* «غلامرضا قدسی »
شدی تبعید اگر مانند بوذر
ثنایت ای مهین فرزانه رهبر
سخن را میفزاید شوکت و فر
چو آید بر زبان خامه نامت
شود از پرتوش رخشنده دفتر
به میهن رای والای تو جان داد
که روحالله بخشد جان به پیکر
شجاعت در بیانت میزند موج
شهامت از نگاهت میکشد پر
تو را زیبد سریر پیشوایی
که کردی ملک دلها را مسخّر
ز عامت را تویی در خور، که داری
نشان از فکرت و خوی پیمبر
کرامت را تویی والا نمونه
فضیلت را تویی شایسته مظهر
ندای روشن سازندة تو
طنین افکنده در گیتی سراسر
ز فریادی که از نای تو برخاست
ز بیم، آشفته شد طاغوت خودسر
از آن با پور بوسفیان کنی جنگ
که جوشد در رگ تو خون حیدر
ز دیده رفتی و در دل نشستی
شدی تبعید اگر مانند بوذر
از این گلشن نسیمآسا چو رفتی
بپرس این باغ را آمد چه بر سر
تو را هر ذره این پاسخ بگوید
که داد از جور این شاه ستمگر
بسا گلها ز گلزار وطن شد
ز بیداد سموم جور، پرپر
در و دیوار مجلس فاش گوید:
ستم میخیزد از «عدل مظفّر»
تعداد بازدید: 4867