند. برای سایر بخشهای تابعه نیز دستورهای مقتضی صادر میکند، از جمله پیشنهاد ازدواج موقت را میدهد [نواب صفوی 1329: 40]. برای اسلامی شدن، خواهان تبدیل بانکهای رباخوار (که از عوامل بزرگ فقر عمومی و راکد ماندن سرمایههای مسلمانان به دست پولاندوزان است) به بانکهای قرضالحسنه میشود.
برای سایر وزارتخانهها دستورالعمل ویژهای نمیدهد، اما برای اسلامی شدن آنها یا در واقع ظاهر اسلامی بخشیدن به آنها توصیه میکند که در همه وزارتخانهها و نهادهای تابعه، پرچم ایران به اهتزاز درآید، اذان گفته شود، نماز به جماعت برگزار گردد و صندوقهای قرضالحسنه برای کمک مالی به کارکنان نهاد مربوطه ایجاد شود [نواب صفوی 1329: 74].
از منظر این اثر، نمایندگان حق دارند فقط بر اساس دین اسلام در راه عظمت ملت مسلمان مشورت کنند و راههای مشروعی برای ارتقای ملت ایران در عرصههای علمی، صنعتی، اخلاقی، اداره کشور، افزودن بر ثروت مسلمانان و... بیابند.ضمن اینکه در انجام این وظایف مقدس تحت نظر حوزه روحانیت طراز اول قرار گیرند تا از حدود شرع مقدس خارج نشوند.
فداییان اسلام در این کتاب هر چند خواهان به دست گرفتن مصادر امور توسط مسلمانان و اجرای احکام اسلام بودند؛ با وجود این، آنها در این اعلامیه به ضرورت برقراری یک نظام سیاسی خاص برای اجرای احکام اسلامی اشاره نکردهاند. با اینکه آنها در اعلامیههای خود بارها شاه و دیگر متولیان امور را غاصب و خائن قلمداد میکردند، ولی به نظر میرسد که مخالفتی با اساس نظام سلطنتی نداشتهاند. شاه مطلوب از نظر آنها کسی بود که به حضرت محمد(ص) و ائمه هدی(ع) تأسی کند، مجری قوانین اسلام و شیعه و پیشگام در انجام شعایر و مظاهر دینی باشد. از جمله پیشنهادهای ایشان درباره بیوتات سلطنتی این است که باید به مساجد و مأذنهها و پرچمهای مذهبی مزین شود و در پایان نیز اولیای امور و دولتمردان را تهدید میکند که اگر هر چه زودتر به برقراری شعائر اسلامی و جلوگیری از منکرات اقدام نکنند دست به انتقام زده و تمام آنها را نابود خواهند کرد [نواب صفوی 1357: 36-31]. در مجموع، آنچه فداییان به عنوان برنامه خود ارائه دادند مزین کردن نظام اجتماعی و سیاسی موجود، به شعائر و مظاهر مذهبی بود. در مباحث و نوشتههای آنان بر خلاف اسلامگرایانی نظیر اخوانالمسلمین هیچ نشانهای از ارائه نظام ایدئولوژیک منسجم دیده نمیشد و عمدتاً خواستار اجرای ظواهر شریعت در جامعه بودند. به قول یکی از صاحبنظران، فداییان اسلام اصولاً فاقد عدهای نظریهپرداز (به معنای خاص آن) [عنایت 1362: 168] بودند. آنان از لحاظ سیاسی بسیار عملگرا بودند و همین خصیصه آنها را از جریان اصلی مذهبی دستگاه روحانیت متمایز میساخت و حتی آنها را در مقابل یکدیگر قرار میداد. به احتمال زیاد یکی از دلایل تصمیم مراجع مذهبی قم از جمله آیتالله بروجردی درمورد بر حذر داشتن طلاب و روحانیون از دخالت در سیاست و تعیین مجازات خلع لباس برای خاطیان، نگرانی این مراجع از پیوستن طلاب به جمعیت فداییان اسلام بوده است [اخوی 1369: 150]. همین عملگرایی بود که آنها را در اواخر دهه 1320 در حالی که گروههای کوچکی بودند به یک نیروی مؤثر سیاسی تبدیل کرد. اقدام آنها به ترور برخی دولتمردان نظیر هژیر و رزمآرا در سالهای 1328 تا 1329 و در هنگام جنبش ملی شدن نفت نقش مهمی در تسریع جنبش یاد شده داشت.
در سال 1325 که آیتالله کاشانی از تبعید به تهران بازگشت جمعیت فداییان اسلام نیز وارد سیاست شدند، اما از همان ابتدا اختلافاتی در روشهای نیل به مقصود، بین جمعیت فداییان و آیتالله کاشانی وجود داشت. زیرا آیتالله کاشانی بر اساس قانون اساسی مشروطه قدم برمیداشت و معتقد به سیاست گام به گام بود، اما نواب صفوی در فکرِ دولت و حکومت اسلامی بود که قوانین اسلامی در آن جاری باشد. با این حال تا سال 1330 حمایت جمعیت از آیتالله کاشانی ادامه داشت. از سوی دیگر، ترور هژیر (1328) و از آن مهمتر سپهبد رزمآرا (اسفند 1329)، فداییان اسلام را در صدر اخبار آن روز قرار داد و ملیگراها از موجی که به طور عمده از جانب آنها ایجاد شده بود، نهایت استفاده را کردند. در نگاه کلیتر میتوان نواب صفوی و جمعیت فداییان اسلام را تابع و پیرو شهید شیخ فضلالله نوری دانست که به دنبال برقراری حکومت مشروطه مشروعه بودند [جاسبی 1379 ج 1: 303].
با روی کار آمدن مصدق، فداییان اسلام انتظار داشتند که او خواستههای آنها را در زمینه اجرای احکام اسلامی ازجمله ممنوع کردن خرید وفروش مشروبات الکلی، بیحجابی و مشارکت زنان را در امور اجتماعی، اداری و موارد دیگر برآورده کند. همچنین خواهان آزادی یکی از اعضایشان (خلیل طهماسبی) از دولت مصدق بودند که به جرم قتل رزمآرا در زندان بود. اما انتظارشان برآورده نشد و بزودی در مقابل مصدق قرار گرفتند. همین موضوع در کنار اقدام ناموفق یکی از اعضای فداییان اسلام به ترور وزیر امور خارجه مصدق (فاطمی)، موجب بازداشت نواب صفوی توسط دولت شد. ظاهراً در آن زمان رابطه فداییان و آیتالله کاشانی نیز خوب نبود، در هر صورت اختلاف فداییان با مصدق تا کودتای 28 مرداد 1332 ادامه پیدا کرد. نواب صفوی در این سال (1332) پس از آزادی از زندان به کشورهای اسلامی (مصر، اردن، فلسطین) سفر، طیّ آن در کنفرانس کشورهای اسلامی در شهر قدس شرکت کرد [خسروشاهی 1375: 26].
مقارن با بازگشت نواب به ایران برنامه سفر حسین علا، نخست وزیر وقت، به بغداد مطرح شد تا ایران را به پیمان سنتو ملحق کند. بر اساس پیمان هشت مادهای سنتو، ایران رسماً پایگاه نظامی امریکا در منطقه میشد تا به اسم مقابله با خطر کمونیسم از منافع امریکا در منطقه دفاع کند. به همین دلیل فداییان اسلام با انتشار اعلامیهای با پیوستن ایران به پیمان سنتو مخالفت کردند و برای جلوگیری از سفر علا به بغداد و امضای این قرار داد، تصمیم به ترور وی گرفتند و در تاریخ 25 آبان سال 1334 در حالی که حسین علا برای شرکت در مراسم ختم فرزند مرحوم آیتالله کاشانی در حال ورود به مسجد شاه بود، توسط مظفرعلی ذوالقدر مضروب شد. بلافاصله فرمانداری نظامی دستور دستگیری رهبر و اعضای فداییان اسلام را صادر کرد. نواب صفوی، خلیل طهماسبی، عبدالحسین واحدی و چند تن دیگر از رهبران جمعیت بازداشت شدند.
عبدالحسین واحدی، معاون جمعیت فداییان اسلام، ضمن درگیری لفظی با تیمور بختیار (فرماندار نظامی تهران) به دست وی به شهادت رسید و در 27 دیماه سال 1324 سید مجتبی نواب صفوی، خلیل طهماسبی، سید محمد مجتبی واحدی و مظفرعلی ذوالقدر اعدام شدند و با شهادت آنان پرونده یکی از گروههای مهم تأثیرگذار در این دوره با حرکتی مبتنی بر ایمان مذهبی و غیرت دینی، بسته شد [جاسبی 1379: 303]. هر چند که عقاید و نظریات سیاسی آنها در سالهای بعد طرفداران زیادی یافت و از حرکت باز نایستاد.
در مجموع، جنبش فداییان اسلام بهویژه شخص نواب صفوی تأثیر فراوانی بر روحانیون انقلابی دهه 40 و 50 گذاشتند. اول دیدگاههای هر چند ابتدایی آنها که برای نخستین بار مطرح میشد، درباره یک حکومت آرمانی اسلامی بود پیشزمینه اندیشیدن روحانیون به یک حکومت جایگزین را فراهم نمود. سپس شیوههای مبارزه مسلحانه این گروه که توانست برای حکومتهای مسلحانه پس از دهه 40 الهامبخش باشد [شیخ فرشی 1379: 227].
از دیگر گروههای مذهبی دهه 40 در ایران، میتوان به حزب ملل اسلامی اشاره کرد. این گروه سعی کرد تا تشکیلات مخفی ایجاد نموده و طی یک برنامه چند مرحلهای با رژیم به مبارزه بپردازد. در بخشی از این برنامه، مبارزه مسلحانه با رژیم پیش بینی شده بود، اما ساواک در همان اوایل کار در سال 1344 موفق گردید ردّ پایی از آن به دست آورده و به فاصله چند هفته، کلیه اعضای آن را قبل از انجام عملیات دستگیر کند. سید کاظم بجنوردی، رهبر گروه به حبس ابد محکوم و بقیه اعضای رهبری از جمله: محمد میرمحمد صادقی، ابوالقاسم سرحدی زاده، سید محمودی و هاشم آیتالله زاده به حبسهای سنگینی محکوم شدند. از متهمین این گروه حجتالاسلام شیخ محمد جواد حجتی کرمانی بود که به ده سال زندان محکوم گردید. از مجموع نزدیک به هشتاد نفر از دستگیرشدگان این گروه، پنجاه و پنج نفر محکوم و بقیه آزاد شدند. اعضای مرتبطین حزب ملل اسلامی مقید به اسلام بوده و اکثراً محصل یا دیپلمه شاغل بودند. بهعلاوه بر خلاف دیگر گروهها، حزب مللیها اکثراً جوان و فاقد تجربه سیاسی بودند.
این حزب بیشتر تحت تأثیر اندیشه وحدت مسلمانان قرار داشت که در این زمان از جانب شیخ محمدتقی، شیخ عبدالمجید سلیم، شیخ محمود شلتوت و تعدادی از علمای شیعه در دارالتقریب تبلیغ میشد. از لحاظ عملی نیز بعضی از اقدامات دولتهای مسلمان عربی و احزاب سیاسی سنّی و شیعه در شکلگیری و تکوین اندیشه تشکیل حکومت واحد اسلامی مؤثر بوده است.
اندیشه سیاسی این حزب آمیزهای از اندیشههای شیعی و سنّی جریانهای مختلف اسلامی موجود در ممالک اسلامی عرب بود. کتابها، نشریهها، اعلامیههای احزاب گروههای اخوانالمسلمین، حزب دعوت اسلامی، حزب التحریر اسلامی، تبلیغات شبابالمسلم و اعلامیههای جماعت عراق در شکلگیری آن مؤثر بوده است. در مرامنامه حزب ملل اسلامی بجز در یک اصل، اشارهای آشکارا یا تلویحی به مرام شیعی نشده است تا به این طریق از پیش کشیدن بحثهای تفرقهانگیز بین مسلمانان ـ شیعی و سنی ـ اجتناب شود [حسنزاده 1378: 53].
حزب، پیشبینی تشکیلات سازمانی بسیار پیچیدهای داشت که در رأسآن، رهبر حزب (که تأکیدی بر فقاهت آن وجود نداشت) با اختیارات بسیار قرار داشت. در واقع، حقّ عزل و نصب تمام مناصب حزبی بر عهده او بود [حزب ملل اسلامی ش: 32].
حزب ملل، رژیم سلطنتی را مورد حمله قرار میداد. همچنین آنان بهرغم تفاوت ماهوی با نظام سلطنتی از نظام حکومت جمهوری با دلایل دیگر انتقاد میکردند. آنها جمهوری را به خلف وعده در اعطای آزادی به مردم و دروغگویی در تبلیغاتشان مبنی بر حفظ حقوق بشر متهم میکردند. هدف نهایی حزب ملل، تشکیل حکومت اسلامی فراملّی در کل جهان اسلامی بود، اما آنها تصویر روشنی از مبانی معرفتی و دورنمای حکومت اسلامی مورد ادعای خود ارائه نداده بودند [آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی کد پرونده 3675: 1].
حکومت اسلامی حزب ملل دارای دو جنبه الهی و مردمی است زیرا قوانین را از اسلام میگیرد و نحوه اداره را به دست تودهها میسپارد. کادر رهبری حزب بهرغم مخالفتهای خود با نظامهای دیکتاتوری و جمهوری، قواعد و چهارچوب نوینی برای انتخاب مقام رهبری در حکومت اسلامی مورد ادعایشان ارائه ندادند. شرایط و ویژگیهای انتخاب اعضای کمیته مرکزی (به عنوان مرجع اعلای دولت اسلامی مطلوب آنها) و رهبر، به هیچ وجه مشخص نشده بود و عزل و نصب رهبر نیز از اختیارات کمیته مرکزی که ریاست عالیه آن به عهده خود رهبر بود. مجالس دوگانه، تحت عناوین مجلس مردم و مجلس بزرگان نیز وظیفهای جز نظارت بر کلیه برنامهها و رساندن خواستههای مردم به دولت نداشتند و حتی بر اساس اصل یازدهم «پارلمان دولت اسلامی مقنن قانون نبود» بلکه فقط جنبه نظارتی داشت [ پیام انقلاب 1361 ش 87: 56-54].
بر اساس اصل هشتم مرامنامه حزب، زنان نیز حق شرکت در انتخابات و دادن رأی داشتند و حزب حتی عضویت زنان در فعالیتهای مخفی حزبی را نیز به رسمیت شناخته و عملاً اقدام به جذب آنان کرده بودند [حسنزاده 1378: 73].
نگرش حزب ملل به قدرت، نگرش تمامیت خواه و اقتدارگراست زیرا حزب ملل به دلیل دیدگاههای خاص خود، تحمل فعالیت هیچ حزب دیگری را نداشت و براساس اصل دوازدهم مرامنامه حزبی، فعالیت کلیه احزاب غیرمجاز به شمار میآید.
از آنجا که حزب ملل، داعیه حاکمیت و تسلط بر کل جهان اسلام را در سر داشت، نمیتوانست برای حکومت اسلامی مرز سیاسی و جغرافیایی قائل شود. مرزهای گسترده ایدئولوژی اسلامی در حال تغییر و نوسان بود و حتی در یک دید آرمانی هدف نهایی خود را «عضویت تمام تودههای جهان در حزب ملل اسلامی» [آرشیو مرکز انقلاب اسلامی کد پرونده 3675 :1] قلمداد کرده بود.
در مجموع حزب ملل اسلامی نیز از نوع حرکتهای سیاسی ـ نظامی طبقات پایین و متوسط شهری بود. این حزب بر خلاف برخی از گروههای اسلامی پیش از خود همچون فداییان اسلام نه تنها متکی بر طبقات پایین سنتی جامعه نبود بلکه منبع اصلی تأمین نیروی انسانیاش، طبقات متوسط جدید و سنتی بودند و رهبران حزب تلاش میکردند افراد مستعد با گرایشهای مذهبی و متعصب دینی را که مخالفتی با تفسیرهای جدید اسلام نداشته باشند به عضویت در آورند.
اما کمی سن و بیتجربگی اعضای حزب سبب شد تا اعضا در عمل، موفقیتی در پیاده کردن دقیق این تشکیلات پیچیده به دست نیاوردند و به دنبال دستگیری یکی از اعضای رده پایین (مسئول کلاس)، کل تشکیلات لو رفت و اعضای آن دستگیر و به زندانهای طولانی از سه یا چهار سال تا حبس ابد محکوم شوند.
در دهه چهل، هیأتهای موتلفه اسلامی در واقع تعدادی از هیأتهای عزاداری مذهبی تهران بودند که با یکدیگر ارتباط و همکاری داشتند. گردانندگان و فعالان این هیأتها معمولاً بازاری و دارای گرایشهای سیاسی بودند و بعضاً سابقه همکاری با فداییان اسلام، آیتالله کاشانی و حتی جبهه ملی را داشتند. این نیروها در اوایل دهه 40 و شروع نهضت امام خمینی و بخصوص در جریان اصلاح لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی به صورت پراکنده با ایشان همکاری میکردند. هسته اولیه این گروه را سه هیأت، شامل هیأت مسجد امینالدوله، مسجد شیخعلی و اصفهانیها تشکیل میدادند که همگی از کسبه و تجار مذهبی بازار تهران بودند.
در اوایل سال 1342 امام خمینی سه گروه از این افراد را که عبارت بودند از: 1) گروه مسجد شیخعلی با چهرههایی چون صادق امامی، اسدالله لاجوردی، صادق اسلامی؛ 2) هیأت مسجد امینالدوله که به نام جبهه مسلمانان آزاده با چهرههایی چون حبیبالله عسگری اولادی، مهدی عراقی، علی درخشان و محمد کچونی؛3)گروه اصفهانیهای مقیم مرکز که با یکدیگر پیوند تشکیلاتی داشتند، به پیشنهاد حاج مهدی عراقی «هیاتهای موتلفه اسلامی» نام نهاد. [شادلو 1379: 157].
بر این اساس، شکل حرکت طرفداران امام خمینی و بویژه کسانی که جزء فعالان روز پانزدهم خرداد بودند، سیمایی تشکیلاتیتر به خود گرفت. شورای مرکزی این جمعیت تشکیل شد و هیأتهای مؤتلفه دارای شورایی از روحانیت شد که نقش رابط را بین هیأتها و امام خمینی ایفا میکردند و آیتالله بهشتی، آیتالله انواری، حجهالاسلام باهنر و آیتالله هاشمی رفسنجانی در آن فعال بودند. تکثیر اعلامیههای امام، ترتیب تظاهرات، راهپیماییها، مجالس و سخنرانیهای متعدد برای طرفداران نهضت امام ازجمله دیگر فعالیتهای هیاتهای مؤتلفه بود [جاسبی 1379: 361].
این جمعیت، در قضیه رفراندوم طرح شش مادهای ارائه شده از سوی شاه که به انقلاب سفید و انقلاب شاه و ملت معروف بود، در شکلگیری اعتراضات عمومی نقش اساسی علیه آن داشت. در این رابطه پس از برگزاری چند جلسه بین نمایندگان جمعیت و امام، اعضای جمعیت، نظر ایشان را درباره طرح پیشنهادی شاه جویا شدند که امام در پاسخ به این استفتا به تاریخ 2 /11 /1341 به صراحت رفراندوم را اجباری و آن را مقدمهای برای از بین بردن مواد قانونی مربوط به مذهب دانستند که میتوان این اطلاعیه را سرآغاز انقلاب و واقعه 15 خرداد 1342 دانست. جمعیت مؤتلفه اسلامی در عاشورای سال 1342 با برپایی راهپیماییهای مختلف، اعتراضات مردمی را علیه شاه شدت بخشید و پس از سخنرانی امام در بعدازظهر عاشورای 1342، اعضای جمعیت مؤتلفه، بعد از اطلاع از دستگیری امام با اطلاعرسانی عمومی، مردم را در شکلدهی بر قیام 15 خرداد 1342 تشویق کردند، به طوری که برخی از اعضای برجسته این گروه برای اطلاعرسانی به مردم از خبر دستگیری امام، در نقاط شلوغ بازار با صدای بلند، خبر دستگیری ایشان را اعلام نمودند [شادلو 1379: 361].
این عده بعد از تبعید امام خمینی یک گروه مخفی تشکیل دادند و در ابتدا همچون فداییان اسلام خواهان مبارزه مسلحانه با رژیم شاه و گردانندگان آن بودند، اما به دنبال اولین اقدام مسلحانه خود یعنی ترور نخست وزیر (حسنعلی منصور) در بهمن ماه 1343 تشکیلات آنها شناسایی و متلاشی شد. رهبران و فعالان اصلی آن دستگیر و عدهای به اعدام و بقیه به زندان محکوم شدند. بدین ترتیب فعالیت آنها محدود شد و گویا بعد از آن جریان اصلی، هیأتهای مؤتلفه از شیوههای مبارزه مسلحانه دست کشیدند. هر چند تعدادی از افراد گروه بعدها با گروههای سیاسی طرفدار مبارزه مسلحانه نظیر مجاهدین خلق همکاری کردند؛ اما جریان اصلی هیأتهای مؤتلفه همچنان به صورت مخفی و محدود به فعالیت سیاسی در چهارچوب برنامههای سیاسی روحانیون مخالف رژیم (بهویژه آیتالله خمینی) به فعالیت خود ادامه دادند [عراقی 1370: 58].
پس از دستگیری اعضای اصلی جمعیت مؤتلفه در سال 1343 و به دلیل طولانی شدن مدت زندانی برخی از آنان (که تا سال 1357 در زندان بودند)، فعالیت مؤتلفه تا حدودی کاهش پیدا کرد و به صورت پراکنده در قالب فعالیتهای فرهنگی و اقتصادی (حمایت مالی بازار از مبارزان) ادامه یافت.
در مورد ایدئولوژی و مبانی نظری و فکری این گروه باید گفت که هیأتهای موتلفه اسلامی، کمتر از همتایان خود در جمعیت فداییان اسلام به کار احیای مفاهیم دینی و تدوین یک ایدئولوژی سیاسی ـ مذهبی همت گماردند. آنها صرفاً هیأتهای مذهبی فعال در بازار (متشکل از تجار و شاگردان آنها) بودند که به فعالیتهای دینی (آموزش مذهبی از راه ارتباط برقرار کردن با روحانیونی نظیر آیتالله بهشتی و یا مطهری)، اجتماعی و خیریه اشتغال داشتند و در اوایل دهه چهل تحت تأثیر رهبری امام خمینی فعالیت سیاسی خود را آغاز کردند و پس از تبعید ایشان نیز فعالیت سیاسی آنها به خاموشی گرایید. در واقع، از هیچ یک از اعضای مؤتلفه، کتاب و یا اثری باقی نمانده که نشان دهنده کوشش فکری آنها برای احیا، تعریف اندیشههای دینی، یا ارائه نوعی اسلام سیاسی باشد و شاید به دلیل همین کمبود بود که برخی از اعضای مؤتلفه هنگام اوجگیری فعالیتهای چریکی و مسلحانه جذب سایر گروهها از جمله مجاهدین خلق شدند و درواقع جمعیت مؤتلفه در اساس، سازمانی بسته و متشکل از نیروهایی بود که خواهان ترویج ارزشهای اسلامی خاص بودند اما مبانی فکری مستقل و منسجمی نداشتند.
حضور آیتالله خمینی بعد از آیتالله بروجردی در بین مراجع تقلید، نقطه عطفی در تحول روابط روحانیت با دولت گردید.ایشان نقش مهمی در تشکل مراجع تقلید و اعتراض جمعی آنان در مقابله با اقدامات شبه مدرنیستی و آمرانه دولت داشت. تلاش دولت برای اجرای دکترین کندی در ایران در ابتدای دهه 40، رویاروییهای جدیدی را بین روحانیت و دولت به وجود آورد. در این جریان آیتالله خمینی نقش محوری را در تشکل مراجع به عهده داشت. اعتراض علیه لایحه اصلاحی مربوط به قانون انتخابات انجمنهای ایالتی و ولایتی در سال 1341، به دنبال آن تصمیم دولت برای انجام رفراندم اصول ششگانه موسوم به انقلاب سفید، حمله به مدرسه فیضیه قم، تظاهرات گسترده 15 خرداد و سرکوب آن توسط دولت و اعتراض علما علیه لایحه اعطای مصونیت به مستشاران امریکایی و در نهایت اعتراض علیه تبعید آیتالله خمینی را میتوان از جمله این رویاروییها بین روحانیت و دولت ذکر کرد.
این اقدامات منجر به مقابله روحانیت با استبداد، وابستگی و دینستیزی رژیم شد تا به همراهی امام خمینی برخیزند و موضع محکمی را اتخاذ کنند و دولت را به عنوان یک غیر محسوب و درمقابل آن خود را تجهیز نمایند [بروجردی 1377: 56]. در این دوره موج تفکرات جدید که از یکسو ناشی از تفکر و اقدامات شبه مدرنیستی هواداران این مکتب در ایران و از سوی دیگر رشد نگرشهای مارکسیستی و الحادی بود، شرایط جدیدی را برای روحانیت به وجود آورد. هواداران مکتب مدرنیزاسیون در ایران با حمایت از نوعی مهندسی اجتماعی خواستار حذف ارزشهای فرهنگ سنتی و از جمله ارزشهای مذهبی به عنوان مهمترین مانع توسعه در رسیدن به سرمایهداری در ایران بودند. آنان با گسترش آموزشهای جدید و استفاده از ابزارهای تبلیغاتی دولتی و سرکوب مخالفان، به ستیزهجویی با مذهب برخاستند، این اقدامات با شکل جدیدی ادامه یافت. از سوی دیگر، تحولات اجتماعی، اقتصادی و گسترش نفوذ غرب در ایران، زمینهای جهت رشد جریانهای چپ مارکسیستی در بین تودهها و اقشار تحصیلکرده فراهم آورد که در مجموع هر دو آنها، مذهب را مورد تهدید قرار میداد.
مجموع عوامل یاد شده سبب شد تا بخشی از نسل جوانتر روحانیون با تأثیرپذیری از موج بیداری اسلامی جهان اسلام و در واکنش به شرایط موجود اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی کشور خواستار یک حرکت اصلاحی شوند. این نسل نقاد روحانیون که به تدریج در دهه 30 و 40 ظهور کرد، موفق به شکلدهی یک جنبش مذهبی و ارائه تصویر انقلابی از اسلام گردید. آنها ضمن انتقاد از وضعیت سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی جامعه و سکوت سنگین برخی از فقهای حوزهها در مقابل این جریانها و دوری جستن آنها از مسائل سیاسی، خواستار تبیین یک نظریه سیاسی جایگزین از اسلام بودند که بتواند رهاییبخش مشکلات جامعه گردد. اما بزودی به این نتیجه رسیدند که اگر قرار است انقلابی اسلامی به وجود آید، بدون پیدایش دگرگونیهای درونی در میان علمای دین نه تنها ظاهر نمیشود، بلکه در صورت موجودیت نیز سرانجام روشنی برای جامعه نخواهد داشت. به نظر آنان دشواری اصلی، نوع نگرشی بود که نسبت به دین اسلام وجود داشت، زیرا اسلامی که آنها از آن سخن میگفتند اسلام اجتماعی و سیاسی بود که آن را اسلام اصیل میدانستند.
اصولاً در دهه 30 تا 50 دیدگاههای مختلفی درباره نحوه برخورد با مسائل سیاسی و اجتماعی در بین روحانیون وجود داشت برخی با توجه به تجربه تاریخی و سرخوردگیهای قبلی در دوران مشروطه و نهضت ملی نفت، خواستار دور ماندن مراجع شیعه از سیاست بودند و اعتقاد داشتند که مبارزه با رژیمهای قدرتمند حاکم به نفع دین آل محمد نیست [باقری 1374 ج 1: 59]. برخی نیز تشکیل هر حکومتی را در عصر غیبت نامشروع میدانستند و بر همین اساس اعلام کرده بودندکه در سیاست دخالت نمیکنند [باقری 1374 ج 1: 25]. نتیجه این طرز تفکر، این بود که هیچ کاری در جهت تغییر شرایط موجود انجام نمیشد و وضعیت سکوت و سکون را از سوی مذهبیون ترغیب میکرد. در چنین شرایطی نسل جدید منتقد روحانیون، ضمن اعتراض به وضع موجود، این نظریات را به عنوان سلطه روح عافیتطلبی مدعیان پیشوایی دینی قلمداد کرده و خواستار تحرکی جدّی از سوی روحانیون بودند. اما روحانیون طرفدار جنبش انقلاب به زودی متوجه شدند که ابتدا باید دست به تحول درونی بزنند و دیدگاههای غیرسیاسی از اسلام را مورد نقد قرار دهند، ضمن اینکه میبایست موانع درونی و فرهنگی جامعه روحانیت را مرتفع سازند. آنان با انتقاد از برخی نگرشهای اخباریگری در حوزهها، دیدگاههای غیرسیاسی و اجتماعی از مذهب، انتقاد از عوامزدگی روحانیت، وضعیت تدریس و برنامههای تحصیلی روحانیون که مرتبط با نیازهای روز نبود، خواستار تحول جدّی در حوزهها بودند. این گروه از روحانیون به تدریج نظریه سیاسی حکومت اسلامی را که عمدتاً دارای وجوه سلبی و ایجابی بود، تبیین کردند و آن را به عنوان نظریهای متفاوت از مکاتب رقیب همچون مارکسیسم و لبیرالیسم به تصویر کشیدند.
آنان با تأکید بر اینکه همه پیامبران برای تشکیل حکومت قیام کردهاند و بدون حکومت، احکام اسلام اجرا نخواهد شد به ارائه تبیین آرمانهای اجتماعی اسلام به عنوان یک مکتب فکری پرداختند. همچنین اسلام را به عنوان یک مکتب و ایدئولوژی فکری مستقل که هر چند دارای وجوه اشتراک و افتراق با دیگر مکاتب رقیب مانند مارکسیسم و لیبرالیسم میباشد، اما دارای یک چهارچوب مستقل است، مطرح کردند. آنان انقلاب و حرکتهای سیاسی را یک عمل عبادی (مانند نماز) دانستند و با حمایت از آرمانهایی همچون آزادی بشر (به عنوان ایجاد بستر مناسب برای رشد استعدادهای بشری در جامعه اسلامی)، برابری، عدالت و ظلمستیزی، تصویر آرمانی از جامعه اسلامی ارائه کردند و به قول برخی از علمای شیعه باید اسلام را آنطور که هست، معرفی کنند. چنین خواستهای فقط با دگرگونی کامل نظام سیاسی موجود امکانپذیر بود. فقط در این صورت بود که در خارج از مرزهای نظام اسلامی میتوان گفت: به دنیا که ما یک همچو کالای بزرگی داریم یک همچو قوانین حقوقی داریم، محتاج نیستیم به اینکه در قوانین به کس دیگری مراجعه کنیم [صحیفه امام 1378ج 2: 32].
در داخل مرزهای حکومت اسلامی نیز فاجعه دوگانگی شخصیت فرد مسلمان که بر اثر حکومتهای ضد و نقیض بر زندگی او تحمیل شده است، پایان خواهد یافت [باقر صدر 1359: 30]. آنان دریافتند که ایجاد یک تحول اجتماعی به رهبری روحانیت بدون پالایش درون جامعه روحانیت و ایجاد تحول اصلاحی در درون حوزهها و فرهنگ موجود مذهبی ممکن نیست، به همین دلیل اصلاح ساختار درونی روحانیت از اولویتهای این گروه محسوب میشد. از جمله بلافاصله پس از فوت آیتالله بروجردی موجی از بحثها و نظریات جدید در مورد مرجعیت و نقش سیاسی آن از سوی برخی از علما و روحانیون جوان، نوگرا و روشنفکران مذهبی مطرح شد. در این بحثها اغلب بر ضرورت اصلاح نظام آموزشی، اداری و مالی حوزههای علوم دینی و پویاترکردن فقه شیعه و تضمین استقلال اقتصادی دستگاه دینی، انطباق نظام مرجعیت با تحولات و مقتضیات علمی، اجتماعی، سیاسی و دخالت فعال مراجع دینی در فعالیتهای اجتماعی، سیاسی و تلاش جهت جذب مردم بویژه جوانان تأکید شد [مباحثی پیرامون مرجعیت و رهبری: 341]. این گروه از روحانیون نقاد که نقش مهمی در تحولات بعدی ایفا کردند عمدتاً متأثر از مواضع امام خمینی بودند که تهیه مقدمات حکومت اسلامی را «شرط واجب» (نه وجوب) میدانستند که به تبع آن تهیه آن مقدمه نیز واجب میشد. بنابراین، درواقع اصلاح حوزه، مقدمه حرکت اصلاحی جامعه میشد [شیخ فرشی 1379: 70]. آنان در تحلیل جنبش اسلامی، علل شکست و عدم پیروزی آن به عواملی چند معتقد بودند. از جمله: فاصله روحانیت و علمای اسلام از مسائل روز و جامعه، کید مکاران و استعمارگران، استبداد،گسستن پیوند روحانیت و استنکاف آنها از حضور فعال و همه جانبه در بزنگاههای سیاسی ـ اجتماعی، عدم نظم در فعالیتهای آنان در صحنه و سوءاستفاده عناصر یادشده از این بی نظمی که در بیت و دفتر علمای طراز اول به گونهای برجستهای جلوه میکرد. در کنار این عوامل، میتوان از قدرت بیگانگان و برنامهریزی منظم آنها در ایجاد تفرقه که از عوالم شکست میباشد، نام برد [جاسبی 1379: 358]. به منظور رفع این مشکلات، اولین تشکیلات سیاسی ـ نظامی که از درون حوزه علمیه قم سربرآورد، جمعیت سرّی اصلاح حوزه بود. از جمله افرادی که مبادرت به این کار کردند میتوان از آقایان خامنهای، هاشمی رفسنجانی، منتظری، مشکینی، ربانی شیرازی، قدوسی، مصباح یزدی و امینی یاد کرد. هدف اصلی این جمعیت بررسی اصلاح جامعه بود و اولین جلسه آن در اردیبهشت 1343 تشکیل شد. این جمعیت دارای اساسنامه مدون مفصلی بود که نشریات مخفی بعثت و انتقام را منتشر میکرد که فعالیتهای آنان در خرداد ماه سال 1345 لو رفت [جاسبی 1379: 359]. مروری بر سخنان امام خمینی در این مقطع و مروری نیز بر کتاب مرجعیت و روحانیت به خوبی دیدگاههای اصلاحی جدید را منعکس میکند. برای نمونه جمعی از فضلای حوزهها در مقالاتی در کتاب مرجعیت و روحانیت به نقد وضعیت موجود حوزهها، نهاد مرجعیت و ارائه راهکاری اصلاحی پرداختند. این کتاب که توسط افرادی همچون آیتالله محمد بهشتی، سید مرتضی جزایری، مرتضی مطهری، علامه طباطبایی، سید محمود طالقانی، سید ابوالفضل موسوی زنجانی در سال 1341 نگاشته شد، نخستین تحول مربوط به تلاش نسل جدید روحانیت جهت ایجاد و اصلاحات درونی از سوی روحانیون و توانا کردن آنها برای پرداختن به امور سیاسی و اجتماعی بود. در کنار این حرکت درونی در حوزه، بسیاری از این روحانیون دریافتند که تنها راه نجات اسلام از تسلط مکتبهای فکری رقیب، مبارزه ایدئولوژیک است. یک راه این مبارزه انتشار کتابهای محققانه بود. مثلاً علامه طباطبایی در پاسخ به افراد غیرمذهبی اصول فلسفه و روش رئالیسم را نگاشت که بهترین پاسخ روحانیون به فلسفه ماتریالیستی بود.
علاوه بر این، آیتالله مطهری در کتاب مفصل دیگری به نام خدمات متقابل اسلام و ایران، به آن گروه از ناسیونالیستهای ایرانی که منکر خدمات اسلام به فرهنگ ایران بودند، پاسخ داد. آیتالله ناصر مکارم شیرازی در سال 1348 کتابی با عنوان اسرار عقبماندگی شرق منتشر ساخت که در آن به تمدن، فرهنگ، علوم و سیاست غرب حمله شده بود و از سوی دیگر، از آلترناتیو اسلامی ـ شرقی دفاع نمود. مرحوم آیتالله طالقانی نیز کتاب اسلام و مالکیت را نوشت که در آن از اندیشههای اسلام درباره موضوعهای مهم اقتصادی همچون انواع مالکیت، اموال خصوصی و عمومی، بانکداری و نرخ بهره سخن رفته بود.
این کتابها که سکولاریسم، مارکسیسم، تمدن غربی، دوگانگی شرق و غرب، ناسیونالیسم ایرانی و نیز عقاید اسلامی در مورد اقتصاد و سیاست را مورد بحث قرار میدهد، تنها چند نمونه از نوشتههای فراوانی است که طبقه روحانی، آنها را منتشر کرد. آنچه در گزینش این عناوین جلب نظر میکند قالب مدرن آنها و مناسبت موضوعاتشان است. چهره سیاسی اسلام در حال گسترش بود و از آن مهمتر اینکه به یک ایدئولوژی تبدیل میشد [بروجردی 1377: 132]. نفوذ فکری روحانیت به درون نشریات مردم پسند نیز گسترش یافت. در سال 1337، نخستین شماره از ماهنامه درسهایی از مکتب اسلام در قم به وسیله انتشارات دارالتبلیغ اسلامی که سرپرستی آن را آیتالله سید محمد کاظم شریعتمداری به عهده داشت، منتشر شد. در مقدمه نخستین شماره این نشریه، از آن به عنوان سدی در برابر سیل فساد اخلاقی، بیدینی و روحیه مالپرستی که بر جامعه آن روز ایران، به ویژه جوانان حاکم بود، یاد شد. این نشریه به زودی جایگاه شایسته خود را در صحنه فکری ایران به دست آورد تا جایی که مطابق یک پژوهش در اواخر دهه 1350 / 1970، ماهانه پنجاه هزار نسخه از آن به فروش میرفت [ [Tehranian 1982].
به دنبال چاپ این ماهنامه نشریه دیگری در قم به نام مکتب تشیع به وسیله جمعی از روحانیون نقاد طرفدار امام خمینی منتشر شد. نشریه جدید در حالی که اهدافی همانند نشریه قبلی را دنبال میکرد، از نظر سیاسی رادیکالتر بود. این نشریه در اردیبهشت سال 1338 با تیراژ ده هزار نسخه کار خود را آغاز کرد و یک ماه بعد در پنج هزار نسخه دیگر تجدید چاپ شد. روحانیون و متحدان آنها برای ترویج عقاید خود در بنگاههای انتشاراتی شرکت کردند. مطابق پژوهشی که در سال 1355 سعید امیر ارجمند آن را نقل کرده تنها در تهران 48 ناشر کتابهای مذهبی وجود داشت که 26 ناشر فعالیت خود را با چاپ کتابهای مذهبی در دهه چهل آغاز کرده بودند.
[Arjomand 1987 ]
البته وسایل، منابع و فضای مساعد فرهنگی به سود نیروهای مذهبی عمل میکرد. از این رو میتوان نتیجه گرفت که مبارزه ایدئولوژیک، روحانیون را مجبور ساخت کهگفتمان شفاهی را تبدیل به گفتمان نوشتاری سازند تا از این طریق امکانات ارتباطی آنان، روز به روز قویتر گردد [بروجردی 1377: 144].
از سال 1323 تا 1340 که آیتالله بروجردی در رأس حوزه علمیه قم بود فاصله میان حوزههای علمیه و دانشگاهها کمتر شد. آیتالله بروجردی از اهمیت تبلیغات چه در داخل و چه در سطح بینالمللی به خوبی آگاه بود. او نمایندگانی به مصر، کویت، پاکستان، سودان و لبنان فرستاد و مرکز اسلامی را در هامبورگ آلمان بنیان نهاد. علاوه بر این، به بسیاری از فارغ التحصیلان حوزهها اجازه داد که وارد دانشگاهها شوند [بروجردی 1377: 144]، تا هم علوم جدید را بیاموزند و هم اسلام را ترویج کنند. اندیشه او صورت واقع یافت زیرا کسانی چون سید جلال الدین آشتیانی، محمد تقی دانش پژوه، مهدی حائری یزدی، حجتالاسلام محمد جواد حجتی کرمانی، احمد مهدوی دامغانی، یحیی مهدوی، آیتالله محمد مفتح، مهدی محقق، جواد مصلح، آیتالله مرتضی مطهری، آیتالله موسی صدر و سید جعفر شهیدی جزء افرادی بودند که آموزش سنتی دیده بودند و وارد زندگی دانشگاهی شدند. این دانشوران که بسیاری از آنان نویسندگانی پرکار بودند به تغییر فضای دانشگاهها بسیار کمک کردند. کار این نویسندگان و تفسیرهای آنها بر متنهای گوناگون اسلامی موجب رونق چنین آثاری شد. ضمن اینکه آنان برای حکیمان و بزرگان مراسم بزرگداشت و یادبود برپا میکردند، گروههای خصوصی بحث و مطالعه تشکیل میدادند، نماز جماعت برپا میساختند، با مخالفان خود به بحثهای کلامی، سیاسی و جدلهای قلمی میپرداختند و سرانجام نسل تازهای از دانشجویان و آموزگاران را پرورش دادند. این پیشروان، راه را بر بسیاری از طلابی گشودند که پس از آن در مدارس الهیات در دانشگاههای جدید ایران مشغول تحصیل شدند. برگزیدگان روحانی شهرستانها نیز رضایت دادند که فرزندان خودرا به محیط تازه بفرستند و زندگی تازهای را پیش بگیرند. بسیاری از این افراد پس از فارغالتحصیل شدن به استخدام وزارتخانههایی چون آموزش و پرورش و دادگستری درآمدند و به عنوان آموزگار دبستان، دبیرستان، واعظ، محضردار و قاضی به شهرستانها فرستاده میشدند. بدینسان روحانیون در زندگی فرهنگی در حال تغییر ایران، موقعیت با نفوذی برای خود به دست میآوردند [بروجردی 1377: 145].
جهاد آموزشی روحانیون از دانشگاهها بسیار فراتر رفت. هدف مهم دیگر، تلاش در دبستانها و دبیرستانها بود. از همان دهه 30 روحانیون کوشایی چون آیتالله محمد جواد باهنر، آیتالله محمد بهشتی، آیتالله محمد مفتح و آیتالله مطهری به جامعه معلمان که اغلب غیر مذهبی بودند، پیوستند تا آرمان مشترک خود را در مقابله با دولت و جناح چپ کمونیسم پیش ببرند. آنها توانستند یک رشته مدارس خصوصی پسرانه و دخترانه به نام مدارس علوی و رفاه تأسیس کنند.
روحانیون در دبیرستانهای معمولی نیز رخنه کردند، زیرا غالباً در آنجا به عنوان معلم تعلیمات دینی، انشا، عربی و ادبیات فارسی استخدام میشدند. آنان شاگردان خود را تشویق میکردند که انجمنهای اسلامی تشکیل دهند تا به فعالیتهای گوناگونی چون برپایی کلاسهای تفسیر قرآن، تشکیل گروههای بحث درباره مسائل فلسفی و اخلاقی، شرکت در فعالیتهای فوق برنامه و ایجاد کتابخانه بپردازند. این فعالیتها برای بسیاری از شاگردان جالب بود [بروجردی 1377: 147].
به هرحال، مجموعه این اقدامات که توسط نسل جدیدی از روحانیون در حال انجام بود، منجر به گسترش و نشر نگرشهای جدید و عقلانیتری از مذهب شیعه به جوانان، روشنفکران و اقشار مختلف اجتماعی شد و تفکر اسلامی را به عنوان یک گفتمان مسلط به گفتمان رهاییبخش، برای مردم ترسیم کرد.
این گروه از روحانیون از نظر سیاسی با طرح نظریات ضد استعماری و ضد استبدادی امام خمینی و تاکید لزوم مبارزه علیه رژیم، روحانیون میانهرو را نیز به رغم تمایلشان، وادار به قطع هرگونه ارتباطی با دولت کردند.
یکی از اقدامات مهم آیتالله خمینی در این دوران تئوریزه کردن نظریه حکومت اسلامی در تبعید بود. این بحثها بعدها در کتابی با عناوینی نظیر حکومت اسلامی و ولایت فقیه منتشر شد. در این کتاب ابتدا به ناشناخته ماندن اسلام واقعی حتی در میان علما و طلاب علوم دین اشاره شده و سپس بیتوجهی فقها و مراجع تقلید به مباحث اجتماعی اقتصادی و سیاسی موجود در منابع اسلامی مورد انتقاد قرار گرفت. آنگاه نظام سیاسی موجود در ایران (نظام سلطنتی) ضد اسلام معرفی شده و سرانجام با اشاره به آیات، احادیث و همچنین با توجه به تاریخ صدر اسلام (دوران پیامبر) ضرورت تشکیل یک حکومت مبتنی بر احکام اسلام اثبات گشته و این عقیده که احکام اسلامی برای جامعه امروز کافی نیست، به عنوان یک نقشه استعماری رد شده است [امام خمینی: 63- 68].
اما نکته مهم مباحث آیتالله خمینی در این کتاب، نخست تأکید بر ضرورت مبارزه با حکومت فاسد موجود و تدارک انقلاب برای برپایی یک حکومت اسلامی است و دوم تأکید بر این نکته که چنین حکومتی دارای همان ولایتی است که حضرت رسول (ص) در امور جامعه داشتند و لازم است همه مردم از آن اطاعت کنند [امام خمینی 1357: 63-68 ].
برخی از محققان معتقدند میتوان روحانیون را بعد از فوت آیتالله بروجردی به سه گروه تحت عناوین «علمای محتاط غیرسیاسی»، «روحانیون مخالف میانهرو» و «روحانیون مخالف تندرو» تقسیمبندی کرد [آبراهامیان 1377: 583 ]. گروه نخست که شاید بزرگترین گروه بود، از علمایی تشکیل میشد که معتقد بودند روحانیون باید از سیاست دوری کرده، به مسائل معنوی مانند تبلیغ کلام خداوند، تحصیل در حوزهها، آموزش علما و نسل آینده بپردازند. این روحانیون غیرسیاسی با وجود کنار بودن از سیاست در سالهای 1354 ـ 1356 به دلیل تدوین و اجرای سیاستهای دولتی نامطلوب راجع به بازار و نهادهای مذهبی به عرصه سیاست کشیده شدند.
آنان میخواستند که رژیم را به حال خود بگذارند اما این بدان معنی نبود که رژیم هم، کاری به آنها نداشته باشد. آنها همچنین از ناتوانی یا بیمیلی مقامات در جلوگیری از آنچه انحطاط فزاینده اخلاق عمومی قلمداد میکردند، ناراحت بودند [آبراهامیان 1377 : 583 ].
اعتقاد مرحوم سید احمد خمینی درباره این گروه این بود که اکثر آخوندها تا دهه 50 غیرسیاسی بودند، نه با شاه مخالفت میکردند و نه آشکارا پشتیبان او بودند، اما ناگهان به انقلاب پیوستند زیرا رژیم در رویارویی با فساد اخلاقی و زدودن خیابانها «از بیبند و باریها» شکست خورده بود.
گروه دوم روحانیون مخالف میانهرو بودند. این گروه به رغم مخالفت با حق رأی زنان و اصلاحات ارضی و سیاستهای فرهنگی شبه مدرنیستی شاه، ترجیح میدادند که همچنان با شاه ارتباط داشته باشند تا از این طریق بتوانند سیاستهای حکومت را تعدیل، و در حد امکان با نفوذهای پنهانی از منافع حیاتی نهادهای مذهبی محافظت نمایند. جنبه دیگر میانهروی گروه مورد بحث این بود که خواستار سرنگونی سلطنت نبودند بلکه فقط خواستار اجرای کامل قانون اساسی بودند. آنها با توسل به قانون اساسی مشروطه امیدوار بودند روزی بتوانند برای اولین بار «کمیته عالی»، متشکل از پنج مجتهد را تشکیل دهند. کمیتهای که جهت تضمین مطابقت قوانین مصوب مجلس با شرع مقدس در قانون اساسی پیشبینی شده بود. هنگامی که شاه در سالهای 1354 ـ 1356 این در امید را بست و حمله و تعرض به بازار و حوزهها را شدت بخشید و از طریق حزب رستاخیز برای در دست گرفتن کامل تشکیلات و نهادهای مذهبی به تکاپو افتاد، موضع نیمه انفعالی این روحانیون میانهرو و دیگران توجیهپذیر بود.
سومین گروه، روحانیون مخالف تندرو بودند که درخواست حذف سلطنت و برقراری حکومت اسلامی را داشتند و میتوان آیتالله خمینی را رهبر این گروه نامید که شبکهای مخفی و غیررسمی از روحانیون در ایران از ایشان حمایت میکردند [امام خمینی 1357: 93-89 ].
آیتالله خمینی در تشریح دیدگاه خود، روحانیون غیرسیاسی و روحانیون مخالف میانهرو را مورد بازخواست قرار میدهد. وی گروه نخست را به ترک تکالیف شرعی خود و پناه بردن به حوزههای علمیه و پذیرفتن نظریه جدایی دین از سیاست که توطئه استعمار است، متهم میکند. ایشان در انتقاد از روحانیون مخالف میانهرو محتاطانه عمل میکند. و میگوید که تنها راه نابودی ظلم، ستم، فساد و خیانت، یک انقلاب سیاسی اسلامی است [آبراهامیان 1377: 589 ]. لازم به یادآوری است که در مراحل ابتدایی نهضت، خواسته این گروه از روحانیون و حتی مهمترین مخالف روحانی شاه (امام خمینی) نیز برخورد تند و رادیکال با رژیم نبود، به طوری که خود امام در سال 1341 در قالب نصایحی آشکار به شاه گفت: «من به شاه مملکت نصیحت میکنم این قوه را از دست ندهند» [صحیفه امام 1378 ج 1: 121 ].
اما رفتارهای مستبدانه و توهینآمیز شاه نسبت به روحانیون و خشونت آشکار او در حمله به باورهای مذهبی، در نهایت، برخورد رادیکالی با وی را گریزناپذیر ساخت و گروه سوم از روحانیون را به این باور رساند که «انقلاب سیاسی اسلام» چاره کار میباشد. به طوری که مراجع دیگر نیز هر چند اختلاف نظرهایی در مورد نحوه تشکیل حکومت اسلامی با امام خمینی داشتند، اما در آستانه انقلاب و با تشدید اقدامات دولت، اعتراض خود را علیه استبداد و وابستگی و دینستیزی رژیم اعلام کردند که این اعتراضات را میتوان در تحلیل محتوای اعلامیههای آنها در سالهای 1340 و 1350 دید. در این سالها گسترش فرهنگ و اخلاقیات غیرمذهبی یا آنچه که از سوی رهبران و مبلغان، گسترش فساد و فحشا مینامیدند که معمولاً به سیاستهای رژیم نسبت داده میشد و همچنین تلاش دولت برای اعمال کنترل بر امور مذهبی از طریق تشکیل سپاه و دین، تغییر تقویم رسمی کشور از اسلامی به شاهنشاهی، از جمله موضوعاتی بود که در طی سالهای یاد شده به ویژه در سالهای دهه 50 تشدید شده بود. با این وجود، واکنش بخش اعظمی از دستگاه دینی (مراجع تقلید و مبلغان مذهبی) به اینگونه مسائل، نه مبارزهجویی سیاسی و انقلابی بلکه نوعی اعتراض، مقاومت فرهنگی و اخلاقی بود که بیشتر در قالب نکوهش مظاهر بیدینی، فساد و دعوت مردم به پایبندی به مذهب جلوهگر میشد. چنین گفتمان اعتراضآمیز را میتوان به خوبی در تشکیلات مذهبی فعال مشاهده کرد که به گونهای غیرمستقیم زمینههای پذیرش ایدئولوژیهای انقلابی را در میان بخشی از مخاطبان این گروهها فراهم میکرد.
مهمترین نقطه قوت مبارزان روحانیون مخالف، تبعیت کامل آنان از امام بود، بعلاوه شماری از روحانیونی که از امام جانبداری میکردند اگر چه به معنای اخص کلمه آیتالله نبودند اما در آستانه سال 1356 جزء مدرسان حوزههای علمیه و در رده بالای هرم روحانیت به حساب میآمدند. این دو عامل یعنی تبعیت کامل از امام و قرار داشتن برخی از طرفداران امام در رده مدرسان حوزهها، چنین نتیجه داد که اگرچه رهبری انقلاب برحسب ظاهر فاقد یک حزب و تشکیلات منسجم بود، اما در عمل و در سطح کشور، شبکهای از طرفداران امام همچون سازمانی نیرومند و متشکل، گردونه انقلاب را به حرکت درآوردند [زیباکلام 1375: 287 ]. تشکل این گروه در آستانه انقلاب بیشتر شد و تعدادی از فعالان آنها، در آستانه انقلاب با ایجاد تشکیلات جدیدی به نام «جامعه روحانیت مبارز» نقش زیادی در تحولات انقلابی و همچنین مسائل بعد از انقلاب ایفا کردند.
حضرات آقایان آیتالله خامنهای، مطهری، بهشتی، باهنر، محمد مفتح، موسوی اردبیلی، جنتی، ربانی، امامیکاشانی، ملکی، طاهری خرم آبادی، واعظ طبسی، حجتی کرمانی، مشکینی، خوئینیها، هاشمینژاد و موحدی کرمانی در آن به فعالیت پرداختند و ضمن برگزاری جلسات و تماسهای پی در پی، گامهای مهمی در جهت هماهنگ کردن مبارزات مردمی علیه دولت برداشتند.
جامعه روحانیت مبارز، نقش مهمی در تحکیم رهبری روحانیت در جریان گسترش انقلاب ایفا نمود. این تشکیلات که به طور مرتب با امام خمینی در ارتباط بود، علاوه بر مشاوره با ایشان، نقش بازوی اجرایی انقلاب را نیز بر عهده داشت. بویژه آنکه تعداد بیشماری از مساجد تهران همچون ستادهای کوچک فرماندهی، همه محلات را تحت پوشش قرار داده و امکان تحرک مبارزان مسلمان و نیروهای مرتبط با روحانیت را بسیار افزایش میداد [رضوی بیتا: 135]. این تشکیلات باعث شد که روحانیون هوادار امام خمینی در راستای گسترش نهضت، منسجم شده و به سازماندهی امور بپردازند. جامعه روحانیت مبارز در تهران به هشت منطقه تقسیم میشد که در هر منطقه با قرار دادن یک مسجد به عنوان پایگاه، سازماندهی مبارزان همان منطقه را انجام میداد. در هر منطقه دو نفر رابط وجود داشت که در شورای مرکزی تشکیلات حضور مییافتند و هدایت مبارزه را در تهران به طور جمعی به عهده میگرفتند. استاد مطهری، دکتر بهشتی، دکتر باهنر، دکتر مفتح، سمت شورای عالی شورای مرکزی این جامعه را داشتند. نظیر همین تشکل در مقیاسهای محدودتر در شهرستانها نیز دیده میشد.
تشکل روحانیون ایران در سال 1356 شکل واقعی به خود گرفت. رهبران این جریان با ارسال تلگرام به محضر امام خمینی و انتشار بیانیهای در 5 آبان سال 1356 نسبت به درگذشت حاج آقا مصطفی خمینی واکنش نشان دادند. این واکنش به مثابه اعلام موجودیت جریان پیشتاز روحانیت در حرکتهای صحنه مبارزات سیاسی حوزههای علمیه بود [دارابی 1375: 103 ].
دقیقاً پس از این تاریخ، اعلامیهها و نوشتههای سنجیدهای از سوی روحانیت منتشر شد که حاوی رهنمودهای دقیقی خطاب به مردم بود. بررسی محتوای آنها، به خوبی نشان میدهد که جریان منسجمی با اهداف مشخص، مسائل و موضوعاتی را که بعضاً صبغه ترویجی و تعلیماتی داشت، مطرح میکرد و شعارهای گزینش شدهای را با هدف جریانسازی سیاسی در افکار عمومی میپراکند که به طور حتم بحثهای بسیاری در پس این بیانیهها و اطلاعیهها نهفته بود.
نامههای سرگشاده که خطاب به مراجع و آیات عظام نوشته میشد، یکی دیگر از شگردها و شیوههای روشنفکران مبارز این جریان بود. در پس این حرکت چند هدف موازی دنبال میشد. اول اینکه مخاطب نامهها، نهادها و دستگاههای مرکزی، روحانیت و حوزه بود و در نتیجه بر اعتبار آن میافزود، به همین دلیل خود به خود نشان دهنده بیاعتباری دستگاههای دولتی و مسؤولان رژیم سلطنتی محسوب میشد. علاوه بر این شخصیتهای والا و بانفوذ روحانیت در جریان امور قرار گرفته و به عکسالعملهای لازم دست زدند. در میان این گروه حتی محافظهکارترین رجال روحانی نیز ناچار به مشخص نمودن مرزبندی خود در قبال اوضاع و شرایط سیاسی میشدند. در کنار همه این مسائل، بهانهای برای روشنگری در میان مردم و فضاسازی سیاستهای رژیم پدید میآمد که به همین دلیل جریان و تشکیلات هدایت و مبارزه در میان روحانیون با امضاهایی که در ذیل بیانیهها و تلگرامها و نامهها بود، برای مردم مشخص میگردید. [دارابی 1375: 103]
در دوران انقلاب، جامعه روحانیت نقش بسیار مهمی را در بسیج و سازماندهی تظاهرات ایفا کرد. به طوری که معمولاً بخش عمدهای از برنامهریزی راهپیماییها و سخنرانیها در مساجد، تهیه شعارها و در مجموع سازماندهی نهضت توسط روحانیت مبارزه انجام میشد. به عبارت دیگر، در حالی که بسیاری از نیروهای مخالف با مشکلاتی همچون فقدان رهبری، ضعف تشکیلاتی، عدم انسجام فکری، تفرقه و انشعابات روبهرو بودند؛ اما روحانیت با وجود امام و دارا بودن شبکههایی از روحانیون در سراسر کشور از امتیاز مهمی برخوردار بود.
به علاوه روحانیت مبارز به ویژه افرادی مانند مطهری و بهشتی به عنوان حلقه اتصال بین امام در نجف و سپس در پاریس با مردم در ایران عمل میکردند. هسته اصلی همه تظاهرات و راهپیماییهای سالهای 1356ـ1357، مخصوصاً راهپیمایی بزرگ روز تاسوعا با استفاده از شبکه مساجد و روحانیون آنها اداره میشد. با نگاهی گذرا بر روزشمار انقلاب اسلامی، نقش روحانیت مبارز در برگزاری مجالس یادبود و گرامیداشت شهدا، اعلام عزای ملی، تعطیل عمومی، برنامهریزی اعتصابات، تظاهرات (بویژه در ماه مبارک رمضان و ماه محرم) و دعوت به میتینگها در راهپیماییها (بویژه برگزاری نماز با شکوه عید فطر در تپههای قیطریه تهران به امامت آیتالله مفتح و سخنرانی ایشان و دکتر باهنر و نقش برجسته این اجتماع در تشدید مبارزات ضد رژیم) به طور اساسی نمایان است [دارابی 1375: 103]. در سال 1357 نیز جامعه روحانیت مبارز به ایجاد کمیته تنظیم اعتصابات، کمیته برپایی راهپیماییها، کمیته استقبال از امام که گروه وسیعی از روحانیون مبارز و انقلابیون را در برمیگرفت، مبادرت ورزید. همچنین جامعه روحانیت مبارز نقش بسیار مهمی را در شورای انقلاب ایفا کرد به طوری که اکثر اعضای اولیه شورای انقلاب را این گروه تشکیل میدادند [بهشتی 1359:3].
- آبراهامیان، یرواند. (1377). ایران بین دو انقلاب. ترجمه کاظم فیروزمند، حسن شمس آدری، محسن مدیر شانهچی. تهران: نشر مرکز.
- آرشیو مرکز انقلاب اسلامی. جزوه شرح مواد تنظیمی. پرونده حزب ملل اسلامی.
- اخوی، شاهرخ. (1369). نقش روحانیت در صحنه سیاسی ایران.
- امام خمینی، روح الله. (1357). حکومت اسلامی (ولایت فقیه). تهران: امیرکبیر.
- ــــــــــــــــــــ . (بیتا). کشف اسرار. تهران: بی جا.
ــ ـــــــــــــــــــ . (1378). صحیفه امام. تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی.
- باقر صدر، محمد. (1359). مجموعه مقالات همراه با تحول اجتهاد، سرچشمههای قدرت در حکومت اسلامی. ترجمه دکتر نبوّت. تهران: انتشارات روزبه.
- باقری، علی. (1374). مجموعه خاطرات 15 خرداد، خاطرات علی حجتی کرمانی. تهران: انتشارات حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی.
- بروجردی، مهرزاد. (1377). روشنفکران ایرانی و غرب. ترجمه جمشید شیرازی. تهران: نشر فرزان روز.
- بهشتی. محمد حسین. (31 تیرماه 1359). «مصاحبه با دکتر بهشتی». روزنامه اطلاعات.
- مجله پیام انقلاب. (1361).
- جاسبی، عبدالله. (1379). تشکل فراگیر، مروری بر یک دهه فعالیت حزب جمهوری اسلامی. تهران: مرکز انتشارات علمی دانشگاه آزاد.
- حسن زاده، اسماعیل. (1378). «تأملاتی در پیدایش و تکوین ملل اسلامی». پژوهشنامه متین. تهران: پژوهشکده امام خمینی و انقلاب اسلامی.
- حزب ملل اسلامی. انضباط شرط لازم پیروزی است.
- خواجه سروی، غلامرضا. (پاییز 1374). «تعارضات جناحهای سیاسی دوره اول مجلس شورای اسلامی». فصلنامه پژوهشی دانشگاه امام صادق.
- دارابی، علی. (1375). «جامعه روحانیت مبارز تهران و نقش آن در تحولات نظام سیاسی جمهوری اسلامی ایران». پایاننامه دوره کارشناسی ارشد علوم سیاسی. دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران.
- راضی، حسین. (زمستان 1376). « نقدی بر مقاله نهضت خداپرستان سوسیالیست». گفتگو.
- رضایی، احمد. (1350). راه حسین. بی جا.
- رضوی، مسعود. (بیتا). هاشمی و انقلاب. تهران: انتشارات همشهری.
- روحانی، مجید. (1374). نهضت امام خمینی. تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی.
- زیباکلام، صادق. (1375). مقدمهای بر انقلاب اسلامی. تهران: انتشارات روزنه.
- سازمان مجاهدین خلق ایران. (1354). بیانیه اعلام مواضع ایدئولوژیک سازمان. بی جا.
- ــــــــــــــــــــ . (1359). تاریخچه گروههای تشکیل دهنده سازمان. تهران: انتشارات سازمان مجاهدین خلق.
- ــــــــــــــــــــ . (1358). شرح تأسیس و تاریخچه سازمان مجاهدین خلق ایران. بی جا: انتشارات سازمان مجاهدین خلق.
- ــــــــــــــــــــ . (بیتا). تحلیل آموزشی بیانیه اپورتونیستهای چپ نما. بی جا: انتشارات سازمان مجاهدین خلق.
- ــــــــــــــــــــ . (1357). تکامل. بی جا: انتشارات سازمان مجاهدین خلق.
- شادلو، عباس. (1379). احزاب و جناحهای سیاسی. تهران: نشر گستره.
- شیخ فرشی، فرهاد. (1379). تحلیلی بر نقش عالمان شیعی در پیدایش انقلاب اسلامی. تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی.
- صفحاتی از تاریخ معاصر ایران، اسناد نهضت آزادی ایران (1357-1354). (1363). تهران: نهضت آزادی ایران.
- عراقی، مهدی. (1370). ناگفتهها، خاطرات شهید حاج مهدی عراقی. تهران: رسا.
- علوی، محمد صادق. (1379). بررسی مشی چریکی در ایران و سازمان مجاهدین خلق ایران، سازماندهی و تاکتیکها. تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی.
- عنایت، حمید. (1362). تفکر و نوین سیاسی اسلام. ترجمه ابوطالب صارمی. تهران: امیرکبیر.
- فارسی، جلالالدین. (1380). زوایای تاریک. مصاحبه جلالالدین فارسی با هفته نامه یالثارات. چهارشنبه 27 تیر. تهران: انتشارات روزنه.
- کسروی، احمد. (1356). راه رستگاری. تهران: پایدار.
- مباحثی پیرامون مرجعیت و رهبری. به اهتمام جمعی از نویسندگان. تهران: شرکت سهامی انتشار.
- مظفر، محمدجواد. (1378). اولین رئیس جمهوری اسلامی ایران. مصاحبه با عزتالله سحابی. تهران: نشر کویر.
- نکوروح، محمود. (1377). نهضت خداپرستان سوسیالیست. تهران: چاپخش.
- نواب صفوی، مجتبی. (1329). راهنمای حقایق. تهران.
- ــــــــــــــــــــ . (1357). جامعه و حکومت اسلامی. تهران: دفتر بررسیهای اسلامی و انتشارات هجرت.
- خسروشاهی، هادی. [به کوشش]. (1375). فدائیان اسلام و تاریخ عملکرد اندیشهها. تهران: اطلاعات.
- هفت هزار روز تاریخ ایران و انقلاب اسلامی. [بیانیه ].
- Arjomand, Said Amir. (1987).
- Tehranian, Majid. (3 AGU, 10, 1982). "Communication and Revolution in
مجله متین: تابستان و پاییز 1383 - شماره 23 و 24 (از صفحه 149 تا 180)
تعداد بازدید: 7117