کتاب و نشریه

نگاهی به کتاب «فقیهان و انقلاب ایران»

سال‌هایی مهم از تاریخ روحانیت

احمدرضا امیری سامانی

06 شهريور 1396


فقیهان و انقلاب ایران: یک نسل پس از آیت‌الله العظمی بروجردی، نویسنده: سید هادی طباطبایی، تهران، نشر کویر، 1395

تاکنون، آثار و کتاب‌های زیادی در بررسی نقش علما و روحانیون در انقلاب اسلامی منتشر شده‌ است. کتاب‌هایی که غالباً در چهارچوبی متداول و خط مشی یکسان، به بررسی زندگی یکی از علما و روحانیون برجسته به صورت فردی و مبارزات و مواضع او در مقابل حکومت پهلوی پرداخته‌اند. اما کتابی که اخیراً انتشارات کویر با عنوان «فقیهان و انقلاب ایران» به قلم سیدهادی طباطبایی منتشر کرده است، نگرشی است متفاوت به مواضع یازده تن از فقهای برجسته شیعه درباره انقلاب اسلامی ایران. کتاب، با زبانی صریح نگارش شده و محدوده زمانی آن، سال‌های 1340 تا 1357 – از زمان فوت آیت‌الله العظمی بروجردی تا انقلاب اسلامی – را شامل می‌شود.

کتاب با عبارتی از یاکوب ادوارد پولاک، پزشک اتریشی ناصرالدین شاه آغاز می‌شود: «ملاها بین محرومین و فرودستان طرفداران بسیاری دارند، اما دولتیان از ملاها می‌ترسند، زیرا ملاها می‌توانند قیام بر پا کنند.» درج همین عبارت در ابتدای کتاب، حاکی از صراحت قلم نگارنده و هدف او از نگارش کتاب است. نگارنده همچنین در ابتدای مقدمه کتاب، نگاهی می‌اندازد به سال 1323 شمسی و روزهایی که مراجع با نامه‌نگاری، از آیت‌الله العظمی بروجردی تقاضا می‌کردند که به قم مراجعت نماید. در این کتاب رابطه آیت‌الله العظمی بروجردی با پهلوی دوم، مصلحت‌گرایانه عنوان شده است. (صفحه چهاردهم کتاب، برگرفته از کتاب خاطرات دکتر مهدی حائری یزدی، صفحه 46) آیت‎الله العظمی بروجردی آنجا که خلاف شرعی رخ می‌داد، قد علم می‌کرد و حاکمیت هم به حرمت وی پای پس می‌کشید. از نمونه مخالفت‌های ایشان، موضوع اصلاحات ارضی بود. اقبال – نخست وزیر وقت حکومت پهلوی – نزد ایشان رفته و گفته بود: «اعلیحضرت پیغام دادند که تمام ممالک اسلامی هم‌جوار ما اصلاحات ارضی کردند و با وجودی‌ که اسلامی هم هستند، اما هیچ ‌کس اشکال نگرفته است. چرا شما مخالفید.» آیت‌الله العظمی بروجردی در پاسخ می‌گوید: «ممالک اسلامی هم‌جوار ما اول جمهوری شدند و بعد اصلاحات ارضی کردند.»(مقدمه، صفحه 14)

پس از درگذشت آیت‌الله العظمی بروجردی، زمانه‌‌ای فرا رسید که حاکمیت و فقاهت به فکر عملی کردن خواسته‌های خود بیفتند. چرا که وجود مرجعیت و زعامت عالیقدری همچون آیت‌الله العظمی بروجردی، هم اجرای پاره‌ای از قوانین خلاف شرع را مسکوت گذاشته بود و هم از سوی دیگر، طلاب انقلابی به احترام ایشان از اعتراض‌های خود علیه حکومت پهلوی خودداری می‌کردند، اما پس از درگذشت آیت‌الله العظمی بروجردی، عرصه و میدان برای رویارویی فراهم شد. دیری نپایید که با حضور امام خمینی(ره) و برخی مراجع معترض، هماوردهای حکومت پهلوی مشخص شدند، اما در این میان، مراجع تقلیدی حضور داشتند که می‌بایست از یک سو مقام مرجعیت را پاس می‌گذاشتند و از سوی دیگر بی‌پروایی‌های حکومت را تعدیل می‌کردند و جدا از این موارد، طلاب انقلابی را به نحو صحیحی هدایت می‌کردند. نحوه‌ مواجهه فقها با این مسائل، یکی از موضوعاتی است که در کتاب به آن توجه شده‌ است.

فقهایی که مد نظر نگارنده کتاب هستند، عبارتند از سید محسن حکیم، سید احمد خوانساری، سید عبدالله شیرازی، سید محمدهادی میلانی، سید شهاب‌الدین مرعشی نجفی، سید محمدرضا گلپایگانی، میرزا هاشم آملی، سید ابوالقاسم خویی، سید محمد کاظم شریعتمداری، سید حسن طباطبایی قمی و سید محمد روحانی. بر همین اساس، کتاب به یازده بخش تفکیک شده است و در هر بخش، مواضع یکی از فقها بررسی می‌گردد.

یازده فصل کتاب، بر اساس ترتیب سنی فقها چیده شده‌اند. با این روال، آیت‌الله حکیم - که فصل اول کتاب به او اختصاص یافته- مسن‌ترین مرجع و نفر آخر فهرست یعنی سید محمد روحانی، جوان‌ترین فرد مورد مطالعه بوده‌اند.

امام خمینی(ره) تنها مرجعی بود که جدا از پرچمداری مبارزات، می‌کوشید که بین مراجع عظام، وحدتی را به‌وجود آورد. دعوت مراجع به منزل شخصی، برگزاری جلسات در منازل مراجع و حتی دورهم نشستن‌های ساده، از تدابیری بود که امام خمینی(ره) برای ایجاد همدلی و وحدت بین علما اندیشیده بود؛ گرچه سیرت سیاسی مراجعی که در این جلسات شرکت می‌کردند، یکسان نبود. به همین دلیل بود که بین سال‌های 1340 تا 1343، که امام در ایران حضور داشت، شاهد بیش‌ترین اعتراضات علما و مراجع به حکومت پهلوی بودیم و پس از تبعید ایشان، فعالیت اغلب علما به رخوت و سردی گرایید. کم کم کار به جایی کشیده شد که ردپای تنش در میان علما ظاهر شد و حتی برخی مراجع همچون آیت‌الله سید محمد روحانی، صراحتاً به مخالفت با امام برخاست، اما امام خمینی(ره) که راه خود را انتخاب کرده بودند در پاسخ به این مخالفت‌ها گفتند: «من تا جایی ایستاده‌ام که آقایان مرا تکفیر کنند.» در این کتاب،  روابط علما و چالش‌های فی‌ما‌بین بررسی شده‌اند.

در مدار بیرونی این حلقه، تلاطم اتفاقات بیشتر بود و در کتاب به آنها پرداخته شده است. اختلاف نظرهای ساده بین روحانیون طراز اول باعث ایجاد موضوعات و توقعات جدی‌تری می‌شد؛ اعتراضاتی که در این کتاب زیر ذره‌بین نقد قرار گرفته‌اند. غالب این اعتراضات به سمت مراجعی بود که سکوت یا بی‌تفاوتی را اختیار کرده بودند. از جمله معترضین به این سکوت‌ها و بی‌تفاوتی‌ها می‌توان به حجت‌الاسلام حسن روحانی و آیت‌الله سید محمد خامنه‌ای و آیت‌الله محمد یزدی اشاره کرد.

فصل اول کتاب به خط مشی آیت‌الله سید محسن حکیم می‌پردازد. آیت‌الله حکیم به علت سکونت در عراق، از یک سو با جریانات داخل ایران روبه‌رو بود و از سوی دیگر در عراق با حاکمیت حزب بعث مواجه بود. از این‌رو، سیاستی به‌ظاهر محافظه‌کارانه در‌پیش گرفته بود. وی در اولین ملاقات با امام خمینی(ره) گفته بود که «ما نمی‌خواهیم شاه ایران را تقدیس کنیم، اما می‌گوییم وی بودنش برای پاسداری از شرّ کمونیسم بهتر است و شاه نباید تضعیف گردد.»(صفحه 29) البته او بارها به نقد و رد حکومت پهلوی پرداخت و حتی چندین بار نامه‌های انتقادین و معترضانه‌ای به دربار پهلوی ارسال کرد. این رویه باعث شد که حکومت پهلوی از آیت‌الله حکیم تا حدودی حرف شنوی داشته باشد. به عنوان مثال حکم اعدام حاج مهدی عراقی به سبب فشارهای او به حکومت، به حبس ابد تغییر یافت. سید کاظم موسوی بجنوردی و محی‌الدین انواری نیز با پادرمیانی آیت‌الله حکیم از اعدام رهایی یافتند و افرادی همچون جعفر شجونی از زندان خلاص شدند. اقدامات او در رهایی زندانیان سبب شد تا امام خمینی(ره) هم برای آزادی آیت‌الله منتظری از وی کمک بگیرد.(صفحه 31)

با وجودی که بعضی از علما همچون آیت‌الله بنی‌صدر، به مسالمت آیت‌الله حکیم با دستگاه پهلوی معترض بودند، اما ساواک در برخی گزارش‌های خود، نام او را در راس معترضین قید می‌کرد. یکی از این موارد، لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی بود که بارها توسط آیت‌الله حکیم مورد اعتراض قرار گرفت.

آیت‌الله سید احمد خوانساری در فصل دوم کتاب مورد توجه قرار گرفته است. از نظر این اثر، سیاست آیت‌الله خوانساری به گونه‌ای بود که نه ‌تنها عمومیت نیافت، بلکه مورد مخالفت و اعتراض هم واقع گردید. وی شخصیتی به ‌شدت محتاط داشت، گرچه حکومت پهلوی مقام او را حُرمت می‌گذاشت و امر او را مورد توجه قرار می‌داد. در مواردی هم شاهد وساطت وی برای آزادی زندانیان بود. عمده اعتراضات آیت‌الله خوانساری به سال‌های 1340 تا 1342 باز می‌گردد. مقام علمی آیت‌الله خوانساری اکیداً مورد تایید امام خمینی(ره) و سایر علما از جمله آیت‌الله حائری بود، اما در آن سال‌ها، تقلید از مرجعیت او عمومیت نیافت و دلیل هم آن بود که آیت‌الله خوانساری پس از واقعه ۱۵ خرداد 1342 به لاک سکوت رفته و کم‌تر حمایتی از انقلابیون کرد. به‌طوری که حتی از امضای اعلامیه‌ها و سایر اوراق انقلابی امتناع می‌کرد. حتی کار به جایی کشید که طلاب انقلابی نیز ساکت ننشسته و به انتشار اعلامیه‌ای علیه وی پرداختند. در وصف احتیاط او همین نکته کافی است که وقتی آیات عظام مرعشی، میلانی و آملی به تایید مرجعیت امام خمینی(ره) پرداختند تا از اعدام ایشان توسط حکومت پهلوی ممانعت کنند، آیت‌الله خوانساری از امضای این موضوع سر باز زد. (صفحه 67) اما همین سیاست محتاطانه باعث شد که او بعدها به‌ عنوان رابط میان روحانیت و حاکمیت، در سیاست ورود پیدا کند. طوری که هم حوزویان بدو دل سپردند و هم ارباب قدرت وقت، او را ارج نهادند. این ویژگی سبب شد که دیگر مراجع وقت نیز هرگاه درخواستی از دربار پهلوی داشتند، آیت‌الله خوانساری را واسطه قرار می‌دادند.

فصل سوم کتاب از صفحه 96 آغاز می‌شود و درباره آیت‌الله سید عبدالله شیرازی است؛ شخصیتی که مشی مبارزاتی داشت و بارها نامه‌های تندی علیه حکومت پهلوی نوشت. نامه‌هایی که تا سال 1354 از نجف صادر می‌شد و بعد از آن از شیراز. اعتراض‌های آیت‌الله شیرازی بیشتر با دغدغه‌های شرعیت و اسلامی نگارش می‌یافت. این اعتراض‌ها با حادثه فیضیه در فروردین 1342 رنگ و بوی تندتری گرفتند. (صفحه 97) با اوج گرفتن اقدامات انقلابی در ایران، جوابیه استفتایی از آیت‌الله شیرازی در نجف صادر شد که در آن، شرکت در انتخابات بیست‌ویکم مجلس شورای ملی را اکیداً حرام و آن را در حکم مبارزه با امام عصر(عج) دانسته بود. با این وجود، آیت‌الله شیرازی در بدو ورود به ایران، مورد اعتراض و بی‌مهری بعضی از انقلابیون مواجه شد. گرچه این بی‌مهری‌ها، مانع از اقدامات آتی او علیه حکومت پهلوی نشد.

در فصل بعد کتاب، از آیت‌الله سید محمدهادی میلانی سخن به میان آمده که عمده فعالیت‌های انقلابی و اعتراضی او بین سال‌های 1340 تا 1342 رقم خورد. در این سال‌ها، بیت او یکی از پایگاه‌های تجمع معترضین در مشهد بود. آیت‌الله میلانی یکی از محرکین اصلی مهاجرت روحانیون به تهران در اعتراض به دستگیری امام خمینی(ره) در سال 1342 بود. ترور حسنعلی منصور موضوع دیگری است که پای مرحوم میلانی به آن کشیده شد. در این کتاب، انتساب فتوای ترور منصور به مرحوم میلانی نیز مورد بررسی قرار گرفته است، اما پس از این وقایع، آقای میلانی کم کم در مورد مسائل سیاسی پای پس کشید و سال 1354 چشم از جهان فرو بست.

صفحات 150 تا 170 کتاب، به مواضع و خط مشی انقلابی آیت‌الله سید شهاب‌الدین مرعشی نجفی اختصاص یافته است. آیت‌الله مرعشی، اعتراضات شدید و بی‌پروایی به حکومت پهلوی ‌می‌کرد و برخی از انقلابیون معتقد بودند که آیت‌الله مرعشی یک استثنا در میان مراجع بود و به هر نحو ممکن حمایت خود را از انقلاب انجام می‌داد. نرمش‌هایی هم که از او مشاهده می‌شد به دلیل بیم از کشتار مردم بود. در این صفحات دلایل این کوتاه آمدن‌های آیت‌الله مرعشی و اقدامات حکومت پهلوی برای تخریب او، به تفصیل آمده است.

فصل ششم کتاب درباره آیت‌الله سید محمدرضا گلپایگانی است. او از ابتدای شکل‌گیری نهضت امام خمینی(ره) به حمایت از انقلابیون شتافت. یکی از علمای معترض به لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی بود، در ماجرای پانزدهم خرداد 1342 اطلاعیه صادر کرد، زمانی که محمدرضا پهلوی و ولیعهدش برای تاجگذاری نزد وی رفتند تا تاییدیه بگیرند، واکنش تندی نشان داد و حتی مراسم روضه فیضیه سال 1342 را نیز آیت‌الله گلپایگانی برگزار کرده و در جریان حمله کماندوها به فیضیه، جان او هم به خطر افتاده بود. در زمان تبعید امام خمینی(ره) به ترکیه، حکومت پهلوی با وساطت آیت‌الله گلپایگانی و آیت‌الله خوانساری اجازه داد تا چند نفری از روحانیون و دوستان امام به ترکیه سفر و با ایشان دیدار کنند. (صفحه 177) آیت‌الله گلپایگانی، بعد از حوادث ۱۵ خرداد ۴۲  کم‌تر در امور سیاسی وارد شد. گرچه باید اذعان داشت که مردم نیز وی را در جایگاه علمی و مذهبی‌اش مورد احترام قرار می‌دادند. چرا که آیت‌الله العظمی بروجردی در آخرین روزهای حیات به طلاب و شاگردان خود گفته بود که در زمان احتیاط به آیت‌الله گلپایگانی مراجعه کنند. آیت‌الله گلپایگانی نیز با همان رویه آیت‌الله العظمی بروجردی به سیاست می‌نگریست. از همین رو، غالباً در موارد اساسی اقدام به مداخلات سیاسی می‌کرد.  

در فصل هفتم می‌خوانیم که آیت‌الله میرزا هاشم آملی نیز مانند بسیاری از علما، با اعتراض به لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی وارد گود مبارزات شد و از آن به بعد غالباً پای اعلامیه‌هایی که علیه حکومت پهلوی صادر می‌شد را امضا می‌کرد. آیت‌الله آملی علاقه شدیدی به امام خمینی(ره) داشت و همان‌طور که آیت‌الله صالحی مازندرانی ابراز کرده (صفحه 204) آیت‌الله آملی «در حد توانش» نهضت اسلامی را حمایت کرد. وی با این‌ که خود مرجع تقلید بود، اما گفته بود که فرزندانش همه مقلد امام خمینی(ره) هستند. وی می‌کوشید تا در حرکت‌های سیاسی نیز همسو با امام قدم بردارد. از سویی هم مخالف با حرکت‌هایی بود که آرامش را از کشور سلب می‌کرد و گاهی اعتراض طلاب در این زمینه را به جان می‌خرید. به هر جهت، او تا پیروزی انقلاب اسلامی همراه با امام بود که جزئیات آن در صفحات 203 تا 217 کتاب آورده شده است.

فصل هشتم کتاب به رویکرد بحث‌برانگیز آیت‌الله سید ابوالقاسم خویی اختصاص دارد. او مخالفت‌هایی جدی با حکومت پهلوی داشت و اعتراض‌های تند و تیزی را انجام می‌داد، اما رفته رفته از این اقدامات پای پس کشید. روابط آیت‌الله خویی و امام خمینی(ره) نیز اگر چه حسنه بود، اما امام در چند مورد به اعتراض علیه آیت‌الله خویی پرداخت و برخی از اختلافات به تنش‌هایی میان حامیان این دو نیز منجر شد. ساواک نیز از این موقعیت استفاده کرده و اختلافات را برجسته کرد. ماجرای دیدار آیت‌الله خویی با فرح پهلوی نیز یکی از مباحثی است که در این کتاب مطرح و نشان داده شده است که انقلابیون چگونه علیه آیت‌الله خویی اعلام مخالفت کردند. در پایان این فصل به عللی پرداخته شده که آیت‌الله خویی به واسطه‌ آنها، از سیاست کناره گرفت.

یکی از بحث‌برانگیزترین نام‌های این دوره، آیت‌الله سید محمدکاظم شریعتمداری بود که در فصل نهم کتاب به او توجه شده است. تا سال 1342 از جمله روحانیون معترض به حکومت پهلوی و اقدامات آن بود و پس از آن طوری از مبارزات دور شد که مورد عتاب طلاب انقلابی قرار گرفت. وقتی عناوین این فصل را مرور می‌کنیم، دقت نظر نگارنده در مرور این حوادث بر ما عیان می‌‌گردد؛ همراهی محدود با انقلابیون، آیت‌الله شریعتمداری از مبارزه پای پس می‌کشد، دیدار با دربار، مواجهه امام خمینی(ره) و آیت‌الله شریعتمداری، مواجهه منتقدان آیت‌الله شریعتمداری با وی، ماجرای لیله‌الضرب، تدریس آیت‌الله، دین و سیاست در نظر آیت‌الله و... از آن جمله‌اند. مواجهه امام خمینی(ره) و آیت‌الله شریعتمداری نیز اگرچه در ابتدا بسیار حسنه بود، اما رفته‌رفته تنش‌هایی به ‌وجود آمد. امام خمینی(ره) مرام سیاسی شریعتمداری را برنمی‌تابید و شریعتمداری هم روی خوشی به انقلابیون نشان نمی‌داد. اوج تنش میان حامیان امام خمینی(ره) و آیت‌الله شریعتمداری در ماجرای «لیله‌الضرب» در سال 1345 بود. (صفحه 295) با تأسیس مؤسسه دارالتبلیغ توسط شریعتمداری نیز اختلافات تشدید شدند.

آیت‌الله سید حسن طباطبایی قمی که در فصل دهم کتاب به او پرداخته شده است، در مشهد ساکن بود و از مخالفان جدی حاکمیت پهلوی محسوب می‌شد. شدت مخالفت وی با پهلوی دوم به حدی بود که هم‌زمان با امام خمینی(ره) دستگیر شد و به مدت دوازده سال به خاش تبعید گردید. اما در تبعید هم علیه حکومت پهلوی نامه می‌نوشت و اعتراض می‌کرد. اعتصاب علیه حکومت، شیوه‌ای بود که آیت‎الله قمی در مواجهه با حکومت، از آن استفاده می‌کرد و در نامه‌ها و اعتراضیه‌های خود به آن تمسک می‌جست. وی از جمله حامیان اعتصاب 61 روزه مطبوعات کشور در سال 1357 بود. حکومت پهلوی نیز بارها علیه وی به ترویج شایعاتی پرداخته بود. امام خمینی(ره) نیز روابط خوبی با وی داشتند، گرچه روایاتی درباره اختلافات این دو مرجع، در این کتاب آورده شده است.

آخرین فصل کتاب از آیت‌الله سید محمد روحانی سخن می‌گوید. وی برجسته‌ترین شاگرد آیت‌الله خویی بود که تا سال 1356 در نجف سکونت داشت. در بررسی فعالیت‌های انقلابی او در این کتاب آمده است که وی در ابتدا اعلامیه‌ای را نیز در اعتراض به فاجعه سال 1342 در فیضیه امضا کرد، اما در کل با حرکت‌های انقلابی مخالفت داشت. آیت‌الله روحانی با توجه به سکونت در نجف و همسایگی با امام در تبعید، بسیار بی‌پروا با ایشان مخالفت و ابراز کدورت می‌کرد. در نقطه مقابل، امام خمینی(ره) نهایت تلاش خود را انجام می‌داد تا این مخالفت‌ها به عرصه عمومی کشیده نشوند.(صفحه 348) در صفحات 353 تا 366 کتاب، ریشه‌های این کدورت‌ها و چگونگی گسترش آنها بررسی شده است. آیت‌الله روحانی در سال 1356 به قم رفت و اختلافات به همان سیاق قبلی ادامه پیدا کرد.

سال‌های 1340 تا 1357 را می‌توان به ‌عنوان پر تلاطم‌ترین سال‌هایی قلمداد کرد که تاریخ روحانیت به خود دیده است. سال‌هایی که باید فقط با توجه به همان شرایط سخت زیر ذره‌بین نقد قرار داد. اگرچه در این سال‌ها هر کدام از این مراجع یازده‌گانه شیوه خاص خود را در مقابل انقلاب اسلامی اتخاذ کردند، اما باید چرایی و ریشه‌های این مواضع و شرایط را نیز با معیارهای همان دوران بررسی کرد. کتاب «فقیهان و انقلاب ایران: یک نسل پس از آیت‌الله العظمی بروجردی» به‌انضمام نمایه‌ها در ۳۹۲ صفحه تدوین شده و اولین‌بار در بهمن 1395 وارد بازار نشر گردیده است.



 
تعداد بازدید: 3179



آرشیو کتاب و نشریه

نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
تصویر امنیتی:

جدیدترین مطالب

پربازدیدها

© تمامی حقوق برای پایگاه اطلاع رسانی 15 خرداد 1342 محفوظ است.